نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. »عِبادَاللَّهِ اُوُصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«. در خطبه گذشته به طور معمول درباره عدالت اجتماعی صحبت کردیم و آخرین بخش بحثمان، عدالت در بین نژادها از دیدگاه اسلام بود و مظالمی که نسل سفیدپوست و جامعه غرب و بخصوص اروپایی در این پنج قرن گذشته نسبت به نژادهای دیگر مرتکب شدهاند، مورد بحث قرار گرفت. آخرین قسمت بحث مذکور، مربوط به ظلمی بود که دنیای استعماری غرب و نژاد سفید به نژادهای دیگر از جهت تحمیل حکومتهای ناصالح و انحراف محور صلاحیتها برای ولایت و حکومت کردهاند و گفته شد که یکی از آثار بد و خسارتانگیزی که هنوز هم دنیا از آن رنج میبرد، حاکم کردن طبقه سرمایهدار بر اکثر مردم و نوعاً تودههای محروم است. همچنین گفتیم که در خود اروپا و حاکمیت جوامع سفیدپوست هم این مشکل وجود دارد، منتهی آنها با انتقال مضار این نوع حکومت به سایر کشورهای دنیا و جبران خسارتهای موجود در جوامع خود از طریق ضرر ملتهای دیگر، این خسارت را جبران میکنند. در هفته گذشته، نمونههایی را از حاکمیت سرمایه در آمریکا ذکر کردم که سخت مورد توجه اقشار مختلف قرار گرفته بود و در این هفته تلفنها و نامههای فراوانی از جاهای مختلف داشتیم که این بحث را در سرنوشت ملت و برای آینده آنها آموزنده و مؤثر تشخیص داده بودند. سخن این بود که در سیستم سیاسی جوامع غربی، بخصوص آمریکا، فقط پولدارها، عناصر تحت حمایت آنها و میلیونرها میتوانند به مجلس و سنإ؛ظظ و پستهای کلیدی راه پیدا کنند و اکثریت مردم و مخصوصاً تودههای مستضعفِ رنگین پوست آمریکا، برای همیشه خود را از آن محیط محروم میبینند و مأیوسند. نمونههای زیادی را در مورد انتخابات آمریکا بیان کردم که در این خطبه نمیخواهم زیاد راجع به آن بحث کنم و به این علت اصل مسأله را بیان کردم تا اولاً بحث مشخص باشد و ثانیاً چون به علیبن ابیطالب(ع) - این امام بزرگوار شیعه - مربوط میشود، من این را بیصفایی میبینم که در خطبههای نماز جمعه حداقل بخشی از یک خطبه در هفتهای که تولد این بزرگمرد تاریخ را داریم به وجود ایشان اختصاص داده نشود. لذا بیشتر بحث خطبه اول را درباره شخصیت این امام بزرگوار صحبت میکنم[t1] و آن را با اصل بحث ربط میدهم، چون به همان مقدار که راجع به فساد محور حکومت در غرب میشود استدلال کرد، به همان میزان میتوان از زندگی علیبنابی طالب بر صحّت و اصالت محور حکومت در اسلام استدلال کرد که در زندگی علیبن ابی طالب و در حکومت پنج ساله آن بزرگوار تبلور دارد. در مقابل نقاط ضعفی که راجع به پایه حکومت به عنوان پارلمان و سنا در جامعه آمریکا و غرب وجود دارد، نقطه مقابل آن را از زندگی علیبنابی طالب در حکومت اسلامی مطرح میکنم. البته بحثمان درباره علیبنابیطالب جامعتر از مسأله حکومت است. یک نکته که لازم است برآن تأکید کنیم، این است که ما نمیتوانیم در بحثها و خطبهها و کتابها، همان طور که امام امت در سخنانشان اشاره فرمودند، شخصیت این بزرگواران را آن طور که هستند معرفی کنیم. نه درک ما به شخصیت آنها میرسد و نه زبان ما این قدرت بیان را دارد. آن قدری که برایمان قابل حس است، انسان به یک عشری از اعشارش در بخشی از یک خطبه میتواند اشاره کند. بهترین تعبیری که میشود با زبان ما ادا کرد، این است که بگوییم علیبن ابی طالب انسانی کامل و نمونه انسانیت مورد توجه قلم آفرینش است. یعنی جامعترین لقبی که انسان میتواند درباره ایشان مطرح کند که همه چیز در آن گنجانده شده باشد، این است که بگوییم علی(ع) انسان کامل است. تحقیقاً، در دین ما که دین توحیدی است، اجازه نمیدهد که غلو کنیم و این شخصیتها را از مقام انسانیت بالاتر ببریم و آن اظهارات غلوآمیزی که گاهی در تعبیرات بعضی از شخصیتهای عارف و صوفی درباره علیبنابی طالب و بزرگواران دیگر میبینید، ما به کار نمیبریم. تعبیر خود ائمه این است که: نَزَّلُونا اَنِ الرُّبُوبیةَ وَ قُولُوا فینا ما شئْتُم؛ »ما را در آن دستگاه ربوبی نبرید و شبهه ربوبیّت را پیش نیاورید. مرتکب شرک نشوید، ولی درباره فضایل انسانی ما هرچه میخواهید بگویید.« انسان مخلوق خداوند و گل سرسبد موجودات جهان است. انسان اشرف مخلوقات است و اشرف انسانها، ائمه هستند. در انسان کامل همه چیز گنجانده شده است، چون ما چیزی بهتر از انسان کامل در قلمرو مخلوقات خداوند نمیشناسیم. از مقام ربوبیّت پایین میآییم و بعد به روی این انسانها انگشت میگذاریم. در مورد انسان کامل، تعبیرات دیگری نیز در ادبیات مخصوص ادیان و مکتبها وجود دارد. به عنوان مثال، حجت خدا یکی از این تعبیرات است. وقتی ما به ائمه، حجت خدا میگوییم، به همین معنای انسان کامل است، چون طبق بسیاری از اسناد، هدف آفرینش انسان بوده و سیر اصلی حرکت انسان هم به سوی مقام عالی انسانیت است که باید به آن سمت حرکت کند. خداوند، انسانهای کامل را به عنوان حجت در زندگی ما آفریده و آنها را معرفی کرده تا ما آنها را سرمشق و حجت خود قرار دهیم و هر چیزی را که بخواهیم ارزیابی یا نفی و اثبات کنیم، شخصیت این بزرگواران برای ما حجت خواهد بود. در سرتاسر زندگی، علیبن ابیطالب و اولاد معصوم ایشان و انبیا در زمان خودشان، در تمام فضایل و رذایل برای مردم حجت هستند. هر چیزی که آنها نخواستند در وجودشان باشد، ما نیز باید چنین باشیم و هر چه آنها خواستهاند باشد، ما نیز باید تلاش کنیم تا چنین باشد. اینها برای ما حجت هستند. پس حجت خدا با انسان نمونه و کامل یکی است. انسان نمونه؛ یعنی نوعی از انسانیت که مورد توجه قلم و هدف آفرینش است، معرفی میشود و از مردم خواسته میشود که خودشان را با آن تطبیق دهند و به تعبیر دیگر، انسان کامل، الگو، حجت خدا و اسوه است (که در قرآن بیشتر این کلمه آمده است). همچنین تعبیر دیگر انسان کامل »مثل« است که ادبیات عرب بیشتر آن را به کار میبرد. »راهنما« نیز تعبیر دیگری است و حجت خدا راهنمای ما است. »نور«، »اَحَد الثقلین« و این گونه تعبیراتی که درباره ائمه میبینید، همه آنها میخواهند این مفهوم را به ما برسانند که اینها انسانهایی خالی از عیب و جامع همه فضایل هستند و هرکس در هر حدی باشد میتواند از وجود اینها برای خودش یک الگو، اسوه، حجت، نمونه و مثل بسازد. اینها مشعلهای زمین هستند. این »زیارت جامع« را بخوانید، آن تعبیراتی که در آن زیارتنامه وجود دارد، شرح همین حرفهایی است که من عرض میکنم. مسأله جامعیت یک انسان، بحثی است که گاهی به طور ضمنی القا میشود و گاهی هم باز کردهاند. مثلاً تعبیراتی دارند که علیبن ابیطالب جامع اضداد است. در اشعار عرفای بزرگ و در تعبیرات شخصیتهای عظیم هم این مسأله آمده؛ اما من خیال میکنم که تعبیر »جامع اضداد« برای فهماندن مطلب است. آنهایی که عارف هستند سطحِشان بالاتر از این است که این مسأله را ضدحساب کند. اظهار این کلمه یا مسامحه در تعبیر است و یا آنهایی که قدری عوامترند این را طرح کرده و خیال کردهاند که این گونه صفات در وجود انسان ضدیت دارد و یا اینکه بیان این کلمه به خاطر »با زبان مستمع حرف زدن« است، والاّ این را نمیتوان جامع اضداد گفت. تعبیر من هم این است که جامعیت تمام صفات مستحسنی را که قلم آفرینش در وجود انسان میخواهد و خالی بودن از همه رذایلی که خداوند نمیخواهد در بشر باشد، باید در وجود ائمه و در وجود علی(ع) پیدا کرد، اما اینها آیا با هم ضد هستند؟ انصافاً انسان نباید این را بگوید. آنهایی که گفتهاند این خصایص ضد هم هستند، این طور فکر کردهاند که یک نفر آدم شجاع و قهرمانی که شمشیر به دست میگیرد و در میدان جنگ میافتد و در یک شب هزار نفر را گردن میزند و خم بر ابرو نمیآورد، دارای یک روحیه خاصی است و اگر این روحیه در کنار یک بچه یتیم قرار گرفت و گرد و غبار و اندوه یتیمی را بر چهره یک بچه رنجدیده یتیم دید، شدیداً متأثر میشود و گریه میکند. و آنها میگویند که این دو صفت متضاد است. انسان باید یا قهرمان حساب شود و یا احساسات لطیفی داشته باشد که در مقابل یک چنین منظرهای شکسته شود و گریه کند. و یا میبیند که علیبن ابیطالب در ساعات بیکاری خود کلنگ برمیدارد و به بیابان میرود و زمین، کوهها و سنگها را میکند و چشمههای آب به وجود میآورد و در عین حال زاهدی است که وقتی نانِ نمک و شیر برایش میآورند، میگوید یا شیر و یا نمک به عنوان خورشت باشد. به نظر این عده، این دو صفت متضاد است که آدم آن طور اهل کار باشد که از اعماق زمین آب بیرون بیاورد و این طور اهل زهد باشد که حاضر نباشد نمک و شیر را با هم بخورد. آنها خیال میکنند که این دو متضاد یکدیگرند! یک سخنران که بهترین خطیب زمان خود بوده و نوشتههایش بعد از هزار و چهارصد سال در سطح عالی ادبیات جهان میتواند مَثَل، نمونه و شاهد باشد، در عین حال یک سرباز جنگجو و در عین حال یک کشاورز فعال و در عین حال یک انسان متفکری است که میتواند از حل مشکلترین و پیچیدهترین معماهای ریاضی برآید. به نظر این عده، این چیزها با هم جور نمیآید! انسان یا ادیب سطح بالا و یا ریاضیدان و یا مثلاً جنگجوی سطح بالایی میشود. برای انسانهای معمولی که ما هستیم، رسیدن به همه این رشتهها در سطح عالی امکان پذیر نیست. ما عملاً کسی را نداریم. افرادی مثل ابوعلی سینا که جزو نخبههای بشریت هم هستند، در بعضی از رشتهها متخصص شدهاند. در این زمانه، مثلاً انسان نمیتواند هم یک پزشک عالی مقام باشد و هم در سطح بالای مهندسی یک متخصص رشتههای پیچیده هندسه باشد و هم در رشته ستارهشناسی عالیترین مدرک را بگیرد و در رشتههای غیرمربوط، مثلاً ادبیات هم مدرک بالایی بگیرد. ما میدانیم که مستعدترین افراد اگر خوب کار کنند، میتوانند 4 - 5 تا دکترا بگیرند و بیش از این نمیتوانند. اگر در مورد علیبن ابیطالب به این طریق بنگریم که ما به آن معتقد هستیم: در همه رشتههای علوم در حد اعلا بوده و در همه رشتههای اخلاق دارای درجه عالی بوده و در رشتههای عملی هرجا وارد میشد، عالیترین نمره را میگرفت، بله! به صورت عادی در زندگی انسانهای معمولی، اینها همه بإ؛ظظ یکدیگر جمع نمیشود. اما اینها متضاد هستند؟ یک انسان نمیتواند این همه علوم را در خود جمع کند؟! این مسأله هیچ تضادی ندارد. چطور میشود یک آدم دو رشته را خیلی خوب بداند! اگر تضاد فلسفی مطرح بود، اجتماع متضادین محال است و دو ضد با هم جمع نمیشوند. جمع اضداد تعبیر عامیانهای است که بیشتر به خاطر نشان دادن اوج جامعیت امام مطرح شده است و اگر هم برخی شخصیتهای بزرگ علمی این تعبیر را کرده باشند، با مسامحه تعبیر کردهاند و مطلب صحیح این است که بگوییم علیبن ابیطالب جامع همه فضایل است. اما اینکه حالا تبیین بکنیم که چطور میشود آدم به این درجه برسد، واقعیت این است که به عقیده ما این همه فضیلت اکتسابی نیست؛ یعنی این تصور که حضرت علی(ع) همه آن رشتهها را در مدرسه خوانده و یاد گرفته و معلمهای عالی پیدا کرده، درست نیست. اصل مایههای جذب این مرحمت خداوند، اکتسابی است. صلاحیتهایی که در یک انسان پیدا میشود تا خداوند ابواب رحمتش را به روی او باز کند، این اکتسابی است؛ اما وقتی که این باب رحمت باز شد، رحمت الهی بدون وقفه و بدون حد و بیپایان افاضه میشود. علیبن ابیطالب در چنین موقعیتی است. خداوند میخواهد انسانهای نمونه، حجتهای روی زمین باشند. انبیای تاریخ، ائمه و امروز امام زمان که ما به آن معتقد هستیم، این طور هستند و تا قیام قیامت یک حجتی به این شکل باید در روی زمین باشد و آنها باید این طور باشند. آن، ارتباط پیدا میکند با ابواب رحمت الهی. در قرآن هم آیات فراوانی در این باره هست که این یک بحث مستقلی لازم دارد و خوب نشان میدهد که انسانهایی هستند که خداوند فضیلت خاص را برای این نوع افراد اختصاص میدهد. و این هدایتِ خاصِ الهی است. ما دو نوع هدایت داریم که هدایت خاص، همه این مسایل را برای انسان میتواند تأمین کند و برای علیبن ابیطالب اینها همه تأمین شده است. به عقیده ما، علی(ع) انسانی است که جامع همه فضایل و خالی از همه رذایل است. من در این خطبهها گفتهام، اینها و خیلی چیزهایی که ما نمیرسیم بگوییم، همه در این جامعیتی که من عرض میکنم وجود دارد. اما علیبن ابیطالب نیرو و عظمتی برای دین اسلام است که مهمترین دین خدا در روی زمین و دین ابدی الهی است و خداوند خواسته که چنین چهرههایی در این دین تعبیه شوند. خدماتی که این مرد بزرگ کرده و جامعیت آن که الان اشاره میکنم خیلی بیشتر از اینها است. علیبن ابیطالب از لحظه تولد در کعبه در دامان مادری مانند فاطمه بنت اسد (دومین زنی است که به اسلام گرویده است) و بعد در دامان پیغمبر بزرگوار اسلام (بهترین مرکز تربیت در جهان) رشد کرده است و از پدری مانند حضرت ابوطالب است، آن شخصیت بزرگواری که اگر حمایت او نبود، کفار نمیگذاشتند پیغمبر در مکه بماند و دین اسلام را به مردم عرضه کند. این مرد، آنچنان مورد بغض خصمهای علیبن ابیطالب و خصمهای فضیلت واقع شده که حتی بعضیها معتقدند او مسلمان هم نشده! چگونه ابوطالب مسلمان نشد در حالی که حافظ اصلی پیغمبر در مکه همان ابوطالب بود!! مرگ ابوطالب بزرگترین ضربه به زندگی عادی پیغمبر بود. حضرت علی(ع) در همه نقاط حساس و خطرناک تاریخ اسلام حضور فعال داشت. همان موقعی که جوان و بچه بود، جزو بچههایی بود که بسیاری از خطرها را از پیغمبر اکرم به خاطر نبوغی که داشت دفع میکرد. اولین نقطهای که علیبن ابیطالب درخشید، قضیه لیلةالمبیت است. آن شب برنامه وسیعی طرح شده بود که حضرت پیغمبر را از میان بردارند. آن فداکاری و خوابیدن در رختخواب پیغمبر جان پیغمبر را نجات داد و بعد علیبن ابیطالب به مدینه آمدند. مهمترین جنگ در تاریخ اسلام جنگ »بدر« است که علیبن ابیطالب، آن چهرههای اصلی کفار را از پای درآورد و جنگ را به نفع اسلام خاتمه داد. صحنه بعدی که بسیار مهم است، در جنگ »اُحد« بود. مورخین همه قبول دارند علیبن ابیطالب با آن فداکاری خاص خود جان پیغمبر را نجات داد. در جنگ خندق آن لحظهای که با عمروبن عبدود مواجه شد، قضاوتها این بود که الان تمام کفر با تمام اسلام مواجه است. این سرنوشت سازی، صحنه را مجسم میکند؛ یعنی سرنوشت همه کفر و همه اسلام باید آنجا روشن شود و این را علیبن ابیطالب به نفع اسلام ختم کرد و در جنگ خیبر هم علیبن ابیطالب قلعه مهم خیبر را فتح کرد. در فتح مکه عظیمترین قله افتخار را علیبن ابیطالب به دست آورد و روی دوش پیغمبر ایستاد، بتها را که سمبل شرک و کفر و حرب علیه اسلام بودند، متلاشی کرد. هر جا شما نگاه میکنید میبینید در مقاطع تاریخ، علیبن ابیطالب به عنوان یک شخصیت انسانی است. در دوران خانهنشینی علیبن ابیطالب مهمترین پشتوانه حکومتهای وقت و خلفای راشدین بود؛ از لحاظ علمی، احتجاجات، مشورت و نشان دادن راههای صحیح و جلوگیری از درگیریها و اختلافات که آن روز برای اسلام کشنده بود و این نقش علیبن ابیطالب را جزو نقشهای بسیار حساس آن حضرت میتوان به حساب آورد. بعد از این، دوران چند ساله حکومت علیبن ابیطالب است که مثل یک نقطه روشن در تاریخ اسلام مانده و اگر این چند سال حکومت علی(ع) حذف شود، تاریخ اسلام بسیار فقیر میشود و با همین چند سال حکومت، علیبن ابیطالب، تاریخ حکومت و سرمایه حکومت اسلام را آن چنان غنی کرده است. البته ما هنوز نتوانستهایم این شیوه را اجرا کنیم؛ اما به هرحال این سرمایه را علیبن ابیطالب با همان چهار، پنج سال حکومت در تاریخ باقی گذاشته است. نهج البلاغه که همین روزها مؤتمر آن در جریان است، انصافاً یکی از ذخایر عظیم جامعه اسلامی بعد از قرآن است و این شخص علی(ع)، شاگرد پیغمبر است و به قول آن حضرت: »اِنَّ اَعْبُدُ مِن عَبید« یعنی خود را از بندگان پیغمبر حساب میکند و مقام پیغمبر مقام دیگر و بحث دیگری است. این شخصیت، این امام، در علم و تقوا و همه چیزهایی که ما فقط یک نمونه آن و یک جرقهای از آن منبع عظیم نورش را توانستهایم پیدا کنیم، در اوج قله افتخار قرار دارد. آن حضرت میفرمود که اگر برای من یک مسند قضاوت بگذارند و قرار باشد بین مردم قضاوت کنم، با اهل قرآن با قرآن قضاوت میکنم، با اهل انجیل با انجیل قضاوت میکنم، با اهل تورات با تورات و با اهل هر دینی با همان متن دینی و آسمانی خودشان قضاوت میکنم و در شجاعت شخصیتی است که میگوید: »واللَّهُ لَو تَظاهَرَةُ العَرَبُ علی قِتالی لَمَّا وَلَّیْتُ مِنها«، همه عرب اگر جلوی من بایستند و بخواهند با من بجنگند، من پشت خود را به اینها نمیکنم. این مردانگی علی است. زبان گویای علیبن ابیطالب در آن حدی است که وقتی حرف میزد، دشمنان حضرت میگفتند سحر میکند. و رحم و مروّت و عدالت علیبن ابیطالب طوری است که مسیحی نویسنده »جرج جرداق« در کتاب خود، اسم حضرت علی را »صوت العدالةالانسانیة« گذاشته است. علیبن ابیطالب از زبان یک ادیب مسیحی که افکار حمایت از مستضعفین در او خیلی شدید است و اصلاً شخصیت او را این حالت تشخیص میدهد، اسم علی را گذاشته است »فریاد عدالت انسانی« و از دیدگاه خودش لقب خوبی برای علیبن ابیطالب(ع) انتخاب کرده است. قبلاً گفتیم، در انتخابات آمریکا هر نمایندهای یک میلیون و صد هزار دلار خرجش شده است تا انتخاب شود و سرمایهداران آمریکا این طوری اینها را به کنگره یا سنا فرستادهاند تا برجامعه حاکمیت داشته باشند. نقطه مقابل این کار علیبن ابیطالب است؛ در مورد هر سرمایهدار خائنی که علم به غاصبیت اموالش داشت، دستور داد اموالش را پس بگیرند. وقتی که سرکار آمد، اولین بخشنامهای که کرد این بود که هرچه در دوران حکومت قبل از من از اموال بیتالمال و عمومی به ناحق به اشخاص داده شده است، باید به بیت المال برگردد. گرچه به صورت مهر خانمها در آمده باشد و این برخورد حضرت با این طبقه بود. وقتی حضرت سرکار آمد، طلحه و زبیر که از شخصیتهای بنام دنیای اسلام هستند و الان هم در میان اهل سنّت محبوبیت زیادی دارند، و شخصیتهای قدیمی و استخواندار زمان پیغمبر اسلام(ص) بودند (منتهی کمکم پولدار و جزو به اصطلاح مترفین شده بودند) خدمت حضرت علی(ع) رسیدند و گفتند: »نُبایِعُکَ اِلاَّ اَنْ نَکُونَ شُرکائِکَ فِیالاَمْر« ما به این شرط با شما بیعت میکنیم که در امر حکومت شریک باشیم. حضرت فرمودند: نه! ما شریک نمیخواهیم. مثل همین مردم بیعت کنید و اگر گفتم بروید جنگ، بروید و هر حکمی کردم باید عمل کنید؛ مردم ما را خلیفه کردهاند. اینها یک تیپی هستند که میتوان با آن تیپ آمریکاییها مقایسه کرد. در انتخابات، یکی از اعضای کنگره (یا سناتورهای آمریکایی) به نام »بوئیس نیزور« در اجتماعی که سرمایهدارها جمع شده بودند و خرج انتخابات مطرح بود، به آنها گفت بیایید کار را با هم تقسیم کنیم، شما پول خرج کنید و ما را به مجلس بفرستید، ما هم قانون وضع کرده شما را پولدارتر میکنیم! دوباره شما پول خرج کنید و ما را به مجلس بفرستید، باز ما قانون وضع میکنیم شما باز هم پولدارتر میشوید. این جزو اسناد موجود سخنرانیهای اعضای کنگره یا سنای آمریکاست. آن حکومت (آمریکایی) میخواهد با این حکومت (اسلامی) حرف بزند! طلحه و زبیر جزو ارکان آن روز بودند و موافقت و مخالفت آنها میتوانست علیبن ابیطالب را یا قویتر کند و یا برای آن حضرت مشکل درست کند که مشکل هم درست کردند و در جنگ بصره این همه مشکل پیش آوردند. علیبن ابیطالب با اینها این طور برخورد میکند و میگوید ما شریک نمیخواهیم. آن حضرت کار را تقسیم میکند و در مقابل، نماینده ایالت »اوکلاهما« در یکی از نوشتههای خود مینویسد: من با نمایندههای مجلس آمریکا که صحبت کردم، 99 درصد، از بدترین کارهای خود را پول جمع کردن برای انتخابات میدانند. آن حکومتی است که میگوید بدترین کارهای ما پول جمع کردن برای انتخاباتمان است و علیبن ابیطالب(ع) با کسانی که همراهش بودند آن طور رفتار میکند: یک روز مالک اشتر خدمت امام آمد. مالک اشتر را همه میشناسیم که شخصیت مقبولی است، بهترین نامه علیبن ابیطالب(ع) که در تاریخ ثبت شده، خطاب به مالک است. خدمات مالک در جنگ و در جاهای دیگر معلوم است. حتی قضیه برای مالک هم مشتبه بود و آمد خدمت علیبن ابیطالب(ع) و گفت: آقا! آن روزی که ما در جنگ بصره پیروز شدیم، به آن علت بود که خیلیها با ما بودند، آن روز وحدتی بود؛ اما خیلی از پولدارها بعد از جنگ بصره که شما به کوفه آمدید و با عدالت خشکی که اجرا فرمودید، کم کم از دور ما کنار رفتند؛ حالا بیاید یک مقداری خرج کنید: »یَمْلَوْا اَلَیْکَ اَعْناقِ الرِّجال« گردن اینها متمایل به شما میشود، میآیند و ما مشکلاتمان را با اینها حل میکنیم. حضرت فرمود: مالک چه حرفهایی میزنی؟! این چه تحلیلی است که تو میکنی و میگویی این جوری شد که ما الآن مشکلات داریم و اگر این طور کنیم مشکلاتمان برطرف میشود؟ ترس من بیشتر از این است که مبادا در زندگی خودم، از کارهایی که تو پیشنهاد میکنی بکنم، برای اینکه این حکومت را تقویت بکنم! این کار، اصول را خراب میکند. اینهایی که از دور ما رفتند، از عدالت فرار کردند، از جور که فرار نکردند! بگذار در تاریخ معلوم باشد که طرفداران جور از علیبن ابیطالب(ع) فرار کردند؛ آنهایی که تبعیض، امتیاز و چیزهایی اضافه میخواستند. زور مالک نرسید که علیبن ابیطالب(ع) را یک مقدار قانع کند تا کمی تعدیل نماید. یک عده دیگر آمدند خدمت حضرت و همین مسأله را به شکل دیگری مطرح کردند، این بار علیبن ابیطالب(ع) سرشان داد کشید: وَیْحکُمْ أَتَأمُروُنی اَنْ اَطْلَ والنَّصْرَ و الْجَور؛ چقدر شما نادانید، وای بر شما! شما پیشنهاد میکنید که من بخواهم فتح را با ظلم تحصیل کنم؟! این برخورد عادلانه و عدالت اجتماعی علیبن ابیطالب(ع) با پایههای حکومت و جریان حکومت خودش است و در مقابل، آن قیافه آمریکاییهاست که عرض کردم آن طور رفتار میکنند. آمار نشان میدهد که در سنای آمریکا از 33 نفر، 27 نفر کسانی هستند که با پول بیشتر انتخاب شدهاند. یعنی پولها را حساب کردند، موفقیتها را حساب کردند و در نتیجه از هر 33 نفر، 27 نفر کسانی هستند که پول بیشتری خرج کردهاند و انتخاب شدهاند. آنها این طور برای حکومت خود یارگیری میکنند و علیبن ابیطالب(ع) این طور عمل میکند! رئیس کمپانی استاندارد اویل آمریکا در یک سخنرانی گفت: اگر بخواهیم امتیازهایمان بماند باید در انتخابات سرمایهگذاری کنیم. خرج کردن در انتخابات را سرمایه گذاری مادی، همان تقسیم کار میداند: پول بده رأی بگیر و بعد هم قانون به نفع شما وضع میشود. رئیس معاملات نفتی شرکت نفتی تگزاس آمریکا میگوید: اگر میخواهید بعداً امتیاز بگیرید، باید در انتخابات پول بیشتری خرج کنید. آنها یک تیپ حکومت هستند و این یک تیپ حکومت! علیبن ابیطالب(ع) که به زبان یک مسیحی لقب »صوت العدالة الانسانیة« میگیرد و فخر تاریخ بشریت و انسانیت میشود، پایه و اساس حکومتش تودهها هستند. حضرت به مالک اشتر مینویسد: وَ ایَّاکَ وَ الاِسْتِئْثارَ بمَا النّاسُ فیهِ أُسْوَةٌ مبادا در چیزهایی که مال مردم است و همه باید در آن مساوی باشند، یک امتیاز کوچک برای خود یا بستگان یا دوستانت در نظر بگیری! البته مکتسبات حلال مردم مال خودشان است. همین علیبن ابیطالب(ع) که این طور حرف میزند، از سوی دیگر میفرماید کسی که آب و خاک دارد و فقیر است از رحمت خدا دور است؛ یعنی میگوید: انسان برود کشاورزی کند و در آورد و حلال هم بخورد. این منادی عدالت، این شخصیتی که با چهار سال و چند ماه حکومت، فخری برای جامعه بشریت درست کرد و امروز هر جا بخواهیم برای حقانیت نظام اسلامی دلیل پیدا کنیم، بهتر از حکومت علیبن ابیطالب(ع) نمیتوانیم پیدا کنیم؛ این شخصیت بزرگوار که در سراسر زندگی خود کسی نتوانسته نقطه ضعفی برای او پیدا کند و همه قدرتهای تبلیغی زمان وی و بعد از وی تلاش کردند فضایل او را بپوشانند و امروز فضایلش در شرق و غرب عالم پُر است؛ این چهره مثل آفتاب در آسمان میدرخشد. جزو بهترین خطبههای علیبن ابیطالب(ع) آن خطبهای است که تقوا را تعریف میکند و دعوت به تقوا میکند که آن چنان کوبنده است که مخاطب علیبن ابیطالب(ع) توان و تحمل این همه اوج مطلب را نمیآورد و جانش را بر سر استماع موعظه علیبن ابیطالب(ع) میگذارد و جان به جان آفرین تسلیم میکند. این شخصیت و عدالت حضرت علی(ع) و این هم صاحب (الزمان) امروز ما، و این رهبر عظیمالشأن ما که این همه ما به او عشق میورزیم و یکی از شاگرد شاگرد ... شاگردان علیبن ابیطالب(ع) میتواند حساب بشود و افتخار ایشان این است که نفحهای از نفحات فراوان علیبن ابیطالب(ع) را در وجود خود دارد و فرزندی از فرزندان لایق علیبن ابیطالب(ع) است. خداوند ایشان را حفظ کند و به ما این توفیق را بدهد که بتوانیم از شیعیان خوب علیبن ابیطالب(ع) باشیم، و ان شاءاللَّه یک نمونه بسیار ضعیفی در حد ارزش خودمان از حکومت علیبن ابیطالب(ع) را بتوانیم به دنیا عرضه کنیم. »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرَ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّالْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلیَالصِّدّیقَةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج). یکی از مناسبتهای این هفته، قتل ناجوانمردانه مارتین لوترکینگ رهبر نهضت عدالتخواه سیاهان آمریکا در 16 - 17 سال پیش است، که چون بحث من در خطبههای اول بیشتر در مورد سیاهان است، بحث مستقلی درباره او نمیکنم و فقط به عنوان نمونهای از جنایات نسل سفید به این مردم آزادیخواه و مظلوم، به همین قطعه تاریخ میشود توجه کرد و کسانی که مایل هستند، قدری در باره این موضوع و بخصوص در مورد زحمات و خدمات این مرد به سیاهان و ظلمی که به این فرد شد، مطالعه کنند. مسأله دیگری که در این هفته داریم، روز جهانی بهداشت است که باز به اشاره عرض میکنم. رسانههای جمعی و دستگاههای تبلیغاتی باید در مورد این روز خیلی خوب کار کنند. به کنگرهای که وزارت بهداری برای این کار برگزار کرده، باید توجه شود. بهداشت برای انسان مهمترین عنصر سلامتی و نشاط و فعالیت و زندگی صحیح است. اگر بهداشت درست باشد، مخارج فراوان بهداری و طبابت و پزشکی و دارو و بیمارستانها پایین میآید و قدرت کار جوانها افزایش مییابد. خوشبختانه امسال این شعار را انتخاب کردهاند که »جوان سالم پشتوانه اساسی ما«، و از لحاظ نشان دادن ارزش مسأله، این بهترین شعار است. ما از ملت انتظار داریم به برنامههای بهداشتی که برای سلامتی فرزندان، نوجوانها، جوانان، میانسالها، پیرمردها و برای همه مؤثر است و سعادت زندگی بدون بهداشت نمیشود، توجه زیاد بکنند و هرجا این خدمه بهداشت را میبینند از آنها استقبال کرده، به برنامههای بهداشتی کمک نمایند. مردم در اموری چون لولهکشیها و نظافت و چیزهایی که برای سلامت افراد مؤثر است، سرمایهگذاری کنند که بهترین سرمایهگذاریها از لحاظ بازدهی است و آن روزی که ملتی سالم از لحاظ بنیه داشته باشیم، خیلی از مسایل اقتصادی و بهداری و خیلی چیزهای دیگر ما میتواند حل شود. مسأله دیگری که با بحث اصلی هم مخلوط میشود و یک بحث را تشکیل میدهد، حضور فعال مردم ما در مراسم روز جمهوری اسلامی در این هفته است که برای بنده بسیار شیرین و الهام بخش و گویا بود. ما تبلیغ زیادی نکرده بودیم، خود مردم مایل بودند در این مراسم ابراز وجود کنند و با آن صحنهای که من از تلویزیون از دانشگاه تهران و اطرافش دیدم، سخت تحت تأثیر قرار گرفتم. این مراسم در حالی برگزار شد که مردم ما امنیت کامل هوایی نداشتند. در شرایط حمله به شهرها بودیم و هر لحظه ممکن بود برای هر اجتماعی یک فاجعهای پیش آید و آمدن مردم به این مراسم و شرکت کردن آنها، ضمن آنکه احترام به انقلاب و احترام به اسلام و رهبری و افکار خودشان بود، یک نوع دهن کجی نسبت به مخالفان و دشمنان و اظهار وجود در مقابل تهدیدات بعث عراق بود. من به عنوان یکی از شما مردم - و نه به عنوان سمت یا مسؤولیتی - افتخار میکنم که عضو چنین مردم و جامعهای باشم که این قدر سطح شعور و احساس وظیفه آنها بالا است. مخصوصاً مردم تهران برای من در این دو سه هفته خیلی زیباتر از آنچه فکرمیکنم، جلوه کردند. تهران جزو اهداف اصلی نظام بعث عراق بود و میخواست این شهر را خسته نشان دهد، چون اگر مرکز را میتوانست متشنج نشان دهد، توفیقی داشت. مردم تهران با این شخصیت انقلابی که از خود نشان دادند، انصافاً خیلی قوی جلوه کردند. کاری کردند که رادیو آمریکا که خصم ماست و هیچ وقت چیزهای خوب ما را نمیگوید، گفت: مردم تهران در مراسم تشییع جنازه شهدای بمباران، تظاهرات پرشکوهی کردند و تشییع جنازه پرشکوهی انجام شد. آنها حاضر نیستند این کلمات را درباره ما به کار ببرند، اما صحنه آن چنان روشن و تابان بود که آنها را هم وادار کرد اشارهای به این مسأله بکنند. انصافاً مردم در موقع نجات مصدومان، در موقع شرکت در مراسم، در موقع تشییع جنازهها، در امدادها و در نماز جمعه که فعلاً مظهر مقاومت مردم در مقابل تهدیدات است، حضور قوی داشتند. البته همه ایران این طور بودند؛ اما در تهران، درخشندگی خاصی داشت و بنده به عنوان نماینده مردم تهران و به عنوان کسی که از تریبون نماز جمعه تهران حرف میزند، تشکر میکنم، ضمن اینکه در همه شهرهایی که مورد تعرض قرار گرفتند، مردم همین حضور را نشان دادند و آنها در گذشته هم نشان داده بودند. ما قبلاً صحنههای مقاومت عجیب را در تبریز، همدان، باختران، دزفول، اهواز، اندیمشک و بخصوص بروجرد که انصافاً این روزهای اخیر خیلی درخشید، و در خرمآباد دیدیم. مردم در همه جا این طور بودند و این مجموعه، برای مأیوس کردن دشمن و برای امیدوار کردن ملت به آینده خود و تقویت روحیه رزمندگان بسیار اقدام خوبی بود و ما ضمن اینکه از شما تشکر میکنیم، انتظار داریم در آینده هم با همین سرمایه اصلی که انقلاب را پیروز کردید، تداوم انقلاب را هم تضمین بفرمایید. مسأله بعدی ما، مسأله جنگ شهرها و به طور کلی مسأله مهم روز است، مسأله مهم دنیا و منطقه است و با این که دو هفته گذشته هم من حرف زدم، باز این هفته هم لازم میدانم، چون این کار هنوز ادامه دارد. قضیه زدن شهرها یک مسألهای شبیه اصلِ جنگ است؛ یعنی یک پردهای از یک نمایشنامه است که قسمتهای اصلی آن را جنگ تشکیل میدهد و این طور حوادث هم شبیه خودش از درون خود بیرون میآورد. ماهیت همان ماهیت است؛ یعنی به همان دلیل که جنگ شروع شد، به ایران تجاوز کردند و از هوا و زمینی و دریا ما را مورد هجوم قرار دادند و بوقهای تبلیغاتی در کنار آن تهاجم فیزیکی قرار گرفت و آن صحنهها را به وجود آورد، به همان دلیل هم زدن شهرها، موشک پرانیها و بمبارانها اتفاق میافتد. اصل مسأله، اسلام است؛ یعنی آنچه که امروز بعد از انقلاب مطرح است، بعد از این که روشن شد ماهیت انقلاب ما اسلامی است. این واقعیت دیگر برای دشمنان ما قابل انکار نیست و کم کم هم گفتهاند، آنها اسلام را خطر میدانند و جمهوری اسلامی را منادی اسلام واقعی میدانند. این مسأله چیز روشنی است، بخصوص روی شیعه حرف میزنند، چون در جنوب لبنان و در ارتباط با اسرائیلیها مسایل خاصی هم آنجا پیش آمده، و اخیراً یک قدری هم پیش رفتهاند. چون آنجا اکثریت مردم شیعه هستند، روی شیعه حرف میزنند، ولی ترس آنها از کل اسلام است. شیعه که در سراسر دنیا به این وسعت نیست. آن یک میلیارد انسان که به عنوان اسلام حرکت میکند، در سراسر دنیا پخش هستند و خطر بالقوهای برای استکبار و ظلمه دنیا و استعمار و ارتجاع میباشند و متکی به اسلام هستند و اینها برای کوبیدن اسلام هیچ جایی غیر از اینجا ندارند. باید ایران را بکوبند، باید انقلاب اسلامی ایران را بکوبند! جنگ به این دلیل شروع شد، منتهی نتیجه معکوس داد. یعنی امروز این ما نیستیم که باید تلاش کنیم خودمان را از مشکلات جنگ نجات بدهیم. این جنگ افروز است، صدام و حزب بعث است، ارتجاع منطقه و حامیان آنها هستند که باید تلاش کنند خودشان را از عواقب این آتش که در منطقه افروختهاند نجات دهند. بنابراین، جنگ را شروع کردند و به یک نقطهای رسیدند که الان دستهای التماس به طرف ما دراز است؛ از سازمان ملل، هند، شورای خلیج فارس، اتحادیه عرب و هر جا که میشود یک دستی دراز کردهاند که خوب! صدام یک غلطی کرد، شما کنار بیایید! این نتیجه جنگ آنها شده است. چون اینجا نتیجه نمیگیرند، یک چیزی شبیه جنگ را مطرح کردند و آن، زدن شهرها و خطوط هوایی است. این کار یک قدری زشتتر از اصل جنگ است؛ چون همانهایی که جنگ را راه انداختند (یعنی جنگافروزهای دنیا که با توجه به اسلحه جدید جنگ درست میکنند) مجبور شدند برای جهاتی یک قواعد و مقررات بینالمللی وضع کرده، به امضای همه کشورهای مربوطه برسانند. یکی از آن قواعد همین است که مثلاً به نقاط مسکونی حمله نکنند. یکی این که مثلاً اسلحه شیمیایی و سمّی مصرف نکنند. یکی این که مثلاً به نیروهای امدادی حمله نکنند. یکی این که راههای غیر نظامی امن باشد؛ مثلاً کسانی که عضو پیمان یالتا میشوند باید به خطوط هوایی احترام بگذارند؛ کسانی که عضو پیمان راههای دریایی میشوند باید خطوط دریایی تجاری رإ؛ظظ حفظ کنند و کسانی که عضو کنوانسیون ژنو میشوند اسلحه شیمیایی به کار نبرند. نقطه جدید این است که همان مقرراتی که خودشان وضع کردهاند، به دست خود آنها نقض میشود. برای نجات از آتشی که خود افروختهاند، خود را در آتش انداختهاند و آتش درست کردهاند! حالا برای اینکه از آتش نجات پیدا کنند، آتش دیگری آن طرفتر روشن میکنند و اصول خودشان را نقض میکنند. این دور جدیدی است که شروع شده است. عجیب هم این است که روزهای اول (در زدن شهرها) ما خیال میکردیم که مراکز استعماری خیلی از این مسأله دل خوشی ندارند و حمایت نمیکنند؛ ولی کمکم دارد نشان میدهد که دو سه روز ریاکاری کردند. سازمان ملل روز اول یک بیانیهای داد که چهار چیز را اعلام کرد و گفت اینها فعلاً متوقف شود: زدن کشتیها، استعمال اسلحه شیمیایی، زدن خطوط هوایی و زدن شهرها. اینها را ما مطرح نکردیم، بلکه دبیرکل سازمان ملل مطرح کرد. شاید اینها فکر میکردند (من مطمئناً نمیدانم، در قلب او که نیستم!) ایران به همان اندازه که در جنگ و در جبههها سماجت به خرج میدهد حالا که اسلحه موشکی دارد و حالا که قدرت هوایی او محفوظ است و حالا که در دریا هم میتواند مقابله به مثل کند و حالا که امکانات شیمیایی هم دارد، اینجا هم تسلیم نمیشود. اینها فکرشان این بود و لذا میخواستند یک چیز جدیدی مطرح کنند؛ ایران را در مقابل یک موج جدید تبلیغاتی قرار بدهند و عراق هم بگوید بلی! ما قبول داریم، ایران است که میگوید ما قبول نداریم! ما که واقعاً این را نمیخواستیم (زدن شهرها). تلخترین چیز برای ما این است. من اعتراف میکنم که در دوران جنگ هیچ حالتی بدتر از همین ده، پانزده روز زدن شهرها نبود. سربازهای ما در جبهه، مسلح و دوره دیده، میجنگند و از سوی دیگر مردمی که در شهرها هستند بعضی از آنها اصلاً به جنگ ربطی ندارند، بعضیها اصلاً با جنگ مخالف هستند، بعضیها موافق هستند، بعضیها یک جور دیگر هستند. آیا درست است که بمب و موشک این گونه مردم را بزند؟! هیچ چیز تلختر از این نیست که جنگ را به این مرحله برسانیم. یک بمب یا یک موشک بیندازند، کسانی را که احتمال دارد در جنگ شرکت کنند، هدف قرار بدهند. این کار را عراقیها با حمایت دشمنان ما شروع کردند و عجیب هم این است؛ من این گله را از دبیرکل سازمان ملل میکنم که وقتی شما اعلامیه دادید و ما هم پذیرفتیم، چطور حالا این اعلامیه را پیگیری نمیکنید؟ دبیرکل به منطقه ما آمدند و اعلامیه خود را هم داده بودند، ما هم پذیرفتیم، گفتیم بر اساس همین اعلامیه بیایید با ایران هم مذاکره کنید. ایشان در مقابل میگوید که ایران چون حاضر نیست در باره جامعیت؛ یعنی صلح جامع صحبت کند، ما نمیتوانیم به ایران برویم؛ یا به بغداد هم نمیتوانیم برویم! آیا این حرف درست است؟! خود شما اعلامیه دادی و پیش قدم شده بودی و آمریکا هم استعمال اسلحه شیمیایی را ممنوع و محکوم کرد، انگلیس هم این مسأله را محکوم کرد. ما هم حرف شما (دبیرکل سازمان ملل) را پذیرفتیم و دیدید که از روی ضعف نبود. واقعاً اگر بنا باشد زدن شهرها را وسیله اسقاط صدام قرار بدهیم، این حربه برای ما حربه بسیار قویای است ولی ما نمیخواهیم این کار را بکنیم. با زدن بچهها، زنها و مردم کسبه بازار و کارخانهها و غیره ما نمیخواهیم یک حکومت را ساقط کنیم. این راهش نیست و ما این راه را بدترین راه برای رسیدن به هدفمان میدانیم. ولی خوب! ما نیرومندتریم. شما دیروز شرارت را شروع کردید، ما در ظرف چند ساعت تصمیم گرفتیم بیست و چند شهر را گلوله باران و چند شهر را بمبباران کردیم. امروز هم به شما نشان میدهیم که به سر بغداد چه خواهد آمد. گوشها را تیز کنید! خبرنگارها! گوشهایتان را تیز کنید، بغدادیها! گوشهایتان را تیز کنید، مخصوصاً مردم همدان و باختران که دیروز موشک خوردند، منتظر باشید که صدای انفجار خرابکارها در بغداد بلند میشود!! وقتی که این امر انجام شد، دیگر منکر نشوند. از همین حالا میگویم تا سازمان امنیت عراق هم برود جلوی آن را بگیرد! این جواب برای ما شیرین نیست. ما واقعاً نمیخواهیم این طور کنیم و لذا دیدید در این دو سه هفته هر وقت عراق 24 ساعت شرارت نکرد، ما بلافاصله اعلام کردیم که ما هم دیگر نمیزنیم. خوب! پشت بصره ما دستمان روی ماشه توپ است. انگشتمان را برمیداریم و این کار برای ما آسان است. ما همین حالا اعلام میکنیم و بنده به عنوان سخنگوی شورای عالی دفاع آرزو دارم که این موشکی که امروز به بغداد میزنیم، آخرین موشکی باشد که به بغداد میخورد، ولی شرط آن این است که آنها هم نزنند. اگربزنند ما چارهای نداریم. ما نمیتوانیم مردممان را در مقابل امواج بمب و موشک ببینیم و عامل بازدارنده را به کار نبریم. شما نصیحت که سرتان نمیشود، اخطار سازمان ملل هم سرتان نمیشود، محکومیت هم شما را باز نمیدارد! هیچ چیز غیر از زور و زبانی که خودتان به کار میبرید در اختیار ما نیست. بنابراین ما را مجبور میکنید و هر بار هم که مجبور کردید پشیمان شدید. شما میدانید هیچ شهری در هیچ کجای عراق نیست که بتواند مصون بماند. این برای شما معلوم است. شما میدانید که هزار کیلومتر مرزتان را که قسمتهای آباد کشورتان هم هست میتوان با توپ زد و شما میدانید که ما اگر تصمیم بگیریم، چند قدم در یک جای دیگر جلوتر بیاییم، توپهایمان تا خیلی از نقاط دیگر هم میرسد و ما به این کار هیچ دلخوش نیستیم. بنابراین نتیجهای هم نمیگیرید. الان میبینید که نتیجه معکوس شده است. شما از زدن شهرها چه نتیجهای میخواستید بگیرید؟ میخواستید مردم را خسته کنید؟ آیا مردم تهران خسته شدند؟! مردم همدان را بروید و ببینید آیا خسته شدند؟! مردم کرمانشاه و کردستان که شهرهایشان را هر روز میزنند، آیا خسته شدند؟! آیا مردم خوزستان و ایلام خسته شدند؟! اگر هم موقع زدن موشک از شهر بیرون بروند، همانجا هم با شما خصم هستند و تظاهرات میکنند و بچهها، اموال و هستی خود را باز هم در راه جنگ میدهند. این مردم خسته نمیشوند. آیا انگیزه رزمندههای ما کم شد؟! شما دیدید که این روزها بدون این که ما دعوت کنیم، هر روز از سی، چهل شهر مردم راه افتادهاند و دارند به جبهه میروند. خوب! درست دارید نتیجه معکوس میگیرید. موج حرکت مردم به میدان بیشتر شده است. قدرت مردم بیشتر شده است. در شهرها میبینید، در همان منطقهای که بمب میاندازید، بعداً در مقابل شما تظاهرات تشکیل میدهند. آنجا مثل بغداد و بصره نیست که مردمش را بشود با این حرفها خسته و یا بیرون کرد. انقلاب، مال خود مردم است، جنگ را خودشان اداره میکنند، خودشان دنبال جنگ هستند و بیش از آنچه که مسؤولان کشور به جنگ فکر میکنند، مردم فکر میکنند و اگر روزی ما مرد جنگ نباشیم مردم ما را کنار میگذارند و خودشان میجنگند. با این کارها شما میخواستید مردم را خسته بکنید؟ دنیا فهمید که شما چه جور مردم شروری هستید و اگر هدف شما تخریب ایران بود، باز هم شما بیشتر تخریب دیدید. این چه وضعی است؟ خطوط هوایی را شما تهدید میکنید، خوب! ما هنوز تهدید نکردهایم، ولی اگر یک روزی ایران بخواهد خطوط هوایی دنیا را در منطقه تهدید کند (شما میدانید که مهمترین خط هوایی دنیا الان از خلیج فارس عبور میکند و خلیج فارس هم که در اختیار ماست) خوب! ما اینجا بنشینیم بگوییم مثلاً کسی که میخواهد بغداد برود، بیاید در بحرین پیاده شود و بعد به بغداد برود یا در کویت پیاده شود؟! آن روز که این جوری نخواهد بود!! بنابراین شما از این کارها هیچ نتیجهای نمیگیرید، غیر از اینکه برای ملت خود، برای ما و برای مردم دیگر اسباب زحمت میشوید. اصل قضیه این است که مردم ما اولاً مسلمان هستند و اسلام بزرگترین منبع نیرو در دنیاست؛ این را اینها دارند و شما ندارید. دوم اینکه حکومت در ایران متکی به مردم است. شما متکی به مردم نیستید. کسی که خود را صاحب حکومت میداند حاضر است رنج را تحمل کند. شما حاضر نیستید این کار را بکنید. سوم اینکه راه ما حق و راه شما ناحق است چون شما متجاوزید. هم این مرحله، هم مراحل قبلی، همه جا شما متجاوزید. متجاوز اگر قدرت هم داشته باشد انگیزه ندارد، فقط انگیزهاش شهوترانی و سلطه و قدرت است، وقتی که دید با این کار قدرتش دارد تخریب میشود، انگیزهاش هم از دستش میرود. این مردم چون حق هستند، مظلومند. از خودشان دفاع میکنند و از اسلام دفاع میکنند، به کشورشان تجاوز شده است. به شهرهایشان تجاوز شده است، خوب! این مردم انگیزه دارند. پس اولاً اسلام، ثانیاً مردمی بودن حکومت و ثالثاً حق بودن موضع و انگیزه داشتن. در هر سه نقطه، شما در نقطه مقابل آن هستید. پس، از جنگ شهرها شما چگونه میخواهید خیر ببرید؟! چگونه میخواهید نتیجه بگیرید؟! زدن مردم تهران با مردم بغداد یک جور نیست. مردم بغداد میخواهند در بغداد بمانند که آسایش داشته باشند، مردم تهران (اکثریت را عرض میکنم) میخواهند اینجا بمانند تا از حق و از دین دفاع کنند، زندگی خود را برای خدا میخواهند. بنابراین من خیال میکنم که این جنگ شهرها، به هر دلیل و با هر تحلیلی به ضررتان هست. راه اساسی شما این است که هر چه زودتر بیایید تسلیم حق شوید، مردم عراق را به خودشان واگذار کنید! ما هم مردم عراق را به خودشان واگذار میکنیم تا حکومت مطلوب خود را انتخاب کنند و منطقه از شر جنگ راحت شود. ما این چنین صلحی را میخواهیم.