سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در کنگره جهانی ائمه جمعه پیرامون قانون‏گذاری در جمهوری اسلامی دلیل حضور شورای نگهبان

سخنرانی آقای هاشمی در کنگره جهانی ائمه جمعه پیرامون قانون‏گذاری در جمهوری اسلامی دلیل حضور شورای نگهبان

  • شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۳

سخنرانی در کنگره جهانی ائمه جمعه

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 از اهداف اینجانب از شرکت کردن در جمع میهمانان عزیزمان، یکی بازدیدی است که برادران از مجلس شورای اسلامی فرمودند که بنده برای این تشکر می‏کنم از زحمتی که کشیدید و محبت کردید، لازم بود خدمتتان بیایم؛ دیگر این است که سوالاتی اگر میهمانان در این چند روز در مورد مسائل مربوط به من و مجلس یا جنگ یا چیزهای دیگر داشته باشند، پاسخ بدهم و ضمناً برای من برنامه‏ای گذاشتند که یک مقداری درباره قانونگذاری در جمهوری اسلامی طرح کنم، سعی می‏کنم این حرف را خیلی مختصر و فشرده عرض کنم و بیشتر وقت را بگذاریم برای پاسخ به سؤالات.[t1]

 در مورد قانونگذاری جمهوری اسلامی در یک جمله باید عرض کنم که هدف انقلابمان و براساس وظیفه شرعیمان و براساس قانون اساسیمان قوانینی که می‏گذاریم و حتی آئین نامه اجرایی که برای قوانین تنظیم می‏شود، کلاً نباید مخالف احکام شرع باشد و اگر موردی خلاف شرع بود قابل اجرا نیست، حتی نسبت به قوانین گذشته - که هنوز نرسیده‏ایم، آنها را به طور کلی اصلاح کنیم - یک دستور کلی امام فرمودند؛ مواردی که توسط شورای نگهبان تشخیص داده شود که خلاف شرع است، آنها را باید متوقف کنیم تا آن اصلاح شود، و اما اینکه چگونه قوانین با احکام اسلامی تطبیق می‏کند، توضیح مختصری لازم دارد.

 وقتی که این نهضت جدید در کشور ما شروع شد؛ یعنی در سال 1341، اصل نهضت برای اصلاح کشور بود و نهضتهایی که در گذشته در مملکت بود همه چاشنی اسلامی داشته، اما آن خلوص را نداشتند. رهبری ما با امام بود و پیشتازی آن با نیروهای مذهبی از روحانیون و دانشگاهیها و بازاریها بود و بقیه مردم، کارگرها و توده مذهبی این کشور هم تلاشی بی دریغ کردند، گروههای غیر اسلامی هم مثل چپی‏ها و توده‏ایی‏ها و یا ملی‏گراها هم اواخر یک جریاناتی داشتند و آمدند، اما آنها نقش تعیین کننده نداشتند.

 اصل، رهبری بود و توده مردم هم برای اسلام مبارزه کردند، و هدف انقلاب هم پیاده شدن انقلاب اسلامی در این کشور بوده‏است و هر چه هم که ما در این هدف کوتاه بیاییم، از آرمان انقلاب کاسته می‏شود و تصمیم داریم در یک نقطه‏ای کوتاه بیاییم و معتقد هم هستیم که اسلام قدرت اداره جامعه را به بهترین وجه در این زمان دارد و به آن رسیدیم و نسبت به آن پا فشاری و ایمان داریم. حالا اینکه چگونه تنظیم شده است که قوانین ما باید اسلامی باشد؟

 یکی از اصول قانون اساسی، اصل چهارم قانون اساسی است که می‏گوید: کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اداری، و فرهنگی و نظامی و سیاسی و... باید براساس موازین اسلامی باشد و این اصل بر اطلاق و یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است؛ یعنی حتی اگر روزی در بین این اصل و اصول دیگر همین قانون اساسی با ظهور و اطلاق اصول دیگر تردیدی پیش بیاید، این اصل محکم است.

با این اصلی که خواندم خیلی از مطالب گفته می‏شود و ما هیچ چیزی از خلاف شرع را نمی‏توانیم به آن جنبه قانونی دهیم، حالا مبنای اینها هم در اصل دوم است که می‏گوید:

 1- جمهوری اسلامی نظامی است برپایه خدای یکتا که در پرانتز آورده‏اند (لااله‏الااللَّه) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تشخیص و تسلیم در برابر امر او است.

 2- وحی الهی و دست بنیادین او در بیان قوانین .

 3- معاد در سیر انتخابی انسان به سوی خدا.

 4- عدل خدا در خلقت و تکوین و غیره.

 5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی و بعد چیزهای دیگر.

 ببینید اصول دین و اصول مذهب را هم پایه قرار داده‏اند برای احکام که به صورت قوانین باید تدوین شود. تا آنجایی که ما اطلاع داریم، چنین چیزی در هیچ جای دنیا نیست؛ یعنی چند تایی از کشورهای دنیا، کشورهای اسلامی چنین شیوه‏ای ندارند و همگی آنها شعار اسلامی را گاهی سر می‏دهند، اما در قانون اسلامی چنین نیست.

 رویه ما هم رویه بسیار روشنی است و تجربه شده بسیار خوبی است که آن هدف را حسابی تبیین می‏کند و آن چیزی است که در کشور ما می‏بینید. قانون وقتی که می‏خواهد تدوین شود، باید به مجلس شورای اسلامی بیاید و آنجا بحث شود و نظرها گفته می‏شود و اکثریت یک نظری می‏دهند، و نظر اکثریت مایه اصلی قانون می‏شود و به شورای نگهبان می‏رود و در شورای نگهبان شش نفر فقیه جامع الشرایط حضور دارند که رهبری آنها را تعیین می‏کند.

 رهبری را هم اطلاع دارید که باید یا مرجع تقلید، مجتهد و مورد قبول اکثریت مردم باشد مثل امام، و یا شورای رهبری است که باز از مراجع تقلید است، و کارش تعیین اجتهاد و مرجعیت است، که از آن مسند شش نفر تعیین می‏شوند، و آن شش نفر هم باید فقیه عادل باشند، و با این شرایط نظر دهند. حداقل آن چیزی که در قانون اساسی است باید سه نفر از اینها نظرشان این باشد که آن چه که مجلس تصویب کرده با قوانین الهی و دین مخالفتی ندارد؛ یعنی حداقل آن چیزی که پیش می‏آید این است که سه نفر مجتهد و عادل و جامع الشرایط نظر می‏دهند که بر خلاف قانون است و بر خلاف نظر اسلام نیست و مبنای احکام اسلام را می‏دانند و در مذهب ما کتاب است و سنت است و اجماع است و عقل که مبنای اجتهاد از آنها ریشه می‏گیرد و آنها حجتهای مجتهدین ما هستند.

 پس، از مسیر شورای اسلامی هیچ گونه حکمی که بخواهد به مرحله اجرا برسد، با وجود شورای نگهبان بر خلاف نظر اسلام نمی‏تواند پیش بیاید و جالب اینکه در همین قانون اساسی داریم که: بدون شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی هیچ کاری غیر از کارهای داخلی نمی‏تواند انجام دهد؛ مثل اعتبار نامه و کارهایی از این قبیل؛ یعنی وقتی که شورای نگهبان نباشد از طرف مجلس چیزی به عنوان مصوبه به مرحله اجرا در نمی‏آید.

 همه منافذ بسته شده است برای اینکه در کشور ما و در نظام ما چیزی خلاف شرع بوجود نیاید، بنابراین در ذهن همه می‏آید که انتخاب چیست؟ اگر شما که مدعی جمهوری و دموکراسی هستید و اگر بنا باشد آن شش نفر شورای نگهبان نظر دهند، پس کاردیگران چیست و بقیه مسائلی که در کشور هست برای انتخابات است و بسیاری از قوانین دنیا هم تشخیص موضوع است، منتخبین مردم که مجلس است، احکام را هم باید منتخبین مردم بگویند؛ یعنی اگر اینها نگویند، شورای نگهبان از خودش نمی‏تواند چیزی بگوید، منتها اینها برخلاف قرآن نمی‏توانند بگویند. حکم را همین منتخبین صادر می‏کنند و نیروهای اجرایی را همین منتخبین انتخاب می‏کنند و وزرا و نظارت بر اجراء را همین‏ها انجام می‏دهند.

 رئیس جمهور هم که منتخب مردم است در تعیین وزرا و هماهنگی قوا و کارهای زیادی که به عهده ریاست جمهوری است، نقش دارد. مردم در همه شؤون، از طریق منتخبین خود عمل می‏کنند اما برخلاف شرع نمی‏توانند عمل کنند، یک شرط دارد و آن شرع است. رهبری هم بالای سر همه اینها نشسته است برای اینکه نگذارد و اگر اشتباهی پیش آمد یا مسائلی در زمینه شرعی پیش آمد، جلوگیری کند.

 در جریان چهار سال کار مجلس شورای اسلامی ما کاملاً مطمئن شدیم این نظام که جمهوری اسلامی انتخاب کرده، این انتخاب برای ما اطمینان بخش است. که محور حقوقی حفظ شود. هم مردم حضور دارند و هم اسلام حضور دارد و به همین دلیل ما پیرو جمهوری هستیم و دموکراسی هم داریم و هم اسلام را داریم، قانونهای بسیار مهمی از این طریق گذراندیم و مواردی هم بین شورای نگهبان و مجلس اختلاف پیش آمده است ولی در مجلس دهها مجتهد شناخته شده حضور دارند و به خاطر اینکه آن معیار به هم نخورد تصمیم شورای نگهبان شرط شده است و رهبری هم همین را می‏خواهند، برای اینکه آن اصل اطمینان بخش باقی بماند، چون اطمینانی نیست که در مجلس مجتهدی باشد، انتخابات مردم و رأی است و ممکن است روزی پیش آید که در مجلس شورای اسلامی یک نفر مجتهد هم نباشد، اما در شورای نگهبان مجتهد باشند، در همین فرض هم مصلحت این است که باز شورای نگهبان حاکم باشد و در نهایت به خاطر آن که آن نقطه شاخص و مشخصی است که بدون مجتهد نمی‏تواند باشد.

 در اینجا - مجلس شورای اسلامی - ممکن است باشند و ممکن است نباشند؛ مثلاً ما قوانینی را گذراندیم و به شورای نگهبان رفته و آنجا موافقت نکردند و برگشته، درباره معادن، درباره زمین، درباره بانکداری و درباره خیلی چیزها که رأی خود را دادند و رأی مجلس را نقض کردند و مجلس دوباره نشسته نظر آنها را تأمین کرده است و نماینده‏ها هم تسلیم همین مسأله می‏شوند.

 نقطه بسیار مهم دیگری که من باید عرض کنم در سیستم قانونگذاری، همانطور که در ابتدای اسلام هم بود، توجه به عنوانهای ثانویه است؛ یعنی وضع دنیا و وضع گذشته ما و وضع جامعه ما طوری است که گاهی مواردی هست که به عنوان اضطرار و به عنوان جبری ناچاریم که چیز غیر اسلامی را بپذیریم منتها به عنوان اسلامی؛ یعنی همان که قرآن گفته، همان مسائلی که در قرآن به طور مشخص درباره اصل هم آمده، وقتی که خداوند بخواهد، ما را تحریم می‏کند و می‏گوید اگر در هر موردی که اضطرار پیش بیاید و چاره‏ای نباشد، به حکم خود قرآن، آن را می‏گیریم. از جمله از اضطرارهای این زمان است؛ یعنی وضع طوری است که ما تمام احکام اسلامی را نمی‏توانیم یک روزه پیاده کنیم، همان طوری که پیغمبر(ص) تدریج را در کارهایشان پذیرفتند.

 وقتی که مسلمانها می‏بینند ربا تا اواخر دوران پیغمبر(ص) بطور قاطع تحریم شد، چندین بار به تدریج تحریم شد، حجاب کم کم در وقت نیمه آخر بطور قاطع آمد و اینها عملی نبود که پیامبر در روز اول در جامعه‏ای که در مدینه تشکیل دادند و دیدند که همه اینها را یک دفعه عمل نکردند و می‏دانیم که در همه ادیان آسمانی حرام بوده است و در همه ادیان آسمانی ربا را قبول نداشتند، ولی این را به تدریج پذیرفتند و همین مسأله را در زندگیمان داریم، منتها برای اینکه این هم از استحکام بیشتری برخوردار باشد و در احکام اسلامی مسامحه نشود، در اینجا امام فرمودند: شرطش این است که موضع اضطرار را دوسوم نمایندگان مجلس تشخیص دهند و این هم خیلی چیز جالبی است؛ یعنی اگر موقعی از دو سوم نمایندگان مجلس نظر دادند که اضطرار وجود دارد و احکام ثانوی باید اجرا شود، این را اجرا می‏کنیم.

 اینجا شورای نگهبان هم حق دخالت در تشخیص موضوعات را ندارد، اگر چنین چیزی پیش آمد که مواردی بوده از جمله همین ربا بود، ما وقتی که ربا را گذاردیم، مواجه شدیم بایک مسأله‏ای که آن هم قانون تصویب بانکداری را گذراندیم و ربا را از مملکت برداشتیم و میلیونها حساب در گذشته در بانکهای ما وجود دارد که براساس قانون گذشته قرار دادش را بسته‏اند و خوب حالا چه کنیم، آیا یک روزه یا چند ماهه می‏شود آن میلیونها قرار داد را عوض کرد؟ کار غیر ممکنی برای ما بود. به عنوان ضرورت پذیرفته می‏شود که مثلاً یک یا دو سال و وقتی تعیین می‏کند که این موارد اصلاح شود و به اصل خودش برگردد یا مثلاً مسأله زمین در مملکت ما به خاطر نظام زشت سرمایه‏داری زمان شاه با اعمال نفوذ بسیاری از زمینهای موات را از مردم گرفتند یا اراضی که در اختیار یک عده دلال یا متنفذ قرار گرفته و با زمین تجارت می‏کردند. یک قسمت اینها در مورد اراضی موات روشن بود ما گفتیم که این مالکیت ندارد و از آن دولت است اما در مورد اراضی بایر سابقه زیادی دارد و در اسلام برای کسی که زمین را عمران کرده یا خریده از کسی که عمران کرده مالکیت پذیرفته شده است. ما اینجا به خاطر شرایط موجود و به خاطر اینکه مملکت را نجات دهیم به عنوان ضرورت تصویب کردیم که این اراضی بایر را در مواردی می‏توانند بگیرند و آن را شورای نگهبان پذیرفت.

 بنابراین موارد مهمی است که در کشور پیش می‏آید که به عنوان ضرورت می‏پذیریم و اگر دو سوم مجلس تشخیص دادند که این ضرورت دارد، پذیرفته می‏شود و زمان هم تعیین می‏شود، که بر حسب ضرورت آن نیز به طور موقت پذیرفته می‏شود. تأکید هم می‏کنند که این موقت است. با این قیود، امام قید کرد که باید کارشناسی شود و اگر کارشناس آن مسأله مخصوصِ آن نماینده‏ها نباشند، باید گروه کارشناس نظر بدهند که این ضرورت مخصوصی دارد.

 پس می‏بینید که بن بست در اسلام وجود ندارد. ما یک مسأله‏ای برایمان پیش نیامده در این پنج سال که به بن بست برخورد کنیم. البته به اختلاف نظرها برخورد کردیم و اختلاف نظر در فقهی که اجتهاد را پذیرفته و یک چیز طبیعی است و پیش می‏آید و آن جزو افتخارات فقه اسلامی است که از نظر عقلی بودن که تا پایان تاریخ باید دنیا را اداره بکنند، اجتهاد زنده و محکم در همین قانون هم به آن اشاره شده، باید مسائل را با شرایط روز و با همان چیزها و مبنا باید عمل کرد.

 این خلاصه‏ای که خدمت شما عرض کردم، برای قانون گذاری مجلس شورای اسلامی ایران بود و ما فکر می‏کنیم در کل دنیای اسلام این مسأله قابل قبول است و فکر می‏کنیم آقایان، به حکومتهایشان بگویند که امروز ادعایی که اسلام یا احکام فقاهتی نمی‏تواند دنیا و جامعه را اداره کند، ادعای درستی نیست این چیزی است که در جمهوری اسلامی عملاً به ثبوت رسیده و قانون اساسی ما را و مقداری از قوانین مجلس را که تا به حال گذراندیم که در حدود 350 لایحه است که مجلس تصویب کرده، این را می‏توانید بگیرید و ما بنا داریم آن قسمتی که ترجمه شده و مهم است در اختیار دیگران بگذاریم و بگوییم که این کار عملی است.

 سؤال شده است؛ جمهوری اسلامی چرا با اینکه عراق قبول کرده که صلح کند، و کشورهای اسلامی هم اصرار دارند که صلح شود؛ چرا جمهوری اسلامی اصرار به جنگ می‏کند و صلح نمی‏کند؟ این مهمترین سؤال ماست. که من باید این را توضیح دهم: به نظر کسانی که وضع جنگ را می‏دانند، و با مسائل جنگ آشنا می‏باشند، خیلی آسان ما می‏توانیم این را در اذهان مردم حل کنیم، کشور جمهوری اسلامی صلح را به شکلی که آقایان می‏گویند، نمی‏پذیرد؛ اولاً همه می‏دانید که جنگ را عراق شروع کرد. عراقی‏ها حدود 400 مرتبه به کشور ما تجاوز کردند یا با هواپیما و یا با هلی‏کوپتر و یا از راه زمین و به پاسگاهها و ... که ما این را بصورت کتاب منتشر کردیم و با ذکر تاریخ و با نامه اعتراضیه‏ای که مرزداران به مقامات مرزی ما، آن موقع نوشته‏اند، بعد که اینها دیدند ما آمادگی دفاع از مرزها را نداریم، آن موقع وضع ارتش ما بد بود، و پاسداران ما هم هنوز تشکل جدی نداشتند و آنها خوب فهمیدند که جمهوری اسلامی نیروی آماده‏ای برای جنگیدن ندارد بعد از چهارصد بار - حدود سیصد و هشتاد تا را ما در آن کتاب آوردیم - یک دفعه حمله نمودند و سعی کردند پنج استان ما را عملاً اشغال کنند، آذربایجان غربی را با کردهای اغفال شده و کمونیستها و به هر حال ضدانقلاب، و کردستان را هم، همچنین باختران و ایلام و خوزستان را با ارتش عراقی، بطور رسمی آمدند و قسمتهای زیادی از آنها را گرفتند.

 همان چند هفته اول آن قدر به ایران خسارت وارد کردند که واقعاً رقمش سرسام‏آور است؛ مثلاً یک قلم پالایشگاه آبادان را که روزی شش هزار بشکه نفت را تصفیه می‏کرد که این مقدار بشکه نفت مصرف هیچ یک از این کشورها نیست؛ یعنی یا در پاکستان و یا در مصر و یا در عراق هیچ یک از آنها به اندازه همان یک پالایشگاه مصرف ندارند، پالایشگاه عظیمی است، و حالا اگر این پالایشگاه سر پا بود شما می‏رفتید می‏دیدید که چه بمب بزرگی به این دنیای اسلامی زده‏اند که آدم بخواهد امروز یک پالایشگاه صد هزار بشکه‏ای بسازد یک رقم بالایی خرج دارد. یا مثلاً بندر خرمشهر و آبادان را که به اندازه یک شهر بزرگ بود همان یک اسکله یا بندرها را به کلی ویران کردند و چه قدر کشتی را در همان دریا ویران کردند، صدها کارخانه و کارگاه و اداره‏ها و دکلهای عظیم را به کلی ویران کردند؛ مثلاً دستگاه فرستنده‏هایی که در آبادان داشتیم با آن عظمت بسیار و چندین پادگان ما را تصرف کردند و بندرهای عظیم را که انبارهای آن پر از اجناس بود و در بندرها مانده بود، اینها را بردند و هزار و دویست روستا اشغال شد و مردمش را شهید کردند، راه آهن و خط برق و خیلی چیزها را از بین بردند و در کل ما اینها را نوشتیم و مثلاً یکی از کارهایی که در مورد آن، کتاب خسارات تنظیم شده، این را از دولت بگیرند و به این مهمانها بدهند تا ببینند چه مقدار خسارت در همان روزهای اول بر ما وارد کردند. غیر از نیروهای انسانی که اسیر کردند و یا شهیدشان کردند.

 هدف آنها این بود که انقلاب را از بین ببرند و کشور را تسخیر کنند و بعد از جنگ، خوزستان را به عنوان عربستان، یک کشور مستقل کنند و کردستان را هم بعنوان یک کشور کوچکی به کردها دهند و برخی از نفعها را هم ببرند، احتمالاً با شورویها هم قرارداد داشتند که بخشی از کشور ما را هم شورویها ببرند، چون ما بعداً حزب توده را دیدیم که همان موقعها اینها مأمور شده بودند تا با شاپور بختیار بروند و آنها را ملاقات کنند، برای آنها، نقشه تجزیه کشور ایران و نقشه منهدم کردن کل ایران طرح شده بود.

 وضع اوایل انقلاب آن‏گونه بود. ما با کمک مردم جلوی عراق را بستیم و کم کم دفاعمان را شروع کردیم تا اینها جلوتر نیایند، آن موقع ابوالحسن بنی‏صدر به عنوان فرمانده کل قوا بود که بد عمل می‏کرد و وضع بسیار بدی بود. حالا ما باید چه کنیم، شما به عنوان میهمان هم نه، به عنوان یک آدمی که این مسائل را بشنود، مسلمان هم که نباشد و پنج استان خود را که این چنین اشغال شده، چه می‏توانستید بگویید.

 ما یک سری شرایط صلح را مطرح کردیم، و آن این بود که عراق برگردد به پشت مرزها، ما هم به مرزها برویم. عراق حتی قرارداد 1975 الجزایر را هم که بین صدام و شاه منعقد شده بود، ما آن را هم لغو نکردیم، عراق یک طرفه لغو کرد، ما گفتیم که لشگر بعثی به مرزها برگردد. این حرف ماست، این حرف آیا حرف درستی است و یا نادرست است؟

 ما تا به حال به کسی برخورد نکردیم - از اینها که می‏آمدند از کشورهای اسلامی و از سازمان ملل آمدند و از غیرمتعهدها هم که آمدند - و یک نفر پیدا نشد که به ما بگوید که شما شرایط سنگینی را درست کردید، و به ما گفتند شما عفو کنید؛ یعنی حرف این است که جمهوری اسلامی عفو کند، خوب! ما از لحاظ اسلامی و سیاسی صحیح نمی‏دانیم که حزب بعثی کافر را ببخشیم. اگر این ظلم عظیم را بخواهیم عفو کنیم، خودمان حق نداریم، ما خون شهید مردم را چگونه باید جبران کنیم؟ در اسلام چنین حقی به ما داده شده که ببخشیم؟

 در کل آنها می‏خواستند جنگ متوقف شود و سنگر عراق در خاک ما بماند و آنقدر بماند که نظام اسلامی و جمهوری را ساقط کند، و آنقدر ضعیف کند که حرکت انقلاب در دنیا کور شود و ما را تحقیر کنند و جمهوری و انقلاب را تحقیر کنند و عوامل داخلی هم که بودند تا از درون انقلاب را منفجر کنند.

 ما حرفمان را مطرح کردیم و گفتیم اینها را تأمین کنید و آنها نکردند، و آنها را در خرمشهر در چند عملیات شکست دادیم و آنها را عقب راندیم و حال آنها به دروغ می‏گویند خودمان پشت مرزها رفتیم. هنوز اگر آقایان توانستید، بروید نفت شهر را ببینید که یک منطقه نفتی بسیار مهمی است و ما در آنجا چاههای نفتی زیاد داشتیم و تصفیه خانه داشتیم و آنها را عراقیها گرفتند و هنوز هم در دست آنهاست.

 نفت خانه عراق و نفت شهر ما یک مجموعه نفتی است که در دست عراق است. بسیاری از ارتفاعات ما هنوز در دست عراقیهاست، آن ارتفاعات مهم در نزدیکی دربندی‏خان، از جاهای حساس و سوق‏الجیشی منطقه است که در دست عراقیهاست، و این طور نیست که اینها راست می‏گویند که خودشان از خرمشهر بیرون رفتند، اینها هنوز در خاک ما هستند. ما هم متقابلاً در خاک آنها رفتیم که برای بعد است، وقتی که او آمد ما هم رفتیم.

 این حرف ما بود، حالا چه کنیم؟ حالا بیاییم بگوییم که صلح را می‏پذیریم؟ چه خواهد شد؟ حزب بعث یک حزب الحادی است و بر کشوری حکومت می‏کند که از نظر اسلام شیعه مقام بعد از ایران را دارد. عراق را می‏دانید که با 14میلیون جمعیت چه منابع عظیم نفتی دارد. رودهای عظیم دجله و فرات و دهها شاخه رود که از ایران و ترکیه به آنجا وارد می‏شود و دارای اراضی حاصلخیز و موقعیت حساس منطقه‏ای است، در حالی که‏این کشور دست حزب بعث ملحد است.

 عملکرد اینها هم این است؛ شما حزب بعث را ببینید که در داخل عراق و با مسلمانان عراق چه کاری می کند. اول اینکه ما در روزهای اول با حزب بعث عراق نمی‏ساختیم، علت آن این بود که حزب بعث مسلمانان عراق را به شدت و با قساوت بسیار شدید، قتل عام کردند، مرحوم آیت‏اللَّه صدر و بنت‏الهدی را و خانواده محترم حکیم را و چه مقدار از علما و طلبه‏ها را و چه مقدار از مردم متدین را که اینها نابود کردند، و چه مقدار از مردم را آواره کردند؟

 در ایران گاهی در مناسباتی عراقیها پناهنده می‏آیند و تظاهرات می‏کنند؛ مثلاً در اصفهان در شیراز... . این خانواده‏هایی که از عراق رانده شدند و خیابانها را پر می‏کنند و در ایران هستند و همه را بیرون رانده است، و این برخورد حزب بعث با مردم در داخل کشور خودش است. آن برخوردی که با ما و انقلاب اسلامی و برخوردی که با فلسطین اشغالی داشته است، این طوری بوده است که در تمام عمرشان این بهترین حرکت عرب را داشتند و بیشترین پول را می‏توانستند داشته باشند، روزهایی است که یک میلیون و نیم بشکه نفت صادر می‏کردند و این رقم بسیار زیادی است؛ یعنی نزدیک دو برابر آن چیزی که ایران نفت صادر می‏کرده است، امروزه، این کشور عراق با همه این امکانات به هیچ کشوری کمک نکرده و به فلسطین کمک نکرد بلکه از پشت به آنها خنجر زد. اینها در تاریخ نیست بلکه موارد موجود حزب بعث عراق است.

 هر کسی که حاضر باشد که به خاطر حزب بعث کمک کند، حزب بعث حاضر است که باج دهد. می‏بینید که هم نوکری آمریکا را می‏کند و هم نوکری فرانسه را. این خیلی حرف است که حزبی که مدعی انقلاب بوده، جوری رفتار کند که آمریکا و شوروی و فرانسه و کشورهای سوسیالیستی و کشورهای ارتجاعی عرب، همه بیایند پول بدهند و اسلحه بدهند و راه آب و همه چیز به او بدهند و عراق هم به همه حاضر است باج بدهد و اگر این در منطقه بماند، بسیار خطرناک است.

 از این به بعد به خاطر این مسائلی که پشت سرش است هم باید فرمان شوروی را ببرد و علیه مسلمانها هم فرمان آمریکا را ببرد، و از کشورهای جنوب منطقه باج بگیرد. در این جنگ آن طوری که آمار به ما می‏گوید، نزدیک 50 میلیارد دلار پولهای کشورهای نفت خیز را گرفته و دود کرده و شاید هم بیشتر به اضافه استفاده‏هایی که از بندرها و راهها و از کامیونها و از شرکتهای حمل و نقل آنها کرده است. آینده هم بدتر از این خواهد بود، خود را به عنوان ژاندارم آنها قلمداد کرده و با تبلیغات جهانی هم از اسلام ترسانده‏اند و در نتیجه تبدیل می شود به یک لات چاقو کشی که مثلاً در سر کوچه از مردم باج بگیرد و به اسم اینکه کوچه را حفظ می کند.

 اگر وضع به همین صورت بماند چگونه خواهد شد؛ یعنی اگر ما صلح را به همین صورت بپذیریم، عراق که قبول نمی‏کند اشتباه کرده، اگر ما بدین صورت نپذیریم، برای همیشه صدام باید به مردمش بگوید که ما در جنگ پیروز بودیم و یا حتی یک روز اعتراف کند که ما پیروز نبودیم، باید جواب بدهند و معنای آن سقوط است و جواب آن همه کشته و خرابی را بدهد. لذا اگر جنگ این گونه تمام شود، عراق باید پیروز شود و باید بگوید ما حق داریم. ما هم باید همین را بگوییم، حق هم داشتیم و دفاع باید کنیم، بنابراین بین ما و عراق یک صلح که باید باشد، همیشه ارتشهای دو کشور در دو طرف مرز باشند و باقی بمانند. در چنین شرایطی چه می‏شود، این طوری می‏شود که هر روز یک اسلحه جدیدی می‏دهند به ما و عراق، ما باید بخریم. ما اگر ده لشگر در مرز داشته باشیم، عراق هم باید دوازده لشگر داشته باشد، و بالعکس؛ یعنی دائماً این دو کشور باید نیروهایشان و پولهایشان و امکاناتشان و همه را متمرکز کنند به طرف این هزار کیلومتر مرز.

  س - آیا ما از ملت مسلمان عراق می‏توانیم حمایتمان را برداریم یا نه؟ از شما میهمانها این را می‏پرسم؛ یعنی ما حق داریم به عنوان یک مسلمان بگوییم که مردم عراق که این گونه کشته می‏شوند و آواره می شوند و این همه مظلومند، حمایت نمی کنیم؟ می‏توانیم بگوییم! من فکر نمی‏کنم که کسی مسلمان باشد که یک چنین حرفی بزند. اگر حمایت کنیم؛ یعنی باید با عراق دعوا کنیم و عراق هم باید افرادی مثل شاپور بختیار و ... را باید حمایت کند و در کردستان بیاید علیه ما خرابکاری کند، پس بنابراین باز مبارزات مسلحانه در کردستان و در جنوب عراق و کردستان عراق و در جنوب ایران و ... باقی است و آیا این درست است؟

 آیا ما باید از آخوندهای عراق دست برداریم؟ این کاری است که اسلام آن را قبول ندارد. ممکن است بعضیها ساده اندیشی کنند و بگویند: نه عراقیها حاضرند، این را بپذیرند، گفتند: عراق حاضر است که آوارگان را بپذیرد و برگردند آنجا و اموالشان را پس بدهد. ما باید دیوانه باشیم که این حرف را بزنیم.

 امروز صدها هزار نفر عراقی مبارز، مخالف صدام برگردند به بغداد و اموالشان را بگیرند و زندگی خود را آزاد کنند! این خودش سقوط صدام است، می‏خواهند بگویند صلح، اسم صلح که آمد دیگر هیچ حرفی را نخواهد پذیرفت، خسارتی که تا به حال اینها گفتند که ما می‏دهیم، این همه خسارت است، نزدیک دویست یا سیصد میلیارد تا به حال خسارت دیدیم، اینها گفته‏اند که یک صندوق از کشورهای عربی تشکیل شود؛ هم بروند عراق را بازسازی کنند و هم ایران را. اینها می‏خواهند یک ده یا بیست میلیاردی بریزند و فردا یک کارخانه نفت آبادان ما را هم نمی‏توانند با آن پول بازسازی کنند، ما صدها کارخانه داریم که خراب شده‏اند، و هزار و دویست روستا خراب شده است، ده شهر به کلی منهدم شده است. چه صلحی، جنگ کنیم، نیروهایمان را با اسلحه اضافه کنیم، دیگر نمی‏شود که بازسازی کرد؛ یعنی اگر بنا باشد که با عراقیها این چنین درگیر باشیم و هر روز مخل جنگ شود، دیگر نمی‏شود که خرمشهر را بسازیم، باید عراق آن شهرها و روستاهای ویران شده ما را تخلیه کند وگرنه هر روز بدین صورت امکان دارد که جنگ شود و برای همیشه باید دو میلیون آواره رو دستمان بماند و عراق هم نمی‏تواند اینها را هیچ وقت تأمین کند.

 این طرح فقط و فقط می‏تواند به نفع استکبار باشد، و به نفع آمریکا و شوروی؛ یعنی ما دو کشور ضعیف در مسابقه تسلیحاتی ارتشهایمان قرار بگیریم و کشورهای جنوب خلیج فارس به طور علنی خرج جنگ عراق را بدهند، حتی جنسهای ما را باید خودمان دهیم و کسی نیست که به ما جنس دهد، و اسرائیل هم در این بین راحت راحت است.

 اصلاً نقشه این است که این درگیری را از مرزهای اسرائیل به مرزهای عراق بکشند و با ایران جنگ کنند، این نزاع طولانی باید همین جا بماند، ما اینجا صلح کنیم، همه حساسیتها برگردد به ایران، و اسرائیل راحت باشد و لبنان را هم بخورند، و سوریه هم آن وسط منگنه شود و آن طرف، اردن هم که قدرتی ندارد و کشورهای عربی هم به بهانه اینکه ایران خطرش بیشتر است، و ممکن است به اسرائیل بپردازد، و برای این است که می‏خواهند بین ایران و عراق جنگ باقی بماند، و این ممکن است که بیست سال طول کشد و آنها شرایط را به جایی می‏رسانند که هیچ راهی قطعاً برای خیر منطقه وجود ندارد، جز اینکه حزب بعث از عراق بیرون برود؛ یعنی اگر ما موفق شویم حزب بعث عراق را از میان برداریم و یا برود، ما از مردم عراق، هیچ توقعی نداریم.

 ما گفتیم حامی مردم عراق هستیم، ما از امکانات انقلابمان و از تجربه انقلابمان و از تجربه جنگمان کمک می‏کنیم به ملت مسلمان عراق که روی پای خودشان بایستند و این دو کشور با هم باشند. در مورد امکانات نفتی ما، عراق می‏گوید امکانات عظیمی است که اگر این امکانات با هم سیاست واحدی را کنترل کند؛ می‏تواند سیاست نفتی کل دنیا را در اختیار گیرد. حالا سودی هم خودش نمی‏کند، بلکه آمریکا می‏کند. ما اگر بتوانیم عراق را آزاد کنیم، آن وقت ارتشی که ما و عراق می‏توانیم تشکیل دهیم، در ظرف دو سه ماه می‏توانند کل اسرائیل را نابود کنند و فلسطین را آزاد کنند.

 لشگر بسیار نیرومند، شهادت‏طلب از اینجا در می‏آید. در این وسط کشوری مثل اردن، دیگر نمی‏تواند خاری در چشم مردم منطقه باشد. دیگر در لبنان فالانژها نمی‏توانند بر اکثریت مردم حکومت کنند ما از این طرف خلیج فارس حرف می‏زنیم و آن طرف خلیج فارس را کاری نداریم، اگر این طور شد، نفت دیگر در اختیار مسلمانهاست، عربستان سعودی دیگر نمی‏تواند پولهای باد آورده نفتی را در کل دنیا مصرف کند و مسلمانان مبارز را در همه جا سرکوب کنند و مسلمانها نتوانند کاری کنند. کشورهای کوچکی مثل ابر قدرت نفتی کویت و... می‏توانند در سایه این امنیت منطقه زندگی کنند. در مقابل ابر قدرت این طرفمان، شوروی، اگر این نیرو را بتوانیم درست کنیم، این نیرو می‏تواند مقابله کند.

 استکبار اینها را نمی‏پذیرد و تا حزب بعث وجود داشته باشد به عنوان اسلام نمی‏توان کاری کرد و این دو، تا بودن، نزاع دارند، حالا که کار به اینجا رسیده است و ما که نمی‏خواستیم بجنگیم، ما که نمی‏خواستیم دعوا و این گونه مسائل وجود داشته باشد. ما نمی‏خواستیم با مردم عراق کار جنگ را ادامه دهیم و کارمان را به جایی برسانیم که از این چاهی که عراق برای مسلمانها کنده، خودش در درون چاه بیافتد، از این چاه یک منبع عظیمی بسازیم برای قدرت اسلام و این ممکن است و این طور نیست که ناممکن باشد.

 این را بسیار امیدواریم از طرفی شما اگر بر پایه قرآن بخواهید عمل کنید و دستوری که به ما داده شده این است که مقابله کردن و دفاع را به ما گفته‏اند و آیا واقعاً در کل اقتضا می‏کند با متجاوز و مظلوم یک گونه برخورد کنیم، اصل این است، ما اگر مأمور به عدل و قسط هستیم، قسط ایجاب می‏کند که نمی‏گوییم که ما محاکمه کنیم، ما می‏گوییم ما یک دادگاه اسلامی تشکیل دهیم و هر کسی را خواستید بیاورید بی طرف باشد و بیایید صدام و حزب بعث را محاکمه کنید. این را همه اعتراف دارید که متجاوز عراق است. اگر متجاوز است. متجاوز را به عنوان مسؤول این همه خون و این همه خرابی محاکمه کنید و ما اصلاً در آن دادگاه دخالتی نمی‏کنیم، و مطمئناً که آن دادگاه به نتیجه‏ای می‏رسد که ما می‏خواهیم.

 بنابراین، هم قرآن این را می‏گوید، هم سیاست این را می‏گوید و هم نظر اقتصادی این را می‏گوید و هر حسابی شما بخواهید بکنید درایت مملکتداری و توجه به مسائل ایجاب می‏کند که جنگ را ادامه دهیم تا مسأله حل شود تا بپذیرند، و آن چه که مهم است این است که دادگاه را بپذیرند و این تشکیل شود و محاکمه کنند که اگر پذیرفتند ما حرفی نداریم و تا به حال هیچ میانجی نیامده این حرف را به ما بگوید، آقایان دروغ می‏گویند، و عیب آنها هم این است که دروغ می‏گویند و ما هم نمی‏توانیم دروغ بگوییم و هیاهو راه می‏اندازند و گروهی می‏آیند اینجا و بر می‏گردند و می‏گویند که ایران نپذیرفت و عراق پذیرفت.

 دیگر نمی‏گویند که چه چیزی بود که نپذیرفت. یک نفر تا به حال نیامده بگوید که متجاوز را محاکمه کنید، یک نفر نیامده که صریحاً بگوید که خسارت ایران داده شود، یک نفر نگفته که عراقیها به کشورشان برمی‏گردند، و حتی از بیرون رفتن عراق می‏گویند، ولی عراق از خاک ما بیرون نرفته و ما یک سال است این حرف را می‏زنیم ولی تکان نخوردند.

 بنابراین من فکر می‏کنم که ما اگر در این شرایط صلح را بپذیریم، به اسلام و به ملت عراق و به منطقه ظلم کرده‏ایم و باید این راه شهادت را ادامه دهیم تا ان‏شاءاللَّه مسأله را با نصرت الهی حل کنیم.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته