خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۶۴

     خطبه اول بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمین وَالصَّلوةُ وَالسَّلامْ عَلی رَسُوُلِ‏اللَّه وَ عَلی آلِهِ الاَئِمَّةَ المَعْصوُمین.  قال العظیم فی کتابه: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »وَ لَو بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادهِ لَبَغَوْا فِی‏الاَرْضِ«.  در خطبه اول در بحث عدالت اجتماعی از لحاظ نژادها، به مظالمی که نژاد سفید در این پنج قرن، نسبت به نژادهای دیگر مرتکب شده اشاراتی داشتیم و به فصولی از آن پرداختیم. یکی از فصلها، لوث کردن حاکمیت در جوامع بشری بود که از بدترین مظالم غربیها به نژادها و نسلهای دیگر است، که امروز هم این مصیبت در جوامع بشری جریان دارد. از آنجایی که خود غربی‏ها گرفتار حاکمیت سرمایه هستند و معیار و میزان حاکمیت در غرب سرمایه است و دمکراسی یک شعار دروغ و عوام‏فریبانه‏ای است که اینها سر مردم را با این پنبه می‏برند، این بلا را صادر کردند و در سراسر دنیای تحت ستم آنها، این بلا مثل یک مرض مسری وجود دارد که محور حاکمیت، قدرت مادی انسانهای مادی است. همچنین گفتیم آن بخشی که از قلمرو حکومت غربی‏ها خارج است (حکومتهای الحادی مادی گرایی فلسفه مارکسیسم) به مراتب از لحاظ زدن ریشه‏های معنویت بدتر است، چون اصل معنا و ارزش معنویت را منکر می‏شود، آن هم یک بلای دیگری است. همچنین بنا بود که یک مقایسه‏ای با دیدگاه اسلام شود، چون بحثی که در مورد تبعیض نژادی می‏کنیم، محور اصلی همان عدالت اجتماعی اسلام است و به عنوان مقایسه به مکاتب غیراسلامی نیز اشاره می‏شود. در خطبه گذشته به خصوص از علی‏بن ابی‏طالب(ع) به مناسبت اینکه تولد ایشان بود و مواضعی که در این رابطه داشتند، صحبت کردم[t1] و امروز نظر کلی اسلام را که مصداق مهم آن در زندگی علی(ع) جلوه کرده است توضیح می‏دهم. به طور کلی وقتی تاریخ ادیان الهی و انبیای خدا را مطالعه می‏کنیم، می‏بینیم که مسأله حاکمیت، از مهمترین مسایل انبیا با جناح مقابل خود بوده است و بین آنها همواره مسأله حاکمیت، حق حاکمیت و معیار آن مطرح می‏شده است. اگر این مسأله باز شود، جهان سوم و مظلومان و محرومان جهان و ملل تحت سلطه دنیا، این منطق ادیان الهی و منطق اسلام را بشناسند و باور کنند؛ بهترین وسیله برای نفوذ در دل مردم محروم دنیا و تجهیز آنان در جهت خواسته‏های ادیان الهی و اسلام خواهد بود و جمهوری اسلامی اگر بتواند یک مصداق روشنی از منطق انبیا را عملاً در تاریخ عرضه کند، بهترین خدمتی است که به مکتب انبیا کرده، چون این مسأله، مسأله اصلی انسانیت است؛ یعنی مسایل فرعی همیشه قابل لوث شدن است. این مسأله، مسأله‏ای است که اگر بشود، درست آن را فهمید و پیاده کرد، بقیه دردها دوا خواهد شد. ریشه مشکلات در همین جاست. آنچه که انسان از قرآن (که مهمترین سند صالح و سالمترین سند موجود در تاریخ بشریت است) می‏فهمد، این است، که از همان ابتدا که انبیا مکتب خود را عرضه می‏کردند، گردن کلفتهای جامعه روی مسأله حاکمیت و مسأله حق اداره، با آنان درگیر می‏شدند و این مسأله در قرآن مطرح است. سوره‏ای در قرآن داریم به نام سوره »زُخْرُف« که بارها اسم آن را شنیده و آن را تلاوت کرده‏اید. من از شما، به خصوص از طلبه‏ها دعوت می‏کنم که این سوره را یک بار با این دیدی که الان بحث می‏کنم بخوانند - کلمه »زُخْرُف« یا به معنای طلاست و یا به معنای تجمل و زرق و برق. اگر به طلا زخرف هم می‏گویند، شاید به خاطر این است که بهترین مصداق زینت و زرق و برق است. روح این سوره در این کلمه جلوه کرده است. نقطه مرکزی این سوره، همین مسأله است که کفار در مقابل پیامبر مسأله حاکمیت را مطرح کردند. معیار کفار » زخرف « و معیار پیامبر تقوا بوده است؛ یعنی بحث بر سر این بود که کفار می‏گفتند: این چیزی که تو ادعا می‏کنی و حق ولایتی که از آسمان مدعی آن هستی، آیا صلاحیت آن را داری یا نه! کفار مدعی بودند که چون تو ( پیامبر ) پول و طلا و امکانات مادی نداری، چنین حقی نداری و این حقِ مردمی است که مسلح به اموال و امکانات مادی هستند! پیامبر در مقابل آنان تقوا را مطرح می‏کند. و بعد به تاریخ انبیا در این سوره اشاره می‏شود. آیه پنجم این سوره چنین است:  »اَفَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً اَنْ کُنْتُم قَوماً مُسْرِفینَ«؛ »شما خیال می‏کنید که چون یک گروه مسرفی هستید، این معیار صحیح است که به خاطر قدرت اسرافی که شما دارید، خداوند از حقوقی که در جامعه بشریت وجود دارد و آن ارزشهایی که باید ملاک قرار گیرد، صرف نظر کرده و قدرت اسراف شما مایه همه چیز شود«. بعد یک مقدار مطلب صریح‏تر می‏شود. »وَکَذلِکَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ الاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا وَجَدْنا اَباءَنَا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ«؛  به عنوان یک سنت و قانون تاریخ، این مطرح می‏شود و قرآن می‏فرماید: در هیچ جایی هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر اینکه این مسأله مطرح شد که مترفین (اهل تنعم و نعمت زده‏ها و آنهایی که منعم به نعمتهای مادی هستند)، در برابر آن پیامبر ایستادند و گفتند که ما تابع شما نمی‏شویم، تابع سنتهای آبا و اجداد خودمان هستیم. منظور من این است که این مسأله به صورت یک قانون قطعی تاریخی و واقعیت تاریخی که هیچ موردی غیر از آن ندارد، در قرآن آمده است. بعد قرآن وارد مسایل می‏شود و می‏فرماید: »وَ قالُوا لا نُزِّلَ هذَا الْقُرآنُ عَلی رَجُلٍ ِمنْ‏الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ«؛ چطور شد که خداوند شما را انتخاب کرد و چرا یکی از شخصیتهای بزرگ دو شهر بزرگ عربستان را انتخاب نکرد؟ ببینید که آنها دنبال چه می‏گردند. این مسأله در تاریخ همه انبیا وجود داشته است. در مورد حضرت نوح که اولین پیامبری است که داستان آن در قرآن به صورت باز آمده است و قبل از حضرت نوح یک تاریخ روشن با این خصوصیات از انبیا در قرآن نمی‏بینیم. وقتی حضرت نوح مردم را دعوت می‏کند، یکی از حرفهایشان این است که: »اَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ ألاَرْذَلُوْنً« یا »وَمانَریَکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذْینَ هُمْ اَراذلُنا بادی الْرَّاْی«  کفار می‏گویند: ما می‏بینیم که دنبال تو طبقه پست و اوباش و اراذل هستند (البته این کلمه اوباش و اراذلی که ما الان در اصطلاحات به کار می‏بریم، غیر از این کلمه عربی است. منظور آنها از اراذل، طبقه پایین جامعه، کارگران و فقرا بودند) محور حرف آنها به حضرت نوح این بود که چطور ما دنبال شما بیاییم و چگونه دنبال جریانی قرار بگیریم که پیشقدمان آن، طبقات محروم هستند؟! پیشنهاد کردند که اینها را بیرون کن تا ما بیاییم. حضرت نوح می‏گوید: »وَ ما اَنَا بطارِد الَّذینَ امَنوُا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلکِنّی اَریکُمْ قَوْمَاً تَجْهَلُوْنَ«؛ من نمی‏توانم مؤمنین را بیرون کنم. او برایمان تکیه می‏کند و می‏گوید که من این محور را خودم که نمی‏توانم خلق کنم، چیزی است که خداوند قرار داده است، این مؤمنین ایمان آورده‏اند و اینها پیشتاز هستند. اصلاً می‏بینید که اولین پیامبری که تاریخش به طور روشن در قرآن این طور بیان می‏شود و صف طبقه پایین (به اصطلاح آنها) و طبقات مرفه مشخص می‏شود، حضرت نوح است. یک قدری جلو می‏آییم و به زمان حضرت موسی(ع) می‏رسیم. برای اینکه صریحتر نتیجه‏گیری کنم، از همه پیامبران حرف نمی‏زنم. وقتی که حضرت موسی می‏آید و با فرعون محاجه می‏کند - که در همین سوره زخرف نیز به آن اشاره شده - فرعون به حضرت موسی می‏گوید: ما چطور می‏توانیم از تو متابعت کنیم؟! استدلال او و مترفین دیگر در مقابل حضرت موسی این است که می‏گوید: »اَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذهِ‏الاَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتی اَفَلا تُبْصِرُون«؛ این استدلال عین استدلال سنای امریکا و سرمایه داران سلطه جو و کارتلها و کمپانیهای چند ملیتی امروز است، فرعون می‏گوید: آیا این حکومت حق من نیست، در حالی که این رودها از زیر پای من عبور می‏کند و این باغها و املاک من در محدوده آبهای مصر قرار گرفته و آبهای زراعتی و آبهای دیگر در املاک من در جریان است؟! دلیل حکومتش این است که چون مالک است و مسلط بر آنها است، چون کاخش با نهرهای جاری زینت پیدا کرده، به این ادله صاحب حکومت است. بعد قرآن می‏فرماید: »فَلَوْلا اُلْقِیَ عَلَیْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ اَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ«؛  چرا حضرت موسی که مدعی رهبری است، خداوند به او النگوی طلا نداده است. لابد آن زمان النگوی طلا جزو زینتهای مشخص کننده بوده است. »اَمْ اَنَا خَیْرٌ مِنْ هذا الَّذی هُوَ مَهینٌ«؛  بعد با این استدلالها می‏گوید: من بهترم یا این آدمی که هیچ چیز در دنیا ندارد! و این منطقی است که در آن زمان فرعون در مقابل حضرت موسی(ع) مطرح می‏کند. در مقابل حضرت عیسی، تاریخ به طور روشن گفته که رباخواران و سرمایه‏داران یهود، مهمترین دژ مقابل حضرت عیسی(ع) را تشکیل داده بودند. بعد به زمان پیامبر اسلام می‏رسیم؛ اولین مسأله‏ای که با کفار دارد این است - این سوره می‏گوید - که آنها به پیامبر گفتند: »شما لیاقت حکومت ندارید، برای اینکه حکومت، حق شخصیتی از این دو قریه است که از شخصیتهای عظیم منطقه است. حالا نظر آنها به چه کسی بوده، (ولیدبن مغیره!)، به هر حال می‏خواستند جزو شخصیتهای معروف مکه باشد که به این استدلال می‏کردند. در مقابل، پیغمبر(ص) بعد از خداوند، در همین جا با اینها وارد بحث می‏شود. این چهار، پنج آیه؛ یعنی از آیه 30 تا 36 سوره زخرف را بخوانید، خداوند می‏فرماید که اینها چطور فکر می‏کنند: اینها نعمتهای خدا را تقسیم می‏کنند، ارزشهای خداوند را ارزش گذاری می‏کنند و خیال می‏کنند که هرکس چیزی داشت، پیش خداوند ارزش دارد، و هر کس نداشت ارزش ندارد. داستان داشتن و نداشتن، مسأله‏ای است مربوط به مصالح آفرینش که خداوند در جامعه به یک دلیلی اینها را قرار داده است. »نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُم مَعیشَتَهُمْ فیِ‏الْحَیوةِالدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ سُخْرِیّاً وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ«؛  ما معیشت اینها را به نحوی تقسیم کردیم و با سنتهایی که در جامعه قرار دادیم، خودش یک فلسفه دارد. این تبعیضها و تفاوتهایی که می‏بینید فلسفی است. البته یک بحث خیلی ریشه‏دار و خوبی دارد که آیا منظور این است که اینها در مقابل سنّت الهی مساوی هستند، و سنتهای الهی این طور است که هر کس در طبیعت کار بکند، چیز بیشتر به دست می‏آورد؟ دنیا، در مقابل تقوا و خدا و معنویات آنقدر بی‏ارزش است که اگر خوف این نبود که همه مردم در صف کفر قرار بگیرند (که یک تفسیر از این آیه است). خداوند به کفار و دشمنان خدا آنقدر سرمایه و پول می‏داد که سقف خانه‏هایشان را همه از طلا بکنند و درجات عالی می‏داد که اینها از آن درجات عالی بتوانند بر همه مردم از لحاظ مادی حاکم باشند! »وَلَوْلا اَنْ یَکُونَ‏النَّاسُ اُمَّةً واحِدَةً لِجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهْم اَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ«؛  اگر این خطر نبود، ما همه کفار را طوری درست می‏کردیم که سقف خانه‏هایشان از نقره باشد درهای آن چنانی و متکاها و تختهای آنچنانی برای خانه‏هایشان قرار می‏دادیم. معیار، داشتن و نداشتن نیست. در آخر می‏فرماید: »وَ زُخْرُفاً وَ اِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ«؛ ولی ارزش واقعی از آن انسانهای متقی است، تقوا را در مقابل همین قرار داده است. این موضوع خیلی جالب است که این منطق را امروز دنیای سوم و اکثریت محروم دنیا از قرآن ما با این صراحت بفهمند. امروز معیاری در کنگره آمریکا حاکم است که نماینده خودشان می‏گوید 28 یا 27 نفر از افرادی که در رأی‏گیری پیروز شدند، کسانی بودند که پول بیشتری خرج کردند و حاکمیت سرمایه‏داران دنیای غرب را تثبیت کردند. این اسلام است، و این بنجل‏ها هستند. وقتی پیغمبر(ص) و علی‏بن ابی‏طالب(ع) می‏خواستند برای جایی حاکم تعیین بکنند، تاریخ این حکام را ببینیم، شخصیتهایی که آنجا مطرح می‏شوند ببینیم، چقدر زیباست! ممکن است این شخص پولدار باشد و یا نباشد! چون اکثریت مردم بی‏پول هستند، و چون در این طبقات محروم بیشتر فضیلت باقی می‏ماند، نوعاً اینها آدمهای بهتری هستند، ولی آن طرف ممکن است آدمهای با فضیلت هم باشند، اما معیار تقوا، فضیلت  و انسانیت است و درب را هم نمی‏بندیم یا یک دیواری هم نمی‏کشیم که، کسی که پول داشت، نمی‏تواند با فضیلت باشد! حتی می‏تواند خیلی هم با فضیلت باشد. در شرایط موجود، پولدارهایی که از روز اول انقلاب با ما بودند و مبارزه می‏کردند، بعد از انقلاب هم با انقلاب هستند. بچه‏های بعضی از آنها هم داخل منافقین رفتند و اعدام هم شدند، ولی آنها هنوز به انقلاب وفادار هستند و به انقلاب کمک می‏کنند. من آن طرف قضیه را نمی‏خواهم بگویم. این طور نیست که کسی فکر کند محور می‏تواند چیزی غیر از تقوا و فضیلت انسانی و آن ارزشهایی که ما برای آن فصلی مطرح کرده‏ایم باشد. منتها عملاً ما می‏فهمیم که این طبقه محروم (حداکثر متوسط جامعه)، پاسدار فضیلتها هستند. در همین جریان اخیر بمب‏گذاری در همین نماز جمعه، صفهای رزمندگان ما، داوطلبانی که به جبهه می‏روند، کمکهایی که می‏شود، همین قطعه‏های طلا و زیورآلات خواهرانی که از طبقه محروم به انقلاب کمک می‏کنند و آن کاروانهای کمکی که به جبهه ها فرستاده می‏شود، وقتی به محتوای آن نگاه می‏کنیم، از نظر ریز کمکها معلوم می‏شود چه کسانی پاسدار این انقلاب و این راه هستند. بنابراین ما، کلی‏تر از این مسأله حرف می‏زنیم. مطلب کلی این است که قرآن کریم، تاریخ انبیا را با یک محاجه دایمی که بین مترفین و انبیا بوده، همراه می‏داند و محور این مسأله حاکمیت است. اول با پیغمبر بحث می‏کردند که اصلاً تو صلاحیت پیامبری نداری، به دلیل اینکه تو فقیر هستی و خانه‏ای نداری که از طلا یا مملو از زینتها و تجملات باشد! این برای آنها معیار بود. به پیامبر می‏گفتند که اگر تو تجملات داشتی و فقیر نبودی؛ امکان داشت که جبرئیل بیاید و به تو وحی برساند و اگر پولدار و ثروتمند بودی، می‏توانستی محور ما و حاکم ما باشی! اکثر انبیا وقتی این منطق مطرح می‏شد، می‏گفتند: ما خزاین الهی را در اختیار نداریم و تابع خدا هستیم، که آن می‏تواند یک تفسیر دیگری داشته باشد. بعد که پیغمبر(ص) با قدرت، مبارزه، جهاد و با کمک پابرهنه‏ها و بنده‏های آزاد شده؛ بلال‏ها، سلمانها، خباب‏ها و نیز علی‏بن ابی‏طالب موفق شد منطق خود را حاکم کند و پیروز بشود، مترفین مسأله جدیدی را مطرح کردند. دیگر نمی‏گفتند تو صلاحیت نداری (چون پیغمبر(ص) به هدف خود رسید)، ولی آمدند، مطرح کردند که حالا اینها را کنار بزن تا ما بیاییم! این که نمی‏شود، شما حاکم حرمین باشید و یک عده پابرهنه با تو باشند، ولی اشراف قوم تو با تو نباشند! از طریق قوم و خویش های پیغمبر(ص) پیغام دادند و خودشان مستقیماً مطرح کردند و به طرق مختلف به پیغمبر گفتند: این پابرهنه‏ها را دور کن، تا ما بیاییم! من نمی‏دانم در ذهن پیغمبر(ص) چه گذشته و چه مسأله‏ای پیش می‏آید که جبرئیل از طرف خداوند وحی می‏رساند و قاطع با این پیشنهاد جدید برخورد می‏کند و می‏گوید: آنها همان افراد قبلی هستند که می‏گفتند تو خودت صلاحیت نداری، چه چیزی را از اینها می‏پذیری؟ اگر اینها را از خودت دور بکنی، به دلیل اینکه آنها بیایند و به اسلام شوکت و قدرت بدهند، ظلم کرده‏ای! اصلاً در بحث عدالت اجتماعی، این کلمه را به نحوی در متن بحث می‏گذارد. طرد طبقه محروم، به امید جذب قدرتهای مادی را ستم و ظلم می‏داند. داستان محاسبات الهی غیر از اینهاست که تو خیال می‏کنی، یک کسی بیاید، فکر بکند که چون خدم و حشم دارد، چون لشکر دارد، چون برنامه خاصی به این شکل دارد، می‏تواند پیروز بشود. نه! همین افراد را نگه‏دار. در آن خطبه در رابطه با علی‏بن ابی‏طالب(ع) به همین مصداق آمدند خدمت علی(ع) و فرمود که بروید کنار، شما پیشنهاد می‏کنید که من با ستم و جور، دنبال نصر بروم!! این تفسیر همین آیه است. این جنگ بوده و امروز هم در جمهوری اسلامی هست. امروز دنیا در مقابل همین مسأله واقع شده است. کاخ سفید که سیاه‏ترین کاخهای دنیاست، کنگره آمریکا و مجلس سنای آمریکا و پارلمان انگلیس و کاخ الیزه و جاهای دیگر، نمی‏توانند تحمل کنند که حاکمیتی که از این نماز جمعه تهران، از این مردم مستضعف، مظلوم و فاقد امکانات مادی، سرچشمه گرفته است، بیاید و کاخها و تشکیلات آنها را متزلزل بکند. این برای آنها قابل تحمل نیست. اگر آنها در اینجا کودتای امرای ارتش را می‏دیدند، که همین حرفها را هم می‏زد، این قدر نمی‏ترسیدند. ترس مترفین دنیا از طبقه محروم است. و این حق یک چنین مکتبی است. آنهایی که خدا، معنویت، آخرت و خصلتها را منکر می‏شوند و همه چیز را به ماده و آثار ماده وصل می‏کنند؛ نمی‏توانند مدعی باشند که می‏توانند روی دوش طبقه محروم این بنای عظیم را برقرار بکنند و لذا می‏بینیم که تبدیل می‏شوند به امپریالیسم جدید و یا به قول خودشان به امپریالیسم نو یا سوسیال امپریالیسم (لقبی است که مائو به یکی دیگر از آنها می‏دهد). این راه خدا و اکثر انبیا است، ریشه این راه در آسمان است و مبشر آن جبرئیل و گوینده آن ائمه اطهار هستند به عنوان حافظ این دین و این راه باید محکم بشود، زیرا که دشمنان ما از این راه می‏ترسند. محور این راه تقوا است و چیزی غیر از تقوا نمی‏تواند پایه این بنای عظیم را محکم نگه دارد. هر چه از این مقوله خارج باشد، سست است. و ما دعوت می‏کنیم که برادران و خواهران به همین راهی که انتخاب کرده‏اند، بروند، چه ما باشیم یا نباشیم، هر کس باشد یا نباشد، این راه انبیا است. خداوند به پیغمبر اکرم فرمود: این راهی است که خدا ترسیم کرده و بابی است که به آسمان باز شده و ریسمانی است که بین خدا و زمین ارتباط برقرار کرده است. ملتها باید به این ریسمان چنگ بزنند و این راه را پیدا کنند و آن روز که مردم این رشد را پیدا بکنند و با این محور حرکت کنند، قویترین عنصر روی زمین خواهند شد. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّ‏الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقةِ الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج). مسایل روز در این هفته و در هفته قبل و هفته آینده فراوان است، منتها خیلی از اینها برای ما مسأله نیست، فقط مناسبات است که ما اشاره می‏کنیم. مسأله مهم ما باز وضع جاری جنگ است که بحث من در باره آن خواهد بود. و عمده مباحثی که در آن مسأله مطرح می‏کنم به مناسبتهای روز هم مربوط می‏شود. ولادت با سعادت امام حسین(ع) را در هفته گذشته داشتیم که محور همه حرکات ما و مشعل راه ما می‏باشد. ولادت امام سجاد(ع) را در این هفته داریم که الهام بخش زندگی ما می‏باشد، ولادت حضرت ابوالفضل(ع)، در هفته گذشته بود که آن بزرگوار قهرمان جهاد کربلا است که امروز راه آن بزرگوار الهام‏بخش قهرمانان رزمنده ما است. هفته نیروهای مسلح را داریم که امروز در محور حرکت جامعه ما قرار گرفته‏اند.به همان دلیل که جنگ واقعاً مسأله اصلی است، نیروهای مسلح ما هم قشر اصلی جامعه امروز هستند که امروز اگر آنها پیروز باشند، به دنبال آنها انقلاب هم پیروز است و نعوذباللّه اگر آنها ضعیف باشند، انقلاب هم ضعیف است و بنابراین توجه به نیروهای مسلح و ارزش نهادن به خدماتی که رزمندگان عزیز ما اعم از ارتش با تمام شاخه‏ها و نیروهایش، سپاه با تمام ابعادش، بسیج، شهربانی، کمیته‏ها و ژاندارمری و نیروهای متفرقی که امروز صحنه این جهاد مقدس را به این خوبی پر کرده‏اند و به این خوبی این میدان را اداره می‏کنند، ما باید از آنها قدرشناسی کنیم و برای سلامتی و موفقیت آنها از این تریبون مقدس دعا کنیم. خداوند به همه اینها توفیق پیروزی و جلب رضای حق عنایت بفرماید! خداوند به بازماندگان شهدا صبر و اجر عنایت کند و به شهدا، مفقودان و اسرا، معلولان و مجروحان و مصدومان جنگ صبر جمیل و اجر عظیمی که برای اولیایش در نظر گرفته، عطا بفرماید! شهادت سپهبد عزیزمان، شهید قرنی را داریم که یادش را به خیر یاد می‏کنیم و شهادت خلبان قهرمان - که افتخار خلبانها بود - شهید شیرودی را داریم که برای بازماندگان اینها تقاضای اجر می‏کنیم. شهادت مرحوم شاه‏آبادی (همکار ما در مجلس شورای اسلامی و روحانیت مبارز و میدانهای مبارزه در طول دوران مبارزه) را داریم که در جبهه‏های جنگ، شربت شهادت نوشید و از ما جلو افتاد و امروز در جوار رحمت الهی و در جلسات انبیا و اولیا، همراه شهدای دیگر حضور دارد و فخری شد برای مجلس شورای اسلامی و روحانیت که در کل، با آماری که این هفته منتشر شد، حدود هشتصد نفر شهید روحانی در جبهه های جنگ داریم و سر ما در مقابل ملت بلند است. ملت ما که ایثارگرانه در صحنه‏اند، یکی از ادله‏اش همین است که می‏گویند: رهبران و پیشوایانشان مثل خودشان از خطر استقبال می‏کنند. اگر نسبت شهدای روحانی به تعداد روحانیون جامعه را با تعداد مردم مقایسه کنید، می‏بینیم که چند برابر تعدادی که آنها در نسبت مساوی می‏توانستند شهید داشته باشند، شهید داده‏اند و این افتخار آنهاست. این امتیازی است که آنها در جنگ گرفته‏اند. ما از رهبرانمان هم، اعم از رئیس جمهور، رئیس دیوان عالی کشور، وزرا و نمایندگان مجلس، ائمه جمعه بزرگی که هر کدامشان از شخصیتهای عظیم این کشور بودند، مثل شهدای محراب و وعاظ عظیم‏الشأن را در این میدان داده‏ایم، که دشمنان ما نتوانند بنشینند و بگویند اینها خودشان در کاخ‏ها زندگی می‏کنند و بچه‏های شما را به جبهه ها می‏فرستند! ما در همه صحنه‏ها از رده بالای مسؤولین این کشور تا همه رده‏ها در کنار مردم بوده‏ایم و هستیم. امروز رئیس جمهور ما که در آن سطح عالی مسؤولیت دارند، جزو معلولین انقلاب هستند و شما مشاهده می‏کنید، دستشان را همیشه به گردنشان می‏بندند و به اینجا می‏آیند. این جامعه با این مشخصاتی که دارد و با این چیزهایی که از رهبران و مسؤولانش می‏بیند، می‏تواند محکم باشد، می‏تواند مطمئن باشد. آن بساط حکومتهای دیگری که یک عده بنشینند و استراحت کنند و عده دیگر را سپر بلا کنند، در جمهوری اسلامی نیست و ان شاءاللَّه در آینده چنین چیزی پیش نخواهد آمد. در هفته آینده شهادت شهید بزرگوار، آقای مطهری را داریم که چون آخر هفته است و باید در رابطه با ایشان بحث مستقلی بشود، این بحث را به هفته بعد موکول می‏کنیم و از رسانه‏های گروهی تقاضا می‏کنم که در مورد این شهید بزرگوار وقت و نیروی بیشتری صرف کنند. چون ایشان یک خصوصیت دارد و آن این است که مفسر و مبین معارف عالی اسلام است و امروز قسمت عمده تغذیه جوانان، بچه‏ها و همه مردم ما و رزمنده‏های ما، با نوشته‏ها و سخنرانیهای این شهید بزرگوار است. برای ما اشخاص مطرح نیستند. این شهدا، از لحاظ شهادت و شخصیت، نوعاً در یک سطح هستند و همه آنها از مقربان خدا هستند، اما این آثار مقدس بماند و مردم از این سرچشمه غنی استفاده بکنند. رسانه‏های گروهی، باید به این شخصیت بزرگ به خاطر کتابها و سخنرانیهایش، اهمیت بیشتری بدهند که این آثار در میان مردم زنده باشد. حادثه طبس را داریم که در بحث هفته نیروهای مسلح می‏گنجد. اما در مسأله جنگ، ما الان در چه موقعیتی هستیم؟ بنای ما این است که در خطبه‏های نماز جمعه، مردم را در جریان امور قرار بدهیم و آن وضعی را که در آن زندگی می‏کنیم، با ملتمان در میان بگذاریم که در تصمیم‏گیری و کار و حرکت با هم شریک باشیم. آنهایی که می‏خواهند، با آن بینش و آن رشد، حضور داشته باشند، آنهایی هم که نمی‏خواهند باز همین طور باشد. ما هنوز در مرحله جنگ شهرها هستیم و هنوز از این مرحله عبور نکرده‏ایم که به شما بگوییم و یک قلم سرخی روی این مرحله جدید بکشیم. این مرحله هنوز احتیاج به ارزیابی دارد؛ یعنی باید روی این کار کرد و شاید هم بیش از اینها باید کار کرد؛ ولی ما نمی‏رسیم. یک مقدار هم رسانه‏ها کار می‏کنند، اما بیشتر هم می‏توانند کار کنند. این مرحله، از لحاظ آن عوامل اصلی دشمنان انقلاب اسلامی (که مایه آنها در آمریکاست)، تقریباً شبیه مراحل اول انقلاب است، منتهی یک مرحله پیشرفته؛ یک حالت جدیدی پیش آمده که آن حالت، آمریکا را در شرایطی مثل شرایط اول انقلاب در مواجهه با ما قرار داده است. مسأله این است که همانهایی که در یک سال اخیر از انقلاب می‏ترسیدند، احساس می‏کنند که دارد واقعیت پیدا می‏کند، گر چه سر و صدای آن را درنمی‏آورند و یک جور دیگر حرف می‏زنند؛ اما اصل مسأله این است که من توضیح خواهم داد. اینها یک وقت از انقلاب در یک نقطه‏ای می‏ترسند، خوب! این طبیعی است که هر انقلابی که علیه اردوگاه سرمایه‏داری یا مارکسیزم بشود، آن اردوگاه از آن انقلاب هراس دارد. هر انقلابی عوارضی دارد که برای آنها، آن عوارض مهم است، و آن مسأله سرایت است. یک چیزی در اصطلاح سیاسیون آمریکایی و تقریباً در همه دنیا هست به نام طرح »دومینو«. آن طوری که من شنیدم، طرح دومینو یک بازی است که آدمهای بیکار آن را انجام می‏دهند؛ مثل شطرنج بازها. این بازی به این صورت است که اگر طرف در یکی از خانه‏ها سقوط کرد، بقیه خانه‏های دیگر می‏ریزد، سنگرها پشت سر هم فتح می‏شود و به جلو می‏رود. این اصطلاح (دومینو) را در خاور دور، در موقعی که انقلاب ویتنام شمالی یا جنوبی مطرح بود، یکی از ایدئولوگهای آمریکا به کار برد. آن انقلاب را به بازی دومینو تشبیه کرد و گفت: اگر ما در اینجا باختیم، بقیه خانه‏ها را هم باید از دست بدهیم که یک مقداری هم این مطلب درست از آب درآمد، چون بعد از آن، اینها لائوس، کامبوج و ویتنام جنوبی را هم از دست دادند و آن موقع پیش‏بینی می‏کردند که تایلند و فیلیپین، سنگاپور، تایوان، اندونزی، مالزی و خیلی از جاهای دیگر را در جنوب شرقی آسیا و خاور دور، پشت سر هم از دست خواهند داد. برای اینکه اینها گرفتار طرح دومینو نشوند، تصمیماتی گرفتند که وقتی چنین انقلابی به وجود آمد، اینها فوراً انقلاب را محاصره کنند، اگر بتوانند انقلاب را از بین ببرند و اگر نتوانند یک حصاری دور انقلاب بکشند که این انقلاب در خودش بماند و آن را گرفتار مسایل خودش بکنند. این رویه استراتژی دنیای غرب در مقابل انقلابهای مسری دنیاست. در مورد ایران هم چنین چیزی هست. »کاسپار واین‏برگر« که یکی از نظامی‏هاست، منتها حرفهای سیاسی هم می‏زند، صریحاً چند بار گفته و دیگران هم گفته‏اند که اگر انقلاب اسلامی ایران پا برجا شد، در ایران نمی‏ماند و اطراف خودش را به سرعت تحت تأثیر قرار می‏دهد. این وحشتی است که اینها دارند. در مورد نیکاراگوئه هم این حرف را می‏زنند. همین دیروز یا امروز، »شولتز« در همین مورد سخنرانی کرده است. وقتی که مجلس نمایندگان آمریکا کمک 14 میلیونی ریگان را به ضد انقلابیون نیکاراگوئه (به قول خودش انقلابیون نیکاراگوئه!) رد کرد، آنها عصبانی شدند و شولتز سخنرانی کرد و گفت که نیکاراگوئه برای ما در آمریکای مرکزی، مثل ویتنام در خاور دور است! اگر می‏خواهید به عوارض آن روز مبتلا نشوید، در این مورد به ریگان کمک نکنید! و ملت آمریکا را تهدید کرد. در مورد ایران هم اینها چنین تصوری، حتی شدیدتر دارند، چون در آمریکای لاتین اگر چیزی باشد، همین مسایل ناسیونالیستی و ملی گرایی و نظیر اینهاست؛ ولی در ایران مسأله، مسأله اسلامی است و خطر خیلی بیش از اینهاست؛ یعنی اگر بخواهند مقایسه بکنند، باید در چند برابر چیزهای دیگر ضرب بکنند. این ارزیابی اینهاست و برنامه آنها هم این بود که از روز اول با این انقلاب بجنگند و زمینه جنگ را هم فراهم کردند و خیلی هم مطمئن بودند که این جنگ ما را از پا درمی‏آورد. هر کس که ناظر جریان بود، مطمئن بود. اینها آن قدر مطمئن بودند که برنامه‏های بعدی خود را هم تنظیم کرده بودند، ولی آن مرحله را انقلاب اسلامی از سر گذراند؛ یعنی مرحله سقوط با جنگ را و حتی محاصره شدن با جنگ را از سر گذراند. نه ساقط شدیم و نه محاصره شدیم، بلکه جنگ باعث شد که تلألو و درخشندگی انقلاب ما به ادله‏ای که بعداً عرض می‏کنم زیادتر بشود. آمریکاییها اشتباه کردند، اینجا از آن مواردی بود که خواستند ضربه بزنند! ضربه باعث شد، جرقه‏هایی که از زیر این چکشهای دشمنان ما - که بر سر انقلاب ما می‏خواهند بزنند - می‏جهد، بالاخره در گوشه‏ای بیفتد یا جایی را تحت تأثیر قرار بدهد یا جایی را روشن بکند. نگذاشتند این بتابد، اما جرقه‏های آن رفت. امروز ما در سراسر دنیا و مخصوصاً در لبنان و خیلی جاهای دیگر که خود شما مطلع هستید، این جرقه‏ها را می‏بینیم! اینها جرقه‏های همین چکشهایی است که بر سر ما زدند. البته اگر نزده بودند، به شکل دیگر مثلاً رودی یا نوری بود و راه دیگری را می‏پیمود. اینها دیدند که چهار سال از جنگ گذشته است و ما ضعیف نشدیم، اقتصاد ما ساقط نشد، سازندگی را در حدی که می‏شود از یک ملت در حال جنگ انتظار داشت، ادامه دادیم، دانشگاهها را ترمیم کردیم و توسعه دادیم، صنایع را بازسازی و بهتر و نسبتاً خود کفاتر از گذشته اداره کردیم، نگذاشتیم کشاورزی سقوط بکند، صنایع نظامی را توسعه دادیم، به حدی که امروز همه آنها اخبار پیشرفت صنایع نظامی ما را می‏گویند و با وحشت از پیروزی های فنی ما در میدان صنایع نظامی، نام می‏برند. ضدانقلابها را به سختی سرکوب کردیم، به طوری که امروز ذلیل‏ترین و خوارترین عناصر ضدانقلابی دنیا هستند و به ابتذال سکسی در سراسر دنیا افتاده‏اند، روزگار بدی برای آنها پیش آمده است، به گدایی و اعمال ضداخلاق افتاده‏اند. مخالفان انقلاب در داخل خفه شدند و جریان ضدانقلاب در بیرون به تکدی افتاده‏اند. جریان قانونگذاری و اداره کشور به صورت عادی انجام می‏شود، جنگ هم به خوبی اداره می‏شود. نیروهای مسلح را در جریان جنگ طوری بازسازی کردیم که به اعتراف همه ناظران سیاسی و نظامی دنیا، امروز قوی‏ترین ارتش و نیروی نظامی، در منطقه خاورمیانه از ایران است. وحدت و انسجام نیروهای مسلح نظامی و انتظامی و مردم، عنصر بی‏سابقه‏ای در منطقه است که الان در ایران وجود دارد. مهمتر از همه اینها که ارزیابی کردند و دیدند گزارشهای مأمورینشان غلط از آب درآمد، مقاومت و حضور مردم و آن پایداری عجیب مردم بود. برای آنها قابل تصور نبود که بعد از شش سال، مردم این جور باشند. همه این مطالب وضع تحکیم انقلاب را در داخل نشان می‏دهد، اما از جلوگیری از پرش و صدور انقلاب و محاصره جنگی نتیجه معکوس گرفتند. اینها دیدند که عراق سخت آسیب‏پذیر است. بعد از عملیات خیبر و مقاومت عجیبی که بچه‏های ما در جزیره مجنون از خود نشان دادند (که نیروهای پیاده منقطع از خاکی یا نداشتن راه که با قایق تدارک می‏شدند، با لشگرهای زرهی و مکانیزه عراق آن جوری رو در رو شدند و عراق در آخر با غرق کردن جزیره، توانست از نفوذ ما جلوگیری بکند) آنها فهمیدند که این نیرو خیلی مقاوم است و نیرویی که آن جوری جزیره را با قایق تصرف کرد، فردا جای دیگر هم می‏تواند برود! شما حساب بکنید ما از هر جای نقاط حساس عراق عبور بکنیم (از فاو گرفته تا نزدیک بغداد) و به دجله برسیم، برای عراق به عنوان یک شکست استراتژی حساب می‏شود، چون جاده بصره بسته می‏شود، یا رابطه آنها با دریا قطع می‏شود. این مسأله را آنها می‏فهمند. در قسمت بالای جبهه، در مقابل خود بغداد، اگر از مندلی، از قصرشیرین یا قسمتهای دیگر به جلو برویم، آنها می‏فهمند، نزدیک شدن به بغداد یعنی چه! الان ما در صد و چند کیلومتری بغداد هستیم (فرض کنید که آنها در علی آباد قم باشند و ما تهران). اگر ما در شمال جلو برویم، هم استانهای شمالی عراق به کلی از دست آنها می‏رود (چون عراق در کردستان حاکمیت ندارد) و هم ضدانقلاب خودمان و کردهای عراقی همه در سلطه جمهوری اسلامی ایران قرار می‏گیرند. اینها می‏فهمند که این نیرو قدرت پیشروی دارد و عراق هم آسیب پذیر است و شکست عراق؛ یعنی همان چیزی که از آن وحشت دارند؛ یعنی راه افتادن طرح دومینو و بجاست که بترسند! آنها طراحی عجیبی برای این مرحله کردند. هر چه امکانات داشتند، جمع و جور کردند، البته غیر از امکان ورود مستقیم (فقط این مانده که آمریکا خودش مستقیم بیاید و با ما وارد جنگ بشود). به نظر من از آثار قضیه این جوری فهمیده می‏شود که سازمان سیا به کمک موساد و اینتلجنت سرویس و بقیه امکانات، در نقطه مرکزی واقع شدند و با کمک پنتاگون هر چه که فکر می‏کردند در این مرحله می‏شود علیه ایران به صورت یک تهاجم عمومی به کار بگیرند، همه را متمرکز و هماهنگ کردند. البته این نیاز به یک مدت زمان داشت، چون آسان نبود. بعد از عملیات خیبر وارد عمل شدند. یکی دو ماه قبل آنها موفق شدند که کارشان را شروع کنند. اولین قسمت کار آنها، مسلح کردن عراق به اسلحه‏هایی بود که به خیال خودشان بتواند به تهران و اصفهان و مراکز اساسی کشور ما برسد که یک مقدار بسیار محدودی (آن هم عرضه عراق کم است) به آنها دادند و قبلاً سوپراتاندارد داده بودند که برای دریاها بود و موشکهای پیش ساخته بود که آن هم حداکثر بود. به سلاحهای شیمیایی هم عراق را به خصوص برای جبهه مسلح کردند. هر چه اطلاعات هم داشتند در اختیار عراق قرار دادند: ماهواره‏های آمریکا اطلاعات دادند، آواکسها اطلاعات دادند، منافقین اطلاعات دادند، مائوئیستها و کمونیستها و لیبرال‏ها اطلاعات دادند، ملی‏گراها اطلاعات دادند، سلطنت طلبها اطلاعات دادند و بالاخره هر کس که به یک نحوی با آمریکا ارتباط داشت، اطلاعات در اختیارشان گذاشت. از لحاظ تبلیغی خیلی زمینه‏سازی کردند. مدتی است که عراقی‏ها می‏گویند ما اسلحه‏ای در اختیار داریم که همه خانه‏ها را خراب می‏کنیم، همه کارخانه ها را می‏زنیم و راجع به برتری هوایی عراق هم در حدود شش ماه است که تبلیغ می‏کنند، تا دل مردم را خالی بکنند. عوامل داخلی و ضدانقلاب را با همه امکاناتشان به کار گرفتند، چون آنها حقوق بگیرند و مجبورند که باشند: منافقین را، مارکسیستها را، فداییها، پیکاریها، توده‏ای ها و ضدانقلاب داخل کردستان و لیبرالهای خودمان (همانهایی که ما هنوز هم نمی‏خواهیم به آنها حرف تند بزنیم) همه را یک جا جمع کردند. همین امروز سندی خواندم که قدری غصه‏ام شد که اینها (لیبرال ها) هم ارتباط قوی با آمریکا دارند، چون کارتر در کتابی که منتشر کرده، نوشته است که وقتی که ما خواستیم شاه را به آمریکا ببریم، با رئیس دولت ایران صحبت کردیم و موافقت او را جلب کردیم و بعد به آمریکا بردیم. من که این را خواندم، دود از کله‏ام بالا رفت! که چطور می‏شود ما عضو شورای انقلاب بودیم، رهبر ما بالای سر همه ما بود و مسأله‏ای به این مهمی، در آن مقطع، بدون اطلاع ما انجام بشود، با رئیس دولت ما حرف بزنند و موافقت او را جلب بکنند. بردن شاه به آمریکا؛ یعنی علنی کردن مبارزه علیه انقلاب و راه انداختن کانون در آنجا. این خیلی مسأله بود، این مطلب چیز زیادی را به من فهماند، خدا کند که اینها توبه کرده باشند! همانطور که عرض کردم، کلیه این مخالفین و ضدانقلابها را به کار گرفتند و نقش آنها را هم در جریانها دیدیم: بی‏بند و بارهای داخل مملکت، ولگردها، زنهای بد نام، (آنهایی که حاضرند خودشان را در خیابان ها نشان دهند، چون در این جریان می‏بایست پرده‏ای هم اینها انجام می‏دادند)، احتکارچیها، آنهایی که منافع‏شان در خطر است و بقایای ساواکیهایی که هنوز به رژیم گذشته وفادار مانده‏اند، امرای مخلوع ارتش که کنار بودند، هر کسی را که اینها داشتند، به کار گرفتند، چون از همه اینها در یک ماه اخیر مطلب دیدیم. در خارج، تیپهای ملی‏گراها مثل مدنی ها، بنی‏صدرها، امینی‏ها، آن پسر شاه و همه اینها با هم در یک جا راه افتادند و یک مأموریتی به همه اینها محول شد که بنا بود یک کار هماهنگ انجام بدهند. به این صورت که در داخل و خارج کشور، عراق میدان دار باشد و اینها یک مأمور تو دل خالی کن بودند. آنهایی هم که خیلی کار از آنها برنمی‏آمد، از طریق تلفن شایعه پراکنی بکنند و یک عده هم در تاکسی‏ها، این کار را انجام می‏دادند. اینها از بس که زیادند، من الان نمی‏توانم همه را ردیف بکنم و عجیب اینجاست که این قدر زیادند و این همه بی‏عرضه! که اگر این لیست را جلوی هر کس بگذارید، بالاخره باید یک کار کوچکی بکند و اینها هیچ کاری نتوانستند بکنند و این مهم است. اینها با مبتذل‏ترین کارها وارد ماجرا شدند که یک قسمت آن خبرش پخش شد و خیلی روی این نقطه کار کردند و عنصر اصلی در این ماجرا، خبرگزاریهای جاسوسی غربی و رادیوهای بیگانه و امکانات تبلیغاتی دنیای غرب بودند. اینها با کشور ما و همه دنیا رابطه دارند و این صداها را می‏بایست اینها پخش می‏کردند. در قرآن چند بار به یک مطلب برخورد کرده بودم و متوجه نشده بودم و در این ماجراهای اخیر برایم روشن شد و فرصت هم پیدا نکردم که تفاسیر را نگاه بکنم که ارتباط این قضیه، همین طور است که من فهمیدم یا نه! در سوره احزاب، آیاتی هست که به خانمهای مسلمان، زنان پیغمبر اکرم(ص) و دیگران تأکید می‏کند که حجابشان را مراعات بکنند. بعد از آن آیه‏ای هست که به منافقین اخطار می‏کند: »یا اَیُّهَا النَّبیُّ قُلْ لِاَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلا بیبهِنَّ ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤذَیْنَ وَ کانَ‏اللَّهُ غَفُورَاً رَّحیماً/ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَالَّذینَ فی قُلُوبهِمْ مَرَضٌ وَّالمُرْجِفُونَ فِی‏الْمَدینَةِ لِنُغْرِیَنَّکَ بهِمْ ثُمَّ لایُجاوِرُونَکَ فیها اِلاَّ قَلیلاً؛  در مسأله حجاب به پیغمبر(ص) می‏فرماید که به اینها بگو حجابتان را محکم کنید، برای اینکه شما را اذیت نکنند. می‏فرماید که به منافقین بگو که دست از این شایعه‏پردازیها و ایذاء بردارید وگرنه دستور آخر را صادر می‏کنیم و آن کاری را که باید بکنیم انجام می‏دهیم. ارتباط این آیه‏ها چیست؟ باید عرض کنم که من در این داستان اخیر فهمیدم. این قضیه سیزده آبان را که این قدر بزرگش کردند، مجسم همین بود که اینها، برای اینکه از جایی (از جریان بمب‏اندازی و شلوغی)، سر و صدایی بلند بکنند (جرأت تظاهرات سیاسی که نداشتند)، اطراف مدرسه‏هایی در منطقه جنوب شهر که مردم حساسیت دارند و دخترها از آنجا می‏آمدند، یک عده الواط را که به اصطلاح خودشان، سیاسی هم هستند، گمارده بودند که به دخترهای مردم متعرض می‏شدند. می‏دانستند که این کار عکس‏العمل دارد، می‏دانستند که کمیته می‏آید، می‏دانستند که مردم می‏آیند. این مطلب کاملاً قابل پیش‏بینی است. این جریان را ادامه دادند و کمیته در مقابل اینها ایستاد و خواست جلوی اینها را بگیرد. با نیرویی که آماده کرده بودند، با کمیته درگیر شدند، تا مأمور کمیته را خلع سلاح بکنند. طبعاً وقتی مأمور کمیته بخواهد خلع سلاح بشود، تیراندازی می‏کند، وظیفه‏اش هست که اسلحه را تحویل ندهد. وقتی که صدای تیر بلند شد آن چند نفری که جمع کرده بودند، دور آنها را گرفتند و شلوغ کردند. به بهانه مسایل جنسی، اما هدف سیاسی بود. ببینید که چقدر آیه بالا به این جریان مربوط می‏شود. به پیغمبر(ص) می‏فرماید که به این زنها بگو خودتان را حفظ کنید، روپوشها را به بدنتان نزدیک کنید و این بدحجابی و بی‏حجابی را کنار بگذارید که مایه فساد نشود و بعد به منافقین دستور می‏دهد که شما اینجور نکنید. عین این ماجرا در اینجا تکرار شد. آنها شلوغ کردند و مردم عکس‏العمل نشان دادند و آن داستانی که می‏دانید. این جریان برای رسانه‏هایی که هیچ خوراک ندارند، خوراکی شد. به آنها خوراک دادند که چیزی داشته باشند و بگویند در ایران تظاهرات ضد جنگ شد! شما می‏دانید، ملت ما می‏داند، اگر منافقین هم نمی‏دانند (که می‏دانند) بدانند، رهبر منافقین و دیگران این ماه (اردیبهشت) را ماه تظاهرات ضدجنگ اعلام کردند. شما را به خدا! که در این مملکت زندگی می‏کنید، شما خبرنگارهای غربی که در هر جا از مملکت ما هستید، از اینها (منافقین) یک نفرشان جرأت کرد در این ماه در یک جا، یک صدایی بر ضدجنگ بلند کند؟! چرا آمریکا این قدر بدبخت است که سازمان سیاسی‏اش این مسایل را نمی‏فهمد، که مورد تعرض نویسنده‏های آمریکایی قرار گرفته است. در یکی از نشریات آمریکایی، »جک اندرسون« یکی از نویسنده‏های آمریکایی که چند بار مقاله تحلیل گرانه در مورد ایران نوشته و بعد آبرویش رفته، یک بار نوشته بود که امام مریض است و یک بار گفت جامعه چطوری است (و متوجه شد که این طور نیست) این اواخر علیه سازمان سیا اعلام جرم کرده و گفته که این سازمان با اطلاعات دروغی که به ما می‏دهد، آبروی ما نویسنده‏ها را می‏برد! ببینید که کارشان به اینجا رسیده است. اینها واقعاً به رسوایی افتاده‏اند. من اعلام می‏کنم، در این مملکت بعد از همان اعلان ضدانقلاب که همه آنها گفتند: »ماه اعتراض به جنگ«، چه کسی در خیابان پیدا شد؟ چطور شما پنج نفرتان جرأت نکردید با هم جایی جمع شوید، صدایی بدهید که ما بفهمیم که شما هستید؟ این طور چیزی نتوانست واقع بشود، این خیلی مسأله است. در فرانسه، برای دکترها دستور صادر می‏کنند که با مریض‏های جمهوری اسلامی فعلاً مصاحبه نکنید. اینها چقدر بدبخت هستند که از جسد سوخته یک مجروح شیمیایی جمهوری اسلامی می‏ترسند که این را به مردم فرانسه نشان بدهند! فرانسه از آن طرف می‏آید فیلم ساختگی شکنجه یک اسیر عراقی را آن جور از تلویزیون خودش پخش می‏کند، از این طرف می‏گوید شما در باره زخمیهای جمهوری اسلامی که در بیمارستان شما هستند، میهمان شما هستند، هیچ چیز نگویید! این برای یک کشوری که پایه‏گذار انقلاب کبیر می‏باشد، چقدر ذلت است! این نه تنها سقوط است، بلکه از سقوط گذشته است. بر اساس اخباری که به دست ما رسید، آنها گزارشهایی برای همین ابتذال و شلوغی آماده کرده بودند. آخر جریانهای سیاسی بیایند یک بوتیک باز بکنند، برای اینکه مثلاً لباس ارزان و ضداخلاق به آدمهای بی‏بند و بار بفروشند؟ این چقدر سقوط است!! شما وقتی که می‏خواستید مبارزه را شروع کنید، بچه‏های مردم را برای مبارزه با امپریالیسم دعوت کردید! خواستید مردم بیایند با امپریالیسم مبارزه بکنند، مبارزه با امپریالیسم همین است که پولهای سازمان سیا را بگیرید، یک مقداری را خودتان بخورید، یک مقداری را هم لباس ارزان و ضداخلاق در اینجا به مردم بدهید! این جور در داخل به مبارزه افتاده‏اند. این لیبرالهایی که به وضع آنها اشاره کردم، یک نامه می‏نویسند، حالا یک نامه نوشتن دیگر چه می‏شود که شما می‏خواهید با جنگ مبارزه کنید! آنجا به یک ابتذالی افتادند، همین کارهایشان باعث شد که به آن ابتذال افتادند. همین مخالفین شما که وضعشان را دارید می‏بینید! این مجموعه با هم شد: عراق از هوا حمله کرد، با موشک حمله کرد، اسلحه شیمیایی به کار برد، منافقین در داخل شروع کردند به شایعه‏پراکنی و از بیرون اعلامیه دادند، مارکسیستها و دیگران هم همین کار را کردند، ملی‏گراها و امثال اینها همه مصاحبه کردند و پیام دادند. حالا نتیجه‏اش چه شد؟ تمام نتایجی که گرفته شده است عرض می‏کنم. نتیجه معکوس است و امروز وحشت آمریکا بسیار بیشتر شده است؛ یعنی این زحمت هماهنگی، این خرجها و این بیانیه‏ها، در چند رشته باعث شد که اینها به نفس، نفس بیفتند. از لحاظ خود عراق، همه ادعاهای برتری هوایی با هشت موشک که ما به بغداد زدیم خنثی شد. آمریکاییها می‏گویند: پنتاگون گفته است ما وقتی که اولین موشک ایران پرتاب شد، شوکه شدیم. فکر نمی‏کردیم اینها چنین چیزی داشته باشند! در داخل بغداد تا حالا نمی‏گفتند اما حالا صریح می‏گویند: بغداد تبدیل به یک شهر جنگ زده شده است. و داخل عراق به طور جدی، مسأله‏آفرین شده است؛ یعنی مردم عراق حالا می‏فهمند که جنگ در خانه‏های آنها آمده است! در ارتش عراق ما اطلاع وسیع و روشن داریم که مسأله تسلیم‏طلبی به عنوان یک راه حل مطرح شده است. یکی از جلساتی که صدام تشکیل داد (ما از داخل جلسه اطلاع داریم) مربوط به این بود که اگر در جبهه‏ها، روحیه تسلیم‏طلبی در فرماندهان پیش بیاید، خطر دارد و پیش آمده است. گزارش داده بودند: در عملیات بدر که ایرانیها توانستند با قایق از آب عبور کنند و سه هزار اسیر را به آن طرف ببرند، علتش این بود که فرماندهان تصمیم گرفته بودند تسلیم بشوند. حالا من نمی‏دانم تصمیم گرفته بودند یا نه! ولی این مسأله به طور جدی الان در عراق مطرح است. از لحاظ اقتصادی، تمام کسانی که از عراق طلبکارند، یوگسلاوی که این قدر رذیلانه هم در جنگ برخورد می‏کرد، فرانسه، هندوستان و دیگران بر روی گرده عراق فشار آورده‏اند که بیا پولهای ما را پس بده! بانکهای مرکزی که اعتبار داده بودند، اعتباراتشان را تمدید نمی‏کنند. شرکتهایی که آنجا کار می‏کردند، الان دیگر نمی‏توانند مزدشان را بگیرند. انفجار رافدین باعث شده که یک خللی در پرداختها به وجود بیاید، چون کامپیوترها نمی‏توانند کار کنند، اکثر کامپیوترها لرزیده است، صفحاتشان مخلوط شده و الان نمی‏توانند موجودی را نشان بدهند و کلا جواب سریع نمی‏توانند بدهند. کارگرانی که می‏خواهند فرار کنند و می‏خواهند طلبهایشان را از بانک بگیرند، کامپیوتر جواب نمی‏دهد. در چند مورد گزارش دادند، به جای صد هزار دلار، یک میلیون دلار جواب داده است و گاهی هم معکوس جواب داده است. مسایلی از این قبیل در درون اینها درست شده و سد اصلی متزلزل است. اینها در مقابل این مسایل قرار گرفته‏اند و آمریکا به دست و پا افتاده است. در جبهه داخلی ما، نتیجه معکوس گرفتند، این را من نباید بگویم، شما خودتان قضاوت کنید! ملت ما امروز بیشتر در جنگ آمادگی پیدا کرده یا یکی دو ماه پیش؟ خوب! داریم می‏بینیم که نماز جمعه ها شلوغ شده است. باخترانی که آن جور ظالمانه با موشک زدند، نماز جمعه آنجا این روزها کم سابقه است. در بقیه شهرها همین حالت وجود دارد. در بروجرد، در همدان و در جاهایی که موشک و بمب خوردند، مردم خوزستان که به طور کلی همیشه در جریانات، قهرمان بودند، مقاومتر شدند و سرّ آن هم این است: این جنگ خاصی نیست که رهبر راه انداخته باشد یا ما خواسته باشیم و یا دولت و مجلس خواسته باشند. این جنگی است که مردم می‏خواهند. مردم تا احساس خطر نکنند، دنبال کارشان هستند، وقتی که احساس خطر بکنند، به میدان می‏آیند، کمکهای مردم به سرعت افزایش پیدا کرده است. دیروز (پریروز) اطلاع دادند، از زابل محروم و فقیری که بار محرومیت چندین ده سال حکومت پهلوی را به دوش می‏کشد، یک کاروان با ارزش چند میلیارد به طرف جبهه حرکت کرده است و قلکهای صد هزار بچه را دیدید. برای یک بچه‏ای که پول بستنی و قلم و پاک کن و مدادش را داخل قلک می‏ریزد، آن قلک به اندازه موجودی کامل یک تاجر ارزش دارد، او، فقط همین را دارد و یکدفعه می‏آید، آن جوری تحویل جبهه می‏دهد با این خصوصیات. مقاومت مردم، آمدن مشهدی‏ها از مشهد - که دور است و موشک بغداد به آنجا نمی‏رسد - کفن پوش آمده‏اند تا همدان و کرمانشاه رفته‏اند و خودشان را در مقابل حملات هوایی عرضه کرده‏اند. مردم مقاوم‏تر شدند. دشمنان ما این را هم اعتراف کرده‏اند. ضد انقلاب این قدر به ابتذال کشیده شده که حالا مطبوعات فرانسه هم آنها را مسخره می‏کنند. البته ما دلمان نمی‏خواهد مسخره کنند. کارشان به جایی رسیده که زنها و دخترهایشان را با هم مثل حیوانات تاخت می‏زنند! به عنوان یک رویه، آن قدر زشت است که مدنی گفته ما دیگر در اروپا سرمان را نمی‏توانیم بلند کنیم. ببینید قضیه چقدر زشت شده است! این افتضاح را ما نمی‏خواهیم که بچه‏های ما - هر چند ضدانقلاب - به این پستی بیفتند و بچه‏ای که در خانواده اسلامی بزرگ شده، هنوز معنای عدّه و زن و شوهر را نفهمد، یعنی چه؟ و این حرفها برای ضدانقلاب و در داخل خودشان است. یک ریختگی کلی در جبهه مقابل پیدا شده است: امریکاییها به این خنس افتاده‏اند که چون احساس کرده‏اند حرکات نسبتاً مثبت دبیرکل سازمان ملل دارد نتیجه می‏دهد و دنیا دارد با حق ایران کمی آشنا می‏شود، به دروغ، مسأله انتقال اسلحه شیمیایی را توسط نیروهای ما به جبهه مطرح کردند. خوب! شما آمریکاییها اگر این قدر اطلاع دارید که ما اسلحه‏مان را به جبهه برده‏ایم، این قدر در ما نفوذ دارید، چرا عملیات بدر را پیش‏بینی نکردید؟ چرا آن را نفهمیدید؟ معلوم است که دروغ می‏گویید! ماهواره شما از آن بالا می‏گذرد، می‏بیند که آنجا ماشین می‏آید و می‏رود، خوب! این ماشینها همیشه می‏رود. این که چیزی نیست! ما با کامیونهای زیاد، در آنجا جاده‏کشی می‏کنیم و هور را خشک می‏کنیم، آنجا کشاورزی می‏کنیم، کانال می‏زنیم، شما خیال می‏کنید سرباز هستند، با خیالات خودتان اطلاعات می‏دهید. آن هم سازمان اطلاعات شماست! یک دفعه یک سرو صدایی در آستانه تشکیل شورای امنیت پیدا شد که ایران هم اسلحه شیمیایی خود را به جبهه برده است، حالا منظور چیست؟ برای اینکه بگویند، اگر حکمی صادر شد، ایران هم محکوم شده است. اینها این قدر پست هستند! به یک ذلتی افتاده‏اند که از یک ابرقدرت که هیچ، از یک حکومت تحت سلطه هم زیبنده نیست که این قدر ضعیف برخورد بکند. کار به جایی رسید که شورای امنیتی که تمام این چهار، پنج سال علیه ما کار می‏کرد، دیروز (پریروز) یک گام مثبت برداشت، تصریح کرد، رسماً گزارش داد که اسلحه شیمیایی علیه سربازان ایران به کار رفته است و این خیلی مثبت است که با صراحت بگویند. سازمان ملل گزارش دکتر اسپانیایی را که در بیمارستانهای اروپا معاینه می‏کرد و گفت ایرانیها با گاز خردل و گازهای سمی دیگر مجروح شده‏اند، منتشر کرد. این کار دبیرکل بود و بعدش هم شورای امنیت رأی داد که علیه سربازان ما اسلحه شیمیایی به کار برده‏اند. اما باز هم یک ضعف غیر قابل قبولی در این حکم هست. شما که می‏گویید علیه سربازان ایرانی به کار رفته، محکوم هم می‏کنید، چه کسی علیه ما به کار می‏برد؟ این از کجا آمده است؟ همه دنیا می‏فهمند که عراق است، خوب! چرا نمی‏گویید عراق! چرا شما این قدر ضعیف هستید! چرا این قدر بزدل و محافظه کارید! حرف را می‏زنید، اما صریح بزنید، روشن حرف بزنید! جمهوری اسلامی این قدر نیرومند هست که اگر حرفی زد، پای آن بایستد. ما به دبیر کل قول دادیم، گفتیم شما اگر تجاوزهای عراق را از اول اعلام کنید، بگویید عراق متجاوز بوده، بگویید از مقررات بین‏المللی تجاوز کرده، بگویید از گاز سمی استفاده کرده، بگویید بی‏جهت هواپیماهای غیرنظامی را تهدید کرده، بگویید بی‏جهت محیط زیست دریا را خراب کرده، بگویید به غیرنظامیها حمله کرده!! این تخلفات را بگویید، ما به شما اعتماد می‏کنیم، بعد می‏توانیم به شما بگوییم، بیایید، بنشینید اینجا، صحبت بکنید، آن وقت متجاوز را چه جور محکوم بکنیم. ما آن موقع می‏توانیم در مورد حق خودمان با شما صحبت کنیم، الان برای ما قابل حرف زدن نیستید. وقتی که یک قدم مثبت برداشتند و جلو آمدند، بعد شورای امنیت را هم دنبال خودش کشاند و این حرف را زد ولی ما به این قانع نیستیم، باید صراحت به خرج بدهید. باید خیلی روشن بگویید چه کسی آتش جنگ را در این منطقه افروخت و این همه آدم را از دو کشور کشت و این همه مجروح و این همه معلول و این همه اسیر و این همه صدمه و تخریب و این همه نزاع و جنگ و فحاشی در منطقه به وجود آورد. این همه دلهره، مسؤولش کیست؟ این را شما بگویید! بعد این مسأله مطرح می‏شود که با این متجاوز باید چکار بکنیم. وقتی که این گفته شد، آنجا دیگر چه دادگاهی می‏تواند در دنیا پیدا بشود که بگوید این حزب بعث و صدام حق حیات دارد! مقدمات کار را شما فراهم کنید، ببینید جمهوری اسلامی آماده مذاکره در این شرایط می‏شود یا خیر! خوب! الحمدللَّه دو قدم مثبت که ما دیدیم، تشکر می‏کنیم، ولی گله‏مان را از این ضعف و از این دورویی حرف زدن و صریح حرف نزدن داریم و این هم خاصیت شورای امنیت است که خود رئیس سازمان ملل گفت: اصلاً فلسفه منشور این سازمان که حق وتو می‏دهد به این پنج کشور همین بوده که آنها بیش از این دیگر نمی‏توانند حرف بزنند، مردانگی‏اش را ندارند! در کل، نتیجه این بحث، این است که جنگ شهرها، هنوز هم تمام نشده است، چون برای صدام راهی غیر از این نیست. او خیال می‏کند، تنها راه نجاتش این است که آن قدر جنایت بکند که عواطف انسانها را تحریک کند، تا به خاطر جلوگیری از جنایت بیایند، دست از حقوقشان بردارند. تز او الان این است. وقتی که به شهرها موشک زد، وقتی که به مردم بی‏دفاع و غیرنظامی موشک و بمب زد، وقتی که در جبهه جنایت کرد، وقتی که دریا را آلوده کرد، وقتی که جلو کشتیهای تجاری را گرفت و همه این کارها را کرد، فکر می‏کند که دیگران مستأصل می‏شوند! ولی او نمی‏داند که هیچ کس نمی‏تواند به خودش حق بدهد که از خون این همه انسان شریف که در این راه ریخته شده و از حقوق فراوانی که از یک ملت مسلمان انقلابی تضییع شده، به این آسانی بگذرد. آن کسی که این همه فداکاری کرده و این همه قربانی داده، قربانیان دیگر هم می‏دهد، برای اینکه به اهدافی که جمهوری اسلامی داشته برسد. در خاتمه صحبتم، یاد عزیزانی را که در این نماز جمعه، چهل روز پیش به طرف عرش الهی پرواز کردند، گرامی می‏داریم و به بازماندگان آنها تسلیت عرض می‏کنیم. خداوند - ان شاءاللَّه - به همه شهدای راه حق، مقام عالی‏تر عنایت بفرماید! چند کلمه هم برای برادران و خواهران عرب نوشتم که مجموعه‏ای از مسایل لبنان و انقلاب اسلامی ایران است و تشابه عملکرد اسرائیل و حزب بعث عراق، که به یک نحو به مردم غیرنظامی حمله می‏کنند، برای اینکه دست نظامیها را ببندند، روی این مسأله و حمایتهایی که از طرف مراکز ارتجاعی از اینها می‏شود.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم می‏بینید که اسلام مورد بغض و تهاجم قدرتهای کفر قرار گرفته و متأسفانه دشمنان از امکانات دنیای اسلام، علیه اسلام و میهن بهره می‏گیرند و از سکوت و رضایت مراکز قدرت دنیای اسلام استفاده می‏کنند. انقلاب اسلامی ایران که می‏تواند نقطه عطفی در تاریخ اسلام و مبدأ و منشأء حیات جدید مسلمین در عصر حاضر باشد، با توطئه کفار و به دست نوکر صفتانی چون حزب ملحد بعث عراق و با حمایت مادی حکام مرتجع کشورهای اسلامی، تحت فشار قرار گیرد که به جای سازندگی و کمک به مسلمانان مظلوم جهان، همچون فلسطین و لبنان و فیلیپین و صحرا و اریتره، نیروهایش صرف دفاع از خود شود. مردم مسلمان لبنان در لحظاتی که با خون و جان خود از دین و وطن خود دفاع می‏کنند و صهیونیستهای اشغالگر و نظامیان دولتهای استعمارگر را وادار به فرار از لبنان می‏کنند، نه تنها از طرف مراکز قدرت دنیای اسلام و عرب یاری نمی‏بینند، بلکه به دست آنها و به فرمان استعمارگران کافر، از پشت خنجر می‏خورند و به اختلافات درونی آنها که بذرش از پیش کاشته شده، دامن زده می‏شود و به منظور توجیه اشغال اسرائیل، ایجاد درگیری و ناامنی داخلی می‏شود. از طرف دیگر، رسانه‏های امپریالیستی و صهیونیستی این مردم ایثارگر و مظلوم را که از خانه و وطن و شرف و ناموس و دین خود دفاع می‏کنند، تروریست و اخلالگر معرفی می‏نمایند و قارون‏های عرب که میلیارد، میلیارد پول در اختیار جنگ‏افروزان عفلقی، برای تجاوز به ایران می‏گذارند، حتی از کمکهای مختصر مالی و بهداشتی و غذایی برای تأمین خانواده‏های شهدای لبنان خودداری می‏کنند و در مقابل جنایات فجیع و علنی اسرائیل در روستاها و شهرهای لبنان، خاموش می‏نشینند. تصادفی نیست که شیوه عمل صهیونیستها و عفلقی‏ها در تجاوز به مسلمانان ایران و لبنان شبیه به یکدیگر است. هر دو متجاوز، به مردم غیرنظامی حمله می‏کنند و مقررات بین‏المللی را نقض می‏کنند و امنیت خود را که با تجاوز خود به خطر انداخته‏اند، بهانه جنایت خود معرفی می‏نمایند و طرف مظلوم خود را تروریست و جنگ‏افروز معرفی می‏کنند و امکانات و رسانه‏های دنیای کفر را به طور مساوی در اختیار دارند. ریشه توطئه و تجاوز یکی است و اردوگاه ضد اسلام یک کانون و مرکز دارد. فرمان از یک جا صادر می‏شود، اما وسایل اجرا متنوع است. ما از مسلمانان مخلص دعوت می‏کنیم که درباره این حوادث، با دقت بیندیشند و دشمنان اسلام را در هر لباس و منصبی هستند که شناسایی کنند و برای نجات اسلام و قرآن و حق و فضیلت، همانند مردم ایران و مسلمانان لبنان پا به میدان گذارند. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«، »وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإِنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.