خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۶ دی ۱۳۶۴

خطبه اول بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، »ولا تَتَمَنَّوا ما فَضَّلَ‏اللَّهُ بهِ بَعْضَکُم عَلی بَعْضٍ، لِلرِّجَالِ نَصیِبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُوا و لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنِ«.  لازم است که از این شور و احساسات و هیجان و از این مردانگی و دلاوری برادران رزمنده و راهیان کربلا که مراسم نماز جمعه این هفته را شکوه خاصی بخشیده‏اند، تشکر کنم و انصافاً همین صحنه پرشور احساسات و ابراز افکار و عقاید که در شعارهای جالب شما مجسم شد، گویای بسیاری از حقایقی است که در تاریخ امروز جهان و به ویژه در کشور ما، در جریان می‏باشد و اسلام، این روزها را در تاریخ خود فراموش نخواهد کرد. مطمئناً این احساسات و عواطف که بروز ایمان مردم است، اثر خودش را در دل دوستان و دشمنان ما برای تقویت صف ایمان و تضعیف صف کفر خواهد گذاشت. خداوند به شما و همه رزمندگان و تمام نیروهای پشت جبهه، خیر و برکت عنایت بفرماید.  ×  در این هنگام نمازگزاران و رزمندگان کفر ستیز کاروان کربلا اعزامی از سمنان، مازندران و تهران با شعارهای پرطنین خود فریاد ادامه جنگ تا پیروزی‏وتسریع درفرمان حمله را سردادند. در خطبه اول در فصل عدالت اجتماعی اسلام در مورد حقوق خانمها، به بحث استقلال مالی زن رسیده بودیم و در آخرین خطبه گفتم که ترتیب حق مالکیت در نظام مالی اسلام آن طور است که معمولاً نصف یا بیشتر از موجودیت دنیا در تملک خانمها است و حق تصرف هم با آنها است؛ ولی مدیریت اقتصادی، اکثراً در دست مردها است و مسؤولیت اداره زندگی هم به عهده مردها است و خانمها ضمن اینکه مسؤولیتی در امور معیشت ندارند، از مالکیت نیرومندی برخوردارند و در این جهت گفتیم که منابع تأمین مال برای خانمها یکی ارث، یکی مهر و یکی کار و دیگر موارد متفرقه می‏باشد. یکی از موارد تأمین منابع مالی خانمها، کارکردن آنها است. کار خانمها از مسایل روز ما می‏باشد که مسأله کارشان چگونه است و تا چه حدی مسؤولیت کار دارند و تا چه حدی حق کار دارند و در چه میدانهایی می‏توانند فعالیت شغلی داشته باشند [t1]و محصول کارشان چگونه است و شرایط کارشان به چه نحوی می‏باشد؟ اینها از مسایل مهم روز ما و بلکه دنیا است. در بحث عدالت اجتماعی، یکی دو خطبه در این مورد و مسایل کانون خانواده (که خانواده یکی از مهمترین مسایل اجتماعی ما است) سخن خواهم گفت و در خطبه‏های آینده، مقایسه‏ای میان خانواده در اسلام و سایر مکاتب - خصوصاً غرب - خواهم داشت. اولین نکته این است که آیا خانمها باید کار کنند یا نباید کار کنند؟ شکی نیست که از لحاظ اسلام و معارف دینی ما، خانمها هم باید مثل آقایان کار کنند. ادله عامه‏ای که برای کار کردن در معارف ما وارد شده است، کار کردن را، هم برای مردها می‏خواهد و هم برای خانمها و در اسلام، اصولاً تنبلی، کسالت، بیکاری و هرزگی نیروها (چه از مردها و چه از زنها) مبغوض است و کارکردن برای هر دو مستحب می‏باشد. البته آقایان مسؤولیت اقتصادی دارند و باید زن و کودک را نان بدهند و مخارج خانواده را تأمین کنند؛ ولی چنین مسؤولیتی برعهده خانمها گذاشته نشده است، اما اگر سؤال شود که خانمها وقت خود را بیهوده بگذرانند یا به کاری مشغول باشند، تحقیقاً جواب اسلام این است که بهتر است خانمها کار کنند. بعضی از آیات و روایات ما که در مورد کار سخن می‏گوید، از مرد اسم برده است که در این جا به آن کاری نداریم، ولی بعضی از جملاتی که وارد شده، مطلق است؛ هم شامل مرد و هم زن می‏شود که من آنها را می‏خوانم تا ببینید که فرقی نمی‏کند. پیغمبر اکرم(ص) می‏فرمایند: »الْعِبادَةُ سَبْعُوْنَ جزءً اَفْضَلُها طَلَبُ الْحَلال«؛ »عبادت هفتاد جزء دارد که بهترین آن کار کردن برای کسب مال حلال است «. این هم شامل خانمها است و هم شامل آقایان.  پیغمبر همچنین می‏فرمایند: کسی که در حال خستگی از کار، زندگی خود را می‏گذراند، شرایط غفران الهی را دارد و خداوند چنین شخصی را می‏بخشد. کسانی که مزه کسب حلال را می‏چشند، چنین هستند خواه زن باشند، خواه مرد. حضرت علی(ع) فرمودند: »اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْتَرفَ الامَین«؛ خداوند، انسان صاحب حرفه امین را دوست می‏دارد؛ خواه زن باشد و خواه مرد. یعنی کسی که حرفه و امانت ندارد، محبوب خداوند نیست. در قرآن، داستان دختران شعیب را شنیده‏اید. وقتی که ملاقات اول آنها با حضرت موسی اتفاق می‏افتد، موقعی است که دختران حضرت شعیب گوسفندانشان را به سرچاه برای آب دادن آورده بودند و منتظر بودند تا قافله برود و آنها آب از چاه بکشند و گوسفندانشان را آب بدهند. امام کاظم(ع) می‏فرمودند: »انّ‏اللَّهَ - عزّوجَلّ - یُبغَضُ الْعَبْدَالنّوَّامَ الفارغ «؛ خداوند از بندگان پرخواب و بیکار و بی‏مسؤولیت بدش می‏آید. حالا چه زن باشد و چه مرد. امام صادق(ع) فرمود: »انّ‏اللَّهَ - عزّوجلّ - یُبْغَضُ کَثَرَةُ الْنَّوْمَ و کَثَرَةالفَراغَ «؛ خداوند، آدم پرخواب و پرفراغت را بد می‏دارد. البته موضوع خیلی از روایات مرد است؛ برای اینکه در زمان نزول این روایات مسؤولیت کار اداره خانواده به عهده مرد بوده که حالا هم هست و لذا در خیلی از جاها مرد آمده، ولی مطلقاتی هم داریم که چند عدد از آنها را خواندم. به طورکلی باید بگوییم که اسلام نمی‏خواهد وقت هیچ‏انسانی هدر برود. تمام وقت ما، آن طور که تقسیم شده است (من نمی‏دانم که مبداء این تقسیم که بوده است، ولی حرف کاملاً حسابی است ) یک بخشش باید صرف کار بشود و یک بخش دیگر باید صرف استراحت و خواب بشود و بخش دیگر هم باید صرف عبادت و تفریح و لذات بشود و اگر انسان بی‏جهت لحظه‏ای را به بطالت بگذراند، مطلوب نیست و انسانهایی که کار نمی‏کنند، انسانهای خوبی نیستند؛ خواه زن باشند و خواه مرد. بنابراین، یک جامعه خوب اسلامی جامعه‏ای است که هم خانمها و هم آقایان کار کنند. حالا بحث این است که چگونه کار کنند و کارها چطور تقسیم شود؟ چه نوع کاری اختصاص به خانمها دارد و چه نوع کاری اختصاص به آقایان دارد؟ صحبت تقسیم کار و مسؤولیتها و حقوق، مهم است. باید ببینیم که اسلام جلوی زنها را در انجام کار معینی گرفته است یا خیر! یا اینکه زنها می‏توانند مثل مردها همه کاری بکنند. تا آنجایی که ما مطلعیم، دو سه مورد هست که مسؤولیت این کارها در اسلام به عهده خانمها گذاشته نشده است و فتوای فقهای ما این است که جایز نیست آن کارها را بر عهده بگیرند، بقیه کارها هر چه که هست، فرقی ندارد، هم مرد می‏تواند انجام دهد و هم زن؛ حالا هر کس بهتر انجام دهد (این یک بحث کارشناسی جامعه و شرایط جامعه است که ببینیم کار را بهتر است به کدام یک واگذار کنیم). از لحاظ اسلام به نظر می‏رسد غیر از آن یکی دو مورد (که من حرف خاصی هم در آن جا دارم) همه میدانهای فعالیت در جامعه برای خانمها و آقایان باز است. دو سه مورد هست که گفته‏اند زنها نمی‏توانند متصدی بشوند و اینها کار نیست، بلکه تکلیف و مسؤولیت است.  یکی از آنها » قضاوت « است. قضاوت در اسلام به عنوان یک شغل مطرح نیست، بلکه به عنوان یک وظیفه مطرح است. کسانی که صلاحیت قضاوت دارند، وظیفه دارند برای رفع مخاصمه مردم و صلح دعواها دخالت کنند و نزاعها را فیصله بدهند و لذا نباید برای قاضی در این گونه مسایلی که به عنوان وظیفه وارد عمل می‏شود، حقوق باشد. (البته بیت‏المال باید خرج او را بدهد) اما نفْس قضاوت، یک تکلیف و وظیفه است؛ البته فقط قضاوت، نه چیزهای دیگر. مثلاً، حقوقدانها و وکلای دادگستری می‏توانند از خانمها باشند و خانمهای تحصیلکرده و حقوقدان می‏توانند مسؤولیت داشته باشند و هیچ اشکالی هم ندارد.  دوم، جهاد ابتدایی است (نه جهاد دفاعی؛ چرا که در دفاع، زن و مرد فرق ندارند و همه باید شرکت کنند). فقط در جهاد و جنگ ابتدایی است که خانمها تکلیف ندارند؛ البته باز این هم تکلیف است و شغل نیست. آموزش حرفه‏های نظامی برای زنان اشکالی از لحاظ شرعی ندارد. حتی سمتهای نظامی هم برای خانمها ایرادی ندارد، ولی جنگیدن اشکال دارد.این مسأله هم از تکالیف شاق و سخت است که اسلام آن را از دوش زنان برداشته است.  سومین مسأله، مقام » افتاء « است؛ یعنی مرجعیت دینی و صادر نمودن فتوا. مگر در دنیا ما چه اندازه مفتی داریم که باید مرجع تقلید باشند؟ انسان وقتی چیزی را فهمید، باید به عنوان تکلیف بگوید که باز این افتاء به عنوان تکلیف است. پس متوجه می‏شوید این مطلب شغل نیست، بلکه وظیفه است. درس خواندن برای زنان تا حد نهایی و تا آخر عمر اشکال ندارد. می‏تواند تا مراحل اجتهاد درس بخواند و صاحب‏نظر هم بشود و نظرش هم اعتبار دارد، ولی نمی‏تواند مرجع تقلید شود. پس در بحث کار می‏بینیم ما هر چه داریم، رفع تکلیف از خانمها است و این رفع مسؤولیت با عدم اجازه کار فرق می‏کند. در بقیه میدانها هیچ اشکالی ندارد. خانمها هر جا که مصلحت جامعه باشد و نظر کارشناسی به این باشد که خانمها می‏توانند کاری را انجام بدهند و مصلحت جامعه نیز اقتضا کند، از لحاظ اسلام هیج مانعی ندارد و زن می‏تواند وکیل، وزیر، استاندار، فرماندار و مکانیک باشد و حتی در رشته‏های اتمی و تخصصی می‏تواند مسؤولیت داشته باشد و می‏تواند استاد دانشگاه باشد و می‏تواند هر شغلی از مشاغل دنیا را از نظر اسلامی انجام دهد.  پس، از دید وسیع اسلام و این مبنای اساسی اسلام به جز آن سه مسؤولیت که اسم کار روی آنها نمی‏توان گذاشت، برای خانمها این میدان باز است و نشان می‏دهد که اسلام در 1400 سال پیش که اصلاً این مسایل مطرح نبود، چه دید وسیعی داشته است. حالا که پی بردیم تکفل مشاغل برای زنان در اسلام اشکال ندارد، پس ببینیم چگونه باید باشد و چه شرایطی وجود دارد. در تقسیم کارها باید اصولی را که در اسلام و منطق و عقل هست، در نظر گرفت: یکی مسأله خانواده و دیگری مسأله مصالح جامعه و یکی کشش و ظرفیت جسمی زن و مرد است؛ یعنی در نظر گرفتن تناسب جسمی، روحی و ارگانیسم وجودی زن با شغلی که می‏خواهد داشته باشد. منظور این است که ارگانیسم مرد متناسب با چه کاری است و ارگانیسم زن متناسب با چه شغلی و محیط جامعه چه کارهایی را می‏تواند برای خانمها و مردها تحمل کند و حفظ کیان خانواده و مصالح اولاد و شوهر و زن چه چیزی را ایجاب می‏کند. اینها مسایل کارشناسی و از مسایل منطقی است و ربطی به اینکه اسلام منع کرده یا نکرده ندارد.  اسلام روی اصول حرف می‏زند: خانواده باید محفوظ بماند، فرزند باید در شرایط مناسبی که خدا خواسته تربیت شود، زن باید از عهده مسؤولیتی که به عهده می‏گیرد، برآید و مرد هم همین طور. اینها از اصول است. یک شرایطی در خود جامعه است که شرایط عفت و عصمت و اخلاق و روحیه اجتماعی مردم در چه حدی است و چه شرایطی ایجاب می‏کند که برخی از شغلها را به خانمها واگذار کنیم و بعضی دیگر را واگذار نکنیم. مسایلی که من بحث می‏کنم، این است و در مقایسه‏ای که با دنیای غرب می‏کنم، می‏بینید که اسلام چقدر ظریف و خوب و منطقی بااین مسأله برخورد می‏کند. ما در این بحث، به خانواده به عنوان یک اصل و کانونی که باید سالم بماند، تکیه داریم. جامعه به عنوان یک محیط سالم و محیطی که آلودگیهایش به ضرر همه است، باید به عنوان یک اصل مدّ نظرمان باشد و قدرت و کشش جسمی و روحی کارگر را باید در نظر بگیریم که هر کس مناسب چه کاری است و عدالت ایجاب می‏کند که با حفظ این اصول، کارها تقسیم بشود. ما ادعا می‏کنیم که اسلام در این جهت مترقی‏ترین برنامه‏ها را برای خانمها و آقایان آورده است. در یکی از این سفرهای خارج از کشور که ما داشتیم، بحثی در این زمینه بود که آنها خیال می‏کردند ما نسبت به خانمها سخت‏گیری داریم که آنهاکارها را بپذیرند. من به آنها گفتم: تفاوتی که بین ما و شما هست، این است که شما می‏خواهید خانمها را به عنوان وسیله عیاشی مردها در محیط کار به کار ببرید و ما می‏خواهیم با حفظ کرامت انسانی کارهایی که متناسب با خانمها است و آنها می‏توانند از عهده‏اش بربیایند، به آنها سپرده شود و این هم روی منطق است. والاّ دین ما راه را برای هر کاری باز کرده است. اگر این شرایطی که اصول ما است، مراعات شود، اینها می‏توانند کار کنند و می‏توانند کار انجام بدهند.  در این باره ما، هم اسناد تاریخی داریم، هم قرآن را داریم و هم روایات و عمل بزرگانمان  و چیزهای فراوانی داریم که می‏توانیم برای این بحث‏مان مبنا قراردهیم و از آنها استفاده کنیم که در بحثهای من خواهد آمد و نتیجه‏ای که از این بحث خواهیم گرفت، این است که در شرایط گوناگون، کارهای متناسب با استعداد هر جنس، با دید کارشناسی به انسانها واگذار می‏شود و موارد استثنایی هم دارد. و این که حالا در دنیا چقدر غربیها موفق شده‏اند از این راهی که انتخاب کرده‏اند - به ادعای خودشان از مساوات زن و مرد - نتیجه بگیرند، این را در آمار و ارقام که امروز دنیای غرب دارد و از آن رنج می‏برند، خواهیم دید.  در طول این دو هفته گذشته، اخبار را شنیدید که در آمریکا سالانه حدود یک میلیون بچه نوجوان از خانه‏ها آواره می‏شوند؛ به خاطر اینکه کانون خانواده متزلزل است. یک میلیون آدم! این تعداد را در نظر بگیرید؛ یک میلیون! اگر در جاده، یک ستون درست کنیم و از این جا تا مشهد آدم بچینیم، تقریباً یک میلیون می‏شود. هر سال یک میلیون نوجوان در آمریکا از خانواده آواره می‏شوند. یک افتضاحی دنیای غرب را فرا گرفته است! باز در همین هفته در اخبار آمده بود که الان در آلمان پانصد هزار بچه در »خانه‏های بچه‏ها« زندگی می‏کنند که سرپرست ندارند.  یک کشور کوچکی مثل آلمان 500000 بچه را که هیچ سرپرستی ندارند، به مراکز عمومی داده‏اند تا اداره‏شان بکنند! این وضع دنیای غرب است که به این جا کشیده شده و کانون خانواده را متزلزل کرده است. یک بار هم گفتم که در آلمان، سه میلیون زن بی‏سرپرست و بی‏شوهر در خانه‏هایی توسط شهرداریها و اداره بهزیستی‏شان در یک حالت بین مرگ و حیات اداره می‏شوند. تزلزل کانون خانواده در غرب و استحکام کانون خانواده در اسلام و در محیطهای اسلامی، در آن جایی که تا حدودی به اسلام پایبند مانده‏اند، بهترین سند حقانیت اسلام است که - ان‏شاءاللّه - در بحثهای بعدی روی این مسایل تکیه خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که اگر جامعه ما اسلامی باشد و کارها درست تقسیم بشود و خانمها در محیط سالم به کار بپردازند، وضع جامعه چگونه خواهد شد. آن خوابی که رژیم منحوس پهلوی برای خانمها دیده بود که اینها را از خانه جدا کند و در محیط کار اینها و مردها را آلوده کند و شرایطی به وجود آمده بود و این خطر وجود داشت که زندگی خانمهای اسلامی کشور ما را تهدید می‏کرد، - بحمداللّه - در پرتو انقلاب اسلامی این خطر از شماها رفع شد. اگر محیط سالم شود و راه برای کار کردن درست خانمها باز شود و آن لایحه نیمه‏وقت کار بانوان که در مجلس شورای اسلامی گذشت و راه را باز کرد که خانمها، هم خانه‏شان را اداره بکنند و هم بیرون با شرایط متناسب فعالیت داشته باشند، اگر در جامعه ما - ان‏شاءاللَّه - یک روز اجرا بشود و ما به صورت یک الگو و نمونه، این جامعه را به دنیا معرفی کنیم، خانمهای غربی خواهند فهمید. چند روز پیش، بنده یک مصاحبه‏ای باتلویزیون سی بی اس آمریکا داشتم که گزارشگر آن یک خانم بود که خطبه‏های نماز جمعه آن هفته را شنیده بود و روزنامه را با خودش آورده بود. این جمله که گفته بودم »این مقررات جدید خانمهای غربی را بدبخت کرده است« برایش سنگین بود و یکی از سؤالاتش این بود که گفت: حالا به عقیده شما من یک خانم بدبختی هستم که چادر ندارم؟ (خودش را محور قرار داد). من توضیح مختصری به او دادم که - ان شاءاللّه - اگر اهل مطالعه باشند، در این بحث جوابش را خواهند گرفت. گفتم شخص شما را نمی‏دانم چه وضعی دارید! من صحبت از میلیونها خانم کتک خورده آلمانی می‏کنم که در خانه‏های بی‏سرپرست زندگی می‏کنند؛ آنها بدبخت هستند یا خوشبخت؟ من از کشور خود شما می‏گویم که چند روز قبل از این، در روزنامه‏تان نوشتند که 500 هزار نفر از بچه‏های دبیرستانی شما به مسایل ضد اخلاقی و اعتیاد خطرناک آلوده هستند که آنها دیگر آینده شان تباه است. ما اینها را می‏گوییم، این آثار در جامعه شما هست یا نیست؟ اینها بدبختی است. در کل، زن غربی ضرر کرده و زن محیط اسلامی وضعش بهتر است. در پایان این قسمت از بحثم مسأله تقوا را مطرح می‏کنم که عنصر اصلی سپردن کار به خانمها در محیط، حفاظت از تقوا است؛ یعنی اگر بنا باشد کار دادن به خانم در محیط جامعه باعث ضعف تقوا شود (تقوای مرد یا تقوای زن و تقوای جامعه) و این اصل شکسته شود، کار را مشکل می‏کند. سؤال این است که آیا می‏شود خانمها در جامعه باشند و تقوا هم حفظ شود؟ من معتقدم قطعاً می‏شود. می‏شود هم در مدرسه درس بخوانند، در دانشگاه درس بخوانند و در آن جا درس بگویند و می‏شود در همه محیطهای کاری خانمها شرکت داشته باشند (با شرایط خاص که به اغراض شهوانی مردها آلوده نباشد  و مردها نخواهند که از خانم در محیط خارج از خانه بهره‏وری غیر مشروع بکنند) و اگر محیط جامعه با تقوا باشد و اگر شرایط تقوا بر زندگی ما حاکم باشد، بلی خانمها می‏توانند در همه میدانها کار بکنند. اما کار عمده جمهوری اسلامی، مسؤولان فرهنگی و مسؤولان کشور و به طور کلی همه مسؤولان نظام این است که تلاش کنند محیط جامعه را محیط با تقوا کنند و اگر در داخل خانواده هم تقوا حاکم نباشد و شوهر وظایف خودش را انجام ندهد، زن وظایف خودش را انجام ندهد و بچه طاغی و یاغی باشد، کاری نمی‏توان از پیش برد. مقررات خشک و خالی، بدون پشتوانه تقوا، هیچ جامعه‏ای را اصلاح نمی‏کند و جامعه‏ای که به صفت عالی تقوا متصف باشد، با قوانین ناقص هم می‏تواند خودش را اداره بکند. بنابراین ما معیار تقوا را در حفظ همه اصولمان فراموش نمی‏کنیم و در پیاده کردن مقرراتمان فکر می‏کنیم بدون اصل تقوا به جایی نخواهیم رسید و با حفظ تقوا هم هیچ درنگ نمی‏کنیم در اینکه مسؤولیتها را با توجه به آن اصولی که عرض کردم، تقسیم بکنیم و خانمها در جامعه مسؤولیتهای اجتماعی هم بپذیرند. »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبْتَرْ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  در خطبه دوم، مطالب عمده من به مناسبتهای این هفته ارتباط دارد. قبل از شروع در بحث خود از شهدای عزیزمان که سالگرد شهادتشان در این دو هفته اخیر بود، (شهید آیت‏اللَّه غفاری و شهید اِستکی و شهید بشارت، نمایندگان شهید مجلس شورای اسلامی) یاد می‏کنم و یاد آنها را گرامی می‏دارم و به خانواده‏های عزیزشان و به خانواده همه شهدا تسلیت عرض می‏کنم. یکی از مسایل این هفته ما سوادآموزی است؛ سالگرد تأسیس نهضت سواد آموزی برای بی‏سوادها که یکی از کارهای مقدس جمهوری اسلامی بوده که گامهای مؤثری تا کنون برداشته شده است و امروز هم مسؤولان این نهاد مقدس، تلاش زیادی دارند و اخیراً در شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسأله مطرح و از صاحبان نظر و کسانی که طرحی دارند، خواسته شده است تا طرحهایشان را بفرستند که گام مؤثرتری برداشته شود. تلاش، زیاد شده ولی هنوز در کشور ما بی‏سواد زیاد وجود دارد. سیاست رژیم منحوس گذشته این بود که اکثریت مردم بی‏سواد بمانند. باید در نظام جمهوری اسلامی این سیاست شکسته بشود تا - ان‏شاءاللّه - در سالهای آینده موفق بشویم ریشه بی‏سوادی را در این مملکت از بین ببریم. مسؤولان کشور و مردم و دلسوزان جامعه و علم و فضیلت باید از هر گونه کمکی که از ناحیه آنها ساخته است و در هر نقطه‏ای که هستند، برای حل این مسأله مهم ما و رفع این لکه ننگ بی‏سوادی از این جامعه اسلامی دریغ نکنند. دو، سه مسأله مهم در مناسبات این هفته است که من همه را در یک بحث منسجم و مربوط به هم عرض می‏کنم. یکی مسأله سالگرد اشغال افغانستان است که نیروهای اتحاد جماهیر شوروی این کشور اسلامی را اشغال کرده‏اند و یکی مسأله مسافرت سران حزب بعث عفلقی به روسیه است که بحث مهم روز ما و مورد توجه افکار دنیا و مردم ما است که باید این مسأله از نظر عواقب و مطالب آن یک قدری روشن بشود و مناسبت دیگر تولد حضرت مسیح(ع) است که بخش عظیمی از مردم دنیا الان فکرشان متوجه این روز مقدس است و جریان مقدس راهیان کربلا و روحیه ایثارگری و فداکاری که امروز جو جامعه رااین چنین مقدس و مبارک کرده، مهمترین تکیه‏گاه این بحث ما است. در مورد تولد حضرت مسیح(ع) ضمن اینکه این روز مقدس را به همه الهیون جهان تبریک عرض می‏کنم، امیدوارم خداوند به آبروی این پیغمبر بزرگوار و همه انبیا و شهدا و صالحین، ملتهای جهان را از شر ستمکاران و مخصوصاً کسانی که ادعای پیروی دین حضرت مسیح(ع) را دارند، نجات بدهد. دو، سه کلمه‏ای درباره این مسأله عرض می‏کنم: قرآن کریم بهترین برداشتها را از حضرت مسیح(ع) و مادر مقدسه‏اش دارد و روشن‏ترین و منطقی‏ترین تاریخ را برای زندگی این پیغمبر بزرگ در دنیا مطرح کرده است. و همه آلودگیهایی را که در تاریخ یهود و خود مسیحیها نسبت به این خانواده مقدس وجود دارد، پاک کرده و در تولد حضرت مریم و تولد حضرت مسیح(ع) بهترین ایده الهی را مطرح کرده است و حضرت مریم و حضرت مسیح(ع) را دو آیت و دو معجزه آفرینش معرفی کرده است که با اراده خاص خداوند (مثل خلقت خود حضرت آدم) یک قطعه استثنایی تاریخ بشریت معرفی شده است. در شرایطی که سخنگویان یهود و مغرضان نسبت به مسیحیت، دامن قدس حضرت مریم را به خلاف عفت آلوده می‏کردند و می‏خواستند حضرت مسیح(ع) را به عنوان مولود نامشروع بکوبند، قرآن کریم او رابه عنوان کلمه خدا، روح خدا و پیغمبر خدا و شفیع مردم و آیت خدا و موجود استثنایی مورد نظر دستگاه آفرینش معرفی کرد.  خود حضرت مریم، تولد و رشد اعجازانگیزش و رزق الهی برای رشدش و حمل این مولود مقدس، و وضع حمل این مولد مقدس، همه اینها را برده در دستگاه ربوبی و به صورت یک خواست الهی برای تربیت بشریت معرفی کرده است.به جای فکر شوم تثلیث و شرک به »اقنوم«، خدای واحد رامطرح می‏کند و عیسی مسیح(ع) را به عنوان عبد مقرب خدا و بنده زنده و موجود خداوند معرفی می‏کند و به جای فکر ارتجاعی فدا شدن حضرت مسیح برای اینکه گناه دیگران بخشوده بشود (و حتی گناه حضرت آدم با خون مسیح پاک شود!) حضرت مسیح(ع) را به عنوان موجودی زنده که دست ناپاک دشمنانش به او نرسید و خداوند او را نجات داد و در آسمانها او را نگه داشته و روزی هم دوباره به این زمین برمی‏گردد و در ارشاد مردم شریک می‏شود، مطرح می‏کند و از طرفداران و پیروان حضرت مسیح(ع) می‏خواهد که راه این مرد بزرگ را ادامه دهند و فراموش نکنند که او برای شکستن ظلم و مبارزه با رباخوارها و سردمداران مجرم متکبر آن زمان قیام و برای اشاعه کلمه حق مبارزه کرده است. و حضرت مسیح، الگوی مبارزه با ستم در قرآن مطرح می‏شود. متأسفانه امروز، دنیای مسیحیت با تحریف متولیان مسیحیت و با دغل کاری دین مسیحیت و کثافت کاری حکومتهایی که مردمشان در آن جا مسیحی هستند، از آن فرقه مقدس الهی مقدار زیادی دور مانده و الهام‏بخشی خودش را از دست داده است. مسیحیت را به درون کلیساها رانده و از جوامع طرد کرده‏اند و همان ستمگرانی که خون میلیونها انسان از چنگال و دندانشان می‏ریزد، در روزهای مقدسی مثل تولد حضرت مسیح(ع) و اوقات دیگر می‏آیند کلیسا و آن جا زانو می‏زنند و ریاکارانه اظهار تواضع می‏کنند که آن تواضع به ضرر دین مسیح و به ضرر اهداف حضرت مسیح(ع) است و عیسی مسیح(ع) راضی نیست که استعمارگران دنیا خودشان را به او ببندند و به نام او در دنیا و کلیساها حضور پیدا کنند.  تحقیقاً روح این پیغمبر مقدس از این گونه کثافت کاریهایی که دنیای غرب، امروز به اسم مسیحیت مرتکب می‏شود، بیزار است. ما به روح بزرگ این پیغمبر عظیم‏الشأن خداوند و پیروان واقعی این مرد بزرگ، درود می‏فرستیم و امیدواریم که برادران وخواهران مسیحی ما در دنیا توجه جدیدی به افکار و تعلیمات حضرت مسیح(ع) بکنند.بنده عرض می‏کنم: اگر می‏خواهند مسیح را از دریچه وحی الهی بشناسند، قرآن یکی از وسایل شناخت حضرت مسیح(ع) است.  و اما مسأله مسافرت سردمداران حزب بعث به شوروی و مسایلی که به این موضوع مربوط است، با مسأله اشغال افغانستان با هم بحث می‏شود که بحث مهمتر مااست. درباره اینکه چرا در این شرایط سران بعث بدون سابقه و یک دفعه به مسکو رفتند، هنوز کسانی که اطلاع دارند، به عنوان خبر این مسأله را به دنیا نگفته‏اند. هر چه که گفته می‏شود، حدس است. به صورت اجتهاد،از نظریات سیاسی استنباط می‏شود. بیشتر به نظر می‏رسد شرایط جبهه‏ها و شرایط جهانی، صدام را مجبور کرد که این عتبه بوسی را انجام دهد. طرح به زانو درآوردن ایران از ناحیه زدن مراکز اقتصادی، شکست خورد. تنها شکست نبود، که اگر شکست طرح بود، برایشان قابل تحمل بود. نه تنها آن طرح شکست خورد، بلکه آن توطئه باعث شد مردم ایران یک بار دیگر به خطر بیشتر توجه کنند و حرکت عمومی بی‏سابقه‏ای در سراسر کشور به وجود بیاید که نمونه آن را امروز در دانشگاه تهران دارید می‏بینید. این یک قطره‏ای از آن دریا است که امروز 8 هزار بسیجی جان برکف آماده جنگ آماده میدان از استان مازندران، 2400 نفر از ایثارگران استان سمنان، 2000 نفر از مدرسین و دانشجویان مراکز تربیت معلم و 150 نفر از روحانیون و ائمه جمعه و جماعات این شهرها در مسیرشان به طرف جبهه ها در تهران اتراق کرده‏اند و امروز در مراسم باشکوه نماز جمعه، این چهره‏های عزیز را دارید می‏بینید. 700 کامیون حامل هدایای مردم با این کاروانها در حرکت است. این یک گوشه‏ای از تجمع مردم مربوط به همین دو سه روز اخیر است. خراسان را خبر دارید؛ کاروان دوم راهیان کربلایشان و شهرهای دیگر که روزهای اول به کاروان نرسیده‏اند، حالا پشت در پایگاهها و مراکز نظامی صف کشیده‏اند که اسم آنها را برای کاروان دوم بنویسند. این هیجان و شوری که بین مردم ما افتاد، معلول یک احساس خطر بود که جامعه ما از زبان مسؤولانش شنید که »استکبار جهانی در خلیج‏فارس توطئه کرده و ممکن است ما در خلیج‏فارس با توسعه جنگ مواجه شویم و حضور مردم در جبهه‏ها لازم است.«  ممکن است ما خودمان مثل موجودی که در آب شنا می‏کند و ارزش آب را نمی‏فهمند، توجه نداشته باشیم که در کشورمان چه می‏گذرد و به عمق مسأله نگاه نکنیم؛ ولی انصافاً آنهایی که از بیرون نگاه می‏کنند، آنهایی که این اخبار را از روزنامه‏ها و رادیوها و تلویزیونها می‏شنوند و آنهایی که این شعارها و این حرکتها و این صفوف منظم و این کفن‏پوشها و این جوانهای کم نظیر در تاریخ بشریت را این جوری آماده شهادت می‏بینند و خودشان این ایده را ندارند، برایشان این معما حل شدنی نیست و خیلی مشکل است.  آنها تحمل فهم این را ندارند، چه رسد به تحمل عملش. لذا دنیا به فکر افتاده است. از آن روزی که مسأله بسیج جدید و »راهیان« مطرح شد، ما در دنیا خیلی تفاوت می‏بینیم. در جنوب خلیج‏فارس کشورهایی که با ما در مخاصمه بودند، حرکت جدیدی آغاز کردند و ما هم حرکت جدید آنها را پذیرفتیم و به آن جا مسافرت کردیم و به آنها گفتیم ما قصد توسعه جنگ را نداریم، آنها هم باور کردند؛ چون وقتی که صدام شرارت خودش را زیاد کرد و آنهامانور دریایی ما را دیدند، احساس کردند که ما اگر بخواهیم به آنها متعرض بشویم، بندرهای کوچک آنها در سواحل جنوب، برای ما فقط می‏تواند به اندازه یک گام بلند میدان باشد و خیلی سریع می‏توانیم به آن جا برسیم. این را فهمیدند، و آن خودداری ما و ضعف بعثیهای عراق را هم دیدند و ظاهراً راه درست را انتخاب کردند و - ان‏شاءاللّه - تا پایان همین طور باشد! فرانسویان که از عنودترین دشمنان ما بودند، به صورت ظاهر (هنوز باطن مشخص نشده) یک مقدار به واقعیت توجه کرده‏اند و از آن یک دندگی افتاده و وارد مذاکره شده‏اند که مسایلشان را با ما حل کنند. خود شورویها مدتی است، دارند در روابط خودشان کمی واقع‏بینی نشان می‏دهند.  صدام احساس کرد در مقابل این امواج خروشان نیروی انسانی که متکی به افکار عمومی مردم حق دوست دنیا است، زیر پایش در حال خالی شدن است. ریسک یک سفر را آن طور به خودش تحمیل کرد. اما مجموعاً آن چه که تا به حال به دست ما آمده، در این سفر علی‏رغم آنکه صدام اظهار تسلیم صِرف کرده و گفته ما آماده‏ایم فرمانبر باشیم، توفیقی به دست نیاورده و مجموعه اخبار به ما نشان می‏دهد که این سفر از سفرهای شکست خورده است. اولاً، خود مراسمی که در مسکو برگزار شده، (آنهایی که آشنا هستند می‏دانند) با مراسمی که قبلاً در رابطه با مسافرت آقای حافظ اسد و آقای سرهنگ قذافی انجام شد، تفاوت داشته است؛ با صدام سرد برخورد شده است. ثانیاً، در اظهاراتی که در آن جا شد، برخلاف مهمانیهای دیگر، با تعبیرات خشک دیپلماسی بیان شده است. ثالثاً، در برگشت، هیچ نتیجه مشخصی از این سفر مطرح نشد، فقط کلیاتی در جلسات در بسته گفتند که از آن کلیات، آن چه که بروز کرد، گفتند سفر موفق بود!  رسانه‏های جمعی جنوب خلیج‏فارس، مخصوصاً رسانه‏های کویت که خیلی وقیح و زشت و بی‏پایه حرکت می‏کنند (و بالاخره اینها در آینده برای کویت اسباب زحمت درست خواهند کرد!) یک مقدار، قضیه را گنده کردند و دم از موفقیتهای بیشتر زدند و اسم یک اسلحه جدیدی را تکرار کردند. همیشه عراق وقتی می‏بیند ما رزمنده‏های خودمان را بسیج کرده‏ایم، می‏گوید: ما اسلحه جدیدی به کار می‏بریم! عراقیها نامه‏ای به سازمان ملل نوشتند  (بعضیها می‏گویند این تنها نتیجه سفر بوده که شورویها امر کرده و گفته‏اند که از طریق ما کاری نمی‏توانید بکنید؛ برو از طریق شورای امنیت و سازمان ملل کاری بکن!) و از دبیرکل و شورای امنیت خواستند که جلوی تهاجم ایران را بگیرد. این هم حرکت سیاسی که اینها کردند! صدام فوری »رمضان« را فرستاد به اردن که او آن جا مصاحبه‏ای کرد و در آن مصاحبه روشن است که آثار شکست وجود دارد؛ می‏گوید: سطح روابط ما با شوروی در حد مطلوب نیست!  اینکه رمضان  عنصر چپی و روسی حزب بعث است و بعضیها فکر می‏کنند او روزی به جای صدام از طرف روسها نصب خواهد شد، ما به این مسایل کار نداریم  و دیگر روسها کسی را نمی‏توانند آن جا نصب بکنند، اما نظرات سیاسی این است.این آقا پس از مسافرتش گفت: روابط ما با شورویها در حد مطلوب نیست. اینها همه حدس است و ما هم روی آن مطالعه می‏کنیم، اما شورویها رسماً به خود ما اطلاع دادند (هم در مسکو، هم در این جا، هم در کشورهای دیگر سفیرانشان رسماً به ما اطلاع دادند) که شما نگران تغییر موضع ما نباشید، ما همان حرف قدیمی را زده‏ایم و منطقمان همین است که بوده و آن این است که »این جنگ بی‏معنا است و ما بی‏طرفیم و بی‏طرفی را هم مراعات می‏کنیم«. البته مسایل دیگری را هم گفته‏اند که من مطرح نمی‏کنم. نشان واقع بینی و توجه به آن چیزی است که این جا دارد می‏گذرد و شناخت دو طرف است. مسایل دیگر را در موقع خودش مسؤولان مربوطه مطرح می‏کنند، اما کل قضیه نشان می‏دهد که این حرکت جانانه مردم ما، این شور و هیجان بی‏سابقه درتمام دوران جنگ، این آمادگی روحی مردم ما و این مقاومت کم‏نظیر تاریخی یک ملت مظلومی که تحت فشار اهریمنها، ابرقدرتها و مرتجعین روزگار و صهیونیسم و امپریالیسم و کمونیسم قرار گرفته‏اند و این‏گونه مقاومت از خودشان بروز می‏دهند، اثر خودش را گذاشته و دنیا تا حدودی توجه کرده است. البته دنیا نوعاً از این حرفها ظالم‏تر است و به این آسانی زیر بار نمی‏رود، ولی یک توجهی به چشم می‏خورد و این حرکتهای مذبوحانه این طرف و آن طرف و استفاده کردن از یک سفر که از جهت سیاسی هم کار خودش را نکرده و کار به این جا رسیده است که خود شما می‏بینید و این ادامه حرکت که از طرف مردم به چشم می‏خورد (سیل کامیونهای کمک، سیل حرکتهای نیروهای رزمنده و آمادگی نیروهای ارتشی و سپاهی و بسیجی برای انجام وظایف در شرایطی که رهبریت کشور و مسؤولان کشور صلاح بدانند) شرایط خوبی را برای جمهوری اسلامی آماده می‏کند. حالا شورویها به ما گفتند که تغییر مسیر نداده‏اند و همان سیاست قبلی را دارند. ولی یک حرفی را مطرح کردند که این حرف در دنیا مطرح شد، این جا هم مطرح شد که »ما با این جنگ بی‏معنی مخالفیم!« ما می‏خواهیم ببینیم این جنگ بی‏معناست یا نه! حرفی که ما امروز داریم، این است به رهبران همسایه شمالیمان، اتحاد جماهیر شوروی و هر کسی این حرف را قبول کرده (در داخل، لیبرالها و امثال   اینها این حرفها را قبلاً زده بودند) آیا این جنگ بی‏معنا است؟! ما می‏گوییم نه! این جنگ با معنا است، خیلی هم با معنا است! بهترین معنا دراین حرکت مردم ما خوابیده است. چرا بی‏معنا است؟! به یک کشوری که انقلاب کرده و مردمش با دادن هزارها شهید، حکومت منحوسی را ساقط کرده و زمام امرشان را در اختیار گرفته بودند (معلوم هم بود هیج دستی از هیچ جا پشت این مردم نبود و خود مردم بودند که قیام کردند و انقلاب کردند. ایده‏شان هم ایده مذهبی و اسلامی بود. اینها نه استعمارگر هستند، نه کمونیست هستند، نه سرمایه‏دارند، مردم مسلمان قیام کردند حقشان را گرفتند) به این انقلاب تجاوز شد، به خاک این مردم هجوم بردند، پنج استان ما را اشغال کردند و آن همه خرابی به بار آوردند. به یک انقلاب که می‏توانست پشتوانه‏ای برای خود عربها باشد، برای نجات فلسطین می‏توانست وسیله خوبی باشد، برای اتحاد مسلمانهامی‏توانست وسیله خوبی باشد؛ یک جنایتکاری مثل محمدرضا پهلوی را از این منطقه کند، یک سرطانی را از این منطقه برداشت، حلقه محاصره خود شورویها را شکست (پیمان سنتو ادامه پیمان آتلانتیک، کشور اتحاد جماهیر شوروی را محاصره کرده بود؛ ناتو، سنتو و سیتودور شورویها را گرفته بود). وقتی که ما این حلقه محکم را شکستیم و فاصله ایجاد کردیم، همه دنیای آزاد، جهان سوم، محرومان منطقه و حتی خود شورویها از شر این حکومت منحوس راحت شدند؛ یک چنین انقلابی مورد تجاوز قرار گرفت. بعد از این تجاوز ما چه مقدار شهید دادیم و جنگ چه مقدار خرابی به بار آورده است! چه اهانتی به این مردم شده است! رهبر این مردم از روز اول، (یک روز، دو روز بعد از جنگ) اعلام کرد: ما حقمان را می‏خواهیم؛ متجاوز باید بیرون برود، محاکمه بشود و خسارتی که وارد آورده، بپردازد. مردم آواره شدند. در کنار این تجاوز، تجاوز به مردم عراق هم بود. وقتی که خواستند با ما بجنگند، هر چه آدم خوبی در عراق پیدا کردند، به اسم ایرانی و به اسم شیعه گرفتند و زندانی کردند، عده‏ای از آنها را کشتند یا به این طرف و آن طرف فرستادند. الان صدها هزار نفر از مردم عراق با دست خالی اخراج شده‏اند که اموال و خانه‏ها و املاکشان دست بعثیهای عراق است. ما گفتیم اینها حل شود. این ادعاها، بی‏معنا است آقای گرومیکو!اینها بی‏معنا است؟! اگر اینها بی‏معنا است، همه دادگاههای دنیا بی‏معنا هستند! دادگاهها برای چه چیزی هستند؟ دادگاهها برای این هستند تاکسی را که جرم و گناه کرد، محاکمه کنند. همه قوانین کیفری دنیا بی‏معناست؟! چون قوانین را می‏گذارند برای اینکه آدمهای متجاوز و متخلف را سرجایشان بنشانند. پس شما اصلاً بگویید که هیچ متجاوزی، هیچ ظالمی، هیچ متخلف و هیچ گناهکاری را محاکمه نکنید! اگر همه این چیزها را شما در دنیا می‏پذیرید که بی‏معنا است، خوب! شما هم مقررات جزایی‏تان را لغو کنید، در زندانهایتان را باز کنید در تیمارستانهایی را که مخالفانتان را آن جا جمع می‏کنید، باز کنید. تا آنها بیایند بیرون. پس همه این حرفها بی‏معنا است. اگر با معنا است، قبول ندارید!  در همین پیغامی که به ما دادند، در یک جای آن هست: »ما قبول داریم که آنها تجاوز کرده‏اند!« اگر قبول دارید متجاوزند و قبول دارید که آنها جنگ را شروع کرده‏اند و قبول دارید که مسؤول این همه جنایت هستند، خوب! مثل بقیه کیفرها عمل کنید. چطور سیلی زدن به صورت یک نفر جزا دارد، زندان دارد، جریمه دارد! اما کشتن هزاران نفر، تخریب 1200 روستا، ویران کردن ده شهر، ویران کردن صدها مؤسسه عظیم صنعتی مثل پالایشگاه آبادان که بزرگترین پالایشگاه منطقه بود و ششصد هزار بشکه نفت را در یک روز تصفیه می‏کرد، جریمه ندارد؟! شما قبول ندارید صدام جنگ را شروع کرده؟ قبول ندارید صدام قرارداد الجزایر را در تلویزیون پاره کرده؟ قبول ندارید او اعلام کرده من این قرارداد را قبول ندارم؟ قبول ندارید اینها در خاک ما آمده‏اند؟ هنوز، تا همین امروز که من اینجا حرف می‏زنم و اینها دم از صلح می‏زنند، (در گزارش چند روز پیش نیروی زمینی بود) هزار و 700 کیلومتر از خاک ایران در اشغال آنها است. هنوز شهر نفت شهر که یک منطقه نفتی است، در اشغال آنها است. اگر قبول ندارید، بیایید قصرشیرین را ببینید، یک شهر بزرگ ما است که از روی زمین محو شده است! الان آن جا بیابان است. بروید خرمشهر را ببینید، این شهر عظیم بندری ما به چه صورتی است. خوب! اگر اینها را قبول دارید، چه معنایی برای یک حرکت از این بیشترکه می‏گوید مسؤول این جنایات را محاکمه کنید! مگر ما چه می‏گوییم؟ مگر حرف جمهوری اسلامی غیر از این چیست؟  ما می‏گوییم خاک عراق را می‏خواهیم؟!ما می‏گوییم می‏خواهیم از مردم عراق انتقام بکشیم؟! ما حتی با اسرای عراقی که در اختیار ما هستند (که گروهی از آنها الان در نماز جمعه هستند و هر روز شما در فیلمها اینها را می‏بینید مثل بسیجیهای ما این جا شعار می‏دهند) این جور رفتار کرده‏ایم که تقاضای جبهه رفتن از طرف ما دارند. ما با مردم عراق و حتی آنهایی که با ما جنگیدند، می‏خواهیم این جوری رفتار کنیم. پس نگویید این جنگ بی‏معنا است! این جنگ خیلی با معنا است!!  بی‏معنا این است که یک ابرقدرتی که حق وتو در سازمان ملل دارد، بگوید که مهاجم را آزاد کنید برود! بگوید از این همه جنایت صرفنظر کنید. یا این قدر مرد باشید و صریح بگویید »ما قبول نداریم عراق متجاوز است« (که نمی‏گویید! چون می‏دانید بعداً در تاریخ محکوم می‏شوید). ما از شما می‏خواهیم که در سازمان ملل و جاهای دیگر اعلام کنید که عراق جنگ را شروع کرد. اگر بگویید، جنگ تمام می‏شود. اگر شما گفتید و دنیا روی این مسأله تکیه کرد، عراق مجبور می‏شود به یک محاکمه صحیح تن در دهد.  الان فقط ما که نیستیم. شما دارید می‏گویید در سلیمانیه دیروز صدها نفر را اینها شهید کردند؛ چون سربازی نرفتند، گرفتند آوردند اعدامشان‏کردند. زندانهای عراق را شما دارید می‏بینید، آوارگان عراق را دارید می‏بینید، باج خواهی عراق را در کشورهای جنوب خلیج‏فارس دارید می‏بینید، خود خلیجیها می‏دانند حزب بعث عراق چه کار می‏کرده است. از لحاظ ایدئولوژی و ایمانی، حزب بعث عراق یک حزب کافر و ملحد است. مردم عراق مردمی متدین و مسلمان هستند، مثل مردم ایران مسلمان هستند. ما حرفمان این است (البته ممکن است مقررات بین‏المللی این حرف ما را بی‏معنا بداند، اما از لحاظ فکری برای مردم ایران و عراق این مسأله قابل قبول است): یک حزب ملحد کافر، حق حاکمیت بر مردم مسلمان عراق را ندارد. حالا انصافاً این را با بحث و جدل هم نمی‏گوییم.  اگر مقایسه کنیم؛ این جنگ ما بی‏معنا است یا حضور نیروهای شوروی در افغانستان؟ حضور نیروهای شوروی در افغانستان بی‏معنا است یا جنگیدن ما در مرزهایمان برای گرفتن حق خودمان؟ افغانستان یک کشور مسلمان است. روزنامه پراودا نوشت: »ما الان می‏فهمیم که مردم افغانستان حکومت کارمل و امثال را نپذیرفته‏اند«. این را خودشان نوشتند. وقتی که مردم نپذیرفتند، حضور شما در آن جا برای چیست؟ حضور بیش از صد هزار مردم شوروی در آن جا چه معنایی دارد؟ کشته‏هایی که شما در افغانستان داده‏اید، به حساب چه کسی می‏گذارید؟ چه کسی جواب اینها را بعداً به مردم شوروی خواهد داد؟ آنجا برای چه کسی جنگیدید؟  ما جواب داریم، همه می‏دانند ما چرا داریم می‏جنگیم. در مقابل خداوند جواب داریم، در مقابل مردم جواب داریم، در مقابل تاریخ جواب داریم. هر منطق حقی قبول می‏کند متجاوز باید محکوم بشود و مظلوم باید از حقش دفاع شود. هیچ کس نیست که منکر این مسأله باشد. هر کس منکر بشود، در صغرای قضیه اشکال می‏کند، در کبرای آن هیچ کس حرف نمی‏زند. شما در افغانستان چه کار می‏کنید؟ از کی دفاع می‏کنید؟ شما که قبول کرده‏اید »آنها نپذیرفته‏اند!« شما الان می‏دانید که نزدیک شش تا هفت میلیون مردم افغانستان آواره هستند. این را قبول دارید یا نه؟ نزدیک دو میلیون آن در ایران هستند، نزدیک 4 میلیون و اندی در پاکستان هستند، در سراسر دنیا هم هستند. خوب! اگر از یک کشور 20 میلیونی، 7 میلیون از مردمش آواره باشند، همین کافی است. اگر همینها از شما ناراضی باشند، کافی است که شما بی‏معنا آن‏جا حضور دارید! آن مردمی که آن جا دارند می‏جنگند، دوثلث خاک افغانستان را در تصرف خودشان دارند. شما در روستاها نیستید، در عشایر نیستید، در دره‏ها نیستید، در شهرهای کوچک نیستید، در مرزها نیستید، فقط در چند شهر بزرگ هستید، فقط در جاده‏های آسفالته حضور دارید. خوب! معلوم است که جنگ در کجا بی‏معنا است. شما بیایید با منطق با ما حرف بزنید! در افغانستان با هم همکاری بکنیم، مردم را به حکومت برسانیم، بگوییم مردم حاکم باشند. هر کس را مردم خواستند. حاکم باشد. بلی ما قبول داریم! اگر آمریکاییها به مجاهدین افغانی کمک کنند، آنها هم متجاوزند. آنها قصد ندارند از ملت دفاع کنند، اینها فردا می‏خواهند برگردند. باید کاری کنیم که آمریکا برنگردد، ارتجاع برنگردد، آن جا مردم افغانستان حاکم باشند. این را ما می‏پذیریم.  بر این اساس به مردم افغانستان کمک کنیم تا حاکمیتشان را در اختیار بگیرند. همینهایی که در ایران و پاکستان و در هر جا هستند، آن جا جمع شوند، رأی بدهند، به هر کس خواستند ما هم به عنوان همسایه، شما هم به عنوان همسایه، دیگران هم به عنوان همسایه دخالت کنید، کمک کنیم اینها راه خودشان را ادامه بدهند و خساراتی که به اینها وارد شده، جبران شود. من نمی‏دانم شما چقدر خسارت آن جا بردید! اگر این ارقامی که غربیها منتشر می‏کنند (می‏گویند شما تا به حال 800 هواپیما در افغانستان از دست داده‏اید) صحیح باشد، شما ده برابر جنگی که ما داریم، در آن جا خسارت دیده‏اید؛ بیش از ده برابر! بنابراین جنگ بی‏معنا امروز جنگ افغانستان است؛ آن هم نه از طرف مردمش، مردم آن از حقشان دفاع می‏کنند.  این جا جنگ بی‏معنا نیست، این جنگ با معنا است، دفاع  و مطالبه حق است. این جا فقط مردم می‏جنگند، خواست مردم است. دیگر خیلی آدم باید کور باشد که امروز این صحنه را ببیند و باز خیال کند که در ایران ملاها دارند می‏جنگند! یا خیال کند در ایران حکومت جنگجو است! در میان این مردم هیچ حکومتی - هر کس که می‏خواهد، باشد - نمی‏تواند حضور داشته باشد و نجنگد. هر کس در ایران حاکم باشد، با این روحیه‏ای که مردم دارند، مجبور است بجنگند تا حق خودش را از عراق بگیرد. و نتیجه بگیریم که جمهوری اسلامی ایران غیر از همان حقوقی که اعلام کرده، هیچ نظری ندارد و از آن حقوقی هم که اعلام کرده، هیچ عقب‏نشینی نمی‏کند و ما روز اول که این را مطرح کردیم، جای چانه زدن نگذاشتیم. به عنوان حق مطرح کردیم و قدرت گرفتن این حقمان را هم با زور داریم  و الان داریم برای این گرفتن آماده می‏شویم. فقط یک فرصت به شما می‏دهیم: به شما شورویها! به شما آمریکاییها! به شما غربیها! به شما کشورهای عربی! به خود عراق! یک فرصت می‏دهیم که اگر آمادگی دارید، حق را بپردازید، متجاوز را محاکمه کنید و کیفر بدهید و مردم عراق را به خانه‏هایشان برگردانید و حاکم بر سرنوشتشان بکنید. جمهوری اسلامی ایران مایل نیست که یک قطره خون هم از کسی در این راه بریزد، ولی اگر شما این کار را نکنید، راه اسلام، راه منطق، راه عقل، راه مشخص تاریخ این است: کسی که قدرت گرفتن حقش را دارد، با اتکا به قدرتش، حقش را بگیرد و ما خواهیم گرفت. شما کمکهایتان را قطع کنید! ما به این هم قانع نیستیم که شوروی بگوید ما کار جدیدی نمی‏کنیم. ما می‏گوییم کار قدیم را هم دیگر نکنید، شما دیگر به عراقیها نباید کمک کنید! همان طور که به ما کمک نمی‏کنید. بگذارید ما خودمان باشیم و عراق. اگر واقعاً جنگ را بی‏معنا می‏دانید، راه‏حلش هم این است که شما دستتان را کوتاه کنید؛ بگذارید ما خودمان مسأله را زودتر حل کنیم.    ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم  اَلحَمْدُلِلّهِ و الصَّلوة و السَّلامُ عَلی رَسُول اللّهِ وَ آلِهِ و عباداللّهِ المُتقّین. مسلمانان جهان از خبرهای مربوط به تحولات اخیر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و خباثتی که عراق نشان می‏دهد، اطلاع دارند. همچنین از تحرک وسیع نیروهای بسیجی مسلمان ایران و همکاریهای تازه دو جانبه ایران و برخی از کشورهای جنوب خلیج فارس و برگزاری نشست سه جانبه میان ایران سوریه و لیبی و بیانیه صادره از آن و مواضع شجاعانه‏ای که وزرای خارجه کشورهای یاد شده اتخاذ کرده‏اند، آگاهی دارند. حزب بعث عراق در این شرایط و به دنبال جنایتهایی که مرتکب شده است، حکومت نامشروع خود را در خطر می‏بیند و لذا صدام به مسکو می‏رود و استمداد و یاری می‏طلبد و هنگام بازگشت، در هاله‏ای از ابهام اعلام می‏شود که نتایج سفرش مثبت و حاصل استمدادش مفید بوده است! تا بدین وسیله، روحیه بعثیها و نیروهای شکست خورده‏اش را تقویت کند. به دنبال آن، مراکز خبری ارتجاع برای تحقق این هدف، آن را پی‏گیری می‏کنند و بعد هم سران حزب بعث پیرامون سلاح جدید پیشرفته و ویرانگری بانگ سر می‏دهند و هر آن چه را هم که به دروغ در مورد صلح و آرامش ادعا کرده بودند، فراموش می‏کنند و به ایجاد وحشت، تهدید و جنایت پناه می‏برند تا از پذیرش حق، امتناع ورزند. جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تجاوز عفلقیها به ایران اعلام کرد که خواهان محاکمه متجاوز و جبران خسارتها و بازگشت آوارگان عراقی به وطنشان است و هرگز طمع و ادعایی به سرزمینهای عراق ندارد. همچنین از دولتهای اسلامی و محافل بین‏المللی خواست به طرفداری از مظلوم، جهت رسیدن به خواسته‏های به حق و مشروع خود بپردازند؛ اما متأسفانه عکس‏العمل مثبتی در این زمینه دریافت نشد و بلکه ابرقدرتها و مرتجعان، به جای تأیید و یاری حق و مظلوم، به یاری بعثیهای متجاوز و روشنگران آتش جنگ پرداختند. اکنون، متجاوز در پایان راه خود به تنگنایی رسیده است که امکان رهایی از آن وجود ندارد. علایم پیروزی حق در کرانه‏ها آشکار شده است و برای همین است که عراق بیش از پیش به افشای شخصیت شرورو مزدورش وادار می‏شود. این جاست که وقتی سستی وضعف و شکست عراق حتمی شد، نیّات خیر ایران در امتناع از توسعه شعله‏های آتش جنگ و حفظ حقوق کشورهای همسایه، برای همه و مخصوصاً همسایگان آشکار می‏شود. امیدواریم که صدام همان طور که ظواهر نشان می‏دهد، بدون نتیجه از مسکو برگشته باشد و به قبول حق وادار شود تا پایه‏های عدالت و حق محکم شود و جان و اموال و حقوق مسلمانان در امنیت بماند و سران اتحاد جماهیرشوروی نیز از گذشته درس بگیرند و این مسأله جا بیفتد که یاری متجاوز نه تنها فایده‏ای نداشته و مسیر جنگ را عوض نخواهد کرد، بلکه اراده حق‏جویان و مجاهدان را برای مقاومت و دفاع از حق بیشتر خواهد کرد. »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا«.