مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی با روزنامه آفتابگردان

مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی با روزنامه آفتابگردان

  • سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۷۴

 

حالتان خوب است؟ احوال شما چه طور است؟

آقای هاشمی : احوال شماخوب است ؟ خیلی خوش آمدید.

آقای محمدزاده خلیلی سردبیر آفتابگردان هستند.

آقای هاشمی : بسیار خوب، از کی منتشر می‌شود آفتابگردان؟

الان نزدیک یک سال است. از 18 تیرماه پارسال منتشر شده.

آقای هاشمی : تیراژتان چه قدر است؟

آقای کرباسچی: بین 50 تا 100 است. پنجاه هزار تاصدهزار برای مواقع خاص مثلا جشنواره‌ها که بیشتر مواقع پانصدهزار تا کار کردیم و یک مقدار هم خب مسائل کاغذ و اینها. متقاضی هست برای گرفتن آن ، ولی امکانات فنی بیشتر نیست.

آقای هاشمی : خب چه همکاری می‌کنید با آقایان و خانمها

دوستان ، خبرنگار نوجوان روزنامه ، آفتابگردان هستند. از میان حدود مثلا دویست نفر خبرنگار نوجوانی که ما در سراسر ایران داریم، انتخاب شدند. لازم است که ما از حضور شما واقعآ تشکر بکنیم که علیرغم همه مشکلات وگرفتاریهایی که دارید این فرصت که گذاشتید که بچه‌ها حالا در آستانه روز جهانی کودک خدمت شما برسند و مسائل را در مورد کارهایشان و سئوالهای بچه‌های ایران را خدمت شما مطرح بکنند. من این فرصت را که پیش آمده، واقعآ گمان می‌کنم که ان‌شاءالله در تاریخ معاصر ما حتما، بخصوص برای کودکان و نوجوانان ثبت می‌شود، برای اینکه خاطره خیلی خوشایندی است برای بچه‌ها و نشان دهنده شخصیتی است که غالبآ برای بچه‌ها وجود دارد در این نظام در این کشور به طوری که آقای رئیس جمهور علیرغم مشکلاتشان اجازه می‌دهند دوستان خدمتشان برسند و مسائل را طرح کنند، فرصتی که شاید واقعا برای روزنامه‌ها و بزرگسال و خبرنگاران بزرگسال زیاد پیش نیاید. از این جهت واقعا بچه‌های ما می‌توانند بیایند به خودشان در مقایسه با همسالانشان در کشورهای دیگر چون من گمان نمی‌کنم در کشورهای دیگر هم واقعآ این امکان به این راحتی برای بچه‌ها باشد که بتوانند با رئیس جمهورشان صحبت بکنند. این شخصیتی که به اینها داده شده، من فکر می‌کنم یک شخصیت تاریخی است ، ان شاء الله

آقای هاشمی : خب ما بچه‌ها را بیشتر از بزرگها دوست می‌داریم، به همین دلیل ، بیشتر هم می‌خواهیم آنها را ببینیم و اینها آیا واقعآ خبرنگارند برای شما؟

بله اینها یکبار هم قبل از این خدمت آقای دکتر نجفی رسیدند. با ایشان مصاحبه‌ای داشتند. که چاپ شد در روزنامه و مسائل مختلفی را مطرح کردند و حالا خدمت شما رسیدند.

روزنامه آفتابگردان ، جناب آقای هاشمی ، اصلا یکی از هدفهایش همین بودکه به کودکان و نوجوانان ما شخصیت بدهد یعنی واقعآ این اساسی که بچه‌ها خودشان روزنامه‌ای دارند که آن را بخوانند و این احساسی که حتی مثلا ما سعی کردیم، فعالیتهای فرهنگی که در آفتابگردان داریم مثلا جشنواره اصفهان که برگزار می‌شود بخش داوران کودکان و نوجوانانش را ما اداره می‌کنیم و بر عهده ما هست. در ملاقاتها و سفرهایی هم که مابا دست اندکاران ادبیات و هنر کودکان دنیا داشتیم برایشان خیلی تعجب‌آور و حیرت آور و غبطه‌انگیز بود که در ایران روزنامه‌ای برای بچه‌ها چاپ می‌شود و این فرصت فراهم شده ، که قطعآ دیدگاه حضرتعالی و این نظری را که دارید نسبت به بچه‌ها...

آقای هاشمی : خیلی خوب حالا حاضرید شروع بکنیم

خواهش می‌کنم...

به نام خدا

با کمال تشکر از اینکه لطف کردید وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، همان‌طور که مستحضر هستید در آستانه روز جهانی کودک قرار داریم و ماخبرنگاران نوجوان آفتابگردان به همین مناسبت به نمایندگی از طرف کل بچه‌های ایرانی خدمتتان رسیدیم تا سئوالاتی را اگر اجازه بدهید مطرح کنیم. قابل ذکر است که این سئوالات مجموعه‌ای از حرفها و درد دلهای خود بچه‌هاست که همه از طرق مختلف به دست ما رسیده. همان طور که الان هست، دستخطهای بچه‌هاست. در این کلاسور جمع‌آوری شده می‌توانید یک جوری ببینید...

دستخطهای خود بچه‌هاست سئوالاتشان و نظراتشان...

آقای هاشمی : از خود حرفهای اینها درآوردید.

بله ، تمام این سئوالات چیزهایی هست که از حرفهای خود بچه‌ها جمع آوری شده.

آقای هاشمی : شما خودتان را هم معرفی بکنید.

من حدیث نظر غلامی  هستم، کلاس سوم راهنمایی

آقای هاشمی : تهرانید

بله

آقای هاشمی : بسیار خوب ، دلمان می‌خواهد بدانیم بچه‌ها چه می‌خواهند بدانند، چه سئوالاتی دارند.

خب اگر اجازه بدهید همکاران سئوال اول را مطرح کنند.

رئیس جمهور : بله

آقای رئیس جمهور ، شما از کدام کارها و برنامه‌هایی که در طول دوران ریاست جمهوری خود برای بچه‌ها، بخصوص نوجوانها انجام دادید بیشتر راضی و خوشحال هستید و آرزو دارید که به این مدت باقیمانده چه کارهای خاصی برای بچه‌هاانجام بشود.

آقای هاشمی : یکی از کارهایی که حالا یادم می‌آید، من نمی‌دانستم که شما چه می‌پرسید، یک دفعه ما را مثل خبرنگارهای حرفه‌ای غافلگیر کردید. کمکی بود که به کانون پرورش فکری کودکان کردم. این کانون را تقویت کردم چون می‌بینیم این کانون خیلی خوب به بچه‌ها خدمت می‌کند انواع خدمات فرهنگی و سازنده دارد. من هم از همان روزهای اول دوره مسئولیت اجرائی‌ام وقتی کارهای اینها را دیدم، و از پیش هم آشنابودم، تقویتشان کردم. فکر می‌کنم الان هم دارد کارهای زیادی برای بچه‌ها می‌کند. البته در برنامه‌هایمان هم برای تحصیل بچه‌ها، برای اوقات فراغت بچه‌ها، نوجوانها بخصوص، ودر مورد مناطق محروم هم یک کاری کردیم که من از آن خیلی راضی هستم. هر وقت یادم می‌آید خوشحال می‌شوم. مدارس شبانه روزی درست می‌کنیم که بچه‌هایی که در روستاهای کوچک یا به خاطر فقر و مشکلات نمی‌توانند درس بخوانند بیایند اینجا و با هزینه دولت زندگی بکنند و درس بخوانند تا مشکلی برای خانواده‌هایشان نباشد. یا همین تغذیه بچه‌های محصول، آنهایی را که نمی‌توانند غذای کافی بخورند، به خاطر مشکلات زندگی، در مدارس تغذیه می‌کنیم تا بهتر بتوانند درس بخوانند. فکر می‌کنم عمده‌ترین کاری که الان داریم می‌کنیم- البته من تنها نه، نظام می‌کند باخود شما با همگی شما - این است که بچه‌هایمان خوب درس بخوانند، ما همه همت خود را صرف می‌کنیم که بچه‌ها واقعا درس بخوانند، با سواد بشوند، بعدآ اینها به ماو به کشور کمک کنند.. اسم شماچیست ؟

من امین صادقی هستم ، سوم راهنمایی

آقای هاشمی : تهرانید شما؟

بله

آقای هاشمی : خیلی خوب

آقای هاشمی اگر اجازه بدهید چندلحظه‌ای را به دوران نوجوانی شما برگردیم.

آقای هاشمی : بگویید برگردید

پس سئوالاتی را داشته باشیم. خب شماهم مثل مادوران نوجوانیتان را گذراندید و حتما خاطره‌ای از آن موقع‌ها به یادتان مانده . کدام خاطره بیشتر نظر شمارا جلب کرده که الان بیشتر در نظر شماهست و دلتان میخواهد که به بچه‌هابگویید.

آقای هاشمی : والا هیچ وقت فکر نکردم که کدام خاطره‌ها برایم جالب‌تر است یابیشتر می‌ماند. خاطره اولین روزی که به مدرسه رفتم برایم مانده، چون کوچک بودم هنوز، 5 ساله بودم، با برادم که 7 ساله بود با هم رفتیم به مکتب ، برای ما خاطره شیرینی بود. آن موقع رسم بود برای ملایشان هدیه‌ای می‌بردند. شماکه حالا هدیه نمی‌برید. می‌روید مدرسه ، می‌برید؟

خب همان خوب درس خواندنمان...

آقای هاشمی : نه حالا درس که جای خخود دارد...

روز معلم

آقای هاشمی : روز اول که می‌روید مدرسه

نه معمولا گل می‌بریم، دسته گل می‌بریم

آقای هاشمی : اول که می‌روند همه می‌برند؟

بله

آقای هاشمی : خب اگر می‌برند خوب است، ما وقتی که رفتیم همتمان از شما بیشتر بود، یک کله قند می‌بردیم، آن وقتها کله قند هم خیلی باارزش بود، دوران  مشکلات ایران بود آن موقع در جنگ جهانی دوم بود چون من متولد سیزده هستم و حدود سال 18-19 بود که رفتم به مدرسه ، آن موقع خیلی قحطی بود در ایران، قند و این چیزها اصلا گیر نمی‌آمد. مایک کله قند می‌بردیم البته در سینی هم گذاشته بودند ببریم، نمی‌شد، بچه‌بودم و یک سینی با کله قند نمی‌شد. بقچه‌ای که کله قند را گذاشتیم در آن و به دوش کشیدیم، بدون سینی ، سینی را برادرم برداشت من هم به دوش کشیدم، با هم بردیم مدرسه، مکتب بود. آن موقع. برای من خیلی شیرین است آن منظره شروع، یعنی قبل از اینکه به سن 7 سالگی برسم ، پذیرفتم که مدرسه بروم، از اول، آزمایش کردند قبول کردند که من بروم مدرسه، این یک خاطره است، یک قدری که بزرگتر شدیم خوب دیگر در روستا جای درس خواندن نبود، دوره آن مکتب تمام شد، اینکه به ما اجازه دادند که بیائیم قم برای تحصیل، باز هم یک خاطره بسیار شیرینی بود، اگر چه تلخی هم داشت چون از سن نوجوانی بایستی از خانه و از محیط زندگی جدا بشویم و به شهر بیائیم در شهر فوق‌العاده اندوهبار بود ولی با عشق آمدم چون می‌دانستم دنبال چه می‌آیم، و خاطره دیگر بس است . بیشتر که نمی‌خواهید؟

نه متشکریم، پس دوران تحصیل شیرین‌ترین دوران برایتان بود؟

آقای هاشمی : بعضی هایش

از میان معلمهایتان، شخصیت کدام بیشتر در ذهنتان باقی مانده و چرا، به چه دلیل؟

آقای هاشمی : ما آن‌جا که معلمهای زیادی نداشتیم. یک آقا سیدحبیب‌اللهی بودکه معلم من بود، مکتبدار بود، بعد از آن هم که ایشان فوت کرد یک خانمی همسر معلم قبلی روستا معلم ما بود. دیگر خیلی هم آنها خب، شخصیتهای مبرزی نبودند که حالا برای من جاذبه داشته باشند ولی دوستشان می‌دارم. اصلا حالا هم به آنها علاقمندم و انسانهای روستایی و با صفایی بودند. ولی در دوران تحصیل بعدی‌ام در قم، امام برایم شخصیت خیلی پرجاذبه‌ای هستند، برایم پرجاذبه‌ترین استاد فن در تمام دوران زندگی‌ام هستند.

بله، خیلی ممنون

آقای رئیس جمهور ببخشید، من می‌خواستم از شما بپرسم که خیلی از نوجوانها دوست دارند که در کارها به رئیس جمهورشان کمک کنند. شما به این بچه‌هایی که می‌خواهند، همکاری داشته باشند و نقش بیشتری در اجتماع داشته باشند چه پیشنهادی می‌کنید؟

آقای هاشمی : اولا که من دلم می‌خواهد آنها درس بخوانند. اگر درس بخوانند بیشترین کمک رابه من کرده‌اند، چون یکی از مسئولیتهای مهم من این است که نسل آینده را خوب تربیت کنیم که اینها برای کشور برای خودشان مفید باشند. کمک دیگری که می‌توانند بکنند، کمکهای اخلاقی است. بچه‌ها اگر از لحاظ فرهنگی و اخلاقی و اطلاعات و مطالعه و نظایر اینها نیرومند باشند و وارد مسائل بشوند آگاهی آنها خیلی کمک برای جامعه ماست. البته تا سنینی مثل سن ما یک قدری کوچکتر از شما خب در مدرسه بیشتر سعی کنند، انظباط مدرسه را حفظ بکنند، از وقتشان خوب استفاده بکنند، کتابهایشان را حفظ کنند نگذارند خراب بشود. یک کم که بزرگتر شوند و به سن شما برسند، دیگر باید در کارهای اجتماعی هم شرکت کنید، اگر مراسمی داشتیم در وقتیهای مناسب، بیایید در صحنه باشید، در مدرسه هشیار باشید، کشورتان را بهتر بشناسید و به دیگران خوب معرفی کنید، اگر بتوانید برنامه‌های درست را خوب بفهمید و برای بچه‌های دیگر بگویید خیلی کمک به ما کرده‌اید.

آقای رئیس جمهور: بیشترین مشکل بچه‌هایی که با ما تماس گرفته‌اند ، گرانی بود، و می‌گفتند که ما مثلا هزینه رفت و آمدمان به مدرسه یا لوازم التحریر، کتاب، خوراکی و بستنی و این چیزها

آقای هاشمی : مگر در ثبت نام از شما پول می‌گیرند؟

بله می‌گیرند در ثبت نام مدارس

آقای هاشمی : چه قدر می‌گیرند؟

والله این را نمی‌دانم ولی مثلا خود سرویس رفت و آمد ما امسال از ما 20 تومان گرفتند.

آقای هاشمی : شما چه مدرسه‌ای می‌روید؟

همین مدرسه زرتشتیان است ، مدرسه راهنمایی گشتاسب

آقای هاشمی : مدرسه خصوصی می‌روید؟

خصوصی نیست. نه

آقای هاشمی : غیر دولتی است دیگر

مدرسه دولتی است

آقای هاشمی : مدرسه دولتی مگر پول می‌گیرد؟

سرویس مدرسه ولی باز هم پول می‌گیرد. مثلا در عرض سال همه‌اش به ما می‌گویند برای این چیز پول بیاورید. مثلا کاغذ گران است، یک فتوکپی به ما می‌دهند، یک پلی کپی می‌دهند و می‌گویند که شما باید برای این پول بیاورید، همیشه از ما باید... ، بچه‌ها می‌گویند، ما با هم می‌گوییم مگر مدرسه دولتی نیست؟ ولی خب باز هم پول می‌گیرند. البته فقط مسئله مدرسه مانیست. خیلی از بچه‌ها این مشکل را دارید.

آقای هاشمی : خب حالا ما برای مدرسه‌های دولتی که ، عمده بچه‌ها درس می‌خوانند که گفتیم پول نگیرند، حالا اگر کسی خودش پول داشته باشد و بخواهد بدهد به مدرسه که ما نمی‌خواهیم بگوییم ندهد، کار خوبی انجام داده اشت. ولی مدرسه حق ندارد از کسی پول بگیرد. این بهانه‌ها هم درست نیست. مثلا ممکن است 97 و 98 درصد بچه‌ها در کلاسهای دولتی درس بخوانند. پولی هم نباید بدهند، غصه گرانی چیزهای دیگر راهم نخورند. کسانی که پول دارند می‌خواهند به مدرسه خصوصی بروند، خب بدهند، یا سرویس که شما می‌گویید، ما که گفتیم هر بچه‌ای در منطقه خودش درس بخواند.

نه زرتشتیها خب باید در مدرسه خودشان درس بخوانند.

آقای هاشمی : چی

مدرسه خود زرتشتیها است ، خب باید از مناطق دور بیایند.

آقای هاشمی : آهان، آنها می‌خواهند بچه‌هایشان به مدرسه‌های خودشان بروند.

بله

آقای هاشمی : خب این دیگر تقصیر مانیست

مدارس نمونه  هم همین طور است آقای رفسنجانی ...

آقای هاشمی : خب اگر کسی خواست مدرسه نمونه برود...

نمونه دولتی

آقای هاشمی :خب اگر خواست بهتر از بچه‌های دیگر درس بخواند، آن مدرسه یک امتیازاتی دارد اگر کسی می‌خواهد به بقیه بچه‌ه‌ا امتیاز داشته باشد، خب عدالت این است که برای امتیاز یک پولی بدهد دیگر، چرا مثلا، بچه‌ای که با بچه دیگر تفاوتهایی دارد این برود مدرسه نمونه مجانی، آن یکی نیاید اینجا

امتحان ورودی می‌گیرند مثلا...

آقای هاشمی : همه را باز نمی‌توانند بگیرند. مدارس نمونه محدود است، از میان کسانی که استحقاق دارند بعضی‌ها می‌توانند بیایند. آن بعضی‌ها خب باید هزینه‌ای هم بپردازند. بنابراین ، این جای گله نیست اگر پول نداشته باشند مثل بقیه مردم خب بروند به مدرسه‌های معمولی درس بخوانند، ولی خوب درس بخوانند. خودشان اگر خوب درس بخوانند با سواد می‌شوند. در مورد بعضی چیزهای زندگی بچه‌ها هم که گران است، درآمدها هم بیشتر شده پدر شماچه کاره هستند؟

بابای من کارمند حسابدار هستند

آقای هاشمی : حسابدار هستند دیگر خب حقوق بابای شما اگر نگاه بکنید مثلا از هر سالی به این طرف حساب کنید، ما به اندازه‌ای که گرانی بشود حقوق بابا را بیشتر می‌کنیم، خوب ایشان هم باید بیشتر به شما پول بدهد دیگر، بیشتر خرج شما بکند.

ولی شما هر وقت که اعلام می‌کنید که حقوق کارمندها اضافه می‌شود، ما مثلا می‌رویم چیزی بخریم کاسبها می‌گویند که حقوقها که اضافه شد، سه برابر می‌کشند روی جنسشان

یعنی بیشتر از اندازه می‌کشند.

آقای هاشمی : خب البته، آنها بی‌انصافی می‌کنند، بنای مااین است که همان اندازه که چیز گران می‌شود در سالهای بعد همان قدر هم حقوقم را اضافه کنیم. مثلا می‌گوییم امسال 20 درصد گران شد، ما 20 درصد حقوقها را بیشتر می‌کنیم برای اینکه هزینه زندگی را در حدی که هست بتوانند بپردازند یا کشاورز یک روزی مثلا گندمش را کیلویی یک تومان می‌فروخت ما حالا او سی و سه تومان می‌خریم برای اینکه خودمان ضمنا قسمتهای اساسی زندگی را هم سعی می‌کنیم مثل نان، مثل قند، مثل شکر، مثل روغن نباتی در حد زندگی مردم، آنهایی که مهم است در زندگی مردم، اینها را، دولت کمک می‌کند که خیلی گران نشود، به هر حال جواب کلی‌اش این است که در حد گران شدن دولت باید درآمد مردم را بالا برد. حالا اگر یک وقتی دیتر بالا ببرد مشکلی برای مردم پیدا می‌شود.

ببخشید آقای رئیس جمهور ، شما در موقعی که ریاست جمهوری بودید، در ایندوران سفرهای زیادی داشتید، و سفرهای زیادی به شهرها و استانهای محروم کشور رفتید. وقتی که شمابچه‌هایی را می‌دیدید که هم درس می‌خوانند و هم مجبورند کار بکنند چه احساسی داشتید؟

آقای هاشمی : من خودم هم همین جوری بودم، وقتی مدرسه می‌رفتم یک مقدار کارهای زندگی‌مان را می‌کردم. داخل ، مثلا گاهی به کشاورزی پدرم می‌رسیدم. در خانه به دامها و به زندگی داخلی خانه می‌رسیدیم. اگر درس بچه‌ها صدمه ببینید من ناراحت می‌شوم ولی اگر اوقات کمی را در زندگی بتوانند در کنار تحصیل کار بکنند این باعث می‌شود که جوهره آنها بیشتر شود. آدمهایی که یک مقدار در کودکی کار می‌کنند، کارهای متناسب با سنشان البته کارهای سخت نباید به بچه‌ها واگذار بشود، اگر یک مقدار به امور زندگی بند بشود، تجربه‌ای پیدا می‌کنند، معنای زندگی را بهتر می‌فهمند، معنای چیز داشتن را می‌فهمند، اموالی که دارند بهتر حفظ می‌کنند، خیلی تأثیر دارد در زندگی آنها، من الان که برمی‌گردم به سابق و فکر می‌کنم، کار که می‌کردم، کار کشاورزی بود. مثلا من الان خودم، درختهایی هست که قبل از سن چهارده سالگی که آمدم قم آنها را پیوند زدم، الان که به روستایمان می‌روم الان پسته‌های از این درختهایی که خودم پیوند زدم و خودم نشاندم، استفاده می‌کنیم. خیلی برایم شیرین است. عیبی ندارد بچه‌ها یک کمی کار بکنند البته اگر بناباشد کارشان مانع تحصیلات بشود من مخالفم، و ما جاهایی هم تعیین کردیم که این اتفاق بیفتد، مثل کمیته امداد امام. ما پول زیادی در سال می‌دهیم به این کمیته الان نزدیک به چهل، پنجاه میلیارد تومان می‌دهیم که مواظب باشد اینطور بچه‌ها را زیر پوشش بگیرد. الان کمیته امداد دهها هزار بچه را با هزینه خودش در مدارس نگه میدارد تا دانشگاه، جاهایی دیگری هم مأمور کردیم برای این کار.

آقای رئیس جمهور، شما در طول هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی سالها فرماندهی جنگ را برعهده داشتید و با سربازها و مسائل جنگ آشنا بودید. شماالان چه خاطره‌ای از نقش نوجوانها در جنگ به یادتان هست.

آقای هاشمی : خیلی زیاد ، مایک مشکل داشتیم که نوجوانها پیش از سنی که ما تعیین کرده بودیم می‌خواستند بیایند به جبهه. هر دفعه که ما بسیج می‌دادیم کلی مسئله داشتیم که بچه‌ها به صور مختلف می‌آمدند. مثلا ماگفته بودیم از 17 سال یا 16 سال کمتر نداشته باشند. یک سنی تعیین کرده بودیم، می‌خواستند بیایند جبهه، خب ما می‌دانستیم مصلحت نیست. آن وقتها هم هیاهویی در دنیا درست کرده بودند که ایران، نوجوانها را به جبهه می‌آورد، می‌خواستند بگویند ما سرباز نداریم و از بچه‌ها استفاده می‌کنیم. یا می‌گفتند بچه‌ها را روی مین می‌برند. خب دروغ بود. ماکلی دردسر داشتیم که بچه‌ها را نگذارید بیایند. گاهی می‌دیدیدم که شناسنامه‌هایشان را عوضی درست می‌کردند، در آنها دست می‌بردند برای اینکه به جبهه بیایند یا می‌گفتند که با بابایمان می‌آئیم، ما نمی‌خواهیم بجنگیم، می‌آئیم، می‌خواهیم خوزستان را ببینیم. یک وقت می‌دیدیم در جبهه‌اند. من گاهی می‌رفتم در خطوط، در خطوط مقدم می‌دیدم بچه‌ها آنجا هستند. چند بار من بچه‌ها را برگرداندم. خودم آنجا دیدم و گفتم اینها را بیاورید بیرون، حالا بیایند پشت جبهه و کار بکنند، بیایند مثلا پشت اهواز یا جاهای دیگری باشند یک کار و خدمتهای دیگری بکنند. ما با بچه‌های خودمان هم این مشکل را داشتیم با یاسر و مهدی پیش از اینکه شانزده ساله بشوند. خب من، نمی‌توانستم فرمانده باشم و اجازه بدهم مقررات از طرف خودم نقض بشود. همین آقای رحمانی که از پاسدارهای ماست رفته بودند جبهه، خود رحمانی هم که بعد یک جانباز شد، همین مهدی ما را برده بود در شلمچه همان جا این رحمانی خرد شد و هنوز خیلی هم وضع بدی دارد. آنجا با هم بودند. مهدی کمکش کرده بود و او را به این طرف آورده بود، نوجوانها خیلی با شور و با هیجان و و اقعآ با عشق می‌آمدند. در یکی از همین جنگهایی که ما داشتیم ، در مائوت عراق از رودخانه چمان مصطفی، آن طرف رودخانه ما می‌جنگیدیم، بچه‌ها همه، یاسر ما و پسر آقای خوئینی‌ها هر دو جزء نوجوانها بودند. آنجا فرماندهان گروه اسیری را دادند به این دو بچه که بیاورند این طرف اگر بدانید روحیه جنگ چه جوری بود که فرمانده اعتماد کرده بود به نوجوان حدود شانزده ساله، به دو نفر، یک گروه اسیری را داده بودند به اینها که آورده بودند دم آب که رسیده بودند از این طرف تحویل گرفتند. و از این گونه بچه‌های خیلی در جبهه می‌دیدیدم فتح‌المبین بچه‌ای خودش تعدادی اسیر گرفته بود. حالا چه قدرتی داشتند بچه‌ها، از این گونه  خاطرات لابد برای شما نوشته‌اند. این خاطرات را بگیرید و بخوانید، خیلی می‌بینید. من هم از اینها خیلی دارم.

آقای رئیس جمهور در این برنامه‌هایی که بچه‌ها برای ما فرستاده بودند، مخصوصآ دختر خانمها، نوشته بودند که در جامعه اسلامی به پسرها بیشتر از دختر خانمها اهمیت می‌دهند و پسرها می‌توانند از امکانات بیشتری مثل امکانات ورزشی و تفریحی استفاده کنند. مثلا از مثالی که برایمان زده بودند نوشته بودند که دختر خانمها حتی با لباس اسلامی، با پوشش اسلامی هم نمی‌تواند دوچرخه سواری بکنند، اگر می‌شود توضیحی بدهید.

آقای هاشمی : یک مقداری راست می‌گویند، نمی‌دانند چه کار می‌کنند، من هم دلم می‌سوزد که دختر بچه‌هاو اصولا زنها در کشور ما به خاطر مسائل عرفی که هست از این جهات که شما گفتید یک مقدار محدودیت دارند. البته ما داریم تلاش می‌کنیم که در این بخشهای که شماگفتید برای زنها امکانات درست کنیم. من یکی از دختران خودم را مأمور کردم که برای ورزش دختران کار بکنند، برایشان جاهای جداگانه بسازند، محیطهای مناسب درست کنند که اینها بتوانند بروند ورزش بکنند. همین چرخ‌سواری را ترتیبی بدهند که اینها هم بتوانند دوچرخه سواری بکنند. البته یک امتیازاتی هم دارند خانمها. حالا این مشکلات را دارند یک سری هم امتیاز دارند. شما در خانه، اگر در زندگیتان می‌بینید، بچه‌اید هنوز خیلی مسائل را نمی‌دانید. بزرگتر بشوید می‌بینید که همه مسئولیتها روی دوش آقایان است. خانمها کمتر مسئولیت دارند ولی محدودیتهایی که شما گفتید هست، یک مقدارش حق است باید باشد به هر حال زن یک طبیعتی دارد. خداوند جوری خلقش کرده که باید یک چیزهایی را مراعات بکند. ولی یک چیزهایی هم هست که درست نیست. ماداریم کم‌کم فرهنگ جامعه را اصلاح می‌کنیم که این مشکلات که خدا برای زنها نخواسته نباشد.

آقای رئیس جمهور بااینکه شما بارها گفته‌اید که چادر برای بچه الزامی نیست برای مدارس، ولی باز هم بعضی از مدارس چادر را برای بچه‌ها الزامی می‌کنند. شما در این مورد چه می‌فرمائید؟

آقای هاشمی : من می‌گویم که بدکاری می‌کنند، اخیرا وزیر آموزش و پرورش از رهبر انقلاب هم خواست و از حضرت آیت الله خامنه‌ای ایشان هم گفتند دلیلی ندارد. چادر چیز خوبی است ولی یک سری نمی‌شود مجبور کرد از آن استفاده بکنید. همین‌جور که الان شما حجاب دارید، خب این حجاب اسلامی است. مااین را قبول داریم و مدارسی که این کار را می‌کنند اینها در مسائل افراطی هستند، رئیس مدرسه یا کسانی آنجا هستند که افراطی هستند، آزاد بگذارند البته یک حدی دارد، خانمها باید در حدی که شرعآ برایشان تعیین شده این حجاب را داشته باشند. بیش از آن حد، دیگر کسی حق ندارد اجبار بکند. ما این اجبار کردن را مضر هم می‌دانیم. نتیجه‌اش این می‌شود که این عشق و علاقه‌ای که خود بچه‌ها باید پیدا بکنند به چادر کم‌کم از آنها گرفته بشود. بگذارند خودشان انتخاب بکنند. چادر لباس خوبی است، ما اجبار آن را قبول نداریم. اگر بچه‌ها اجباری را قبول نکنند به ما شکایت بکنند، ما میگوییم به رئیس مدرسه که، این کارها را نکنند.

آقای رئیس جمهور، ببخشید خیلی از بچه‌ها دوست داشتند که از زبان شما بشنوند که عقیده شما در این باره چیست که فرق بین بچه‌های ایرانی با بچه‌های کشورهای دیگر در چیست؟

آقای هاشمی :خیلی فرق نمی‌شود گذاشت بالاخره همه اینهابشرند، شبیه به هم هستند.

نه منظور من، از نظر امکانات علمی و فرهنگی است...

آقای هاشمی : در مجموع بچه‌های ایرانی باهوشند. حالا این مسئله تقریبا روشن شده که ایرانیها جزء جمعیتهای دارای بهره‌های هوشی بالا هستند. نه اینکه حالااز همه دنیا باهوش‌تر باشند ولی ما جزو باهوشهای دنیا هستیم. استعداد خوبی در بچه‌های ایرانی هست. از لحاظ محیط زندگی هم به خاطر انقلاب اسلامی و شرایط سنتی که اینجا بوده محیط مناسبی برای تربیت بچه‌ها در ایران هست که در خیلی جاها نیست . در مجموع من خیال می‌کنم شانس تربیت خوب برای بچه‌های ایرانی الان بیشتر از اکثر کشورهای دنیاست.

 

ببخشید آقای رئیس جمهور: همان طور که می‌دانید، خب روزنامه آفتابگردان اولین روزنامه‌ای است که برای نوجوانان ایرانی و احتمالا اولین روزنامه‌ای است که برای نوجوانان در جهان منتشر می‌شود. با توجه به اینکه خب بعضی‌ها می‌گویند انتشار روزنامه برای نوجوانها الزامی نیست ، و هیچ لزومی ندارد که برای نوجوانها مثلا بخواهیم روزنامه مخصوصی منتشر شود. ماخیلی دلمان می‌خواهد شما که بالاترین مقام اجرایی در مملکت هستید در این مورد توضیح بدهید.

 

آقای هاشمی : من این کار را خیلی خوب می‌دانم اولا اینکه سابقه دارد اما اینکه شما می‌گویید مخصوص ما باشد من نمی‌دانم. اما غیر روزنامه، مثلا کانون پرورش فکری برای کودکان مجله مخصوص داشت از خیلی وقتها پیش هم داشتند. و خیلی هم آن مجله مورد استفاده بچه‌هاست. خب طبیعتآ روزنامه  وضع بهتری دارد. روزنامه چیزهای نو به نو را هر روز در اختیار بچه‌ها می‌گذارد، می‌تواند جاذبه بیشتری داشته باشد. به نظرم، البته باید بگوئیم که الزامی نیست، اگر نباشد یک کمبودی در کشور است. حالا این کمبود را باید پر کرد مثل خیلی کمبودهای دیگر است. یک کار خوبی است حداقل این است که خلائی را پر کرده به صورت مثبت. من فکر می‌کنم در مجموع باید تأیید کرد.

آقای هاشمی : خیلی از بچه‌ها می‌خواستند بدانندکه شما وقتی که این مسئولیت ریاست جمهوری را به عهده گرفتید چه احساسی داشتید؟ دلهره داشتید؟ هیجان زده بودید؟ چه احساسی داشتید؟

آقای هاشمی : نه هیجان زده نبودم، چون بالاخره قبل از آن 8 سال، 10 سال رئیس مجلس بودم. منتهی با این که رئیس مجلس هم بودم کارهای اجرایی خیلی می‌رسیدم. همان وقتها فرمانده جنگ بودم، کارهای سخت تری از ریاست جمهوری را داشتیم و آشنا بودم به کارهای ریاست جمهوری به عنوان یک وظیفه انتخاب کردم. به عنوان یک کاری که تکلیفم است شروع کردم.
وضعم، روحیه‌ام طبیعی بود.

آقای کرباسچی  :

خیلی ممنون آقای رئیس جمهور، ببخشید که وقت شمارا گرفتیم. قطعآ شما مشکلات و گرفتاریهای بزرگتری دارید که شاید صلاح نباشد بیشتر از این وقت شمارا بگیریم. واقعآ و صمیمانه تشکر می‌کنیم که این لطف را کردید و مطمئنیم که این دیدار اثر تاریخی خودش را ان شاءالله در ذهن و خاطره بچه‌های ایران می‌گذارد.

آقای هاشمی : بسیار خوب به بچه‌ها سلام مرا برسانید. در روزنامه خود به همه بچه‌ها بگویید که ما واقعا دوستشان می‌داریم و دلمان می‌خواهد بتوانیم سعادتمندشان کنیم، به کمک خودشان. آن آقایان و ایشان و خانمهای دیگر اسم خود را به ما نگفتند، شما

من پناه فرهاد بنان هستم، کلاس دوم راهنمایی تهران . من بیتا سارابی هستم، کلاس اول راهنمایی، گشتاسب ، من سوره غفاری هستم، کلاس دوم راهنمایی. ...

آقای هاشمی : خیلی خوب ، موفق باشید. ان شاءالله این کار خبرنگاری باعث نشود که درستان را خوب نخوانید. شما خودتان هم دارید کار می‌کنید از من می‌پرسیدید.

بچه‌ها خب همین کار است دیگر ... خداحافظ

اجازه می‌فرمایید دوستان یک عکس در خدمت شما بگیرند؟

رئیس جمهور : مگر تاحالا برنداشتند

آقای هاشمی : خیلی خوب، خداحافظ شما