مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه جمهوری اسلامی

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه جمهوری اسلامی

پیرامون خاطرات با شهید بهشتی، باهنر تاریخ سوگند رئیس جمهور و ...

  • تهران-مجلس شورای اسلامی
  • شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۶۰

س - از برادرتان دکتر بهشتی و خاطرات خود با ایشان بگویید؟

ج - بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم. سئوالی را مطرح کردید که جواب آن، یک کتاب قطور است و در یک مصاحبه نمی‏شود به‏آن پاسخ داد. از آقای بهشتی خیلی خاطره داریم، نزدیک 25 سال است که با ایشان آشنا هستیم. در این 25 سال، در کارهای ظریف و لطیف رسمی و غیر رسمی، علمی و غیرعلمی، سیاسی، مبارزه مخفی و علنی از این قبیل، با یکدیگر همکاری داشتیم و هزارها جلسه طولانی، بحث‏ها و مسافرت انجام دادیم که همه اینها هم خاطره است و مطلب و.

س - راجع به مقاله شهید بهشتی درباره حکومت اسلامی در سال 1335 بفرمایید؟

ج - اولین آشنایی رودر رویم با آقای بهشتی، در حدود سال 35 و 36 است. در آن سال، به‏اتفاق آقای باهنر و بعضی از دوستان دیگر، نشریه‏ای بنام »مکتب تشیع« درست کردیم و با آقای بهشتی هم تماس گرفتیم که ایشان برای نشریه مقاله بنویسند. ایشان هم شروع به نوشتن یک سلسله مقاله درباره حکومت اسلامی کردند که مقالات خوبی هم بود. آن موقع، سطح ایشان از ما بالاتر بود و یکی دو دوره از ما جلوتر بودند. در واقع ما با ایشان همدرس نبودیم و در آن زمان، در سطح شاگردان ایشان حساب می‏شدیم. از طرفی، ایشان ضمن طلبه بودن، همزمان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم هم بودند و ریاست یک دبیرستان را نیز به‏عهده داشتند. یعنی یک طلبه صد در صد نبودند و مشاغل فرهنگی و آموزشی دیگری هم داشتند. در مجموع بدلیل وجود مشاغل زیاد و نیز به‏دلیل مشاغل زیاد و نیز به‏دلیل اینکه سطحشان از ما بالاتر بود، با یکدیگر زیاد دمخور نبودیم و در همین حدود با ایشان آشنایی داشتیم.

س - همکاری مبارزان شما با شهید در سال 1340 چگونه بود؟

ج - در سال 40 و 41 که مبارزات شروع شد، در جریان مبارزه به هم نزدیک شدیم. در واقع در مبارزه، سن و سواد و سطح و اینها چندان مطرح نبود و کسانی که می‏خواستند مبارزه کنند و مورد اطمینان همدیگر بودند، با هم همکاری می‏کردند. ما نیز در همین رابطه با ایشان همکاری می‏کردیم. ایشان هم با ما در قم بودند؛ اما خیلی زیاد ایشان را نمی‏دیدیم. با این حال وقتی به‏خاطر مبارزه به تهران می‏آمدیم، با ایشان تماس می‏گرفتیم. تماسهای مبارزاتی داشتیم.

س - راجع به هجرت شهید بهشتی به ( اداره مسجد هامبورگ ) مطالبی را بفرمایید؟

ج - بعد از حواث 15 خرداد و مسائل حادی که پیش آمد، هیأتهای مؤتلفه تقریباً متلاشی شد و مبارزه سیاسی - اجتماعی در سطح علنی مشکل شد. پس از آن پیشنهاد شد که ایشان برای اداره مسجد هامبورگ به آلمان بروند و علیرغم اینکه رژیم به‏ایشان بدبین بود مقدمات سفر فراهم شد. وقتی ایشان به آلمان رفتند، ارتباط ما در حد مکاتبه و پیغام و اینها بود و در تمام چند سالی که ایشان در آنجا بودند، فقط به‏این وسیله با هم ارتباط داشتیم؛ تا اینکه بعد از چندین سال ( در سال 49 ) به‏ایران برگشتند.

س - همکاری شما با شهید بهشتی در مؤسسه رفاه چگونه بود؟

ج - ما در اینجا مؤسسه‏ای به‏نام رفاه درست کرده بودیم که نوعی تشکیلات سیاسی - اجتماعی بود؛ چون آقای بهشتی هم فرهنگی بود و هم سیاسی، و کارهای اجتماعی هم داشت. در واقع این مؤسسه، همه این جنبه‏ها را دارا بود.

ایشان به‏محض اینکه وارد شدند، به‏جمع ما پیوستند و به‏این ترتیب، به صورت خیلی نزدیک و تقریباً با تماسهای دائمی، کارمان با ایشان جوش خورد. در واقع، همکاری همه جانبه ما، از سال 49 در مدرسه رفاه شروع شد. مدرسه‏ای داشتیم که دبیرستان و دبستان و راهنمایی بود و در کنار آن، مؤسسه رفاه را داشتیم که کارهای اجتماعی، اردو، سخنرانی و مبارزات سیاسی و تشکیلاتی در آنجا جریان داشت. ما تقریباً تمام اوقات را با هم بودیم و اگر در خانه هم نبودیم، اما کارمان بهم جوش خورده بود. از این به بعد، ایشان را بهتر شناختیم و تا لحظه‏ای هم که ایشان شهید شدند، با هم بودیم. حتی در زمانی که من زندان بودم و یا در بیرون از زندان، ارتباطمان کاملاً همه‏جانبه بود.

س - درباره اجتهاد شهید بهشتی و امتیازات دیگر ایشان مطالبی بفرمایید؟

ج - به‏نظر من آقای بهشتی از شخصیت‏هایی است که در تاریخ اسلام، نمونه‏هایی مثل ایشان کم است. یعنی اینکه آدمی با همه ویژگی‏های ایشان خیلی کم پیدا می‏شود. به‏عنوان مثال، ایشان از لحاظ علوم دینی و اسلامی، قطعاً مجتهد بود؛ یعنی در درجه اجتهاد بود. در واقع به‏واسطه روشن‏بینی، اطلاعات قوی و مطالعات وسیع، مجتهدی مسلم به شمار می‏رفت.

ایشان در زمینه علوم جدید خیلی مطالعه داشت و با فرهنگ علوم جدید آشنا و اطلاعاتش قوی بود. همچنین، ایشان فلسفه را خیلی خوب می‏دانست؛ یعنی به مبانی فلسفی تسلط داشت. به‏طوری که مثلاً اگر در ایران ده نفر فلسفه بدانند، ایشان جزو آن ده نفر بود؛ حالا نفر چندم باشد، نمی‏دانم. ایشان فلسفه را خیلی خوب می‏دانست و جدای از فلسفه اسلامی، در فلسفه غرب هم مطالعه فراوان داشت.

از لحاظ مسائل سیاسی و اجتماعی، شهید بهشتی آدمی بود که مکتبهای موجود دنیا را خیلی خوب می‏شناخت و به تاریخچه این مکاتب و ایده‏های سیاسی - اجتماعی آنها آگاه بود.

ایشان کسی بود که با همه این امکانات و امتیازات، زبان دان هم بود. یعنی زبان عربی، انگلیسی و آلمانی را خیلی خوب و در حد سخنرانی می‏دانست. در حقیقت، این خیلی مهم است که کسی با این همه معلومات بتواند به چهار زبان سخنرانی کند و کنفرانس بدهد.

از لحاظ کارهای اجرائی، اهل کار بود. یک متفکر، یک فیلسوف و یک مجتهد، معمولاً در تفکر می‏ماند؛ اما ایشان با داشتن این امتیازات، اهل کارهای اجرایی هم بود.

مدیر و مدبر بودن، با متفکر بودن در دو جهت جداگانه است. کسانی که اهل مطالعه و تفکر و فلسفه و اجتهاد و این مسائل هستند در همان عوالم فکری کار می‏کنند؛ اما ایشان اهل تدبیر و مدیریت بود. ما در بین رفقایمان، از ایشان مدیرتر نداشتیم. در کنار همه اینها، ایشان اهل تشکیلات بود؛ و شما کم پیدا می‏کنید مغزهای متفکر، مراجع و مجتهدینی را که اهل تشکیلات هم باشند. اینها بیشتر در هوای مسائل فکری و معنوی نفس می‏کشند و در چارچوب تشکیلات و انضباط و غیره نمی‏گنجد؛ اما ایشان آن قدر تشکیلاتی بود که با وجود قرار داشتن در حد رهبری یک تشکیلات، مثل یک عضو معمولی، انضباط را مراعات می‏کرد. شهید بهشتی خیلی انضباط داشت.

بر همه این خاصیت‏هایی که گفتم، شما خلوص نیت و سلامت نفس را هم اضافه کنید، یعنی یک کسی که همه نیروهایش را برای خدا و برای انسانیت به‏کار گیرد و خودخواه نباشد. آقای بهشتی به‏دنیا و مظاهر مادّیت هیچ دلبستگی نداشت و یک زاهد واقعی بود. حاضر بود همه این دنیا را به خاطر اهدافی که داشت زیرپا بگذارد؛ و زیر پا هم گذاشت. ایشان از لحاظ جسمی، خوشبختانه سالم بود، ممکن است کسی همه این خصوصیات فوق را داشته باشد؛ اما بخاطر کناره‏گیری زیاد و مطالعه فراوان، فرسوده شده باشد و نتواند از امکاناتش استفاده کند. در حالی که ایشان در بهترین حالت جسمانی بود و می‏توانست از همه امکاناتش به‏خوبی استفاده کند. یعنی ایشان توانایی روزی ده، دوازده ساعت کار فعال را داشت.

مهمتر از همه اینها، روحیه تعهّد ایشان بود. معمولاً هنگامی که آدم به فلاسفه برمی‏خورد متوجه می‏شود که آنها برای خودشان، یک برداشت‏هایی از احکام تعبدی دین دارند، به سیاسیّون که برخورد می‏کند، همینطور؛ به حزبی‏ها برمی‏خورد، همینطور؛ به‏اهل فن و تکنیک که برخورد می‏کند، باز همین طور؛ اما آقای بهشتی کسی بود که همه این خصوصیات را داشت و به‏احکام دینی سخت متعهد بود؛ یعنی یک بنده خالص خدا. امثال چنین آدمی بسیار کم است.

ایشان جامعه شناس بسیار خوبی بود و جامعه را خیلی خوب می‏شناخت. در چند کلام، ایشان یک شخص مجتهد، فیلسوف، متفکر، سیاستمدار، زبان‏دان، تشکیلاتی، زاهد با خلوص نیت، منظبط، متعهد، دارای سلامت جسم، اهل کار، مدیر و مدّبر، انسان شناس و جامعه شناس بود. ایشان اطلاعات عمومی وسیعی داشت و از اعتبار و شخصیت خوب و ویژه‏ای برخوردار بود. اهل سخنرانی و فصاحت و بلاغت هم بود و چهره و قیافه‏ای مردانه و جذاب داشت. ( و زاده بسطه فی‏العلم والجسم. ) در واقع، کمتر فضیلتی بود که ایشان نداشته باشد. شما در تاریخ اسلام جست وجو کنید و ببینید که چند نفر را با این خصوصیات پیدا می‏کنید.

طبعاً کسانی که ده سال با چنین عنصری ( در همه شرایط ) بوده‏اند، خاطرات فراوانی از ایشان دارند. راهنمایی‏های زیاد، حرفها و مطالب زیادی از ایشان داریم. ضمن اینکه قدرت آموزشی قوی ایشان، وزن و بُعد به‏کارها می‏داد.

در مجموع، ایشان، ذخیره بزرگی برای اسلام و انقلاب بود. دشمن هم متوجه این ذخیره شده بود و همه تلاش و توان خود را به‏کار گرفت تا ایشان را از میان بردارد. بارها توطئه کرد و موفق نشد؛ تا اینکه بالاخره در یک لحظه حساس، ایشان را از ما گرفت.

ایجاد حزب و تشکیلات از افکار قدیمی ایشان بود. اصلاً تشکیلاتی عمل نمودن، جزو وجود ایشان بود و همیشه می‏گفت که بدون تشکیلات نمی‏شود کار کرد و دائم به‏دنبال این موضوع بود. در زمان رژیم گذشته، تا این اواخر امکان تشکیل حزب نبود. حزب مخفی کاربردی نداشت و معمولاً به ده نفر که می‏رسیدیم، کشف میشد. حزب علنی را هم که رژیم اجازه نمی‏داد، سالم بماند. فقط در آخرین سالهای مبارزات بود که دیگر رژیم نمی‏توانست از ایجاد یک حزب جلوگیری کند.

س - همکاری با شهید بهشتی در ایجاد حزب چگونه بود؟

ج - من در زندان بودم؛ با این حال، اطلاعاتی در زندان رد و بدل می‏کردیم و برای تشکیل حزب یک نوع مشورت غیابی داشتیم. وقتی من بیرون آمدم، سه چهار ماه پیش از پیروزی انقلاب، با یکدیگر همکاری کردیم و جلسات زیادی برای مشخص شدن شورای مرکزی و عناصر اساسی حزب و تنظیم اساسنامه و مرامنامه برگزار شد.

بعد از اینکه امام تشریف آوردند و انقلاب پیروز شد، با ایشان و رفقای دیگر موجودیت حزب را اعلام کردیم. در واقع تشکیل حزب از ایده‏های قدیمی ایشان بود که بالاخره هم به‏این آرزو رسید و موفق شد.

س - آیا کتاب » مواضع ما « که در واقع مواضع اصلی و اساسی حزب جمهوری اسلامی است - بوسیله آیت‏ا... بهشتی نوشته شده است؟

ج - نوشتن کتاب به‏این شکل بود که اول ما جلسه‏ای داشتیم و طی آن، آقای بهشتی، آقای باهنر، آقای خامنه‏ای، من با آقای فارسی می‏آمدیم ( آقای مهندس موسوی و آقای آیت هم یکی دو جلسه آمدند ) و مطالب را تقسیم می‏کردیم. به‏عنوان مثال، مسائل اقتصادی را غالباً آقای بهشتی می‏نوشتند. سیاست داخله را بنده، سیاست خارجه را آقای فارسی، انسان را آقای باهنر و تاریخ را آقای خامنه‏ای می‏نوشتند و هر کدام از ما، هر چه تهیه می‏کردیم، می‏آوردیم و در آن جلسه می‏خواندیم. سپس مجموعه جلسه روی آن بحث می‏کرد و تصویب می‏نمود. حتی روی مضامین و مطالبش کار می‏کردیم.

بعد از اینکه مجموعه بحثها تصویب شد، آقای مجموعه را بردند و یک دوره هم خودشان روی آن کار کردند. سپس دوباره آن را بین خودمان پخش کردیم. آخرین قلم را نیز آقای بهشتی زدند و به مطالب ترتیب و نظم بخشیدند.

ایشان در تمام بحثها حاضر بودند. بعضی از بحثها را خودشان و بعضی را دیگران نوشتند. شاید بحثهای مربوط به‏اصول دین را هم ایشان شاید نوشته باشند.

س - آیا آقای دکتر باهنر نخست‏وزیر خواهند شد؟

ج - این را نمی‏شود بطور حتم گفت؛ برای اینکه نخست‏وزیر را آقای رجایی باید به‏مجلس معرفی کند. تصمیم را آقای رجایی باید بگیرند و مجلس به‏ایشان رأی تمایل بدهد نمی‏توان پیش‏بینی قطعی کرد. روزنامه اطلاعات نوشته بود: » قطعی شد « اما از نظر ما چنین قطعیتی هنوز ثابت نیست. بهرحال ایشان بعنوان یکی از کاندیدهای اصلی هستند.

س - آیا آن هواپیمایی که به‏مصر برده شده بود، به کشور برگشته یا خیر؟

ج - خیر، دولت مصر با بازگشت آن موافقت کرده و ما باید یک خلبان بفرستیم که آن را برگرداند.

س - آیا کار ایدئولوژیکی را که در حزب ( بخصوص در سال گذشته ) داشتید، همچنان ادامه خواهید داد؟

ج - بله! اساس کار ما ایدئولوژیک است و محتوا و منظور اصلی حزب این است که مسلمانان را به ایدئولوژی اسلامی مسلح کند.

س - از تصمیمات مهم شورای ریاست جمهوری بفرمائید؟

ج - تصمیمات چندان مبهمی ندارد. کار مهم ریاست جمهوری همان تصویب کابینه است که حالا دیگر به‏ما مربوط نیست و آقای رجایی باید آن را تصویب بکند. ما الان به قضیه وزراء کاری نداریم. فقط در موقع لزوم مصوبات را امضاء می‏کنیم و کمی هم در زمینه هماهنگی سه قوه و تنظیم روابط فعالیت می‏کنیم. وظیفه دیگر شرکت در جلسه شورای عالی دفاع است که من بعنوان در آن شورا شرکت می‏کنم.

س - در زمینه جنگ چه نویدی می‏توانید به‏ما بدهید؟

ج - وضع جنگ خیلی خوب است.

س - حدس می‏زنید که سوگند رئیس جمهور نزد امام و مجلس، در چه روزی خواهد بود؟

ج - بعد از اینکه تمام آراء روشن شد و تکلیف شکایاتی که درباره انتخابات می‏شود مشخص شد، وزارت کشور رسماً حکم آقای رجایی را می‏نویسد و به‏ایشان ابلاغ می‏کند. بعد، نوبت به‏این می‏رسد که امام حکم تنفیذ بکنند. من فکر می‏کنم که اوائل همین هفته بعد، تنفیذ امام که انجام شود. پس از آن، باید رئیس جمهوری برای ادای سوگند و معرفی نخست‏وزیر به‏مجلس بیاید.

س - آیا اطلاع دارید که مجلس خبرگان - که در اصل 111 قانون اساسی نیز به‏آن اشاره شده - چه وقت تشکیل می‏شود؟

ج - قانون مربوط به مجلس خبرگان نوشته شده و امام هم آن را امضاء کرده‏اند و آماده است. فقط فرصتی می‏خواهد که اعلان بکنیم و انتخابات انجام شود و مجلس تشکیل بشود.

قانون نوشته شده به‏این شکل است که باید از هر استان، دو نفر مجتهد جامع‏الشرایط انتخاب شوند، بنابراین، کسانی که صلاحیت لازم را در خودشان می‏بینند کاندید می‏شوند. در استانها مردم به دو نفر رأی می‏دهند. در بعضی از استانها هم که جمعیت‏شان از یک میلیون نفر بیشتر بشود، به هر میلیونی یک نفر اضافه شود.

بنابراین، در مجلس خبرگان حدود 50 تا 60 نفر عضو خواهیم داشت. البته این افراد، در محل زندگی خود باقی می‏مانند و فقط برای مسائل خاصی که جزو حقوق و مسئوولیتهای آنها است - مثل تعیین رهبری و از این قبیل - اجتماع می‏کنند و نظر می‏دهند.

س - انتخابات مجلس خبرگان چه وقت انجام خواهد شد؟

ج - دقیقاً نمی‏دانم. ولی در همین چند ماه آینده باید انجام بشود؛ چون جای آن خالی است و باید قانون اساسی اجرا بشود.

س - ممالک اسلامی برای نابودی اسرائیل چه رویه‏ای را باید در پیش بگیرند؟

ج - ما باید همه امکانات‏مان را بکار بیاندازیم؛ سلاح اقتصادی، سلاح سیاسی، سلاح نظامی، اگر سلاح اقتصادی را بکار بگیریم و آمریکا بفهمد که باید به قیمت از دست دادن همه منافعش در منطقه اسرائیل را حفظ کند، دست از حمایت اسرائیل برمی‏دارد. در این صورت، نابود کردن آن کاری ندارد.

اگر اسرائیل بخواهد مقاومت نظامی بکند، چند کشور عربی هم می‏توانند از طریق متحد شدن با یکدیگر، او را از بین ببرند. ولی چنانچه حمایت بی‏قید و شرط آمریکا از اسرائیل همین طور باقی بماند، مشکل بتوان اسرائیل را حذف کرد.

پیشنهاد من این است که کشورهای اسلامی، در مبارزه اقتصادی و سیاسی و نظامی با یکدیگر متحد بشوند؛ در این صورت خیلی سریع می‏توانند ریشه اسرائیل را بکنند.

س - از آقای اصغر زمانی، رئیس دفتر شهیدتان بگوئید؟

ج - آقای زمانی برای ما همکار خیلی خوبی بود. البته من ایشان را قبلاً نمی‏شناختم و روابط ما در حدّ همان جوابهایی بود که با هم رد و بدل می‏کردیم. سپس ایشان را به دفتر بنده معرفی کردند و ایشان به‏عنوان رئیس دفتر، مشغول کار شدند. کمک آقای زمانی خیلی مؤثر بود و برای اینکه وقت من گرفته نشود، مشکل مراجعان را به‏شکل قابل توجهی حل می‏کرد.

ایشان مکتبش را شناخته و راه سیاسی خود را انتخاب کرده بود. در واقع، بینش دینی و سیاسی خیلی خوبی داشت و بنظر من، یکی از جوانان بسیار شایسته بود و در آینده می‏توانست مشاغل مهم‏تری هم داشته باشد. متأسفانه از دست ما گرفته شد. انشاءاللّه که خداوند جزو یاران پیغمبر(ص) و امام حسین محشورش کند.

س - آیا بعد از نخست‏وزیری آقای باهنر، سمت دبیرکل حزب را پذیرفت؟

ج - در حال حاضر، با این گرفتاری‏هایی که من در مجلس دارم، فکر نمی‏کنم که بتوانم دبیرکل باشم. دبیرکل باید وقت زیادی برای انتظام حزب صرف کند. اگر روزی قدری مسئولیت‏هایم سبک شد و احساس کردم که ضرورت دارد در آنجا باشم، خواهم بود. من در حزب، هر کاری که برای تقویت حزب باشد می‏پذیرم و آن را یک کار اصولی می‏دانم. منتهی در گذشته معتقد بودم که صلاحیت آقای باهنر برای دبیرکلی بیشتر است و به‏ایشان رأی دادم. حالا هم معتقدم که ایشان و آقای خامنه‏ای صلاحیت بیشتری دارند. بهرحال، به‏عنوان عضوی از حزب، هر کاری که مفید باشد انجام می‏دهم.

س - از حال آقای خامنه‏ای بفرمایید. آیا این شایعه که دست ایشان فلج می‏شود، صحت دارد؟

ج - من دیشب آقای خامنه‏ای را دیدم. معمولاً هر دو، سه روز یکبار زیارتشان می‏کنم. حالشان خوب است و تقریباً آن شدّت و حدّت آثار جراحتها از بین رفته و حالشان رو به بهبود است. ریه ایشان یک مقدار آسیب دیده بود که بهتر شده است. تب مختصری هم می‏کردند و آن تب دیروز قطع شد و وقتی من رفتم، ایشان داشت راه می‏رفت. دستشان در اثر انفجار، ضربه دیده و شکسته بود. دکترها خیال می‏کردند بعد از آنکه استخوان جوش بخورد یک عمل عصبی هم دارند تا اینکه دست سالم شود؛ ولی اخیراً به‏خاطر مشاهده بهبودی در وضع حسّی دست، امید زیادی پیدا شده که نیاز به عمل هم نباشد.

روزهای اول که انگشتهای ایشان را می‏گرفتیم و فشار می‏دادم، ایشان نمی‏فهمید؛ ولی حالا تا می‏گیرم، می‏فهمند. مثل اینکه صدمه‏ای که وارد شده، رفته رفته برطرف می‏شود. یک مقداری هم در آنجا کمک می‏کنند و ماساژ می‏دهند و اگر همینطوری که در چند روز اخیر بوده پیش برود، احتمالاً دست، بدون عمل به‏حال عادی خودش برمی‏گردد. به هر حال دست سالم خواهد بود.