خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۹ تیر ۱۳۶۰

خطبه اوّل

بسْمِ‌اللّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیمْ

اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسوُلِهِ‌سیِّدَالْمُرسَلینْ وَالِهِ الاَئِمَةِ الْمَعْصُومینْ صَلَواتُ اللَّه عَلَیْهِمُ‌اَجْمَعینْ.

قالَ الْعَظیمِ فی کِتابَةْ: اَعُوذُ باللَّه مِنَ‌الشَّیْطانِ الرَّجیمْ.

بسْمِ‌اللّهِ الرّحْمنِ‌الرَّحیم.

 و التّینِ والزَّیْتُونِ/ وَ طُورِ سینینَ/و هذَا الْبَلَد الْأمینْ/ لَقَدْ خَلَقْنَاالاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویمٍ/ ثُمّ‌رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلینَ/ اِلاّ الَّذینَ امَنوُا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ‌فَلَهُمْ اَجْرٌ غَیرُ مَمْنُونٍ/ فَما یُکَذِّبُکَ بَعدُ بالدّینِ/ آلیس اللّهُ‌باَحْکَمِ الْحاکِمینَ.

دو موضوع مجزا ولی مرتبط به هم را که از امهات مسائل روز هستند، مطرح خواهیم کرد. اولین موضوع آزمایش انسان و دوّم مسئله نفاق است. بحث نفاق ممکن است ادامه داشته باشد ولی بحث آزمایش کوتاه و اگر عمیق توجه کنید، سازنده و هدایتگر است.

آزمایش انسان در تمام تاریخ از سنن الهی است؛ سنتی که با توجه به قرآن، تغییرپذیر نیست، همیشگی و عمومی است و با هر نوع ابزاری پیش می‌آید. اولین سؤال این است که آزمایش انسان برای خداوند چه معنایی دارد؟ خدا که همه‌چیز را با علم حضوری و مطلق می‌داند، چه نیازی به آزمایش دارد؟

پایه اساسی آزمایش، باید در جهان‌بینی خاص اسلام جستجو شود. انسان از دیدگاه اسلام و قرآن، موجودی است که رهرو یک‌راه پرمخاطره و بی‌نهایت به‌سوی خداست و در راه، گرفتار همه گونه مشکلات و عوایق[1] و هدایت است. اسلام به انسان به‌عنوان موجودی تمام‌شدنی نمی‌نگرد که باید هر چه را که در زندگی پیش آید بپذیرد؛ بلکه او را موجودی خلاق، تصمیم گیر، مرید و سازنده سرنوشت خودش می‌داند. درعین‌حال از او خواسته تا هدفی را که برایش در نظر گرفته شده، تعقیب کند. در هیچ مکتبی از مکاتب موجود دنیا، این‌گونه که اسلام روی انسان تکیه دارد، حساب باز نشده است. پیروان اومانیسم - که [مکتبش] در شرق و غرب مطرح است - برای انسان خیلی قلم می‌زنند و کار می‌کنند، اما همه اهدافشان محدود، کوتاه، پست، مادی و دنیوی است.

برای انسان در اسلام و قرآن، لقاءالله یعنی جلب رضایت خدا و زندگی در جوار رحمت الهی با سعادتی توصیف‌ناپذیر که فعلاً برای ما قابل درک نیست، در نظر گرفته شده است. سنت الهی در تاریخ: اَحَسبَ الْنَّاسُ اَنْ‌یُتْرَکوُا اَن یَقُولُوا امَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ"، "وَ نَبْلُوکُم بالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ" بوده است و این وسیله آزمایش خدا هم منحصربه چیز خاصی نیست. نعمت‌های الهی، مصائب و حوادث روزگار از خیر وشرش و همه امکانات و چیزهای منفی که در زندگی ماست، وسیله آزمایش‌هستند. هدف از این آزمایش هم این است که انسان از این کوران سالم‌تر، صادق‌تر، پاک‌تر و پوینده‌تر در بیاید. یکی از اهداف آزمایش در جامعه، مشخص شدن صفوف است تا خبیث از طیب جدا و شناخته شود، راههامشخص شود و ائمه طُرُق هم شناخته شوند. البته این بحث مفصل است و هریک از اینها شعبه خاصی از بحث است. این مسائل را از آن جهت مطرح‌می‌کنم که در میان طبقاتی از جامعه و ملت ما ممکن است توقعات وبرداشتهایی از اسلام و کمکهای الهی و مسائل جاری وجود داشته باشد که‌برای هدایت شدن، نیاز به توضیح و روشنگری دارد. خیلی‌ها مراجعه می‌کنندو از ما می‌پرسند که اگر راه ما و دین اسلام حق است و انقلاب ما اسلامی‌است، با وجود حقانیت امام، چرا باید متحمل خسارتهایی بشویم و چراخداوند با کَرَم و اعجاز و قدرتش همه عقبات را از بین نمی‌برد و راه ما را باقدرت الهی صاف نمی‌کند؟ اسلام و قرآن از انسان می‌خواهد که اگر مایل است‌به مقام عالی انسانیت برسد، راهش را خودش باز کند. خداوند وعده داده است‌که اگر راه بیفتید، راه‌ها را به شما نشان می‌دهد، ولی شرطش این است که خودتان بیایید:  الَّذینَ جاهَدُوا فینالَنَهْدیَنَّهُمْ سُبُلَنا."

بعضی‌ها وقتی با دید ساده به‌مسایل می‌نگرند، فکر می‌کنند که بهتر بوداین مصیبت‌ها وجود نداشته باشد؛ زلزله‌ها، غافلگیر شدنها، شهادت‌ها وخسارتها چرا باید پیش بیاید؟ چرا خداوند با کرم خویش این همه‌صدمات را از جمعیت راه حق، در این دنیای باطل، دفع نمی‌کند؟ اگرخدا می‌خواست جامعه‌ای بسازد که با اراده قهریه الهی سعادتمند باشد، جامعه ملائکه و فرشته‌ها بود و اگر چنان باشد، در آن جوامع - بنابر قول‌اکثر - تکلیفی نیست و هدایت قاطع است و مقام انسانیت هم نیست. انسان معجون دیگری است، با فکر، عقل و خرد، تصمیم‌گیرنده و خلاق‌است. راه بی‌نهایت، قدرت تقدم برملائکه و رفتن به‌سوی خدا و نیزکسب افتخار گل سرسبد عالم وجود بودن مال انسان است. اگر بناست‌انسانی با این خصوصیت داشته باشیم، باید حرکتهای آرام را از مادّه‌شروع کند و به‌جایی برسد که وقتی ندای رضایت‌بخش الهی را می‌شنود، عالی‌ترین نوع لذات را احساس کند؛ لذاتی که درک آن امروز برای ما ممکن‌نیست. این انسان در بوته آزمایش قرار می‌گیرد. عقبات، دردها و موفقیتهایی در زندگی پیش می‌آید که تمام اینها باید به شکلی سازنده، انسان‌را در مسیر خود تقویت کند. تاریخ چنین بوده است. حضرت آدم، پدربزرگ ماآزمایش شد، نوح، ابراهیم و اسماعیل، یعقوب و یوسف، موسی، عیسی وپیغمبر عظیم‌الشأن ما، با بدترین نوع صدمات و بهترین نوع مواهب آزمایش‌شدند و تمام این آزمایش‌ها آن‌ها را پایدارتر و محکم‌تر کرد. با این رویه، مؤمنان‌و کافران هم در این بوته آزمایش قرار می‌گیرند؛ هم آزمایش فردی و هم‌جمعی. قوم فرعون، قوم موسی، اصحاب نوح، لوط، عیسی، موسی و پیغمبرآخرالزمان آزمایش شده‌اند. مسلمانان صدر اسلام دائم در بوته آزمایش بوده‌اند: اَوَلایَرَوْنَ اَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً اَومَرَّتَینِ".

آزمایش‌های بزرگ و فردی، در زندگی انسان همیشگی است و هر روز وساعت ممکن است پیش بیاید. هر قدر هم هدف بزرگ‌تر، شخصیت عظیم‌تر و راه طولانی‌تر باشد، آزمایش‌ها سنگین‌تر است. جامعه ما از این دیدبه خوبی از عهده آزمایش برآمده است. به‌نظر می‌رسد ملّت انقلابی تاامروز در پیشگاه خدا روسفید است و پیروزیها از راه منحرفش نکرده وشکستهای موضعی هم نه تنها او را از راه دور نکرده، بلکه مقاوم‌تر هم‌کرده است. آن روز که ما در همین دانشگاه برای آمدن امام از پاریس‌متحصن بودیم و کنار گوشمان در این میدان، دائماً صدای رگبار مسلسل‌بلند بود و دسته دسته افراد مجروح را جلوی مسجد دانشگاه می‌آوردند، شما مردم در صحنه بودید. روزی که امام برگشت و حکومت پلیدخانواده پهلوی سقوط کرد و همه‌چیز به‌دست شما افتاد، باز همان‌طوردر صحنه بودید. دیروز سلحشوران ما، شهر حساس مرزی نوسود راگرفتند و ملت اسلامی، قلب امام و انقلابیون دنیا را خوشحال کردند. حالِ ملت در مقاومتِ در راه حق همان است که در روز سقوطخونین‌شهر بود. یعنی وقتی خونین‌شهر از دست رفت، گفتند که مقاومت‌می‌کنیم و شهر را پس می‌گیریم و امروز هم که نوسود را گرفتند، می‌گویندکه این هم یک قدم است و قدمهای دیگر را باید ادامه دهیم. این‌گونه‌انسانها لیاقت دارند که رحمت خدا شامل حالشان شود. در دوران جنگ‌و همه دوران انقلاب، از این خاطره‌ها فراوان است. وقتی خداوند بالطفش حمله نظامی امریکا را در طبس با طوفان شن خنثی می‌کند وآن‌روز که ده لشکر مجهز عراق بخشی از کشور ما را می‌گیرد، این ملت‌همچنان در صحنه است و این آزمایش عظیمی است که خدا را راضی‌می‌کند و نشان می‌دهد که این ملت راهش را انتخاب کرده، محکم‌ایستاده و پیش می‌رود. از خواص این آزمایشها این است که صفوف رامشخص می‌کند و در فراز و نشیبهایی که پیش می‌آید، افراد شناخته‌می‌شوند. مثلاً اوایل انقلاب به‌تیپ عمامه به سر و روحانی با یک چشم‌نگاه می‌کردید و حال که دو سال گذشته، صفوف مشخص شده و جامعه‌فهمیده کدام روحانی حق و کدام ناحق بود، چه کسی راست و چه کسی‌دروغ می‌گفت. حادثه‌ای مثل ریاست جمهوری آقای بنی‌صدر پیش‌می‌آید و صفوف سرمایه‌دارها، ولگردها، کافه‌چی‌ها، ساواکی‌ها، فرصت‌طلب‌ها و دشمنان اسلام مشخص می‌شود:  لِیَمِیزَاللَّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب. کم‌کم‌صفوف طبقه زحمتکش، مولد، جانباز، فداکار و مسلمان مشخص شد و نام "حزب اللَّه "، طیفی از خلق را در خود گرفت. ما الان تکلیفمان را می‌فهمیم، مسائل را درک می‌کنیم، دوست و دشمن را می‌شناسیم. یک سال قبل، خیلی‌هاشعارهایی می‌دادند که امروز معلوم شد دروغ می‌گویند. دو سال قبل، افرادبیشتری بودند که شعار می‌دادند و معلوم شد دروغ می‌گویند. اگر این آزمایشهانبود و جامعه یکنواخت حرکت می‌کرد، مجاهد از منافق، ایثارگر ازفرصت‌طلب، حق از ناحق جدا نمی‌شد و جامعه در تباهی فرو می‌رفت؛ توطئه‌ها عمیق‌تر می‌شد. این حرکتهای خوب یا بد، مصیبت‌ها یا نعمتها از دیگر فواید آزمایش هستند: " وَبَلَوْناهُمْ بالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرجِعُونَ ".

گروه‌های زیادی - که در جلسه قبل اشاره کردم، مثل نفاق چپ و نفاق راست‌که در مقابل ما بودند - در جریان حرکت اجتماعی متفق شدند. علی‌رغم این‌که‌اتفاق و اتحاد دوجناح باید به‌آنها قدرت بدهد، ضعیف شدند. قرآن می‌گوید که‌اتفاق اجزای باطل و همکاری جناحهای باطل ضعف‌آفرین است، نه‌قدرت‌آفرین. یعنی دو گروه باطل وقتی با هم همکاری می‌کنند، به‌جای این‌که‌یکدیگر را تقویت کنند و نیروی اضافی بیافرینند، از درون این اتحاد نامقدس، ضعف بیرون می‌آید و شکست را تسریع می‌کند. جبهه نفاق لیبرالیسم با جبهه‌نفاق چپ و سانترالیسم که با هم درافتادند، از مواهب این حرکت است. خداوند دو دشمن و دو جبهه را یکباره از سرراه انقلاب اسلامی برداشت؛ بااین فرمولی که عرض می‌کنم: لِیَمیزَاللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب این حرکتهای اجتماعی باعث شد که صف خوبان از صف بدان جدا شود. وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ‌بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ" خداوند اراده کرده که در کورانهای اجتماعی، بعضی ازموجودات و جریانات خبیث را با بعضی ترکیب کند و از جمع اینها به‌سقوط شان بکشد. یعنی چه؟ از جمع که باید به‌استحکام برسند، اما خداوندمی‌گوید: وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعضَهُ عَلی بَعضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ"خداوند فرمول سقوط خبیثها را در حرکتهای اجتماعی به‌این‌گونه درست کرده‌است؛ این‌ها را با هم همراه می‌کند و با هم که متحد شدند، به‌جای این‌که محاسن‌را ببینند، عیوب یکدیگر را می‌بینند. چطور عیوب را می‌بینند؟ کسانی‌که‌عمری شعار می‌دادند، شعار چپ، حقوق کارگر، حقوق محرومان، مبارزه باسرمایه‌دارها، مبارزه با امپریالیسم، مبارزه با ابرقدرتها، جناح پیکار، مجاهدخلق، فدایی خلق، و تمام این تیپها، عده‌ای را به‌این جهت جذب کرده‌بودند که ما طرفدار محرومانیم. وقتی با جناح لیبرالی متحد شدند که‌سرمایه‌دارها، ساواکی‌های مخوف و تصفیه شده و دلال و مقاطعه‌کار وزالوصفتها آنجا بودند. دیگر زرق و برق شعارهاشان را از دست دادند و در صفوف خودشان تردید ایجاد کردند، یعنی بچه‌ای که با نهایت خلوص به‌اینهاپیوسته تا از حقوق محرومان دفاع کند، وقتی می‌بیند که قبله‌اش، رهبرش، مطلوب و مقصودش با لیبرالیسم ساخته است، در حرکت خودش دچار تردیدمی‌شود. نقطه مقابل، آن جناحی است که در تمام عمر و حرکاتش شعار آزادی‌داده و با ادعای آزادیخواهی، عده‌ای از بی‌بندوبارها را به‌امید واهی آزادی‌به‌خودش امیدوار کرده است، وقتی می‌بینند که با یک گروه چپ افراطی که درشعارهایش به خون اینها تشنه است، پیوند خورده و راه مشترک در پیش گرفته‌است، دچار تردید می‌شوند و می‌پرسند چه شد؟ مردمی که از دور نگاه‌می‌کنند و نه اینجا هستند، نه آنجا، می‌گویند خدایا اینها چه می‌گفتند؟ این‌آقایی که از آزادیخواهی می‌گفت و صحبت از دموکراسی می‌کرد، چگونه‌می‌تواند امروز با گروه پیکار و رنجبر همکاری کند؟ آن‌ها که دیکتاتوری کارگرو حذف سرمایه‌داری را می‌خواهند! آن‌ها که ضدلیبرالیسم‌اند! پس این‌دروغ می‌گوید و ادعا دارد، آن هم دروغ می‌گوید و ادعا دارد! اگر بیست جبهه با بیست شعار باشد، وقتی‌که مرکب و جمع شدند وخواستند یک جبهه تشکیل دهند، هر بیست شعار متزلزل می‌شود و هربیست جبهه از درون خود پوک می‌شود و در صفوف خودشان تردید ایجادمی‌کنند. مجموعه‌های نامتجانس و دافع یکدیگر که می‌خواهند در یک میدان‌به مبارزه برخیزند، وقتی در مقابل یک سیل مهاجم مکتبی قرار می‌گیرند وشاخه‌های سیل در خلل و فرج و داخل زوایایی که از فکر، عقیده و ایمان خالی‌است و در روزنه‌های تردید آنها وارد می‌شود، از درون منفجرشان می‌کند. حالاببینید این آیه چقدر جالب معنا می‌دهد: لِیَمیزَاللّهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب خداصفوف را مشخص کرد:  و یجعل الخبیث بعضه علی بعض خبیثها همه باهم جمع می‌شوند. دفتر هماهنگی، روزنامه انقلاب اسلامی، دفتر رئیس‌جمهوری، پیکار، رنجبر، جبهه ملی، فدایی، مجاهد و تمام کجروان، سلطنت‌طلب‌ها، و همه این تیپها که هر کدام در محدوده کوچکی برای خود رونق‌داشتند، یک مجموعه می‌شوند که مجموعه خُبَثا را تشکیل می‌دهند. فیرکمه‌جمیعاً همه با هم یک جیب می‌شوند. "فیجعله فی جهنم این هم پایانش‌است که مجموعه به‌جهنم می‌رود. واقعاً اعجاز است! این یک سطر قرآن، به‌اندازه یک کتاب در تحلیل مسائل جامعه‌شناسی، مطلب دارد. منتها کوتاه‌کوتاه است. مصداقش همان اجتماع همه نیروهای شیطانی است.

آن روز دوشنبه، بعد از جریان عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر جمع‌شده بودند و خیال می‌کردند تهران و ایران را به‌خاک و خون می‌کشند، ولی به محض این که سروکله بچه‌های حزب اللَّه از کوچه‌های جنوب شهر پیداشد و چند موتور سوار آمد دیدیم که این مجموعه متراکم خبیث، دو ساعت‌بعد از شروع حرکت متقابل مردم، اصلاً گم شدند و کَاَنَّهُ نیستند! این، چه تاریخ روشن و تحلیل گویایی است که حرکات آزمایشی که سنت الهی در طول‌تاریخ است، این چنین راه را هموار می‌کند.

 

یکی از آیات دیگر، مضمون خوبی در این رابطه پیدا می‌کند: لِیَحْمِلُوااَوزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ القِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِالَّذینَ یُضِلُّونَّهُم بَغَیرِعِلمٍ ".

در قیامت " اَلاتَزرُوازرَةٌ وِزْرَاُخْری اصولاً این داستان کیفر الهی است، امّا خداوند می‌فرماید با این که هر کسی مسؤول عمل خودش است، عده‌ای هستند که مسؤولیت اعمال دیگران را هم به‌عهده دارند و آنهاکسانی هستند که باعث اضلال دیگران می‌شوند و گمراه کننده دیگران‌هستند. در رابطه با اجتماع جبهه‌های خبیث، این مطلب درست است. یعنی وقتی که جبهه خُبثا جمع شد، هر یک از اینها در عمل، مسئوولیت‌کثافتکاری دیگران را هم به‌عهده می‌گیرد. امروز هر گناهی که مجاهدبکند به‌پای بنی‌صدر هم نوشته می‌شود و هر گناهی که باند آنها بکند، به‌پای‌اینها هم نوشته می‌شود. پیکار، اقلیت، صدام، قاسملو، سادات، ارتجاع منطقه مطلقاً و امریکا مجموعاً، در کشور ما مسؤول جنایات‌هستند و واقعاً هم مسؤولند. جبهه متحد نامقدس چپ و راست خبیث، مسؤولیت این جنایتها را به‌عهده دارد و ملت پای اینها می‌نویسد و این ازعوامل سقوط و عدم موفقیت آنهاست.

نتیجه‌ای که می‌خواهم از لحاظ آزمایش فردی بگیرم، در وجود خودمان‌است. برادران عزیز! خواهران محترم! این آزمایش دائماً وجود دارد. محوررا تقوا و حرکت در راه خدا قرار دهید. این‌که حادثه‌ای تلخ است یا شیرین، این‌که مصیبت است یا رحمت، مرحله دوم کار است. برای کسانی‌که باتقوای‌اصیل و هدف الهی در راه خدا حرکت می‌کنند، شهادت، پیروزی، موفقیت‌ها، وشکستها همه یک معنا دارد و اگر این روحیه‌ای که امروز در میان ما هست‌محفوظ بماند، ما می‌توانیم امیدوار باشیم که این انقلاب ما راه اصلی خودش‌را در پیش دارد.

خطبه دوّم:

بسم‌اللَّه‌الرحمن‌الرحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌سیِدالْمُرسَلینْ وَ عَلی عَلیّ اَمیرِالْمؤمِنینَ وَ وَصی رَسوُلُ‌ربِّ الْعالَمینْ وَ عَلی سبْطِی‌الرَّحْمَةَالْحَسَن وَ الْحُسَینْ وَعَلی اَئِمَةَ الْمَعْصُومین عَلیِّ بْنَ الْحُسَیْنْ ومُحَمَّدبْنَ عَلیّ وَجَعْفَرِبْنَ مُحَمَّدْ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرْ وَ عَلیِّ بنِ مُوسیومُحَمَّد بْنَ عَلیّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدْ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیّ‌وَالْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی (عج) صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِم‌اَجْمَعینْ.

قال العظیم فی کتابه: اَعُوذُ باللَّه مِنَ‌الشَّیْطانِ الرَّجیمْ.

 

بسْمِ‌اللَّه‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیمْ.

قُلْ اَعُوذُ برَّب النَّاس/ مَلِکِ النَّاس/اِلهِ النَّاس/ مِنْ شَرِّالْوَسْواس الْخَناس/ اَلَّذی یُوسْوِسُ فیصُدُورِ النَّاس/ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاس.

خطبه دوّم مربوط به‌نفاق است، یعنی جریان سوّمی که در خطبه جمعه‌گذشته مطرح کرده بودم. این مسئله از بحثهای اساسی و مهم در مسایل‌روز است؛ گر چه بسیاری از مصادیق نفاق که به‌عنوان منافق با ما برخوردکرده بودند، امروز دیگر عنوان نفاق ندارد و به‌طرف خباثت تکامل پیداکرده و به‌خوارج تبدیل شده است. یعنی آنچه که تا دیروز نفاق بود، امروز خارجی، محارب و در جنگ است و ماهیت و حکم اسلامی اینهاهم تفاوت می‌کند. در اسلام، منافق تا آن روزی‌که جنگ را شروع نکرده وشمشیر به روی اسلام نکشیده و حالت بغی به خودنگرفته، می‌تواند درسایه اسلام زندگی کند و در مجموعه مسلمین بماند و جان، مال، عرض‌و همه زندگی‌اش محترم است. امّا وقتی‌که حجاب نفاق شکسته شد وپرده بالا رفت و شمشیر را به‌دست گرفت و رودر روی انقلاب اسلامی‌ایستاد و اعلان جنگ کرد، به‌خارجی و محارب تبدیل می‌شود و تمام این‌احکام عوض می‌شود و احکام جدیدی می‌آید. آن‌هایی که ما به‌عنوان‌منافق از آنها بحث می‌کنیم، اکثرشان امروز به محارب تبدیل شده‌اند. البته دادگاهها هم وظایف خودشان را انجام می‌دهند. با توجه به‌کلماتی‌که امام در یکی از بیاناتشان در این هفته فرمودند.

فکر کردم که باید مقداری روی این مسئله صحبت کنیم تا جامعه ما بامسأله نفاق که امروز به‌محارب تبدیل شده آشناتر شود. امام در بخش‌کوتاهی از صحبت‌هایشان به این آیه قرآن اشاره کردند:  وَ مِنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَولُهُ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُاللَّهَ عَلی ما فی قَلبهِ وَ هُوَاَلَدُّ الْخِصامِ/وَ اِذاتَوَلّی سَعی فِی‌الاَرضِ لِیُفْسدَ فی‌ها و یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ و به چند صفت از صفات خاص منافقین اشاره کردند. درقرآن به قدری روی جریان نفاق تأکید شده است که در یک دوره موجب تعجب بود که چرا قرآن در سوره‌های بزرگ و در دهها سوره، آیات فراوانی را به جریان نفاق اختصاص داده است. در عمل معلوم می‌شود که خطیرترین‌و خسارت‌بارترین جریان در یک جامعه، جریان نفاق است؛ آن هم نفاق بامحتوای کفر و درجات مختلفش، ولی با اسم اسلام. جامعه ما امروز این‌مظاهر نفاق و صفاتی را که در قرآن برای منافق آمده است، در چهره مخالفان انقلاب اسلامی که به انواع مختلف خودشان را در طیف انقلابیون قرار داده‌بودند، آشکارا مشاهده می‌کند و این مهم است. قرآن به‌پیغمبر می‌گوید که درتقسیم مردم، بعضیهاشان وقتی با تو حرف می‌زنند، شعارها و ادعاهایی‌ظاهرفریب دارند که باعث اعجاب می‌شود و دهن پرکن است و انسان را به‌ظاهر جذب می‌کند، ولی اینها در عمق وجودشان بدترین نوع خصومت را باجریان حاکم و انقلاب اسلامی دارند:

"یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی اْلحَیوةِالْدُنْیا وَ یُشْهِدُاللّهَ عَلی ما فی قَلْبهِ. خدا راهم شاهد می‌گیرد و از خدا هم مایه می‌گذارد، ولی " الدالخصام " یعنی‌بدترین نوع خصومت، عداوت و کینه‌توزی را دارد. خوب، این‌ها کی‌هستند؟ دو سه صفت‌شان اینجا آمده است. یکی از صفاتشان این است‌که مفسدند و اگر دستشان باز شود و راه پیدا کنند، تلاششان را برای‌ایجاد فساد در جامعه ادامه می‌دهند:  سَعی فِی الاَرضِ لِیُفْسدَ فی‌ها باسعی و تلاش، حرکت فسادآمیز دارند و نمونه‌های فسادشان که مستقل‌هم ذکر شده این است که با کشتزارها و محصول مردم و ارواح و جان مردم طرف هستند: و یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ  واقعاً مثل این که قرآن امروز نازل‌شده و برای منافقین ما حرف می‌زند، یعنی می‌گوید اینها کسانی هستند که‌فساد می‌کنند، کشتزار مردم را از بین می‌برند و یا جان مردم را می‌گیرند. همین هفته و هفته قبل، شما دیدید که به اصطلاح انقلابیون ایران و بدلهای‌انقلابی، به عنوان مبارزه و خدمت به‌خلق، ده‌ها کشتزار را در خراسان ومرودشت به آتش کشیدند. محصول عمر یک کشاورز در یک سال ومحصول عمر یک یا دهها خانواده و امید زندگی آنها را با یک کبریت یانارنجک یا با یک کوکتل مولوتف به خاکستر بدل می‌کنند. این یک چهره ازدهها چهره کثیف منافق است که قرآن ترسیم کرده است. مورد دیگر این است‌که نسل را از بین می‌برند. هیچ مصداقی بهتر از این نیست که به‌کسی که در میان‌جمعیت بمب منفجر می‌کند، بگویند که با یک نسل یا با ارواح بشریت مبارزه‌می‌کند. آیا سالن راه‌آهن قم، محل مبارزه است که مردم جنگ زده‌ای که از قطارپیاده می‌شوند، یک دفعه با انفجار مواجه شوند؟! در آستانه مسجد اعظم قم‌چه کسانی حضور دارند؟ این زوار چه می‌خواهند؟ آن‌هایی که به‌نماز جمعه‌می‌آیند، چه می‌خواهند؟ در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عده‌ای‌انسان شریف که همه عمرشان را وقف این جامعه کرده بودند، جمع شده‌بودند و خودشان (منافقین) می‌دانند، آن‌ها اگر اعتراض هم دارند به‌چیزهای دیگری اعتراض دارند. آن‌ها شک نداشتند کسانی که آنجا جمع شده‌اند، می‌خواهند دردی از دردهای این کشور را معالجه کنند و با این گرانی که مردم رارنج می‌دهد، مبارزه کنند. بحث هم همین بوده است. آن وقت بمب می‌گذارندو آنجا را منفجر می‌کنند! عجیب است! یعنی اگر امروز خداوند می‌خواست باما حرف بزند و این منافقین را با آیات قرآنی و به زبان جبرییل معرفی کند، چیزی غیر از این آیات نبود که به‌اینها بگوید. این‌ها تمام شعارشان اصلاح است و وقتی به آنها می‌گوییم فساد نکنید:  وَ اِذا قِیلَ لَهُمْ لاتُفْسدُوا فِی الاَرْضِ قالُوااِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ببینید قرآن چه محکم می‌گوید. نمی‌گویند ما مصلح‌هستیم، بلکه می‌گویند فقط و فقط در زیر این گنبد مینا و زیر این آسمان کبود، ما هستیم که پرچم اصلاح واقعی را به‌دست گرفته‌ایم. یعنی همین شعارهای‌گنده و دهن پرکنی که اینها از روز اوّل دادند و امروز هم می‌دهند. ادعایشان این‌است که "اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ" ولی قرآن بلافاصله می‌گوید: الا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسدُونَ همین‌ها و همینها و فقط همینها (با تأکید) مفسد هستند، ولی‌نمی‌فهمند و بی‌شعورند. چقدر انسان باید بی‌شعور باشد که این‌گونه مبارزه‌کند؟ شما به‌ادعای خودتان برای خلق مبارزه می‌کنید. وقتی‌که در آستانه نمازجمعه بمب می‌گذارید، این خلق دیگر هیچ‌وقت شما را نمی‌بخشد، بی عقلها! اگر دین ندارید، کمی برای دنیایتان فکر کنید! گروهی را که برای شما خدمت‌می‌کنند با بمب کور از پای در می‌آورید، در سالن راه‌آهن بمب منفجر می‌کنید، خرمن آتش می‌زنید و کشتزار می‌سوزانید. این‌ها فسادهایی است که آدم بایدکور و بی‌شعور باشد تا انجام دهد. در گذشته حتی مبارزین غیراسلامی این‌قدربی‌شعور نبودند. اگر امکاناتی داشتند که ماشینی را در خیابان منفجر کنند، می‌گفتند که نه، ما اگر بمب را به‌ماشین ببندیم، ممکن است یک آدم بی‌گناه هم‌کشته شود، و این کار را نمی‌کردند. من نمی‌دانم که خداوند در مقابل جریان‌اسلامی چقدر عقل اینها را گرفته که هم بی‌شعورند و هم مفسدند و هم‌پرمدعا! دیروز من از رادیو عبارتی از گفته‌های آقای بنی‌صدر را شنیدم که متن‌کلام ایشان را نقل کرده بودند. واقعاً عجیب بود! من این جمله را که شنیدم تکان‌خوردم. با صدای خودشان بود که می‌گفت: من نمی‌خواهم خودم را کوچک‌کنم، من امروز بزرگترین‌اندیشه معاصرم.  عین این تعبیر. اگر نشنیدید، بگویید یک بار دیگر رادیو پخش کند. بزرگ‌ترین اندیشه معاصر! می‌دانید یعنی‌چه؟ اندیشه تهران هم نه، ایران هم نه، خاورمیانه هم نه، اندیشه همه دنیا! و آن‌هم نه امسال، عصر! اگر عصر را ده‌سال، بیست و پنج سال یا یک قرن بگیریم وآدمی فکر کند که بزرگترین اندیشه معاصر است، آن‌وقت این طرز تفکر با آن‌طرز عمل چه طور کنار می‌آید؟ آن هم با کسانی اتحاد استراتژیک یا تاکتیکی‌برقرار کند که این‌طور روی مردم بمب می‌اندازند و خرمن آتش می‌زنند: الااِنَّهُم هُمُ المُفْسدُونَ ولکِنْ لایَشْعُرُونَ  چقدر قرآن ظریف و گویاست! یکی ازخصوصیات جریان نفاق این است. البته خصوصیات زیادی دارد. اگر از قرآن‌تحلیل در بیاوریم، خصوصیاتی در می‌آید که هر کدام همین‌طور است. این‌نکته را برای توضیح اظهارات امام بیان کردم. در این خطبه که فرمود: کسانی راکه حرث و نسل مردم را قطع می‌کنند، شناسایی کنید و به‌مردم معرفی کنید. این‌ها، همین‌ها هستند. و مردم چه خوب عمل کردند! خداوند به‌این مردم خیرو توفیق بدهد که این‌طور بیدار، هوشیار، صبور و انقلابی با مسائل جاری‌برخورد می‌کنند و تحت تأثیر این ادعاها، تبلیغات و جریانهای ناسالمی که درکنار جامعه ایجاد شده است، قرار نمی‌گیرند. خوشبختانه انقلاب ما با حرکت‌سریع خودش توانست در یک زمان - که ما پیش‌بینی می‌کردیم احتیاج به چندزمان دارد و خیال می‌کردیم مبارزه باید در چند مرحله انجام شود - این‌مجموعه خبیث و متراکم را از جلوی راه خودش بردارد و برادران سرباز ورزمنده ما در جبهه‌ها هم به‌حرکت قهرمانانه خودشان اوج بیشتری دادند وامروز ما در جبهه داخلی و خارجی شاهد پیروزیها و موفقیتهای فراوانی‌هستیم. من خیال می‌کنم و معتقدم که خداوند این پیروزیها و موفقیتها را، باحفظ زمینه صلاحیت و براثر روحیه ایثار و فداکاری و تقوایی که توده ملت مادارد و در مقابل حوادث از مسیر حق منحرف نمی‌شود برای ما وسیله‌سازی‌می‌کند.

مسئله بعدی، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات میان‌دوره‌ای است که‌ان شاءاللّه در هفته آینده بخشی از صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌دهد.

در خاتمه خطبه‌ها، [عرض کنم که] من چند لحظه پیش از آن که به‌جمع‌شما بیایم، به‌عیادت برادر مجروحمان امام جمعه شما - آقای‌خامنه‌ای - رفتم. بحمداللَّه، حالشان خوب و روبه بهبود است. امیدواریم که‌به‌زودی ایشان را در همین جمع و در بین خودمان ببینیم.

 

 

 

 

[1] - فرهنگ فارسی معین: (عَ یِ) [ ع . عوائق ] (اِ.) جِ عائق و عائقه . - موانع . - مشکلات ، سختی ها.