سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع شرکت کنندگان در سمینار کاربرد مددکاری اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند را از اینکه توفیق زیارت با شما خواهران و برادران را به ما ارزانی داشت، شکر میگذاریم. شما افرادی هستید که برای بهتر کردن کیفیت خدمت به مردم تلاش میکنید. تحقیقآ در سمینار شما، معارف اسلامی مربوط به ارزش خدمت به مردم و کمک به نیازمندان در هر شرایط و سطحی که هستند، مطرح شده و مطالب زیادی در این رابطه بررسی شده است.
من به طور کلی با برداشتی که از مسئولیتها دارم، فکر میکنم که در مسئولیتهای اجتماعی در تمام سطوح، روح خدمت و تأمین نیاز مردم وجود دارد. مهمترین مسأله در رابطه با انسانها از دید مکاتب آسمانی، به خصوص اسلام آن است که انسان بهحالتی درآید که تمایل خدمت کردن به کسانی که نیاز به خدمت او دارند، در او تقویت شود. ولی انسان اگر در راه خدمت به مردم قدم نگذارد، روح استخدام و بهرهوری از دیگران در او قوی میشود. تحقیقآ کسانی که بخواهند به مردم خدمت کنند و نه بخواهند از خدمت مردم بهرهمند شوند، کم هستند. نوعآ مردم دچار یکی از این دو حالت میشوند و یا تعادلی بین این دو حالت به وجود میآید. شما اساتیدی که تدریس میکنید، این حالت خدمت به مردم را در دوره درس دادن و تربیت افراد منتقل کنید و به گونهای روی این مسأله کار کنید که به جامعه منتقل شده و با روحیه مردم عجین شود. مسئولان کشور اگر به این حالت زینت داده شوند، پستهای کشور را برای شخصیت و قدرت و درآمد مادی نمیخواهند. اعتبار، معروفیت و پست و مقام را باید برای مردم بخواهند. یک چنین حالت خدمتگزاری را شما باید به آنها بدهید. شما امروز میبینید که در جوامع دنیا نوعآ پستها به عنوان امتیازات مادی برای صاحب پست تلقی میشود و آن را نقطه موفقیت شخص تلقی میکنند. این فرهنگ منحط و غلطی است که بر بشر حاکم است و باید عکس این مسأله به عنوان ارزش مطرح باشد. یعنی بگویند فلان کس چه مسئولیت سنگینی را قبول کرد و بگویند چه شجاعتی دارد که این مسئولیت بزرگ را قبول کرد. خود آن شخص هم وقتی به مسئولیتی رسید، باید روی این مسأله محاسبه کند که چه قدر میتواند حق این مسئولیت را انجام دهد. اگر بتوانیم این فرهنگ را در جامعه پیاده کنیم، توفیق بسیار عظیمی به دست آوردهایم.
از کلمات پیش پا افتاده بزرگان ما در معارف اسلامی همین است، مثلا حضرت علی(ع) در یکی از خطبههایش میگوید: «همه دنیا در نظر من از عطسه یک بز کوچکتر است، مگر آن که در خدمت مردم باشد و در جهت رفع ظلم و کوبیدن ظالم از آن استفاده شود». اینها پایههای فکری اسلام است و موضوع پیچیدهای هم نیست. پایه فکری اسلام این است که انسان امکانات مادی را هرچه میخواهد باشد، منجمله وجود خود و قدرتها و علوم و فنون خودش را در ارزیابی با معیار خدمت به مردم و خلق بسنجد.
البته ما نمیگوییم که انسان خودش را فراموش کند، بلکه باید خود را حفظ کند. اینکه آدم نیازهای خود را ندیده گرفته و تا آن حد پیش برود که به طورکلی زهد او را بهحالتی درآورد که همه چیزش را از دست بدهد، این گناه است و نباید پیش بیاید.
ما موقعی میتوانیم جامعه خوبی داشته باشیم که اکثریت مردم ما روحیه خدمت کردن داشته باشند. در آن صورت دیگر در بازار ما، مسائلی چون دروغ و احتکار و گرانفروشی و کلاه گذاشتن سر مشتری وجود نخواهد داشت.
در ادارات مردم را معطل و اذیت نمیکنند. در پستها و مسئولیتها ارتشاء و باندبازی و رفیق بازی نخواهد بود. در این صورت هر جا که برویم، سایه حق را میبینیم، زندگی شیرین میشود و از خدمت کردن استقبال میشود و در فداکاری مسابقه میگذارند.
این در صورتی است که این فرهنگ بر ما حاکم شود. اما اگر برعکس باشد خودخواهیها و استخدام دیگران و بهرهگیری از مواهب اجتماع برای شخص مطرح میشود و مثلا هرکس فکر کند که من 10 سال درس خواندم و میخواهد خود را مطرح کند، این روحیه بسیار بد و خطرناکی خواهد بود. ما امروز در سراسر دنیا و در روابط اجتماعی بینالمللی و داخل جوامع، حاکمیت این روحیه بد را در انسانها میبینیم. این خطر در معارف اسلامی همیشه گوشزد شده است که میگوید: «اگر اجتماع این طور بشود مثل اجتماع حیوانات خواهد شد.» تعلیمات امام و دعاهای امام و مبارزات امام و به طور کلی همه کارهای ائمه ما خدمت بهمردم بوده است.
آنان که از دانشگاه به پستها منتقل میشوند و بعدآ مصادر امور میگردند و وزیر و وکیل و مدیرکل، فرماندار و بخشدار و رئیس اداره و غیره میشوند، اینجا جای لغزشهای انسانها است، معمولا این مناصب آنان را گول میزند و انسان به جای آنکه در خدمت مردم قرار گیرد، مردم را در خدمت خود قرار میدهد.
مخصوصآ شما که تحصیل میکنید، میدانید که دانشگاهها مخارج سنگین دارند، یک دانشجو که امروز تحصیل میکند، هر ساعتی را که در دانشگاه میگذراند خرج عظیمی بهاین جامعه تحمیل میکند. از مردم استفاده میکند. از دوره دبستان و دبیرستان هم استفاده کرده است. یک بچهای که در معدن کار میکند و هم سن شما است، بههمین اندازه که شما در نفت و مالیات و فضای دانشگاه و امکانات آن و دیگر مسائل شریک هستید، او هم شریک است. شاید آن کارگر معدن بیشتر حق داشته باشد، چون او از این امکانات استفاده نکرده است، حالا شما بعد از 15 سال که فارغالتحصیل شدید، آن شخص هنوز یک کارگر معدن است و آیا شما میخواهید او باز هم در خدمت شما باشد و به شما مالیات بدهد؟ این ظلم خیلی عمیقی است. حکومتها این مسائل را طوری تنظیم کردهاند که این ظلمها را احساس نکنیم. آدم فکر میکند که تلاش کرده و به جایی رسیده، ولی آن کارگر معدن تلاش نکرده است. این حرف منطقی نیست. درست است که او ظاهرآ به جایی نرسیده. اما عضو این جامعه و خانواده است. مثلا یک خانواده که دو فرزند دارد. اگر یکی از آنها را پدرشان به کارهای عملگی و غیره وادارد و دیگری را برای تحصیل بفرستد و امکانات موجود را صرف او کند تا به منصب بزرگی برسد، آیا این ظلم بزرگی نیست. ممکن است بگویند که این از استعداد خود آن شخص است. این را اسلام قبول دارد که هرکسی هر مقداری که تلاش کند، متعلق بهخودش است ولی ما میدانیم که خیلی از بچههای مردم استعداد دارند و میخواهند درس بخوانند، اما نمیتوانند، مثلا پدرشان فقیر بوده و یا منطقه آنها مدرسه نداشته و یا شرایط اجتماعی بد بر او تحمیل شده و نتوانسته درس بخواند.
البته عدهای هم تنبل هستند و نخواستند درس بخوانند که آنان هم قابل ترحم هستند و باید برای آنها هم فکری بشود. ولی اکثریت مردم بهخاطر شرایط ظالمانه موجه جامعهشان عقب افتادهاند و کسانی که با امکانات این مردم به جایی رسیدهاند، باز میخواهند آنها را بدوشند و ظلم کنند و پشت میز که نشستند مردم را معطل کنند. مثلا آن شخص جواز خانهاش را میخواهد بگیرد، باید در شهرداری معطل بشود. این خیلی بد است. چه با انتخاب خودتان آمده باشید و یا شرایط جامعه شما را کشانده باشد، این را تبریک میگویم و انشاءاللّه شما ارزش این مقام و تحصیل را حفظ کنید و در راه خدا و مردم گام بردارید.
اگر ما موفق شدیم در جامعه اسلامیمان این روح را احیاء کنیم و خدمتگزاران مردم، صاحب منصبان جامعه باشند، در این صورت حکومت اسلامی موفق خواهد بود. امروز کمابیش ما از یک سری از مسئولانمان بسیار راضی هستیم، یعنی بسیاری از بچههای حزباللهی ما که اکنون مسئولیت پذیرفتهاند، اگر مقام اینها را منحرف نکند، دارای این روحیه خوب هستند. خیلی از رؤسای ما واقعآ خدمت میکنند و برای خدمت پست گرفتهاند. برای اینها فرق نمیکند که در جبهه باشند یا در جای دیگر خدمت کنند، خیلیها التماس میکنند که به جبهه بروند و میروند، مثل بسیاری از تحصیلکردههای سطح بالای ما که وقتی انقلاب شد، آمدند و سپاهی یا کمیتهای شدند و دنبال کارهای گمنام و پرخطر رفتند. این روحیه را که مقداری از آن متعلق به شور انقلاب و اسلام است و در جوانها زیاد است، اگر حفظ کنیم و توسعه بدهیم، بسیار موفق خواهیم بود. اگر مددکاری را اصل قرار دهیم و این روحیه را به نسل آینده منتقل سازیم، پیروزی اساسی ما و اسلام صورت پذیرفته است.
عیب اساسی ادارات ما در این است که کسانی که در ابتدا به این ادارات آمدند، با این روحیه نیامدهاند. عیب بزرگ نظام گذشته این بود که اکثر کسانی که پست میپذیرفتند، برای خودشان قبول میکردند. این عیب باید برطرف شود و شماها انشاءاللّه جزء پیشتازان خواهید بود. سعی کنید در دانشگاهها این طور باشید و امیدواریم ما بعد از یک نسل که حداقل 25 سال است، بتوانیم چنین روحیهای را در اغلب جوانان کشورمان داشته باشیم.