نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ »وَ اَنْکِحُوا الاَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ«. »عباداللَّه اتقوا اللَّه«. در ادامه بحث استقلال خانمها در انتخاب همسر که فصلی از عدالت اجتماعی اسلام بود، دو خطبه صحبت کردم، ولی در اثر مراجعتی که در این هفته داشتیم و بحثهایی که مطرح شدن این موضوع در جامعه برانگیخته است، احساس میکنم که این بحث هنوز نیاز به صحبت دارد و این خطبه را هم باز به این موضوع اختصاص میدهم و امیدوارم که خداوند توفیق بدهد تا بتوانیم در یکی از موارد مهم ابتلای جامعه خودمان که بعداً میتواند برای دیگران هم الگو قرار بگیرد، یک مشکل اساسی را حل کنیم. من خیال میکنم مشکل مسأله ازدواج و روابط جنسی در جامعه ما و همه جوامعی که مایلند عفت و عصمت را مراعات کنند، اگر از مشکلهای دیگر مهمتر نباشد، کمتر نیست و من خودم معتقدم که مسؤولان نظام به همان اندازه که راجع به مسأله ربا، مالکیت، توزیع، تعدیل ثروت و چیزهای دیگر اهمیت قایلند، برای این مسأله اگر نه بیشتر، لااقل به اندازه آنها باید اهمیت قایل شوند. این یک مسأله زیربنایی است که اگر حل نشود، ما مشکل خواهیم داشت و نمیتوانیم در جامعه خودمان اخلاق اسلامی را تحکیم کنیم. تحقیقاً این مسأله از مسایل مهم زیربنایی هر جامعهای است. اسلام به این موضوع اهمیت خاصی داده و خیلی روشن و عملی و با خطوطی که مشخص کرده، برای حل این مسأله، جامعه نمونه را هم در صدر اسلام ارائه داده است. متأسفانه انحراف از مسیر اسلام و مخلوط شدن معارف اسلام با چیزهای دیگر (عادات، رسوم و سنّتهای بومی و وارداتی از سایر تمدنها و مکاتب) یک وضع بلبشویی در مسأله روابط زن و مرد در جوامع اسلامی به وجود آورده و جامعه ما هم مثل آنها است و بدتر از همه، فرهنگ وارداتی غرب در این خصوص غلبه پیدا کرده و در جامعه بحران درست کرده است. [t1]معمولاً راهحلهایی که ما سراغش میرویم و در این چند سال رفتهایم، از طریق زدن شاخ و برگهاست؛ وادار کردن اینها مثلاً به اینکه چادر سرشان بکنند، جلوگیری کردن از اینکه در خیابان و مجامع عمومی تظاهر به بیحجابی بشود، جلوگیری از کارهای ضد اخلاق، جلوگیری از کابارهها، سینماهای بد، لب دریاها و شناهای مختلط و امثال اینها که البته اینها باید صورت بگیرد، ولی اینها راه حل نیست. اینها شاخههای این شجره خبیثه را میتواند قطع کند، حال آنکه ریشه را باید قطع کرد، باید فکری کرد که مسأله اساسی حل شود. این، مثل شرایط ناسالم توزیع در مملکت است که ما بخواهیم با زدن و بستن دکان و جریمه کردن و این طور برخوردها، یک نوع توزیع خوب درست کنیم! اگر توزیع در روال خودش باشد، هیچ احتیاجی به این طور برخوردها پیش نمیآید و خودش حل میشود. اسلام از اول به این مسأله توجه داشته است و مسأله را کاملاً حل کرده است. من خودم روی مسأله، قبل از انقلاب کار کردهام، اخیراً هم مدتی است کار میکنم. به عقیده من در هیچ مکتبی از مکاتب دنیا به خوبی اسلام با این مسأله برخورد نکردهاند. در دنیا کسانی که ظاهراً برای رفع مظلومیت زنها اقدام کردهاند که یک مقدار الان جا افتاده است، همین غربیها هستند، اینها هم به خاطر مخلوط کردن چیزهای بد به این اقدامات، اثر اقدامات خود را از بین بردهاند. زن را به یک شکل دیگری مظلوم کردهاند؛ مظلومتر از قبل، زن محکوم فرهنگ غربی »خسر الدنیا و الاخرة« است! در حقیقت به خاطر همان چیزهای بدی که اینها در حال حاضر اضافه کردهاند، ما احتیاج به چیزی جز قوانین خود اسلام نداریم. ما اگر همه قوانین اسلام، فتوای علما و فتوای موجود در همین رسالههای فارسی را که در دست شما است، به قانون تبدیل بکنیم و این قانون را به دست مردم بدهیم و درست اجرا بکنند، مسأله حل میشود و دنیا میفهمد که اسلام چقدر در این قضیه پیش رفته و از اول برنامهریزی کرده است؛ چون موافق با فطرت و مخالف با تحمیلها این برنامه تنظیم شده است. البته امروز به یک چیزهایی که شاید انقلابی تلقی بشود احتیاج دارد، یا لااقل سنّتشکنی؛ چون سنّتها دست ما را بسته و آداب و رسومی، اسلام را از مسیر خودش بیرون برده است. ما الان باید آن آداب و رسوم محدودکننده را که موضوع خطبه هفته گذشته من بود، به هم بزنیم تا چهره اسلام باز شود. آنچه من میفهمم، در مسأله ازدواج، اسلام بر اساس فطرت حرکت کرده است و از همین تساوی نسبی تعداد زن و مرد در کل دنیا پیداست که برنامه روابط جنسی و خانوادگی چگونه باید باشد. واقعاً این خودش یکی از معجزات آفرینش است که میشود رویش به عنوان یک سند شناخت طراح و ناظم برای خلقت حساب کرد که تقریباً در دنیا همیشه عدد زن و مرد مساوی است. گاهی ممکن است در یک جا 5% ، 2% زن زیاد شود و یا مرد زیاد شود و یا حوادث، عدد اینها را کم و زیاد بکند، ولی مجموعه را وقتی انسان در دنیا نگاه میکند، میبیند که زن و مرد تقریباً مساوی هستند و این خود نشاندهنده برنامهریزی و عدم تصادف است که چطور این توازن حفظ میشود. احکام اسلام هم با همین توازن تنظیم شده است؛ یعنی، ریشه حل مسأله همین جا است که این فطرت با این مقررات کاملاً به هم میخواند. اصل حل اساسی اسلام بر ازدواج است؛ یعنی آن راه اصلی که 95% مسایل را حل میکند، همین ازدواج معمولی است که بین زن و مرد انجام میشود و اساس آن هم بر یک زنی و یک شوهری است؛ یک مرد و یک زن و یک خانواده و این اکثریت نزدیک به تمام است. چون این اکثریت همیشه مراعات نمیشود و ممکن است به خاطر توازنها و ادله فراوانی که ممکن است پیش بیاید (جنگها که یک عده از مردها را از بین میبرد، حوادث کار که یک عده از مردها را از بین میبرد، مرضها که تأثیر میگذارد، از آن طرف زودتر رسیدن خانمها به سن ازدواج که یک مقدار بر عدد آنها اضافه میکند، یا از آن طرف کم شدن تعدادی از ایام ماه به خاطر مسأله قاعدگی که برای همه زنها پیش میآید، یا شرایط دیگری که ممکن است پیش بیاید و همین طور شرایط استثنایی که در یک منطقه ممکن است به خاطر حوادث پیش بیاید) این اسلام راه حلهایی گذاشته است که آنها استثناء است؛ یعنی اگر چنین شرایطی نبود که طبیعی است و در جامعه پیش میآید، همین مسأله تک همسری و یک خانواده مسأله را حل میکرد. به خاطر این استثناءها، دنیا یک راه رفته (دنیای غرب امروز را میگویم. فعلاً با دیگر مکتبها کار ندارم) و اسلام یک راه دیگری را رفته است. غرب راه بیبند و باری را انتخاب کرده است و خیال کرده با مطرح کردن بیبند و باری و دریدن عفت زن و وارد کردن مسایل سوء خلق و فساد در جامعه، این مسایل استثنایی حل میشود! بدترین ظلم را غربیها از این جهت به زنها کردهاند. اگر ما به متفکرین غربی خوش بین باشیم، آنها خواستهاند زنها را از محرومیت بیرون بیاورند و عدالت برقرار کنند؛ البته آن طور که در بحثهای قبل گفتیم، سیاسیون و حکام غرب نه! به خاطر اهداف سیاسی که قبلاً گفته شد، آنها اصلاً این فساد بر ایشان موضوعیت داشته است، اما آنها که متفکر بودند و میخواستند حل کنند، خیال کردند زن را بدین صورت از محرومیت بیرون میآورند. کار را به جایی رساندند که الان از زنان غربی، آنهایی که عفیف هستند، محرومند و آنها که عفت ندارند، تبدیل شدهاند به حیوان »بهرهده«! واقعاً به صورت کالای بدبختی که مردهای بداخلاق و فاسد از آنها بهرهگیری میکنند، تبدیل شدهاند؛ وسیله عیاشی دیگران شدهاند و تعبیراتی که متفکران غرب در این مورد کردهاند، بدترین اهانت به زنهاست. در بحثهای اجتماعی، وقتی که برای ضرورت وجود مراکز فساد (خانههای فحشا) در کشورهابحث میکنند، تعبیرشان این است که میگویند: همان طور که در یک شهر، برای مردمی که در خیابانها نیاز به تخلیه پیدا میکنند،مستراح عمومی لازم است، در یک جامعه، مراکز فحشا و زنهای هرجایی برای مردهایی که دسترسی به خانواده خودشان ندارند، لازم است. خوب! از زن، این جنس مشابه مرد و از این نوعی از بهترین موجودات روی زمین، تعبیر کردن به مستراح عمومی که جزو تعبیرهای رایج متفکرین غرب در حل مسایل جنسی است، آدم چه میتواند بگوید؟! افکار اینها این است! بنابراین بعضی از خانمهای غربی تبدیل شدهاند به مستراح عمومی برای مردها! بعضی از آنها که عفت دارند، باید محروم باشند و آنها که به خانواده نمیرسند و تعداد اینها کم نیست، راه حل اینها هستند. متأسفانه، این طرز تفکر، در اثر غلبه فرهنگ غرب در کشورهای اسلامی رایج است و امروز ما کمتر کشور اسلامی داریم که این راه حل منحوس را انتخاب نکرده باشد. به هم زدن این بساط دو راه دارد: یک راه همین است که جلوی آنها را بگیریم و فشار بیاوریم و مجبور کنیم که اینها در خانههایشان بنشینند و تحمل محرومیت جنسی را بکنند که این ریشهای نیست. این کار، از »فاحشه خانه«ها و »شهر نو« ها منتقل میشود به منزلها و شکل رسمی به اصطلاح قانونی (بر اساس نظام گذشته) به شکل غیرقانونی تبدیل میشود و احیاناً به صورت همجنسبازی و چیزهای بدتر در میآید که این بلا را امروز دنیای غرب و هر کس که گرفتار این فرهنگ شوم است، دارد. راه دوم این است که ما سنّتشکنی کنیم و برگردیم به اسلام و این جسارت را پیدا کنیم که جلو تمایلات غلط مقدسهایی را که خیال میکنند حیا و حجب مساوی است با محرومیت بخش عظیمی از مردها و زنها بگیریم و این منطق را بشکنیم که این احتیاج به شهامت دارد؛ احتیاج به تداوم دارد و احتیاج به گفتنهای زیاد دارد تا مسأله حل شود. من یقین دارم که اگر ما مسأله را بر اساس اسلام حل نکنیم، گرفتار خواهیم بود و هیچ وقت نخواهیم توانست آن را حل بکنیم که عوارض بسیار فراوانی دارد. این سنّتشکنی را هم خود اسلام یاد ما داده است. در داستان ازدواج پیغمبر با زینب، همسر پسرخواندهاش زید، این سنّتشکنی در قرآن به عنوان یک اصل مطرح شده است. سوره احزاب را بخوانید، فکر میکنم آیه 33 به بعد باشد! چند آیه پشت سر هم در یک مورد سنّتشکنی کرده است و پیدا است پیغمبر در طرح این مسأله چه مشکلاتی داشته است. در دنیای جاهلیت، یک سنّت بود که مردم افرادی را پسر خوانده خودشان میکردند؛ به طور مثال یکی را به عنوان پسر خوانده انتخاب میکردند و براساس این، یک حکم قانونی داشتند؛ قانون آنها این بود که اگر او زنی داشت، زنش عروس پدر پسرخوانده حساب میشد و بعد هم پدرخوانده نمیتوانست با او (زن پسر خوانده) ازدواج کند. مثل اینکه عروس واقعی باشد؛ یعنی »پسر خوانده«، پسر واقعی خودش باشد. یک حادثه در مدینه اتفاق میافتد و در جامعه بحران درست میکند. پیغمبر اکرم از طرف خداوند مأمور میشود این سنّت را بشکند، اما پیداست که پیغمبر وحشت داشته است (از تعبیر قرآن پیداست که وحشت داشته است) دستور به پیغمبر رسیده بود که این کار را خودت باید بکنی! اگر دیگری بکند، تکفیرش میکنند. خود شما باید با همسر مطلقه پسر خواندهات ازدواج کنی! در جامعه برای پیغمبر خیلی سخت بود که زیر بار این مسأله برود. قرآن به پیغمبر خطاب میکند که چرا میترسی؟ خداوند آن چه را که در ذهن تو است، بالاخره یک روز اظهار خواهد کرد و تو از مردم میترسی، سزاوار است که از خدا بترسی. این مسأله را خدا میخواهد حل شود. قبلش آیه را با این شکل شروع میکند: و »ما کاَن لِمُؤْمِنٍ وِلا مُؤمِنَةٍ اِذا قَضی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَمَراً اَن یَکُونَ لَهُمُ الخَیَرةُ مِنْ اَمْرِهِم...«؛ وقتی که پیغمبر خدا یک مسألهای را گفتند، هیچ مؤمن و مؤمنهای حق ندارند تخلف بکند، یک اصل کلی دیگر مطرح میشود. بعد به پیغمبر میفرماید که ما تو را تزویج کردیم و ازدواج با زینب؛ یعنی عقد آسمانی، و برای اینکه مردم نگرانی و مشکلی نداشته باشند، باید این بدعت شکسته شود. تو آن چیزی را که خداوند میخواهد اظهار بکند، در قلب خود حفظ میکنی. چرا این طور میکنی؟ از مردم نترس! تو از مردم میترسی؟ بهتر است که از خدا بترسی. یک سنّتشکنی میخواهد پیغمبر اکرم بکند و این مسأله را به هم بزند که 5 - 6 آیه پشتسرهم مربوط به این است. یک سنّت غلط با اقدام پیغمبر و بعد با حل مسأله شکسته شود. این راه باید طرح بشود. اولین کاری که ما باید در جامعه بکنیم که این طبیعی است و مشکلی هم ندارد، مسأله ازدواج دایم است که باید آن را حل بکنیم. الآن در جامعه ما ازدواج کردن واقعاً مشکل است. امروز برای پسران ما، برای دختران ما به صورت یک مشکل درآمده است، در صورتی که باید کاری کنیم که این به صورت یک کار سهل و آسانی درآید تا در مواقعی که نیاز به وجود میآید، راحت بتوانند ازدواج کنند. پیدا کردن همسر خود یک مسأله است، مهریه باز یک مسأله است، کار و اداره خانواده و مسکن و غیره مسایل دیگری است. البته اینها کارهای عمومی کشور است که باید حل شود. اینکه سن ازدواج به این شکل خطرناک افزایش پیدا کند که پسرها در حدود 30 سالگی بخواهند ازدواج کنند و دخترها بالای 20 سال، از بدترین کارهای جامعه امروز دنیاست که مناسب با جامعه غربی است. در جامعه غربی که مردها و زنها میتوانند تا آخر عمرشان هم بخشی از نیازهای ازدواج را خارج از محدوده مقررات و قوانین تأمین بکنند، برایشان این مسایل آسان است. متأسفانه، ما این ننگ را از جامعه غربیها گرفتهایم که باید تلاش زیادی بکنیم تا اصل مسأله، این جوری حل شود. تا ما این بحث را میکنیم، فوری ذهنتان به سراغ این نرود که با تعدد همسر مسأله حل میشود! عرض کردم آن استثنا است. آن طور نباشد که مردها از این بحث سوء استفاده کنند و بگویند فلانی این را دارد تشویق میکند. نه! من در درجه اول دارم تشویق میکنم بروند سراغ سهل کردن مسایل ازدواج و مسأله ازدواج را حل کنند. فقهای ما برای ازدواج احکام خمسه را قایلند: ازدواج حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح. اگر موردی باشد که انسان در حرام بیفتد یا زنی را آدم احساس کند که به فساد و فحشا و حرام میافتد، این از مواردی است که ازدواج واجب گفتهاند. خوب! جوانان و مردهای ما ببینند آنهایی که ازدواج نکردهاند، به حرام نمیافتند؟ مرد عزبی که در این خیابانهای تهران کاسبی داشته باشد یا عبور داشته باشد و یا در ادارت باشد، آیا به عمل حرام نمیافتد؟ ممکن است بعضیها نیفتند! اما این استثناء است. معمولاً آدمهای معمولی به عمل حرام میافتند. در زندگی ما، الآن آدم احساس میکند همان مورد، در آن جایی که موجب فساد میشود، واجب است و ما باید فکری بکنیم که مسأله ازدواج به شکلی در جامعه در بیاید که شرایط سنگین تحمیل شده بر جامعه (که اسلام این را نمیخواهد) برداشته شود. مهرهای سنگینی که پسرها احساس میکنند اگر زیر بار تعهدش بروند، در آینده گرفتاری دارند، باید نباشد. اوایل انقلاب خوب شده بود؛ یک مقدار مهرها پایین آمده بود، ولی دوباره دارد خودش را بالا میکشد. نباید گذاشت این طور بشود! این به ضرر خانمهاست؛ به ضرر آقایان نیست. خانم فکر نکند که اگر مهر را بالا ببرد، شخصیتش بالا میرود نه! همین مهرهای سنگین باعث شده است که عده زیادی ازدواج نکنند. و در نتیجه خانمها ضرر میکنند. مهرها را زیاد بالا نبرید! واقعاً مهر، تضمین تداوم ازدواج نیست. اگر مردی نتواند با زنش بسازد، به هر شکلی زیر بار زندانش هم میرود و از ازدواجی که ناسازگار باشد، خودش را نجات میدهد. بروید به طرف پیدا کردن همسر مناسب که بتوانید با او زندگی کنید. یک مسألهای که الآن مشکل است، مسأله مسکن در مملکت ما است و این مشکل خصوصاً در شهرها خیلی جدی است. خوب! الآن که نمیشود برای همه، خانه چند اطاقی درست کرد. در هیچ کجای دنیا هم به این زودی این چیزها درست نمیشود. تشریفات را کم کنید. در یک خانه، وقتی که چهار اطاق دارد، شما دختر و پسرتان را که میخواهید همسر بدهید، بپذیرید تا مدتی که خانه ندارد با هم به شکلی زندگی کنید. این بهتر از آن فساد است. تشریفات جهیزیه و مانند اینها برای خانوادهها یک مشکلی است. یک خانواده باید زیر بار قرض برود تا دخترش را عروس کند. خوب! این غلط است. بگذارید بروند در خانه خودشان با یک گلیم، جاجیم و وسایل ساده، زندگی کنند. بعد اگر کم کم شما پولدار شدید یا آنها پول دار شدند، زندگیهایتان را تقویت کنید. این چه اصراری است که ما حتماً وقتی که میخواهیم برویم، یک زندگی کاملی ببریم؟ این خودش از موانع ازدواج است. اینکه در شرایطی که ما زندگی میکنیم، همه دنبال این بگردند که شوهرشان یک شغل مناسب تضمین شده داشته باشد، آن یکی دنبال این بگردد که همسرش یک پرستیژی داشته باشد یا بتواند شغل و یا تحصیلات عالیه داشته باشد، اینها در جامعه ما نیست، در هیچ جامعهای چنین چیزی نمیشود. همه معیارها برای یک زن و یک مرد ایدهآل، ممکن است کم پیدا بشود. »کفو« در اسلام (من این کفو را در خطبههای قبل تعریف کردهام) وقتی که پیدا شد، مردها موافقت کنند، زنها موافقت کنند، دخترها و پسرها موافقت کنند، سختگیری نکنند! سختگیریها و این وسوسهها آدم را به جایی میاندازد که حد ندارد! همین است که ما الآن میبینیم و خدا میداند چند درصد از زنان ما از لذات خانواده محرومند و چقدر مردهای ما نیز از لذات خانواده محرومند. از اهداف زندگی خانوادگی، مثلاً مسأله اولاد است. اولاد، بله! حالا بعضیها که لذات اولاد داری را ندیدهاند، الآن شاید آن احساس را نداشته باشند؛ اما مسایل دیگر، خود همکاری در محیط زندگی، و خانوادگی و آن آسایش روحی که انسان در انس با جنس مخالف خودش در محیط سالم و صالح و دوستی میتواند پیدا کند، چیزی است که تا نرسند نمیتوانند بفهمند. اینها را باید به آن محیطها رسانید. این آیه قرآن که زن و مرد مایه آرامش خاطر همدیگر هستند، باید عرضه شود و بتوانند آن را درک کنند. مسأله نیازهای طبیعی که خداوند برای ما قرار داده است، چیزی نیست که تحمیلی و جعلی باشد، خداوند قرار داده است. در یک سنی، نیاز طبیعی در جوان بروز میکند؛ مثل احساس گرسنگی. سرکوب کردن این نیاز تحقیقاً اثر اولیهاش این است که تعادل وجودی انسان به هم بخورد و تعادل روانی هم به هم بخورد. این آدمهایی که از مسایل جنسی محرومیت میکشند (چه خانمها و چه آقایان) تحقیقا ضربه روانی میخورند و یک اشکال روانی در وجودشان پیدا میشود. خوب! ببینید علمای این علم چه میگویند؟ غرایض سرکوب شده چه آثاری در زندگی آدم دارد: عاطفه را تحت تأثیر قرار میدهد، احساس را تحت تأثیر قرار میدهد، حرکات انسان را ناهنجار میکند یا آدم خشن و منزوی یا بیرحم و جور دیگری میشود، یک اشکالی در ارگانیزم روانی آدم به وجود میآورد. در نظر بگیرند که این یک نیاز طبیعی است. خداوند از اول قرار داده، در بهشت هم همین است؛ یعنی ما اگر میلیاردها سال دیگر هم زنده باشیم و در بهشت باشیم، خداوند هم همین وعدهها را داده است. در اولین روایتی که در کتاب نکاح وسایل الشیعه شیخ حر عاملی آمده، یک روایتی است که وقتی خداوند حضرت آدم را خلق کرد، آدم یک وقتی نگاه کرد، دید جلو او یک موجود عجیب و غریبی است که او حضرت حوا بود. نگاه کرد دید آن چنان این موجود جاذبه دارد که نمیداند این چیست! گفت: خدایا این چیست که تو خلق کردی و این جا گذاشتی؟ ما احساس میکنیم که این یک جور دیگری است، دارد ما را وسوسه میکند! خدا گفت: این را دوست داری؟ گفت: بلی! دوست داریم. حال، تعبیر آن زمان چه بوده؟ تعبیر روایت این است! لابد حوا هم همین احساس را داشته و همین قلقلکی که آدم میشده، او هم میشده است! منتها در روایات این قسمتش نیامده است. تا آخر هم همین است، همه دنیا هم همین بودند؛ پیغمبر هم همین بوده، حضرت زهرا هم همین بوده، حضرت خدیجه نیز همین بوده؛ همه مردم دنیا. خداوند این نعمت را قرار داده است و این چیزی نیست که ما خیال کنیم تشریفاتی یا یک چیز بدی است! فطرتی است که خداوند قرار داده است. این نیاز باید تأمین بشود و این ظلمی است که دارد به جوانهای ما میشود که بهترین سنین جوانیشان بدون تأمین این نیاز باشد (چه زن و چه مرد). در طلبهها که محیط ما بود و من میدانم اکثر طلبهها تا سنین بالاتر از 25 و 30 در زمانی که ما تحصیل میکردیم و حالا هم شاید همین طور و یا بدتر باشد! محیط طلبگی که دیگر هیچ گونه ارتباطی هم وجود ندارد. خوب! این انسان یک کمبودهایی در وجودش احساس میکند و بعداً هم دچار یک حرص میشود که بعدش هم ناملایم و نامتعادل است. ما خیال میکنیم که تقوا و عفت است! خداوند برای این مسأله، راه قرار داده، در مکتب شیعه این مسأله حل شده است. دو جور ازدواج داریم: ازدواج موقت و ازدواج دایم. مراحلی هست که شاید نشود ازدواج دایم کرد؛ کسی که هنوز سربازی را نرفته، خیلی هم منطقی نیست الآن زن بگیرد. بعد دو سال به سربازی برود و شاید هم در جبهه شهید شد! ممکن است این مثلاً زیاد منطقی نباشد. کسانی هستند مسافرتهای دور و دراز میروند و در خانوادههایشان نیستند. مدتی مثلاً ممکن است محروم بمانند. شرایط استثنایی برای کسی پیدا میشود؛ نمیتواند، کار ندارد، پول ندارد، یک نفر را هم نمیتواند به هیچ نحو اداره کند، خودش را هم نمیتواند اداره کند، خوب! خداوند این را قرار داده است. قرآن و روایات هست؛ عمل بزرگان ما هست؛ ازدواج موقت. حالا این در جامعه ما عیب است و به عنوان یک نقطه ارتجاعی قلمداد میشود، ولی بیبند و باری نشان ترقی و روشنفکری و غیره تلقی میشود! خوب، چرا این جور باشد؟ ما اگر بخواهیم جامعه اسلامی داشته باشیم، باید جاهای معیّنی باشد؛ نه اینکه زنهای بیبند و بار، زنهای خوب و اصیل و کسانی که مسلمان واقعی هستند. هیچ عیبی هم نباشد. این در زنها هست، در مردها هم در مواردی که ازدواج دایمی برایشان مقدور نیست، جاهای سالمی باشد، ادارات نیرومند اصیل بر آنها نظارت کنند، قوانین محکمی در مجلس شورای اسلامی بگذرد که وسیله عیاشی مردان زندار نشود که اینها وقتی که با زن خودشان اخم کردند، بروند کارهای دیگری انجام بدهند! یک قانون جدایی گذاشته شود و محدود شود. اگر آقایان شورای نگهبان محدودیتش را رد نکنند، یک قانون جدایی گذاشته شود که روشن باشد. کاری که امروز در غرب وسیله فساد است و به عنوان راهحل، انتخاب شده، این نکبتها را برای دیگران آورده است. در ازدواجهای موقت و قانونی که تکلیف بچه روشن است، تکلیف عده روشن است، روابط روشن است، هیچ ظلمی پیش نمیآید، مسأله ارث روشن است و اسلام این مسایل را حل کرده است. با این حال، ما جرأت نمیکنیم این حرف را بزنیم! حرف زدن درباه این موضوع، یک قدری عیب دارد، ممکن است خانمها برنجند یا آقایان برنجند و یا کس دیگری برنجد! قانون متین صحیحی براساس اسلام درست کنند، منتها وسیله دست مردهای زندار ندهند که اینها بخواهند عیاشی کنند و خانوادههای خودشان را به هم بزنند. قانون، این جا به عنوان »ضرورت« هم که شده، با 23 رأی با شکل دیگری حل بشود تا این حق را به آنها ندهد که این کار را بکنند، اما راه برای مردمی که دچار محرومیت هستند، باز شود و آنها بتوانند مسایل خودشان را حل کنند. الآن در جامعه ما هنوز کسانی هستند که طرز تفکر صوفیانهای دارند که خیال میکنند که اگر بتوانند صبر بکنند و محرومیت را تحمل کنند، این عبادت است؛ این عبادت نیست، ضد عبادت است! تحقیقاً ضد عبادت است. اینها حدود خداست. خشکه مقدسهای ما خیال میکنند که حدود خدا این است که همان سختیهایش را بگیریم و آسانیهایش را نگیریم. این نیست! حدود خدا این است که آسانش را آسان بگیریم، سختش را هم سخت بگیریم. اگر غیر از این باشد، تجاوز از حدود خداست. آیه شریفهای در سوره بقره مربوط به معاشرت مردها با همسرانشان در ماه مبارک رمضان است که تجویز میشود در شبهای ماه رمضان حق معاشرت داشته باشند. اوایل اسلام برای مسلمانها در ماه رمضان محدودیتهایی بود. این محدودیت برداشته شد که شبها آزاد باشید. بعد خود قرآن میفرماید که خدا این را میداند اگر این محدودیت باشد، شما به خودتان خیانت میکنید و حریم قانون را میشکنید و گناه میکنید. این طبیعت و نیاز شماست که باید تأمین شود. بعد میفرماید حالا که این اجازه را دادیم، این حق را دارید. آخر آیه میفرماید اینها حدود خداست، به حدودی که خدا معیّن کرده است، نزدیک نشوید که حدود را بشکنید. شکستن حدود خدا یکیاش همین است که ما چیزهایی را که خدا مباح کرده، برخودمان حرام کنیم و خیال کنیم که داریم کار خیلی خوبی میکنیم. من از ده، بیست سال پیش یادم هست، در یکی از درسها، امام یک روایتی را خواندند که خیلی روایت لطیف و خوبی است. من این را از امام شنیدم، ولی در جایی ندیدم که البته در کتاب هست: خداوند همان مقدار که دوست میدارد واجباتش انجام شود، همان مقدار هم دوست دارد چیزهای مباح انجام شود؛ به رخصتهای خدا هم عمل شود. خدا که نخواسته ما در مضیقه باشیم. خدا که نخواسته ما در دنیا در بلا و زحمت و فشار روحی و محرومیت زندگی بکنیم. چرا ما خودمان داریم این کار را میکنیم؟ جواب اینها را مسؤولان و مدیران جامعه باید بدهند که راه باز شود. آیهای از قرآن در سوره مائده آمده است که خطاب تندی به مسلمانها دارد، میگوید: چیزهایی را که خداوند برای شما حلال کرده است، شما حرام نکنید. چیزهای خوبی را که حلال است، چرا شما حرام میکنید؟ در تفسیر این آیه گفتهاند که چند نفر از بزرگان صدر اسلام و شخصیتهای درجه اول دنیای اسلام برای اینکه زهد زیادی داشته باشند و به خدا نزدیک شوند، آمدند طیبات را بر خودشان حرام کردند. یکی عهد کرد که شبها نخوابد و عبادت کند؛ یکی قسم خورد که روزها همیشه روزه باشد؛ یکی قسم خورد که دیگر با همسر خودش نزدیکی نکند و محرومیت جنسی بکشد. این گونه ریاضتها را بر خودشان تحمیل کردند. یکی از اینها عثمانبن مظعون، یکی از شخصیتهای خوب صدر اسلام است. خانم این عثمان، بعد از مدتی برای ملاقات عایشه به منزل پیغمبر آمد، عایشه وقتی که میبیند این خانم (خانم عثمان، خانم زیبایی هم بود) خودش را مثل خانمهای عزادار درست کرده، لباس سیاه پوشیده و آرایش معمولی را هم ندارد، گفت: چرا خودت را تعطیل کردی؟ (تعبیر، متعطّله است؛ زنهایی که دیگر کاری به مسایل همسری ندارند). گفت: داستان ما این است: شوهر من خودش را تعطیل کرده، ما هم تعطیل شدیم! عایشه این موضوع را به پیغمبر گفت. در این مورد چند جور روایت آمده است. یک روایت دارد که پیغمبر این قدر ناراحت شدند که فوری بلند شدند و آمدند طرف مسجد، کفشهایشان به دستشان بود، شاید هم به پایشان میکشیدند و میآمدند. به طرف مسجد آمدند و مردم را جمع کردند. (وقتی که کار مهمی پیش میآمد، به آن صورت مردم را جمع میکردند). پیغمبر بالای منبر رفت و به مردم گفت: این چه وضعی است که ما میبینیم؟ شما چطور آمدید طیبات محلل الهی را برخودتان حرام کردید؟ مگر من رهبر شماها نیستم، مگر من در خانه زن ندارم، مگر من در خانه عسل نمیخورم، مگر من شبها نمیخوابم؟ شما این کارها را به فرمان چه کسی کردید؟ بشکنید! گفتند: ما قسم خوردهایم! آیه آمد، پیغمبر فرمودند: اصلاً این قسمها لغو است بی خود قسم خوردید! (در یک تفسیر این جور معنا شده). در یک روایتی آمده که پیغمبر با شخص عثمان مظعون، در همین مورد ملاقات کردند و مطالبی بین آنها رد و بدل شد که من آن را میگویم، شما ببینید اسلام چیست و ما چه شدهایم. پیغمبر به عثمان گفت: خداوند مرا با دینی که حامل رهبانیت و انزوا و جدایی از نعمتهای دنیا باشد، نفرستاده است؛ دین اسلام دین رهبانیت نیست و این از بدعتهای مسیحیان است. مرا خداوند با دینی فرستاده که حنیف، سهله و سمحه است. (حنیف؛ یعنی دستورات این دین در صراط مستقیم است و متمایل به راست و چپ نیست و درست در مسیر فطرت و تقاضای وجودی انسانهاست. سهله؛ یعنی دینی که ناهمواری ندارد و اجرای آن آسان است. سمحه؛ یعنی هیچ گونه مضیقهای در مسایل اسلام نیست) دین اسلام حکم حرجی ندارد؛ یعنی هیچ حکمی از احکام اولیه اسلام مشکل نیست. حالا اگر شرایط زمان یک حکمی را مشکل کرد، باز با همین آیه به عنوان »حرج« که همه فقها آن را قبول دارند، مشکل برطرف میشود. مشکلی که انسان را در مضیقه قرار دهد، در اسلام وجود ندارد. چه مضیقهای از این بالاتر که یک زنی مجبور باشد تمام عمرش را در خانهاش بگذراند و چشمش را از همه لذات جنسی بپوشاند؟ سنّتهایی که بر جامعه تحمیل شده و این چنین چیزی درست کرده، قابل تحمل نیست. پیامبر در ادامه سخنانش میفرماید: من وضو میگیرم، نماز میخوانم و با خانوادهام تماس و روابط جنسی دارم و هرکس خواهان دین فطری من است، باید به سنّت من عمل کند و یکی از سنّتهای مهم من نکاح است. تعبیرات دیگری از خود پیامبر(ص) هست که میفرماید: هیچ سازمان و تشکیلات و ساختمانی در دنیا به اندازه ساختمان ازدواج و خانواده پیش خداوند زیبا و محبوب نیست؛ یعنی خداوند این قدر به ازدواج زن و مرد اهمیت میدهد. امام صادق(ع) میفرماید: فضیلت دو رکعت نمازی که یک جوان متأهل میخواند، از هفتاد رکعت نمازی که یک جوان عزب میخواند بیشتر است. انسان متأهل، متوازن میشود و در مسیر صحیح زندگی میافتد. امام صادق(ع) همچنین میفرماید: بدترین مردهای شما آنهایی هستند که عَزب هستند. حالا، یا اگر بمیرند، بدترین هستند و یا زنده هستند هم بد هستند! »اَکثَرُ اهلِ النَّارِ العُزّاب؛ جوانهای ازدواج نکردهای که قدرت کنترل روی آنها کم است، مسایل شهوانی، آنها را به نگاه کردن به نامحرم، فکر و تخلفات اخلاقی وادار میکند. ما واقعاً اسلام را بین خودمان مظلوم کردهایم! مردم ما خیال میکنند که جامعه نمونه برای یک زندگی سالم با روابط جنسی، این است که به بانکوک و فلان جا بروند! این کثافتکاریها نتیجه سنّتهای غلطی است که برجامعه ما حاکم است، این مسایل هم برخلاف اسلام است. آن محرومیتها و ممنوعیتها، مثل همین قضایای کوپنی است! انسان تا یک چیزی را کوپنی کرد، صف تشکیل میشود. بهترین فیلمها، همین میان پردههایی است که گاهی تلویزیون آن را نمایش میدهد. مثلاً در یکی از برنامهها وقتی یک نفر اعلام میکرد جارو کوپنی است! همه صف میکشیدند و آن را میخریدند! وقتی این حالت ممنوعیت در جامعه ایجاد میشود، به دنبالش چشم چرانی، تجاوز و کارهای کثیف پیش میآید. متأسفانه برای این تیپ غربزده ما هم (حتی خانمهای غربزده) دنیای غرب الگو است. غربیهایی که نمونه آن را در همین هفته پیش داشتیم: حزب کارگر انگلیس که باصطلاح حزب کارگران و حزب مترقی و طرفدار مستضعفین است، در همین کنگره اخیرشان، دو نفر زن و دو نفر مرد هم جنس باز را در کنگره آورده و آنها را تشویق نمودند و به افتخار آنها مدال دادند و آنها را تأیید کردند! جامعه غربی ایدهآل شما (تازه آن هم کارگرانشان که سالمترین طبقه همان طبقات کثیف هستند) به این جا رسیده است. دنبال چی میگردید؟ چرا ما در اسلام نایستیم و وضعی را درست کنیم که این مشکلات را داشته باشیم؟ خلاصه حرف این خطبه من این است که راهحل برای رفع مشکل مسایل جنسی در جامعه امروز ما که به زنها ظلم نشود، وجود دارد (در جامعه ما، امروز زنها بیشتر از مردها مظلوم واقع شدهاند). یک خانم معلم برای من نامهای نوشته که فلانی! شما مردم را به ازدواج تشویق میکنید؛ اما من 31 سال از عمرم میگذرد و شرایط کار هم دارم، برای اینکه یک کمی سنّم بالا است، نمیآیند با من ازدواج کنند. خب! این طرز تفکر چیست؟ این همه مرد در سنین بالا در جامعه ما وجود دارند، اگر این بیبند و باریها و کثافتکاریها نبود، اینها میرفتند و ازدواج میکردند. اگر این مسأله تأخیر سنین ازدواج نبود و این مشکلات، مهریه سنگین، تشریفات جهیزیه و سختگیریهای پدر و مادر که همه اینها از سنّتهای غلط و غیر اسلامی است وجود نداشت، ما چنین مشکلاتی نداشتیم که کپسول نجاتمان را از بیبند و باری غرب بیاوریم! بیتقوایی که امروز در این مسأله وجود دارد، مرهون این سختگیریهاست؛ یعنی عیناً مدعیان تقوا به بیتقوایی منتهی میشوند و خیال میکنند که این کارها تقوا است. تقوای اسلامی این است که همان گونه که اسلام خواسته، ما عمل کنیم. همان آیه مربوط به ماه رمضان، آخرش میگوید »لَعِّلکُم تتقون«. خداوند اینها را تشریح کرده تا مردم تقوا داشته باشند. وقتی که ازدواج کردید، نصف دینتان را حفظ کردهاید و نصف دیگر آن را با تقوا حفظ کنید. ازدواج همسنگ تقوا است. »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). قبل از هر چیز، شهادت امام چهارم، امام سجاد، این بزرگمرد تاریخ اسلام و شخصیت عظیم رهبری شیعه را به محضر عموم شیعیان جهان و مخصوصاً به محضر امام عزیزمان تسلیت عرض میکنم و توجه شما را جلب میکنم به اینکه امام سجاد در یکی از مقاطع حساس تاریخ اسلام بعد از حادثه عاشورا مسؤولیت امامت را برعهده گرفتند و حدود 35 سال در بدترین شرایط خفقان بنیامیه، با عاقلانهترین شیوههای رهبری موفق شدند که اسلام را از میان بحرانها و کولاکها و هیاهوهایی که از طریق حاکمیت بنیامیه علیه اسلام به وجود آمده بود، نجات دهند و ما امروز وارث معارف عظیمی از اسلام به وسیله امام سجاد و شاگردان ایشان که نقش عظیمی در تاریخ ایفاء نمودهاند، هستیم. مناسبت دیگر این هفته، سالگرد شهادت چهارمین شهید محراب، آیتاللَّه عظیم الشأن اشرفی اصفهانی است که این بزرگوار در غرب کشور و مخصوصاً در دوران اوج انقلاب و دوران جنگ، خدمات بسیار باارزشی به این انقلاب کردند. بسیج مردم غرب و احیای اسلام در این منطقه و خدماتی که ایشان به انقلاب و نهادهای انقلابی کردند، چیزهایی است که پیش خداوند برای ایشان محفوظ است و خداوند اجر مناسب را به ایشان میدهد. بر ما است که از این چنین شخصیتهای عظیمی قدردانی کنیم و مخصوصاً به خانواده محترم ایشان تبریک و تسلیت عرض میکنم. یکی از مسایل مهم هفته، پایان مانور نیروی دریایی بود که مختصری در مورد آن توضیح میدهم: این مانور، چیزهای زیادی را به ملت ما نشان داد. قدرت نیروی دریایی که اولین هدف مانور بود و آمادگی نیروی دریایی برای انجام مسؤولیتی که احتمالاً به خاطر شرایط خاص جهانی ممکن است پیش بیاید، از اهداف مانور بود که به خوبی به آن رسیدیم. چیزی که در این میان جالب توجه است، قدرت و صلابت ارتشمان پس از گذشت 5 سال از جنگ و پس از تصفیههای صورت گرفته است. امروز ارتش جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از نیرومندترین ارتشهای منطقه و صالحترین ارتشهای جهان در خدمت انقلاب است. مانور نیروی دریایی را دیدید و واقعاً هم صنعت پیچیدهای دارد. آن ناوها، ناوشکنها و هلیکوپترها، هواپیماها، موشکها، توپها و امکانات فوقالعادهای که در اختیار نیروی دریایی است که هنوز هم زیاد به کار گرفته نشده است (در سالهای اول جنگ در یک مورد نیروی دریایی حملهای کرد و تقریباً نیروی دریایی عراق را منهدم کرد) این قدرت - الحمدللَّه - به یُمن اسلام و در سایه زحماتی که متخصصین، افسران و درجهداران و سربازان ما کشیدهاند، برای انقلاب باقی مانده است و حفظ این تشکیلات پیچیده در طول جنگ و حس آمادگیشان برای انجام مأموریت، از افتخارات نیروی دریایی است که ما از پرسنل این نیرو تشکر میکنیم. البته سایر نیروهای ارتش نیز چنین آمادگی دارند. شما مانور نیروی هوایی را دیدید. این نیرو ضمن حفاظت از مرزها و مراکز حساسی از قبیل خارک و حریم شهرها از 70 - 80 هواپیما در یک روز در مانوری که در تهران برگزار شد، استفاده کرد. برگزاری این مانور که علیرغم کمبود قطعات و نیازهای این نیرو انجام شد، نشانگر ایمان و صلابت و فداکاری پرسنل نیروی هوایی است. وضعیت نیروی زمینی را که شما اطلاع دارید که در این 5 سال جنگ، نوک پیکان حمله بوده و همراه برادران سپاه و بسیج و سایر نیروهای مسلح، قسمت عمده بار جنگ را بر دوش کشیده و امروز پس از گذشت 5 سال از جنگ، نیرومندترین نیروهای زمینی کل منطقه است و این مسأله خیلی از چیزها را میفهماند. هوانیروز ما امروز، نه تنها قویترین هوانیروز منطقه است، بلکه این طور که بعضیها میگویند، سومین قدرت هلیکوپتری دنیاست؛ یعنی بعد از دو ابرقدرت هیچ کس به اندازه ما این قدر هلیکوپتر (بیش از 1000 هلی کوپتر از انواع مختلف) در اختیار ندارد. ارتش در این پنج سال، ضمن انجام مسؤولیت خودش، توان خود را بدین نحو حفظ کرده است؛ به اضافه کارهای فنی صنایع نظامی که آنها نیز دنیای دیگری دارد. این، نشان وفاداری ارتش و اخلاص ارتش به اسلام و انقلاب است. مبادا در ذهن مردم ساده ما مثلاً فرار یک افسر یا یک درجهدار به حساب کل ارتش گذارده شود. این خیلی طبیعی است؛ یعنی خیلی کمتر از آن چه که ما توقع داشتیم، اتفاق میافتد. ما بعد از انقلاب نیامدیم ارتشمان را به کلی تصفیه کنیم؛ طبقات بالا را برداشتیم، طبقات پایین را گذاشتیم که خودشان را با انقلاب هماهنگ کنند و انصافاً آنها هم خود را هماهنگ با انقلاب کردند. که اگر غیر از این بود، ارتش نمیماند. حالا اگر در طول این مدت چهارنفر یا چند نفر فرار کنند، اینها یا همان منافقین هستند که پیش و بعد از انقلاب در ارتش نفوذ داشتند، یا تودهایها هستند، یا سلطنتطلبها هستند و هنوز هم هستند و ما الآن هم مدعی نیستیم که در ارتشمان، در جامعهمان، در اداراتمان، در جاهای دیگر از این افراد نیستند. خوب! ارتش وقتی که صدها هزار نفر نیرو دارد، اگر در بین اینها سالی، ماهی یکی در برود، این را نباید یک موقع در ذهنمان بیاوریم که این ارتش بنیهاش ضعیف است. البته دشمنان ما تبلیغات میکنند؛ اما ما باید واکسینه باشیم و این مسایل را به خوبی بفهمیم. ما روحانی فراری هم داریم (روحانی فراری کم داریم). ما چیزهای دیگری هم داریم و به همین نسبت در ارتش نیز وجود دارد. از اساتید دانشگاه، فراری داریم، اداری فراری داریم، تاجر فراری داریم، روحانی فراری داریم، هر چیزی را شما نگاه کنید، داریم. اینها به همان اندازه خودشان و تعدادشان بیشتر نیستند. این ارتش با این مانوری که آقایان دادند و اطلاعات دیگری که ما داریم، از باوفاترین ارتشها و جزو فداکارترین نیروهایی است که برای آینده، میتوانیم رویش حساب کنیم. ما هر چه که پیش میرویم، اعتمادمان به ارتشمان بیشتر میشود؛ یعنی واقعاً بنده که نماینده امام هستم و از شرایط ارتش اطلاع دارم، در ارتش هر روزی که میگذرد، اعتمادم به پشتوانه بودن این ارتش برای انقلاب و برای دفاع از این کشور بیشتر میشود؛ برای اینکه اینها هر چه پیش میروند، تصفیهتر میشوند. بالاخره یک دورانی بوده که تعلیمات شاهنشاهی اینها را میخواست بسازد و دورهای لازم است که ما بتوانیم همه آن تلقینات ناصحیح را از ذهن آنها بیرون کنیم و - الحمدللَّه - تا به حال موفق شدهایم. سلامت نفسانی خود اینها هم کمک کرده که سرعت جذب اینها بیشتر شود؛ مثل بقیه نیروها همچون ژاندارمری و شهربانی که - الحمدللَّه - همه اینها همراه هستند و حضور نیروهای مردمی مثل سپاه و بسیج هم به این جریان کمک کرده است. وقتی که ارتشی میبیند جوان دانشگاهی از داخل کلاسش بلند میشود و اسلحه برمیدارد و میآید در سنگر و کنار او میایستد و موقعی که میخواهند حمله بکنند، قبل از ارتشی خودش را به سنگر دشمن میزند، برای ارتشی نیز این مسأله الهامبخش است. هر کس باشد، این برایش درسی است. حضور سپاه در کنار ارتش و سایر نیروهای امنیتی مانند کمیتهها در کنار شهربانی و ژاندارمری باعث شده است که در کار، افکار، عمل و فداکاری اینها کاملاً مؤثر باشد و خوشبختانه، این خودش از موهبتهای الهی بود؛ جوشش نهادهای مردمی در کنار همه ارگانهای رسمی کشور ما ضعفهای دوران طاغوت را جبران کرد. مسأله دیگری که در هفته گذشته داشتیم، تحلیف مقام محترم ریاست جمهوری در مجلس شورای اسلامی بود که دیشب از تلویزیون مراسم را مشاهده کردید. و این افتخار ما است که رئیس جمهورمان بعد از گذراندن موفقیتآمیز دوره اول مسؤولیتش باز در میان مردم از محبوبترین چهرههای موجود سیاسی کشور است و این نشان موفقیت رئیس جمهور و نشان ارتباط صحیح مردم با مسؤولان کشور است. گرچه شیاطین در این دوره چند ماهه تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن، خیلی شیطنت کردند که شاید به مقام عظیم ایشان صدمهای وارد بشود که - الحمداللَّه- نشد. آخرین توطئههایشان این بود که یک نامهای، اعلامیهای و در واقع شبنامهای بدون امضا اما به اسم »جمعی از نمایندگان مجلس« صادر کردند و در آن باصطلاح خطاب به رئیس جمهور، به انقلاب حمله کردند. البته از این کار چند هدف داشتند: اینها میخواستند به مجلس و نمایندگان اهانت کنند، به این خاطر مخاطب را رئیس جمهور قرار دادند. ما میدانیم نمایندگان مجلس شورای اسلامی مردمی آن چنان آزاده هستند که هر حرفی داشته باشند، نه تنها با نامه، بلکه از پشت تریبون مجلس با صراحت میگویند. در مجلس شورای اسلامی شما دیدهاید، اگر به هر یک از مسؤولان کشور انتقادی داشته باشند، از هیچ کس واهمه ندارند و با صراحت مطرح میکنند و هر روز، شما در نطقهای پیش از دستور و بحثهای مجلس شاهد آزادگی نمایندگان هستید. ما نماینده بزدلی نداریم که با »امضاء محفوظ« (که امضای محفوظ هم بیمعنا است؛ یعنی بدون امضای جمعی از نمایندگان) بخواهد نامه بنویسد. من از طرف مجلس از این قضیه دفاع میکنم و مطمئن هستم که در مجلس چنین مسایلی نیست. مخصوصاً که تقریباً همه نمایندگان، نامهای را امضا کردند و آن نامه بیامضا را محکوم کردند. ولی این شیوه همیشه ضدانقلاب است. دشمنان ما در داخل کشور از این کارها میکنند که نباید به آن اهمیت داد؛ قبلاً هم داشتهایم و حالا هم داریم و در آینده هم خواهیم داشت. مسأله مهم جهانی این هفته که من به طور مختصر یک تحلیل کوتاهی از آن میکنم و باید ملت ما آگاه باشد، حوادثی است که مربوط به فلسطین و در حاشیه حرکتهای سازش طلبانه ارتجاع عرب به وجود آمده است که بسیار بحث مهمی است و فکر میکنم که اگر این آگاهی در میان اقشار مختلف مردم دنیا باشد، همیشه صحنه را برای استکبار جهانی تنگ میکند. موج سازشطلبی در ارتجاع عرب شدید بود. مصر و اردن و عربستان و تونس و یمن شمالی و شیوخ مرتجع خلیج، فرمانشان به طرف آمریکا و اسرائیل میکشید!! اسرائیل هم برای اینکه ضربهای به اینها بزند و خوب ذلیلشان کند - که در خطبه قبلی نیز گفتم - به کمک آمریکا به مرکزشان یک حمله ناجوانمردانهای کرد و مقر سازمان آزادیبخش فلسطین را در تونس خراب کرد که خودش هم از کارهای بسیار زشت دنیا و در عین حال از اشتباههای سیاسی مهم دنیا به حساب میآید که در این شرایط انجام دادند. اینها خیال میکردند که این موج، کار خودش را دارد میکند! از آن طرف هم روی طرابلس که یک مرکز اسلامی بود فشار آوردند که مسلمانها را در آن جا اذیت کنند. خوب! جنگ ایران و عراق هم روشن است که چه فشاری در خلیج فارس وارد میآورد. تقریباً جبهه متحد کفر با چهرههای گوناگون، تهاجمش را شروع کرده بود. یک مسألهای که در متن تاریخ اخیر ما وجود دارد و یک دفعه دارد خودش را نشان میدهد، این است که راه دولتهای مرتجع از راه ملتها جداست. این مسأله را هنوز اینها حاضر نیستند اعتراف کنند. اینها خیال میکنند چهار نفر زمامدار تحمیلی مانند مصر اگر به کمپ دیوید رفتند، مردم مصر هم دنبالشان میروند! اینها خیال میکنند اگر مردم مثلاً فلان کشور جنوب خلیج فارس الان ساکت هستند، معنایش این است که آنها از اعمال زمامدارانشان راضی هستند. خیال میکنند که با خریدن چند تا مأمور و تحمیل آنها با اسلحه و پلیس و سازمان امنیت و امثال اینها بر مردم، مسأله تمام میشود؛ ولی یک قدری که قضیه اوج میگیرد، یک دفعه حرکتها شروع میشود. همین دو سه روز، ببینید در دنیا چه خبر شد: مصریها دیگر منفجر شدند! سرباز مصر وقتی چشمش به قیافه توریست اسرائیلی میافتد حاضر نیست این صهیونیستها را به هیچ چشمی ببیند! دیگر چقدر صبر بکند؟ یک دفعه مسلسلش را خشاب گذاری میکند و روی گروه توریست اسرائیلی میبندد و عدهای از آنها را روی زمین میریزد. چهار پنج ساعت هم هیچ کس جرأت نمیکند اطراف اینها بیاید. این گوشهای از اخباری است که پخش میشود. در مصر هر روز، هر جا که یک توریست اسرائیلی در گوشهای پیدا میشود، مردم مصر دورش جمع میشوند و کتکش میزنند و یا او را »هُو« میکنند. طوری شده که توریستهای اسرائیلی، همه با نیروهای سازمان امنیت مصر و در محاصره پلیس مصر به الاهرام و یا جاهای دیگر میروند. این وضع حضور اسرائیلیها است که این همه رابطه فرهنگی مصر و اسرائیل را تبلیغ کردند! نمایشگاه کتاب اسرائیل را که در قاهره برپا کردند، میگویند به اندازه محافظت از کاخ ریاست جمهور برای حفاظتش نیرو گذاشته بودند، باز هم بارها در این چند روز کتابهایش را به آتش کشیدند. مردم مصر این جوری بودند. در تونس که هیچ کس فکر نمیکرد به این زودی اثر بگذارد، این حرکات اخیر باعث شد که مردم حوصلهشان سر برود؛ مسلسل گرفتند روی گروهی یهودی. یهودیها هم معلوم نیست که صهیونیست باشند. حدود 200 هزار یهودی در تونس زندگی میکنند. یهودیهای داخل کشور جرمی ندارند؛ مثل یهودیهای داخل کشور خود ما هستند. ولی مردم عاصی شدند، مردم عصبانی شدند و رگبار مسلسل بستند و عدهای از یهودیان همشهری خودشان را کشتند. در فلسطین اشغالی، حرکات مسلحانه مردم اوج گرفت. این کشتی ایتالیایی را که ربودند، نباید ساده تلقی کرد. یک حادثه عادی است؛ اسمش را میگذارند تروریسم! ولی این نیست، مردمی که 30 سال است از کشورشان آواره شدهاند و الان میبینند آنهایی که تا دیروز به اسم انقلاب فلسطین، جبهه آزادیبخش تشکیل داده بودند، مسابقه گذاشتهاند با ملک حسین که بروند کاخ سیاه آمریکا را عتبه بوسی بکنند، خوب! اینها عاصی میشوند، اگر کشتی را نبرد، چه بکنند؟ او باید یک جوری در دنیا نشان بدهد. باید به نحوی قدرت، حضور و خشم خودش را با دنیا در میان بگذارد، که گذاشت. حالا بیایند بررویش هیاهو راه بیندازند. خیال میکنند آمریکاییها وقتی مسأله تروریستی را مطرح میکنند، نیروهای ملی و مردمی و فداکار دنیا از این حرفها میترسند! کسانی از آن میترسند که میل دارند بروند در کاخ سازمان ملل بنشینند و به صندلیهای کاخ تکیه بزنند و فیلمشان در دنیا منعکس بشود! اینها میترسند که به آنها بگویید تروریست! آنهایی که میخواهند مبارزه کنند، خوششان هم میآید! تروریستی که شما میگویید، تروریستی را که آمریکا بگوید، مثل فرشته است. کسی که از این تهمت نمیترسد! بدترین تروریست خود آمریکاییها هستند. دیشب یک هواپیمایی از مصر میرفته به تونس با این چهار یا هفت فلسطینی که کشتی را گرفته بودند و بعد هم گولشان زدند و کشتی را از آنها گرفتند. مصریها اینها را گول زدند و بیرون آوردند. هواپیمای رسمی از خطوط هوایی مصر داشت به تونس میرفت، که در بین راه، گروهی از اف - چهاردههای جنگنده آمریکایی آن را محاصره میکنند و برای اینکه اینها را بگیرند، به زور هواپیما را در خاک ایتالیا مینشانند. این، هواپیما دزدی نیست؟! این راهزنی هوایی نیست؟! این تروریسم نیست که چند کشور در آن دخالت دارند؟! مصر هست که تحقیقاً اطلاعات داده، به خاطر اینکه از مردمش میترسیده و جرأت نمیکرده اینها را تحویل آمریکا بدهد. به این نحو طراحی کرده، برای اینکه نهایت پفیوزی یک حکومتی را که با ملتش این جور خائنانه برخورد میکند، نشان دهد. افرادشان را این جور تحویل داده، با آمریکا ساخته، با ایتالیا ساخته (مگر میشود یک هواپیمای دیگری را بدون رضایت آن کشور در خاکش بنشانیم؟!)؛ با تونس از طرف دیگر ساختهاند که بگویند ما اینها را راه نمیدهیم! شما را به خدا ببینید! آمریکا، مصر، تونس و ایتالیا، چهار کشور مقتدر دنیا برای یک هواپیما دزدی و ربودن چهار تا چریک در هوا هماهنگ میشوند. این عمل، اسمش تروریسم نیست؛ ولی چهارنفر کارد به استخوان رسیدهای که 30 سال است از وطنشان آواره هستند و هر روز بستگانشان در اسرائیل بازداشت و شکنجه میشوند، اگر برای اعلام مظلومیتشان یک کشتی تفریحی را دو روز روی دریا نگه بدارند، تروریست معرفی میشوند! این خیلی فرهنگ شومی است که رسانههای جمعی دنیا بر مردم تحمیل میکنند و مغز مردم را میخورند! اصلاً داستان کشته شدن یک یهودی آمریکایی در این کشتی بسیار مبهم است. ما نمیدانیم، میگویند یک پیرمرد شصت و چند سالهای که دچار حمله قلبی شده و نصف بدنش هم از قبل فلج بوده، فلسطینیها او را گرفتند و کشتند و توی دریا انداختند. خوب! بیانصافها! فلسطینی اگر بناست یک کسی را در آن جا بکشد، چرا یک پیرمردی را که پایش لب گور است، بکشد؟ این که نصف بدنش فلج است! چند تا آمریکایی و اسرائیلی در کشتی بودند، چرا آنها را نکشتند؟ یک چیزی درست کردند که بگویند اینها آدم کشتهاند و بعد اینها را محاکمه کنند و به این نحو آنها را تحویل بگیرند. معلوم نیست که کسی کشته شده باشد یا اگر کشته شده، از کجا که حمله قلبی نبوده و خودش نمرده؟ کسی نیست که از زبان اینها حرف بزند. این بیچارهها در زندان هستند. دنیا امروز بسیار ظالمانه حرف میزند، استکبار جهانی بسیار کثیف حرکت میکند و خیال میکند با این کارها و ترفندها ملتها را خام میکند. البته من مطمئن هستم؛ حالا که تهمت تروریستی به اینها زدهاند، اردن میترسد، مصر میترسد، سازمان آزادیبخش فلسطین میترسد، عربستان سعودی میترسد، تونس میترسد و همه میگویند ما تروریست نیستیم! ولی این بیعرضهها اگر میترسند، ملتهایشان که نمیترسند. چقدر به این ملت لبنان گفتند تروریست! مردانه مرکز نظامی آمریکا و فرانسه و اسرائیل را زیر و رو کردند و همه جلادهای آمریکایی را که به اسم تفنگدار آمده بودند، زیر آوارها زنده به گور کردند و بقیه را از کشورشان بیرون ریختند. حالا به آنها بگویند تروریست! دنیا این جوری برخورد کند! با اینها مردم را گول نزنند. من به ملتها عرض میکنم: با این حرفها اگر بناست کسی در دنیا تروریست معرفی بشود، این مارک به هیچ کس بیشتر از آمریکا و اسرائیل نمیچسبد. اینها هر چه به ضرر خودشان است، فوری رویش خاک میریزند و گمش میکنند! و هر چه به نفع خودشان هست، هیاهویش را بلند میکنند. همین پریشب در خلیج فارس، عراقیها یک کشتی آلمانی را که حامل کالا بود و به بحرین میرفته، زدند. حالا کشتی چقدر آسیب دیده و کالایش چه بوده، ما نمیدانیم. اول خیال میکردند تیر غیب خورده! فوری سر و صدایش را بلند کردند و گفتند یک کشتی آلمانی زده شد! میخواستند ما را به عنوان ماجراجو در این مسأله معرفی کنند، بعد چون عراق هم همان لحظه اعلام کرده بود: ما یک کشتی را در خلیج فارس زدهایم، معلوم شد کشتی با موشک اگزوسه مورد اصابت قرار گرفته و ما که موشک اگزوسه نداشتیم، روی آن خاک ریختند!! آلمان، بحرین و آمریکا خفه شدند! خوب! بدبختهای پررو! شماها چرا این جوری میکنید؟ این رسانههای جمعی شما در دنیا بالاخره یک چیزی میخواهند به این مردم القا بکنند! چطور در مورد آن کشتیهایی که دیگران میگیرند، این همه هیاهو نمیکنید، اما اگر یک کشتی را (که حق قانونی ماست) در خلیج فارس میگیریم و تفتیش میکنیم که اسلحه برای عراق نبرد، شما این کار را راهزنی دریایی معرفی میکنید! این جا چرا خفه میشوید؟ تیپ اینها این است و اصل مسأله من این است که با این گونه حرکتها بخشی از ملتها را نمیشود فریب داد. بخشی فریب میخورند و آن بخش بیدار کار خودشان را میکنند و بالاخره یک روزی اینها هم بیدار میشوند و مسأله ایران در بقیه جاها تکرار میشود. الان آمریکاییها برای تهدید ما اعلام کردهاند که ما مثلاً سیصد تا موشک »ساید ماندر« میخواهیم به عمان، به سلطان قابوس بدهیم! از آن طرف اعلام میکنند انگلیس چهار و نیم میلیارد لیره اسلحه به عربستان سعودی فروخته و کویت دارد از شوروی و آمریکا اسلحه میگیرد و عراق این جوری میگیرد. اینها خیال میکنند این اسلحهها دست همینها این جور میماند و اینها همیشه در خدمت آنها به کار میبرند؟! در ایران همه این حرفها بود. ایران در منطقه، جزیره ثبات شما بود و شما فکر نمیکردید یک روزی خانواده سلطنتی پهلوی و اطرافیانش از ایران بیرون بروند. این مسایل در همه جا تکرار میشود و این اسلحههایی که امروز شما دارید از ترس انقلاب اسلامی به کشورهای اسلامی دیگر میدهید، من مطمئن هستم در آینده نزدیک به دست مسلمانان میافتد و علیه شما به کار گرفته میشود! ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم اَلحَمْدُللَّهِ و الصلوة و السَّلامُ عَلی رَسُول اللَّهِ وَ آلِهِ و عباداللَّهِ المُتّقین. شیوه معمول استعمارگران در قرنهای اخیر این بوده که حکام کشورهای تحت استعمار را مسخّر میکردند و یا نوکران خود را در رأس امور کشورهای مورد نظر میگماردند و به وسیله آنها خواستهای خود را به اجرا در میآوردند و معمولاً با امکانات تبلیغاتی وسیع، مردم را گمراه میکردند یا از واقعیتها دور نگه میداشتند. این شیوه شوم اکنون هم رواج دارد. موارد زیادی هم داریم که ملتها بیدار شده، با حقایق آشنا گردیده و تبلیغات گمراه کننده خنثی گشته و مردم علیه حکومتها شوریده و زمام اختیار را از دست سلطهگران در آوردهاند و انقلابها تحقق یافته است. معمولاً این انقلابها در شرایطی اتفاق افتاده که موضوعات و مسایل مهمی پیش آمده که برای گردانندگان سیاستهای استعماری، امکان توجیه آن و پوشاندن حقایق و گمراه نگهداشتن مردم وجود نداشته و لذا چهره عمال استعمار مشخص و افشا شده است. از مجموعه حوادث و شرایط چنین به نظر میرسد که مسأله فلسطین اشغالی و سیاست عمال غرب و آمریکا به چنین مرحلهای رسیده است. دولتهای سازشکار عرب و کشورهای اسلامی سالها است با شعار حمایت از مردم فلسطین و مبارزه با اسرائیل غاصب، مردمشان را فریب داده و با تظاهر و ریا، مردم را دو دل یا راضی نگهداشتهاند. انقلاب اسلامی ایران شرایط جدیدی در منطقه به وجود آورد و صفوف را مشخصتر کرد و کار را به آن جا رسانید که دولتهای مرتجع منطقه مجبور شدند تا حدودی چهره واقعی خودشان را نشان دهند: حزب بعث ریاکار و دو چهره عراق، مأمور سرکوب انقلاب اسلامی ایران میشود و پس از آنکه در باطلاق جنگی که خود به وجود آورد، گیر میکند، حامیان مخفی و پشت پرده او، ناچار به صحنه میآیند و از این رهگذر، فرصتی برای مردم پیش میآید که حقایق موجود را کشف کنند. صفها مشخص میشود و زمامداران مرتجع کشورهای عرب به ناچار همراه آمریکا و فرانسه و قدرتهای دیگر حامی اسرائیل در کنار عراق قرار میگیرند و مردم و احزاب و جمعیتها و دولتهای مبارز و مسلمان و مترقی در نقطه مقابل، در کنار انقلاب اسلامی. در این جا مسأله فلسطین هم به طور جدی مطرح میشود و جنوب لبنان به اشغال در میآید و میدان آزمایش علنی میشود: نیروهای مترقی برای اخراج اسرائیل دست اندرکار میشوند و آمریکا و فرانسه و انگلیس و ایتالیا به طور علنی مداخله میکنند و لبنان عملاً توسط اسرائیل و قدرتهای بزرگ غرب، تحت اشغال قرار میگیرد. دولتهای مرتجع و مرتجعان خود فلسطین، دیگر امکان ریاکاری نداشتند؛ یا میبایست با آمریکا و حامیانش وارد نبرد شوند و یا ننگ سازش علنی را بپذیرند! ابتدا سعی کردند مجاهدان را فریب بدهند و آنها را با خود به سازش بکشانند. نتوانستند و ناچار خودشان موضع سازش را اعلان کردند و گفتند ما در گذشته بارها جنگ را آزمایش کردهایم و نتیجه نگرفتهایم، این بار میخواهیم مذاکره و سازش را در فلسطین آزمایش کنیم! آنها فکر میکردند چون ایران اسلامی گرفتار جنگ است، نمیتواند در جبهه جهاد لبنان و فلسطین حضور داشته باشد که این حسابهایشان هم اشتباه از کار در آمد. و بالاخره امروز مردم کشورهای مرتجع با شناخت ماهیت دولتهایشان راه خود را انتخاب کردهاند. حوادث ایثارگرانه جنوب لبنان و داخل اراضی اشغالی و حرکتهای الهام بخش مردم مصر و تونس و کشتی ایتالیایی و هواپیمای twa آمریکایی و .... جلوههایی از این بیداری و جدایی راه دولتها و ملتها است. امید است با گسترش این مبارزات، مردم فلسطین و لبنان حاکمیت را در کشورهای خود به دست آورند.