خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

از تشبیه حمهوری اسلامی به یک موجود زنده تا تحلیل زندگی سیاسی علی علیه السلام

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲ مرداد ۱۳۶۰

خطبه اوّل:

بسْمِ ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ

الحمدالله خالِقِ الْخَلْق باسطِ الرِّزْقَ ذی الْجَلالِ وَ الاِکْرامِ وَ الْفَضْلِ وَ الاَنْعامِ والصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رسولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ ‌الاَئِمةِ الْمَعْصومینَ عَلَیهِمُ السَّلام.

قال العظیم فی کتابة: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم. الَّذی اَعْطی کُلَّ شَیٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی.

 دو خطبه‌ای که برای امروز، روز سرنوشت‌ساز جمهوری اسلامی در نظر گرفته‌ام، یکی در مورد استحکام پایه‌های جمهوری اسلامی است و دوم مربوط به مولا علی بن ابی‌طالب (ع) صاحب این روزها و این ماه.

در خطبه اوّل مطالبی فشرده، فهرست وار و اساسی طرح خواهد شد که فکر می‌کنم این روزها برای ایجاد نشاط بیشتر و امید عمیق‌تر در مردم و یأس دشمنان و مخصوصاً نجات فریب خوردگان و جوانان احساساتی گرفتار در شبکه‌های دشمنان، می‌تواند مؤثر و مفید باشد. من بخصوص از آن‌ها انتظار دارم که با دیده انصاف و تحقیق به این مطلب توجه کنند. به نظر می‌آید که جمهوری اسلامی یعنی انقلاب کم‌نظیر تاریخ بشر، در مقام تشبیه، به یک موجود زنده، سالم، جوان، بالنده و رو به رشد شبیه باشد و از خاصیت‌های گوناگون یک موجود زنده برخوردار باشد. پیکره جامعه انقلابی ما شبیه به پیکره موجود زنده‌ای به نظر می‌رسد که همه آثار حیاتی را در خودش حفظ کرده و راه تکاملی‌اش را ادامه می‌دهد. یکی از خاصیت‌های موجود زنده سالم و رو به رشد در سنین جوانی این است که به‌طور خودکار با هدایت الهی که در وجودش تعبیه شده، نواقص و عیوب خود را برطرف می‌کند، خطرها را درک می‌کند و کمبودها را جبران می‌کند. شما حرکت جسمی یک جوان سالم را در نظر بگیرید، مخصوصاً اگر با اهل نظر هم صحبت کنید، در کتب علمی مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که جامعه انقلابی ما چنین وضعی دارد که هر جا کمبود و نقصی احساس می‌کند، از درون خودش نیروهایی می‌سازد و آن کمبودها را جبران می‌کند و هر جا وجود خطر، دشمن یا مهاجم و میکروبی را احساس می‌کند که وارد قلمرو وجودش شده است، نیروهای خاصی می‌سازد، تربیت می‌کند و سریع برای دفع این دشمن می‌فرستد و این خیلی جالب است. یعنی این تحلیل منصفانه می‌تواند انسان را قانع کند. خطی که امروز در جمهوری اسلامی حاکم است، برای مدت‌های طولانی با این ویژگی حیات و دوام این جمهوری را تضمین می‌کند. از روزهای اوّل پیروزی انقلاب، دشمنان به خیال خودشان چندین بمب ساعتی درون این جامعه از پیش تعبیه کرده بودند یا به‌طور دلخواه خودشان منتظر بودند در هر لحظه‌ای و مقطع معینی از زمان، این بمب ساعتی منفجر شود یا کانون چرکینی وجود داشته باشد که عفونتش جامعه را از پا دربیاورد؛ خیلی حساب کرده بودند. من نمی‌توانم همه آن‌ها را در یک خطبه بگویم، لذا چند مورد مهم را بررسی می‌کنیم . اولین چیزی که خیلی روی آن حساب کرده بودند، این بود که معتقد بودند جامعه‌ای که نزدیک یک قرن و بلکه دو قرن از اواسط زمان قاجاریه گرفتار بلای استعمار و استثمار و نفوذ اجانب بوده، غرب در آن ریشه دارد و خودبه‌خود مسیر جامعه را به‌طرف غرب می‌برد. از همان روزهایی که شاه می‌خواست برود، خیال می‌کردند که کسی مثل بختیار هیجان مردم را می‌خواباند و جامعه دوباره از طریق بختیارها به سمت غرب می‌رود، که آن‌طور نشد. بعد از حکومتی که روزهای اوّل در ایران به وجود آمد، امیدوار شدند و آرام گرفتند. قلبشان آرام بود و خیال می‌کردند که غیر از اسم، چیزی عوض نمی‌شود. وقتی‌که انقلاب دوم پیش آمد و جمهوری از خطر اول نجات پیدا کرد، این‌ها به جریان دیگری چشم دوخته بودند که با محاسبه یا با اشتباه ما، در رأس بسیاری از قدرت‌های کشور قرار گرفته بود و فکر کرده بودند که آن جریان کار خودش را می‌کند؛ اما جامعه این خطرها را در مقاطع معینی دفع کرد. روزهای اول پیش از اینکه حزب اللَّه و نیروهای انقلابی، خودشان را جمع‌وجور کنند و متشکل شوند، جریانی بود؛ اما وقتی‌که جامعه احساس خطر کرد، انقلاب دوم به وجود آمد، لانه جاسوسی تسخیر شد و حرکتی که انقلاب را به‌طرف کجی و تباهی می‌برد، یک‌باره تصحیح شد؛ در مسیر اصلی انقلاب افتادیم. ما و شما که در جریان بودیم می‌دانیم که این حرکت درست از بطن جامعه جوشید، یعنی انقلاب دوم از نقطه‌ای از جامعه که همین دانشگاه بود و از سوی نیروهای جوان خالصی که طبیعی‌ترین شکل نمود جامعه انقلابی ما بودند، به وجود آمد و مسیر اصلاح شد. شکل دیگرش به‌صورت ریاست جمهوری و جریان بنی‌صدر بود که دوباره در اطراف خودش همان نیروهای شکست‌خورده گذشته را جمع کرد، یعنی آن‌ها هم بلافاصله خودشان را جمع‌وجور کردند و به شکل دیگری وارد شدند و آن جریان را با عنوان دیگر و با شعارهای نوتر در مقابل خط اصیل انقلاب علم کردند. باز همه شاهد بودیم که رفته‌رفته جامعه بیدار شد، منتها این بار زمان بیشتری لازم داشت. جامعه هشیار شد و این میکروب و کانون چرکین و مسیر انحرافی را با یک حرکت جالب از بین برد. حضور مجلس، امام، مردم، حزب اللَّه، روحانیت و مجموعه چیزهایی که تبلور ملت هستند، پیکر را دوباره سالم کرد، میکروب‌ها را بیرون ریخت و راه انقلاب را تصحیح کرد. پس یکی از امیدهای دشمن همیشه این بود که از درون و از ریشه‌های منحرف و سابقه‌دار این جامعه، استفاده شود و یک جریان انحرافی، انقلاب را به‌طرف تباهی ببرد، ولی ما می‌بینیم که جامعه این‌طور دشمنانش را دفع می‌کند. بمب ساعتی دیگری که این‌ها برای جامعه در نظر داشتند، مسائل اقتصادی بود. فکر کرده بودند جامعه‌ای که مسئولان و رهبرانش سابقه کار اقتصادی ندارند و سرمایه‌ها هم از پیش فرار کرده یا بعد فرار می‌کنند و مغزهای اقتصادی که بیشتر در تیپ دلال‌ها و مقاطعه‌کارها و سرمایه‌داران وابسته هستند - از این جامعه طرد می‌شوند، پس جامعه در محاصره اقتصادی فرو می‌رود. نرسیدن تکنیک، قطعه، مواد و نبودن مغزهای اقتصادی، فرار سرمایه و محاصره اقتصادی مجموعه‌ای است که با تحلیل‌های این‌ها کافی است که هر جامعه‌ای را از پا دربیاورد. این‌ها در شیلی تا مقدار زیادی این‌طور عمل کرده بودند. در ظرف چند ماه در شیلی تورم را به نقطه خطرناکی رساندند، یعنی به سیصد درصد و شیلی را با کمکی از خارج منفجر کردند. این حساب را در ایران هم کرده بودند و هنوز هم دست از این حساب برنداشته‌اند. یعنی هنوز (به‌یقین) جریان انحراف به مسیر غرب از جاهای مختلف تعقیب می‌شود: جریان انفجار اقتصادی، تورم، گرانی، نارضایتی، کمبود و قحطی که عوامل تشدیدکننده‌اش در غرب است. البته جامعه ما این مسائل را صبورانه و با مقاومت کم‌نظیر می‌شکند. اگر آمار و ارقام بگوییم بحث طولانی می‌شود. الآن حرکت اقتصادی این جامعه، به‌مراتب سالم‌تر از روزهای قبل از پیروزی است و به‌طرف فلاح و رستگاری می‌رود که جای دیگری باید بحث بکنیم. بمب‌های دیگری هم در نظر گرفته بودند. مثلاً کودتا چه کرد؟ فهمیدند که کودتا فقط به درد آسمان می‌خورد. به قول امام بعدازآن که مراکزی را می‌خواستند بزنند، زدند باید بین مردم بیایند. کودتاچی باید در فضا کودتا کند! در میان مردم نمی‌شود. این طرح هم شکست خورد. هجوم خارجی هم که جنگ جاری را تشکیل می‌دهد و صدام و بعث عفلقی و ارتجاع منطقه متصدی انفجار این بمب در کشور ما شدند، به جای اینکه به ضرر ملت تمام شود، به اعتبار ملت و انقلاب افزود و مردم، ملت و انقلاب را در دنیا به‌صورت دژهای تسخیرناپذیر و نیروهای شکست‌ناپذیر معرفی کرد و مایه وحدت، عظمت، افتخار، همراهی و همگامی ملت شد. یکی از بمب‌هایی که خیلی روی آن حساب کرده بودند، بمب تجزیه کشور بود. از روزهای اوّل هم در این فکر بودند. پیش از پیروزی، آمریکایی‌ها در تماس‌هایی که با مسئولان مبارزه می‌گرفتند، می‌گفتند شما برای چه می‌گویید وقتی‌که شاه رفت، این کشور تجزیه می‌شود، بخشی را شوروی می‌برد، بخشی متفرق می‌شود و باز هم تکه بزرگی از آن به دست ما می‌آید؛ ما نگرانی نداریم، جایی را که بخواهیم بگیریم می‌گیریم. بعد هم به سرعت کارشان در کردستان، گنبد، بلوچستان، خوزستان و آذربایجان شروع شد و باز با همت مردم و نیروی ارتش و سپاه و حضور حزب اللَّه، این بمب هم در صورت مهاجم و توطئه‌گر منفجر شد. آخرین بمبی که امروز ما با آن مواجه هستیم و کارش را تازه شروع کرده، تروریسم است. از همان روزها به فکر جنگ داخلی بودند. شاید در هیچ انقلابی، این مقدار نیروهای اکثریت در زمان پیروزی، بی تشکیلات نبوده و نیروهای مخالف هم این‌قدر متشکل نبوده‌اند. وقتی‌که ما پیروز شدیم، این گروهک‌ها که امروز میدان‌دار هستند، متشکل بودند. مجاهدین خلق، پیکاری‌ها، فدایی‌ها، ساواکی‌های مضمحل و نیروهای مخالف دیگر متشکل بودند و از آن تشکلشان هم در غارت پادگان‌ها و کلانتری‌ها استفاده کردند. هرچه توانستند اسلحه و پول جمع کردند و ذخایر این کشور را از گاوصندوق‌های ادارات بردند. بانک‌ها را در همان دوران پیروزی و بعد از آن مصادره کردند و پول جمع کردند. در تحلیل‌های آن روزها، ایران را لبنان دوم می‌شناختند. خارجی‌ها که جامعه ما را نمی‌شناختند، می‌گفتند که این‌همه نیروی مسلح دارند و این اواخر هم رقم می‌دادند که مثلاً صد و پنجاه هزار نفر در فلان میتینگ دانشگاهی شرکت داشتند. جمع دو سه هزار نفری هواداران منافقین را که یک ماه پیش به خیابان ریخته بودند، این‌طور بزرگ و عظیم معرفی می‌کردند و ایران را لبنان دوم می‌نامیدند و برایشان خیلی مهم بود و روی این حساب کرده بودند. متأسفانه مسئولان داخل کشور هم روی این مسئله زیاد حساب می‌کردند. خود آقای بنی‌صدر دچار این اشتباه شده بود. در سنجش افکارش که در حقیقت سنجش افکار مجاهدین خلق بود، گزارش‌هایی داده بود و برای این‌ها محبوبیت عظیمی درست کرده بود. بچه‌ای را که دیشب در تلویزیون مصاحبه می‌کرد، دیدید. یکی از چیزهایی که شوکه‌اش کرده بود، گزارش‌هایی بود که به آن‌ها نشان داده بودند و با آن تظاهرات در تشییع‌جنازه هفتاد و دو نفر، نمی‌خواند. این چیزها (اصلاً) کاخ آمال این‌ها را برهم ریخت. روی این‌ها حساب باز کرده و با سرمایه‌گذاری، پول خرج کرده بودند. به یاد دارید که روزهای اوّل دستگیری سعادتی، بنا بود از طرف شوروی چه ابزار دقیقی به او بدهند (یا دادند)؛ آن میکروفنها و فرستنده‌های تیز کوچک و آن عینکهای مخصوص پلیسی - که به همه کس نمی‌دهند - می‌خواستند این ابزار را در مقابل پرونده دزدیده شده آن سرلشکر معدوم بگیرند. این ابزار را حتی به دولتهای مورد اعتمادشان هم نمی‌دهند. (این حساب بود.) بعداً این تجارت را آمریکاییها کردند. خیلی روی این‌ها حساب کرده بودند. گزارش‌هایی که حاکی از چند هزار میلیشیا، چند هزار چریک، چقدر انبار و ... بود، جنگ عراق، کمک‌های صدام، حمایت رئیس جمهور به اصطلاح یازده میلیونی، حمایت خط لیبرالی مملکت، حمایت سرمایه دارهای شناخته شده، حمایت نیروهای مجرب رژیم گذشته که از ادارات و مؤسسات بیرون ریخته شده بودند، همه این‌ها را منضم کنید و از این طرف، انقلابی که اطلاعات ندارد و شیوه [کسب اطلاعات را مثل] ساواک قدیم ندارد، انقلابی که متهم را شکنجه نمی‌دهد، تحت فشار نمی‌گذارد و می‌خواهد با متهم با روحیه انسانی برخورد کند. این‌ها برایشان خیلی سهل بود که در موقع مناسبی کشور را به خاک و خون بکشند و وقتی‌که مجلس شورای اسلامی رأی به بی‌کفایتی آقای بنی‌صدر داد، به نظر خودشان مناسب‌ترین زمان را انتخاب کردند. خیال کردند که آن یازده میلیون ناراحتند و این نیروهای چریک هم در میدان هستند، نیروهای ما هم که در جبهه می‌جنگند، پس دست ما خالی است؛ همه چیز برای یک حرکت خونین آماده بود. براساس اطلاعاتی که به ما رسیده، آن‌ها خیلی امیدوار بودند که همین روزها می‌آیند و [غالب می‌شوند.] یکی از همین چهره‌ها که هنوز بازداشت هم نشده، در یکی از حرفهایش گفته بود که شخصی گله کرده که بچه ما را گرفته‌اند. او هم پاسخ داده که غصه نخورید، همین سه چهار روزه زمام امور دست خودمان می‌آید و آزادش می‌کنیم. این قدر این‌ها امیدوار بودند. در کنار این شیوه‌های تبلیغاتی مُزوّرانه نوع صهیونیستی و غربی که به هیچ چیزی پای‌بند نبود، چهره‌ها را با توطئه سندسازی متهم می‌کردند و می‌گفتند که این‌ها ارز خارج کرده‌اند و حتی شیوه‌های دیگری مثل اینکه بیت امام را در کنار خودشان نشان دهند. مثلاً حاج احمدآقا یک روز با دفتر بنی‌صدر ملاقات می‌کرد، فوری این خبر را در بوق می‌کردند. فلان فرد جوان که وابسته به بیت امام بود، از قم می‌آمد و آقای بنی‌صدر را می‌دید، این را در بوق می‌کردند که طی فلان ملاقات، یک ساعت صحبت کردند. داماد امام، برادر امام، نوه امام، دختر امام و خلاصه همه ملاقات‌های این‌ها را در بوق روزنامه‌ها و اطلاعیه‌ها می‌کردند تا مردم را قانع کنند که این بیت و مرکز هدایت مردم با آنهاست. حاج احمدآقا از آن روزهایی که این آقایان اروپا بودند، با ما اعلامیه‌های مخفی چاپ می‌کرد. اعلامیه‌ها را به دوش می‌کشیدیم و از قم به اینجا می‌آوردیم و در سخت‌ترین شرایط با هم مبارزه می‌کردیم و از روزهای بعد از پیروزی هم در همه برنامه‌ها با هم بودیم و تا امروز یک لحظه از هم جدا نشده‌ایم. ما خودمان مسائل را می‌دانستیم، اما اهل این شیوه‌ها نبودیم که ملاقاتها و حرفهایمان را بزرگ کنیم. آن‌ها از این شیوه‌ها استفاده می‌کردند تا خودشان را در میان مردم محفوظ بدارند. در مورد ارتش، آقای بنی صدر شیوه‌ای اتخاذ کرده بود که خودش را حامی ارتش قلمداد می‌کرد و روحانیت و خط امام را مخالف ارتش. هر حرفی در مجلس گفته می‌شد، ایشان فوری می‌گفت که این بیچاره‌ها در میدان زحمت می‌کشند، شما (اینجا) این‌ها را چه می‌کنید؟ این کلمه برای لرزاندن دل ارتش و برای این بود که خودش را حامی نشان دهد، و ما می‌دانیم که او نمی‌توانست حامی ارتش باشد. ارتش بعد از پیروزی انقلاب شخصیت خودش را در سایه سربازانی که فرار کردند و تظاهراتی که به نفع انقلاب کردند و زود هم تسلیم شدند و زیاد به روی مردم آتش نگشودند، (در آن روزهای حساس تا حدی موقعیت خود را) تحکیم کرد. بعد از آن هم با حمایت بی‌دریغ امام مواجه شد که فرماندهی را به عهده گرفت و روزی را به نام ارتش اعلام کرد که ملت ریختند و به این‌ها گل دادند. حمایت بی‌دریغ روحانیت هم شامل حالشان بود که در مقابل شعار انحلال ارتش ایستادند و توی دهن مخالفین زدند. حالا چطور شد که مجاهدین خلق و پیکاریها که شعار انحلال ارتش می‌دادند و با آقای بنی‌صدر هم پیمانند، حامی ارتشند، اما نیروهای خط امام که ارتش را حفظ کردند، مخالف ارتشند؟ آقای بنی صدر قیافه حامی ارتش، پلیس و حتی اشخاص اداری و تکنیسین‌ها را به خودش گرفته بود و با این شیوه ناصحیح می‌خواست این نیروها را از مردم و انقلاب جدا کند که بحمداللَّه شکست خورد و ارتش، آخرین پایگاه خودش را در جنگ، با فداکاری و شهادت و خون تأمین کرد. یعنی با زبان و تبلیغ کمتر می‌شد کاری کرد، ولی امروز ارتش نشان داد که او برای میهن، دین و انقلابش می‌جنگد و خون می‌دهد. ایشان می‌خواست این‌ها را به حساب خودش و علیه خط امام بگذارد. زمینه هم کاملاً مساعد بود که آقایان حمام خون راه بیندازند و کشور را دچار جنگ داخلی کنند. به خدا غرورآفرین، اعجاب انگیز و دشمن‌کش است که آدم ببیند همه این عوامل در شرایطی جمع شده که ما جنگ داریم، با مسائل اقتصادی مختلف و عزل رئیس جمهورمان روبه‌رو هستیم، آن وقت همه این نیروها دست به دست هم بدهند و بخواهند در روز فلان تظاهرات درست کنند و یک ساعت هم نتوانند در خیابانها بمانند. جنگ داخلی با چی؟ با کی؟ مدام ارعاب و تهدید کنید که ما روز دوم خرداد را به خاک و خون می‌کشیم! شما میلیشیاها، اقلیت‌ها، پیکاری‌ها، بمب درست کنها، سه راهی درست کنها کجا رفتید؟ این مردم که بیشتر از روزهای قبل به خیابانها آمدند، مساجد را بیشتر پر کردند و صفوف رأی دادن که امروز متراکم‌تر از هر روز است، پس شما کجایید؟ اساس مطلب همین جاست که این جامعه سالم، جوان و بالنده است. خودش کمبودهای خودش را تأمین می‌کند. نیاز به سازماندهی قبلی ندارد. سریعاً حرکت می‌کند و می‌رسد. به محض اینکه یک میکروب وارد می‌شود و در یک جا کانون چرکین درست می‌کند، نیروهای مهاجم از دل این مردم حرکت می‌کنند، این میکروب را می‌کشند، لاشه‌اش را بیرون می‌اندازند و پیکر را سالم می‌کنند. اصلاً تاریخ این انقلاب این‌طور بوده است. در شکل به وجود آمدن این نهادهای انقلابی دقت کنید! آن روزی که انقلابمان پیروز شد، نه فکر کمیته، جهاد و سپاه پاسداران بودیم، نه فکر این انجمنها و حزب اللَّه. هیچ به فکر این حرفها نبودیم و سازماندهی نکرده بودیم. مردم در هر زمینه کمبودی احساس کردند، خودشان اقدام کردند. روزهای اوّل خود مردم ریختند و اسلحه‌ها را برداشتند. این تهران پنج میلیونی را روزهای اوّل انقلاب که پلیس نبود، حفظ کردند که آمار جنایات به پایین‌ترین حد خود در تاریخ تهران رسید و تا امروز همین طور است. اصلاً کی به فکر جهاد بود؟ چون احساس شد که روستاها مظلومند، نیاز دارند و پیکره اداری ما نمی‌تواند این بخش را تأمین کند، جهاد ابتکار شد و امروز نزدیک صدهزار جوان لایق، حزب اللهی، متدین، مخلص، بی‌حقوق یا با حقوق کم، در روستاها خدمت می‌کنند. جامعه‌ای که خودش از درون خودش نیرو تأمین می‌کند، این‌طور است. ارتش اعتراف می‌کند که حضور مردم در جبهه است که جبهه را محکم کرده. ارتشی که به خاطر شرایط گذشته و بعد از انقلاب آماده جنگ نبود، با حمایت این مردم، به این شکل مجاهده و فداکاری می‌کند. در زمینه تأمین پشت جبهه، انجمن‌های اسلامی در ادارات مثل ساعت حضور دارند و ناظرند. هرچه که کم داشتیم خود مردم ساخته‌اند. امروز هم که مسئله تروریسم مطرح شده و نیروهای ضدانقلاب مسلح می‌خواهند به میدان بیایند، باز این مردمند که کار خودشان را می‌کنند. این خیلی جالب است! ما کی روزهای اول فکر می‌کردیم که سپاه پاسدارانی درست کنیم که در قصبات، روستاها، شهرهای دور افتاده و مرزها حضور داشته باشد؟ درست است ما ساواک نداریم و نمی‌خواهیم داشته باشیم و با آن روش مخالفیم، اما امروز اگر گروههای محارب بخواهند کار کنند، در هر شهر، محله و یا هر کوره دهی که قیافه یک سپاهی پیدا شود، این‌ها مثل فرار جن از بسم‌اللَّه فرار می‌کنند! اصل، استحکام این جمهوری است که این ملت زاینده، نقاط ضعف را تأمین می‌کند. خودش نیروی دفاع را مثل یک پیکر سالم تأمین می‌کند. شکل جامعه هم نشان می‌دهد که این‌ها بیخود مشت به سندان می‌زنند و برآهن سرد می‌کوبند. من منصفانه به این بچه‌ها می‌گویم - البته به رهبرانشان چیزی نمی‌گویم، این‌ها را ما در زندان شناخته‌ایم که چه عناصر لجوج بی‌منطقی هستند - به اینهایی که دیروز مصاحبه می‌کردند که قلب من آتش گرفت و برای یک جوانی که این‌طور گرفتار شده، سوختم، [می‌گویم راه برگشت باز است]. من از مسئولان قضایی تقاضا می‌کنم که راه را برای برگشتن این جوانها باز کنند. بسیاری از این‌ها فریب خورده‌اند و سالمند. کاری نکنند که این‌ها روی دنده لجاجت و تعصب بیفتند. راه برگشت را برایشان باز بگذارند. محترمانه به این جوانها، به افرادی که گول خورده‌اند می‌گویم، حالا فرض کنیم شما موفق شدید که عده‌ای از ما را بکشید و چند نفر از این چهره‌ها را نابود کنید، بعد چه می‌شود؟ چه عاید شما می‌شود؟ این مردم، نماز جمعه، سپاه، دانش آموزهای خوب، انجمن‌های اسلامی و کمیته‌ها اجازه می‌دهند شما بیایید در کشور حکومت کنید؟ می‌شود؟ آخر همپالکی‌هایتان را ببینید، ساواکی، اداری تصفیه شده، سرمایه‌دار وابسته، لیبرال؛ آیا این مردم شما را می‌پذیرند؟ آن روزی که ارتش، پلیس، ساواک، پول‌های آمریکا و خلاصه همه چیز بود، این مردم با دست خالی همه این‌ها را بیرون ریختند؛ حالا که مردم مسلحند و هر مسجدی برای خودش عده‌ای نیروی تربیت شده مسلح دارد، به همراه پاسدارهایی که در هر کوچه‌ای هستند، خودشان جلوی شما را می‌گیرند. اگر نارنجک پرت کنید، با دست خالی جلوی شما می‌ایستند. با این حساب، شما می‌خواهید بر چه کسانی حکومت کنید؟ بر فرض محال اگر موفق شوید، راه را باز می‌کنید که مثلاً دوباره یک دوران بعد از 28 مرداد پیش بیاید؟ که البته آن هم دیگر نمی‌شود. این ملت بیدار است. ارتش، پلیس، سپاه و همه نیروهایی که با انقلاب هستند، نمی‌گذارند بیایید؛ ولی اگر هم آمدید، آیا جوانی و فکرتان تأمین است؟ راه شما تأمین است؟ شما با چه کسی طرفید؟ کجا نارنجک می‌اندازید؟ با کشتن چه کسی می‌خواهید پیروز شوید؟ این‌ها سؤالاتی است که باید از خودتان بپرسید. هنوز دیر نشده است. این حکومت، دنباله حکومت علی بن ابی‌طالب (ع) است. علی بن ابی‌طالب (ع) وقتی‌که دوازده هزار خارجی در نهروان جمع شده بودند که با او بجنگند، برایشان سخنرانی کرد و به روایتی ده هزار و حداقل هشت هزار نفر از این‌ها متفرق شدند و رفتند. گفت که هر کجا می‌خواهید بروید، زیر این پرچم بیایید! به کوفه یا بصره بروید! دو یا چهار هزار نفرشان ماندند و کشته شدند. ما این‌طور هستیم. به خون شما تشنه نیستیم. واللَّه می‌سوزیم از اینکه ببینیم شما را می‌گیرند و به زندان می‌برند. شما آینده این کشورید، نیروی این کشور و نور چشم مایید. بیایید و توجه کنید. این سؤالات را برای خودتان مطرح کنید، ببینید با چه کسی طرف هستید و نتیجه کارتان چیست. حالا ما بد و مرتجع هستیم، اگر ما مرتجعها را بیرون کنید که نوبت به شما نمی‌رسد. تازه ما هم بیرون نمی‌رویم. بنده خودم منصفانه می‌گویم که در حوزه قم صدها نفر آدم، بهتر از بنده هست. من در شرایطی رشد کردم که ممکن نبود این قدر مسائل را بفهمم، حالا از من هم باسوادتر، متدین‌تر و باشعورتر هستند؛ منتها شرایط اجتماعی آن‌ها را معروف نکرده است. اگر معروف شوند، جای بنده را می‌گیرند. خیلی از طلبه‌های قم می‌توانند بهتر از حرفهایی که من می‌زنم صحبت کنند. حالا شما آقای خامنه‌ای را ترور کنید، آقای بهشتی را در اصفهان ترور کنید، آقای فلان را ترور کنید، چه به دست می‌آید؟ اصلاً شما منظره تشییع‌جنازه دیروز حجت الاسلام بهشتی را در اصفهان ببنید! شما با این مردم می‌خواهید کار کنید؟ مردمی که در شهادت فردی که شما ترور کردید، مثل عزای پدرشان به سرشان می‌کوبیدند؟ شما با این مردم می‌خواهید کار کنید؟ اگر هم منطقتان حق بود، با این عملتان باختید. منطق و راه و پشتیبان حق هم ندارید. ضعیف هستید و دروغ هم می‌گویید. رهبرانتان به شما دروغ می‌گویند. گفتند: » امروز ایران را حمام خون می‌کنیم!«رادیو اسرائیل گفت:» حمام خون می‌شود!«رادیو لندن گفت:» حمام خون می‌شود!«حالا ببینند حمام خون را! امروز بیش از هر روز مردم در نماز جمعه جمع شده‌اند و همه مردم یا در خیابانها هستند یا رأی می‌دهند یا نماز می‌خوانند. این چه بلایی است که شما سرخودتان در می‌آورید؟» عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری. «و یک روز انقلاب را به تأخیر می‌اندازید. این جمهوری مستحکم است و به این آسانی شکست نمی‌خورد. رهبرش امام گونه و معصوم گونه حرکت می‌کند. مردم بیدارند و مثل پیکره سالم یک جامعه، یک موجود سالم، بالنده و زنده، خودشان را تأمین می‌کنند. نیروهای نظامی ما قوی‌اند. ما ساواک نداریم، اما مردم نیروی اطلاعاتی ما هستند. مادری که به سپاه می‌آید و بچه خودش را لو می‌دهد، یکی دوتا یا ده تا بیست تا نیست، این قدر لو داده‌اند که نمی‌رسند آن‌ها را تعقیب کنند؛ شما در کجای تاریخ این‌طور نیرویی پیدا می‌کنید؟ با چه کسی می‌خواهید مبارزه کنید؟ الفبای مبارزه مسلحانه این است که چریک باید مثل ماهی در دریا باشد؟ اگر جامعه چریک را نپذیرد، او چه طور می‌تواند زندگی کند؟ خانه امن، امکان رفت و آمد، مخفیگاه و تدارکات می‌خواهد، این‌ها را باید مردم تأمین کنند. شما به پارک می‌آیید، مردم معرفی‌تان می‌کنند، شما را می‌گیرند. چرا به خودتان زحمت می‌دهید و مردم فداکار و صبور را متأثر می‌کنید و چرا دشمنان ما را در خارج شاد می‌کنید و خانواده‌های خودتان را عزادار می‌کنید؟ بدانید! اگر بخواهید به شرارت ادامه دهید، هیچ مسلمانی (در سطح مسؤولیت خودش) نمی‌تواند به خاطر اینکه شما محفوظ بمانید به خودش حق بدهد، چون، خون این‌همه شهید نادیده گرفته می‌شود. هر جنایتی که شما می‌کنید، مردم محکم‌تر می‌شوند. به خدا همین طور است. از کانال غلط اطلاع نگیرید. شما حزب جمهوری را منفجر کردید، ولی خدا می‌داند این روزها چقدر مردم از خارج و داخل مراجعه می‌کنند که شما نیروهایی از دست داده‌اید و ما حاضریم بیاییم و خدمت کنیم. خدا می‌داند بعد از این انفجار چقدر استقبال مردم بیشتر شد. امروز می‌بینید مردم در خیابانها راه افتاده‌اند و شعارهایی را که شما دو سال به دیوارها نوشتید و دیوارها را آلوده کردید، پاک می‌کنند و به جای آن، شعارهای انقلابی می‌نویسند. مردم رنگ می‌آورند، وقتشان را مصرف می‌کنند، دیوارها را می‌سابند، رنگ می‌زنند و باز می‌نویسند. بارک اللَّه بر شما مردم که این قدر بزرگید! مردم از آن روزی که احساس خطر کردند، نماز جمعه‌ها را مملوتر کردند. از آن روزی که تهدید و ارعاب شروع شد - که شایعه انداختند در نماز جمعه بمب می‌اندازند - بیشتر به نمازجمعه آمدند. این نشانه‌ای است که مردم از صحنه به در نمی‌روند و شما هستید که کور هستید و نمی‌فهمید. متأسفم که نمی‌فهمید. بار دیگر از شما تقاضا می‌کنیم که به دامن اسلام و جامعه انقلابی برگردید. راه برای شما (پدرانه) باز است. نماز جمعه، این هفته دو ساله می‌شود. شروع نماز جمعه با مرحوم آیت‌اللَّه طالقانی بود که حیف است از ایشان نام نبریم. این مرد بزرگ با آن همه خدماتش که یکی هم شروع این نماز با دستور امام است، بر این اجتماع حق دارد و باید از ایشان یاد کنیم. بعد از آن آیت‌اللَّه منتظری بود که اعتبار بیشتری به این نماز جمعه داد و بعد برادر عزیز و مجاهد همیشگی در سنگر و خستگی ناپذیرمان که از داخل بیمارستان قلب، قلبش برای شماها می‌تپد و آرزوی دیدار شما را دارد، آمد و حال دیگری به این نماز داد. ان‌شاءاللَّه روز به روز بر عظمت این اجتماعات که یکی از برنامه‌های اصیل حافظ انقلاب است، افزوده خواهد شد. و در آخر خطبه، حرفهایم را با سوره‌ای از قرآن تأیید می‌کنم تا با روح قرآن این حرفها اثر بیشتری پیدا کند که قرآن این وعده را به ما داده است:

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم.

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم.

اِذا جاءَ نَصرُاللَّهِ وَالفَتحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدخُلوُنَ فِی دینِ اللَّهِ اَفواجاً فَسَبِّحْ بحَمد رَبِّکَ و اَسْتَغْفِرهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً. (سوره نصر(

 استغفار کنید و خدا را ستایش کنید. خاصیت استغفار این است که کمبودها و نواقص را جبران می‌کند. اصلاً جامعه‌ای که حرکت انقلابی و رو به تکامل دارد، مدام در حال استغفار است، به ویژه استغفاری که در ماه رمضان است. شما منحرفان از گناهان شخصی و اجتماعی استغفار کنید که خدا شما را می‌بخشد و درها به روی شما بسته نیست و ما هم خدا را ستایش می‌کنیم از اینکه در این زمان و برهه حساس تاریخ به ما توفیق داده که بتوانیم پرچمدار یک انقلاب اسلامی آسمانی بشویم.

اَللّهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسلِمینَ وَ الْمُسلِماتِ اَلأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الأمْواتِ.

 

 خطبه دوّم:

بسم‌اللَّه الرحمن الرحیم

اَلْحَمدُللَّه رَبِّ الْعالَمینَ اللَّهمَّ صَلِّ وَ سَلِّم وَزدْ وَ بارِکْ عَلَی الرَّسولِ النَّبیِّ الاُمّیِ (ص) وَ عَلی عَلیٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَة وَ عَلی سبْطیِ الرَّحمَةِ اِمامَیِ الْهُدی اَلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَئِمَةِ الْمُسْلِمینَ عَلیّ بْنِ الْحُسَینِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعفَرِ بْنِ مُحَمَّد وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَر وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحمَّد بْنِ عَلیّ وَ عَلیّ بْنِ مُحمَّد وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلیّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهدی (عج). وَ اغْفِراللَّهُمَّ لِلْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ تابعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُم بالْخَیْرات.

 قسمت دوم بحث، در مورد وجود مقدس علی بن ابی‌طالب (ع) است. اگر امروز بحث درباره استحکام جمهوری اهمیت نداشت، حقش بود که هر دو خطبه را درباره این مولا بحث می‌کردم؛ امّا یقیناً مولا خواستار این هستند که از مضامینی که احتمالاً موجب صلاح جوانهای منحرف می‌شود (و باید مطرح شود) حرف بزنیم. اگر روزی موفق بشویم بر تاریخ زندگی علی بن ابی‌طالب (ع) تحلیلی بنویسیم و با تاریخ خودمان مقایسه کنیم، تاریخی شبیه به انقلاب جمهوری اسلامی [به وجود خواهد آمد]، اما با ملتی که مثل شما خوب نبودند. تفاوت آن زمان با این زمان این است که رهبر آن زمان از رهبر این زمان بالاتر، عالی‌تر، امام معصوم و منصوب از طرف خداست و این رهبر فرزند و نایب آن امام است و معصوم هم نیست؛ اما مردم این زمان الحق و الانصاف از مردمی که علی بن ابی‌طالب برآنها حکومت می‌کرد، بهترند. نمی‌خواهم بگویم فرد فردشان بهترند، آنجا سلمانها، ابوذرها، مقدادها و عمار یاسرها بودند که تالی تلو معصوم بودند؛ در این مورد نه، بلکه پیکره جامعه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، روی هم رفته از پیکره اجتماعی که دل علی را مملو از خون کرد و او را آن قدر اذیت کرد که درد دلش را به چاه بگوید، بهتر است. چون این جامعه پیشتاز است و حتی به امام و مسئولان روح می‌دهد. این واقعیتی است که باید امروز تاریخ دنیا آن را بپذیرد. این‌ها داوطلب به میدان می‌روند و آن قدر عده‌شان زیاد است که ما نمی‌توانیم جذبشان کنیم. اما علی بن ابی‌طالب دلش خون می‌شد تا این مردم را در نخیله جمع کند. می‌دانید که سه حرکت و جریان ناکثین و مارقین و قاسطین در مقابل حکومت علی بود. ناکثین یعنی کسانی که عهد و پیمان شکستند وبیعت‌شان را به هم زدند. مارقین یعنی آنهایی که از دین بیرون رفتند، همآن‌طور که آن‌ها را به خروج تیر از تفنگ تشبیه کرده‌اند که دیگر برنمی‌گردد و به سرعت دور می‌شود. قاسطین اشاره به معاویه ستمگر است که از قَسط می‌آید و نه از قِسط، (قَسَطَ قَسْطاً).

 جریان اوّل شش ماه بعد از شروع حکومت علی بن ابی‌طالب شروع شد. در ماه ذی‌حجه مردم با علی بیعت کردند و پس از شش ماه در بصره جمع شدند و بیعت‌شان را شکستند و علیه علی بن ابی‌طالب اعلام جنگ کردند. علی در مدینه بود که شنید این‌ها از مکه به‌طرف بصره حرکت کرده‌اند. به مردم مدینه دستور داد که همراه ما بیایید تا جلوی راه این‌ها را بگیریم و نگذاریم به بصره برسند. این‌ها اگر به آنجا برسند، فتنه برپا می‌کنند. فقط پانصد نفر دعوت علی تازه بیعت شده را پذیرفتند. دیگران نشستند و گفتند: آقا، این فتنه داخلی است و شما اوّل قتله عثمان را از خودت دور کن (این‌ها راست می‌گویند) بعد ما می‌آییم. علی به سرعت آمد که جلوی این‌ها را بگیرد. وسط راه که رسید، معلوم شد این‌ها رد شده‌اند و به ذیغار رفته‌اند. امام اردوگاه زد و به کوفه پیغام فرستاد که مردم بیایند.

 ابوموسی اشعری از زمان عثمان آنجا حاکم بود و علی عزلش کرده بود، ولی عزل علی را نپذیرفته بود و با اینکه مردم همراه علی بیایند مخالفت می‌کرد. علی ناچار شد مالک اشتر و امام حسن را به کوفه بفرستد که به زحمت هفت یا دوازده هزار نفر جمع کردند و به کمک علی بن ابی‌طالب فرستادند. این علی است، امام معصوم است، تازه بیعت شده است که برای جمع کردن یک عده به خاطر سرکوب کردن طغیان یک شهر این‌طور به زحمت می‌افتد. اما شما مردم، امام اشاره کند، زن و مرد و بچه و جوان و پیر همه به میدان می‌ریزید. حضرت علی این جریان اول را به خوبی سرکوب کردند و در ماه رجب همان سال، خیالشان از بصره آرام شد، ولی مدینه دیگر با وجود نافرمانی مردمش نمی‌توانست مقر حکومت علی باشد. علی برمی‌گردد و در کوفه مقر حکومت تشکیل می‌دهد. بلافاصله جریان قاسطین شروع می‌شود و معاویه آن جنگ صفین عظیم را به راه می‌اندازد که چهارده ماه علی‌بن ابی‌طالب را در میدان جنگ نگه داشت که گفته‌اند حداقل بیست و پنج هزار نفر از لشکر مولا کشته شد و از آن‌ها که چند مقابل بودند خیلی زیادتر، بعد هم (قضیه با آن زحمت درست می‌شود) قاسطین و مارقین به هم پیوند می‌خورند. به نظر من درست مثل حکایت امروز ماست. یعنی تاریخ تکرار می‌شود، فقط با یک تفاوت که آنجا متن ملی را نداشتیم ولی اینجا متن ملی را داریم. همان موقعی که علی (ع) با قاسطین و معاویه در جنگ بود، نطفه مارقین بسته شد. همان کاری که امروز صدام در ایران می‌کند. یعنی صدام، به عنوان قاسط، با جمهوری اسلامی می‌جنگد و نیروهای داخلی با او در توطئه شریک می‌شوند تا پشت جبهه را خراب کنند و در جنگ اخلال کنند؛ همین کار را هم آنجا کردند.

 معاویه با توطئه، دعوت به صلح می‌کند؛ کاری که امروز صدام کرد و ماه رمضان را علم کرد. قرآن سرنیزه می‌کند و در داخل لشکر علی (ع) نیروهای به ظاهر انقلابی می‌گویند این جنگ درست نیست و شما صلح را بپذیرید. و آن قدر علی (ع) را تحت فشار می‌گذارند که حکمیت را بپذیرد. علی (ع) حکمیت را که پذیرفت، می‌خواست شخصیتهای مورد اعتماد را حَکَم قرار دهد امّا همین منافقین، که به اسم خوارج و مارقین معروف شدند، فشار آوردند و گفتند: نه، ابوموسی را قبول کنید که او بی‌طرف است. علی (ع) ناچار می‌شود که چنین حکمیتی را بپذیرد و قضیه قاسطین، که بنا بود با شکست معاویه تمام شود، معاویه را نجات داد. معاویه برمی‌گردد و علی در داخل کشور دچار توطئه مارقین می‌شود. با این تفاوت که امروز، ارتش و مردم و رهبرمان تحت فشار قرار نمی‌گیرند تا جنگ با صدام را خاتمه دهیم و بهانه‌هایی مثل ماه رمضان، و چیزهایی از این قبیل، نمی‌تواند ما را گول بزند. مردم آگاهند. ولی علی را اذیت کردند و خون دل خوراندند تا پذیرفت. معاویه از خطر رست و شروع به توطئه کرد. مالک اشتر را ترور کرد، محمدبن ابی‌بکر، یار بزرگ پیغمبر را از میان برداشت، سلمان مرده بود، عمار یاسر در جبهه کشته شد و نیروهای اصیل از طرف علی بن ابی‌طالب (ع) پراکنده شدند. توده مردم هم آگاهی کامل نداشتند و شیاطین معاویه هم به کار افتاده بودند و مارقین که بهترین اسمشان همین منافقین خلق است - که امروز به آن‌ها دچار شده‌ایم - عَلَم گردانی این جریان را برعهده داشتند. علی (ع) را این‌طور محاصره کردند و چقدر مولا از دست این جریانات خون دل می‌خورد. بار دیگر که علی بن ابی‌طالب آمد، مارقین دو بار لشکر کشی کردند. یک بار متفرق شدند و دفعه دوم در نهروان جمع شدند که جنگ هم شد. جمعشان کرد و فرمود: «آن‌هایی که در صفین به من گفتند حکمیت را بپذیریم و آنهایی که در صفین نبودند، تقسیم شوید». تقسیم شدند. گروه زیاد آنهایی بودند که در صفین حضور داشتند و به علی می‌گفتند حکمیت ابوموسی را بپذیر و الان شعارشان این بود که [خطاب به علی (ع)] توبه کن. می‌خواستند رهبری را بشکنند، می‌گفتند: «از قبول حکمیت توبه کن تا ما دست از جنگ برداریم.» علی بن ابی‌طالب از هم جدایشان کرد و بعد با این‌ها صحبت کرد و گفت: «شما چه می‌گویید؟ آخر آن روز که من مخالف حکمیت ابوموسی بودم و می‌دانستم که چه فتنه‌ای است، این شما بودید که مرا تحت فشار گذاشتید و من هم به خاطر مصالح و اینکه جریان از هم پاشیده نشود، حرف شما را پذیرفتم.» استدلال کرد و بعد متفرقشان کرد، ولی دوباره به شکل دیگری جمع شدند. همین مارقین بودند که با جنایت ترور، علی بن ابی‌طالب را از پای درآوردند. تفاوت آن زمان با این زمان این است که امروز مردم مدعی‌اند و آن روز مدعی نبودند. آن روز مردم عدل علی و قاطعیت علی را هم نمی‌توانستند تحمل کنند، اما امروز مردم مثل رهبرشان قاطعند و خودشان متدین و انقلابی‌اند و از ما انقلابی‌ترند. مردم امروز به ما اعتراض دارند، منتها چون احترام می‌گذارند و می‌دانند سوء نیت در کار نبوده، کار ایذایی نمی‌کنند. مردم به ما می‌گویند که شما اوّل باعث شدید لیبرالها بیایند و به این گروهها میدان دادید و گذاشتید کارشان به امروز برسد که بتوانند عملیات زیرزمینی انجام دهند. پس قاطعیت به خرج دهید. می‌خواهند فساد را زودتر ریشه‌کن کنیم. واقعاً این را از ما می‌خواهند و آنچه که مردم از ما می‌خواهند، معکوس زمان علی بن ابی‌طالب است. امروز من از این تریبون نماز جمعه و از خدمت شما شیعیان علی بن ابی‌طالب به مولا عرض می‌کنم: آقاجان! اگر آن روز [مردم] بی‌وفایی کردند و نگذاشتند افکار و راهنمایی‌های شما اجرا بشود، امروز شیعیان شما بعد از گذشت هزار و سیصد و اندی سال، راه شما را ادامه می‌دهند و مطمئناً شما به امروز خوش بودید و امروز را می‌دیدید که آن گونه فداکاری می‌کردید. و امروز این ملت همانی را می‌خواهند که شما می‌خواستید و با شما هستند و اگر با امامشان بیعت می‌کنند به خاطر این است که از فرزندان شما و رهرو راه شماست. چیزی غیر از این در روح این مردم نیست. مسئله [دیگر ما] لبنان و تجاوز جنایت بار اسرائیل است که من در خطبه عربی‌ام کلماتی دارم که می‌گویم. فقط دو سه کلمه برای فارسی زبانان بگویم که روح خطبه عربی من همزمانی جنایت جدید اسرائیل با مشغول بودن ارتش ایران است که به جنوب لبنان حمله کند و برادران و خواهران فلسطینی و شیعیان و محرومان لبنان را (بیش از دو هزار نفر) مجروح و مقتول نماید و آن همه ویرانی درست بکند. این مسأله‌ای نیست که ما به سادگی از آن بگذریم. من از دنیای اسلام می‌خواهم به ریشه قضیه توجه کنند. ما اگر درست به ریشه قضیه توجه می‌کردیم امروز این‌ها نبودند. ریشه [این جنایت] آمریکاست. باید با آمریکا مبارزه کرد. این نمی‌شود که ما نفت را بر روی آمریکا ببندیم ولی عربستان سعودی به جای ما بازار نفت دنیا را تأمین کند. ما [صادرات] شش میلیون [بشکه نفت] را به یک میلیون رسانده‌ایم، آن‌ها هفت میلیون را به یازده میلیون رسانده‌اند. نمی‌گذارند قیمت بالا برود؛ نمی‌گذارند احساس کمبود بشود. اگر شما مثل ما رفتار کنید و گلوی آمریکا را فشار دهید، آمریکا غلط می‌کند که به اسرائیل اجازه دهد بر سر مسلمانها بمب بریزد. به گروههای مبارز لبنان عرض می‌کنم: برادران! خواهران! گول این کشور مرتجع یا آن کشور را که به شما چند دینار پول می‌دهند، نخورید. این‌ها فریب است. بگذارید به شما هیچ چیزی ندهند. به آن‌ها فشار بیاورید که درست مبارزه کنند. [بگویید] نفت‌تان را قطع کنید، با آمریکا قطع رابطه کنید. [بگویید] اگر مبارزه کنید نجات پیدا می‌کنیم؛ دنیا و محرومان نجات پیدا می‌کنند. اگر بنا باشد سادات، سعودی، کویت، اردن، مغرب و همه این‌ها با آمریکا نرد عشق ببازند و پایگاه آمریکا بشوند، شما با چه می‌خواهید اسرائیل را بزنید؟ با چه؟ او هر وقت مایل بود به سر شما بمب می‌ریزد. هر وقت وضعش خراب شد بمبی به سر شما می‌ریزد، برای اینکه اوضاع داخلی خود را درست کند. باید با ریشه مبارزه کرد؛ کاری که ملت ایران کرد، و خداوند این نعمتها را به آن‌ها داده: اسلام و این ذخایر را. با این سوره کوتاه قرآن حرفم را ختم می‌کنم:

بسمِ‌اللَّهِ الَرحمنِ الَرحیم.

اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکُوثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالاَبْتَر.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه