سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی پیرامون ارزش ملائکه و انسان
بسماللّهالرحمنالرحیم
ارزش انساندر رابطه با آیه شریفه «وَ لَقَدْ کَرَّمْنابَنüی ادَمَ وَ حَمَلْنا هُمْ فِی اْلبَّرِوَ اْلبَحْرِوَ رَزَقْنا وملائکههُمْ مِّنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْنا هُمْ عَلی کَثüیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنا تَفْضüیلاً»[1] . بخشی از بحث ما
درباره مساله ارزش انسان و ملائکه و مقایسه ارزش انسان و ملائکه و فرشتهها مطرح شد. مسائلی در آن دو و سه جلسهای که اینجا آمدم، صحبت کردم. اما متفرق بود و آدرس دادم که در سوره اسراء تفسیر آقای طباطبایی، بحثی در مورد ملائکه و رابطه ملائکه و انسان و بررسی افضلیت هر یک بر دیگری است و تقاضا کردم که بروید، مطالعه کنید. از مراجعاتی که در این مدت به من شد، احساس کردم که عده بسیار کمی از شما مراجعه کردید و اکثریت مراجعه نکردید، حالا یا کتاب نداشتید که حقتان است، ولی به هر حال کتابخانههایی است. خواهشی که دارم این است از این به بعد آدرسهایی که میدهیم، مراجعه کنید. مقداری وقت صرف و مطالعه کنید.
برای اینکه دیدم سؤالهای زیادی میشود که بالاخره ما نفهمیدیم آیا انسان بر ملائکه افضل است و رابط ارزش بین این دو موجود چیست؟ فکر کردم که بهتر است با توجه به آیات قرآن، بحث نسبتآ روشن و مفصلی در این جهت داشته باشیم. یک بحث قرآنی است و امیدوارم که اگر دقت کنید، بحث امروزمان برای این مسأله کافی باشد. ولی باز هم تأکید میکنم که بعد از بحث من، آن بحث را مطالعه کنید. ضمنآ به آیاتی در بحث امروزمان اشاره میکنیم. اگر بخواهیم آن آیات را اینجا مفصّل تفسیر کنیم و توضیح بدهیم، باز وقت نمیکنیم و ناقص میماند. مختصر خواهم گفت. یادتان باشد آیات را با آدرسش میگویم. مراجعه کنید و آن آیات را خودتان تفسیر و مطالعه کنید. حالا آیا ملائکه افضلند یا انسان افضل است؟ این از مباحث قدیم علم کلام بین متکّلمین شیعه بوده و هنوز هم که به اینجا رسیدهایم، این مسأله در کتب مربوطه مورد بحث قرار میگیرد و حرفهای جدیدی پیش میآید. بحث تمام شدهای نیست. حل شده نیست، ولی تا حدودی میشود یک نظر روشن در آن اتخاذ کرد.
اختلاف اشاعرهاختلاف اصلی بین اشاعره و معتزله است که نمیدانم چه مقدار با این دو ومعتزلهواژه آشنا هستید؛ دو مشرب کلامی و دو نظریه در بسیاری از مسائل در نقطه مقابل هم قرار میگرفتند که یک گروه به نام اشاعره و یک گروه به نام معتزله که در تاریخ بحثها و مناظرات و مجادلات علوم اسلامی، خیلی برخورد میکنید. اگر کتب کلام و عقاید را مطالعه کنید، زیاد به آن دو واژه برخورد میکنید که میگویند اشاعره این جور گفتهاند و معتزله این جور گفتند.
توضیح کوتاهی میدهم و چون به بحث ما مربوط نمیشود، معطل نمیشویم. در نیمه دوم قرن اول هجری، مکتب معتزله بنیانگذاری میشود که شخصی به نام واصل بن عطا در بصره از شاگردان حسن بصری در مسألهای با استادش اختلاف پیدا میکند و از استادش کنارهگیری میکند و این کنارهگیری را با واژه اعتزال که اصلا به معنای کنارهگیری است و از ریشه عزلت گرفته میشود، مشخص میکنند و میگویند اعتزال «الرجل» یعنی جدا شد، از حوزه بحث استاد کنارهگیری کرده و بعدآ افکارش به نام معتزله از همین سابقه تاریخی کم کم نام گرفت و سری افکار اینها را به نام معتزله شناختهاند و اینها علمایی دارند، کتابهایی دارند و حرفهایی دارند که انسان وقتی سیر افکار اینها را تعقیب میکند، میشود مشخص کرد که افکارشان را از کجا میگرفتند و چطور عرضه میکردند و تکامل فکرشان را مشخص کردهاند؟
در نوشتههای مرحوم مطهری شما این گونه مطالب را زیاد پیدا میکنید. اشاعره در قرن سوم هجری به وجود میآیند. در حدود سال 260 است که رهبر اینها مسالهای را مطرح میکند. آن هم شخصی به نام اشعری بوده، آنها انتساب پیدا میکنند و آنها مطالبی دارند که نوعآ نقطه مقابل معتزله است. ما با آنها الان کار نداریم، فقط حرف در مورد ملائکه است. در مورد مقایسه ارزش انسان و ملک، فرشتگان و آدمیزادها، اشاعره و معتزله نقطه نظرهای مختلفی دارند.
اشاعره اصل را بر این گذاشتهاند که انسان افضل است، معتزله اصل را بر این گذاشتهاند که فرشتهها افضل هستند. البته این فقط اصل است، ولی علمای این مسلک و آن مسلک متفق نیستند. یک نوع اختلافهایی داخل خودشان هم وجود دارد. حالا مختصری از نظر هر دو را با ادله هر دو میگویم و در نهایت هم نظریه شیعه را میگویم که مجموعآ اگر خوب دقت کنید ضمن گفتن این نظریات چند آیه را هم توضیح میدهم که کار و بحث تفسیری ماست و بعد از شما هم تقاضا میکنم که بروید این چند آیه را که توضیح داده شده، مطالعه کنید و اگر سؤالاتی در رابطه با این آیات پیش آمد، مطرح کنید و امروز جواب میدهم یا بنویسید بعدآ جواب میدهم.
نظر شیعهاشاعره و معتزله مسلمان و سنی مذهب هستند. اشاعره از شافعیها منشعب درباره ارزشمیشوند. شیعه در مسأله ارزش انسان و ملک نوعآ نظرش به اشاعره نزدیک تر ملک وانسانبوده است. اظهار نظرهایی که شیعه کردهاند بیشتر به اشاعره میخورد که حالا ضمن نظر نهایی را از علامه طباطبایی نقل میکنم. آنها میگفتند و میگویند که انسان بر فرشتهها افضلیت دارد. اولین توضیحی که دادهاند و من هم باید توضیح بدهم، این است که نه هر انسانی، انسان مؤمن است که بر فرشتهها افضلیت دارد و اما انسان کافر نه، دلیلشان هم در مورد استثنای انسان کافر، آیات زیادی است در قرآن که من یکی از آنها را میخوانم و بعد شما بقیه را میتوانید خودتان پیدا کنید. قرآن در مورد انسانهایی که ایمان ندارند و نمیتوانند حقایق را درک کنند و به این دلیل کافر شدهاند، تعبیراتی دارد: «وَ لَقَدْ ذَرَاْنا لِجَهَنَّمَ کَثüیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْس لَهُمٌْ قُلُوبٌ لّا یَفْقَهُونَ بها وَلَهُمْ اَعْیُنٌ لّایُبْصِرُونَ بها وَ لَهُمْ اذانٌ لّا یَسْمَعُونَ بهآ اوُلئِکَ کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اوُلئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[2] . آنهایی که با عقلشان، گوششان و چشمشان نمیتوانند حقایق را
درک کنند، مثل حیوانات، بلکه پست تر و گمراهتر از حیوانات هستند. در مورد کافر، آیات دیگری است که مشرک را میگوید: «حُنَفآءَ لِلّهِ غَیْر مُشْرِکیüنَ بهِ وَ مَنْ یُّشْرِکْ باللّهِ فَکَاَنَّماخَرَّمِنَ السَّمآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُاَوْ تَهْوüی بهِ الرّüیحُ فیü مَکانٍ سَحیüقٍ»[3] . انسان مشرک مثل کسی است که از آسمان سقوط کرده و ارزشش را از
دست داده است. شما میتوانید این قبیل آیات را خودتان پیدا کنید. این دو آیهای که گفتم یکی از کلماتش را یاد داشت کنید، کافی است که از المعجم یا کشف الایات، آیه را در قرآن پیدا کنید و تفسیرش را هم پیدا کنید، مطالعه کنید. هر یک از این آیاتی که من میخواهم یک کلمهاش را «اوُلئِکَ» یا «کَالْاَنْعامِ» یا «لَهُمٌْ قُلُوبٌ لّا یَفْقَهُونَ» هر یک از اینها را داشته باشید، در کشف الایات یا المعجم میتوانید آن آیه را پیدا کنید که در کجای قرآن قرار گرفته و طبق این راهنما از این بعد همیشه آیات قرآن را پیدا کنید.
پس اشاعره که میگویند؛ انسان افضل است، انسان مؤمن را میگویند، نه انسان کافر را. حالا ادله اشاعره را میگوییم که اینها چه ادلهای دارند برای افضلیت انسان (انسان مؤمن) بعد نظرات دیگری را که در اشاعره است، میگویم.
یکی از ادله شان همان آیهای بود که ما در اولین درس ارزش انسان مطرح کردیم: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنüی ادَمَ وَ حَمَلْنا هُمْ فِی الْبَرِّ وَ اْلبَحْرِ وَ رَزَقْنا هُمْ مِّنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْنا هُمْ عَلی کَثیüرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنا تَفْضüیلاً»[4] . تا ذیل آیه که: «وَفَضَاْناهذم
عَلیکَثیر من خَلَقَنا» که اشاعره این کثیر را به معنای جمیع گرفته اند و گفتهاند یعنی انسان، ملائکه و اجنه است. چون منظور از «من» موجودات ذی شعور است، شامل ملائکه و اجنه هم است که این را در آن درس توضیح دادم. یک دلیلشان را که دیگر بر نمیگردیم، توضیح دادم. چون به قدر کافی روشن شد. سجده دردلیل دومشان آن سری آیاتی است که خداوند به ملائکه دستور میدهد که در برابرآدممقابل آدم سجده کنند. در سوره بقره یکی دو صفحه از اول سوره که رد شوید، آیات خلقت آدم شروع میشود: «وَ اِذْقُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِادَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْلیüسَ اَبی وَ اسْتَکْبَرَوَ کانَ مِنَ الْکافِریüنَ»[5] . به ملائکه گفتم که سجده کنید برای
آدم. این مضمون در قرآن خیلی فراوان است. من اینجا لازم نیست همه را برای شما بگویم شما از ماده « سجده» از ماده «آدم» از ماده «ملائکه» میتوانید این سری آیات را در قرآن پیدا کنید و در سوره حجر مفصل است. در سوره بقره مفصل است و در سورههای دیگر آمده، در اول اعراف هم باز مفصل است. این سه سوره را حالا من اسم بردم. بقیه را هم خودتان پیدا کنید و بعدآ هم جواب بدهید. چند جای قرآن داستان سجده ملائکه بر آدم آمده است. اینها استدلال میکنند که ظاهر اینکه خداوند به ملائکه میگوید سجده کن و ملائکه در ابتدا یک تحاشی[6] دارند که سجده کنند. اما وقتی که خداوند موقعیت علمی و
فکری آدم را برای آنها توضیح میدهد، مخصوصآ روی فضلیت آدم تکیه میکند، ملائکه قانع میشوند که این حق است و با قناعت سجده میکنند که شیطان سجده نمیکند؛ به دلیل اینکه مبدأ خلقت خود را که آتش بود، از مبدأ خلقت آدم که خاک بود، ارجح میداند و قانع نمیشود. به بیان خداوند سجده نمیکند. از این برخوردها و کیفیت استدلال اینها در میآورند که پس سجده ملائکه و دستور خداوند به خاطر فضیلتی است که نوع آدم بر ملائکه دارد.
این دو دلیل قرآنی است که ضمن چندین آیات میبینید. یک آیه نیست. آیات فراوانی است: «اسجدوالادم» جلسه بعد میخواهم که مسؤولان جلسه از خانمها و آقایان بگیرند که چه مقدار آیه جمع کردهاید. این را جزء تکالیف قرار دهند. دلیل سومشان برای فضیلت انسان بر ملائکه یک مطلب فلسفی است و آن این است که میگویند ما انسان را موجود مختاری میبینیم که با اختیار اقدام و عمل میکند، ملائکه با اختیار عمل نمیکنند؛ مجبورند. ملائکه نمیتوانند گناه کنند و معصومند و هر مسؤولیتی که به عهدهشان گذاشته شده، بالاجبار و بدون قدرت تخلّف، عمل میکنند، اما انسان مؤمن که مورد بحث ماست، با اختیار خود فکر کرده، با اختیار خود حق را تشخیص داده، با اختیار خود حق را انتخاب کرده و با اختیار خود به حق عمل میکند. بنابراین انسان باید از ملائکه مجبور، فضیلت بیشتری داشته باشد. این سه دلیل و دلیل چهارمشان از تیپ روایات است. دو روایت را من نقل میکنم، روایت خیلی است. لزومی ندارد همه را نقل کنیم که ترکیبی است از قرآن و روایت که یک دلالت قرآنی هم می شود که خداوند فرموده و در حدیث قدسی است. «لابد لااِجْعَل ذرّیة مَنْ خَلْقَتْ بیدّی کُمْ قِلّب لَه کُن فَکان». یک آیهای در قرآن داریم که خداوند به شیطان خطاب میکند که چرا تکبر کردی و سجده نکردی؟ توجه خداوندمیگوید: چرا نسبت به کسی که: «خلقت بیدی» تکبر کردی؟ این تعبیر من به انساننیست. مضمون قرآن است. حالا عین تعبیر را خودتان پیداکنید که چیست : «لِمَنْ خلقت بیدیّ». این متن قرآن است. چرا سجده نکردی؟ نسبت به کسی که من با دو دست خودم خلق کردم؟ حالا این «با دو دست خودم» هم احتیاج به تعبیر دارد که وقتی که به این آیه میرسیم باید توضیح بیشتری به شما بدهیم که یعنی چه خداوند با دو دستش انسان را خلق کرده؟ این عنایت خدا را میرساند. توجهی است به دو جنبه مادی و روحی انسان، توجهای به بعد معنوی و مادی انسان و مخصوصآ خداوند به انسان میگوید؛ او را با دست خودم خلق کردم. مضمون روایت این است: من قرار نمیدهم نسل کسی را که پدرشان را با دو دست خودم، آفریدهام مثل ملائکهای که گفتم: باشید آنها هم شدند. این قضیه در آفرینش ملائکه سهل و سادهتر تمام شده است، ولی درمورد انسان خداوند عنایت بیشتری در آفرینشش به خرج داده. مضمونی است که این روایت استفاده می شود: «لااِجْعَل ذرَیة مَنْ خَلْقَتْ بیدی کُمْ قِلت لَه کُن فَکان». که ملائکه این جوری بودند و همه مخلوقات جهان این طوری هستند. حالا اینکه این روایت چقدر مضمونش قابل قبول است، بحث نمیکنیم، من استدلال اشاعره را میگویم والا همین روایت قابل این است که تجزیه و تحلیل کنیم که بگوییم چقدر قابل قبول است.
اختلاف نظرهاروایت دیگری است که ابوهریره نقل کرده، اصولا روایات ابوهریره ضعیف است، مضمونش همین است : «المُؤمن اکرم علی اللهمن الملائکةُ الذّین عنده». یعنی انسان مومن در پیشگاه خدا از ملائکهای که در حضور خدا و پیش خدا هستند، کرامت بیشتری دارد. پس تا بحال چهار دلیل برای اشاعره نقل کردیم : آیه «وَلَقَدکَرّمنا» تیپ آیات سجده ملائکه برای انسان و دلیل مختار بودن انسان و مجبور بودن ملائکه و چهارم این دو روایتی که نقل کردیم، یکی از روایات اشاره به مضمونی در قرآن دارد که انسان با دو دست خدا آفریده شد و آیاتی هم از قبیل: «نَفخت فیِه من روحی» و این طور چیزها را هم برای استشهاد اضافه میکنم. پس آیه «نَفخت فیه مِن روحی» را هم بنویسید که به آنها هم مراجعه کنید، البته اشاعره در این جهت اتفاق نظر ندارد، مثلا؛ زجاج که از علمای اشاعره است، اصلا در مورد انسان میگوید نه، این طور نیست و ملائکه را مطلقآ از انسان افضل میداند. درست نقطه مقابل این نظر، یعنی حرف اشاعره را نمیزند و حرف معتزله را میزند. اختلاف خیلی دارند. حال اگر وارد آن مسائل شویم از بحث مان خارج میشویم و باز برایتان سؤال انگیزاست. در اکثر مسائل اختلاف دارند. به آنها مجبره میگویند، یعنی فکر میکنند آنها اصلا جبریون هستند و اینها اختیاریون هستند. مسائلی از این قبیل داریم که اگر بخواهیم وارد شویم بحث کلامی است. اجازه بدهید وارد نشویم.
انواع ملائکهالبته ملائکه دو جورند: یک سری ملائکه داریم که مجبورند، احتمالا آنها ناظر به نیروهای طبیعی باشند. نیروهایی که در طبیعت مثل قوه عمل میکنند. یعنی قوانین طبیعت که در بسیاری از روایات داریم. مثلا میگوید یک دانه گندم وقتی که شروع به فعالیت میکند ملائکههایی در ریشه، ساقه و خوشه او هستند. یعنی همان نیروهایی که عمل میکنند. ملائکهایی مثل جبرئیل، اسرافیل و عزرائیل و مقربین و کروبیها هستند که اثبات اینکه اینها از روی اجبار عمل میکنند، مشکل است. اتفاقآ در بحث ملائکه آیاتی از قرآن را جمع کردم. نمونههایی داریم که نشان میدهد اینها اجبار ندارند. ان شاءالله اگر به بحث ملائکه در بحثهایمان رسیدیم، یا اگر خواستید در همین بحث انسان آن بحث را مطرح کنیم و آیات مربوطهاش را میآوریم. این دلیل اشاعره خیلی محکم نیست. تعبیرهایی در او صاف ملائکه در روایات داریم که احیانآ به همین قوای طبیعی و نیروهای طبیعت، ملائکه گفته شده است. البته معنایش این نیست که فقط ملائکه اینها هستند. ما گروهی به نام ملائکه مثل جبرئیل داریم که نیستند و در تعبیرهای متون دینی از ملائکه هستند، ملائکهای که الان در مقابل انسان مطرحند که سجده کردند و یک تیپ ملائکهای هستند که به نیروهای طبیعی گفته شده است.
جبر و اختیاریکی از مسائلی که بین اینها خیلی تاریخ را پر میکند مسأله جبر و اختیار است که شما زیاد در تاریخ با آن برخورد میکنید. اشاعره افعال انسان را افعال خدا میدانند و میگویند اصولا خداوند خالق انسان و افعال انسان است و معتزله قبول ندارند. انسان را مختار میدانند و مناظرهها و مجادلههای فراوانی که در تاریخ هست. مسأله «امر بین امرین» که ما داریم، شیعه حد وسط است. نه آن جبر اشاعره را قبول میکند و نه آن اختیار شدید معتزله را میپذیرد. بلکه نظریهای به نام «امر بین امرین» دارد که مربوط به همین مسأله میشود و سر این مسأله جنگها، دعواها، خونریزیها و صف کشیها شده است. همین الان که ما داریم با فلسفه مارکسیسم، ماتریالیسم تاریخی که انسان را مجبور میداند و تحت تأثیر عوامل تولید، اختیار انسان را سلب میکند، بحث میکنیم. قبلاً هم بود، منتها از جهت دیگر مطرح میشده است. از آن دیدگاه که آیا خداوند خالق انسان و افعالش هست یا اینکه نه، خدا خالق انسان است و افعال انسان مخلوق خود انسان است و با اراده خود او میآید؟ در مسأله عدل در رابطه با همین مسأله یک چیز دیگر پیش میآید. به اینها عدلیه هم میگفتند که به همین مربوط میشود. در مورد مسائل گفته شده چند نکته از قبل باید توضیح میدادم که الان میدهم.
تفسیر مادیطبق آن روایت ما دو گونه فرشته داریم: یک بخش فرشتههای مجرد که همین داستان قرآن مربوط به آنها میشود و یک گونه فرشتههای مادی. یعنی اگر قبول کردیم در بعضی از روایات که فرشته میگویند منظورشان نیروهای طبیعی است، آن موقع مادی هم داریم. نیروی جاذبه با همه استحکامش کار میکند و در تعبیرات به اینها فرشته گفتهاند.
حالا یک نکته تفسیری جالب که از این جهت میتوانم، بگویم: بعضی از مفسرین که میخواهند مقداری قرآن را مادی تفسیر کنند، میگویند ملائکه برانسان سجده کردند، میخواهند بگویند، ملائکه همین نیروهای طبیعی هستند و سجده کردن اینها هم سمبل و نشانه است. یعنی انسان مسلط بر اینهاست و اینها در مقابل انسان خاضعاند. لذا در مقابل انسان عالم، سجده کردند. چون عالم است که نیروهای طبیعی را استخدام و خاضع میکند. بعضیها آن قدر پیش رفته اند که آن داستان مباحثه ملائکه با خدا را در مورد آدم و سجده کردنش را تعبیری از همین مساله خضوع نیروهای طبیعی در مقابل انسان معرفی و این گونه تفسیر میکنند. لذا میگویند شیطان که سجده نکرد و گفت آدم را گمراه میکنم «الآً عبادک المخلصین». فقط مخلصین را نمیتوانم گمراه کنم. در مقابل آنها ضعیفم. این هم یک تفسیر است. میخواهم بگویم همان دیدگاهی که میخواهد بخش عظیمی از ملائکه را با نیروهای طبیعی تفسیر کند، آیات سجده ملائکه را هم همان گونه تفسیر میکند، اما از نظر من تفسیر کاملی نیست و نمیتوانیم قرآن را این گونه تفسیر کنیم.
اشاعره و اختیاردیگر اینکه اشاعره اختیار انسان را قبول دارند اما برای اینکه انسان و انسان اعمالش مخلوق خدا هست، نوعی جبر را تحمل میکنند. اشاعره بعضاً میگویند که همه انسانهای مؤمن افضل بر ملائکه نیستند، بلکه انسانهای مرسل که همان انبیا و رسل الهی هستند، افضلند. ملائکه، غیر از انسانهای مرسل بر بقیه انسانها افضلاند. در بین اینها کسانی هستند، همان طوری که زجاج را اسم بردم که به طور کلّی ملائکه را از هر جنس بر انسان ترجیح میدهند. این هم هست. بعضیهایشان کروبین ملائکه را تفضیل میدهند و این واژه کروبی هم از واژههایی است که مخصوص یک سری از ملائکه هست که در مقامات عالی و در قرب با خدا از دیگر ملائکه به خداوند نزدیکتر هستند که مقام معینی تعیین کردهاند و گفتهاند این طبقه، طبقه کروبین هستند. اصطلاحی برای بخشی از ملائکه است. اما معتزله اصل را بر افضلیت ملائکه گذاشتند. گفتند ملائکه افضلند. ادلهشان به طور خلاصه یکی همین آیه« وَلَقَد کَرَّمْنا بَنی آدَم» است که خواندیم. اینها گفتند، همین که قرآن گفته «علی کثیر مِمَنْ خلقنا»، «من» تبعیض آورده است. از این دو نکته ادبی میفهمیم که موجوداتی هستند که بر انسان افضلند و آنها هم ملائکه هستند و قرائن دیگری است که از جاهای دیگری میفهمیم که آن روز بحث کردیم. اولا این مفهوم حجت نیست و بر فرض اگر حجت باشد، حداکثر میفهماند که انسان بر بعضی از موجودات ذی شعور افضل نیست. اما اینکه آنها افضل باشند، از این آیه بر نمیآید. چندین آیه دیگر هم دارند که آنها را میخوانم و شما یاد داشت کنید و آدرسشان را هم به شما میدهم که ببینید و خودتان مراجعه کنید.
در فضیلت ملائکهدر فضیلت ملائکه: در سوره انبیا آیه 27 میگوید: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَ لَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُّکْرَمُونَ، لا یَسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ وَ هُمْ باَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[7] . این در
صفت ملائکه است. ملائکه بندگان مکرم خدا هستند که هیچ وقت بر خداوند در اظهاراتشان سبقت نمیگیرند. یعنی همیشه تابع خدا هستند، جلو نمیافتند، از خود چیزی ندارند و همیشه و به امر خداوند عمل میکنند. یعنی از امر خداوند تخلّف نمیکنند. بعضیها میخواهند از این آیه بفهمانند که ملائکه معصومند. چون از امر خدا تخلّف نمیکنند. یعنی گناهی نمیکنند. اما حالا این دلالت برعصمت ملائکه دارد یا نه؟ باید معنای عصمت را قبلا بدانیم. «بَل عباد مکرمون»: ملائکه بندگان گرامی هستند که: «لا یَسْبقُونَهُ بالْقَوْلِ» از خدا در اظهارات و گفتهها سبقت نمیگیرند «وَ هُمْ باَمْرِهِ یَعْمَلِوُنَ» به امر خدا عمل میکنند.
دیگر مورد در سوره تحریم، آیه 6 است. «یآ اَیُّهَا الذَّیüنَ امَنُوا قُوآ اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلüیکُمْ نارًا وَّ قُودُهَا النّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْها مَلائکَةٌ غِلاظٌ شدادٌ لایَعْصُونَ اللّهَ مآ اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»[8] . ملائکه گناه نمیکنند، عصیان نمیکنند. هر چه
خداوند به آنها امر کند، تخلف نمیکنند. از این آیه بیشتر عصمت در میآید. معصیت نمیکنند. آنچه که خداوند به آنها امر کند، «یَفْعَلون» انجام میدهند «ما یُؤْمَرُونَ» هر چه که مأمور میشوند، انجام میدهند. نمیدانم توضیح ادبی هم بدهم، یعنی این الفاظ را توضیح بدهم یا ندهم. «لایَعْصُونَ اللّهَ» یعصون جمع مذکر غائب از ماده عصیان از فعل مضارع است که به این مفصلی نمیخواهم توضیح بدهم. «ما اَمْر» مفعول «امر» فعل ماضی است. یفعلون مثل همان یعصون است. منتها الان لایعصون بود که نفی بود. این نفی نیست مضارع ساده است «ما یُؤْمَرُونَ» جمع مذکر از فعل مضارع منتها مجهول است. چون ما یک مجهول داریم یک معلوم. فعل مجهول یعنی آنکه فاعلش ذکر نشد. «یَؤْمَرُونَ» یعنی امر میکند و «یُؤْمَرُونَ» یعنی آنها مأمور شدهاند.
مورد دیگر در سوره انبیا آیه 28 است. آیه 27 را قبلا گفتم و یاد داشت کردید. اینها پشت سر هم است: «یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدیüهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لایَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»[9] : درباره ملائکه است که خداوند
اینها را تعریف میکند و میفرماید: اینها از خشیت خداوند در حال ترس و دلهره هستند. ما در بحثهای اخلاقی در رابطه با قرآن میتوانیم بفهمیم از صفات بسیار خوب انسان این دو صفت است: یکی خشیت یعنی انسانی که به مقام خشیت برسد؛ انسان پیروز و سعادتمندی است.
مقام قرب خداخداوند این دو صفت را برای ملائکه ترسیم کرده که ملائکه را در حال اشفاق و در حال خشیت معرفی کرده است. کسانی که با این حالت خشیت معرفی شدهاند و این حالت را دارند، سطح بالایی از مقام قرب خدا را دارند.
آیه: «اِنَّ الَّذیüنَ عِنْدَ رَبِّکَ لایَسْتَکْبرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ»[10] .
هم در تعریف ملائکه است. آنها که پیش خدا هستند، این تعبیر هم تعبیر ظریفی است. به جای اینکه بگوید ملائکه، میگوید کسانی که پیش خدا هستند. یعنی این طور نیست که خداوند در آسمان، زمین یا جایی باشد که عدهای آنجا نزدیکتر باشند. پس این تعبیر باید مضمونی غیر از مضمون مکانی داشته باشد. چون خداوند مکان معینی ندارد. ما هم پیش خدا هستیم. هر موجود پستی را هم که در نظر بگیرید، پیش خداست، هیچ چیز از خداوند دور نیست. خداوند به همه چیز نزدیک است. علیبنابیطالب میفرمایند: «ما رَأیَتُ شیئاً الا وَقدر رَأیْتُ الله قِبلة وَ بَعده وَ مَعة» من هر چه را میبینم خدا را پیش از آن و قبل از آن و با آن میبینم. خداوند همراه همه چیز است و همه جا هست. اصلا جایی از جهان نیست که خداوند نباشد. خلاء از خدا در هیچ جایی از جهان نیست. پس تعبیر «اِنَّ الَذَّینَ کَفَرو عَندَ رَبَّک» یعنی چه؟ اولین جایی است که به جای اینکه بگوید ملائکه، با مقامشان آنها را ذکر کرده: آنهایی که نزد خدا هستند و منظور یعنی ملائکه. مفسرین هم قبول دارند که منظور آن ملائکه است. اینها چه جوریاند؟ اینها «لایَسْتَکْبرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» هیچ گونه تکبری در مقابل عبادت خداوند ندارند. عبادتشان را بدون تکبر و بدون هیچگونه تخلف انجام میدهند. «و یسبحونه» مشغول تسبیح خدا هستند «و له یسجدون» سجده هم برای خدا میکنند که سوره اعراف آیه 206 بود.
این آیه مقام ملائکه را میرساند. یکی از آیاتی که به آن استدلال شد، همان آیهای است که یک روز برایتان خواندم. در سوره اعراف است: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدیَ لَهُما ماوُرِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْاتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذهِ الشَّجَرَةِ اِلّا اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْتَکُونا مِنَ اْلخالِدیüنَ»[11] . شیطان آدم را به این طریق
گول زد. آدم به طمع ملک شدن از «شجره منعیه» استفاده کرده و معلوم میشود که به نظر آدم، ملائکه مقام بالاتری داشتند. آن هم استدلال دیگری از اینها بود. اینها استدلالهایی است که معتزله کردهاند.
البته در مقابل اینها بحثهای زیادی هست که این آیات را اشاعره جواب میدهند، آیات اشاعره را معتزله جواب میدهند، من دیگر وارد آن بحثها نمیشوم، ظرفیت جلسه ما این قدر نیست که داخل آن بحث بشویم. فقط ببینید اینها ادلهای است که برای افضلیت ملائکه اقامه میشود و آنها ادلهای است که برای افضلیت انسان اقامه شد. حالا به طور کوتاه نتیجهگیری میکنم بعد جواب سؤالاتتان را میدهم.
نظر علامهآقای طباطبائی علامه و مفسر که الحق نظرشان میتواند به عنوان یک قرآن طباطبایی درموردشناس و اسلام شناس و فیلسوف و اهل کلام برای ما حجت باشد، به طور انسان ملکفشرده اظهار نظر میکند که من همان اظهار نظر را میگویم و خودم هم همان را قبول دارم. البته نظر من در مقابل نظر ایشان ارزشی ندارد. بهتر این است که نظر ایشان را بدانید. ایشان میگویند: ما برای اینکه بین این دو آیه جمع کنیم، باید دو تیپ از آیات و ادله را بیاوریم. این خود یک مسأله است. یعنی شما در اکثر مسائل کلامی، فلسفی و فقهی وقتی که به متون ادله برخورد میکنید، این گونه اختلافها ممکن است به چشم بخورد. یکی از کارهای پر مشقت و طولانی محققین و علمای ما در فقه تفسیر و جاهای دیگر این است که این ادله و متون را چگونه معنا کنند که تضاد و اختلافی نداشته باشد.
ایشان نتیجهگیری میکنند که برای انسان و ملک باید دو جهت را مشخص کنیم. اگر این دو جهت را روشن کنیم، مطلب روشن میشود. آن دو جهت این است :1 ـ قوام موجود وجودیت فعلی انسان و ملائکه را در نظر بگیریم. یک وقت به این شکل برخورد میکنیم، انسانهایی که ما داریم، ملائکههای موجودی که داریم، آنچه که در وجود ما و ملائکه تحقق و فعلیت پیدا کرده است.
2 ـ آنچه که انسان یا ملائکه ممکن است به آنجا برسند. استعدادهایی که در وجود هر یک از اینها هست. و ظرفیت وجودی که هر یک از اینها برای جلب فیض خدا و جذب الطاف خدا و رشد و تکامل و به موقعیتهای بالا رسیدن دارند.
اگر این دو را در نظر بگیریم، اختلاف ادله به کلی بر طرف میشود و اختلاف اشاعره و معتزله هم حل میشود و میتوانیم یک نظر بگیریم که شامل همه اینها باشد و بتواند توجیه کننده همه این آیات و روایات باشد.
میفرماید: اگر انسان را از دیدگاه استعداد و صلاحیتش و آن معجونی که خدا آفریده که قدرت جذب الطاف خدایی را تا بینهایت دارد و ظرفیت وجودیش آن قدر وسیع است که هیچ موجودی در عالم این ظرفیت وجودی را ندارد که روح خدا در او دمیده شود، در نظر بگیریم مضمون «با دو دست خدا آفریده شد» میشود یعنی هماهنگ با سایر موجودات عالم آفریده شد. یعنی هر یک، بعدی از این وجود را نشان میدهد. این انسان، آنهایی که استعدادهایشان را نقد کنند و حرکت انسانیشان را درست انجام داده باشند که نمونهاش در انبیا و اولیا و انسانهایی کامل شده و به خدا رسیده و جذب مجردات شده و به مقام عالی انسانی رسیده است، این انسان بر ملائکه مقدم و افضلتر است. اصلا سجده ملائکه هم برای همین خاصیت انسانی بوده است. یعنی برای شخص آدم نبوده است. سجده ملائکه برای مقام انسانیت بوده و شرط اینکه این انسانیت نقد شود، هم همین است. ملائکه اول سجده نمیکنند، بعد که خداوند با آدم صحبت میکنند و میگویند: «قالَ یآادَمُ اَنْبئْهُمْ باَسْمآئِهِمْ فَلَمّآ اَنْبَاَ هُمْ باَسْمآئِهِمْ قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَّکُمْ اِنّüی اَعْلَمُ غَیْبَ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ وَ اَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»[12] . قبلا میفرماید: «وَ عَلَّمَ ادَمَ اْلاَسْمآءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ اَنِبْئُونüی باَسْمآءِ هؤُلاءِ اِنْ کُنْتُمْ صادقüینَ»[13] . خداوند به آدم همه اسماء را یاد
داد. یعنی خداوند علوم جهان را بر وی گشود و آدم استعداد عظیمی برای فراگیری بینهایت علوم داشت. آدم، عالم شده و رشد یافته، شخصیت انسانی پیدا کرده است. وقتی که این شخصیت بروز کرد، اول به ملائکه میگوید: «فَقالَ اَنِبْئُونüی باَسْمآءِ هؤُلاءِ اِنْ کُنْتُمْ صادقüینَ» اگر شما راست میگویید و خودتان را بالاتر از موجودات میدانید، بگویید که ملائکه میگویند: «قالُوا سُبْحانَکَ لاعِلْمَ لَنآ اِلّا ما عَلَّمْتَنآ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلüیمُ الْحَکüیمُ»[14] . همانهایی که به ما یاد دادی
میدانیم. بیشتر نمیدانیم. یعنی ظرفیت محدودی داریم که آن ظرفیت عموم نیست که هر چه از ما بپرسی، جواب بدهیم، محدودیم.
وقتی که ملائکه اظهار عجز میکنند و حد خودشان و محدودیت خودشان را نشان میدهند، خداوند به آدم دستور میدهد: «یآادَمُ اَنْبئْهُمْ باَسْمآئِهِمْ» حالا شما این موجودات را برای ملائکه تعریف کنید. آدم علومش را اظهار میکند «یآادَمُ اَنْبئْهُمْ باَسْمآئِهِمْ» وقتی که اَبْنَأَ کرد و اطلاع داد و اظهار علم کردیم. آنها اظهار عجز کردند و تسلیم شدند و سجده کردند.
پس از کیفیت ترکیب آیات میفهمیم که خضوع ملائکه و سجدهشان در مقابل مقام انسانیت از علوم نامحدود سرچشمه میگیرد و حرکت نامحدود را به طرف خدای نامحدود شروع میکند. در آن موقعیت از ملائکه افضل است و افرادی از انسانها هستند که به آن مقام قرب میرسند، اینها بر ملائکه به طور فعلیت هم مقدم میشوند.
اما اگر این جهت را کنار بگذاریم و انسان معمولی را که ما هستیم، یعنی موجودی انسان را منهای آن قلههای رفیع و موجودی ملائکه را که هستیشان فعلیت دارد و نقد است، در نظر بگیریم، ملائکه مقدماند و همه انسانهای رشد نیافته، متوسط و معمولی به دلیل اینکه ظرفیت خود را اشباع نکردهاند و به دلیل اینکه از استعدادهای انسان استفاده شایان نکردهاند، از ملائکه ضعیفتر و ملائکه بر آنها مقدم هستند. اگر این نظر را یک مقدار بازتر و با فکر و مطالعه، کار کنید، ممکن است این مجموعه آیات و روایاتی که خوانده شد و اظهاراتی که شد، برای شما معنای مستقیمی داشته باشد.
ارزش ملائکههم مقام و ارزش ملائکه و هم ارزش و مقام انسان محفوظ است. قلههایی وانساناست که انسان بالا رفته که قله با عظمت ملائکه است. این خلاصهای از آن بحث که به طور تفصیلی ـ یعنی بیشتر از آنچه که من گفتم ـ در کتاب تفسیر آقای طباطبایی آمده است و شما میتوانید مراجعه کنید. حالا 13 دقیقه وقت داریم و تعدادی سؤال رسید و به این سؤالات جواب میدهیم.
پاسخ به چندس - از یکی از کتابهای «ع - ص» این طور استنباط می شود که سؤالاختیار نیز نوعی جبر است. در این صورت مختار بودن انسان دلیل افضل بودن او نیست؟
ج- نه، من آن کتاب را قبول ندارم. ایشان اگر خواسته بگوید که اختیار هم تابع قوانین است، این صحیح است. یعنی به هر حال تابع قوانین بودن برای هر انسانی اختیار و امتیاز است. نمیتوانیم در این بحث به صورت مفصل وارد اختیار و جبر شویم. اگر در بحثهای تفسیری رسیدیم، میگوییم.
س - «وَلَوْ شئْنا لَاتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُدیها وَ لکِنْ حَقَّ اْلقَوْلُ مِّنیü لَأَمَلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَاْلجِنَّةِ وَ النّاس اَجْمَعیüنَ»[15] خواهشمندم راجع به این آیه مقداری
توضیح بفرمایید.
ج - این سؤال درست همین بحثی بود که الان مطرح کردیم. یعنی همین مسأله جبر و اختیار است. خداوند میفرماید: اگر خدا میخواست و مصلحت میدانست، میتوانست همه موجودات را آن چنان هدایت کند که همه در مسیر خودشان مثل ملائکه به آن نقطه معین برسند و بالاجبار آن راه را بپیمایند. اما خداوند چنین چیزی را مصلحت ندانست و خلقت انسان در جهان ماده که انسان مختار و مسؤول و با قدرت انتخاب و اراده و تصمیمگیری آفریده شده، مسأله جداگانهای است. مشیت خداوند براین دومی تعلق گرفته و در نتیجه با دادن این اختیار، خود این انسان و اجنه که جزء موجودات مختار هستند، با انتخاب خودشان به طرف جهنم میروند و جهنم را پر میکنند. «وَلوشَئنا الآ تَیْنا کُل نَفس هداها» اگر میخواستیم به همه موجودات آن هدایت مناسب را میدادیم که بالاجبار به آنها میرسیدند، ولی این طور نیست. خداوند این گونه تصمیم گرفت. «حقَّ القول مَنّی » یعنی براساس حق این تصمیم را گرفته است که گزاف نبود. به خاطر مصلحتی در آفرینش این تصمیم از طرف من گرفته شده که در نتیجه «لاملان جَهَنَم» را از اجنه و مردم پر میکنم.
س ـ راجع به کافران جن و انس توضیح بدهید.
ج ـ از آیات زیادی از قرآن پیدا است که اجنه هم مثل ما- حالا چه موجودی هستند باید جای دیگری بحث کرد- موجوداتی هستند که ایمان و کفر دارند. مؤمن و کافر دارند. عذاب میشوند و رحمت هم میگیرند. یعنی وضعی شبیه انسان دارند. همین آیه هم اشاره به اختیار انسان است که مجبور آفریده نشده است.
والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته