سخنرانی آقای هاشمی در کنگره جهانی ائمه جمعه پیرامون قانونگذاری در جمهوری اسلامی دلیل حضور شورای نگهبان
سخنرانی در کنگره جهانی ائمه جمعه
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
از اهداف اینجانب از شرکت کردن در جمع میهمانان عزیزمان، یکی بازدیدی است که برادران از مجلس شورای اسلامی فرمودند که بنده برای این تشکر میکنم از زحمتی که کشیدید و محبت کردید، لازم بود خدمتتان بیایم؛ دیگر این است که سوالاتی اگر میهمانان در این چند روز در مورد مسائل مربوط به من و مجلس یا جنگ یا چیزهای دیگر داشته باشند، پاسخ بدهم و ضمناً برای من برنامهای گذاشتند که یک مقداری درباره قانونگذاری در جمهوری اسلامی طرح کنم، سعی میکنم این حرف را خیلی مختصر و فشرده عرض کنم و بیشتر وقت را بگذاریم برای پاسخ به سؤالات.[t1]
در مورد قانونگذاری جمهوری اسلامی در یک جمله باید عرض کنم که هدف انقلابمان و براساس وظیفه شرعیمان و براساس قانون اساسیمان قوانینی که میگذاریم و حتی آئین نامه اجرایی که برای قوانین تنظیم میشود، کلاً نباید مخالف احکام شرع باشد و اگر موردی خلاف شرع بود قابل اجرا نیست، حتی نسبت به قوانین گذشته - که هنوز نرسیدهایم، آنها را به طور کلی اصلاح کنیم - یک دستور کلی امام فرمودند؛ مواردی که توسط شورای نگهبان تشخیص داده شود که خلاف شرع است، آنها را باید متوقف کنیم تا آن اصلاح شود، و اما اینکه چگونه قوانین با احکام اسلامی تطبیق میکند، توضیح مختصری لازم دارد.
وقتی که این نهضت جدید در کشور ما شروع شد؛ یعنی در سال 1341، اصل نهضت برای اصلاح کشور بود و نهضتهایی که در گذشته در مملکت بود همه چاشنی اسلامی داشته، اما آن خلوص را نداشتند. رهبری ما با امام بود و پیشتازی آن با نیروهای مذهبی از روحانیون و دانشگاهیها و بازاریها بود و بقیه مردم، کارگرها و توده مذهبی این کشور هم تلاشی بی دریغ کردند، گروههای غیر اسلامی هم مثل چپیها و تودهاییها و یا ملیگراها هم اواخر یک جریاناتی داشتند و آمدند، اما آنها نقش تعیین کننده نداشتند.
اصل، رهبری بود و توده مردم هم برای اسلام مبارزه کردند، و هدف انقلاب هم پیاده شدن انقلاب اسلامی در این کشور بودهاست و هر چه هم که ما در این هدف کوتاه بیاییم، از آرمان انقلاب کاسته میشود و تصمیم داریم در یک نقطهای کوتاه بیاییم و معتقد هم هستیم که اسلام قدرت اداره جامعه را به بهترین وجه در این زمان دارد و به آن رسیدیم و نسبت به آن پا فشاری و ایمان داریم. حالا اینکه چگونه تنظیم شده است که قوانین ما باید اسلامی باشد؟
یکی از اصول قانون اساسی، اصل چهارم قانون اساسی است که میگوید: کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اداری، و فرهنگی و نظامی و سیاسی و... باید براساس موازین اسلامی باشد و این اصل بر اطلاق و یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است؛ یعنی حتی اگر روزی در بین این اصل و اصول دیگر همین قانون اساسی با ظهور و اطلاق اصول دیگر تردیدی پیش بیاید، این اصل محکم است.
با این اصلی که خواندم خیلی از مطالب گفته میشود و ما هیچ چیزی از خلاف شرع را نمیتوانیم به آن جنبه قانونی دهیم، حالا مبنای اینها هم در اصل دوم است که میگوید:
1- جمهوری اسلامی نظامی است برپایه خدای یکتا که در پرانتز آوردهاند (لاالهالااللَّه) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تشخیص و تسلیم در برابر امر او است.
2- وحی الهی و دست بنیادین او در بیان قوانین .
3- معاد در سیر انتخابی انسان به سوی خدا.
4- عدل خدا در خلقت و تکوین و غیره.
5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی و بعد چیزهای دیگر.
ببینید اصول دین و اصول مذهب را هم پایه قرار دادهاند برای احکام که به صورت قوانین باید تدوین شود. تا آنجایی که ما اطلاع داریم، چنین چیزی در هیچ جای دنیا نیست؛ یعنی چند تایی از کشورهای دنیا، کشورهای اسلامی چنین شیوهای ندارند و همگی آنها شعار اسلامی را گاهی سر میدهند، اما در قانون اسلامی چنین نیست.
رویه ما هم رویه بسیار روشنی است و تجربه شده بسیار خوبی است که آن هدف را حسابی تبیین میکند و آن چیزی است که در کشور ما میبینید. قانون وقتی که میخواهد تدوین شود، باید به مجلس شورای اسلامی بیاید و آنجا بحث شود و نظرها گفته میشود و اکثریت یک نظری میدهند، و نظر اکثریت مایه اصلی قانون میشود و به شورای نگهبان میرود و در شورای نگهبان شش نفر فقیه جامع الشرایط حضور دارند که رهبری آنها را تعیین میکند.
رهبری را هم اطلاع دارید که باید یا مرجع تقلید، مجتهد و مورد قبول اکثریت مردم باشد مثل امام، و یا شورای رهبری است که باز از مراجع تقلید است، و کارش تعیین اجتهاد و مرجعیت است، که از آن مسند شش نفر تعیین میشوند، و آن شش نفر هم باید فقیه عادل باشند، و با این شرایط نظر دهند. حداقل آن چیزی که در قانون اساسی است باید سه نفر از اینها نظرشان این باشد که آن چه که مجلس تصویب کرده با قوانین الهی و دین مخالفتی ندارد؛ یعنی حداقل آن چیزی که پیش میآید این است که سه نفر مجتهد و عادل و جامع الشرایط نظر میدهند که بر خلاف قانون است و بر خلاف نظر اسلام نیست و مبنای احکام اسلام را میدانند و در مذهب ما کتاب است و سنت است و اجماع است و عقل که مبنای اجتهاد از آنها ریشه میگیرد و آنها حجتهای مجتهدین ما هستند.
پس، از مسیر شورای اسلامی هیچ گونه حکمی که بخواهد به مرحله اجرا برسد، با وجود شورای نگهبان بر خلاف نظر اسلام نمیتواند پیش بیاید و جالب اینکه در همین قانون اساسی داریم که: بدون شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی هیچ کاری غیر از کارهای داخلی نمیتواند انجام دهد؛ مثل اعتبار نامه و کارهایی از این قبیل؛ یعنی وقتی که شورای نگهبان نباشد از طرف مجلس چیزی به عنوان مصوبه به مرحله اجرا در نمیآید.
همه منافذ بسته شده است برای اینکه در کشور ما و در نظام ما چیزی خلاف شرع بوجود نیاید، بنابراین در ذهن همه میآید که انتخاب چیست؟ اگر شما که مدعی جمهوری و دموکراسی هستید و اگر بنا باشد آن شش نفر شورای نگهبان نظر دهند، پس کاردیگران چیست و بقیه مسائلی که در کشور هست برای انتخابات است و بسیاری از قوانین دنیا هم تشخیص موضوع است، منتخبین مردم که مجلس است، احکام را هم باید منتخبین مردم بگویند؛ یعنی اگر اینها نگویند، شورای نگهبان از خودش نمیتواند چیزی بگوید، منتها اینها برخلاف قرآن نمیتوانند بگویند. حکم را همین منتخبین صادر میکنند و نیروهای اجرایی را همین منتخبین انتخاب میکنند و وزرا و نظارت بر اجراء را همینها انجام میدهند.
رئیس جمهور هم که منتخب مردم است در تعیین وزرا و هماهنگی قوا و کارهای زیادی که به عهده ریاست جمهوری است، نقش دارد. مردم در همه شؤون، از طریق منتخبین خود عمل میکنند اما برخلاف شرع نمیتوانند عمل کنند، یک شرط دارد و آن شرع است. رهبری هم بالای سر همه اینها نشسته است برای اینکه نگذارد و اگر اشتباهی پیش آمد یا مسائلی در زمینه شرعی پیش آمد، جلوگیری کند.
در جریان چهار سال کار مجلس شورای اسلامی ما کاملاً مطمئن شدیم این نظام که جمهوری اسلامی انتخاب کرده، این انتخاب برای ما اطمینان بخش است. که محور حقوقی حفظ شود. هم مردم حضور دارند و هم اسلام حضور دارد و به همین دلیل ما پیرو جمهوری هستیم و دموکراسی هم داریم و هم اسلام را داریم، قانونهای بسیار مهمی از این طریق گذراندیم و مواردی هم بین شورای نگهبان و مجلس اختلاف پیش آمده است ولی در مجلس دهها مجتهد شناخته شده حضور دارند و به خاطر اینکه آن معیار به هم نخورد تصمیم شورای نگهبان شرط شده است و رهبری هم همین را میخواهند، برای اینکه آن اصل اطمینان بخش باقی بماند، چون اطمینانی نیست که در مجلس مجتهدی باشد، انتخابات مردم و رأی است و ممکن است روزی پیش آید که در مجلس شورای اسلامی یک نفر مجتهد هم نباشد، اما در شورای نگهبان مجتهد باشند، در همین فرض هم مصلحت این است که باز شورای نگهبان حاکم باشد و در نهایت به خاطر آن که آن نقطه شاخص و مشخصی است که بدون مجتهد نمیتواند باشد.
در اینجا - مجلس شورای اسلامی - ممکن است باشند و ممکن است نباشند؛ مثلاً ما قوانینی را گذراندیم و به شورای نگهبان رفته و آنجا موافقت نکردند و برگشته، درباره معادن، درباره زمین، درباره بانکداری و درباره خیلی چیزها که رأی خود را دادند و رأی مجلس را نقض کردند و مجلس دوباره نشسته نظر آنها را تأمین کرده است و نمایندهها هم تسلیم همین مسأله میشوند.
نقطه بسیار مهم دیگری که من باید عرض کنم در سیستم قانونگذاری، همانطور که در ابتدای اسلام هم بود، توجه به عنوانهای ثانویه است؛ یعنی وضع دنیا و وضع گذشته ما و وضع جامعه ما طوری است که گاهی مواردی هست که به عنوان اضطرار و به عنوان جبری ناچاریم که چیز غیر اسلامی را بپذیریم منتها به عنوان اسلامی؛ یعنی همان که قرآن گفته، همان مسائلی که در قرآن به طور مشخص درباره اصل هم آمده، وقتی که خداوند بخواهد، ما را تحریم میکند و میگوید اگر در هر موردی که اضطرار پیش بیاید و چارهای نباشد، به حکم خود قرآن، آن را میگیریم. از جمله از اضطرارهای این زمان است؛ یعنی وضع طوری است که ما تمام احکام اسلامی را نمیتوانیم یک روزه پیاده کنیم، همان طوری که پیغمبر(ص) تدریج را در کارهایشان پذیرفتند.
وقتی که مسلمانها میبینند ربا تا اواخر دوران پیغمبر(ص) بطور قاطع تحریم شد، چندین بار به تدریج تحریم شد، حجاب کم کم در وقت نیمه آخر بطور قاطع آمد و اینها عملی نبود که پیامبر در روز اول در جامعهای که در مدینه تشکیل دادند و دیدند که همه اینها را یک دفعه عمل نکردند و میدانیم که در همه ادیان آسمانی حرام بوده است و در همه ادیان آسمانی ربا را قبول نداشتند، ولی این را به تدریج پذیرفتند و همین مسأله را در زندگیمان داریم، منتها برای اینکه این هم از استحکام بیشتری برخوردار باشد و در احکام اسلامی مسامحه نشود، در اینجا امام فرمودند: شرطش این است که موضع اضطرار را دوسوم نمایندگان مجلس تشخیص دهند و این هم خیلی چیز جالبی است؛ یعنی اگر موقعی از دو سوم نمایندگان مجلس نظر دادند که اضطرار وجود دارد و احکام ثانوی باید اجرا شود، این را اجرا میکنیم.
اینجا شورای نگهبان هم حق دخالت در تشخیص موضوعات را ندارد، اگر چنین چیزی پیش آمد که مواردی بوده از جمله همین ربا بود، ما وقتی که ربا را گذاردیم، مواجه شدیم بایک مسألهای که آن هم قانون تصویب بانکداری را گذراندیم و ربا را از مملکت برداشتیم و میلیونها حساب در گذشته در بانکهای ما وجود دارد که براساس قانون گذشته قرار دادش را بستهاند و خوب حالا چه کنیم، آیا یک روزه یا چند ماهه میشود آن میلیونها قرار داد را عوض کرد؟ کار غیر ممکنی برای ما بود. به عنوان ضرورت پذیرفته میشود که مثلاً یک یا دو سال و وقتی تعیین میکند که این موارد اصلاح شود و به اصل خودش برگردد یا مثلاً مسأله زمین در مملکت ما به خاطر نظام زشت سرمایهداری زمان شاه با اعمال نفوذ بسیاری از زمینهای موات را از مردم گرفتند یا اراضی که در اختیار یک عده دلال یا متنفذ قرار گرفته و با زمین تجارت میکردند. یک قسمت اینها در مورد اراضی موات روشن بود ما گفتیم که این مالکیت ندارد و از آن دولت است اما در مورد اراضی بایر سابقه زیادی دارد و در اسلام برای کسی که زمین را عمران کرده یا خریده از کسی که عمران کرده مالکیت پذیرفته شده است. ما اینجا به خاطر شرایط موجود و به خاطر اینکه مملکت را نجات دهیم به عنوان ضرورت تصویب کردیم که این اراضی بایر را در مواردی میتوانند بگیرند و آن را شورای نگهبان پذیرفت.
بنابراین موارد مهمی است که در کشور پیش میآید که به عنوان ضرورت میپذیریم و اگر دو سوم مجلس تشخیص دادند که این ضرورت دارد، پذیرفته میشود و زمان هم تعیین میشود، که بر حسب ضرورت آن نیز به طور موقت پذیرفته میشود. تأکید هم میکنند که این موقت است. با این قیود، امام قید کرد که باید کارشناسی شود و اگر کارشناس آن مسأله مخصوصِ آن نمایندهها نباشند، باید گروه کارشناس نظر بدهند که این ضرورت مخصوصی دارد.
پس میبینید که بن بست در اسلام وجود ندارد. ما یک مسألهای برایمان پیش نیامده در این پنج سال که به بن بست برخورد کنیم. البته به اختلاف نظرها برخورد کردیم و اختلاف نظر در فقهی که اجتهاد را پذیرفته و یک چیز طبیعی است و پیش میآید و آن جزو افتخارات فقه اسلامی است که از نظر عقلی بودن که تا پایان تاریخ باید دنیا را اداره بکنند، اجتهاد زنده و محکم در همین قانون هم به آن اشاره شده، باید مسائل را با شرایط روز و با همان چیزها و مبنا باید عمل کرد.
این خلاصهای که خدمت شما عرض کردم، برای قانون گذاری مجلس شورای اسلامی ایران بود و ما فکر میکنیم در کل دنیای اسلام این مسأله قابل قبول است و فکر میکنیم آقایان، به حکومتهایشان بگویند که امروز ادعایی که اسلام یا احکام فقاهتی نمیتواند دنیا و جامعه را اداره کند، ادعای درستی نیست این چیزی است که در جمهوری اسلامی عملاً به ثبوت رسیده و قانون اساسی ما را و مقداری از قوانین مجلس را که تا به حال گذراندیم که در حدود 350 لایحه است که مجلس تصویب کرده، این را میتوانید بگیرید و ما بنا داریم آن قسمتی که ترجمه شده و مهم است در اختیار دیگران بگذاریم و بگوییم که این کار عملی است.
سؤال شده است؛ جمهوری اسلامی چرا با اینکه عراق قبول کرده که صلح کند، و کشورهای اسلامی هم اصرار دارند که صلح شود؛ چرا جمهوری اسلامی اصرار به جنگ میکند و صلح نمیکند؟ این مهمترین سؤال ماست. که من باید این را توضیح دهم: به نظر کسانی که وضع جنگ را میدانند، و با مسائل جنگ آشنا میباشند، خیلی آسان ما میتوانیم این را در اذهان مردم حل کنیم، کشور جمهوری اسلامی صلح را به شکلی که آقایان میگویند، نمیپذیرد؛ اولاً همه میدانید که جنگ را عراق شروع کرد. عراقیها حدود 400 مرتبه به کشور ما تجاوز کردند یا با هواپیما و یا با هلیکوپتر و یا از راه زمین و به پاسگاهها و ... که ما این را بصورت کتاب منتشر کردیم و با ذکر تاریخ و با نامه اعتراضیهای که مرزداران به مقامات مرزی ما، آن موقع نوشتهاند، بعد که اینها دیدند ما آمادگی دفاع از مرزها را نداریم، آن موقع وضع ارتش ما بد بود، و پاسداران ما هم هنوز تشکل جدی نداشتند و آنها خوب فهمیدند که جمهوری اسلامی نیروی آمادهای برای جنگیدن ندارد بعد از چهارصد بار - حدود سیصد و هشتاد تا را ما در آن کتاب آوردیم - یک دفعه حمله نمودند و سعی کردند پنج استان ما را عملاً اشغال کنند، آذربایجان غربی را با کردهای اغفال شده و کمونیستها و به هر حال ضدانقلاب، و کردستان را هم، همچنین باختران و ایلام و خوزستان را با ارتش عراقی، بطور رسمی آمدند و قسمتهای زیادی از آنها را گرفتند.
همان چند هفته اول آن قدر به ایران خسارت وارد کردند که واقعاً رقمش سرسامآور است؛ مثلاً یک قلم پالایشگاه آبادان را که روزی شش هزار بشکه نفت را تصفیه میکرد که این مقدار بشکه نفت مصرف هیچ یک از این کشورها نیست؛ یعنی یا در پاکستان و یا در مصر و یا در عراق هیچ یک از آنها به اندازه همان یک پالایشگاه مصرف ندارند، پالایشگاه عظیمی است، و حالا اگر این پالایشگاه سر پا بود شما میرفتید میدیدید که چه بمب بزرگی به این دنیای اسلامی زدهاند که آدم بخواهد امروز یک پالایشگاه صد هزار بشکهای بسازد یک رقم بالایی خرج دارد. یا مثلاً بندر خرمشهر و آبادان را که به اندازه یک شهر بزرگ بود همان یک اسکله یا بندرها را به کلی ویران کردند و چه قدر کشتی را در همان دریا ویران کردند، صدها کارخانه و کارگاه و ادارهها و دکلهای عظیم را به کلی ویران کردند؛ مثلاً دستگاه فرستندههایی که در آبادان داشتیم با آن عظمت بسیار و چندین پادگان ما را تصرف کردند و بندرهای عظیم را که انبارهای آن پر از اجناس بود و در بندرها مانده بود، اینها را بردند و هزار و دویست روستا اشغال شد و مردمش را شهید کردند، راه آهن و خط برق و خیلی چیزها را از بین بردند و در کل ما اینها را نوشتیم و مثلاً یکی از کارهایی که در مورد آن، کتاب خسارات تنظیم شده، این را از دولت بگیرند و به این مهمانها بدهند تا ببینند چه مقدار خسارت در همان روزهای اول بر ما وارد کردند. غیر از نیروهای انسانی که اسیر کردند و یا شهیدشان کردند.
هدف آنها این بود که انقلاب را از بین ببرند و کشور را تسخیر کنند و بعد از جنگ، خوزستان را به عنوان عربستان، یک کشور مستقل کنند و کردستان را هم بعنوان یک کشور کوچکی به کردها دهند و برخی از نفعها را هم ببرند، احتمالاً با شورویها هم قرارداد داشتند که بخشی از کشور ما را هم شورویها ببرند، چون ما بعداً حزب توده را دیدیم که همان موقعها اینها مأمور شده بودند تا با شاپور بختیار بروند و آنها را ملاقات کنند، برای آنها، نقشه تجزیه کشور ایران و نقشه منهدم کردن کل ایران طرح شده بود.
وضع اوایل انقلاب آنگونه بود. ما با کمک مردم جلوی عراق را بستیم و کم کم دفاعمان را شروع کردیم تا اینها جلوتر نیایند، آن موقع ابوالحسن بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا بود که بد عمل میکرد و وضع بسیار بدی بود. حالا ما باید چه کنیم، شما به عنوان میهمان هم نه، به عنوان یک آدمی که این مسائل را بشنود، مسلمان هم که نباشد و پنج استان خود را که این چنین اشغال شده، چه میتوانستید بگویید.
ما یک سری شرایط صلح را مطرح کردیم، و آن این بود که عراق برگردد به پشت مرزها، ما هم به مرزها برویم. عراق حتی قرارداد 1975 الجزایر را هم که بین صدام و شاه منعقد شده بود، ما آن را هم لغو نکردیم، عراق یک طرفه لغو کرد، ما گفتیم که لشگر بعثی به مرزها برگردد. این حرف ماست، این حرف آیا حرف درستی است و یا نادرست است؟
ما تا به حال به کسی برخورد نکردیم - از اینها که میآمدند از کشورهای اسلامی و از سازمان ملل آمدند و از غیرمتعهدها هم که آمدند - و یک نفر پیدا نشد که به ما بگوید که شما شرایط سنگینی را درست کردید، و به ما گفتند شما عفو کنید؛ یعنی حرف این است که جمهوری اسلامی عفو کند، خوب! ما از لحاظ اسلامی و سیاسی صحیح نمیدانیم که حزب بعثی کافر را ببخشیم. اگر این ظلم عظیم را بخواهیم عفو کنیم، خودمان حق نداریم، ما خون شهید مردم را چگونه باید جبران کنیم؟ در اسلام چنین حقی به ما داده شده که ببخشیم؟
در کل آنها میخواستند جنگ متوقف شود و سنگر عراق در خاک ما بماند و آنقدر بماند که نظام اسلامی و جمهوری را ساقط کند، و آنقدر ضعیف کند که حرکت انقلاب در دنیا کور شود و ما را تحقیر کنند و جمهوری و انقلاب را تحقیر کنند و عوامل داخلی هم که بودند تا از درون انقلاب را منفجر کنند.
ما حرفمان را مطرح کردیم و گفتیم اینها را تأمین کنید و آنها نکردند، و آنها را در خرمشهر در چند عملیات شکست دادیم و آنها را عقب راندیم و حال آنها به دروغ میگویند خودمان پشت مرزها رفتیم. هنوز اگر آقایان توانستید، بروید نفت شهر را ببینید که یک منطقه نفتی بسیار مهمی است و ما در آنجا چاههای نفتی زیاد داشتیم و تصفیه خانه داشتیم و آنها را عراقیها گرفتند و هنوز هم در دست آنهاست.
نفت خانه عراق و نفت شهر ما یک مجموعه نفتی است که در دست عراق است. بسیاری از ارتفاعات ما هنوز در دست عراقیهاست، آن ارتفاعات مهم در نزدیکی دربندیخان، از جاهای حساس و سوقالجیشی منطقه است که در دست عراقیهاست، و این طور نیست که اینها راست میگویند که خودشان از خرمشهر بیرون رفتند، اینها هنوز در خاک ما هستند. ما هم متقابلاً در خاک آنها رفتیم که برای بعد است، وقتی که او آمد ما هم رفتیم.
این حرف ما بود، حالا چه کنیم؟ حالا بیاییم بگوییم که صلح را میپذیریم؟ چه خواهد شد؟ حزب بعث یک حزب الحادی است و بر کشوری حکومت میکند که از نظر اسلام شیعه مقام بعد از ایران را دارد. عراق را میدانید که با 14میلیون جمعیت چه منابع عظیم نفتی دارد. رودهای عظیم دجله و فرات و دهها شاخه رود که از ایران و ترکیه به آنجا وارد میشود و دارای اراضی حاصلخیز و موقعیت حساس منطقهای است، در حالی کهاین کشور دست حزب بعث ملحد است.
عملکرد اینها هم این است؛ شما حزب بعث را ببینید که در داخل عراق و با مسلمانان عراق چه کاری می کند. اول اینکه ما در روزهای اول با حزب بعث عراق نمیساختیم، علت آن این بود که حزب بعث مسلمانان عراق را به شدت و با قساوت بسیار شدید، قتل عام کردند، مرحوم آیتاللَّه صدر و بنتالهدی را و خانواده محترم حکیم را و چه مقدار از علما و طلبهها را و چه مقدار از مردم متدین را که اینها نابود کردند، و چه مقدار از مردم را آواره کردند؟
در ایران گاهی در مناسباتی عراقیها پناهنده میآیند و تظاهرات میکنند؛ مثلاً در اصفهان در شیراز... . این خانوادههایی که از عراق رانده شدند و خیابانها را پر میکنند و در ایران هستند و همه را بیرون رانده است، و این برخورد حزب بعث با مردم در داخل کشور خودش است. آن برخوردی که با ما و انقلاب اسلامی و برخوردی که با فلسطین اشغالی داشته است، این طوری بوده است که در تمام عمرشان این بهترین حرکت عرب را داشتند و بیشترین پول را میتوانستند داشته باشند، روزهایی است که یک میلیون و نیم بشکه نفت صادر میکردند و این رقم بسیار زیادی است؛ یعنی نزدیک دو برابر آن چیزی که ایران نفت صادر میکرده است، امروزه، این کشور عراق با همه این امکانات به هیچ کشوری کمک نکرده و به فلسطین کمک نکرد بلکه از پشت به آنها خنجر زد. اینها در تاریخ نیست بلکه موارد موجود حزب بعث عراق است.
هر کسی که حاضر باشد که به خاطر حزب بعث کمک کند، حزب بعث حاضر است که باج دهد. میبینید که هم نوکری آمریکا را میکند و هم نوکری فرانسه را. این خیلی حرف است که حزبی که مدعی انقلاب بوده، جوری رفتار کند که آمریکا و شوروی و فرانسه و کشورهای سوسیالیستی و کشورهای ارتجاعی عرب، همه بیایند پول بدهند و اسلحه بدهند و راه آب و همه چیز به او بدهند و عراق هم به همه حاضر است باج بدهد و اگر این در منطقه بماند، بسیار خطرناک است.
از این به بعد به خاطر این مسائلی که پشت سرش است هم باید فرمان شوروی را ببرد و علیه مسلمانها هم فرمان آمریکا را ببرد، و از کشورهای جنوب منطقه باج بگیرد. در این جنگ آن طوری که آمار به ما میگوید، نزدیک 50 میلیارد دلار پولهای کشورهای نفت خیز را گرفته و دود کرده و شاید هم بیشتر به اضافه استفادههایی که از بندرها و راهها و از کامیونها و از شرکتهای حمل و نقل آنها کرده است. آینده هم بدتر از این خواهد بود، خود را به عنوان ژاندارم آنها قلمداد کرده و با تبلیغات جهانی هم از اسلام ترساندهاند و در نتیجه تبدیل می شود به یک لات چاقو کشی که مثلاً در سر کوچه از مردم باج بگیرد و به اسم اینکه کوچه را حفظ می کند.
اگر وضع به همین صورت بماند چگونه خواهد شد؛ یعنی اگر ما صلح را به همین صورت بپذیریم، عراق که قبول نمیکند اشتباه کرده، اگر ما بدین صورت نپذیریم، برای همیشه صدام باید به مردمش بگوید که ما در جنگ پیروز بودیم و یا حتی یک روز اعتراف کند که ما پیروز نبودیم، باید جواب بدهند و معنای آن سقوط است و جواب آن همه کشته و خرابی را بدهد. لذا اگر جنگ این گونه تمام شود، عراق باید پیروز شود و باید بگوید ما حق داریم. ما هم باید همین را بگوییم، حق هم داشتیم و دفاع باید کنیم، بنابراین بین ما و عراق یک صلح که باید باشد، همیشه ارتشهای دو کشور در دو طرف مرز باشند و باقی بمانند. در چنین شرایطی چه میشود، این طوری میشود که هر روز یک اسلحه جدیدی میدهند به ما و عراق، ما باید بخریم. ما اگر ده لشگر در مرز داشته باشیم، عراق هم باید دوازده لشگر داشته باشد، و بالعکس؛ یعنی دائماً این دو کشور باید نیروهایشان و پولهایشان و امکاناتشان و همه را متمرکز کنند به طرف این هزار کیلومتر مرز.
س - آیا ما از ملت مسلمان عراق میتوانیم حمایتمان را برداریم یا نه؟ از شما میهمانها این را میپرسم؛ یعنی ما حق داریم به عنوان یک مسلمان بگوییم که مردم عراق که این گونه کشته میشوند و آواره می شوند و این همه مظلومند، حمایت نمی کنیم؟ میتوانیم بگوییم! من فکر نمیکنم که کسی مسلمان باشد که یک چنین حرفی بزند. اگر حمایت کنیم؛ یعنی باید با عراق دعوا کنیم و عراق هم باید افرادی مثل شاپور بختیار و ... را باید حمایت کند و در کردستان بیاید علیه ما خرابکاری کند، پس بنابراین باز مبارزات مسلحانه در کردستان و در جنوب عراق و کردستان عراق و در جنوب ایران و ... باقی است و آیا این درست است؟
آیا ما باید از آخوندهای عراق دست برداریم؟ این کاری است که اسلام آن را قبول ندارد. ممکن است بعضیها ساده اندیشی کنند و بگویند: نه عراقیها حاضرند، این را بپذیرند، گفتند: عراق حاضر است که آوارگان را بپذیرد و برگردند آنجا و اموالشان را پس بدهد. ما باید دیوانه باشیم که این حرف را بزنیم.
امروز صدها هزار نفر عراقی مبارز، مخالف صدام برگردند به بغداد و اموالشان را بگیرند و زندگی خود را آزاد کنند! این خودش سقوط صدام است، میخواهند بگویند صلح، اسم صلح که آمد دیگر هیچ حرفی را نخواهد پذیرفت، خسارتی که تا به حال اینها گفتند که ما میدهیم، این همه خسارت است، نزدیک دویست یا سیصد میلیارد تا به حال خسارت دیدیم، اینها گفتهاند که یک صندوق از کشورهای عربی تشکیل شود؛ هم بروند عراق را بازسازی کنند و هم ایران را. اینها میخواهند یک ده یا بیست میلیاردی بریزند و فردا یک کارخانه نفت آبادان ما را هم نمیتوانند با آن پول بازسازی کنند، ما صدها کارخانه داریم که خراب شدهاند، و هزار و دویست روستا خراب شده است، ده شهر به کلی منهدم شده است. چه صلحی، جنگ کنیم، نیروهایمان را با اسلحه اضافه کنیم، دیگر نمیشود که بازسازی کرد؛ یعنی اگر بنا باشد که با عراقیها این چنین درگیر باشیم و هر روز مخل جنگ شود، دیگر نمیشود که خرمشهر را بسازیم، باید عراق آن شهرها و روستاهای ویران شده ما را تخلیه کند وگرنه هر روز بدین صورت امکان دارد که جنگ شود و برای همیشه باید دو میلیون آواره رو دستمان بماند و عراق هم نمیتواند اینها را هیچ وقت تأمین کند.
این طرح فقط و فقط میتواند به نفع استکبار باشد، و به نفع آمریکا و شوروی؛ یعنی ما دو کشور ضعیف در مسابقه تسلیحاتی ارتشهایمان قرار بگیریم و کشورهای جنوب خلیج فارس به طور علنی خرج جنگ عراق را بدهند، حتی جنسهای ما را باید خودمان دهیم و کسی نیست که به ما جنس دهد، و اسرائیل هم در این بین راحت راحت است.
اصلاً نقشه این است که این درگیری را از مرزهای اسرائیل به مرزهای عراق بکشند و با ایران جنگ کنند، این نزاع طولانی باید همین جا بماند، ما اینجا صلح کنیم، همه حساسیتها برگردد به ایران، و اسرائیل راحت باشد و لبنان را هم بخورند، و سوریه هم آن وسط منگنه شود و آن طرف، اردن هم که قدرتی ندارد و کشورهای عربی هم به بهانه اینکه ایران خطرش بیشتر است، و ممکن است به اسرائیل بپردازد، و برای این است که میخواهند بین ایران و عراق جنگ باقی بماند، و این ممکن است که بیست سال طول کشد و آنها شرایط را به جایی میرسانند که هیچ راهی قطعاً برای خیر منطقه وجود ندارد، جز اینکه حزب بعث از عراق بیرون برود؛ یعنی اگر ما موفق شویم حزب بعث عراق را از میان برداریم و یا برود، ما از مردم عراق، هیچ توقعی نداریم.
ما گفتیم حامی مردم عراق هستیم، ما از امکانات انقلابمان و از تجربه انقلابمان و از تجربه جنگمان کمک میکنیم به ملت مسلمان عراق که روی پای خودشان بایستند و این دو کشور با هم باشند. در مورد امکانات نفتی ما، عراق میگوید امکانات عظیمی است که اگر این امکانات با هم سیاست واحدی را کنترل کند؛ میتواند سیاست نفتی کل دنیا را در اختیار گیرد. حالا سودی هم خودش نمیکند، بلکه آمریکا میکند. ما اگر بتوانیم عراق را آزاد کنیم، آن وقت ارتشی که ما و عراق میتوانیم تشکیل دهیم، در ظرف دو سه ماه میتوانند کل اسرائیل را نابود کنند و فلسطین را آزاد کنند.
لشگر بسیار نیرومند، شهادتطلب از اینجا در میآید. در این وسط کشوری مثل اردن، دیگر نمیتواند خاری در چشم مردم منطقه باشد. دیگر در لبنان فالانژها نمیتوانند بر اکثریت مردم حکومت کنند ما از این طرف خلیج فارس حرف میزنیم و آن طرف خلیج فارس را کاری نداریم، اگر این طور شد، نفت دیگر در اختیار مسلمانهاست، عربستان سعودی دیگر نمیتواند پولهای باد آورده نفتی را در کل دنیا مصرف کند و مسلمانان مبارز را در همه جا سرکوب کنند و مسلمانها نتوانند کاری کنند. کشورهای کوچکی مثل ابر قدرت نفتی کویت و... میتوانند در سایه این امنیت منطقه زندگی کنند. در مقابل ابر قدرت این طرفمان، شوروی، اگر این نیرو را بتوانیم درست کنیم، این نیرو میتواند مقابله کند.
استکبار اینها را نمیپذیرد و تا حزب بعث وجود داشته باشد به عنوان اسلام نمیتوان کاری کرد و این دو، تا بودن، نزاع دارند، حالا که کار به اینجا رسیده است و ما که نمیخواستیم بجنگیم، ما که نمیخواستیم دعوا و این گونه مسائل وجود داشته باشد. ما نمیخواستیم با مردم عراق کار جنگ را ادامه دهیم و کارمان را به جایی برسانیم که از این چاهی که عراق برای مسلمانها کنده، خودش در درون چاه بیافتد، از این چاه یک منبع عظیمی بسازیم برای قدرت اسلام و این ممکن است و این طور نیست که ناممکن باشد.
این را بسیار امیدواریم از طرفی شما اگر بر پایه قرآن بخواهید عمل کنید و دستوری که به ما داده شده این است که مقابله کردن و دفاع را به ما گفتهاند و آیا واقعاً در کل اقتضا میکند با متجاوز و مظلوم یک گونه برخورد کنیم، اصل این است، ما اگر مأمور به عدل و قسط هستیم، قسط ایجاب میکند که نمیگوییم که ما محاکمه کنیم، ما میگوییم ما یک دادگاه اسلامی تشکیل دهیم و هر کسی را خواستید بیاورید بی طرف باشد و بیایید صدام و حزب بعث را محاکمه کنید. این را همه اعتراف دارید که متجاوز عراق است. اگر متجاوز است. متجاوز را به عنوان مسؤول این همه خون و این همه خرابی محاکمه کنید و ما اصلاً در آن دادگاه دخالتی نمیکنیم، و مطمئناً که آن دادگاه به نتیجهای میرسد که ما میخواهیم.
بنابراین، هم قرآن این را میگوید، هم سیاست این را میگوید و هم نظر اقتصادی این را میگوید و هر حسابی شما بخواهید بکنید درایت مملکتداری و توجه به مسائل ایجاب میکند که جنگ را ادامه دهیم تا مسأله حل شود تا بپذیرند، و آن چه که مهم است این است که دادگاه را بپذیرند و این تشکیل شود و محاکمه کنند که اگر پذیرفتند ما حرفی نداریم و تا به حال هیچ میانجی نیامده این حرف را به ما بگوید، آقایان دروغ میگویند، و عیب آنها هم این است که دروغ میگویند و ما هم نمیتوانیم دروغ بگوییم و هیاهو راه میاندازند و گروهی میآیند اینجا و بر میگردند و میگویند که ایران نپذیرفت و عراق پذیرفت.
دیگر نمیگویند که چه چیزی بود که نپذیرفت. یک نفر تا به حال نیامده بگوید که متجاوز را محاکمه کنید، یک نفر نیامده که صریحاً بگوید که خسارت ایران داده شود، یک نفر نگفته که عراقیها به کشورشان برمیگردند، و حتی از بیرون رفتن عراق میگویند، ولی عراق از خاک ما بیرون نرفته و ما یک سال است این حرف را میزنیم ولی تکان نخوردند.
بنابراین من فکر میکنم که ما اگر در این شرایط صلح را بپذیریم، به اسلام و به ملت عراق و به منطقه ظلم کردهایم و باید این راه شهادت را ادامه دهیم تا انشاءاللَّه مسأله را با نصرت الهی حل کنیم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته