خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۶۴

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. »عِبادَاللَّهِ اُوُصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«.  در خطبه گذشته به طور معمول درباره عدالت اجتماعی صحبت کردیم و آخرین بخش بحثمان، عدالت در بین نژادها از دیدگاه اسلام بود و مظالمی که نسل سفیدپوست و جامعه غرب و بخصوص اروپایی در این پنج قرن گذشته نسبت به نژادهای دیگر مرتکب شده‏اند، مورد بحث قرار گرفت. آخرین قسمت بحث مذکور، مربوط به ظلمی بود که دنیای استعماری غرب و نژاد سفید به نژادهای دیگر از جهت تحمیل حکومتهای ناصالح و انحراف محور صلاحیتها برای ولایت و حکومت کرده‏اند و گفته شد که یکی از آثار بد و خسارت‏انگیزی که هنوز هم دنیا از آن رنج می‏برد، حاکم کردن طبقه سرمایه‏دار بر اکثر مردم و نوعاً توده‏های محروم است. همچنین گفتیم که در خود اروپا و حاکمیت جوامع سفیدپوست هم این مشکل وجود دارد، منتهی آنها با انتقال مضار این نوع حکومت به سایر کشورهای دنیا و جبران خسارتهای موجود در جوامع خود از طریق ضرر ملتهای دیگر، این خسارت را جبران می‏کنند. در هفته گذشته، نمونه‏هایی را از حاکمیت سرمایه در آمریکا ذکر کردم که سخت مورد توجه اقشار مختلف قرار گرفته بود و در این هفته تلفنها و نامه‏های فراوانی از جاهای مختلف داشتیم که این بحث را در سرنوشت ملت و برای آینده آنها آموزنده و مؤثر تشخیص داده بودند. سخن این بود که در سیستم سیاسی جوامع غربی، بخصوص آمریکا، فقط پولدارها، عناصر تحت حمایت آنها و میلیونرها می‏توانند به مجلس و سنإ؛ظظ  و پستهای کلیدی راه پیدا کنند و اکثریت مردم و مخصوصاً توده‏های مستضعفِ رنگین پوست آمریکا، برای همیشه خود را از آن محیط محروم می‏بینند و مأیوسند. نمونه‏های زیادی را در مورد انتخابات آمریکا بیان کردم که در این خطبه نمی‏خواهم زیاد راجع به آن بحث کنم و به این علت اصل مسأله را بیان کردم تا اولاً بحث مشخص باشد و ثانیاً چون به علی‏بن ابی‏طالب(ع) - این امام بزرگوار شیعه - مربوط می‏شود، من این را بی‏صفایی می‏بینم که در خطبه‏های نماز جمعه حداقل بخشی از یک خطبه در هفته‏ای که تولد این بزرگمرد تاریخ را داریم به وجود ایشان اختصاص داده نشود. لذا بیشتر بحث خطبه اول را درباره شخصیت این امام بزرگوار صحبت می‏کنم[t1] و آن را با اصل بحث ربط می‏دهم، چون به همان مقدار که راجع به فساد محور حکومت در غرب می‏شود استدلال کرد، به همان میزان می‏توان از زندگی علی‏بن‏ابی طالب بر صحّت و اصالت محور حکومت در اسلام استدلال کرد که در زندگی علی‏بن ابی طالب و در حکومت پنج ساله آن بزرگوار تبلور دارد. در مقابل نقاط ضعفی که راجع به پایه حکومت به عنوان پارلمان و سنا در جامعه آمریکا و غرب وجود دارد، نقطه مقابل آن را از زندگی علی‏بن‏ابی طالب در حکومت اسلامی مطرح می‏کنم. البته بحثمان درباره علی‏بن‏ابی‏طالب جامع‏تر از مسأله حکومت است. یک نکته که لازم است برآن تأکید کنیم، این است که ما نمی‏توانیم در بحثها و خطبه‏ها و کتابها، همان طور که امام امت در سخنانشان اشاره فرمودند، شخصیت این بزرگواران را آن طور که هستند معرفی کنیم. نه درک ما به شخصیت آنها می‏رسد و نه زبان ما این قدرت بیان را دارد. آن قدری که برایمان قابل حس است، انسان به یک عشری از اعشارش در بخشی از یک خطبه می‏تواند اشاره کند.  بهترین تعبیری که می‏شود با زبان ما ادا کرد، این است که بگوییم علی‏بن ابی طالب انسانی کامل و نمونه انسانیت مورد توجه قلم آفرینش است. یعنی جامعترین لقبی که انسان می‏تواند درباره ایشان مطرح کند که همه چیز در آن گنجانده شده باشد، این است که بگوییم علی(ع) انسان کامل است. تحقیقاً، در دین ما که دین توحیدی است، اجازه نمی‏دهد که غلو کنیم و این شخصیتها را از مقام انسانیت بالاتر ببریم و آن اظهارات غلوآمیزی که گاهی در تعبیرات بعضی از شخصیتهای عارف و صوفی درباره علی‏بن‏ابی طالب و بزرگواران دیگر می‏بینید، ما به کار نمی‏بریم. تعبیر خود ائمه این است که: نَزَّلُونا اَنِ الرُّبُوبیةَ وَ قُولُوا فینا ما شئْتُم؛ »ما را در آن دستگاه ربوبی نبرید و شبهه ربوبیّت را پیش نیاورید. مرتکب شرک نشوید، ولی درباره فضایل انسانی ما هرچه میخواهید بگویید.« انسان مخلوق خداوند و گل سرسبد موجودات جهان است. انسان اشرف مخلوقات است  و اشرف انسانها، ائمه هستند. در انسان کامل همه چیز گنجانده شده است، چون ما چیزی بهتر از انسان کامل در قلمرو مخلوقات خداوند نمی‏شناسیم. از مقام ربوبیّت پایین می‏آییم و بعد به روی این انسانها انگشت می‏گذاریم. در مورد انسان کامل، تعبیرات دیگری نیز در ادبیات مخصوص ادیان و مکتبها وجود دارد. به عنوان مثال، حجت خدا یکی از این تعبیرات است. وقتی ما به ائمه، حجت خدا می‏گوییم، به همین معنای انسان کامل است، چون طبق بسیاری از اسناد، هدف آفرینش انسان بوده و سیر اصلی حرکت انسان هم به سوی مقام عالی انسانیت است که باید به آن سمت حرکت کند. خداوند، انسانهای کامل را به عنوان حجت در زندگی ما آفریده و آنها را معرفی کرده تا ما آنها را سرمشق و حجت خود قرار دهیم و هر چیزی را که بخواهیم ارزیابی یا نفی و اثبات کنیم، شخصیت این بزرگواران برای ما حجت خواهد بود. در سرتاسر زندگی، علی‏بن ابی‏طالب و اولاد معصوم ایشان و انبیا در زمان خودشان، در تمام فضایل و رذایل برای مردم حجت هستند. هر چیزی که آنها نخواستند در وجودشان باشد، ما نیز باید چنین باشیم و هر چه آنها خواسته‏اند باشد، ما نیز باید تلاش کنیم تا چنین باشد. اینها برای ما حجت هستند. پس حجت خدا با انسان نمونه و کامل یکی است. انسان نمونه؛ یعنی نوعی از انسانیت که مورد توجه قلم و هدف آفرینش است، معرفی می‏شود و از مردم خواسته می‏شود که خودشان را با آن تطبیق دهند و به تعبیر دیگر، انسان کامل، الگو، حجت خدا و اسوه است (که در قرآن بیشتر این کلمه آمده است). همچنین تعبیر دیگر انسان کامل »مثل« است که ادبیات عرب بیشتر آن را به کار می‏برد. »راهنما« نیز تعبیر دیگری است و حجت خدا راهنمای ما است. »نور«، »اَحَد الثقلین« و این گونه تعبیراتی که درباره ائمه می‏بینید، همه آنها می‏خواهند این مفهوم را به ما برسانند که اینها انسانهایی خالی از عیب و جامع همه فضایل هستند و هرکس در هر حدی باشد می‏تواند از وجود اینها برای خودش یک الگو، اسوه، حجت، نمونه و مثل بسازد. اینها مشعلهای زمین هستند. این »زیارت جامع« را بخوانید، آن تعبیراتی که در آن زیارتنامه وجود دارد، شرح همین حرفهایی است که من عرض می‏کنم. مسأله جامعیت یک انسان، بحثی است که گاهی به طور ضمنی القا می‏شود و گاهی هم باز کرده‏اند. مثلاً تعبیراتی دارند که علی‏بن ابی‏طالب جامع اضداد است. در اشعار عرفای بزرگ و در تعبیرات شخصیتهای عظیم هم این مسأله آمده؛ اما من خیال می‏کنم که تعبیر »جامع اضداد« برای فهماندن مطلب است. آنهایی که عارف هستند سطحِشان بالاتر از این است که این مسأله را ضدحساب کند. اظهار این کلمه یا مسامحه در تعبیر است و یا آنهایی که قدری عوام‏ترند این را طرح کرده و خیال کرده‏اند که این گونه صفات در وجود انسان ضدیت دارد و یا اینکه بیان این کلمه به خاطر »با زبان مستمع حرف زدن« است، والاّ این را نمی‏توان جامع اضداد گفت. تعبیر من هم این است که جامعیت تمام صفات مستحسنی را که قلم آفرینش در وجود انسان می‏خواهد و خالی بودن از همه رذایلی که خداوند نمی‏خواهد در بشر باشد، باید در وجود ائمه و در وجود علی(ع) پیدا کرد، اما اینها آیا با هم ضد هستند؟ انصافاً انسان نباید این را بگوید. آنهایی که گفته‏اند این خصایص ضد هم هستند، این طور فکر کرده‏اند که یک نفر آدم شجاع و قهرمانی که شمشیر به دست می‏گیرد و در میدان جنگ می‏افتد و در یک شب هزار نفر را گردن می‏زند و خم بر ابرو نمی‏آورد، دارای یک روحیه خاصی است و اگر این روحیه در کنار یک بچه یتیم قرار گرفت و گرد و غبار و اندوه یتیمی را بر چهره یک بچه رنجدیده یتیم دید، شدیداً متأثر می‏شود و گریه می‏کند. و آنها می‏گویند که این دو صفت متضاد است. انسان باید یا قهرمان حساب شود و یا احساسات لطیفی داشته باشد که در مقابل یک چنین منظره‏ای شکسته شود و گریه کند. و یا می‏بیند که علی‏بن ابی‏طالب در ساعات بیکاری خود کلنگ برمی‏دارد و به بیابان می‏رود و زمین، کوهها و سنگها را می‏کند و چشمه‏های آب به وجود می‏آورد و در عین حال زاهدی است که وقتی نانِ نمک و شیر برایش می‏آورند، می‏گوید یا شیر و یا نمک به عنوان خورشت باشد. به نظر این عده، این دو صفت متضاد است که آدم آن طور اهل کار باشد که از اعماق زمین آب بیرون بیاورد و این طور اهل زهد باشد که حاضر نباشد نمک و شیر را با هم بخورد. آنها خیال می‏کنند که این دو متضاد یکدیگرند! یک سخنران که بهترین خطیب زمان خود بوده و نوشته‏هایش بعد از هزار و چهارصد سال در سطح عالی ادبیات جهان می‏تواند مَثَل، نمونه و شاهد باشد، در عین حال یک سرباز جنگجو و در عین حال یک کشاورز فعال و در عین حال یک انسان متفکری است که می‏تواند از حل مشکل‏ترین و پیچیده‏ترین معماهای ریاضی برآید. به نظر این عده، این چیزها با هم جور نمی‏آید! انسان یا ادیب سطح بالا و یا ریاضی‏دان و یا مثلاً جنگجوی سطح بالایی می‏شود. برای انسانهای معمولی که ما هستیم، رسیدن به همه این رشته‏ها در سطح عالی امکان پذیر نیست. ما عملاً کسی را نداریم. افرادی مثل ابوعلی سینا که جزو نخبه‏های بشریت هم هستند، در بعضی از رشته‏ها متخصص شده‏اند. در این زمانه، مثلاً انسان نمی‏تواند هم یک پزشک عالی مقام باشد و هم در سطح بالای مهندسی یک متخصص رشته‏های پیچیده هندسه باشد و هم در رشته ستاره‏شناسی عالی‏ترین مدرک را بگیرد و در رشته‏های غیرمربوط، مثلاً ادبیات هم مدرک بالایی بگیرد. ما می‏دانیم که مستعدترین افراد اگر خوب کار کنند، می‏توانند 4 - 5 تا دکترا بگیرند و بیش از این نمی‏توانند. اگر در مورد علی‏بن ابی‏طالب به این طریق بنگریم که ما به آن معتقد هستیم: در همه رشته‏های علوم در حد اعلا بوده و در همه رشته‏های اخلاق دارای درجه عالی بوده و در رشته‏های عملی هرجا وارد می‏شد، عالیترین نمره را می‏گرفت، بله! به صورت عادی در زندگی انسانهای معمولی، اینها همه بإ؛ظظ  یکدیگر جمع نمی‏شود. اما اینها متضاد هستند؟ یک انسان نمی‏تواند این همه علوم را در خود جمع کند؟! این مسأله هیچ تضادی ندارد. چطور می‏شود یک آدم دو رشته را خیلی خوب بداند! اگر تضاد فلسفی مطرح بود، اجتماع متضادین محال است و دو ضد با هم جمع نمی‏شوند. جمع اضداد تعبیر عامیانه‏ای است که بیشتر به خاطر نشان دادن اوج جامعیت امام مطرح شده است و اگر هم برخی شخصیتهای بزرگ علمی این تعبیر را کرده باشند، با مسامحه تعبیر کرده‏اند و مطلب صحیح این است که بگوییم علی‏بن ابی‏طالب جامع همه فضایل است. اما اینکه حالا تبیین بکنیم که چطور می‏شود آدم به این درجه برسد، واقعیت این است که به عقیده ما این همه فضیلت اکتسابی نیست؛ یعنی این تصور که حضرت علی(ع) همه آن رشته‏ها را در مدرسه خوانده و یاد گرفته و معلمهای عالی پیدا کرده، درست نیست. اصل مایه‏های جذب این مرحمت خداوند، اکتسابی است. صلاحیتهایی که در یک انسان پیدا می‏شود تا خداوند ابواب رحمتش را به روی او باز کند، این اکتسابی است؛ اما وقتی که این باب رحمت باز شد، رحمت الهی بدون وقفه و بدون حد و بی‏پایان افاضه می‏شود. علی‏بن ابی‏طالب در چنین موقعیتی است. خداوند می‏خواهد انسانهای نمونه، حجتهای روی زمین باشند. انبیای تاریخ، ائمه و امروز امام زمان که ما به آن معتقد هستیم، این طور هستند و تا قیام قیامت یک حجتی به این شکل باید در روی زمین باشد و آنها باید این طور باشند. آن، ارتباط پیدا می‏کند با ابواب رحمت الهی. در قرآن هم آیات فراوانی در این باره هست که این یک بحث مستقلی لازم دارد و خوب نشان می‏دهد که انسانهایی هستند که خداوند فضیلت خاص را برای این نوع افراد اختصاص می‏دهد. و این هدایتِ خاصِ الهی است. ما دو نوع هدایت داریم که هدایت خاص، همه این مسایل را برای انسان می‏تواند تأمین کند و برای علی‏بن ابی‏طالب اینها همه تأمین شده است. به عقیده ما، علی(ع) انسانی است که جامع همه فضایل و خالی از همه رذایل است. من در این خطبه‏ها گفته‏ام، اینها و خیلی چیزهایی که ما نمی‏رسیم بگوییم، همه در این جامعیتی که من عرض می‏کنم وجود دارد. اما علی‏بن ابی‏طالب نیرو و عظمتی برای دین اسلام است که مهمترین دین خدا در روی زمین و دین ابدی الهی است و خداوند خواسته که چنین چهره‏هایی در این دین تعبیه شوند. خدماتی که این مرد بزرگ کرده و جامعیت آن که الان اشاره می‏کنم خیلی بیشتر از اینها است. علی‏بن ابی‏طالب از لحظه تولد در کعبه در دامان مادری مانند فاطمه بنت اسد (دومین زنی است که به اسلام گرویده است) و بعد در دامان پیغمبر بزرگوار اسلام (بهترین مرکز تربیت در جهان) رشد کرده است و از پدری مانند حضرت ابوطالب است، آن شخصیت بزرگواری که اگر حمایت او نبود، کفار نمی‏گذاشتند پیغمبر در مکه بماند و دین اسلام را به مردم عرضه کند. این مرد، آنچنان مورد بغض خصمهای علی‏بن ابی‏طالب و خصمهای فضیلت واقع شده که حتی بعضی‏ها معتقدند او مسلمان هم نشده! چگونه ابوطالب مسلمان نشد در حالی که حافظ اصلی پیغمبر در مکه همان ابوطالب بود!! مرگ ابوطالب بزرگترین ضربه به زندگی عادی پیغمبر بود. حضرت علی(ع) در همه نقاط حساس و خطرناک تاریخ اسلام حضور فعال داشت. همان موقعی که جوان و بچه بود، جزو بچه‏هایی بود که بسیاری از خطرها را از پیغمبر اکرم به خاطر نبوغی که داشت دفع می‏کرد. اولین نقطه‏ای که علی‏بن ابی‏طالب درخشید، قضیه لیلةالمبیت است. آن شب برنامه وسیعی طرح شده بود که حضرت پیغمبر را از میان بردارند. آن فداکاری و خوابیدن در رختخواب پیغمبر جان پیغمبر را نجات داد و بعد علی‏بن ابی‏طالب به مدینه آمدند. مهمترین جنگ در تاریخ اسلام جنگ »بدر« است که علی‏بن ابی‏طالب، آن چهره‏های اصلی کفار را از پای درآورد و جنگ را به نفع اسلام خاتمه داد. صحنه بعدی که بسیار مهم است، در جنگ »اُحد« بود. مورخین همه قبول دارند علی‏بن ابی‏طالب با آن فداکاری خاص خود جان پیغمبر را نجات داد. در جنگ خندق آن لحظه‏ای که با عمروبن عبدود مواجه شد، قضاوتها این بود که الان تمام کفر با تمام اسلام مواجه است. این سرنوشت سازی، صحنه را مجسم می‏کند؛ یعنی سرنوشت همه کفر و همه اسلام باید آنجا روشن شود و این را علی‏بن ابی‏طالب به نفع اسلام ختم کرد و در جنگ خیبر هم علی‏بن ابی‏طالب قلعه مهم خیبر را فتح کرد. در فتح مکه عظیمترین قله افتخار را علی‏بن ابی‏طالب به دست آورد و روی دوش پیغمبر ایستاد، بتها را که سمبل شرک و کفر و حرب علیه اسلام بودند، متلاشی کرد. هر جا شما نگاه می‏کنید می‏بینید در مقاطع تاریخ، علی‏بن ابی‏طالب به عنوان یک شخصیت انسانی است. در دوران خانه‏نشینی علی‏بن ابی‏طالب مهمترین پشتوانه حکومتهای وقت و خلفای راشدین بود؛ از لحاظ علمی، احتجاجات، مشورت و نشان دادن راههای صحیح و جلوگیری از درگیریها و اختلافات که آن روز برای اسلام کشنده بود و این نقش علی‏بن ابی‏طالب را جزو نقشهای بسیار حساس آن حضرت می‏توان به حساب آورد. بعد از این، دوران چند ساله حکومت علی‏بن ابی‏طالب است که مثل یک نقطه روشن در تاریخ اسلام مانده و اگر این چند سال حکومت علی(ع) حذف شود، تاریخ اسلام بسیار فقیر می‏شود و با همین چند سال حکومت، علی‏بن ابی‏طالب، تاریخ حکومت و سرمایه حکومت اسلام را آن چنان غنی کرده است. البته ما هنوز نتوانسته‏ایم این شیوه را اجرا کنیم؛ اما به هرحال این سرمایه را علی‏بن ابی‏طالب با همان چهار، پنج سال حکومت در تاریخ باقی گذاشته است. نهج البلاغه که همین روزها مؤتمر آن در جریان است، انصافاً یکی از ذخایر عظیم جامعه اسلامی بعد از قرآن است و این شخص علی(ع)، شاگرد پیغمبر است و به قول آن حضرت: »اِنَّ اَعْبُدُ مِن عَبید« یعنی خود را از بندگان پیغمبر حساب می‏کند و مقام پیغمبر مقام دیگر و بحث دیگری است. این شخصیت، این امام، در علم و تقوا و همه چیزهایی که ما فقط یک نمونه آن و یک جرقه‏ای از آن منبع عظیم نورش را توانسته‏ایم پیدا کنیم، در اوج قله افتخار قرار دارد. آن حضرت می‏فرمود که اگر برای من یک مسند قضاوت بگذارند و قرار باشد بین مردم قضاوت کنم، با اهل قرآن با قرآن قضاوت میکنم، با اهل انجیل با انجیل قضاوت میکنم، با اهل تورات با تورات و با اهل هر دینی با همان متن دینی و آسمانی خودشان قضاوت می‏کنم و در شجاعت شخصیتی است که می‏گوید: »واللَّهُ لَو تَظاهَرَةُ العَرَبُ علی قِتالی لَمَّا وَلَّیْتُ مِنها«،  همه عرب اگر جلوی من بایستند و بخواهند با من بجنگند، من پشت خود را به اینها نمی‏کنم. این مردانگی علی است. زبان گویای علی‏بن ابی‏طالب در آن حدی است که وقتی حرف می‏زد، دشمنان حضرت می‏گفتند سحر می‏کند. و رحم و مروّت و عدالت علی‏بن ابی‏طالب طوری است که مسیحی نویسنده »جرج جرداق« در کتاب خود، اسم حضرت علی را »صوت العدالةالانسانیة« گذاشته است. علی‏بن ابی‏طالب از زبان یک ادیب مسیحی که افکار حمایت از مستضعفین در او خیلی شدید است و اصلاً شخصیت او را این حالت تشخیص می‏دهد، اسم علی را گذاشته است »فریاد عدالت انسانی« و از دیدگاه خودش لقب خوبی برای علی‏بن ابی‏طالب(ع) انتخاب کرده است. قبلاً گفتیم، در انتخابات آمریکا هر نماینده‏ای یک میلیون و صد هزار دلار خرجش شده است تا انتخاب شود و سرمایه‏داران آمریکا این طوری اینها را به کنگره یا سنا فرستاده‏اند تا برجامعه حاکمیت داشته باشند. نقطه مقابل این کار علی‏بن ابی‏طالب است؛ در مورد هر سرمایه‏دار خائنی که علم به غاصبیت اموالش داشت، دستور داد اموالش را پس بگیرند. وقتی که سرکار آمد، اولین بخشنامه‏ای که کرد این بود که هرچه در دوران حکومت قبل از من از اموال بیت‏المال و عمومی به ناحق به اشخاص داده شده است، باید به بیت المال برگردد. گرچه به صورت مهر خانمها در آمده باشد و این برخورد حضرت با این طبقه بود. وقتی حضرت سرکار آمد، طلحه و زبیر که از شخصیتهای بنام دنیای اسلام هستند و الان هم در میان اهل سنّت محبوبیت زیادی دارند، و شخصیتهای قدیمی و استخوان‏دار زمان پیغمبر اسلام(ص) بودند (منتهی کم‏کم پولدار و جزو به اصطلاح مترفین شده بودند) خدمت حضرت علی(ع) رسیدند و گفتند: »نُبایِعُکَ اِلاَّ اَنْ نَکُونَ شُرکائِکَ فِی‏الاَمْر« ما به این شرط با شما بیعت می‏کنیم که در امر حکومت شریک باشیم. حضرت فرمودند: نه! ما شریک نمی‏خواهیم. مثل همین مردم بیعت کنید و اگر گفتم بروید جنگ، بروید و هر حکمی کردم باید عمل کنید؛ مردم ما را خلیفه کرده‏اند. اینها یک تیپی هستند که می‏توان با آن تیپ آمریکایی‏ها مقایسه کرد. در انتخابات، یکی از اعضای کنگره (یا سناتورهای آمریکایی) به نام »بوئیس نیزور« در اجتماعی که سرمایه‏دارها جمع شده بودند و خرج انتخابات مطرح بود، به آنها گفت بیایید کار را با هم تقسیم کنیم، شما پول خرج کنید و ما را به مجلس بفرستید، ما هم قانون وضع کرده شما را پولدارتر می‏کنیم! دوباره شما پول خرج کنید و ما را به مجلس بفرستید، باز ما قانون وضع می‏کنیم شما باز هم پولدارتر می‏شوید. این جزو اسناد موجود سخنرانیهای اعضای کنگره یا سنای آمریکاست. آن حکومت (آمریکایی) می‏خواهد با این حکومت (اسلامی) حرف بزند! طلحه و زبیر جزو ارکان آن روز بودند و موافقت و مخالفت آنها می‏توانست علی‏بن ابی‏طالب را یا قویتر کند و یا برای آن حضرت مشکل درست کند که مشکل هم درست کردند و در جنگ بصره این همه مشکل پیش آوردند. علی‏بن ابی‏طالب با اینها این طور برخورد می‏کند و می‏گوید ما شریک نمی‏خواهیم. آن حضرت کار را تقسیم می‏کند و در مقابل، نماینده ایالت »اوکلاهما« در یکی از نوشته‏های خود می‏نویسد: من با نماینده‏های مجلس آمریکا که صحبت کردم، 99 درصد، از بدترین کارهای خود را پول جمع کردن برای انتخابات می‏دانند. آن حکومتی است که می‏گوید بدترین کارهای ما پول جمع کردن برای انتخاباتمان است و علی‏بن ابی‏طالب(ع) با کسانی که همراهش بودند آن طور رفتار می‏کند: یک روز مالک اشتر خدمت امام آمد. مالک اشتر را همه می‏شناسیم که شخصیت مقبولی است، بهترین نامه علی‏بن ابی‏طالب(ع) که در تاریخ ثبت شده، خطاب به مالک است. خدمات مالک در جنگ و در جاهای دیگر معلوم است. حتی قضیه برای مالک هم مشتبه بود و آمد خدمت علی‏بن ابی‏طالب(ع) و گفت: آقا! آن روزی که ما در جنگ بصره پیروز شدیم، به آن علت بود که خیلی‏ها با ما بودند، آن روز وحدتی بود؛ اما خیلی از پولدارها بعد از جنگ بصره که شما به کوفه آمدید و با عدالت خشکی که اجرا فرمودید، کم کم از دور ما کنار رفتند؛ حالا بیاید یک مقداری خرج کنید: »یَمْلَوْا اَلَیْکَ اَعْناقِ الرِّجال« گردن اینها متمایل به شما می‏شود، می‏آیند و ما مشکلاتمان را با اینها حل می‏کنیم. حضرت فرمود: مالک چه حرفهایی می‏زنی؟! این چه تحلیلی است که تو می‏کنی و می‏گویی این جوری شد که ما الآن مشکلات داریم و اگر این طور کنیم مشکلاتمان برطرف می‏شود؟ ترس من بیشتر از این است که مبادا در زندگی خودم، از کارهایی که تو پیشنهاد می‏کنی بکنم، برای اینکه این حکومت را تقویت بکنم! این کار، اصول را خراب می‏کند. اینهایی که از دور ما رفتند، از عدالت فرار کردند، از جور که فرار نکردند! بگذار در تاریخ معلوم باشد که طرفداران جور از علی‏بن ابی‏طالب(ع) فرار کردند؛ آنهایی که تبعیض، امتیاز و چیزهایی اضافه می‏خواستند. زور مالک نرسید که علی‏بن ابی‏طالب(ع) را یک مقدار قانع کند تا کمی تعدیل نماید. یک عده دیگر آمدند خدمت حضرت و همین مسأله را به شکل دیگری مطرح کردند، این بار علی‏بن ابی‏طالب(ع) سرشان داد کشید: وَیْحکُمْ أَتَأمُروُنی اَنْ اَطْلَ والنَّصْرَ و الْجَور؛ چقدر شما نادانید، وای بر شما! شما پیشنهاد می‏کنید که من بخواهم فتح را با ظلم تحصیل کنم؟! این برخورد عادلانه و عدالت اجتماعی علی‏بن ابی‏طالب(ع) با پایه‏های حکومت و جریان حکومت خودش است و در مقابل، آن قیافه آمریکاییهاست که عرض کردم آن طور رفتار می‏کنند. آمار نشان می‏دهد که در سنای آمریکا از 33 نفر، 27 نفر کسانی هستند که با پول بیشتر انتخاب شده‏اند. یعنی پولها را حساب کردند، موفقیتها را حساب کردند و در نتیجه از هر 33 نفر، 27 نفر کسانی هستند که پول بیشتری خرج کرده‏اند و انتخاب شده‏اند. آنها این طور برای حکومت خود یارگیری می‏کنند و علی‏بن ابی‏طالب(ع) این طور عمل می‏کند! رئیس کمپانی استاندارد اویل آمریکا در یک سخنرانی گفت: اگر بخواهیم امتیازهایمان بماند باید در انتخابات سرمایه‏گذاری کنیم. خرج کردن در انتخابات را سرمایه گذاری مادی، همان تقسیم کار می‏داند: پول بده رأی بگیر و بعد هم قانون به نفع شما وضع می‏شود. رئیس معاملات نفتی شرکت نفتی تگزاس آمریکا می‏گوید: اگر می‏خواهید بعداً امتیاز بگیرید، باید در انتخابات پول بیشتری خرج کنید. آنها یک تیپ حکومت هستند و این یک تیپ حکومت! علی‏بن ابی‏طالب(ع) که به زبان یک مسیحی لقب »صوت العدالة الانسانیة« می‏گیرد و فخر تاریخ بشریت و انسانیت می‏شود، پایه و اساس حکومتش توده‏ها هستند. حضرت به مالک اشتر می‏نویسد: وَ ایَّاکَ وَ الاِسْتِئْثارَ بمَا النّاسُ فیهِ أُسْوَةٌ مبادا در چیزهایی که مال مردم است و همه باید در آن مساوی باشند، یک امتیاز کوچک برای خود یا بستگان یا دوستانت در نظر بگیری! البته مکتسبات حلال مردم مال خودشان است. همین علی‏بن ابی‏طالب(ع) که این طور حرف می‏زند، از سوی دیگر می‏فرماید کسی که آب و خاک دارد و فقیر است از رحمت خدا دور است؛ یعنی می‏گوید: انسان برود کشاورزی کند و در آورد و حلال هم بخورد. این منادی عدالت، این شخصیتی که با چهار سال و چند ماه حکومت، فخری برای جامعه بشریت درست کرد و امروز هر جا بخواهیم برای حقانیت نظام اسلامی دلیل پیدا کنیم، بهتر از حکومت علی‏بن ابی‏طالب(ع) نمی‏توانیم پیدا کنیم؛ این شخصیت بزرگوار که در سراسر زندگی خود کسی نتوانسته نقطه ضعفی برای او پیدا کند و همه قدرتهای تبلیغی زمان وی و بعد از وی تلاش کردند فضایل او را بپوشانند و امروز فضایلش در شرق و غرب عالم پُر است؛ این چهره مثل آفتاب در آسمان می‏درخشد. جزو بهترین خطبه‏های علی‏بن ابی‏طالب(ع) آن خطبه‏ای است که تقوا را تعریف می‏کند و دعوت به تقوا می‏کند که آن چنان کوبنده است که مخاطب علی‏بن ابی‏طالب(ع) توان و تحمل این همه اوج مطلب را نمی‏آورد و جانش را بر سر استماع موعظه علی‏بن ابی‏طالب(ع) می‏گذارد و جان به جان آفرین تسلیم می‏کند.  این شخصیت و عدالت حضرت علی(ع) و این هم صاحب (الزمان) امروز ما، و این رهبر عظیم‏الشأن ما که این همه ما به او عشق می‏ورزیم و یکی از شاگرد شاگرد ... شاگردان علی‏بن ابی‏طالب(ع) می‏تواند حساب بشود و افتخار ایشان این است که نفحه‏ای از نفحات فراوان علی‏بن ابی‏طالب(ع) را در وجود خود دارد و فرزندی از فرزندان لایق علی‏بن ابی‏طالب(ع) است. خداوند ایشان را حفظ کند و به ما این توفیق را بدهد که بتوانیم از شیعیان خوب علی‏بن ابی‏طالب(ع) باشیم، و ان شاءاللَّه یک نمونه بسیار ضعیفی در حد ارزش خودمان از حکومت علی‏بن ابی‏طالب(ع) را بتوانیم به دنیا عرضه کنیم. »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرَ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّ‏الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلیَ‏الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).  یکی از مناسبتهای این هفته، قتل ناجوانمردانه مارتین لوترکینگ رهبر نهضت عدالتخواه سیاهان آمریکا در 16 - 17 سال پیش است، که چون بحث من در خطبه‏های اول بیشتر در مورد سیاهان است، بحث مستقلی درباره او نمی‏کنم و فقط به عنوان نمونه‏ای از جنایات نسل سفید به این مردم آزادیخواه و مظلوم، به همین قطعه تاریخ می‏شود توجه کرد و کسانی که مایل هستند، قدری در باره این موضوع و بخصوص در مورد زحمات و خدمات این مرد به سیاهان و ظلمی که به این فرد شد، مطالعه کنند. مسأله دیگری که در این هفته داریم، روز جهانی بهداشت است که باز به اشاره عرض می‏کنم. رسانه‏های جمعی و دستگاههای تبلیغاتی باید در مورد این روز خیلی خوب کار کنند. به کنگره‏ای که وزارت بهداری برای این کار برگزار کرده، باید توجه شود. بهداشت برای انسان مهمترین عنصر سلامتی و نشاط و فعالیت و زندگی صحیح است. اگر بهداشت درست باشد، مخارج فراوان بهداری و طبابت و پزشکی و دارو و بیمارستانها پایین می‏آید و قدرت کار جوانها افزایش می‏یابد. خوشبختانه امسال این شعار را انتخاب کرده‏اند که »جوان سالم پشتوانه اساسی ما«، و از لحاظ نشان دادن ارزش مسأله، این بهترین شعار است. ما از ملت انتظار داریم به برنامه‏های بهداشتی که برای سلامتی فرزندان، نوجوانها، جوانان، میانسالها، پیرمردها و برای همه مؤثر است و سعادت زندگی بدون بهداشت نمی‏شود، توجه زیاد بکنند و هرجا این خدمه بهداشت را می‏بینند از آنها استقبال کرده، به برنامه‏های بهداشتی کمک نمایند. مردم در اموری چون لوله‏کشی‏ها و نظافت و چیزهایی که برای سلامت افراد مؤثر است، سرمایه‏گذاری کنند که بهترین سرمایه‏گذاری‏ها از لحاظ بازدهی است و آن روزی که ملتی سالم از لحاظ بنیه داشته باشیم، خیلی از مسایل اقتصادی و بهداری و خیلی چیزهای دیگر ما می‏تواند حل شود. مسأله دیگری که با بحث اصلی هم مخلوط می‏شود و یک بحث را تشکیل می‏دهد، حضور فعال مردم ما در مراسم روز جمهوری اسلامی در این هفته است که برای بنده بسیار شیرین و الهام بخش و گویا بود. ما تبلیغ زیادی نکرده بودیم، خود مردم مایل بودند در این مراسم ابراز وجود کنند و با آن صحنه‏ای که من از تلویزیون از دانشگاه تهران و اطرافش دیدم، سخت تحت تأثیر قرار گرفتم. این مراسم در حالی برگزار شد که مردم ما امنیت کامل هوایی نداشتند. در شرایط حمله به شهرها بودیم و هر لحظه ممکن بود برای هر اجتماعی یک فاجعه‏ای پیش آید و آمدن مردم به این مراسم و شرکت کردن آنها، ضمن آنکه احترام به انقلاب و احترام به اسلام و رهبری و افکار خودشان بود، یک نوع دهن کجی نسبت به مخالفان و دشمنان و اظهار وجود در مقابل تهدیدات بعث عراق بود. من به عنوان یکی از شما مردم - و نه به عنوان سمت یا مسؤولیتی - افتخار می‏کنم که عضو چنین مردم و جامعه‏ای باشم که این قدر سطح شعور و احساس وظیفه آنها بالا است. مخصوصاً مردم تهران برای من در این دو سه هفته خیلی زیباتر از آنچه فکرمی‏کنم، جلوه کردند. تهران جزو اهداف اصلی نظام بعث عراق بود و می‏خواست این شهر را خسته نشان دهد، چون اگر مرکز را می‏توانست متشنج نشان دهد، توفیقی داشت. مردم تهران با این شخصیت انقلابی که از خود نشان دادند، انصافاً خیلی قوی جلوه کردند. کاری کردند که رادیو آمریکا که خصم ماست و هیچ وقت چیزهای خوب ما را نمی‏گوید، گفت: مردم تهران در مراسم تشییع جنازه شهدای بمباران، تظاهرات پرشکوهی کردند و تشییع جنازه پرشکوهی انجام شد. آنها حاضر نیستند این کلمات را درباره ما به کار ببرند، اما صحنه آن چنان روشن و تابان بود که آنها را هم وادار کرد اشاره‏ای به این مسأله بکنند. انصافاً مردم در موقع نجات مصدومان، در موقع شرکت در مراسم، در موقع تشییع جنازه‏ها، در امدادها و در نماز جمعه که فعلاً مظهر مقاومت مردم در مقابل تهدیدات است، حضور قوی داشتند. البته همه ایران این طور بودند؛ اما در تهران، درخشندگی خاصی داشت و بنده به عنوان نماینده مردم تهران و به عنوان کسی که از تریبون نماز جمعه تهران حرف می‏زند، تشکر می‏کنم، ضمن اینکه در همه شهرهایی که مورد تعرض قرار گرفتند، مردم همین حضور را نشان دادند و آنها در گذشته هم نشان داده بودند. ما قبلاً صحنه‏های مقاومت عجیب را در تبریز، همدان، باختران، دزفول، اهواز، اندیمشک و بخصوص بروجرد که انصافاً این روزهای اخیر خیلی درخشید، و در خرم‏آباد دیدیم. مردم در همه جا این طور بودند و این مجموعه، برای مأیوس کردن دشمن و برای امیدوار کردن ملت به آینده خود و تقویت روحیه رزمندگان بسیار اقدام خوبی بود و ما ضمن اینکه از شما تشکر می‏کنیم، انتظار داریم در آینده هم با همین سرمایه اصلی که انقلاب را پیروز کردید، تداوم انقلاب را هم تضمین بفرمایید. مسأله بعدی ما، مسأله جنگ شهرها و به طور کلی مسأله مهم روز است، مسأله مهم دنیا و منطقه است و با این که دو هفته گذشته هم من حرف زدم، باز این هفته هم لازم می‏دانم، چون این کار هنوز ادامه دارد. قضیه زدن شهرها یک مسأله‏ای شبیه اصلِ جنگ است؛ یعنی یک پرده‏ای از یک نمایشنامه است که قسمتهای اصلی آن را جنگ تشکیل می‏دهد و این طور حوادث هم شبیه خودش از درون خود بیرون می‏آورد. ماهیت همان ماهیت است؛ یعنی به همان دلیل که جنگ شروع شد، به ایران تجاوز کردند و از هوا و زمینی و دریا ما را مورد هجوم قرار دادند و بوقهای تبلیغاتی در کنار آن تهاجم فیزیکی قرار گرفت و آن صحنه‏ها را به وجود آورد، به همان دلیل هم زدن شهرها، موشک پرانیها و بمبارانها اتفاق می‏افتد. اصل مسأله، اسلام است؛ یعنی آنچه که امروز بعد از انقلاب مطرح است، بعد از این که روشن شد ماهیت انقلاب ما اسلامی است. این واقعیت دیگر برای دشمنان ما قابل انکار نیست و کم کم هم گفته‏اند، آنها اسلام را خطر می‏دانند و جمهوری اسلامی را منادی اسلام واقعی می‏دانند. این مسأله چیز روشنی است، بخصوص روی شیعه حرف می‏زنند، چون در جنوب لبنان و در ارتباط با اسرائیلیها مسایل خاصی هم آنجا پیش آمده، و اخیراً یک قدری هم پیش رفته‏اند. چون آنجا اکثریت مردم شیعه هستند، روی شیعه حرف می‏زنند، ولی ترس آنها از کل اسلام است. شیعه که در سراسر دنیا به این وسعت نیست. آن یک میلیارد انسان که به عنوان اسلام حرکت می‏کند، در سراسر دنیا پخش هستند و خطر بالقوه‏ای برای استکبار و ظلمه دنیا و استعمار و ارتجاع می‏باشند و متکی به اسلام هستند و اینها برای کوبیدن اسلام هیچ جایی غیر از اینجا ندارند. باید ایران را بکوبند، باید انقلاب اسلامی ایران را بکوبند! جنگ به این دلیل شروع شد، منتهی نتیجه معکوس داد. یعنی امروز این ما نیستیم که باید تلاش کنیم خودمان را از مشکلات جنگ نجات بدهیم. این جنگ افروز است، صدام و حزب بعث است، ارتجاع منطقه و حامیان آنها هستند که باید تلاش کنند خودشان را از عواقب این آتش که در منطقه افروخته‏اند نجات دهند. بنابراین، جنگ را شروع کردند و به یک نقطه‏ای رسیدند که الان دستهای التماس به طرف ما دراز است؛ از سازمان ملل، هند، شورای خلیج فارس، اتحادیه عرب و هر جا که می‏شود یک دستی دراز کرده‏اند که خوب! صدام یک غلطی کرد، شما کنار بیایید! این نتیجه جنگ آنها شده است. چون اینجا نتیجه نمی‏گیرند، یک چیزی شبیه جنگ را مطرح کردند و آن، زدن شهرها و خطوط هوایی است. این کار یک قدری زشت‏تر از اصل جنگ است؛ چون همانهایی که جنگ را راه انداختند (یعنی جنگ‏افروزهای دنیا که با توجه به اسلحه جدید جنگ درست می‏کنند) مجبور شدند برای جهاتی یک قواعد و مقررات بین‏المللی وضع کرده، به امضای همه کشورهای مربوطه برسانند. یکی از آن قواعد همین است که مثلاً به نقاط مسکونی حمله نکنند. یکی این که مثلاً اسلحه شیمیایی و سمّی مصرف نکنند. یکی این که مثلاً به نیروهای امدادی حمله نکنند. یکی این که راههای غیر نظامی امن باشد؛ مثلاً کسانی که عضو پیمان یالتا می‏شوند باید به خطوط هوایی احترام بگذارند؛ کسانی که عضو پیمان راههای دریایی می‏شوند باید خطوط دریایی تجاری رإ؛ظظ  حفظ کنند و کسانی که عضو کنوانسیون ژنو می‏شوند اسلحه شیمیایی به کار نبرند. نقطه جدید این است که همان مقرراتی که خودشان وضع کرده‏اند، به دست خود آنها نقض می‏شود. برای نجات از آتشی که خود افروخته‏اند، خود را در آتش انداخته‏اند و آتش درست کرده‏اند! حالا برای اینکه از آتش نجات پیدا کنند، آتش دیگری آن طرفتر روشن می‏کنند و اصول خودشان را نقض می‏کنند. این دور جدیدی است که شروع شده است. عجیب هم این است که روزهای اول (در زدن شهرها) ما خیال می‏کردیم که مراکز استعماری خیلی از این مسأله دل خوشی ندارند و حمایت نمی‏کنند؛ ولی کم‏کم دارد نشان می‏دهد که دو سه روز ریاکاری کردند. سازمان ملل روز اول یک بیانیه‏ای داد که چهار چیز را اعلام کرد و گفت اینها فعلاً متوقف شود: زدن کشتیها، استعمال اسلحه شیمیایی، زدن خطوط هوایی و زدن شهرها. اینها را ما مطرح نکردیم، بلکه دبیرکل سازمان ملل مطرح کرد. شاید اینها فکر می‏کردند (من مطمئناً نمی‏دانم، در قلب او که نیستم!) ایران به همان اندازه که در جنگ و در جبهه‏ها سماجت به خرج می‏دهد حالا که اسلحه موشکی دارد و حالا که قدرت هوایی او محفوظ است و حالا که در دریا هم می‏تواند مقابله به مثل کند و حالا که امکانات شیمیایی هم دارد، اینجا هم تسلیم نمی‏شود. اینها فکرشان این بود و لذا می‏خواستند یک چیز جدیدی مطرح کنند؛ ایران را در مقابل یک موج جدید تبلیغاتی قرار بدهند و عراق هم بگوید بلی! ما قبول داریم، ایران است که می‏گوید ما قبول نداریم! ما که واقعاً این را نمی‏خواستیم (زدن شهرها). تلخترین چیز برای ما این است. من اعتراف می‏کنم که در دوران جنگ هیچ حالتی بدتر از همین ده، پانزده روز زدن شهرها نبود. سربازهای ما در جبهه، مسلح و دوره دیده، می‏جنگند و از سوی دیگر مردمی که در شهرها هستند بعضی از آنها اصلاً به جنگ ربطی ندارند، بعضی‏ها اصلاً با جنگ مخالف هستند، بعضی‏ها موافق هستند، بعضی‏ها یک جور دیگر هستند. آیا درست است که بمب و موشک این گونه مردم را بزند؟! هیچ چیز تلخ‏تر از این نیست که جنگ را به این مرحله برسانیم. یک بمب یا یک موشک بیندازند، کسانی را که احتمال دارد در جنگ شرکت کنند، هدف قرار بدهند. این کار را عراقی‏ها با حمایت دشمنان ما شروع کردند و عجیب هم این است؛ من این گله را از دبیرکل سازمان ملل می‏کنم که وقتی شما اعلامیه دادید و ما هم پذیرفتیم، چطور حالا این اعلامیه را پیگیری نمی‏کنید؟ دبیرکل به منطقه ما آمدند و اعلامیه خود را هم داده بودند، ما هم پذیرفتیم، گفتیم بر اساس همین اعلامیه بیایید با ایران هم مذاکره کنید. ایشان در مقابل می‏گوید که ایران چون حاضر نیست در باره جامعیت؛ یعنی صلح جامع صحبت کند، ما نمی‏توانیم به ایران برویم؛ یا به بغداد هم نمی‏توانیم برویم! آیا این حرف درست است؟! خود شما اعلامیه دادی و پیش قدم شده بودی و آمریکا هم استعمال اسلحه شیمیایی را ممنوع و محکوم کرد، انگلیس هم این مسأله را محکوم کرد. ما هم حرف شما (دبیرکل سازمان ملل) را پذیرفتیم و دیدید که از روی ضعف نبود. واقعاً اگر بنا باشد زدن شهرها را وسیله اسقاط صدام قرار بدهیم، این حربه برای ما حربه بسیار قوی‏ای است ولی ما نمی‏خواهیم این کار را بکنیم. با زدن بچه‏ها، زنها و مردم کسبه بازار و کارخانه‏ها و غیره ما نمی‏خواهیم یک حکومت را ساقط کنیم. این راهش نیست و ما این راه را بدترین راه برای رسیدن به هدفمان می‏دانیم. ولی خوب! ما نیرومندتریم. شما دیروز شرارت را شروع کردید، ما در ظرف چند ساعت تصمیم گرفتیم بیست و چند شهر را گلوله باران و چند شهر را بمب‏باران کردیم. امروز هم به شما نشان می‏دهیم که به سر بغداد چه خواهد آمد. گوشها را تیز کنید! خبرنگارها! گوشهایتان را تیز کنید، بغدادیها! گوشهایتان را تیز کنید، مخصوصاً مردم همدان و باختران که دیروز موشک خوردند، منتظر باشید که صدای انفجار خرابکارها در بغداد بلند می‏شود!! وقتی که این امر انجام شد، دیگر منکر نشوند. از همین حالا می‏گویم تا سازمان امنیت عراق هم برود جلوی آن را بگیرد! این جواب برای ما شیرین نیست. ما واقعاً نمی‏خواهیم این طور کنیم و لذا دیدید در این دو سه هفته هر وقت عراق 24 ساعت شرارت نکرد، ما بلافاصله اعلام کردیم که ما هم دیگر نمی‏زنیم. خوب! پشت بصره ما دستمان روی ماشه توپ است. انگشتمان را برمی‏داریم و این کار برای ما آسان است. ما همین حالا اعلام می‏کنیم و بنده به عنوان سخنگوی شورای عالی دفاع آرزو دارم که این موشکی که امروز به بغداد می‏زنیم، آخرین موشکی باشد که به بغداد می‏خورد، ولی شرط آن این است که آنها هم نزنند. اگربزنند ما چاره‏ای نداریم. ما نمی‏توانیم مردممان را در مقابل امواج بمب و موشک ببینیم و عامل بازدارنده را به کار نبریم. شما نصیحت که سرتان نمی‏شود، اخطار سازمان ملل هم سرتان نمی‏شود، محکومیت هم شما را باز نمی‏دارد! هیچ چیز غیر از زور و زبانی که خودتان به کار می‏برید در اختیار ما نیست. بنابراین ما را مجبور می‏کنید و هر بار هم که مجبور کردید پشیمان شدید. شما می‏دانید هیچ شهری در هیچ کجای عراق نیست که بتواند مصون بماند. این برای شما معلوم است. شما می‏دانید که هزار کیلومتر مرزتان را که قسمتهای آباد کشورتان هم هست می‏توان با توپ زد و شما می‏دانید که ما اگر تصمیم بگیریم، چند قدم در یک جای دیگر جلوتر بیاییم، توپ‏هایمان تا خیلی از نقاط دیگر هم می‏رسد و ما به این کار هیچ دلخوش نیستیم. بنابراین نتیجه‏ای هم نمی‏گیرید. الان می‏بینید که نتیجه معکوس شده است. شما از زدن شهرها چه نتیجه‏ای می‏خواستید بگیرید؟ می‏خواستید مردم را خسته کنید؟ آیا مردم تهران خسته شدند؟! مردم همدان را بروید و ببینید آیا خسته شدند؟! مردم کرمانشاه و کردستان که شهرهایشان را هر روز می‏زنند، آیا خسته شدند؟! آیا مردم خوزستان و ایلام خسته شدند؟! اگر هم موقع زدن موشک از شهر بیرون بروند، همانجا هم با شما خصم هستند و تظاهرات می‏کنند و بچه‏ها، اموال و هستی خود را باز هم در راه جنگ می‏دهند. این مردم خسته نمی‏شوند. آیا انگیزه رزمنده‏های ما کم شد؟! شما دیدید که این روزها بدون این که ما دعوت کنیم، هر روز از سی، چهل شهر مردم راه افتاده‏اند و دارند به جبهه می‏روند. خوب! درست دارید نتیجه معکوس می‏گیرید. موج حرکت مردم به میدان بیشتر شده است. قدرت مردم بیشتر شده است. در شهرها می‏بینید، در  همان منطقه‏ای  که بمب می‏اندازید، بعداً در مقابل شما تظاهرات تشکیل می‏دهند. آنجا مثل بغداد و بصره نیست که مردمش را بشود با این حرفها خسته و یا بیرون کرد. انقلاب، مال خود مردم است، جنگ را خودشان اداره می‏کنند، خودشان دنبال جنگ هستند و بیش از آنچه که مسؤولان کشور به جنگ فکر می‏کنند، مردم فکر می‏کنند و اگر روزی ما مرد جنگ نباشیم مردم ما را کنار می‏گذارند و خودشان می‏جنگند. با این کارها شما می‏خواستید مردم را خسته بکنید؟ دنیا فهمید که شما چه جور مردم شروری هستید و اگر هدف شما تخریب ایران بود، باز هم شما بیشتر تخریب دیدید. این چه وضعی است؟ خطوط هوایی را شما تهدید می‏کنید، خوب! ما هنوز تهدید نکرده‏ایم، ولی اگر یک روزی ایران بخواهد خطوط هوایی دنیا را در منطقه تهدید کند (شما می‏دانید که مهمترین خط هوایی دنیا الان از خلیج فارس عبور می‏کند و خلیج فارس هم که در اختیار ماست) خوب! ما اینجا بنشینیم بگوییم مثلاً کسی که می‏خواهد بغداد برود، بیاید در بحرین پیاده شود و بعد به بغداد برود یا در کویت پیاده شود؟! آن روز که این جوری نخواهد بود!! بنابراین شما از این کارها هیچ نتیجه‏ای نمی‏گیرید، غیر از اینکه برای ملت خود، برای ما و برای مردم دیگر اسباب زحمت می‏شوید. اصل قضیه این است که مردم ما اولاً مسلمان هستند و اسلام بزرگترین منبع نیرو در دنیاست؛ این را اینها دارند و شما ندارید. دوم اینکه حکومت در ایران متکی به مردم است. شما متکی به مردم نیستید. کسی که خود را صاحب حکومت می‏داند حاضر است رنج را تحمل کند. شما حاضر نیستید این کار را بکنید. سوم اینکه راه ما حق و راه شما ناحق است چون شما متجاوزید. هم این مرحله، هم مراحل قبلی، همه جا شما متجاوزید. متجاوز اگر قدرت هم داشته باشد انگیزه ندارد، فقط انگیزه‏اش شهوترانی و سلطه و قدرت است، وقتی که دید با این کار قدرتش دارد تخریب می‏شود، انگیزه‏اش هم از دستش می‏رود. این مردم چون حق هستند، مظلومند. از خودشان دفاع می‏کنند و از اسلام دفاع می‏کنند، به کشورشان تجاوز شده است. به شهرهایشان تجاوز شده است، خوب! این مردم انگیزه دارند. پس اولاً اسلام، ثانیاً مردمی بودن حکومت و ثالثاً حق بودن موضع و انگیزه داشتن. در هر سه نقطه، شما در نقطه مقابل آن هستید. پس، از جنگ شهرها شما چگونه می‏خواهید خیر ببرید؟! چگونه می‏خواهید نتیجه بگیرید؟! زدن مردم تهران با مردم بغداد یک جور نیست. مردم بغداد می‏خواهند در بغداد بمانند که آسایش داشته باشند، مردم تهران (اکثریت را عرض می‏کنم) می‏خواهند اینجا بمانند تا از حق و از دین دفاع کنند، زندگی خود را برای خدا می‏خواهند. بنابراین من خیال می‏کنم که این جنگ شهرها، به هر دلیل و با هر تحلیلی به ضررتان هست. راه اساسی شما این است که هر چه زودتر بیایید تسلیم حق شوید، مردم عراق را به خودشان واگذار کنید! ما هم مردم عراق را به خودشان واگذار می‏کنیم تا حکومت مطلوب خود را انتخاب کنند و منطقه از شر جنگ راحت شود. ما این چنین صلحی را می‏خواهیم. 

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه