خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۹ مهر ۱۳۶۴

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ »وَ اَنْکِحُوا الاَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ«. »عباداللَّه اتقوا اللَّه«.  در ادامه بحث استقلال خانمها در انتخاب همسر که فصلی از عدالت اجتماعی اسلام بود، دو خطبه صحبت کردم، ولی در اثر مراجعتی که در این هفته داشتیم و بحثهایی که مطرح شدن این موضوع در جامعه برانگیخته است، احساس می‏کنم که این بحث هنوز نیاز به صحبت دارد و این خطبه را هم باز به این موضوع اختصاص می‏دهم و امیدوارم که خداوند توفیق بدهد تا بتوانیم در یکی از موارد مهم ابتلای جامعه خودمان که بعداً می‏تواند برای دیگران هم الگو قرار بگیرد، یک مشکل اساسی را حل کنیم. من خیال می‏کنم مشکل مسأله ازدواج و روابط جنسی در جامعه ما و همه جوامعی که مایلند عفت و عصمت را مراعات کنند، اگر از مشکلهای دیگر مهمتر نباشد، کمتر نیست و من خودم معتقدم که مسؤولان نظام به همان اندازه که راجع به مسأله ربا، مالکیت، توزیع، تعدیل ثروت و چیزهای دیگر اهمیت قایلند، برای این مسأله اگر نه بیشتر، لااقل به اندازه آنها باید اهمیت قایل شوند. این یک مسأله زیربنایی است که اگر حل نشود، ما مشکل خواهیم داشت و نمی‏توانیم در جامعه خودمان اخلاق اسلامی را تحکیم کنیم. تحقیقاً این مسأله از مسایل مهم زیربنایی هر جامعه‏ای است. اسلام به این موضوع اهمیت خاصی داده و خیلی روشن و عملی و با خطوطی که مشخص کرده، برای حل این مسأله، جامعه نمونه را هم در صدر اسلام ارائه داده است. متأسفانه انحراف از مسیر اسلام و مخلوط شدن معارف اسلام با چیزهای دیگر (عادات، رسوم و سنّتهای بومی و وارداتی از سایر تمدنها و مکاتب) یک وضع بلبشویی در مسأله روابط زن و مرد در جوامع اسلامی به وجود آورده و جامعه ما هم مثل آنها است و بدتر از همه، فرهنگ وارداتی غرب در این خصوص غلبه پیدا کرده و در جامعه بحران درست کرده است. [t1]معمولاً راه‏حلهایی که ما سراغش می‏رویم و در این چند سال رفته‏ایم، از طریق زدن شاخ و برگهاست؛ وادار کردن اینها مثلاً به اینکه چادر سرشان بکنند، جلوگیری کردن از اینکه در خیابان و مجامع عمومی تظاهر به بی‏حجابی بشود، جلوگیری از کارهای ضد اخلاق، جلوگیری از کاباره‏ها، سینماهای بد، لب دریاها و شناهای مختلط و امثال اینها که البته اینها باید صورت بگیرد، ولی اینها راه حل نیست. اینها شاخه‏های این شجره خبیثه را می‏تواند قطع کند، حال آنکه ریشه را باید قطع کرد، باید فکری کرد که مسأله اساسی حل شود. این، مثل شرایط ناسالم توزیع در مملکت است که ما بخواهیم با زدن و بستن دکان و جریمه کردن و این طور برخوردها، یک نوع توزیع خوب درست کنیم! اگر توزیع در روال خودش باشد، هیچ احتیاجی به این طور برخوردها پیش نمی‏آید و خودش حل می‏شود. اسلام از اول به این مسأله توجه داشته است و مسأله را کاملاً حل کرده است. من خودم روی مسأله، قبل از انقلاب کار کرده‏ام، اخیراً هم مدتی است کار می‏کنم. به عقیده من در هیچ مکتبی از مکاتب دنیا به خوبی اسلام با این مسأله برخورد نکرده‏اند. در دنیا کسانی که ظاهراً برای رفع مظلومیت زنها اقدام کرده‏اند که یک مقدار الان جا افتاده است، همین غربیها هستند، اینها هم به خاطر مخلوط کردن چیزهای بد به این اقدامات، اثر اقدامات خود را از بین برده‏اند. زن را به یک شکل دیگری مظلوم کرده‏اند؛ مظلومتر از قبل، زن محکوم فرهنگ غربی »خسر الدنیا و الاخرة« است! در حقیقت به خاطر همان چیزهای بدی که اینها در حال حاضر اضافه کرده‏اند، ما احتیاج به چیزی جز قوانین خود اسلام نداریم. ما اگر همه قوانین اسلام، فتوای علما و فتوای موجود در همین رساله‏های فارسی را که در دست شما است، به قانون تبدیل بکنیم و این قانون را به دست مردم بدهیم و درست اجرا بکنند، مسأله حل می‏شود و دنیا می‏فهمد که اسلام چقدر در این قضیه پیش رفته و از اول برنامه‏ریزی کرده است؛ چون موافق با فطرت و مخالف با تحمیلها این برنامه تنظیم شده است.  البته امروز به یک چیزهایی که شاید انقلابی تلقی بشود احتیاج دارد، یا لااقل سنّت‏شکنی؛ چون سنّتها دست ما را بسته و آداب و رسومی، اسلام را از مسیر خودش بیرون برده است. ما الان باید آن آداب و رسوم محدودکننده را که موضوع خطبه هفته گذشته من بود، به هم بزنیم تا چهره اسلام باز شود. آنچه من می‏فهمم، در مسأله ازدواج، اسلام بر اساس فطرت حرکت کرده است و از همین تساوی نسبی تعداد زن و مرد در کل دنیا پیداست که برنامه روابط جنسی و خانوادگی چگونه باید باشد. واقعاً این خودش یکی از معجزات آفرینش است که می‏شود رویش به عنوان یک سند شناخت طراح و ناظم برای خلقت حساب کرد که تقریباً در دنیا همیشه عدد زن و مرد مساوی است. گاهی ممکن است در یک جا 5% ، 2% زن زیاد شود و یا مرد زیاد شود و یا حوادث، عدد اینها را کم و زیاد بکند، ولی مجموعه را وقتی انسان در دنیا نگاه می‏کند، می‏بیند که زن و مرد تقریباً مساوی هستند و این خود نشان‏دهنده برنامه‏ریزی و عدم تصادف است که چطور این توازن حفظ می‏شود. احکام اسلام هم با همین توازن تنظیم شده است؛ یعنی، ریشه حل مسأله همین جا است که این فطرت با این مقررات کاملاً به هم می‏خواند. اصل حل اساسی اسلام بر ازدواج است؛ یعنی آن راه اصلی که 95% مسایل را حل می‏کند، همین ازدواج معمولی است که بین زن و مرد انجام می‏شود و اساس آن هم بر یک زنی و یک شوهری است؛ یک مرد و یک زن و یک خانواده و این اکثریت نزدیک به تمام است.  چون این اکثریت همیشه مراعات نمی‏شود و ممکن است به خاطر توازنها و ادله فراوانی که ممکن است پیش بیاید (جنگها که یک عده از مردها را از بین می‏برد، حوادث کار که یک عده از مردها را از بین می‏برد، مرضها که تأثیر می‏گذارد، از آن طرف زودتر رسیدن خانمها به سن ازدواج که یک مقدار بر عدد آنها اضافه می‏کند، یا از آن طرف کم شدن تعدادی از ایام ماه به خاطر مسأله قاعدگی که برای همه زنها پیش می‏آید، یا شرایط دیگری که ممکن است پیش بیاید و همین طور شرایط استثنایی که در یک منطقه ممکن است به خاطر حوادث پیش بیاید) این اسلام راه حلهایی گذاشته است که آنها استثناء است؛ یعنی اگر چنین شرایطی نبود که طبیعی است و در جامعه پیش می‏آید، همین مسأله تک همسری و یک خانواده مسأله را حل می‏کرد. به خاطر این استثناءها، دنیا یک راه رفته (دنیای غرب امروز را می‏گویم. فعلاً با دیگر مکتبها کار ندارم) و اسلام یک راه دیگری را رفته است. غرب راه بی‏بند و باری را انتخاب کرده است و خیال کرده با مطرح کردن بی‏بند و باری و دریدن عفت زن و وارد کردن مسایل سوء خلق و فساد در جامعه، این مسایل استثنایی حل می‏شود! بدترین ظلم را غربیها از این جهت به زنها کرده‏اند. اگر ما به متفکرین غربی خوش بین باشیم، آنها خواسته‏اند زنها را از محرومیت بیرون بیاورند و عدالت برقرار کنند؛ البته آن طور که در بحثهای قبل گفتیم، سیاسیون و حکام غرب نه! به خاطر اهداف سیاسی که قبلاً گفته شد، آنها اصلاً این فساد بر ایشان موضوعیت داشته است، اما آنها که متفکر بودند و می‏خواستند حل کنند، خیال کردند زن را بدین صورت از محرومیت بیرون می‏آورند. کار را به جایی رساندند که الان از زنان غربی، آنهایی که عفیف هستند، محرومند و آنها که عفت ندارند، تبدیل شده‏اند به حیوان »بهره‏ده«! واقعاً به صورت کالای بدبختی که مردهای بداخلاق و فاسد از آنها بهره‏گیری می‏کنند، تبدیل شده‏اند؛ وسیله عیاشی دیگران شده‏اند و تعبیراتی که متفکران غرب در این مورد کرده‏اند، بدترین اهانت به زنهاست. در بحثهای اجتماعی، وقتی که برای ضرورت وجود مراکز فساد (خانه‏های فحشا) در کشورهابحث می‏کنند، تعبیرشان این است که می‏گویند: همان طور که در یک شهر، برای مردمی که در خیابانها نیاز به تخلیه پیدا می‏کنند،مستراح عمومی لازم است، در یک جامعه، مراکز فحشا و زنهای هرجایی برای مردهایی که دسترسی به خانواده خودشان ندارند، لازم است.  خوب! از زن، این جنس مشابه مرد و از این نوعی از بهترین موجودات روی زمین، تعبیر کردن به مستراح عمومی که جزو تعبیرهای رایج متفکرین غرب در حل مسایل جنسی است، آدم چه می‏تواند بگوید؟! افکار اینها این است! بنابراین بعضی از خانمهای غربی تبدیل شده‏اند به مستراح عمومی برای مردها! بعضی از آنها که عفت دارند، باید محروم باشند و آنها که به خانواده نمی‏رسند و تعداد اینها کم نیست، راه حل اینها هستند. متأسفانه، این طرز تفکر، در اثر غلبه فرهنگ غرب در کشورهای اسلامی رایج است و امروز ما کمتر کشور اسلامی داریم که این راه حل منحوس را انتخاب نکرده باشد. به هم زدن این بساط دو راه دارد: یک راه همین است که جلوی آنها را بگیریم و فشار بیاوریم و مجبور کنیم که اینها در خانه‏هایشان بنشینند و تحمل محرومیت جنسی را بکنند که این ریشه‏ای نیست. این کار، از »فاحشه خانه«ها و »شهر نو« ها منتقل می‏شود به منزلها و شکل رسمی به اصطلاح قانونی (بر اساس نظام گذشته) به شکل غیرقانونی تبدیل می‏شود و احیاناً به صورت همجنس‏بازی و چیزهای بدتر در می‏آید که این بلا را امروز دنیای غرب و هر کس که گرفتار این فرهنگ شوم است، دارد.  راه دوم این است که ما سنّت‏شکنی کنیم و برگردیم به اسلام و این جسارت را پیدا کنیم که جلو تمایلات غلط مقدسهایی را که خیال می‏کنند حیا و حجب مساوی است با محرومیت بخش عظیمی از مردها و زنها بگیریم و این منطق را بشکنیم که این احتیاج به شهامت دارد؛ احتیاج به تداوم دارد و احتیاج به گفتنهای زیاد دارد تا مسأله حل شود. من یقین دارم که اگر ما مسأله را بر اساس اسلام حل نکنیم، گرفتار خواهیم بود و هیچ وقت نخواهیم توانست آن را حل بکنیم که عوارض بسیار فراوانی دارد. این سنّت‏شکنی را هم خود اسلام یاد ما داده است. در داستان ازدواج پیغمبر با زینب، همسر پسرخوانده‏اش زید، این سنّت‏شکنی در قرآن به عنوان یک اصل مطرح شده است. سوره احزاب را بخوانید، فکر می‏کنم آیه 33 به بعد باشد! چند آیه پشت سر هم در یک مورد سنّت‏شکنی کرده است و پیدا است پیغمبر در طرح این مسأله چه مشکلاتی داشته است.  در دنیای جاهلیت، یک سنّت بود که مردم افرادی را پسر خوانده خودشان می‏کردند؛ به طور مثال یکی را به عنوان پسر خوانده انتخاب می‏کردند و براساس این، یک حکم قانونی داشتند؛ قانون آنها این بود که اگر او زنی داشت، زنش عروس پدر پسرخوانده حساب می‏شد و بعد هم پدرخوانده نمی‏توانست با او (زن پسر خوانده) ازدواج کند. مثل اینکه عروس واقعی باشد؛ یعنی »پسر خوانده«، پسر واقعی خودش باشد. یک حادثه در مدینه اتفاق می‏افتد و در جامعه بحران درست می‏کند. پیغمبر اکرم از طرف خداوند مأمور می‏شود این سنّت را بشکند، اما پیداست که پیغمبر وحشت داشته است (از تعبیر قرآن پیداست که وحشت داشته است) دستور به پیغمبر رسیده بود که این کار را خودت باید بکنی! اگر دیگری بکند، تکفیرش می‏کنند. خود شما باید با همسر مطلقه پسر خوانده‏ات ازدواج کنی! در جامعه برای پیغمبر خیلی سخت بود که زیر بار این مسأله برود.  قرآن به پیغمبر خطاب می‏کند که چرا می‏ترسی؟ خداوند آن چه را که در ذهن تو است، بالاخره یک روز اظهار خواهد کرد و تو از مردم می‏ترسی، سزاوار است که از خدا بترسی. این مسأله را خدا می‏خواهد حل شود. قبلش آیه را با این شکل شروع می‏کند: و »ما کاَن لِمُؤْمِنٍ وِلا مُؤمِنَةٍ اِذا قَضی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمَراً اَن یَکُونَ لَهُمُ الخَیَرةُ مِنْ اَمْرِهِم...«؛ وقتی که پیغمبر خدا یک مسأله‏ای را گفتند، هیچ مؤمن و مؤمنه‏ای حق ندارند تخلف بکند، یک اصل کلی دیگر مطرح می‏شود. بعد به پیغمبر می‏فرماید که ما تو را تزویج کردیم و ازدواج با زینب؛ یعنی عقد آسمانی، و برای اینکه مردم نگرانی و مشکلی نداشته باشند، باید این بدعت شکسته شود. تو آن چیزی را که خداوند می‏خواهد اظهار بکند، در قلب خود حفظ می‏کنی. چرا این طور می‏کنی؟ از مردم نترس! تو از مردم می‏ترسی؟ بهتر است که از خدا بترسی. یک سنّت‏شکنی می‏خواهد پیغمبر اکرم بکند و این مسأله را به هم بزند که 5 - 6 آیه پشت‏سرهم مربوط به این است. یک سنّت غلط با اقدام پیغمبر و بعد با حل مسأله شکسته شود. این راه باید طرح بشود. اولین کاری که ما باید در جامعه بکنیم که این طبیعی است و مشکلی هم ندارد، مسأله ازدواج دایم است که باید آن را حل بکنیم. الآن در جامعه ما ازدواج کردن واقعاً مشکل است. امروز برای پسران ما، برای دختران ما به صورت یک مشکل درآمده است، در صورتی که باید کاری کنیم که این به صورت یک کار سهل و آسانی درآید تا در مواقعی که نیاز به وجود می‏آید، راحت بتوانند ازدواج کنند. پیدا کردن همسر خود یک مسأله است، مهریه باز یک مسأله است، کار و اداره خانواده و مسکن و غیره مسایل دیگری است. البته اینها کارهای عمومی کشور است که باید حل شود. اینکه سن ازدواج به این شکل خطرناک افزایش پیدا کند که پسرها در حدود 30 سالگی بخواهند ازدواج کنند و دخترها بالای 20 سال، از بدترین کارهای جامعه امروز دنیاست که مناسب با جامعه غربی است. در جامعه غربی که مردها و زنها می‏توانند تا آخر عمرشان هم بخشی از نیازهای ازدواج را خارج از محدوده مقررات و قوانین تأمین بکنند، برایشان این مسایل آسان است. متأسفانه، ما این ننگ را از جامعه غربیها گرفته‏ایم که باید تلاش زیادی بکنیم تا اصل مسأله، این جوری حل شود. تا ما این بحث را می‏کنیم، فوری ذهنتان به سراغ این نرود که با تعدد همسر مسأله حل می‏شود! عرض کردم آن استثنا است. آن طور نباشد که مردها از این بحث سوء استفاده کنند و بگویند فلانی این را دارد تشویق می‏کند. نه! من در درجه اول دارم تشویق می‏کنم بروند سراغ سهل کردن مسایل ازدواج و مسأله ازدواج را حل کنند.  فقهای ما برای ازدواج احکام خمسه را قایلند: ازدواج حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح. اگر موردی باشد که انسان در حرام بیفتد یا زنی را آدم احساس کند که به فساد و فحشا و حرام می‏افتد، این از مواردی است که ازدواج واجب گفته‏اند. خوب! جوانان و مردهای ما ببینند آنهایی که ازدواج نکرده‏اند، به حرام نمی‏افتند؟ مرد عزبی که در این خیابانهای تهران کاسبی داشته باشد یا عبور داشته باشد و یا در ادارت باشد، آیا به عمل حرام نمی‏افتد؟ ممکن است بعضیها نیفتند! اما این استثناء است. معمولاً آدمهای معمولی به عمل حرام می‏افتند. در زندگی ما، الآن آدم احساس می‏کند همان مورد، در آن جایی که موجب فساد می‏شود، واجب است و ما باید فکری بکنیم که مسأله ازدواج به شکلی در جامعه در بیاید که شرایط سنگین تحمیل شده بر جامعه (که اسلام این را نمی‏خواهد) برداشته شود. مهرهای سنگینی که پسرها احساس می‏کنند اگر زیر بار تعهدش بروند، در آینده گرفتاری دارند، باید نباشد. اوایل انقلاب خوب شده بود؛ یک مقدار مهرها پایین آمده بود، ولی دوباره دارد خودش را بالا می‏کشد. نباید گذاشت این طور بشود! این به ضرر خانمهاست؛ به ضرر آقایان نیست. خانم فکر نکند که اگر مهر را بالا ببرد، شخصیتش بالا می‏رود نه! همین مهرهای سنگین باعث شده است که عده زیادی ازدواج نکنند. و در نتیجه خانمها ضرر می‏کنند. مهرها را زیاد بالا نبرید! واقعاً مهر، تضمین تداوم ازدواج نیست. اگر مردی نتواند با زنش بسازد، به هر شکلی زیر بار زندانش هم می‏رود و از ازدواجی که ناسازگار باشد، خودش را نجات می‏دهد. بروید به طرف پیدا کردن همسر مناسب که بتوانید با او زندگی کنید. یک مسأله‏ای که الآن مشکل است، مسأله مسکن در مملکت ما است و این مشکل خصوصاً در شهرها خیلی جدی است. خوب! الآن که نمی‏شود برای همه، خانه چند اطاقی درست کرد. در هیچ کجای دنیا هم به این زودی این چیزها درست نمی‏شود. تشریفات را کم کنید. در یک خانه، وقتی که چهار اطاق دارد، شما دختر و پسرتان را که می‏خواهید همسر بدهید، بپذیرید تا مدتی که خانه ندارد با هم به شکلی زندگی کنید. این بهتر از آن فساد است.  تشریفات جهیزیه و مانند اینها برای خانواده‏ها یک مشکلی است. یک خانواده باید زیر بار قرض برود تا دخترش را عروس کند. خوب! این غلط است. بگذارید بروند در خانه خودشان با یک گلیم، جاجیم و وسایل ساده، زندگی کنند. بعد اگر کم کم شما پول‏دار شدید یا آنها پول دار شدند، زندگیهایتان را تقویت کنید. این چه اصراری است که ما حتماً وقتی که می‏خواهیم برویم، یک زندگی کاملی ببریم؟ این خودش از موانع ازدواج است.  اینکه در شرایطی که ما زندگی می‏کنیم، همه دنبال این بگردند که شوهرشان یک شغل مناسب تضمین شده داشته باشد، آن یکی دنبال این بگردد که همسرش یک پرستیژی داشته باشد یا بتواند شغل و یا تحصیلات عالیه داشته باشد، اینها در جامعه ما نیست، در هیچ جامعه‏ای چنین چیزی نمی‏شود. همه معیارها برای یک زن و یک مرد ایده‏آل، ممکن است کم پیدا بشود.  »کفو« در اسلام (من این کفو را در خطبه‏های قبل تعریف کرده‏ام) وقتی که پیدا شد، مردها موافقت کنند، زنها موافقت کنند، دخترها و پسرها موافقت کنند، سخت‏گیری نکنند! سخت‏گیریها و این وسوسه‏ها آدم را به جایی می‏اندازد که حد ندارد! همین است که ما الآن می‏بینیم و خدا می‏داند چند درصد از زنان ما از لذات خانواده محرومند و چقدر مردهای ما نیز از لذات خانواده محرومند. از اهداف زندگی خانوادگی، مثلاً مسأله اولاد است. اولاد، بله! حالا بعضیها که لذات اولاد داری را ندیده‏اند، الآن شاید آن احساس را نداشته باشند؛ اما مسایل دیگر، خود همکاری در محیط زندگی، و خانوادگی و آن آسایش روحی که انسان در انس با جنس مخالف خودش در محیط سالم و صالح و دوستی می‏تواند پیدا کند، چیزی است که تا نرسند نمی‏توانند بفهمند. اینها را باید به آن محیطها رسانید. این آیه قرآن که زن و مرد مایه آرامش خاطر همدیگر هستند، باید عرضه شود و بتوانند آن را درک کنند. مسأله نیازهای طبیعی که خداوند برای ما قرار داده است، چیزی نیست که تحمیلی و جعلی باشد، خداوند قرار داده است. در یک سنی، نیاز طبیعی در جوان بروز می‏کند؛ مثل احساس گرسنگی. سرکوب کردن این نیاز تحقیقاً اثر اولیه‏اش این است که تعادل وجودی انسان به هم بخورد و تعادل روانی هم به هم بخورد. این آدمهایی که از مسایل جنسی محرومیت می‏کشند (چه خانمها و چه آقایان) تحقیقا ضربه روانی می‏خورند و یک اشکال روانی در وجودشان پیدا می‏شود. خوب! ببینید علمای این علم چه می‏گویند؟ غرایض سرکوب شده چه آثاری در زندگی آدم دارد: عاطفه را تحت تأثیر قرار می‏دهد، احساس را تحت تأثیر قرار می‏دهد، حرکات انسان را ناهنجار می‏کند یا آدم خشن و منزوی یا بی‏رحم و جور دیگری می‏شود، یک اشکالی در ارگانیزم روانی آدم به وجود می‏آورد. در نظر بگیرند که این یک نیاز طبیعی است. خداوند از اول قرار داده، در بهشت هم همین است؛ یعنی ما اگر میلیاردها سال دیگر هم زنده باشیم و در بهشت باشیم، خداوند هم همین وعده‏ها را داده است. در اولین روایتی که در کتاب نکاح وسایل الشیعه شیخ حر عاملی آمده، یک روایتی است که وقتی خداوند حضرت آدم را خلق کرد، آدم یک وقتی نگاه کرد، دید جلو او یک موجود عجیب و غریبی است که او حضرت حوا بود. نگاه کرد دید آن چنان این موجود جاذبه دارد که نمی‏داند این چیست! گفت: خدایا این چیست که تو خلق کردی و این جا گذاشتی؟ ما احساس می‏کنیم که این یک جور دیگری است، دارد ما را وسوسه می‏کند! خدا گفت: این را دوست داری؟ گفت: بلی! دوست داریم. حال، تعبیر آن زمان چه بوده؟ تعبیر روایت این است! لابد حوا هم همین احساس را داشته و همین قلقلکی که آدم می‏شده، او هم می‏شده است! منتها در روایات این قسمتش نیامده است.  تا آخر هم همین است، همه دنیا هم همین بودند؛ پیغمبر هم همین بوده، حضرت زهرا هم همین بوده، حضرت خدیجه نیز همین بوده؛ همه مردم دنیا. خداوند این نعمت را قرار داده است و این چیزی نیست که ما خیال کنیم تشریفاتی یا یک چیز بدی است! فطرتی است که خداوند قرار داده است. این نیاز باید تأمین بشود و این ظلمی است که دارد به جوانهای ما می‏شود که بهترین سنین جوانی‏شان بدون تأمین این نیاز باشد (چه زن و چه مرد). در طلبه‏ها که محیط ما بود و من می‏دانم اکثر طلبه‏ها تا سنین بالاتر از 25 و 30 در زمانی که ما تحصیل می‏کردیم و حالا هم شاید همین طور و یا بدتر باشد! محیط طلبگی که دیگر هیچ گونه ارتباطی هم وجود ندارد. خوب! این انسان یک کمبودهایی در وجودش احساس می‏کند و بعداً هم دچار یک حرص می‏شود که بعدش هم ناملایم و نامتعادل است. ما خیال می‏کنیم که تقوا و عفت است! خداوند برای این مسأله، راه قرار داده، در مکتب شیعه این مسأله حل شده است. دو جور ازدواج داریم: ازدواج موقت و ازدواج دایم. مراحلی هست که شاید نشود ازدواج دایم کرد؛ کسی که هنوز سربازی را نرفته، خیلی هم منطقی نیست الآن زن بگیرد. بعد دو سال به سربازی برود و شاید هم در جبهه شهید شد! ممکن است این مثلاً زیاد منطقی نباشد. کسانی هستند مسافرتهای دور و دراز می‏روند و در خانواده‏هایشان نیستند. مدتی مثلاً ممکن است محروم بمانند. شرایط استثنایی برای کسی پیدا می‏شود؛ نمی‏تواند، کار ندارد، پول ندارد، یک نفر را هم نمی‏تواند به هیچ نحو اداره کند، خودش را هم نمی‏تواند اداره کند، خوب! خداوند این را قرار داده است. قرآن و روایات هست؛ عمل بزرگان ما هست؛ ازدواج موقت. حالا این در جامعه ما عیب است و به عنوان یک نقطه ارتجاعی قلمداد می‏شود، ولی بی‏بند و باری نشان ترقی و روشنفکری و غیره تلقی می‏شود! خوب، چرا این جور باشد؟ ما اگر بخواهیم جامعه اسلامی داشته باشیم، باید جاهای معیّنی باشد؛ نه اینکه زنهای بی‏بند و بار، زنهای خوب و اصیل و کسانی که مسلمان واقعی هستند. هیچ عیبی هم نباشد. این در زنها هست، در مردها هم در مواردی که ازدواج دایمی برایشان مقدور نیست، جاهای سالمی باشد، ادارات نیرومند اصیل بر آنها نظارت کنند، قوانین محکمی در مجلس شورای اسلامی بگذرد که وسیله عیاشی مردان زن‏دار نشود که اینها وقتی که با زن خودشان اخم کردند، بروند کارهای دیگری انجام بدهند! یک قانون جدایی گذاشته شود و محدود شود. اگر آقایان شورای نگهبان محدودیتش را رد نکنند، یک قانون جدایی گذاشته شود که روشن باشد. کاری که امروز در غرب وسیله فساد است و به عنوان راه‏حل، انتخاب شده، این نکبتها را برای دیگران آورده است. در ازدواجهای موقت و قانونی که تکلیف بچه روشن است، تکلیف عده روشن است، روابط روشن است، هیچ ظلمی پیش نمی‏آید، مسأله ارث روشن است و اسلام این مسایل را حل کرده است. با این حال، ما جرأت نمی‏کنیم این حرف را بزنیم! حرف زدن درباه این موضوع، یک قدری عیب دارد، ممکن است خانمها برنجند یا آقایان برنجند و یا کس دیگری برنجد! قانون متین صحیحی براساس اسلام درست کنند، منتها وسیله دست مردهای زن‏دار ندهند که اینها بخواهند عیاشی کنند و خانواده‏های خودشان را به هم بزنند. قانون، این جا به عنوان »ضرورت« هم که شده، با 23 رأی با شکل دیگری حل بشود تا این حق را به آنها ندهد که این کار را بکنند، اما راه برای مردمی که دچار محرومیت هستند، باز شود و آنها بتوانند مسایل خودشان را حل کنند.  الآن در جامعه ما هنوز کسانی هستند که طرز تفکر صوفیانه‏ای دارند که خیال می‏کنند که اگر بتوانند صبر بکنند و محرومیت را تحمل کنند، این عبادت است؛ این عبادت نیست، ضد عبادت است! تحقیقاً ضد عبادت است. اینها حدود خداست. خشکه مقدسهای ما خیال می‏کنند که حدود خدا این است که همان سختیهایش را بگیریم و آسانیهایش را نگیریم. این نیست! حدود خدا این است که آسانش را آسان بگیریم، سختش را هم سخت بگیریم. اگر غیر از این باشد، تجاوز از حدود خداست. آیه شریفه‏ای در سوره بقره مربوط به معاشرت مردها با همسرانشان در ماه مبارک رمضان است که تجویز می‏شود در شبهای ماه رمضان حق معاشرت داشته باشند. اوایل اسلام برای مسلمانها در ماه رمضان محدودیتهایی بود. این محدودیت برداشته شد که شبها آزاد باشید. بعد خود قرآن می‏فرماید که خدا این را می‏داند اگر این محدودیت باشد، شما به خودتان خیانت می‏کنید و حریم قانون را می‏شکنید و گناه می‏کنید. این طبیعت و نیاز شماست که باید تأمین شود. بعد می‏فرماید حالا که این اجازه را دادیم، این حق را دارید. آخر آیه می‏فرماید اینها حدود خداست، به حدودی که خدا معیّن کرده است، نزدیک نشوید که حدود را بشکنید. شکستن حدود خدا یکی‏اش همین است که ما چیزهایی را که خدا مباح کرده، برخودمان حرام کنیم و خیال کنیم که داریم کار خیلی خوبی می‏کنیم. من از ده، بیست سال پیش یادم هست، در یکی از درسها، امام یک روایتی را خواندند که خیلی روایت لطیف و خوبی است. من این را از امام شنیدم، ولی در جایی ندیدم که البته در کتاب هست: خداوند همان مقدار که دوست می‏دارد واجباتش انجام شود، همان مقدار هم دوست دارد چیزهای مباح انجام شود؛ به رخصتهای خدا هم عمل شود. خدا که نخواسته ما در مضیقه باشیم. خدا که نخواسته ما در دنیا در بلا و زحمت و فشار روحی و محرومیت زندگی بکنیم. چرا ما خودمان داریم این کار را می‏کنیم؟ جواب اینها را مسؤولان و مدیران جامعه باید بدهند که راه باز شود. آیه‏ای از قرآن در سوره مائده آمده است که خطاب تندی به مسلمانها دارد، می‏گوید: چیزهایی را که خداوند برای شما حلال کرده است، شما حرام نکنید. چیزهای خوبی را که حلال است، چرا شما حرام می‏کنید؟ در تفسیر این آیه گفته‏اند که چند نفر از بزرگان صدر اسلام و شخصیتهای درجه اول دنیای اسلام برای اینکه زهد زیادی داشته باشند و به خدا نزدیک شوند، آمدند طیبات را بر خودشان حرام کردند. یکی عهد کرد که شبها نخوابد و عبادت کند؛ یکی قسم خورد که روزها همیشه روزه باشد؛ یکی قسم خورد که دیگر با همسر خودش نزدیکی نکند و محرومیت جنسی بکشد. این گونه ریاضتها را بر خودشان تحمیل کردند.  یکی از اینها عثمان‏بن مظعون، یکی از شخصیتهای خوب صدر اسلام است. خانم این عثمان، بعد از مدتی برای ملاقات عایشه به منزل پیغمبر آمد، عایشه وقتی که می‏بیند این خانم (خانم عثمان، خانم زیبایی هم بود) خودش را مثل خانمهای عزادار درست کرده، لباس سیاه پوشیده و آرایش معمولی را هم ندارد، گفت: چرا خودت را تعطیل کردی؟ (تعبیر، متعطّله است؛ زنهایی که دیگر کاری به مسایل همسری ندارند). گفت: داستان ما این است: شوهر من خودش را تعطیل کرده، ما هم تعطیل شدیم!  عایشه این موضوع را به پیغمبر گفت. در این مورد چند جور روایت آمده است. یک روایت دارد که پیغمبر این قدر ناراحت شدند که فوری بلند شدند و آمدند طرف مسجد، کفشهایشان به دستشان بود، شاید هم به پایشان می‏کشیدند و می‏آمدند. به طرف مسجد آمدند و مردم را جمع کردند. (وقتی که کار مهمی پیش می‏آمد، به آن صورت مردم را جمع می‏کردند). پیغمبر بالای منبر رفت و به مردم گفت: این چه وضعی است که ما می‏بینیم؟ شما چطور آمدید طیبات محلل الهی را برخودتان حرام کردید؟ مگر من رهبر شماها نیستم، مگر من در خانه زن ندارم، مگر من در خانه عسل نمی‏خورم، مگر من شبها نمی‏خوابم؟ شما این کارها را به فرمان چه کسی کردید؟ بشکنید! گفتند: ما قسم خورده‏ایم! آیه آمد، پیغمبر فرمودند: اصلاً این قسمها لغو است بی خود قسم خوردید! (در یک تفسیر این جور معنا شده). در یک روایتی آمده که پیغمبر با شخص عثمان مظعون، در همین مورد ملاقات کردند و مطالبی بین آنها رد و بدل شد که من آن را می‏گویم، شما ببینید اسلام چیست و ما چه شده‏ایم. پیغمبر به عثمان گفت: خداوند مرا با دینی که حامل رهبانیت و انزوا و جدایی از نعمتهای دنیا باشد، نفرستاده است؛ دین اسلام دین رهبانیت نیست و این از بدعتهای مسیحیان است. مرا خداوند با دینی فرستاده که حنیف، سهله و سمحه است. (حنیف؛ یعنی دستورات این دین در صراط مستقیم است و متمایل به راست و چپ نیست و درست در مسیر فطرت و تقاضای وجودی انسانهاست. سهله؛ یعنی دینی که ناهمواری ندارد و اجرای آن آسان است. سمحه؛ یعنی هیچ گونه مضیقه‏ای در مسایل اسلام نیست) دین اسلام حکم حرجی ندارد؛ یعنی هیچ حکمی از احکام اولیه اسلام مشکل نیست. حالا اگر شرایط زمان یک حکمی را مشکل کرد، باز با همین آیه به عنوان »حرج« که همه فقها آن را قبول دارند، مشکل برطرف می‏شود. مشکلی که انسان را در مضیقه قرار دهد، در اسلام وجود ندارد. چه مضیقه‏ای از این بالاتر که یک زنی مجبور باشد تمام عمرش را در خانه‏اش بگذراند و چشمش را از همه لذات جنسی بپوشاند؟ سنّتهایی که بر جامعه تحمیل شده و این چنین چیزی درست کرده، قابل تحمل نیست. پیامبر در ادامه سخنانش می‏فرماید: من وضو می‏گیرم، نماز می‏خوانم و با خانواده‏ام تماس و روابط جنسی دارم و هرکس خواهان دین فطری من است، باید به سنّت من عمل کند و یکی از سنّتهای مهم من نکاح است. تعبیرات دیگری از خود پیامبر(ص) هست که می‏فرماید: هیچ سازمان و تشکیلات و ساختمانی در دنیا به اندازه ساختمان ازدواج و خانواده پیش خداوند زیبا و محبوب نیست؛ یعنی خداوند این قدر به ازدواج زن و مرد اهمیت می‏دهد. امام صادق(ع) می‏فرماید: فضیلت دو رکعت نمازی که یک جوان متأهل می‏خواند، از هفتاد رکعت نمازی که یک جوان عزب می‏خواند بیشتر است. انسان متأهل، متوازن می‏شود و در مسیر صحیح زندگی می‏افتد. امام صادق(ع) همچنین می‏فرماید: بدترین مردهای شما آنهایی هستند که عَزب هستند. حالا، یا اگر بمیرند، بدترین هستند و یا زنده هستند هم بد هستند! »اَکثَرُ اهلِ النَّارِ العُزّاب؛ جوانهای ازدواج نکرده‏ای که قدرت کنترل روی آنها کم است، مسایل شهوانی، آنها را به نگاه کردن به نامحرم، فکر و تخلفات اخلاقی وادار می‏کند. ما واقعاً اسلام را بین خودمان مظلوم کرده‏ایم! مردم ما خیال می‏کنند که جامعه نمونه برای یک زندگی سالم با روابط جنسی، این است که به بانکوک و فلان جا بروند! این کثافتکاریها نتیجه سنّتهای غلطی است که برجامعه ما حاکم است، این مسایل هم برخلاف اسلام است.  آن محرومیتها و ممنوعیتها، مثل همین قضایای کوپنی است! انسان تا یک چیزی را کوپنی کرد، صف تشکیل می‏شود. بهترین فیلمها، همین میان پرده‏هایی است که گاهی تلویزیون آن را نمایش می‏دهد. مثلاً در یکی از برنامه‏ها وقتی یک نفر اعلام می‏کرد جارو کوپنی است! همه صف می‏کشیدند و آن را می‏خریدند! وقتی این حالت ممنوعیت در جامعه ایجاد می‏شود، به دنبالش چشم چرانی، تجاوز و کارهای کثیف پیش می‏آید. متأسفانه برای این تیپ غربزده ما هم (حتی خانمهای غربزده) دنیای غرب الگو است. غربیهایی که نمونه آن را در همین هفته پیش داشتیم: حزب کارگر انگلیس که باصطلاح حزب کارگران و حزب مترقی و طرفدار مستضعفین است، در همین کنگره اخیرشان، دو نفر زن و دو نفر مرد هم جنس باز را در کنگره آورده و آنها را تشویق نمودند و به افتخار آنها مدال دادند و آنها را تأیید کردند! جامعه غربی ایده‏آل شما (تازه آن هم کارگرانشان که سالم‏ترین طبقه همان طبقات کثیف هستند) به این جا رسیده است. دنبال چی می‏گردید؟ چرا ما در اسلام نایستیم و وضعی را درست کنیم که این مشکلات را داشته باشیم؟ خلاصه حرف این خطبه من این است که راه‏حل برای رفع مشکل مسایل جنسی در جامعه امروز ما که به زنها ظلم نشود، وجود دارد (در جامعه ما، امروز زنها بیشتر از مردها مظلوم واقع شده‏اند). یک خانم معلم برای من نامه‏ای نوشته که فلانی! شما مردم را به ازدواج تشویق می‏کنید؛ اما من 31 سال از عمرم می‏گذرد و شرایط کار هم دارم، برای اینکه یک کمی سنّم بالا است، نمی‏آیند با من ازدواج کنند.  خب! این طرز تفکر چیست؟ این همه مرد در سنین بالا در جامعه ما وجود دارند، اگر این بی‏بند و باریها و کثافتکاریها نبود، اینها می‏رفتند و ازدواج می‏کردند. اگر این مسأله تأخیر سنین ازدواج نبود و این مشکلات، مهریه سنگین، تشریفات جهیزیه و سختگیریهای پدر و مادر که همه اینها از سنّتهای غلط و غیر اسلامی است وجود نداشت، ما چنین مشکلاتی نداشتیم که کپسول نجاتمان را از بی‏بند و باری غرب بیاوریم!  بی‏تقوایی که امروز در این مسأله وجود دارد، مرهون این سخت‏گیریهاست؛ یعنی عیناً مدعیان تقوا به بی‏تقوایی منتهی می‏شوند و خیال می‏کنند که این کارها تقوا است. تقوای اسلامی این است که همان گونه که اسلام خواسته، ما عمل کنیم. همان آیه مربوط به ماه رمضان، آخرش می‏گوید »لَعِّلکُم تتقون«. خداوند اینها را تشریح کرده تا مردم تقوا داشته باشند. وقتی که ازدواج کردید، نصف دین‏تان را حفظ کرده‏اید و نصف دیگر آن را با تقوا حفظ کنید. ازدواج همسنگ تقوا است. »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). قبل از هر چیز، شهادت امام چهارم، امام سجاد، این بزرگمرد تاریخ اسلام و شخصیت عظیم رهبری شیعه را به محضر عموم شیعیان جهان و مخصوصاً به محضر امام عزیزمان تسلیت عرض می‏کنم و توجه شما را جلب می‏کنم به اینکه امام سجاد در یکی از مقاطع حساس تاریخ اسلام بعد از حادثه عاشورا مسؤولیت امامت را برعهده گرفتند و حدود 35 سال در بدترین شرایط خفقان بنی‏امیه، با عاقلانه‏ترین شیوه‏های رهبری موفق شدند که اسلام را از میان بحرانها و کولاکها و هیاهوهایی که از طریق حاکمیت بنی‏امیه علیه اسلام به وجود آمده بود، نجات دهند و ما امروز وارث معارف عظیمی از اسلام به وسیله امام سجاد و شاگردان ایشان که نقش عظیمی در تاریخ ایفاء نموده‏اند، هستیم. مناسبت دیگر این هفته، سالگرد شهادت چهارمین شهید محراب، آیت‏اللَّه عظیم الشأن اشرفی اصفهانی است که این بزرگوار در غرب کشور و مخصوصاً در دوران اوج انقلاب و دوران جنگ، خدمات بسیار باارزشی به این انقلاب کردند. بسیج مردم غرب و احیای اسلام در این منطقه و خدماتی که ایشان به انقلاب و نهادهای انقلابی کردند، چیزهایی است که پیش خداوند برای ایشان محفوظ است و خداوند اجر مناسب را به ایشان می‏دهد. بر ما است که از این چنین شخصیتهای عظیمی قدردانی کنیم و مخصوصاً به خانواده محترم ایشان تبریک و تسلیت عرض می‏کنم. یکی از مسایل مهم هفته، پایان مانور نیروی دریایی بود که مختصری در مورد آن توضیح می‏دهم: این مانور، چیزهای زیادی را به ملت ما نشان داد. قدرت نیروی دریایی که اولین هدف مانور بود و آمادگی نیروی دریایی برای انجام مسؤولیتی که احتمالاً به خاطر شرایط خاص جهانی ممکن است پیش بیاید، از اهداف مانور بود که به خوبی به آن رسیدیم. چیزی که در این میان جالب توجه است، قدرت و صلابت ارتشمان پس از گذشت 5 سال از جنگ و پس از تصفیه‏های صورت گرفته است. امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از نیرومندترین ارتشهای منطقه و صالح‏ترین ارتشهای جهان در خدمت انقلاب است. مانور نیروی دریایی را دیدید و واقعاً هم صنعت پیچیده‏ای دارد. آن ناوها، ناوشکنها و هلی‏کوپترها، هواپیماها، موشکها، توپها و امکانات فوق‏العاده‏ای که در اختیار نیروی دریایی است که هنوز هم زیاد به کار گرفته نشده است (در سالهای اول جنگ در یک مورد نیروی دریایی حمله‏ای کرد و تقریباً نیروی دریایی عراق را منهدم کرد) این قدرت - الحمدللَّه - به یُمن اسلام و در سایه زحماتی که متخصصین، افسران و درجه‏داران و سربازان ما کشیده‏اند، برای انقلاب باقی مانده است و حفظ این تشکیلات پیچیده در طول جنگ و حس آمادگی‏شان برای انجام مأموریت، از افتخارات نیروی دریایی است که ما از پرسنل این نیرو تشکر می‏کنیم.  البته سایر نیروهای ارتش نیز چنین آمادگی دارند. شما مانور نیروی هوایی را دیدید. این نیرو ضمن حفاظت از مرزها و مراکز حساسی از قبیل خارک و حریم شهرها از 70 - 80 هواپیما در یک روز در مانوری که در تهران برگزار شد، استفاده کرد. برگزاری این مانور که علی‏رغم کمبود قطعات و نیازهای این نیرو انجام شد، نشانگر ایمان و صلابت و فداکاری پرسنل نیروی هوایی است.  وضعیت نیروی زمینی را که شما اطلاع دارید که در این 5 سال جنگ، نوک پیکان حمله بوده و همراه برادران سپاه و بسیج و سایر نیروهای مسلح، قسمت عمده بار جنگ را بر دوش کشیده و امروز پس از گذشت 5 سال از جنگ، نیرومندترین نیروهای زمینی کل منطقه است و این مسأله خیلی از چیزها را می‏فهماند.  هوانیروز ما امروز، نه تنها قویترین هوانیروز منطقه است، بلکه این طور که بعضیها می‏گویند، سومین قدرت هلی‏کوپتری دنیاست؛ یعنی بعد از دو ابرقدرت هیچ کس به اندازه ما این قدر هلی‏کوپتر (بیش از 1000 هلی کوپتر از انواع مختلف) در اختیار ندارد. ارتش در این پنج سال، ضمن انجام مسؤولیت خودش، توان خود را بدین نحو حفظ کرده است؛ به اضافه کارهای فنی صنایع نظامی که آنها نیز دنیای دیگری دارد. این، نشان وفاداری ارتش و اخلاص ارتش به اسلام و انقلاب است. مبادا در ذهن مردم ساده ما مثلاً فرار یک افسر یا یک درجه‏دار به حساب کل ارتش گذارده شود. این خیلی طبیعی است؛ یعنی خیلی کمتر از آن چه که ما توقع داشتیم، اتفاق می‏افتد. ما بعد از انقلاب نیامدیم ارتش‏مان را به کلی تصفیه کنیم؛ طبقات بالا را برداشتیم، طبقات پایین را گذاشتیم که خودشان را با انقلاب هماهنگ کنند و انصافاً آنها هم خود را هماهنگ با انقلاب کردند. که اگر غیر از این بود، ارتش نمی‏ماند. حالا اگر در طول این مدت چهارنفر یا چند نفر فرار کنند، اینها یا همان منافقین هستند که پیش و بعد از انقلاب در ارتش نفوذ داشتند، یا توده‏ایها هستند، یا سلطنت‏طلبها هستند و هنوز هم هستند و ما الآن هم مدعی نیستیم که در ارتشمان، در جامعه‏مان، در اداراتمان، در جاهای دیگر از این افراد نیستند. خوب! ارتش وقتی که صدها هزار نفر نیرو دارد، اگر در بین اینها سالی، ماهی یکی در برود، این را نباید یک موقع در ذهنمان بیاوریم که این ارتش بنیه‏اش ضعیف است. البته دشمنان ما تبلیغات می‏کنند؛ اما ما باید واکسینه باشیم و این مسایل را به خوبی بفهمیم. ما روحانی فراری هم داریم (روحانی فراری کم داریم). ما چیزهای دیگری هم داریم و به همین نسبت در ارتش نیز وجود دارد. از اساتید دانشگاه، فراری داریم، اداری فراری داریم، تاجر فراری داریم، روحانی فراری داریم، هر چیزی را شما نگاه کنید، داریم. اینها به همان اندازه خودشان و تعدادشان بیشتر نیستند. این ارتش با این مانوری که آقایان دادند و اطلاعات دیگری که ما داریم، از باوفاترین ارتشها و جزو فداکارترین نیروهایی است که برای آینده، می‏توانیم رویش حساب کنیم. ما هر چه که پیش می‏رویم، اعتمادمان به ارتشمان بیشتر می‏شود؛ یعنی واقعاً بنده که نماینده امام هستم و از شرایط ارتش اطلاع دارم، در ارتش هر روزی که می‏گذرد، اعتمادم به پشتوانه بودن این ارتش برای انقلاب و برای دفاع از این کشور بیشتر می‏شود؛ برای اینکه اینها هر چه پیش می‏روند، تصفیه‏تر می‏شوند. بالاخره یک دورانی بوده که تعلیمات شاهنشاهی اینها را می‏خواست بسازد و دوره‏ای لازم است که ما بتوانیم همه آن تلقینات ناصحیح را از ذهن آنها بیرون کنیم و - الحمدللَّه - تا به حال موفق شده‏ایم. سلامت نفسانی خود اینها هم کمک کرده که سرعت جذب اینها بیشتر شود؛ مثل بقیه نیروها همچون ژاندارمری و شهربانی که - الحمدللَّه - همه اینها همراه هستند و حضور نیروهای مردمی مثل سپاه و بسیج هم به این جریان کمک کرده است.  وقتی که ارتشی می‏بیند جوان دانشگاهی از داخل کلاسش بلند می‏شود و اسلحه برمی‏دارد و می‏آید در سنگر و کنار او می‏ایستد و موقعی که می‏خواهند حمله بکنند، قبل از ارتشی خودش را به سنگر دشمن می‏زند، برای ارتشی نیز این مسأله الهام‏بخش است. هر کس باشد، این برایش درسی است.  حضور سپاه در کنار ارتش و سایر نیروهای امنیتی مانند کمیته‏ها در کنار شهربانی و ژاندارمری باعث شده است که در کار، افکار، عمل و فداکاری اینها کاملاً مؤثر باشد و خوشبختانه، این خودش از موهبتهای الهی بود؛ جوشش نهادهای مردمی در کنار همه ارگانهای رسمی کشور ما ضعفهای دوران طاغوت را جبران کرد. مسأله دیگری که در هفته گذشته داشتیم، تحلیف مقام محترم ریاست جمهوری در مجلس شورای اسلامی بود که دیشب از تلویزیون مراسم را مشاهده کردید. و این افتخار ما است که رئیس جمهورمان بعد از گذراندن موفقیت‏آمیز دوره اول مسؤولیتش باز در میان مردم از محبوب‏ترین چهره‏های موجود سیاسی کشور است و این نشان موفقیت رئیس جمهور و نشان ارتباط صحیح مردم با مسؤولان کشور است. گرچه شیاطین در این دوره چند ماهه تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن، خیلی شیطنت کردند که شاید به مقام عظیم ایشان صدمه‏ای وارد بشود که - الحمداللَّه- نشد. آخرین توطئه‏هایشان این بود که یک نامه‏ای، اعلامیه‏ای و در واقع شبنامه‏ای بدون امضا اما به اسم »جمعی از نمایندگان مجلس« صادر کردند و در آن باصطلاح خطاب به رئیس جمهور، به انقلاب حمله کردند. البته از این کار چند هدف داشتند: اینها می‏خواستند به مجلس و نمایندگان اهانت کنند، به این خاطر مخاطب را رئیس جمهور قرار دادند. ما می‏دانیم نمایندگان مجلس شورای اسلامی مردمی آن چنان آزاده هستند که هر حرفی داشته باشند، نه تنها با نامه، بلکه از پشت تریبون مجلس با صراحت می‏گویند. در مجلس شورای اسلامی شما دیده‏اید، اگر به هر یک از مسؤولان کشور انتقادی داشته باشند، از هیچ کس واهمه ندارند و با صراحت مطرح می‏کنند و هر روز، شما در نطقهای پیش از دستور و بحثهای مجلس شاهد آزادگی نمایندگان هستید. ما نماینده بزدلی نداریم که با »امضاء محفوظ« (که امضای محفوظ هم بی‏معنا است؛ یعنی بدون امضای جمعی از نمایندگان) بخواهد نامه بنویسد. من از طرف مجلس از این قضیه دفاع می‏کنم و مطمئن هستم که در مجلس چنین مسایلی نیست. مخصوصاً که تقریباً همه نمایندگان، نامه‏ای را امضا کردند و آن نامه بی‏امضا را محکوم کردند. ولی این شیوه همیشه ضدانقلاب است. دشمنان ما در داخل کشور از این کارها می‏کنند که نباید به آن اهمیت داد؛ قبلاً هم داشته‏ایم و حالا هم داریم و در آینده هم خواهیم داشت. مسأله مهم جهانی این هفته که من به طور مختصر یک تحلیل کوتاهی از آن می‏کنم و باید ملت ما آگاه باشد، حوادثی است که مربوط به فلسطین و در حاشیه حرکتهای سازش طلبانه ارتجاع عرب به وجود آمده است که بسیار بحث مهمی است و فکر می‏کنم که اگر این آگاهی در میان اقشار مختلف مردم دنیا باشد، همیشه صحنه را برای استکبار جهانی تنگ می‏کند. موج سازش‏طلبی در ارتجاع عرب شدید بود. مصر و اردن و عربستان و تونس و یمن شمالی و شیوخ مرتجع خلیج، فرمانشان به طرف آمریکا و اسرائیل می‏کشید!! اسرائیل هم برای اینکه ضربه‏ای به اینها بزند و خوب ذلیلشان کند -  که در خطبه قبلی نیز گفتم - به کمک آمریکا به مرکزشان یک حمله ناجوانمردانه‏ای کرد و مقر سازمان آزادیبخش فلسطین را در تونس خراب کرد که خودش هم از کارهای بسیار زشت دنیا و در عین حال از اشتباههای سیاسی مهم دنیا به حساب می‏آید که در این شرایط انجام دادند. اینها خیال می‏کردند که این موج، کار خودش را دارد می‏کند! از آن طرف هم روی طرابلس که یک مرکز اسلامی بود فشار آوردند که مسلمانها را در آن جا اذیت کنند. خوب! جنگ ایران و عراق هم روشن است که چه فشاری در خلیج فارس وارد می‏آورد. تقریباً جبهه متحد کفر با چهره‏های گوناگون، تهاجمش را شروع کرده بود. یک مسأله‏ای که در متن تاریخ اخیر ما وجود دارد و یک دفعه دارد خودش را نشان می‏دهد، این است که راه دولتهای مرتجع از راه ملتها جداست. این مسأله را هنوز اینها حاضر نیستند اعتراف کنند. اینها خیال می‏کنند چهار نفر زمامدار تحمیلی مانند مصر اگر به کمپ دیوید رفتند، مردم مصر هم دنبالشان می‏روند! اینها خیال می‏کنند اگر مردم مثلاً فلان کشور جنوب خلیج فارس الان ساکت هستند، معنایش این است که آنها از اعمال زمامدارانشان راضی هستند. خیال می‏کنند که با خریدن چند تا مأمور و تحمیل آنها با اسلحه و پلیس و سازمان امنیت و امثال اینها بر مردم، مسأله تمام می‏شود؛ ولی یک قدری که قضیه اوج می‏گیرد، یک دفعه حرکتها شروع می‏شود.  همین دو سه روز، ببینید در دنیا چه خبر شد: مصریها دیگر منفجر شدند! سرباز مصر وقتی چشمش به قیافه توریست اسرائیلی می‏افتد حاضر نیست این صهیونیستها را به هیچ چشمی ببیند! دیگر چقدر صبر بکند؟ یک دفعه مسلسلش را خشاب گذاری می‏کند و روی گروه توریست اسرائیلی می‏بندد و عده‏ای از آنها را روی زمین می‏ریزد. چهار پنج ساعت هم هیچ کس جرأت نمی‏کند اطراف اینها بیاید.  این گوشه‏ای از اخباری است که پخش می‏شود. در مصر هر روز، هر جا که یک توریست اسرائیلی در گوشه‏ای پیدا می‏شود، مردم مصر دورش جمع می‏شوند و کتکش می‏زنند و یا او را »هُو« می‏کنند. طوری شده که توریستهای اسرائیلی، همه با نیروهای سازمان امنیت مصر و در محاصره پلیس مصر به الاهرام و یا جاهای دیگر می‏روند. این وضع حضور اسرائیلیها است که این همه رابطه فرهنگی مصر و اسرائیل را تبلیغ کردند! نمایشگاه کتاب اسرائیل را که در قاهره برپا کردند، می‏گویند به اندازه محافظت از کاخ ریاست جمهور برای حفاظتش نیرو گذاشته بودند، باز هم بارها در این چند روز کتابهایش را به آتش کشیدند. مردم مصر این جوری بودند. در تونس که هیچ کس فکر نمی‏کرد به این زودی اثر بگذارد، این حرکات اخیر باعث شد که مردم حوصله‏شان سر برود؛ مسلسل گرفتند روی گروهی یهودی. یهودیها هم معلوم نیست که صهیونیست باشند. حدود 200 هزار یهودی در تونس زندگی می‏کنند. یهودیهای داخل کشور جرمی ندارند؛ مثل یهودیهای داخل کشور خود ما هستند. ولی مردم عاصی شدند، مردم عصبانی شدند و رگبار مسلسل بستند و عده‏ای از یهودیان همشهری خودشان را کشتند.  در فلسطین اشغالی، حرکات مسلحانه مردم اوج گرفت. این کشتی ایتالیایی را که ربودند، نباید ساده تلقی کرد. یک حادثه عادی است؛ اسمش را می‏گذارند تروریسم! ولی این نیست، مردمی که 30 سال است از کشورشان آواره شده‏اند و الان می‏بینند آنهایی که تا دیروز به اسم انقلاب فلسطین، جبهه آزادیبخش تشکیل داده بودند، مسابقه گذاشته‏اند با ملک حسین که بروند کاخ سیاه آمریکا را عتبه بوسی بکنند، خوب! اینها عاصی می‏شوند، اگر کشتی را نبرد، چه بکنند؟ او باید یک جوری در دنیا نشان بدهد. باید به نحوی قدرت، حضور و خشم خودش را با دنیا در میان بگذارد، که گذاشت. حالا بیایند بررویش هیاهو راه بیندازند. خیال می‏کنند آمریکاییها وقتی مسأله تروریستی را مطرح می‏کنند، نیروهای ملی و مردمی و فداکار دنیا از این حرفها می‏ترسند! کسانی از آن می‏ترسند که میل دارند بروند در کاخ سازمان ملل بنشینند و به صندلیهای کاخ تکیه بزنند و فیلمشان در دنیا منعکس بشود! اینها می‏ترسند که به آنها بگویید تروریست! آنهایی که می‏خواهند مبارزه کنند، خوششان هم می‏آید! تروریستی که شما می‏گویید، تروریستی را که آمریکا بگوید، مثل فرشته است. کسی که از این تهمت نمی‏ترسد! بدترین تروریست خود آمریکاییها هستند. دیشب یک هواپیمایی از مصر می‏رفته به تونس با این چهار یا هفت فلسطینی که کشتی را گرفته بودند و بعد هم گولشان زدند و کشتی را از آنها گرفتند. مصریها اینها را گول زدند و بیرون آوردند. هواپیمای رسمی از خطوط هوایی مصر داشت به تونس می‏رفت، که در بین راه، گروهی از اف - چهارده‏های جنگنده آمریکایی آن را محاصره می‏کنند و برای اینکه اینها را بگیرند، به زور هواپیما را در خاک ایتالیا می‏نشانند. این، هواپیما دزدی نیست؟! این راهزنی هوایی نیست؟! این تروریسم نیست که چند کشور در آن دخالت دارند؟! مصر هست که تحقیقاً اطلاعات داده، به خاطر اینکه از مردمش می‏ترسیده و جرأت نمی‏کرده اینها را تحویل آمریکا بدهد. به این نحو طراحی کرده، برای اینکه نهایت پفیوزی یک حکومتی را که با ملتش این جور خائنانه برخورد می‏کند، نشان دهد. افرادشان را این جور تحویل داده، با آمریکا ساخته، با ایتالیا ساخته (مگر می‏شود یک هواپیمای دیگری را بدون رضایت آن کشور در خاکش بنشانیم؟!)؛ با تونس از طرف دیگر ساخته‏اند که بگویند ما اینها را راه نمی‏دهیم! شما را به خدا ببینید! آمریکا، مصر، تونس و ایتالیا، چهار کشور مقتدر دنیا برای یک هواپیما دزدی و ربودن چهار تا چریک در هوا هماهنگ می‏شوند. این عمل، اسمش تروریسم نیست؛ ولی چهارنفر کارد به استخوان رسیده‏ای که 30 سال است از وطنشان آواره هستند و هر روز بستگانشان در اسرائیل بازداشت و شکنجه می‏شوند، اگر برای اعلام مظلومیتشان یک کشتی تفریحی را دو روز روی دریا نگه بدارند، تروریست معرفی می‏شوند!  این خیلی فرهنگ شومی است که رسانه‏های جمعی دنیا بر مردم تحمیل می‏کنند و مغز مردم را می‏خورند! اصلاً داستان کشته شدن یک یهودی آمریکایی در این کشتی بسیار مبهم است. ما نمی‏دانیم، می‏گویند یک پیرمرد شصت و چند ساله‏ای که دچار حمله قلبی شده و نصف بدنش هم از قبل فلج بوده، فلسطینیها او را گرفتند و کشتند و توی دریا انداختند.  خوب! بی‏انصافها! فلسطینی اگر بناست یک کسی را در آن جا بکشد، چرا یک پیرمردی را که پایش لب گور است، بکشد؟ این که نصف بدنش فلج است! چند تا آمریکایی و اسرائیلی در کشتی بودند، چرا آنها را نکشتند؟ یک چیزی درست کردند که بگویند اینها آدم کشته‏اند و بعد اینها را محاکمه کنند و به این نحو آنها را تحویل بگیرند. معلوم نیست که کسی کشته شده باشد یا اگر کشته شده، از کجا که حمله قلبی نبوده و خودش نمرده؟ کسی نیست که از زبان اینها حرف بزند. این بیچاره‏ها در زندان هستند. دنیا امروز بسیار ظالمانه حرف می‏زند، استکبار جهانی بسیار کثیف حرکت می‏کند و خیال می‏کند با این کارها و ترفندها ملتها را خام می‏کند. البته من مطمئن هستم؛ حالا که تهمت تروریستی به اینها زده‏اند، اردن می‏ترسد، مصر می‏ترسد، سازمان آزادیبخش فلسطین می‏ترسد، عربستان سعودی می‏ترسد، تونس می‏ترسد و همه می‏گویند ما تروریست نیستیم! ولی این بی‏عرضه‏ها اگر می‏ترسند، ملتهایشان که نمی‏ترسند. چقدر به این ملت لبنان گفتند تروریست! مردانه مرکز نظامی آمریکا و فرانسه و اسرائیل را زیر و رو کردند و همه جلادهای آمریکایی را که به اسم تفنگدار آمده بودند، زیر آوارها زنده به گور کردند و بقیه را از کشورشان بیرون ریختند. حالا به آنها بگویند تروریست! دنیا این جوری برخورد کند! با اینها مردم را گول نزنند. من به ملتها عرض می‏کنم: با این حرفها اگر بناست کسی در دنیا تروریست معرفی بشود، این مارک به هیچ کس بیشتر از آمریکا و اسرائیل نمی‏چسبد. اینها هر چه به ضرر خودشان است، فوری رویش خاک می‏ریزند و گمش می‏کنند! و هر چه به نفع خودشان هست، هیاهویش را بلند می‏کنند. همین پریشب در خلیج فارس، عراقیها یک کشتی آلمانی را که حامل کالا بود و به بحرین می‏رفته، زدند. حالا کشتی چقدر آسیب دیده و کالایش چه بوده، ما نمی‏دانیم. اول خیال می‏کردند تیر غیب خورده! فوری سر و صدایش را بلند کردند و گفتند یک کشتی آلمانی زده شد! می‏خواستند ما را به عنوان ماجراجو در این مسأله معرفی کنند، بعد چون عراق هم همان لحظه اعلام کرده بود: ما یک کشتی را در خلیج فارس زده‏ایم، معلوم شد کشتی با موشک اگزوسه مورد اصابت قرار گرفته و ما که موشک اگزوسه نداشتیم، روی آن خاک ریختند!! آلمان، بحرین و آمریکا خفه شدند! خوب! بدبختهای پررو! شماها چرا این جوری می‏کنید؟ این رسانه‏های جمعی شما در دنیا بالاخره یک چیزی می‏خواهند به این مردم القا بکنند! چطور در مورد آن کشتیهایی که دیگران می‏گیرند، این همه هیاهو نمی‏کنید، اما اگر یک کشتی را (که حق قانونی ماست) در خلیج فارس می‏گیریم و تفتیش می‏کنیم که اسلحه برای عراق نبرد، شما این کار را راهزنی دریایی معرفی می‏کنید! این جا چرا خفه می‏شوید؟ تیپ اینها این است و اصل مسأله من این است که با این گونه حرکتها بخشی از ملتها را نمی‏شود فریب داد. بخشی فریب می‏خورند و آن بخش بیدار کار خودشان را می‏کنند و بالاخره یک روزی اینها هم بیدار می‏شوند و مسأله ایران در بقیه جاها تکرار می‏شود. الان آمریکاییها برای تهدید ما اعلام کرده‏اند که ما مثلاً سیصد تا موشک »ساید ماندر« می‏خواهیم به عمان، به سلطان قابوس بدهیم! از آن طرف اعلام می‏کنند انگلیس چهار و نیم میلیارد لیره اسلحه به عربستان سعودی فروخته و کویت دارد از شوروی و آمریکا اسلحه می‏گیرد و عراق این جوری می‏گیرد.  اینها خیال می‏کنند این اسلحه‏ها دست همینها این جور می‏ماند و اینها همیشه در خدمت آنها به کار می‏برند؟! در ایران همه این حرفها بود. ایران در منطقه، جزیره ثبات شما بود و شما فکر نمی‏کردید یک روزی خانواده سلطنتی پهلوی و اطرافیانش از ایران بیرون بروند. این مسایل در همه جا تکرار می‏شود و این اسلحه‏هایی که امروز شما دارید از ترس انقلاب اسلامی به کشورهای اسلامی دیگر می‏دهید، من مطمئن هستم در آینده نزدیک به دست مسلمانان می‏افتد و علیه شما به کار گرفته می‏شود!    ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم  اَلحَمْدُللَّهِ و الصلوة و السَّلامُ عَلی رَسُول اللَّهِ وَ آلِهِ و عباداللَّهِ المُتّقین. شیوه معمول استعمارگران در قرنهای اخیر این بوده که حکام کشورهای تحت استعمار را مسخّر می‏کردند و یا نوکران خود را در رأس امور کشورهای مورد نظر می‏گماردند و به وسیله آنها خواستهای خود را به اجرا در می‏آوردند و معمولاً با امکانات تبلیغاتی وسیع، مردم را گمراه می‏کردند یا از واقعیتها دور نگه می‏داشتند. این شیوه شوم اکنون هم رواج دارد. موارد زیادی هم داریم که ملتها بیدار شده، با حقایق آشنا گردیده و تبلیغات گمراه کننده خنثی گشته و مردم علیه حکومتها شوریده و زمام اختیار را از دست سلطه‏گران در آورده‏اند و انقلابها تحقق یافته است. معمولاً این انقلابها در شرایطی اتفاق افتاده که موضوعات و مسایل مهمی پیش آمده که برای گردانندگان سیاستهای استعماری، امکان توجیه آن و پوشاندن حقایق و گمراه نگهداشتن مردم وجود نداشته و لذا چهره عمال استعمار مشخص و افشا شده است. از مجموعه حوادث و شرایط چنین به نظر می‏رسد که مسأله فلسطین اشغالی و سیاست عمال غرب و آمریکا به چنین مرحله‏ای رسیده است. دولتهای سازشکار عرب و کشورهای اسلامی سالها است با شعار حمایت از مردم فلسطین و مبارزه با اسرائیل غاصب، مردمشان را فریب داده و با تظاهر و ریا، مردم را دو دل یا راضی نگهداشته‏اند. انقلاب اسلامی ایران شرایط جدیدی در منطقه به وجود آورد و صفوف را مشخص‏تر کرد و کار را به آن جا رسانید که دولتهای مرتجع منطقه مجبور شدند تا حدودی چهره واقعی خودشان را نشان دهند: حزب بعث ریاکار و دو چهره عراق، مأمور سرکوب انقلاب اسلامی ایران می‏شود و پس از آنکه در باطلاق جنگی که خود به وجود آورد، گیر می‏کند، حامیان مخفی و پشت پرده او، ناچار به صحنه می‏آیند و از این رهگذر، فرصتی برای مردم پیش می‏آید که حقایق موجود را کشف کنند. صفها مشخص می‏شود و زمامداران مرتجع کشورهای عرب به ناچار همراه آمریکا و فرانسه و قدرتهای دیگر حامی اسرائیل در کنار عراق قرار می‏گیرند و مردم و احزاب و جمعیتها و دولتهای مبارز و مسلمان و مترقی در نقطه مقابل، در کنار انقلاب اسلامی. در این جا مسأله فلسطین هم به طور جدی مطرح می‏شود و جنوب لبنان به اشغال در می‏آید و میدان آزمایش علنی می‏شود: نیروهای مترقی برای اخراج اسرائیل دست اندرکار می‏شوند و آمریکا و فرانسه و انگلیس و ایتالیا به طور علنی مداخله می‏کنند و لبنان عملاً توسط اسرائیل و قدرتهای بزرگ غرب، تحت اشغال قرار می‏گیرد. دولتهای مرتجع و مرتجعان خود فلسطین، دیگر امکان ریاکاری نداشتند؛ یا می‏بایست با آمریکا و حامیانش وارد نبرد شوند و یا ننگ سازش علنی را بپذیرند! ابتدا سعی کردند مجاهدان را فریب بدهند و آنها را با خود به سازش بکشانند. نتوانستند و ناچار خودشان موضع سازش را اعلان کردند و گفتند ما در گذشته بارها جنگ را آزمایش کرده‏ایم و نتیجه نگرفته‏ایم، این بار می‏خواهیم مذاکره و سازش را در فلسطین آزمایش کنیم! آنها فکر می‏کردند چون ایران اسلامی گرفتار جنگ است، نمی‏تواند در جبهه جهاد لبنان و فلسطین حضور داشته باشد که این حسابهایشان هم اشتباه از کار در آمد. و بالاخره امروز مردم کشورهای مرتجع با شناخت ماهیت دولتهایشان راه خود را انتخاب کرده‏اند. حوادث ایثارگرانه جنوب لبنان و داخل اراضی اشغالی و حرکتهای الهام بخش مردم مصر و تونس و کشتی ایتالیایی و هواپیمای twa آمریکایی و .... جلوه‏هایی از این بیداری و جدایی راه دولتها و ملتها است. امید است با گسترش این مبارزات، مردم فلسطین و لبنان حاکمیت را در کشورهای خود به دست آورند.