سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در کنگره جهانی امام رضا(ع) پیرامون مطالعه تاریخ انبیاء

سخنرانی آقای هاشمی در کنگره جهانی امام رضا(ع) پیرامون مطالعه تاریخ انبیاء

  • پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۶۳

 

 سخنرانی در کنگره جهانی امام رضا(ع)

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 چه سعادت بالایی است که خداوند نصیب ما کرده، روز میلاد مقدس امام رضا(ع) در جوار مرقد منورشان و در جمع شخصیتها و چهره‏های محترم و معزز گرانقدر جمهوری اسلامی چنین مجلس باشکوهی داشته باشیم.

 این میلاد مقدس را به محضر حضرت حجت ابن الحسن امام زمان(عج) که همه این آثار، پرتوی از افراد ایشان است و به خدمت نایب عزیزش، رهبر بزرگوارمان امام عزیز، تبریک عرض می‏کنیم و از جناب آقای واعظطبسی، این شخصیت بسیار مفید و محترم که خداوند ایشان را برای چنین روزی ذخیره کرده بود، در این مقطع تاریخ، تشکر می‏کنیم که پایه این کار بزرگ را ریخته‏اند و وسیله این حرکت اساسی شدند که ان‏شاءاللَّه آثارش را ما در آینده خواهیم دید.

 در چنین جلسه‏ای که عده‏ای از حضارش، در سطح اساتید بنده هستند، توقع این نیست که من بتوانم بحث محکم و متین و دقیقی که برای همه حضار مفید باشد، عرض کنم، و انتخاب من هم تحقیقاً برای شخص خود من نبوده؛ چون من طلبه‏ای هستم که از بسیاری از آقایان - حضار - باید استفاده ببرم و به احترام مجلس شورای اسلامی است که من می‏پذیرم و به خاطر آن نهاد مقدس چنین برداشتی شود.

 به دنبال آن پیام بسیار خوب، محکم و بسیار با محتوای رئیس جمهوری جناب آقای خامنه‏ای که تقریباً همه مطالب تاریخ را در چند صفحه جمع کرده بودند، سخن گفتن در همین محفل یک مقدار مشکل است، چون هر چه آدم بخواهد بگوید، تکرار حرفهای ایشان است و شاید تا آخر این کنگره سایه آن پیام بسیار خوب در این کنگره باشد، منتها راهنماییها و گوشزدهایی که در پیامشان داده بودند، می‏تواند برای برنامه، خوب و غنابخش باشد، و از ایشان هم چنین انتظاری هست؛ چون در دورانی که ایشان فراغت داشتند - پیش از پیروزی انقلاب اسلامی - بخشی از عمر خودشان را صرف مطالعه زندگی تشیع و زندگی ائمه(ع) کردند و جزء کارشناسان بسیار وارد و قوی تاریخ ائمه هستند.

 کاش فرصت ایشان بیشتر باشد و این چیزهایی را که از تاریخ گردآورده‏اند برای ملت ما و برای آینده این انقلاب، در اختیار همه بگذارند که گوشه‏هایش را در این پیام دیدید، تحلیل، بسیار قوی بود و ان‏شاءاللَّه این تبدیل به جزوه‏ای خواهد شد که مردم از آن استفاده کنند. من از پیغام ایشان هم چیزهایی استفاده کردم که در بحثم منعکس خواهد شد و سعی می‏کنم که مطالب تکراری نباشد ولی ممکن است بعضی جاها به آن مطالبی که اشاره کرده بودم، برسم.

 حالا که خداوند این نعمت را به ما داده و در زمان مناسبی حکومت در اختیار ولایت فقیه قرار گرفته و محور اصلی خودش را پیدا کرده، امکانات فراوانی هم در بستر این جامعه وجود دارد و این حجت بر ما تمام است که اقدامات بسیار اساسی و محکم، برای تاریخ اسلام کنیم. اگر ما از این نعمتها استفاده نکنیم، استحقاق هرگونه ذلت و خواری خداوند را خواهیم داشت. این همه امکاناتی که امروز در اختیار ما است، در هیچ مقطع از تاریخ و در هیچ جای دنیا، در اختیار یک جریان سالم دینی قرار نگرفته تا بهره برداری شود و جزء وعده‏های الهی است، منتها صلاحیت می‏خواهد که ما وارث این همه زمینه‏ها بتوانیم باشیم.

 یکی از کارهایی که ما باید انجام دهیم، باید زندگی ائمه(ع) را یک بار دیگر مطالعه کنیم و درست بفهمیم و خوب به مردم و به دنیا بگوییم. مظلومترین چهره‏های تاریخ دنیا با توجه به محتوایی که دارند، ائمه شیعه هستند. این شخصیتهای عظیم القدر و معصوم و عالم و دارای همه فضایل عالیه انسانی که در آن دوران زندگی کردند، در دوران خودشان، افراد جامعه نتوانستند آنها را درک کنند و بعد از اینها هم، همیشه جریانهای استکباری تاریخ، آنها را می‏کوبید، مستقیم یا غیر مستقیم آنجایی که با حکومتها برخورد پیدا می‏کردند و غیر مستقیم آنجایی که افکار آنها و معارفی که اینها عرضه کرده بودند با پایه‏های قدرت استکبار نمی‏ساخته‏است.

 امروز هم می‏بینید هنگامی که گوشه‏ای از این معارف خودش را در دنیا نشان می‏دهد، چگونه مرکز قدرت را متشنج کرده و عصبی کرده است. چگونه دو قطب قدرت دنیا و الحاد را و الحاد واقعیِ مادی که اسم غیرالحادی با خودش حمل می‏کند - مارکسیسم - و امپریالیسم را در این نقطه مشترک و متحد کرده است که با این پدیده عجیب مبارزه کنند. همه چیزهایی که پایه قدرت مارکسیسم و امپریالیسم، ارتجاع، مراکز جهان سوم و عمال قدرتهای دنیا، در این جهت مشترک‏اند که نگذارند این شعله و این نور، تابش داشته باشد. ائمه(ع) که در زمان خود، کانون این نور بودند و با شدت بیشتری تحت فشار بودند، شناخته نشدند و این وضعی که می‏بینیم، پیش آمده است.

 در تاریخ زندگی همه ائمه(ع) ما، کار زیادی لازم است که باید انجام شود. یک جریان کلی را من ترسیم می‏کنم و ان‏شاءاللَّه در کنگره و بعدها هم امیدواریم که این دانشگاهی که جناب آقای واعظ طبسی تأسیس کردند؛ یکی از درسهای مهمش، تاریخ شیعه باشد، البته تاریخ اسلام در کل و تاریخ شیعه در جزء و خصوص باشد.

 ما پیش از انقلاب وقتی که فرصتی داشتیم، با جمعی از دوستان طرحی ریخته بودیم و ده، پانزده فصل و با بیست عنوان، تیترهایی را مطرح کرده بودیم که شاید در اختیار سازمان تبلیغات اسلامی باشد و بخشی از آن هم، هست.

 آن موقع‏ها که هنوز از دیدگاه یک جریان حاکم برخورد نمی‏کردیم، از تاریخ خیلی چیزها به ذهن می‏آمد و اگر ما امروز از دیدگاه یک جریان حاکم با مسأله برخورد کنیم، چیزهای بیشتری را می‏توانیم کشف کنیم که ان شاءاللَّه در این دانشگاه رضوی که تأسیس کرده‏اند، این کار انجام خواهد شد.

 در یک برداشت کوتاه به نظر می‏رسد که بعد از آنکه حضرت علی ابن‏ابیطالب(ع) و امام حسن(ع) از گردونه تاریخ و حکومت بیرون رفتند، حرکت شیعه و حرکت ائمه(ع) ما، یک حرکت خاصی است که باید به ابعاد مختلفش توجه کرد. به نظر می‏آید که ائمه(ع) در حرکتشان هم بُعد راهنمایی الهی را و اطلاعات غیبی را و آن چیزهایی که از دست حدس، گمان، تحلیل و تجزیه تاریخی، دور است به کار می‏گرفتند و هم از امکانات معمولی استفاده می‏کردند، خیلی جا دارد که بعضی جاهای آن، هنوز قابل تفسیر نیست؛ از جمله زندگی خود امام رضا(ع) است که ان‏شاءاللَّه اگر رسیدیم، من می‏گویم. در دید من که خیلی دقت و کار کردم، مطالب مهمی است که حل شده نیست و تحلیلهای ارائه شده، قانع کننده نیست که باید روی آن فکر کرد. همین ولایتعهدی امام رضا(ع) از آن مسائلی نیست که به آسانی بشود از آن گذشت. فقط این بعدش را بگوییم که این حرکت، ضد حمله تهاجمی است که این معمولی بوده است.

 در زمان امام حسن(ع) پایه‏ریزی یک جریان مخفی و علنی را می‏بینیم که به حرکت امام حسین(ع)، ابعاد جدیدی می‏دهد. در بحث عاشورا و حوادث بعد از عاشورا که بحث دیگری با یک کیفیت دیگری، که از جهتی دیگر وضع بدتر شده بود. از یک جهت آشنایی مردم به چهره‏های کثیف خاندان بنی‏امیه، مخصوصاً مروان بن‏حکم، یک چیزهای تازه‏ای را باز کرده بودند که آنجا را با این که شبهه هم است ولی از دو جهت باید بررسی کرد.

 در کل به نظر می‏رسد که اینها یک محور رسمی برای اشاعه افکار اسلامی لازم داشتند که خود ائمه(ع) بودند و می‏خواستند رسمی زندگی کنند و قاچاق نباشد و آمد و رفت با مردم داشته باشند و بتوانند با مردم حرف بزنند و حجت خدا باشند که البته نفس مسأله امامت و لزوم حضور حجت در میان مردم در آن مقطع تاریخ، قبل از این مسأله قابل بررسی است. آن در پرتو کل برنامه‏های ادیان آسمانی که تا برسیم به دورانی که دنیا بتواند غیبت ولی معصوم را تحمل کند، معلوم نیست که در آن زمان غیبت مطلق مثل غیبت امام زمان(عج) در آن مقطع تاریخ قابل تعمق بوده است. شاید اگر می‏شد، خیلی چیزها از اسلام محو می‏شد که باید به این نقطه رسیدگی شود. نفس حضورشان در جامعه و حیاتشان یک ضرورت بوده، لذا در همه زندگی ائمه(ع) این پرتو را باید جستجو کرد، در عین حال مبارزه و جهاد با استکبار و جریان ظالم حاکم و جریان غاصب و گفتن حقایق مسأله‏ای نبوده که بشود از آن غفلت کرد.

 آن انسانها اگر می‏خواستند ساکت و رسمی بمانند و در کنارشان هم یک حرکتهای صحیح مبارزه حتی مبارزه داغ و مسلحانه نباشد، معلوم بود که چقدر کارساز می‏شد، لذا در کنار خود، حرکتهای مسلحانه‏ای را هم سازمان داده بودند. آدم نمی‏تواند بگوید که این حرکتهای امامزاده‏ها، بنی‏الحسن(ع) و بنی‏الحسین(ع) و زیدیه و شخصیتهای دیگر چیزهایی بوده که ائمه از آنها ناراضی بودند و یا در آن دخالت نداشتند که جداً باید رسیدگی کنیم. یک نکته مشخص است و آن اینکه اگر انحراف می‏دیدند، می‏کوبیدند. یکی از انحرافات، مهدویت بوده، بسیاری از چیزهایی که آدم می‏بیند که باند هستند، آنهایی است که در آن حرکتهای داغ مهدویت خوابیده بوده و این انحراف بوده و این انحراف، اصولی بوده و ائمه(ع) این را تحمل نمی‏کردند و می‏گفتند ببینید در بنی‏الحسن(ع) چنین حرفهایی هست و در جاهای دیگر هم، آدم چنین حرفهایی را می‏بیند.

 اما از آن طرف تأییدهایی دارد که این تأییدها مشکل به نظر می‏رسد و انتظار نداشته باشید که تأییدهایی که ائمه(ع) از جریانهای داغ مجاهد و مسلح کرده بودند، در تاریخ بماند. ما که تاریخمان مثل امروز نیست که نوار ضبط صوت داشته باشیم و یا اسناد و چیزی داشته باشیم، اینها اسامیش به خفا بوده و اگر در یک نقطه باقی مانده، عجیب است. اگر یک سند بیرون می‏دادند، آن هدف اصلی که ظهور آن مرکز بود، از دست می‏رفت.

 جملاتی مثل اینکه امام صادق (ع) درباره حضرت زید فرمود: »لعنت بر مردمی که او را حمایت نکردند«. اگر این جمله او، درست باشد و به عنوان سندی باشد، پس همه مطلب را اثبات کرده است. اگر همین یکی را سند محکمی برایش بیاوریم و قطعی باشد؛ برای ما خیلی چیزها را ثابت می‏کند؛ یعنی جریان حقِ مبارزه مسلحانه که در همان زمان خود ائمه دست به اسلحه نمی‏بردند، از نظر امام صادق(ع) و چیزهای دیگری که مثلاً امام بیست روزی بحث کند به خاطر شهادت دروغی از پیشتازان مبارزه، و آن ناراحتیها را داشته باشد. خوب! امام آدم عادی و معمولی نیست که از این مسائل به این صورت تأثر نشان دهد، انعکاس قضیه و مغرض شدن قضیه هم مسأله دیگری است. بنابراین اگر از اسناد، تأیید حرکتهای مبارزه را پیدا کنیم؛ این قبیل چیزها خیلی فراوان است و وقتی که من خودم یاد داشت می‏کردم، خودش یک جزوه مستقلی می‏شود که مثلاً، این جزوه تأییدات مبارزات مسلحانه توسط امامان است که از یاران خودشان تهیه کردند که صریحاً برای بدست گرفتن حکومت در زمان خودشان اقدام می‏کردند که این قابل توجه است.

 در زمانی که طلبه‏ها مبارزه می‏کردند، یکی از انحرافات بسیار بدی که وجود داشت و بسیاری از علمای ما، علمای خوب ما هم با اجتهادشان به این نتیجه رسیده بودند که نباید مبارزه کرد، برای همین بود که بحث از این کردم که ائمه(ع) برای بدست گرفتن حکومت تلاش می‏کردند. مطالعه تاریخ در هر زمان و از هر برهه و با هر طرز تفکر، نتیجه مطالعه را عوض می‏کند، این طور نیست که تاریخ، واقعیتش را از هر دید و از هر بینشی که خواند، به یک جایی می‏رسد. در این زمان هم به این صورت نیست، شما ببینید، یک کلامی که امام امت می‏گویند، هر کسی به نفع خودش تفسیر می‏کند که حالا ما هستیم، امام هست، عین کلمه هست و عین جمله هم هست، آدم هم این چنین می‏فهمد.

 امام می‏گویند که منظور این بود و دیگری می‏گوید معنای آن به این صورت بود. تاریخ را از پشت آن پرده‏های تاریکی که بوده، مطالعه کنیم و بعد هم فکر کنیم. یک جریانی که در صدد تحلیل حکومت است و جریانی که به حکومت رسیده و یک جریانی که انزوای روح آن را به بیغوله‏ها و رهبان خانه‏ها کشانده، اگر آنها بخواهند به صورتی تاریخ را بفهمند، خوب! معلوم است که نمی‏شود و دو سه جور خواهند فهمید.

 لذا برداشتها بسیار خطرناک بود، فکر می‏کردند که باید صبر کنند تا امام زمان(ع) بیاید والا نمی‏شود حکومت اسلامی تشکیل داد! ممکن است ما آن حکومتی که خداوند وعده داده که در زمان امام زمان(عج) تشکیل می‏شود و آن ابعاد مختلف را دارد، شاید نتوانیم تشکیل دهیم، البته نمی‏توانم بگویم، نمی‏توانیم، شاید هم بتوانیم و محال عقلی نیست، اما به هر حال هر مقداری از حکومت که بشود به دست آورد و هماهنگ با همان مقطع استفاده کرد. یک کاری است که منطقاً نمی‏شود دنبالش نرفت، وقتی که تحصیل قدرت برای امر به معروف، آقایان فتوا می‏دهند که واجب است، مقدمه واجب را واجب می‏دانید، وقتی که امکاناتش را می‏توان به وجود آورد و از آن امکانات می‏شود یک مقدار استفاده کرد، و این هیچ دلیلی ندارد و مگر اینکه فساد بیشتری از جای دیگری پیش بیاید که آن مسأله دیگری است.

 ما یادمان است در زمان رژیم گذشته همین آقایانی که این طرز تفکر را داشتند، از چه چیزهایی دلشان خوش بود و حالا، امروز به یک صورت دیگری برخورد می‏کنند و این اشتباه بودن شیوه حرکت را می‏رساند. در همین خراسان آقایانی بودند که یک وقتی یکی از اینها متصدی بود، اینجا در حرم، آمده بود وجوری ترتیب ورود از درها را داده بود که زوار از در روبرو وارد شوند و اشخاص برای رفتن، از پایین پا عبور کنند، خوب! این یک حرکت مؤدبانه خوبی بود. آقایان علما ممنوع شده بودند از حکومت، چه تشکراتی کردند؟ برخوردهای محبت آمیزی کردند که این چقدر خوب است که حکومت این کارها را می‏کند! ببینید توقع همان آقایان را آدم حالا می‏بیند که این همه چیز را می‏بینند، باز ناله می‏کنند و به این حکومت اسلامی نق می‏زنند.

 این طرز تفکر اشتباه را آدم به این صورت می‏تواند بفهمد، کسی که با یک حرکت آن گونه راضی است، تشکر می‏کند، سند می‏دهد و می‏گوید که اینها خوبند و اینها دارند خدمت می‏کنند، حالا می‏بیند که همین مدرسه امام جعفری که آیت اللَّه بروجردی در زمان شاه گنبدش را خراب کرد تا یک چیز بهتر بسازد، نگذاشتند، به عنوان یک فکر بی‏ارزشی که یک ساختمانی که آثار باستانی است، جلوی خراب کردنش را گرفتند و در مقابل آیت‏اللَّه بروجردی ایستادند؛ یعنی روحانیت این قدر بی قدرت بود.

 حالا این تشکیلات عظیم را می‏بینند، مدرسه امام رضا(ع) تشکیل شده، دانشگاه امام رضا(ع) تشکیل شده و همه برنامه‏هایش برای تعلیم و مبلغ برای تبلیغ اسلام است و اینها برایشان چیزی نیست و تقدیری هم نمی‏کنند. این نشانه یک نوع انزجاری است در طرز تفکر ما که باید در گذشته بروز می‏کرد و حالا یک جور دیگری بروز می‏کند. تاریخ شیعه را که ما نگاه می‏کنیم، اگر فکر کنیم که اینها به حکومت فکر نمی‏کردند، خیلی اشتباه می‏کنند و این واقعاً صحیح است؟

 شما صفحات تاریخ را نگاه کنید، هر جا یک جریانی که نسبی هم است، توانسته یک جریان مذهبی را در کنارش جا دهد، آن باقی مانده است، و اهل تسنن را حساب کنید و ببینید کجا مالکی است و کجا شافعی است و کجا حنبلی و ریشه آن را پیدا کنید. یک روزی تاریخ حکومت به دست حنبلی‏ها افتاده یا شافعی‏ها افتاده و ... و آنها ماندند که چه کنند. شیعه را حساب کنید، هرجا که یک جایی و یک مقطعی از زمان، جریان صحیح حکومت نسبی به وجود آمده، این کاشته شده و مانده، منتها با طرز تفکر خودشان. دوران صفویه بعد از گذشت چندین قرن، هنوز آثارش در ایران کاملاً مشهود است. خوب! صفویه مثل ما فکر نمی‏کردند؛ چون آنها یک نوع طرز تفکر دیگری داشتند و به مناسبت همان طرز تفکر، جامعه را ساختند و بعد از پنج، شش قرن هم می‏توانید ببینید که آثارشان وجود دارد. این واقعاً یک نوع خود را گول زدن است که آدم ببیند که ما می‏نشینیم در گوشه‏ها، و جریان را حفظ می‏کنیم و می‏ماند، اینطور نیست.

 حکومت، مخصوصاً اگر حکومت، یک حکومت حساب شده و نیرومندی باشد، پایه‏های فرهنگ را آن چنان می‏تواند قوی کند و نیرومند کند که خیلی کارها را حل کند. حالا ما اگر می‏خواستیم همین گونه حرف بزنیم و رادیو، تلویزیون، سینماها، روزنامه‏ها و شعراء، همه اینها بر سر مردم لجن بریزند و ما هم از یک جاهایی نور خدا را به یک شعله‏ای بتابانیم، خوب! آن اثر را در خودش دارد، ولی نتیجه این نیست.

 شما بگذارید اگر نیم قرن این حکومتی که الان درست شده که ما هم حکومت را صد در صد اسلامی نمی‏بینیم و خیلی نقاط غیر اسلامی هم در آن هست و خیلی از این مواردی را که ما به اسم اسلام پذیرفتیم، معلوم نیست که اسلامی باشد و باید با توجه به وضع موجود مطالعه کرد و فهمید. اگر این جریان پیدا کند و دو یا سه یا چهار نسل مردم را بر این اساس تربیت کند، آن وقت خواهید فهمید که در تاریخ چقدر اثر خودش را خواهد داشت. حضور کوتاه مدت امام رضا(ع) در این خراسان، اینجا را بیمه کرده است. آن ولایتعهدی و آن چند سال مهلت و آن حضور فرهنگی و آثارش را در طول تاریخ اگر کسی بتواند در بیاورد و آن وقت کار را آغاز کند.

 بنابراین حالا این حرف اولم است که می‏خواستم بگویم که حرکت ائمه(ع) ما، هیچ وقت غافل از این نبوده که به حکومت نمی‏رسند، این یک مسأله دیگری است، ولی وظایف جور دیگری بوده است. با آن علم غیب برنامه‏های خود را به چه صورت تنظیم کردند؟ باید همین را هم فهمید. به هر حال این حرکت در تاریخ شیعه بوده - در زمان امام محمد باقر(ع) و در زمان امام صادق(ع) اوج این حرکت بوده است و علت آن را هم می‏دانید؛ وقتی که آن مبارزات علویها و عباسیها با هم توأم شده بود، در حقیقت شعار اصلی، شعار علویها بود. اصلاً هدفی که اینها با هم انتخاب کرده بودند، راضی به حکومت یکی از خاندان پیامبر یا بوده است و این چیزی بود که علویها می‏خواستند.

 همه شعارهایی را که انتخاب کرده بودند و حربه‏های مبارزاتشان هم، حربه‏های علویها بود، شهادت امام حسین(ع) بود و مظالمی که بر اهل بیت وارد شده بود، روی این تکیه بود. وقتی که اولین پیروزی را به دست آوردند، علویها دوباره افتادند به قسمت مظلوم و بیرون از حکومت و آنها راه خودشان را ادامه دادند و عباسیان جانشین بنی‏مروان شدند و همین جریان ادامه پیدا کرده، اما چیزی که در این قسمت باعث رشدشان شده بود این بود که واقعاً حکومت را تهدید می‏کردند و به جایی رسیده بودند که خیلی‏ها فکر می‏کردند که آلترناتیو عباسیها، به زودی علویها خواهند بود و ممکن است همین مسأله در سیاست مأمون مؤثر باشد.

 اوایل حکومت مأمون آن چه که در تاریخ نوشته‏اند، یک نهضت از نهضتهای علویان را ببینید، نهضت محمدبن ابراهیم که ابوسرایا، افسر نظامی او بود و از این نهضت، واقعاً اوج قدرت علویان را می‏توانیم بفهمیم. مکه و اهواز و واسط و ... را گرفتند و از شام تقاضا شد که به آنجا والی بفرستند، اعراب غرب آفریقا با اینها رابطه برقرار کردند. در همین منطقه خراسان که مأمون در اینجا بود، در سال 199ه’ . ق، نهضت شیعی قوی بود و در ری هم قوی بود، معلوم می‏شود که قدرت اصلی مردمی، مال آنها بود و این روشن است، مأمون ابراز می‏کرد که بنی‏عباس خیلی ضعیف بودند و سابقه هم دارد و در جوانی او هم بود، از نظر عباسیان متهم هم بود و به او اعتماد زیادی نداشتند، حسابی این حکومت را ضعیف کرده بود. امام رضا(ع) مثل کوه در مدینه نشسته بودند و در همان مدینه هم که محمدبن جعفر که فرزند امام جعفر صادق(ع)؛ مثل کوه در مدینه نشسته بودند و محمدبن جعفر(ع) در همان جا قیام کرده بود، این وضع امام رضا(ع) بود. اینها آدمهای مورد توجه امام رضا(ع) نبودند که خیلی به او احترام می‏گذاشتند، در مذاکرات و برخوردها این گونه هست.

 این وضع جامعه آن زمان بوده و این طبیعی است که در چنان زمانی اقدام برای حکومت یک مسأله عادی است که باید بشود و این امامزاده‏هایی که قیام می‏کردند، مردم بزرگواری بودند، جریانهای فراوان دیگری هم بود.

 مأمون دنیادار بوده که بوده، اما اینکه آیا شیعه را قبول داشته یا نه؟ شیعه را پذیرفته بوده یا نه؟ البته امام رضا(ع) را شهید کرده و آن جنایات عجیب و غریبی را مرتکب شده و بر فرض هم بسیار خبیث هم بود و مأمون هیچ ارزشی برای هیچ کسی ندارد، اما مسأله باید ریشه‏دارتر بررسی شود.

 یکی از سوالهای عجیب را که من عرض کردم، همین است توجیه بعضی از که کارهایی را که مأمون کرده، به این آسانی نیست، قدری سخت است. این که یک دفعه، وقتی که امام رضا(ع) را اینجا می‏آورد، آن همه کارهای پشت سرهم را با این قدرتی که امام رضا(ع) در سرتاسر اسلام داشته که عرض کردم، حالا امام رضا(ع) ولایتعهدی و خلافت را نپذیرفتند، بعد به خلیفه عباسی، پسرش می‏گوید و بعد آن نماز را پیش بیاورد، و بعد شعرا را وادار کند، آن قدر شعر بگویند و بعد وادار کند، آن مناظره عظیم را به راه بیاندازد که از چیزهای عجیب دنیا است که دانشمندان را آنجا جمع کند و بعید است که مأمون نداند که امام رضا(ع) بر آنها فایق می‏شود و خودش از مناظره کننده‏های دنیا بوده و مأمون آدم نیرومندی بوده، نمی‏شود که امام رضا(ع) را نشناسد که امام رضا(ع) در این جلسه اینها را شکست می‏دهد.

 حتماً نمی‏گویم این گونه است، ولی این احتمال در ذهن ما باشد که وقتی مطرح می‏کنیم، این را هم مطرح کنیم. شما می‏دانید که چه اثری داشت آن روز، اگر امام رضا(ع) در یک جلسه، رسول جالوت را آن گونه محکوم کند و "عمرصافی" آن طور خاضعانه بیاید تسلیم شود، اینها چیزهای کوچکی نیست، آن چنان رقیب را بالا می‏برد که دیگر پایین آوردنش به این آسانی ممکن نیست. این است که باید این قضیه یک مقدار ریشه‏دارتر شود.

 البته خوب! دنیا در مأمون قویتر از این حرفها بوده و دلیل آن هم این است که خودش را مسؤول این جنایات بزرگ و شهادت امام رضا(ع) کرده و احتمال هم قوی است که اینها را به عنوان ریا کاری انجام می‏داده است. اگر فرض هم کنیم که آدم عاقلی بوده که بوده، عقل دنیایی هم ایجاب می‏کرده که خودش را به امام رضا(ع) بچسباند تا رقیب امام رضا(ع) باشد؛ یعنی اگر می‏خواست که در دنیا هم معزز باشد و لااقل پایه‏ای از حکومت را داشته باشد، عقل هم ایجاب می‏کرد که خودش را به امام رضا(ع) بچسباند تا امام رضا(ع) را داشته باشد و بقیه چیزها حل شود و به احتمال زیاد همین است که این خط را سیر می‏کرده تا امام رضا(ع) را بد نام کند و از آن قداست بیاندازد و یا در کنار این بد نام کردن، خودش را یک مقدار کریم نشان دهد، به هر حال اشتباه کرده است. نتیجه این است که اشتباه کرده و به آن صورت در سیاست، قوی هم به نظر نمی‏رسد. مجتهدهای زیادی هم برای خودش درست کرده است.

 در تاریخ، آقایان می‏دانند که بعد از یک فاصله، بعد از اینکه امام رضا(ع) را می‏آورد، در بصره شورش می‏شود و آن یکی از عموهای خودش به نام ابراهیم بن‏مهدی(ع) را که ظاهراً با او بیعت می‏کنند و او را خلیفه می‏کنند. همان‏جا را از دست داده و هم اینجا را، شعار بنی‏عباس که شعار سیاه‏پوشی بود عوض کرد، و شعار علوی کرد. همین محمدبن جعفر(ع) را که در مدینه قایم کرده بود و براو قیام مسلح کرده، او را امیر الحاج کرد و حج را با او انجام داد، اینها همه می‏تواند نشانه فریبکاری باشد.

 اما یک چیز دیگر را هم باید در این قضیه مطالعه کرد، یک احتمال دیگری هم می‏توان در مورد مسأله امام رضا(ع) در نظر گرفت، وقتی که تحقیق می‏کنیم؛ آیا نفس پذیرش همین ولایتعهدی به عنوان یک اقدام برای استفاده از ابزار حکومت در جهت تقویت مبانی شیعه، یعنی اصلاً موضوعیت نداشته؟ یعنی خود امام رضا(ع) ضمن اینکه اقدام نمی‏کردند وقتی که این جور پیش آمده و مسأله را یک فرصت مناسبی نمی‏دیدند، و یا با همان پیرایه‏ها بگویند من عزل و نصب نمی‏کنم.

 شعرایی را که می‏آمدند شعر می‏خواندند، تبریکشان را قبول نمی‏کرد، دعا می‏کرد، گریه می‏کرد، خبر می‏داد که شهید می‏شود و خبر می‏داد که اینها دروغ می‏گویند، خبر می‏داد که این ولایتعهدی به جایی نمی‏رسد، اما قضیه را به صورتی گفتند که مأمون دو تا از دخترانشان را در همان جلسه یکی از آنها را به امام رضا(ع) می‏دهد و یکی را به حضرت جواد، و معلوم نیست که اجبار به این حد بوده، یک مقدار این را با وضع موجود، مقایسه کنید و ببینید آیا این می‏شود که در آن حد اجبار باشد که امام رضا(ع) دختر مأمون را بپذیرند؟ لذا مسأله یک قدری عمیقتر از این حرفها باید باشد.

 ما در آن دورانی که این را مطالعه می‏کردیم با یک دید برخورد می‏کردیم که از همه اطراف حکومت، مطلقاً باید پرهیز کرد، آن یک دید است، و با یک دید دیگر، چیزهای دیگری ممکن است مطرح کنیم که با مطالعه باید مطرح کنیم که نمی‏شود به همین صورت حرف زد و بیشتر باید اسناد آن زمان را دید. البته متأسفانه این گونه اسناد در دست نیست که همه چیز را بتوانید بفهمید. به هر حال بررسی این موارد، مسائلی است که در زندگی اکثر ائمه(ع) هم از این قبیل مطرح است که اینها هم باید حل شود، در کل بررسی‏هایی که به یک جای خوبی ما را برسانند.

 اما حالا این قسمت روشن قضیه که ما دنبال آن هستیم، این است که ائمه(ع) ما همه تلاششان را معطوف می‏کردند برای اینکه با قدرت جابر حاکم مبارزه کنند و به طرف رسیدنِ به حکومت حق بروند که خوشبختانه امروز نایب آنها رهبر عظیم‏الشأن ما این راه را برای ما آسان کردند، و چیز عجیبی در تاریخ دنیا پیش آمده و این قدرت وحشتناکی برای استکبار جهانی در یک کشوری مثل ایران پا می‏گیرد، و خیال می‏کنم به اندازه‏ای که غربیها و شرقیها از این حکومت و این اسلام می‏ترسند، از هیچ جریانی در تاریخ امروزی به اندازه این موضوع نمی‏ترسند؛ چون همه چیز را استخدام می‏کنند برای اینکه نگذارند اینجا موفق شود. علی‏رغم اینکه تضادهای آنها در مورد این موضوع، دستانشان را بسته است، این تضادها در زمان خود مأمون هم بوده، مأمون هم آن مسائل بنی‏عباس و بنی‏هاشم، آن گرفتاریها، یک جاهایی، هولش می‏داد بعضی جاها.

 این مسأله را اینها هم دارند. شما ببینید آمریکاییها فکر می‏کنند که اگر ما در ایران نباشیم به جای ما چه کسی می‏تواند باشد که بتواند اینجا سد عظیمی در مقابل غول کمونیسم باشد. در این مملکت دیگر بعد از اوضاعی که می‏بینیم و پیشامدی که پیش آمده، دیگر حکومت دیکتاتوری یا لیبرالها ممکن نیست. لااقل به این زودی ممکن نیست که آمریکاییها را بتواند تأمین کند. لذا آمریکاییها با همه خشمی که نسبت به این حکومت دارند، ولی فکر می‏کنند این یک جهت مثبت می‏تواند داشته باشد، یا وقتی طرف روسها که نگاه می‏کنند، می‏بینند که عظیم‏ترین قدرت ضد امپریالیسم در منطقه به وجود آمده که هیچ کس نمی‏تواند جای آن را بگیرد.

 چه جریانی را شما می‏توانید در کل منطقه پیدا کنید که امکانات مادی و معنوی جمهوری اسلامی را داشته باشد و در مقابل امپریالیسم بایستد و متکی بر مردم باشد، متکی به این همه جوانان شهادت‏طلب باشد، متکی به این همه امکانات مالی باشد، متکی به این ایدئولوژی قوی باشد، چنین چیزی نیست و واقعیت ندارد و این منافقین و دیگر گروهها، آیا می‏توانند چنین چیزی باشند؟ اینها متکی به چه هستند؟ آیا اینها می‏توانند یک روز با این همه مشکلات مقابله کنند؟ لذا شوروی علی‏رغم همه خشمی که دارد نسبت به این وضعی که ما داریم که ضد الحادیم، ضد مارکسیسم و ضد کفریم و ضد جریانات شرق هستیم، ولی می‏بیند اگر این قدرت، این کشور نباشد، چه چیزی می‏تواند در مقابل طمع آمریکاییها بماند، و آیا اگر شاه دیگری برگردد، چه خواهد شد؟ آن روزی که شاه بود و از شهرها، دستگاههای آمریکایی تا دورترین نقاط شوروی را لحظه به لحظه فیلم برداری و صدابرداری می‏کردند، روسها آن روزها را پشت سرشان داشتند.

 بنابراین این تضادی که تاریخ به وجود آورده، دست و پایشان را بسته و دهنه بر دهانشان زده و مجبورند یک مقداری خودشان را کنترل کنند، ولی خشمشان را و نفرتشان را نمی‏توانند از ما مخفی کنند و این قدر مشتاق هستند که ما را نابود کنند و می‏خواهند که ما ضعیف باشیم، ولی این به نفعشان نیست که ما در اینجا ضعیف باشیم که دستمان به جایی نرسد و ببینید که چه کارهایی علیه ما می‏کنند.

 جریان کانال سوئز را که اینها راه انداختند، ما اصلاً نمی‏فهمیدیم و هیچ تحلیل درستی نمی‏بینیم که گرفتار یک تضادی شدند که به اسم ایران تمام می‏کنند و می‏گویند اینها چه کسی هستند که چند تا مُلاً پیدا شدند که این قدر قدرت دارند که از اینجا کانال سوئز را مین گذاری کنند، ببینید، هر کسی که طرفدار ماست، دلش محکم می‏شد، تا به اسم ایران تمام کنند و می‏خواهند ما را تروریست معرفی کنند و این طرف قضیه برای آنها چربیده است و یک چیز مبهمی می‏گویند و دو روز دیگر یک رسوایی برایشان ایجاد می‏شود.

 در همه حرکتهایی که تا به حال کردند؛ هدف اصلی تضعیف جمهوری اسلامی است و من همین جا می‏خواهم تأکید کنم در این جلسه به علما، البته ما به آن علمایی که می‏خواهیم به آنها خطاب کنیم اینجا نیستند، ولی بالاخره صدای ما به گوش آنها خواهد رسید که یک چنین جریانی که به وجود آمده، اگر حمایت نشود، دیگر ما باید چه کنیم؟ کجا بهتر از اینجا می‏توانید پیدا کنید؟ چه طور حاضرید هم نوا با آمریکا، روس، وهابیها، امثال اینها شوید؟ برای تضعیف این جریان، آیا جمله امام صادق(ع) که » لَعْنَ اللَّه قاتِلَ و هوخا ضِلَ« اینجا صدق نمی‏کند؟ اگر کسی با امکاناتش نتوانست یک حرکت ساده کند، و ناله کرد که به جای تأیید و چیزهایی که ناچار باید در یک انقلاب به این صورت، و با این وسعت پیش بیاید، بزرگ کند و به رخ مردم کشاند یا بگویید، امام با آن عظمتش که معصوم است هم تشخیص او، هم عملش، شاگردان خوبش - منهای ما که لیاقت نداریم - و این مسأله نسبتاً خوبی که امروز جمهوری در همه جا پیدا کرده و تربیت کرده، کجا دیگر بهتر از اینجا می‏توان درست کرد؟

 باید اینها را حمایت کرده و کمک کرد، البته یکی از کمکها هم انتقاد است، من نمی‏گویم که نشود و اگر انتقاد نشود خودش ضعف است، اما هدف این باشد که این جریان ان‏شاءاللَّه بماند و ما امیدواریم که از این جا به خیلی جاها برسیم. امیدواریم که حداقل وظایفی که در این مقطع تاریخ بر عهده ما آمده، بتوانیم انجام دهیم.

 امیدواریم که خداوند به همه توفیق دهد که این کنگره را پر بارتر و بهتر انجام دهیم و دعا کنیم از امام رضا(ع) که روز تولدش است و عیدی بگیریم از امام رضا(ع):

 پروردگارا، به مقربان درگاهت، به ما توفیق عنایت کن که وظایف انسانی و اسلامی را به خوبی انجام دهیم.

 پروردگارا، شر و توطئه اجانب و کفار را از سر این ملت کوتاه بفرما.

 پروردگارا، رزمندگان ما را پیروز بگردان،...

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته