خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ سردار سازندگی

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۵/ سردار سازندگی

پیش از ظهر، فیلم «دیدار» را تماشا کردم .وزارت ارشاد با تنگ نظری فیلم را ممنوع‌الاکران کرده؛ نظرم این است که باید آزاد شود.

  • تهران
  • شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۷۵

شنبه 11 فروردین 1375 | 10 ذیقعده 1416 30 مارس 1996

 

 به دفترم رفتم. به خاطر راکد بودن وضع ادارات در میان تعطیلات گذشته و آینده، خلوت است. گزارش‌ها را خواندم. نگرانی از خطی عمل کردن شورای نگهبان در مورد انتخابات، بعد از ابطال انتخابات اصفهان و ملایر، زیاد شده و آقای حبیبی، [معاون اول رئیس‌جمهور و عضو شورای نگهبان] هم برخلاف روز گذشته، اظهار نگرانی می‌کرد. خواستم با علمای شورا صحبت کنم؛ همه آن‌ها در تهران نبودند.

پیش از ظهر، فیلم «دیدار»[1] را آوردند، تماشا کردم. از محصولات کار حوزه هنری است. فیلم خوبی است. دختری از خانواده مسیحی با پسری مسلمان مرتبط و سپس به ازدواج می‌رسند. با اسلام آوردن دختر، آزادمنشی و منطقی‌بودن هر دو جالب است. سرانجام شوهر با تشویق همسر به جنگ می‌رود و اسیر می‌شود و زنش به خوبی از عهده اداره تشکیلات تولید گل شوهرش برمی‌آید و شوهر هم بعداً آزاد می‌شود. وزارت ارشاد با تنگ نظری فیلم را ممنوع‌الاکران کرده؛ نظرم این است که باید آزاد شود. یک سکه هم به [آقای محمدرضا هنرمند]، کارگردان دادم.

عصر به خانه رفتم و تا آخر شب، کتاب داستان تمدن - خلاصه تاریخ ویل دورانت- را خواندم. مهدی و فرشته، شب آمدند و برای شام ساندویچ آوردند. تلفنی با عفت صحبت کردیم. به دکترها مراجعه کرده و داروی آزمایشی برای یک ماه داده‌اند. قرار شد به تهران مراجعت کنند.

 

 

[1] - «دیدار»، فیلمی به کارگردانی محمدرضا هنرمند و نویسندگی جمشید ملک پور، محصول سال ۱۳۷۳ است. خلاصه داستان فیلم، چنین است که دوربین ژانت پطروسی، دختر دانشجوی عکاسی، هنگام عکس گرفتن از گل‌ها و گل فروشی‌ها در بازار به سرقت می‌رود. امیر ـ جوانی که به همراه پدرش باغ گل دارند و گل‌هایشان را در آن بازار می‌فروشند ـ دزد را تعقیب می‌کند و دوربین ژانت را پس می‌گیرد. امیر به بهانه گرفتن عکس‌های چاپ شده خود و پدرش که توسط ژانت گرفته شده‌اند، به سراغ این دختر مسیحی می‌رود. با جدی شدن رابطه، امیر از ژانت تقاضای ازدواج می‌کند، ولی ژانت تقاضای این پسر مسلمان را نمی‌پذیرد؛ ضمن اینکه پدر و مادر او نیز با این وصلت مخالف‌اند. ماتیوس، برادر ژانت، به عنوان سرباز به جبهه می‌رود و اندکی بعد امیر نیز عازم جبهه می‌شود. ژانت که حالا به عنوان تنها فرزند خانه در مرکز توجه است، در یک بمباران هوایی، پدر و مادرش را از دست می‌دهد و به همراه ماتیوس که از جبهه برگشته، به شمال کشور نزد خانواده خواهر بزرگترشان می‌رود. ماتیوس که روحیه حساسی دارد و از مرگ والدینش، از نظر روحی به شدت آسیب دیده، به بهداری ارتش منتقل می‌شود. ژانت در تنهایی سخت خانه خواهر، به امیر نامه می‌نویسد و موافقت خود را برای ازدواج اعلام می‌کند. امیر به سرعت مرخصی می‌گیرد و برای برگزاری مراسم به تهران می‌آید. پس از ازدواج، به رغم مخالفت خواهر بزرگتر ژانت و همسرش، امیر به جبهه برمی‌گردد و اسیر می‌شود. تا هشت سال بعد که امیر بازمی‌گردد، ژانت ـ که حالا گلاب خانم صدایش می‌زنند ـ پسر نوجوانی دارد و با وسعت دادن به گل فروشی کوچک‌شان، به صادرات گل نیز پرداخته است. سرانجام با بازگشت آزادگان به وطن، امیر نیز به خانه برمی گردد و ژانت که با فرزندش به استقبال او رفته، پس از سال‌ها، دوربین به دست می‌گیرد و از پدر و پسر در کنار یکدیگر عکس می‌گیرد.