نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمین وَالصَّلوةُ وَالسَّلامْ عَلی رَسُوُلِاللَّه وَ عَلی آلِهِ الاَئِمَّةَ المَعْصوُمین. قال العظیم فی کتابه: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »وَ لَو بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادهِ لَبَغَوْا فِیالاَرْضِ«. در خطبه اول در بحث عدالت اجتماعی از لحاظ نژادها، به مظالمی که نژاد سفید در این پنج قرن، نسبت به نژادهای دیگر مرتکب شده اشاراتی داشتیم و به فصولی از آن پرداختیم. یکی از فصلها، لوث کردن حاکمیت در جوامع بشری بود که از بدترین مظالم غربیها به نژادها و نسلهای دیگر است، که امروز هم این مصیبت در جوامع بشری جریان دارد. از آنجایی که خود غربیها گرفتار حاکمیت سرمایه هستند و معیار و میزان حاکمیت در غرب سرمایه است و دمکراسی یک شعار دروغ و عوامفریبانهای است که اینها سر مردم را با این پنبه میبرند، این بلا را صادر کردند و در سراسر دنیای تحت ستم آنها، این بلا مثل یک مرض مسری وجود دارد که محور حاکمیت، قدرت مادی انسانهای مادی است. همچنین گفتیم آن بخشی که از قلمرو حکومت غربیها خارج است (حکومتهای الحادی مادی گرایی فلسفه مارکسیسم) به مراتب از لحاظ زدن ریشههای معنویت بدتر است، چون اصل معنا و ارزش معنویت را منکر میشود، آن هم یک بلای دیگری است. همچنین بنا بود که یک مقایسهای با دیدگاه اسلام شود، چون بحثی که در مورد تبعیض نژادی میکنیم، محور اصلی همان عدالت اجتماعی اسلام است و به عنوان مقایسه به مکاتب غیراسلامی نیز اشاره میشود. در خطبه گذشته به خصوص از علیبن ابیطالب(ع) به مناسبت اینکه تولد ایشان بود و مواضعی که در این رابطه داشتند، صحبت کردم[t1] و امروز نظر کلی اسلام را که مصداق مهم آن در زندگی علی(ع) جلوه کرده است توضیح میدهم. به طور کلی وقتی تاریخ ادیان الهی و انبیای خدا را مطالعه میکنیم، میبینیم که مسأله حاکمیت، از مهمترین مسایل انبیا با جناح مقابل خود بوده است و بین آنها همواره مسأله حاکمیت، حق حاکمیت و معیار آن مطرح میشده است. اگر این مسأله باز شود، جهان سوم و مظلومان و محرومان جهان و ملل تحت سلطه دنیا، این منطق ادیان الهی و منطق اسلام را بشناسند و باور کنند؛ بهترین وسیله برای نفوذ در دل مردم محروم دنیا و تجهیز آنان در جهت خواستههای ادیان الهی و اسلام خواهد بود و جمهوری اسلامی اگر بتواند یک مصداق روشنی از منطق انبیا را عملاً در تاریخ عرضه کند، بهترین خدمتی است که به مکتب انبیا کرده، چون این مسأله، مسأله اصلی انسانیت است؛ یعنی مسایل فرعی همیشه قابل لوث شدن است. این مسأله، مسألهای است که اگر بشود، درست آن را فهمید و پیاده کرد، بقیه دردها دوا خواهد شد. ریشه مشکلات در همین جاست. آنچه که انسان از قرآن (که مهمترین سند صالح و سالمترین سند موجود در تاریخ بشریت است) میفهمد، این است، که از همان ابتدا که انبیا مکتب خود را عرضه میکردند، گردن کلفتهای جامعه روی مسأله حاکمیت و مسأله حق اداره، با آنان درگیر میشدند و این مسأله در قرآن مطرح است. سورهای در قرآن داریم به نام سوره »زُخْرُف« که بارها اسم آن را شنیده و آن را تلاوت کردهاید. من از شما، به خصوص از طلبهها دعوت میکنم که این سوره را یک بار با این دیدی که الان بحث میکنم بخوانند - کلمه »زُخْرُف« یا به معنای طلاست و یا به معنای تجمل و زرق و برق. اگر به طلا زخرف هم میگویند، شاید به خاطر این است که بهترین مصداق زینت و زرق و برق است. روح این سوره در این کلمه جلوه کرده است. نقطه مرکزی این سوره، همین مسأله است که کفار در مقابل پیامبر مسأله حاکمیت را مطرح کردند. معیار کفار » زخرف « و معیار پیامبر تقوا بوده است؛ یعنی بحث بر سر این بود که کفار میگفتند: این چیزی که تو ادعا میکنی و حق ولایتی که از آسمان مدعی آن هستی، آیا صلاحیت آن را داری یا نه! کفار مدعی بودند که چون تو ( پیامبر ) پول و طلا و امکانات مادی نداری، چنین حقی نداری و این حقِ مردمی است که مسلح به اموال و امکانات مادی هستند! پیامبر در مقابل آنان تقوا را مطرح میکند. و بعد به تاریخ انبیا در این سوره اشاره میشود. آیه پنجم این سوره چنین است: »اَفَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً اَنْ کُنْتُم قَوماً مُسْرِفینَ«؛ »شما خیال میکنید که چون یک گروه مسرفی هستید، این معیار صحیح است که به خاطر قدرت اسرافی که شما دارید، خداوند از حقوقی که در جامعه بشریت وجود دارد و آن ارزشهایی که باید ملاک قرار گیرد، صرف نظر کرده و قدرت اسراف شما مایه همه چیز شود«. بعد یک مقدار مطلب صریحتر میشود. »وَکَذلِکَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ الاَّ قالَ مُتْرَفُوها اِنَّا وَجَدْنا اَباءَنَا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ«؛ به عنوان یک سنت و قانون تاریخ، این مطرح میشود و قرآن میفرماید: در هیچ جایی هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر اینکه این مسأله مطرح شد که مترفین (اهل تنعم و نعمت زدهها و آنهایی که منعم به نعمتهای مادی هستند)، در برابر آن پیامبر ایستادند و گفتند که ما تابع شما نمیشویم، تابع سنتهای آبا و اجداد خودمان هستیم. منظور من این است که این مسأله به صورت یک قانون قطعی تاریخی و واقعیت تاریخی که هیچ موردی غیر از آن ندارد، در قرآن آمده است. بعد قرآن وارد مسایل میشود و میفرماید: »وَ قالُوا لا نُزِّلَ هذَا الْقُرآنُ عَلی رَجُلٍ ِمنْالْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ«؛ چطور شد که خداوند شما را انتخاب کرد و چرا یکی از شخصیتهای بزرگ دو شهر بزرگ عربستان را انتخاب نکرد؟ ببینید که آنها دنبال چه میگردند. این مسأله در تاریخ همه انبیا وجود داشته است. در مورد حضرت نوح که اولین پیامبری است که داستان آن در قرآن به صورت باز آمده است و قبل از حضرت نوح یک تاریخ روشن با این خصوصیات از انبیا در قرآن نمیبینیم. وقتی حضرت نوح مردم را دعوت میکند، یکی از حرفهایشان این است که: »اَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ ألاَرْذَلُوْنً« یا »وَمانَریَکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذْینَ هُمْ اَراذلُنا بادی الْرَّاْی« کفار میگویند: ما میبینیم که دنبال تو طبقه پست و اوباش و اراذل هستند (البته این کلمه اوباش و اراذلی که ما الان در اصطلاحات به کار میبریم، غیر از این کلمه عربی است. منظور آنها از اراذل، طبقه پایین جامعه، کارگران و فقرا بودند) محور حرف آنها به حضرت نوح این بود که چطور ما دنبال شما بیاییم و چگونه دنبال جریانی قرار بگیریم که پیشقدمان آن، طبقات محروم هستند؟! پیشنهاد کردند که اینها را بیرون کن تا ما بیاییم. حضرت نوح میگوید: »وَ ما اَنَا بطارِد الَّذینَ امَنوُا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلکِنّی اَریکُمْ قَوْمَاً تَجْهَلُوْنَ«؛ من نمیتوانم مؤمنین را بیرون کنم. او برایمان تکیه میکند و میگوید که من این محور را خودم که نمیتوانم خلق کنم، چیزی است که خداوند قرار داده است، این مؤمنین ایمان آوردهاند و اینها پیشتاز هستند. اصلاً میبینید که اولین پیامبری که تاریخش به طور روشن در قرآن این طور بیان میشود و صف طبقه پایین (به اصطلاح آنها) و طبقات مرفه مشخص میشود، حضرت نوح است. یک قدری جلو میآییم و به زمان حضرت موسی(ع) میرسیم. برای اینکه صریحتر نتیجهگیری کنم، از همه پیامبران حرف نمیزنم. وقتی که حضرت موسی میآید و با فرعون محاجه میکند - که در همین سوره زخرف نیز به آن اشاره شده - فرعون به حضرت موسی میگوید: ما چطور میتوانیم از تو متابعت کنیم؟! استدلال او و مترفین دیگر در مقابل حضرت موسی این است که میگوید: »اَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذهِالاَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتی اَفَلا تُبْصِرُون«؛ این استدلال عین استدلال سنای امریکا و سرمایه داران سلطه جو و کارتلها و کمپانیهای چند ملیتی امروز است، فرعون میگوید: آیا این حکومت حق من نیست، در حالی که این رودها از زیر پای من عبور میکند و این باغها و املاک من در محدوده آبهای مصر قرار گرفته و آبهای زراعتی و آبهای دیگر در املاک من در جریان است؟! دلیل حکومتش این است که چون مالک است و مسلط بر آنها است، چون کاخش با نهرهای جاری زینت پیدا کرده، به این ادله صاحب حکومت است. بعد قرآن میفرماید: »فَلَوْلا اُلْقِیَ عَلَیْهِ اَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ اَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ«؛ چرا حضرت موسی که مدعی رهبری است، خداوند به او النگوی طلا نداده است. لابد آن زمان النگوی طلا جزو زینتهای مشخص کننده بوده است. »اَمْ اَنَا خَیْرٌ مِنْ هذا الَّذی هُوَ مَهینٌ«؛ بعد با این استدلالها میگوید: من بهترم یا این آدمی که هیچ چیز در دنیا ندارد! و این منطقی است که در آن زمان فرعون در مقابل حضرت موسی(ع) مطرح میکند. در مقابل حضرت عیسی، تاریخ به طور روشن گفته که رباخواران و سرمایهداران یهود، مهمترین دژ مقابل حضرت عیسی(ع) را تشکیل داده بودند. بعد به زمان پیامبر اسلام میرسیم؛ اولین مسألهای که با کفار دارد این است - این سوره میگوید - که آنها به پیامبر گفتند: »شما لیاقت حکومت ندارید، برای اینکه حکومت، حق شخصیتی از این دو قریه است که از شخصیتهای عظیم منطقه است. حالا نظر آنها به چه کسی بوده، (ولیدبن مغیره!)، به هر حال میخواستند جزو شخصیتهای معروف مکه باشد که به این استدلال میکردند. در مقابل، پیغمبر(ص) بعد از خداوند، در همین جا با اینها وارد بحث میشود. این چهار، پنج آیه؛ یعنی از آیه 30 تا 36 سوره زخرف را بخوانید، خداوند میفرماید که اینها چطور فکر میکنند: اینها نعمتهای خدا را تقسیم میکنند، ارزشهای خداوند را ارزش گذاری میکنند و خیال میکنند که هرکس چیزی داشت، پیش خداوند ارزش دارد، و هر کس نداشت ارزش ندارد. داستان داشتن و نداشتن، مسألهای است مربوط به مصالح آفرینش که خداوند در جامعه به یک دلیلی اینها را قرار داده است. »نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُم مَعیشَتَهُمْ فیِالْحَیوةِالدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ سُخْرِیّاً وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ«؛ ما معیشت اینها را به نحوی تقسیم کردیم و با سنتهایی که در جامعه قرار دادیم، خودش یک فلسفه دارد. این تبعیضها و تفاوتهایی که میبینید فلسفی است. البته یک بحث خیلی ریشهدار و خوبی دارد که آیا منظور این است که اینها در مقابل سنّت الهی مساوی هستند، و سنتهای الهی این طور است که هر کس در طبیعت کار بکند، چیز بیشتر به دست میآورد؟ دنیا، در مقابل تقوا و خدا و معنویات آنقدر بیارزش است که اگر خوف این نبود که همه مردم در صف کفر قرار بگیرند (که یک تفسیر از این آیه است). خداوند به کفار و دشمنان خدا آنقدر سرمایه و پول میداد که سقف خانههایشان را همه از طلا بکنند و درجات عالی میداد که اینها از آن درجات عالی بتوانند بر همه مردم از لحاظ مادی حاکم باشند! »وَلَوْلا اَنْ یَکُونَالنَّاسُ اُمَّةً واحِدَةً لِجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهْم اَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ«؛ اگر این خطر نبود، ما همه کفار را طوری درست میکردیم که سقف خانههایشان از نقره باشد درهای آن چنانی و متکاها و تختهای آنچنانی برای خانههایشان قرار میدادیم. معیار، داشتن و نداشتن نیست. در آخر میفرماید: »وَ زُخْرُفاً وَ اِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ«؛ ولی ارزش واقعی از آن انسانهای متقی است، تقوا را در مقابل همین قرار داده است. این موضوع خیلی جالب است که این منطق را امروز دنیای سوم و اکثریت محروم دنیا از قرآن ما با این صراحت بفهمند. امروز معیاری در کنگره آمریکا حاکم است که نماینده خودشان میگوید 28 یا 27 نفر از افرادی که در رأیگیری پیروز شدند، کسانی بودند که پول بیشتری خرج کردند و حاکمیت سرمایهداران دنیای غرب را تثبیت کردند. این اسلام است، و این بنجلها هستند. وقتی پیغمبر(ص) و علیبن ابیطالب(ع) میخواستند برای جایی حاکم تعیین بکنند، تاریخ این حکام را ببینیم، شخصیتهایی که آنجا مطرح میشوند ببینیم، چقدر زیباست! ممکن است این شخص پولدار باشد و یا نباشد! چون اکثریت مردم بیپول هستند، و چون در این طبقات محروم بیشتر فضیلت باقی میماند، نوعاً اینها آدمهای بهتری هستند، ولی آن طرف ممکن است آدمهای با فضیلت هم باشند، اما معیار تقوا، فضیلت و انسانیت است و درب را هم نمیبندیم یا یک دیواری هم نمیکشیم که، کسی که پول داشت، نمیتواند با فضیلت باشد! حتی میتواند خیلی هم با فضیلت باشد. در شرایط موجود، پولدارهایی که از روز اول انقلاب با ما بودند و مبارزه میکردند، بعد از انقلاب هم با انقلاب هستند. بچههای بعضی از آنها هم داخل منافقین رفتند و اعدام هم شدند، ولی آنها هنوز به انقلاب وفادار هستند و به انقلاب کمک میکنند. من آن طرف قضیه را نمیخواهم بگویم. این طور نیست که کسی فکر کند محور میتواند چیزی غیر از تقوا و فضیلت انسانی و آن ارزشهایی که ما برای آن فصلی مطرح کردهایم باشد. منتها عملاً ما میفهمیم که این طبقه محروم (حداکثر متوسط جامعه)، پاسدار فضیلتها هستند. در همین جریان اخیر بمبگذاری در همین نماز جمعه، صفهای رزمندگان ما، داوطلبانی که به جبهه میروند، کمکهایی که میشود، همین قطعههای طلا و زیورآلات خواهرانی که از طبقه محروم به انقلاب کمک میکنند و آن کاروانهای کمکی که به جبهه ها فرستاده میشود، وقتی به محتوای آن نگاه میکنیم، از نظر ریز کمکها معلوم میشود چه کسانی پاسدار این انقلاب و این راه هستند. بنابراین ما، کلیتر از این مسأله حرف میزنیم. مطلب کلی این است که قرآن کریم، تاریخ انبیا را با یک محاجه دایمی که بین مترفین و انبیا بوده، همراه میداند و محور این مسأله حاکمیت است. اول با پیغمبر بحث میکردند که اصلاً تو صلاحیت پیامبری نداری، به دلیل اینکه تو فقیر هستی و خانهای نداری که از طلا یا مملو از زینتها و تجملات باشد! این برای آنها معیار بود. به پیامبر میگفتند که اگر تو تجملات داشتی و فقیر نبودی؛ امکان داشت که جبرئیل بیاید و به تو وحی برساند و اگر پولدار و ثروتمند بودی، میتوانستی محور ما و حاکم ما باشی! اکثر انبیا وقتی این منطق مطرح میشد، میگفتند: ما خزاین الهی را در اختیار نداریم و تابع خدا هستیم، که آن میتواند یک تفسیر دیگری داشته باشد. بعد که پیغمبر(ص) با قدرت، مبارزه، جهاد و با کمک پابرهنهها و بندههای آزاد شده؛ بلالها، سلمانها، خبابها و نیز علیبن ابیطالب موفق شد منطق خود را حاکم کند و پیروز بشود، مترفین مسأله جدیدی را مطرح کردند. دیگر نمیگفتند تو صلاحیت نداری (چون پیغمبر(ص) به هدف خود رسید)، ولی آمدند، مطرح کردند که حالا اینها را کنار بزن تا ما بیاییم! این که نمیشود، شما حاکم حرمین باشید و یک عده پابرهنه با تو باشند، ولی اشراف قوم تو با تو نباشند! از طریق قوم و خویش های پیغمبر(ص) پیغام دادند و خودشان مستقیماً مطرح کردند و به طرق مختلف به پیغمبر گفتند: این پابرهنهها را دور کن، تا ما بیاییم! من نمیدانم در ذهن پیغمبر(ص) چه گذشته و چه مسألهای پیش میآید که جبرئیل از طرف خداوند وحی میرساند و قاطع با این پیشنهاد جدید برخورد میکند و میگوید: آنها همان افراد قبلی هستند که میگفتند تو خودت صلاحیت نداری، چه چیزی را از اینها میپذیری؟ اگر اینها را از خودت دور بکنی، به دلیل اینکه آنها بیایند و به اسلام شوکت و قدرت بدهند، ظلم کردهای! اصلاً در بحث عدالت اجتماعی، این کلمه را به نحوی در متن بحث میگذارد. طرد طبقه محروم، به امید جذب قدرتهای مادی را ستم و ظلم میداند. داستان محاسبات الهی غیر از اینهاست که تو خیال میکنی، یک کسی بیاید، فکر بکند که چون خدم و حشم دارد، چون لشکر دارد، چون برنامه خاصی به این شکل دارد، میتواند پیروز بشود. نه! همین افراد را نگهدار. در آن خطبه در رابطه با علیبن ابیطالب(ع) به همین مصداق آمدند خدمت علی(ع) و فرمود که بروید کنار، شما پیشنهاد میکنید که من با ستم و جور، دنبال نصر بروم!! این تفسیر همین آیه است. این جنگ بوده و امروز هم در جمهوری اسلامی هست. امروز دنیا در مقابل همین مسأله واقع شده است. کاخ سفید که سیاهترین کاخهای دنیاست، کنگره آمریکا و مجلس سنای آمریکا و پارلمان انگلیس و کاخ الیزه و جاهای دیگر، نمیتوانند تحمل کنند که حاکمیتی که از این نماز جمعه تهران، از این مردم مستضعف، مظلوم و فاقد امکانات مادی، سرچشمه گرفته است، بیاید و کاخها و تشکیلات آنها را متزلزل بکند. این برای آنها قابل تحمل نیست. اگر آنها در اینجا کودتای امرای ارتش را میدیدند، که همین حرفها را هم میزد، این قدر نمیترسیدند. ترس مترفین دنیا از طبقه محروم است. و این حق یک چنین مکتبی است. آنهایی که خدا، معنویت، آخرت و خصلتها را منکر میشوند و همه چیز را به ماده و آثار ماده وصل میکنند؛ نمیتوانند مدعی باشند که میتوانند روی دوش طبقه محروم این بنای عظیم را برقرار بکنند و لذا میبینیم که تبدیل میشوند به امپریالیسم جدید و یا به قول خودشان به امپریالیسم نو یا سوسیال امپریالیسم (لقبی است که مائو به یکی دیگر از آنها میدهد). این راه خدا و اکثر انبیا است، ریشه این راه در آسمان است و مبشر آن جبرئیل و گوینده آن ائمه اطهار هستند به عنوان حافظ این دین و این راه باید محکم بشود، زیرا که دشمنان ما از این راه میترسند. محور این راه تقوا است و چیزی غیر از تقوا نمیتواند پایه این بنای عظیم را محکم نگه دارد. هر چه از این مقوله خارج باشد، سست است. و ما دعوت میکنیم که برادران و خواهران به همین راهی که انتخاب کردهاند، بروند، چه ما باشیم یا نباشیم، هر کس باشد یا نباشد، این راه انبیا است. خداوند به پیغمبر اکرم فرمود: این راهی است که خدا ترسیم کرده و بابی است که به آسمان باز شده و ریسمانی است که بین خدا و زمین ارتباط برقرار کرده است. ملتها باید به این ریسمان چنگ بزنند و این راه را پیدا کنند و آن روز که مردم این رشد را پیدا بکنند و با این محور حرکت کنند، قویترین عنصر روی زمین خواهند شد. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّالْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقةِ الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج). مسایل روز در این هفته و در هفته قبل و هفته آینده فراوان است، منتها خیلی از اینها برای ما مسأله نیست، فقط مناسبات است که ما اشاره میکنیم. مسأله مهم ما باز وضع جاری جنگ است که بحث من در باره آن خواهد بود. و عمده مباحثی که در آن مسأله مطرح میکنم به مناسبتهای روز هم مربوط میشود. ولادت با سعادت امام حسین(ع) را در هفته گذشته داشتیم که محور همه حرکات ما و مشعل راه ما میباشد. ولادت امام سجاد(ع) را در این هفته داریم که الهام بخش زندگی ما میباشد، ولادت حضرت ابوالفضل(ع)، در هفته گذشته بود که آن بزرگوار قهرمان جهاد کربلا است که امروز راه آن بزرگوار الهامبخش قهرمانان رزمنده ما است. هفته نیروهای مسلح را داریم که امروز در محور حرکت جامعه ما قرار گرفتهاند.به همان دلیل که جنگ واقعاً مسأله اصلی است، نیروهای مسلح ما هم قشر اصلی جامعه امروز هستند که امروز اگر آنها پیروز باشند، به دنبال آنها انقلاب هم پیروز است و نعوذباللّه اگر آنها ضعیف باشند، انقلاب هم ضعیف است و بنابراین توجه به نیروهای مسلح و ارزش نهادن به خدماتی که رزمندگان عزیز ما اعم از ارتش با تمام شاخهها و نیروهایش، سپاه با تمام ابعادش، بسیج، شهربانی، کمیتهها و ژاندارمری و نیروهای متفرقی که امروز صحنه این جهاد مقدس را به این خوبی پر کردهاند و به این خوبی این میدان را اداره میکنند، ما باید از آنها قدرشناسی کنیم و برای سلامتی و موفقیت آنها از این تریبون مقدس دعا کنیم. خداوند به همه اینها توفیق پیروزی و جلب رضای حق عنایت بفرماید! خداوند به بازماندگان شهدا صبر و اجر عنایت کند و به شهدا، مفقودان و اسرا، معلولان و مجروحان و مصدومان جنگ صبر جمیل و اجر عظیمی که برای اولیایش در نظر گرفته، عطا بفرماید! شهادت سپهبد عزیزمان، شهید قرنی را داریم که یادش را به خیر یاد میکنیم و شهادت خلبان قهرمان - که افتخار خلبانها بود - شهید شیرودی را داریم که برای بازماندگان اینها تقاضای اجر میکنیم. شهادت مرحوم شاهآبادی (همکار ما در مجلس شورای اسلامی و روحانیت مبارز و میدانهای مبارزه در طول دوران مبارزه) را داریم که در جبهههای جنگ، شربت شهادت نوشید و از ما جلو افتاد و امروز در جوار رحمت الهی و در جلسات انبیا و اولیا، همراه شهدای دیگر حضور دارد و فخری شد برای مجلس شورای اسلامی و روحانیت که در کل، با آماری که این هفته منتشر شد، حدود هشتصد نفر شهید روحانی در جبهه های جنگ داریم و سر ما در مقابل ملت بلند است. ملت ما که ایثارگرانه در صحنهاند، یکی از ادلهاش همین است که میگویند: رهبران و پیشوایانشان مثل خودشان از خطر استقبال میکنند. اگر نسبت شهدای روحانی به تعداد روحانیون جامعه را با تعداد مردم مقایسه کنید، میبینیم که چند برابر تعدادی که آنها در نسبت مساوی میتوانستند شهید داشته باشند، شهید دادهاند و این افتخار آنهاست. این امتیازی است که آنها در جنگ گرفتهاند. ما از رهبرانمان هم، اعم از رئیس جمهور، رئیس دیوان عالی کشور، وزرا و نمایندگان مجلس، ائمه جمعه بزرگی که هر کدامشان از شخصیتهای عظیم این کشور بودند، مثل شهدای محراب و وعاظ عظیمالشأن را در این میدان دادهایم، که دشمنان ما نتوانند بنشینند و بگویند اینها خودشان در کاخها زندگی میکنند و بچههای شما را به جبهه ها میفرستند! ما در همه صحنهها از رده بالای مسؤولین این کشور تا همه ردهها در کنار مردم بودهایم و هستیم. امروز رئیس جمهور ما که در آن سطح عالی مسؤولیت دارند، جزو معلولین انقلاب هستند و شما مشاهده میکنید، دستشان را همیشه به گردنشان میبندند و به اینجا میآیند. این جامعه با این مشخصاتی که دارد و با این چیزهایی که از رهبران و مسؤولانش میبیند، میتواند محکم باشد، میتواند مطمئن باشد. آن بساط حکومتهای دیگری که یک عده بنشینند و استراحت کنند و عده دیگر را سپر بلا کنند، در جمهوری اسلامی نیست و ان شاءاللَّه در آینده چنین چیزی پیش نخواهد آمد. در هفته آینده شهادت شهید بزرگوار، آقای مطهری را داریم که چون آخر هفته است و باید در رابطه با ایشان بحث مستقلی بشود، این بحث را به هفته بعد موکول میکنیم و از رسانههای گروهی تقاضا میکنم که در مورد این شهید بزرگوار وقت و نیروی بیشتری صرف کنند. چون ایشان یک خصوصیت دارد و آن این است که مفسر و مبین معارف عالی اسلام است و امروز قسمت عمده تغذیه جوانان، بچهها و همه مردم ما و رزمندههای ما، با نوشتهها و سخنرانیهای این شهید بزرگوار است. برای ما اشخاص مطرح نیستند. این شهدا، از لحاظ شهادت و شخصیت، نوعاً در یک سطح هستند و همه آنها از مقربان خدا هستند، اما این آثار مقدس بماند و مردم از این سرچشمه غنی استفاده بکنند. رسانههای گروهی، باید به این شخصیت بزرگ به خاطر کتابها و سخنرانیهایش، اهمیت بیشتری بدهند که این آثار در میان مردم زنده باشد. حادثه طبس را داریم که در بحث هفته نیروهای مسلح میگنجد. اما در مسأله جنگ، ما الان در چه موقعیتی هستیم؟ بنای ما این است که در خطبههای نماز جمعه، مردم را در جریان امور قرار بدهیم و آن وضعی را که در آن زندگی میکنیم، با ملتمان در میان بگذاریم که در تصمیمگیری و کار و حرکت با هم شریک باشیم. آنهایی که میخواهند، با آن بینش و آن رشد، حضور داشته باشند، آنهایی هم که نمیخواهند باز همین طور باشد. ما هنوز در مرحله جنگ شهرها هستیم و هنوز از این مرحله عبور نکردهایم که به شما بگوییم و یک قلم سرخی روی این مرحله جدید بکشیم. این مرحله هنوز احتیاج به ارزیابی دارد؛ یعنی باید روی این کار کرد و شاید هم بیش از اینها باید کار کرد؛ ولی ما نمیرسیم. یک مقدار هم رسانهها کار میکنند، اما بیشتر هم میتوانند کار کنند. این مرحله، از لحاظ آن عوامل اصلی دشمنان انقلاب اسلامی (که مایه آنها در آمریکاست)، تقریباً شبیه مراحل اول انقلاب است، منتهی یک مرحله پیشرفته؛ یک حالت جدیدی پیش آمده که آن حالت، آمریکا را در شرایطی مثل شرایط اول انقلاب در مواجهه با ما قرار داده است. مسأله این است که همانهایی که در یک سال اخیر از انقلاب میترسیدند، احساس میکنند که دارد واقعیت پیدا میکند، گر چه سر و صدای آن را درنمیآورند و یک جور دیگر حرف میزنند؛ اما اصل مسأله این است که من توضیح خواهم داد. اینها یک وقت از انقلاب در یک نقطهای میترسند، خوب! این طبیعی است که هر انقلابی که علیه اردوگاه سرمایهداری یا مارکسیزم بشود، آن اردوگاه از آن انقلاب هراس دارد. هر انقلابی عوارضی دارد که برای آنها، آن عوارض مهم است، و آن مسأله سرایت است. یک چیزی در اصطلاح سیاسیون آمریکایی و تقریباً در همه دنیا هست به نام طرح »دومینو«. آن طوری که من شنیدم، طرح دومینو یک بازی است که آدمهای بیکار آن را انجام میدهند؛ مثل شطرنج بازها. این بازی به این صورت است که اگر طرف در یکی از خانهها سقوط کرد، بقیه خانههای دیگر میریزد، سنگرها پشت سر هم فتح میشود و به جلو میرود. این اصطلاح (دومینو) را در خاور دور، در موقعی که انقلاب ویتنام شمالی یا جنوبی مطرح بود، یکی از ایدئولوگهای آمریکا به کار برد. آن انقلاب را به بازی دومینو تشبیه کرد و گفت: اگر ما در اینجا باختیم، بقیه خانهها را هم باید از دست بدهیم که یک مقداری هم این مطلب درست از آب درآمد، چون بعد از آن، اینها لائوس، کامبوج و ویتنام جنوبی را هم از دست دادند و آن موقع پیشبینی میکردند که تایلند و فیلیپین، سنگاپور، تایوان، اندونزی، مالزی و خیلی از جاهای دیگر را در جنوب شرقی آسیا و خاور دور، پشت سر هم از دست خواهند داد. برای اینکه اینها گرفتار طرح دومینو نشوند، تصمیماتی گرفتند که وقتی چنین انقلابی به وجود آمد، اینها فوراً انقلاب را محاصره کنند، اگر بتوانند انقلاب را از بین ببرند و اگر نتوانند یک حصاری دور انقلاب بکشند که این انقلاب در خودش بماند و آن را گرفتار مسایل خودش بکنند. این رویه استراتژی دنیای غرب در مقابل انقلابهای مسری دنیاست. در مورد ایران هم چنین چیزی هست. »کاسپار واینبرگر« که یکی از نظامیهاست، منتها حرفهای سیاسی هم میزند، صریحاً چند بار گفته و دیگران هم گفتهاند که اگر انقلاب اسلامی ایران پا برجا شد، در ایران نمیماند و اطراف خودش را به سرعت تحت تأثیر قرار میدهد. این وحشتی است که اینها دارند. در مورد نیکاراگوئه هم این حرف را میزنند. همین دیروز یا امروز، »شولتز« در همین مورد سخنرانی کرده است. وقتی که مجلس نمایندگان آمریکا کمک 14 میلیونی ریگان را به ضد انقلابیون نیکاراگوئه (به قول خودش انقلابیون نیکاراگوئه!) رد کرد، آنها عصبانی شدند و شولتز سخنرانی کرد و گفت که نیکاراگوئه برای ما در آمریکای مرکزی، مثل ویتنام در خاور دور است! اگر میخواهید به عوارض آن روز مبتلا نشوید، در این مورد به ریگان کمک نکنید! و ملت آمریکا را تهدید کرد. در مورد ایران هم اینها چنین تصوری، حتی شدیدتر دارند، چون در آمریکای لاتین اگر چیزی باشد، همین مسایل ناسیونالیستی و ملی گرایی و نظیر اینهاست؛ ولی در ایران مسأله، مسأله اسلامی است و خطر خیلی بیش از اینهاست؛ یعنی اگر بخواهند مقایسه بکنند، باید در چند برابر چیزهای دیگر ضرب بکنند. این ارزیابی اینهاست و برنامه آنها هم این بود که از روز اول با این انقلاب بجنگند و زمینه جنگ را هم فراهم کردند و خیلی هم مطمئن بودند که این جنگ ما را از پا درمیآورد. هر کس که ناظر جریان بود، مطمئن بود. اینها آن قدر مطمئن بودند که برنامههای بعدی خود را هم تنظیم کرده بودند، ولی آن مرحله را انقلاب اسلامی از سر گذراند؛ یعنی مرحله سقوط با جنگ را و حتی محاصره شدن با جنگ را از سر گذراند. نه ساقط شدیم و نه محاصره شدیم، بلکه جنگ باعث شد که تلألو و درخشندگی انقلاب ما به ادلهای که بعداً عرض میکنم زیادتر بشود. آمریکاییها اشتباه کردند، اینجا از آن مواردی بود که خواستند ضربه بزنند! ضربه باعث شد، جرقههایی که از زیر این چکشهای دشمنان ما - که بر سر انقلاب ما میخواهند بزنند - میجهد، بالاخره در گوشهای بیفتد یا جایی را تحت تأثیر قرار بدهد یا جایی را روشن بکند. نگذاشتند این بتابد، اما جرقههای آن رفت. امروز ما در سراسر دنیا و مخصوصاً در لبنان و خیلی جاهای دیگر که خود شما مطلع هستید، این جرقهها را میبینیم! اینها جرقههای همین چکشهایی است که بر سر ما زدند. البته اگر نزده بودند، به شکل دیگر مثلاً رودی یا نوری بود و راه دیگری را میپیمود. اینها دیدند که چهار سال از جنگ گذشته است و ما ضعیف نشدیم، اقتصاد ما ساقط نشد، سازندگی را در حدی که میشود از یک ملت در حال جنگ انتظار داشت، ادامه دادیم، دانشگاهها را ترمیم کردیم و توسعه دادیم، صنایع را بازسازی و بهتر و نسبتاً خود کفاتر از گذشته اداره کردیم، نگذاشتیم کشاورزی سقوط بکند، صنایع نظامی را توسعه دادیم، به حدی که امروز همه آنها اخبار پیشرفت صنایع نظامی ما را میگویند و با وحشت از پیروزی های فنی ما در میدان صنایع نظامی، نام میبرند. ضدانقلابها را به سختی سرکوب کردیم، به طوری که امروز ذلیلترین و خوارترین عناصر ضدانقلابی دنیا هستند و به ابتذال سکسی در سراسر دنیا افتادهاند، روزگار بدی برای آنها پیش آمده است، به گدایی و اعمال ضداخلاق افتادهاند. مخالفان انقلاب در داخل خفه شدند و جریان ضدانقلاب در بیرون به تکدی افتادهاند. جریان قانونگذاری و اداره کشور به صورت عادی انجام میشود، جنگ هم به خوبی اداره میشود. نیروهای مسلح را در جریان جنگ طوری بازسازی کردیم که به اعتراف همه ناظران سیاسی و نظامی دنیا، امروز قویترین ارتش و نیروی نظامی، در منطقه خاورمیانه از ایران است. وحدت و انسجام نیروهای مسلح نظامی و انتظامی و مردم، عنصر بیسابقهای در منطقه است که الان در ایران وجود دارد. مهمتر از همه اینها که ارزیابی کردند و دیدند گزارشهای مأمورینشان غلط از آب درآمد، مقاومت و حضور مردم و آن پایداری عجیب مردم بود. برای آنها قابل تصور نبود که بعد از شش سال، مردم این جور باشند. همه این مطالب وضع تحکیم انقلاب را در داخل نشان میدهد، اما از جلوگیری از پرش و صدور انقلاب و محاصره جنگی نتیجه معکوس گرفتند. اینها دیدند که عراق سخت آسیبپذیر است. بعد از عملیات خیبر و مقاومت عجیبی که بچههای ما در جزیره مجنون از خود نشان دادند (که نیروهای پیاده منقطع از خاکی یا نداشتن راه که با قایق تدارک میشدند، با لشگرهای زرهی و مکانیزه عراق آن جوری رو در رو شدند و عراق در آخر با غرق کردن جزیره، توانست از نفوذ ما جلوگیری بکند) آنها فهمیدند که این نیرو خیلی مقاوم است و نیرویی که آن جوری جزیره را با قایق تصرف کرد، فردا جای دیگر هم میتواند برود! شما حساب بکنید ما از هر جای نقاط حساس عراق عبور بکنیم (از فاو گرفته تا نزدیک بغداد) و به دجله برسیم، برای عراق به عنوان یک شکست استراتژی حساب میشود، چون جاده بصره بسته میشود، یا رابطه آنها با دریا قطع میشود. این مسأله را آنها میفهمند. در قسمت بالای جبهه، در مقابل خود بغداد، اگر از مندلی، از قصرشیرین یا قسمتهای دیگر به جلو برویم، آنها میفهمند، نزدیک شدن به بغداد یعنی چه! الان ما در صد و چند کیلومتری بغداد هستیم (فرض کنید که آنها در علی آباد قم باشند و ما تهران). اگر ما در شمال جلو برویم، هم استانهای شمالی عراق به کلی از دست آنها میرود (چون عراق در کردستان حاکمیت ندارد) و هم ضدانقلاب خودمان و کردهای عراقی همه در سلطه جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرند. اینها میفهمند که این نیرو قدرت پیشروی دارد و عراق هم آسیب پذیر است و شکست عراق؛ یعنی همان چیزی که از آن وحشت دارند؛ یعنی راه افتادن طرح دومینو و بجاست که بترسند! آنها طراحی عجیبی برای این مرحله کردند. هر چه امکانات داشتند، جمع و جور کردند، البته غیر از امکان ورود مستقیم (فقط این مانده که آمریکا خودش مستقیم بیاید و با ما وارد جنگ بشود). به نظر من از آثار قضیه این جوری فهمیده میشود که سازمان سیا به کمک موساد و اینتلجنت سرویس و بقیه امکانات، در نقطه مرکزی واقع شدند و با کمک پنتاگون هر چه که فکر میکردند در این مرحله میشود علیه ایران به صورت یک تهاجم عمومی به کار بگیرند، همه را متمرکز و هماهنگ کردند. البته این نیاز به یک مدت زمان داشت، چون آسان نبود. بعد از عملیات خیبر وارد عمل شدند. یکی دو ماه قبل آنها موفق شدند که کارشان را شروع کنند. اولین قسمت کار آنها، مسلح کردن عراق به اسلحههایی بود که به خیال خودشان بتواند به تهران و اصفهان و مراکز اساسی کشور ما برسد که یک مقدار بسیار محدودی (آن هم عرضه عراق کم است) به آنها دادند و قبلاً سوپراتاندارد داده بودند که برای دریاها بود و موشکهای پیش ساخته بود که آن هم حداکثر بود. به سلاحهای شیمیایی هم عراق را به خصوص برای جبهه مسلح کردند. هر چه اطلاعات هم داشتند در اختیار عراق قرار دادند: ماهوارههای آمریکا اطلاعات دادند، آواکسها اطلاعات دادند، منافقین اطلاعات دادند، مائوئیستها و کمونیستها و لیبرالها اطلاعات دادند، ملیگراها اطلاعات دادند، سلطنت طلبها اطلاعات دادند و بالاخره هر کس که به یک نحوی با آمریکا ارتباط داشت، اطلاعات در اختیارشان گذاشت. از لحاظ تبلیغی خیلی زمینهسازی کردند. مدتی است که عراقیها میگویند ما اسلحهای در اختیار داریم که همه خانهها را خراب میکنیم، همه کارخانه ها را میزنیم و راجع به برتری هوایی عراق هم در حدود شش ماه است که تبلیغ میکنند، تا دل مردم را خالی بکنند. عوامل داخلی و ضدانقلاب را با همه امکاناتشان به کار گرفتند، چون آنها حقوق بگیرند و مجبورند که باشند: منافقین را، مارکسیستها را، فداییها، پیکاریها، تودهای ها و ضدانقلاب داخل کردستان و لیبرالهای خودمان (همانهایی که ما هنوز هم نمیخواهیم به آنها حرف تند بزنیم) همه را یک جا جمع کردند. همین امروز سندی خواندم که قدری غصهام شد که اینها (لیبرال ها) هم ارتباط قوی با آمریکا دارند، چون کارتر در کتابی که منتشر کرده، نوشته است که وقتی که ما خواستیم شاه را به آمریکا ببریم، با رئیس دولت ایران صحبت کردیم و موافقت او را جلب کردیم و بعد به آمریکا بردیم. من که این را خواندم، دود از کلهام بالا رفت! که چطور میشود ما عضو شورای انقلاب بودیم، رهبر ما بالای سر همه ما بود و مسألهای به این مهمی، در آن مقطع، بدون اطلاع ما انجام بشود، با رئیس دولت ما حرف بزنند و موافقت او را جلب بکنند. بردن شاه به آمریکا؛ یعنی علنی کردن مبارزه علیه انقلاب و راه انداختن کانون در آنجا. این خیلی مسأله بود، این مطلب چیز زیادی را به من فهماند، خدا کند که اینها توبه کرده باشند! همانطور که عرض کردم، کلیه این مخالفین و ضدانقلابها را به کار گرفتند و نقش آنها را هم در جریانها دیدیم: بیبند و بارهای داخل مملکت، ولگردها، زنهای بد نام، (آنهایی که حاضرند خودشان را در خیابان ها نشان دهند، چون در این جریان میبایست پردهای هم اینها انجام میدادند)، احتکارچیها، آنهایی که منافعشان در خطر است و بقایای ساواکیهایی که هنوز به رژیم گذشته وفادار ماندهاند، امرای مخلوع ارتش که کنار بودند، هر کسی را که اینها داشتند، به کار گرفتند، چون از همه اینها در یک ماه اخیر مطلب دیدیم. در خارج، تیپهای ملیگراها مثل مدنی ها، بنیصدرها، امینیها، آن پسر شاه و همه اینها با هم در یک جا راه افتادند و یک مأموریتی به همه اینها محول شد که بنا بود یک کار هماهنگ انجام بدهند. به این صورت که در داخل و خارج کشور، عراق میدان دار باشد و اینها یک مأمور تو دل خالی کن بودند. آنهایی هم که خیلی کار از آنها برنمیآمد، از طریق تلفن شایعه پراکنی بکنند و یک عده هم در تاکسیها، این کار را انجام میدادند. اینها از بس که زیادند، من الان نمیتوانم همه را ردیف بکنم و عجیب اینجاست که این قدر زیادند و این همه بیعرضه! که اگر این لیست را جلوی هر کس بگذارید، بالاخره باید یک کار کوچکی بکند و اینها هیچ کاری نتوانستند بکنند و این مهم است. اینها با مبتذلترین کارها وارد ماجرا شدند که یک قسمت آن خبرش پخش شد و خیلی روی این نقطه کار کردند و عنصر اصلی در این ماجرا، خبرگزاریهای جاسوسی غربی و رادیوهای بیگانه و امکانات تبلیغاتی دنیای غرب بودند. اینها با کشور ما و همه دنیا رابطه دارند و این صداها را میبایست اینها پخش میکردند. در قرآن چند بار به یک مطلب برخورد کرده بودم و متوجه نشده بودم و در این ماجراهای اخیر برایم روشن شد و فرصت هم پیدا نکردم که تفاسیر را نگاه بکنم که ارتباط این قضیه، همین طور است که من فهمیدم یا نه! در سوره احزاب، آیاتی هست که به خانمهای مسلمان، زنان پیغمبر اکرم(ص) و دیگران تأکید میکند که حجابشان را مراعات بکنند. بعد از آن آیهای هست که به منافقین اخطار میکند: »یا اَیُّهَا النَّبیُّ قُلْ لِاَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلا بیبهِنَّ ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤذَیْنَ وَ کانَاللَّهُ غَفُورَاً رَّحیماً/ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَالَّذینَ فی قُلُوبهِمْ مَرَضٌ وَّالمُرْجِفُونَ فِیالْمَدینَةِ لِنُغْرِیَنَّکَ بهِمْ ثُمَّ لایُجاوِرُونَکَ فیها اِلاَّ قَلیلاً؛ در مسأله حجاب به پیغمبر(ص) میفرماید که به اینها بگو حجابتان را محکم کنید، برای اینکه شما را اذیت نکنند. میفرماید که به منافقین بگو که دست از این شایعهپردازیها و ایذاء بردارید وگرنه دستور آخر را صادر میکنیم و آن کاری را که باید بکنیم انجام میدهیم. ارتباط این آیهها چیست؟ باید عرض کنم که من در این داستان اخیر فهمیدم. این قضیه سیزده آبان را که این قدر بزرگش کردند، مجسم همین بود که اینها، برای اینکه از جایی (از جریان بمباندازی و شلوغی)، سر و صدایی بلند بکنند (جرأت تظاهرات سیاسی که نداشتند)، اطراف مدرسههایی در منطقه جنوب شهر که مردم حساسیت دارند و دخترها از آنجا میآمدند، یک عده الواط را که به اصطلاح خودشان، سیاسی هم هستند، گمارده بودند که به دخترهای مردم متعرض میشدند. میدانستند که این کار عکسالعمل دارد، میدانستند که کمیته میآید، میدانستند که مردم میآیند. این مطلب کاملاً قابل پیشبینی است. این جریان را ادامه دادند و کمیته در مقابل اینها ایستاد و خواست جلوی اینها را بگیرد. با نیرویی که آماده کرده بودند، با کمیته درگیر شدند، تا مأمور کمیته را خلع سلاح بکنند. طبعاً وقتی مأمور کمیته بخواهد خلع سلاح بشود، تیراندازی میکند، وظیفهاش هست که اسلحه را تحویل ندهد. وقتی که صدای تیر بلند شد آن چند نفری که جمع کرده بودند، دور آنها را گرفتند و شلوغ کردند. به بهانه مسایل جنسی، اما هدف سیاسی بود. ببینید که چقدر آیه بالا به این جریان مربوط میشود. به پیغمبر(ص) میفرماید که به این زنها بگو خودتان را حفظ کنید، روپوشها را به بدنتان نزدیک کنید و این بدحجابی و بیحجابی را کنار بگذارید که مایه فساد نشود و بعد به منافقین دستور میدهد که شما اینجور نکنید. عین این ماجرا در اینجا تکرار شد. آنها شلوغ کردند و مردم عکسالعمل نشان دادند و آن داستانی که میدانید. این جریان برای رسانههایی که هیچ خوراک ندارند، خوراکی شد. به آنها خوراک دادند که چیزی داشته باشند و بگویند در ایران تظاهرات ضد جنگ شد! شما میدانید، ملت ما میداند، اگر منافقین هم نمیدانند (که میدانند) بدانند، رهبر منافقین و دیگران این ماه (اردیبهشت) را ماه تظاهرات ضدجنگ اعلام کردند. شما را به خدا! که در این مملکت زندگی میکنید، شما خبرنگارهای غربی که در هر جا از مملکت ما هستید، از اینها (منافقین) یک نفرشان جرأت کرد در این ماه در یک جا، یک صدایی بر ضدجنگ بلند کند؟! چرا آمریکا این قدر بدبخت است که سازمان سیاسیاش این مسایل را نمیفهمد، که مورد تعرض نویسندههای آمریکایی قرار گرفته است. در یکی از نشریات آمریکایی، »جک اندرسون« یکی از نویسندههای آمریکایی که چند بار مقاله تحلیل گرانه در مورد ایران نوشته و بعد آبرویش رفته، یک بار نوشته بود که امام مریض است و یک بار گفت جامعه چطوری است (و متوجه شد که این طور نیست) این اواخر علیه سازمان سیا اعلام جرم کرده و گفته که این سازمان با اطلاعات دروغی که به ما میدهد، آبروی ما نویسندهها را میبرد! ببینید که کارشان به اینجا رسیده است. اینها واقعاً به رسوایی افتادهاند. من اعلام میکنم، در این مملکت بعد از همان اعلان ضدانقلاب که همه آنها گفتند: »ماه اعتراض به جنگ«، چه کسی در خیابان پیدا شد؟ چطور شما پنج نفرتان جرأت نکردید با هم جایی جمع شوید، صدایی بدهید که ما بفهمیم که شما هستید؟ این طور چیزی نتوانست واقع بشود، این خیلی مسأله است. در فرانسه، برای دکترها دستور صادر میکنند که با مریضهای جمهوری اسلامی فعلاً مصاحبه نکنید. اینها چقدر بدبخت هستند که از جسد سوخته یک مجروح شیمیایی جمهوری اسلامی میترسند که این را به مردم فرانسه نشان بدهند! فرانسه از آن طرف میآید فیلم ساختگی شکنجه یک اسیر عراقی را آن جور از تلویزیون خودش پخش میکند، از این طرف میگوید شما در باره زخمیهای جمهوری اسلامی که در بیمارستان شما هستند، میهمان شما هستند، هیچ چیز نگویید! این برای یک کشوری که پایهگذار انقلاب کبیر میباشد، چقدر ذلت است! این نه تنها سقوط است، بلکه از سقوط گذشته است. بر اساس اخباری که به دست ما رسید، آنها گزارشهایی برای همین ابتذال و شلوغی آماده کرده بودند. آخر جریانهای سیاسی بیایند یک بوتیک باز بکنند، برای اینکه مثلاً لباس ارزان و ضداخلاق به آدمهای بیبند و بار بفروشند؟ این چقدر سقوط است!! شما وقتی که میخواستید مبارزه را شروع کنید، بچههای مردم را برای مبارزه با امپریالیسم دعوت کردید! خواستید مردم بیایند با امپریالیسم مبارزه بکنند، مبارزه با امپریالیسم همین است که پولهای سازمان سیا را بگیرید، یک مقداری را خودتان بخورید، یک مقداری را هم لباس ارزان و ضداخلاق در اینجا به مردم بدهید! این جور در داخل به مبارزه افتادهاند. این لیبرالهایی که به وضع آنها اشاره کردم، یک نامه مینویسند، حالا یک نامه نوشتن دیگر چه میشود که شما میخواهید با جنگ مبارزه کنید! آنجا به یک ابتذالی افتادند، همین کارهایشان باعث شد که به آن ابتذال افتادند. همین مخالفین شما که وضعشان را دارید میبینید! این مجموعه با هم شد: عراق از هوا حمله کرد، با موشک حمله کرد، اسلحه شیمیایی به کار برد، منافقین در داخل شروع کردند به شایعهپراکنی و از بیرون اعلامیه دادند، مارکسیستها و دیگران هم همین کار را کردند، ملیگراها و امثال اینها همه مصاحبه کردند و پیام دادند. حالا نتیجهاش چه شد؟ تمام نتایجی که گرفته شده است عرض میکنم. نتیجه معکوس است و امروز وحشت آمریکا بسیار بیشتر شده است؛ یعنی این زحمت هماهنگی، این خرجها و این بیانیهها، در چند رشته باعث شد که اینها به نفس، نفس بیفتند. از لحاظ خود عراق، همه ادعاهای برتری هوایی با هشت موشک که ما به بغداد زدیم خنثی شد. آمریکاییها میگویند: پنتاگون گفته است ما وقتی که اولین موشک ایران پرتاب شد، شوکه شدیم. فکر نمیکردیم اینها چنین چیزی داشته باشند! در داخل بغداد تا حالا نمیگفتند اما حالا صریح میگویند: بغداد تبدیل به یک شهر جنگ زده شده است. و داخل عراق به طور جدی، مسألهآفرین شده است؛ یعنی مردم عراق حالا میفهمند که جنگ در خانههای آنها آمده است! در ارتش عراق ما اطلاع وسیع و روشن داریم که مسأله تسلیمطلبی به عنوان یک راه حل مطرح شده است. یکی از جلساتی که صدام تشکیل داد (ما از داخل جلسه اطلاع داریم) مربوط به این بود که اگر در جبههها، روحیه تسلیمطلبی در فرماندهان پیش بیاید، خطر دارد و پیش آمده است. گزارش داده بودند: در عملیات بدر که ایرانیها توانستند با قایق از آب عبور کنند و سه هزار اسیر را به آن طرف ببرند، علتش این بود که فرماندهان تصمیم گرفته بودند تسلیم بشوند. حالا من نمیدانم تصمیم گرفته بودند یا نه! ولی این مسأله به طور جدی الان در عراق مطرح است. از لحاظ اقتصادی، تمام کسانی که از عراق طلبکارند، یوگسلاوی که این قدر رذیلانه هم در جنگ برخورد میکرد، فرانسه، هندوستان و دیگران بر روی گرده عراق فشار آوردهاند که بیا پولهای ما را پس بده! بانکهای مرکزی که اعتبار داده بودند، اعتباراتشان را تمدید نمیکنند. شرکتهایی که آنجا کار میکردند، الان دیگر نمیتوانند مزدشان را بگیرند. انفجار رافدین باعث شده که یک خللی در پرداختها به وجود بیاید، چون کامپیوترها نمیتوانند کار کنند، اکثر کامپیوترها لرزیده است، صفحاتشان مخلوط شده و الان نمیتوانند موجودی را نشان بدهند و کلا جواب سریع نمیتوانند بدهند. کارگرانی که میخواهند فرار کنند و میخواهند طلبهایشان را از بانک بگیرند، کامپیوتر جواب نمیدهد. در چند مورد گزارش دادند، به جای صد هزار دلار، یک میلیون دلار جواب داده است و گاهی هم معکوس جواب داده است. مسایلی از این قبیل در درون اینها درست شده و سد اصلی متزلزل است. اینها در مقابل این مسایل قرار گرفتهاند و آمریکا به دست و پا افتاده است. در جبهه داخلی ما، نتیجه معکوس گرفتند، این را من نباید بگویم، شما خودتان قضاوت کنید! ملت ما امروز بیشتر در جنگ آمادگی پیدا کرده یا یکی دو ماه پیش؟ خوب! داریم میبینیم که نماز جمعه ها شلوغ شده است. باخترانی که آن جور ظالمانه با موشک زدند، نماز جمعه آنجا این روزها کم سابقه است. در بقیه شهرها همین حالت وجود دارد. در بروجرد، در همدان و در جاهایی که موشک و بمب خوردند، مردم خوزستان که به طور کلی همیشه در جریانات، قهرمان بودند، مقاومتر شدند و سرّ آن هم این است: این جنگ خاصی نیست که رهبر راه انداخته باشد یا ما خواسته باشیم و یا دولت و مجلس خواسته باشند. این جنگی است که مردم میخواهند. مردم تا احساس خطر نکنند، دنبال کارشان هستند، وقتی که احساس خطر بکنند، به میدان میآیند، کمکهای مردم به سرعت افزایش پیدا کرده است. دیروز (پریروز) اطلاع دادند، از زابل محروم و فقیری که بار محرومیت چندین ده سال حکومت پهلوی را به دوش میکشد، یک کاروان با ارزش چند میلیارد به طرف جبهه حرکت کرده است و قلکهای صد هزار بچه را دیدید. برای یک بچهای که پول بستنی و قلم و پاک کن و مدادش را داخل قلک میریزد، آن قلک به اندازه موجودی کامل یک تاجر ارزش دارد، او، فقط همین را دارد و یکدفعه میآید، آن جوری تحویل جبهه میدهد با این خصوصیات. مقاومت مردم، آمدن مشهدیها از مشهد - که دور است و موشک بغداد به آنجا نمیرسد - کفن پوش آمدهاند تا همدان و کرمانشاه رفتهاند و خودشان را در مقابل حملات هوایی عرضه کردهاند. مردم مقاومتر شدند. دشمنان ما این را هم اعتراف کردهاند. ضد انقلاب این قدر به ابتذال کشیده شده که حالا مطبوعات فرانسه هم آنها را مسخره میکنند. البته ما دلمان نمیخواهد مسخره کنند. کارشان به جایی رسیده که زنها و دخترهایشان را با هم مثل حیوانات تاخت میزنند! به عنوان یک رویه، آن قدر زشت است که مدنی گفته ما دیگر در اروپا سرمان را نمیتوانیم بلند کنیم. ببینید قضیه چقدر زشت شده است! این افتضاح را ما نمیخواهیم که بچههای ما - هر چند ضدانقلاب - به این پستی بیفتند و بچهای که در خانواده اسلامی بزرگ شده، هنوز معنای عدّه و زن و شوهر را نفهمد، یعنی چه؟ و این حرفها برای ضدانقلاب و در داخل خودشان است. یک ریختگی کلی در جبهه مقابل پیدا شده است: امریکاییها به این خنس افتادهاند که چون احساس کردهاند حرکات نسبتاً مثبت دبیرکل سازمان ملل دارد نتیجه میدهد و دنیا دارد با حق ایران کمی آشنا میشود، به دروغ، مسأله انتقال اسلحه شیمیایی را توسط نیروهای ما به جبهه مطرح کردند. خوب! شما آمریکاییها اگر این قدر اطلاع دارید که ما اسلحهمان را به جبهه بردهایم، این قدر در ما نفوذ دارید، چرا عملیات بدر را پیشبینی نکردید؟ چرا آن را نفهمیدید؟ معلوم است که دروغ میگویید! ماهواره شما از آن بالا میگذرد، میبیند که آنجا ماشین میآید و میرود، خوب! این ماشینها همیشه میرود. این که چیزی نیست! ما با کامیونهای زیاد، در آنجا جادهکشی میکنیم و هور را خشک میکنیم، آنجا کشاورزی میکنیم، کانال میزنیم، شما خیال میکنید سرباز هستند، با خیالات خودتان اطلاعات میدهید. آن هم سازمان اطلاعات شماست! یک دفعه یک سرو صدایی در آستانه تشکیل شورای امنیت پیدا شد که ایران هم اسلحه شیمیایی خود را به جبهه برده است، حالا منظور چیست؟ برای اینکه بگویند، اگر حکمی صادر شد، ایران هم محکوم شده است. اینها این قدر پست هستند! به یک ذلتی افتادهاند که از یک ابرقدرت که هیچ، از یک حکومت تحت سلطه هم زیبنده نیست که این قدر ضعیف برخورد بکند. کار به جایی رسید که شورای امنیتی که تمام این چهار، پنج سال علیه ما کار میکرد، دیروز (پریروز) یک گام مثبت برداشت، تصریح کرد، رسماً گزارش داد که اسلحه شیمیایی علیه سربازان ایران به کار رفته است و این خیلی مثبت است که با صراحت بگویند. سازمان ملل گزارش دکتر اسپانیایی را که در بیمارستانهای اروپا معاینه میکرد و گفت ایرانیها با گاز خردل و گازهای سمی دیگر مجروح شدهاند، منتشر کرد. این کار دبیرکل بود و بعدش هم شورای امنیت رأی داد که علیه سربازان ما اسلحه شیمیایی به کار بردهاند. اما باز هم یک ضعف غیر قابل قبولی در این حکم هست. شما که میگویید علیه سربازان ایرانی به کار رفته، محکوم هم میکنید، چه کسی علیه ما به کار میبرد؟ این از کجا آمده است؟ همه دنیا میفهمند که عراق است، خوب! چرا نمیگویید عراق! چرا شما این قدر ضعیف هستید! چرا این قدر بزدل و محافظه کارید! حرف را میزنید، اما صریح بزنید، روشن حرف بزنید! جمهوری اسلامی این قدر نیرومند هست که اگر حرفی زد، پای آن بایستد. ما به دبیر کل قول دادیم، گفتیم شما اگر تجاوزهای عراق را از اول اعلام کنید، بگویید عراق متجاوز بوده، بگویید از مقررات بینالمللی تجاوز کرده، بگویید از گاز سمی استفاده کرده، بگویید بیجهت هواپیماهای غیرنظامی را تهدید کرده، بگویید بیجهت محیط زیست دریا را خراب کرده، بگویید به غیرنظامیها حمله کرده!! این تخلفات را بگویید، ما به شما اعتماد میکنیم، بعد میتوانیم به شما بگوییم، بیایید، بنشینید اینجا، صحبت بکنید، آن وقت متجاوز را چه جور محکوم بکنیم. ما آن موقع میتوانیم در مورد حق خودمان با شما صحبت کنیم، الان برای ما قابل حرف زدن نیستید. وقتی که یک قدم مثبت برداشتند و جلو آمدند، بعد شورای امنیت را هم دنبال خودش کشاند و این حرف را زد ولی ما به این قانع نیستیم، باید صراحت به خرج بدهید. باید خیلی روشن بگویید چه کسی آتش جنگ را در این منطقه افروخت و این همه آدم را از دو کشور کشت و این همه مجروح و این همه معلول و این همه اسیر و این همه صدمه و تخریب و این همه نزاع و جنگ و فحاشی در منطقه به وجود آورد. این همه دلهره، مسؤولش کیست؟ این را شما بگویید! بعد این مسأله مطرح میشود که با این متجاوز باید چکار بکنیم. وقتی که این گفته شد، آنجا دیگر چه دادگاهی میتواند در دنیا پیدا بشود که بگوید این حزب بعث و صدام حق حیات دارد! مقدمات کار را شما فراهم کنید، ببینید جمهوری اسلامی آماده مذاکره در این شرایط میشود یا خیر! خوب! الحمدللَّه دو قدم مثبت که ما دیدیم، تشکر میکنیم، ولی گلهمان را از این ضعف و از این دورویی حرف زدن و صریح حرف نزدن داریم و این هم خاصیت شورای امنیت است که خود رئیس سازمان ملل گفت: اصلاً فلسفه منشور این سازمان که حق وتو میدهد به این پنج کشور همین بوده که آنها بیش از این دیگر نمیتوانند حرف بزنند، مردانگیاش را ندارند! در کل، نتیجه این بحث، این است که جنگ شهرها، هنوز هم تمام نشده است، چون برای صدام راهی غیر از این نیست. او خیال میکند، تنها راه نجاتش این است که آن قدر جنایت بکند که عواطف انسانها را تحریک کند، تا به خاطر جلوگیری از جنایت بیایند، دست از حقوقشان بردارند. تز او الان این است. وقتی که به شهرها موشک زد، وقتی که به مردم بیدفاع و غیرنظامی موشک و بمب زد، وقتی که در جبهه جنایت کرد، وقتی که دریا را آلوده کرد، وقتی که جلو کشتیهای تجاری را گرفت و همه این کارها را کرد، فکر میکند که دیگران مستأصل میشوند! ولی او نمیداند که هیچ کس نمیتواند به خودش حق بدهد که از خون این همه انسان شریف که در این راه ریخته شده و از حقوق فراوانی که از یک ملت مسلمان انقلابی تضییع شده، به این آسانی بگذرد. آن کسی که این همه فداکاری کرده و این همه قربانی داده، قربانیان دیگر هم میدهد، برای اینکه به اهدافی که جمهوری اسلامی داشته برسد. در خاتمه صحبتم، یاد عزیزانی را که در این نماز جمعه، چهل روز پیش به طرف عرش الهی پرواز کردند، گرامی میداریم و به بازماندگان آنها تسلیت عرض میکنیم. خداوند - ان شاءاللَّه - به همه شهدای راه حق، مقام عالیتر عنایت بفرماید! چند کلمه هم برای برادران و خواهران عرب نوشتم که مجموعهای از مسایل لبنان و انقلاب اسلامی ایران است و تشابه عملکرد اسرائیل و حزب بعث عراق، که به یک نحو به مردم غیرنظامی حمله میکنند، برای اینکه دست نظامیها را ببندند، روی این مسأله و حمایتهایی که از طرف مراکز ارتجاعی از اینها میشود. ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم میبینید که اسلام مورد بغض و تهاجم قدرتهای کفر قرار گرفته و متأسفانه دشمنان از امکانات دنیای اسلام، علیه اسلام و میهن بهره میگیرند و از سکوت و رضایت مراکز قدرت دنیای اسلام استفاده میکنند. انقلاب اسلامی ایران که میتواند نقطه عطفی در تاریخ اسلام و مبدأ و منشأء حیات جدید مسلمین در عصر حاضر باشد، با توطئه کفار و به دست نوکر صفتانی چون حزب ملحد بعث عراق و با حمایت مادی حکام مرتجع کشورهای اسلامی، تحت فشار قرار گیرد که به جای سازندگی و کمک به مسلمانان مظلوم جهان، همچون فلسطین و لبنان و فیلیپین و صحرا و اریتره، نیروهایش صرف دفاع از خود شود. مردم مسلمان لبنان در لحظاتی که با خون و جان خود از دین و وطن خود دفاع میکنند و صهیونیستهای اشغالگر و نظامیان دولتهای استعمارگر را وادار به فرار از لبنان میکنند، نه تنها از طرف مراکز قدرت دنیای اسلام و عرب یاری نمیبینند، بلکه به دست آنها و به فرمان استعمارگران کافر، از پشت خنجر میخورند و به اختلافات درونی آنها که بذرش از پیش کاشته شده، دامن زده میشود و به منظور توجیه اشغال اسرائیل، ایجاد درگیری و ناامنی داخلی میشود. از طرف دیگر، رسانههای امپریالیستی و صهیونیستی این مردم ایثارگر و مظلوم را که از خانه و وطن و شرف و ناموس و دین خود دفاع میکنند، تروریست و اخلالگر معرفی مینمایند و قارونهای عرب که میلیارد، میلیارد پول در اختیار جنگافروزان عفلقی، برای تجاوز به ایران میگذارند، حتی از کمکهای مختصر مالی و بهداشتی و غذایی برای تأمین خانوادههای شهدای لبنان خودداری میکنند و در مقابل جنایات فجیع و علنی اسرائیل در روستاها و شهرهای لبنان، خاموش مینشینند. تصادفی نیست که شیوه عمل صهیونیستها و عفلقیها در تجاوز به مسلمانان ایران و لبنان شبیه به یکدیگر است. هر دو متجاوز، به مردم غیرنظامی حمله میکنند و مقررات بینالمللی را نقض میکنند و امنیت خود را که با تجاوز خود به خطر انداختهاند، بهانه جنایت خود معرفی مینمایند و طرف مظلوم خود را تروریست و جنگافروز معرفی میکنند و امکانات و رسانههای دنیای کفر را به طور مساوی در اختیار دارند. ریشه توطئه و تجاوز یکی است و اردوگاه ضد اسلام یک کانون و مرکز دارد. فرمان از یک جا صادر میشود، اما وسایل اجرا متنوع است. ما از مسلمانان مخلص دعوت میکنیم که درباره این حوادث، با دقت بیندیشند و دشمنان اسلام را در هر لباس و منصبی هستند که شناسایی کنند و برای نجات اسلام و قرآن و حق و فضیلت، همانند مردم ایران و مسلمانان لبنان پا به میدان گذارند. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم«، »وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإِنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.