سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش پیرامون تحوّل در ارتش و ارزش وجودی ارتش

سخنرانی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی
اولین چیزی که این روزها آدم در رابطه با اجتماعات نیروهای نظامی به چشمش میخورد این است که ارتش ما یک تحول میمون و مبارکی را به دست آورده و مسیر بسیار ارزشمندی برایش مشخص شده.[t1] یکی از نقاط این تحول را من در مسأله فرماندهی ارتش میبینم، فرماندهی امام که این در کل دنیا منحصر به شماست. حالا ما از دنیای غیر اسلامی حرفی نمیزنیم، آنها با مبانی خودشان کار میکنند. اما در میان کشورهای اسلامی که نظامیها مستقیماً به مبدأ مشروعیت حکومت و نایب امام (امام زمان) و مرجع تقلید و رهبری کل کشور از لحاظ معنوی و قانونی متکی باشند، این چیز بسیار بزرگی است. آدم یک قدری دقت بکند، برای یک سرباز که معمولاً در انجام وظایفش یا باید جان بدهد یا باید جان دشمن را بگیرد، کار به این بزرگی را حجت قطعی بین خودش و خدا میداند؛ یعنی هیچ دغدغهای دیگر در ذهن یک نظامی نیست که حالا اقدامی که من میکنم، چه کسی جوابگوی این پیش خداوند هست، این را فرمانده کل قوا، رهبری کشور و کسی که ما به سایر حرفهایش هم به عنوان حجت عمل میکنیم، همین طور در مسائل شخصیمان، این بسیار اطمینان آور است و افتخاری برای نیروهای نظامی است.
مسأله دیگری که در این مقطع به چشم میخورد، این است که ارتش الان با اتکا به فداکاریهایی که خودش کرده و آنهایی که تقدیم انقلاب و میهن و مردم کرده، با این نقطه بسیار مثبت جای خودش را در تاریخ ایران به نحو جدیدی باز کرده، این یک تحولی است. تا پیش از این جنگ ممکن بود که در ذهن خیلیها بیاید که میآمد، همه جا هم میگفتند که این همه پول که مردم خرج این دستگاه نظامی میکنند بازدهش کجاست؟ مردم میدیدند پول زیادی میدهند. بچههایشان را هم در بهترین سنین عمر دو سال میفرستند زیر دست شما و چیزی هم محسوس نبود؛ چون جنگی نبوده، دعوایی نبود، ارتش ارزش خودش را نشان نداده بود، حضورش مسأله بود، مردم نمیتوانستند این مسأله را هضم بکنند. ولی امروز این مسأله مثل آب خوردن برای همه طبقات ما روشن و قابل هضم است و در ارزش وجودی ارتش و صلاحیت ارتش و لزوم حضور آن هیچ نقطه کوری وجود ندارد. این مسأله با این فداکاریها و این جنگ ثابت شد که این تحول لااقل برای یکی دو نسل آینده مشهود و محسوس است؛ راه ارتش، ارزش ارتش و حضور ارتش، این چیز بسیار خوبی است.
البته ما مایل نبودیم جنگ بشود، ترجیح میدادیم که جنگ نشود، حتی اگر آن طرز تفکر هم در مردم بود، ما مایل نبودیم با جنگ آن مسأله را حل کنیم، باید با توضیحات عمل کرد. جنگ را بر ما تحمیل کردند، در این تحمیل جنگ که خودش یک مصیبت بود، از این مجرا ما نکات مثبتی به دست آوردهایم، آثار زیادی داریم و نعمتهای زیادی از جنگ داشتهایم منجمله هم این مسأله و برای ما که الان با اجتماع شما سر و کار داریم؛ نیروهای نظامیمان، ارتشیهایمان، به صورت انسانهای دوست داشتنی جدی انضباط پذیر و منظمی جلوه میکنند.
سه سال و چند ماه دوره بسیار طولانیای است در جنگ. جنگ اول و جنگ دوم بینالمللی که دنیا از سر گذرانده، دورهشان همین حدود چهار سال بوده با مقدمات و مؤخراتش و کمتر کشوری در همان جنگ بینالمللی مستقیماً ارتشش و مردمش چهار سال یکسره در جنگ بودند. در اغلب نقاط دنیا خیلی جاها که جنگ نرفته، آنجاهایی که جنگ رفته یک برههای از زمان رفت، شدتش هم در یک مقاطع خاصی بود، در یک نقطهای جنگ میشد ولی برای مدتی آرام میگرفت. اما الان نزدیک چهل ماه است که ما داریم میجنگیم، مستمر در میدانیم و مستمر جنگ است و همیشه غرش صدای اسلحهها در بخش عظیمی از این کشور بلند است و هر روز ما داریم شهید میدهیم و هر روز داریم مسائل جنگ را با همه وجودمان لمس میکنیم. میخواهم عرض بکنم که در تاریخ اخیر ما یک جایی کم داریم که بخواهیم این مسأله - این جنگ - طولانی را با آنجا مقایسه بکنیم. جنگهایی که عربها با اسرائیلیها کردند، جنگ اول، پنج - شش روز طول کشید، هر وقت که شروع میشد یک هفت - هشت روز جنگ داغ بود، بعد هم تمام میشد، در این فاصله دیگر همهاش آتش بس و بدون جنگ بود. این طور جنگ طولانی برای کشوری مثل ما، چیز کم سابقهای در تاریخ است و این توانی که برای ارتش مانده، جالب این است - نکتهای که میخواهم عرض بکنم اینجاست - ارتش بعد از چهل ماه جنگ، این جور وسیع در جبههای نزدیک هزار کیلومتر که هر چند ماهی هم یک حمله وسیعی بوده و در خلالش هم همیشه حملات کوچک بوده، ما امروز میبینیم که الحمدلله ارتشمان از روز شروع جنگ واقعاً قویتر است. این یک ادعا نیست شما در جبهه هستید و برایتان ملموس است، واقعاً شما قویترید.
روز اول که جنگ شروع شد، شما که در نیروی نظامی هستید، میدانید وضع نیرو چه جور بود و هفتههای بعد هم که ما از اینجا آمدیم خوزستان، در دزفول بودیم برای اولین بار خواستیم یک حملهای بکنیم؛ اولین حمله که شد ما شب دزفول ماندیم که نتیجه را بگیریم، بعدش که فرماندهان آمدند و توضیحاتی دادند، مطالبی که آن روز گفتند و یک مقداری که ما جلو رفتیم، حملات موشکی عراقیها و به هم ریختن نظم، این تهاجمی که ما شروع کرده بودیم که نسبتاً حمله ناموفقی بود، وضع را با حالا مقایسه بکنید؛ شما حملاتی که الان میکنید و نتایجی که از این حملات به دست میآورید چقدر فرق کرده. تحقیقاً ما در این مدت افراد زیادی را از دست دادیم، فرماندهان با ارزشی را از دست دادیم، تعداد زیادی از کادر مؤمنمان از دستمان رفته، اینها از دست رفتند، اما واقعاً حالا ببینیم چه مقدار تفاوت کرده است. امروز اگر دشمن در مقابل شما تحمل میکند یا یک جایی میایستد فقط در پناه استحکامات عظیمی است که برای خودش درست کرده با میدانهای وسیع مین و موانعی از کانالهای پر از مواد آتشزا و آن حجابهای سیم خاردار و سنگرهایی از نوع مثلثی و اشکال دیگری که از تجربههای دیگران گرفته و خیلی چیزهای دیگر و عقب بردن عقبه لشکر خودش که معمولاً همیشه در مقابل شما آسیب پذیر بوده و خیلی چیزهای دیگر که توانسته خودش را در مقابل شما، آن هم به صورت متزلزل حفظ بکند.
من نمیدانم حالا در سایر جاهای دنیا، ارتشهای دیگری که در مقابل هم قرار گرفتند چه جوری است، این را شما در تحقیقاتتان شاید بیشتر از ما میدانید، اما این گونه وضع دفاعیای که عراق در مقابل شما به خودش گرفته، آدم خیال نمیکند در هیچ جا این جوری باشد، یعنی یک طرفه. مثلاً حالا در مرز دو تا کره اگر استحکامات دفاعی هست، هر دو طرف دارند و به این شکل نیست که شما آماده هجوم باشید و آنها خودشان را در پناه این همه موانع و حوادث طبیعی و مصنوعی حفظ کرده باشند، این قدرت بسیار بزرگی است که شما دارید. ما میدانیم، شما هم میدانید که ما در این سه چهار سال چیز حسابی از دنیای غرب که منبع تسلیحاتی ما بود نگرفتیم، هواپیماهایمان، تانکهایمان، این چیزهای مدرن مورد نیاز جبهههای امروز را ما یا نگرفتیم یا خیلی کم از بازارهای غیر رسمی دنیا توانستیم تحصیل کنیم، خودمان وصله کردیم. بعد از چهل ماه و این همه تلفات این همه نیروهای خوب که از دست ما رفته و از آن طرف هم عراقیها هر چه از دست دادند گرفتند، هم هواپیما گرفتند، هم تانک گرفتند، هم توپ گرفتند، هم مهمات گرفتند، هم پول گرفتند، هم نیروی انسانی مقدار زیادی از مصر، از سودان، از جاهای دیگر گرفتند، همه چیز نقطه مقابل آنها تأمین شدند و امروز شما یک حالتی دارید که واقعاً عراقیها خواب راحت ندارند و شما هیچ وحشتی از عراقیها ندارید، من این را خوب میدانم چون اخبار جبهه را همیشه دارم؛ یعنی هیچ احتمالی که عراق بتواند یک حمله موفق ولو کوچک علیه شما بکند وجود ندارد، دل و جرأتش را ندارد و اگر استحکامات آنها نبود شما همین جوری میرفتید تا هر جا میخواستید و فقط آنها با موانع جلوی شما را اگر بگیرند که آن هم نمیتوانند بگیرند، نشان دادند دیگر. این خیلی مهم است که در طول چهل ماه جنگ یک ارتشی با این که منافع تقویتش از دنیا بسته بوده، این مقدار توانسته باشد مستحکم بماند و این مقدار روحیه خودش را، حالت تهاجمی و قدرت رزمی خودش را حفظ کرده باشد.
و مسأله مهمتر و زیباتر از همه اینها در بررسی این تاریخ جنگ، مسأله ما با آمریکاییهاست. این را هم باز شما خودتان شاهد بودید، با همه وجود آن را لمس کردید میتوانید شهادت بدهید که آمریکا آن روزی که این ارتش را در زمان شاه تقویت میکرد، احتمال هم نمیداد که برخلاف میل او و رو در روی او بتواند بایستد و مقاومت بکند. امروز همه میدانند که شما در مقابل آمریکا ایستادهاید. آمریکاییها همین دیروز خبر موافقتشان را با تشکیل سفارتشان در بغداد اعلان کردند. میدانید پولهای عربستان و کویت و اینها بدون اجازه آمریکا به عراق نمیآید، میدانید بندرهای همه این منطقه از ترکیه گرفته تا اردن و قبلاً بندرهای لبنان و سعودی و کویت و سایر شیخ نشینها بدون اجازه آمریکا به روی هیچ کس باز نمیشود و طرف مراسلاتیشان به روی هیچ کس باز نمیشود، میدانید آواکسهای آمریکا بدون اجازه مستقیم کاخ سفید محال است در خدمت هیچ ارتشی قرار بگیرد ولی امروز در اختیار عراقیهاست اطلاعاتشان و خیلی چیزهای دیگر هست که شما میدانید. آمریکا رسماً سرباز نفرستاده اینجا با ما بجنگند اما پشتوانه این جنگ را دارد، شورویها هم دارند، شورویها هم ادله دیگری دارند که شاید عمده تسلیحات عراق، آن قسمتهای فعالش هنوز مال شورویها باشد. آنها هیچ وقت فکر نمیکردند ارتشی که آلت دست آمریکاییها و کارشناسهای آمریکایی بود، مستشارهای آمریکایی در این ارتش بر مردم، بر شما خدایی میکردند، نعوذبالله، همه جا حضور داشتند و نمیگذاشتند ما یک حرکت درستی آن زمان به میل مردم خودمان بکنیم، آنها کجا فکر میکردند که این ارتش رو در روی آمریکا بایستد و آمریکاییها را به تنگ بیاورد، حتی آنها فکر میکردند احتیاجی به جنگ هم ندارد، وقتی که منابع تسلیحاتی ما را قطع بکنند، قطعه ندهند، مستشار ندهند، کارشناس ندهند و ما را تأیید نکنند، کافی است که ارتش متزلزل بشود، از بین برود، این فکر در ذهن اینها بود، حالا میبینید که بسیاری از همان افسرهایی را که به آمریکا برده بودند و آنجا آموزش داده بودند و به خیال خودشان فرهنگ آمریکایی را به وجود اینها تزریق کرده بودند، میبینند همانها الان فرماندهی جنگ را به عهده میگیرند و در سنگرها در مقابل آنها میایستند و همانها سوار هواپیماهایی میشوند که خود آمریکا آموزش داده و امروز دارد در مقابل آمریکا از اسلام دفاع میکند، اصلاً در فکر اینها نبوده.
این تحول برای شما بسیار میمون و مبارک است که برخلاف اراده آنها این جور شدید داستان حضرت موسی اینجا به خاطر آدم میآید که وقتی ایادی فرعون حضرت موسی(ع) را از رود نیل میگیرند، قرآن یک تعبیری دارد و آن این است که آل فرعون موسی(ع) را از نیل گرفتند »لیکون لهم عدواً و حزناً«؛ موسی را نجات دادند برای اینکه در آینده برای خودشان مایه دشمنی و مایه رنج و اندوه بشود. اینجا مفسرین بحث میکنند که در نیت فرعون این نبود، وقتی که حضرت موسی را پیش فرعون آوردند با خانمش صحبت میکردند و میگفتند خوب شد ما بچه نداریم، این را به عنوان بچه انتخاب میکنیم، خانم فرعون به فرعون میگوید: »قرة عین لی ولک«؛ یعنی این نور چشم من باشد و نور چشم تو باشد. ولی چیز دیگری داشت تکان پیدا میکرد، آن روز حضرت موسایی داشت از غرق شدن در آب نجات پیدا میکرد و در دامان فرعون تربیت میشد، بزرگ میشد که درست نقطه انفجار فرعون همان جا بود. او خیال میکرد دارد برای خودش »قرةالعین« درست میکند اما داشت در درون خودش ماده منفجره میگذاشت، عین این داستان برای ارتش ماست. آن روزهایی که آمریکاییها بالاخره روی این ارتش خرج کردند، درست است پولهای ما را گرفتند، اما به هر حال هواپیما دادند، قطعات دادند، آموزش دادند، کارهای زیادی کردند برای این که در این منطقه ژاندارم آنها باشید. آنها فکر میکردند شما افسران نیروی زمینی در آینده برای منافع آمریکا جانتان را به خطر خواهید انداخت و در مقابل ملتها حافظ منافع آمریکا میشوید، این تصور آنها بود. حتی در زمان انقلاب هم اینها از شما همین انتظار را داشتند و وقتی که ارتش از دستورات آنها اطاعت نکرد، گفتند ارتش به ما خیانت کرده! آنها خیانت را این جوری تفسیر میکردند که ارتشی که مال این مردم است، بچههای این مردم است، با پول این مردم بزرگ شده، خانهاش اینجاست، زندگیاش اینجاست، آیندهاش اینجاست، دینش اینجاست، شرفش اینجاست، به دستور آمریکاییها مردم را نکشته، خیانت کرده! آنها این جور تفسیر میکنند. برعکس، درست نقطه مقابل آنها و موسای فرعون شدید.
به هر حال تحولات میمون در میان شما بسیار زیاد است من جمله ارتباط شما با مردم، الان ما هیچ احساس نمیکنیم که در میان مردم کسی باشد که با ارتشیها مخالف باشد، یعنی یک نظامی الان وقتی که بین مردم پیدا میشود، این طور که ما احساس میکنیم همه مردم اینها را دوست میدارند برای این که از اینها فداکاری دیدند و حمایت دیدند، صبر دیدند، با نهایت صبر و تحمل شما این چهل ماه را گذراندید و ضمناً به شما امید بستند. ما هم امید بستیم و آینده منطقه، آینده جمهوری اسلامی و انقلاب و منافع محرومین الان به تلاشهای شما بستگی دارد.
من نکتهای عرض میکنم که در مجموع اطلاعات ما و برداشت ما از وضع دنیا این است که ما در یک مقطع سرنوشت ساز حساسی قرار گرفتیم که یک گام مؤثر همه مسائل را میتوان حل کند، این را هم ما میفهمیم هم عراقیها میفهمند و هم کسانی که ناظر هستند میفهمند. الان با مثلاً دو سال پیش خیلی فرق کرده که شما بخواهید مثلاً اطراف کارون بجنگید یا اطراف دزفول بجنگید، خون بدهید برای این که سایت را از دست عراقیها در بیاورید. الان شما اگر آن چنان حرکتی بکنید که در فتحالمبین کردید یا در بیتالمقدس کردید، میدانید پایتان به کجا میرسد! شما در چهل - پنجاه کیلومتری بعقوبا هستید که اگر به پشت بعقوبا برسید، شما اگر آنجا باشید و صدای توپهای شما را حومه بغداد بشنوند. در آن شرایط ماندن صدام هیچ معنایی ندارد، امکان ندارد. کسی که به آن آسانی سایت را از دست صدام در آورد که میگفت اگر سایت را گرفتید کلید بصره را هم میدهم - یقیناً آنجا میتواند عمل کند. بالاها هم همین است؛ شما از حاج عمران تا پایین هر جا با یک هجوم جدی جلو بروید، به قلب صدام میزنید. آنجا به نفت میرسید، آنجا به بغداد میرسید. پایینتر به دجله میرسید، پایینتر به آن طرف میرسید و حالا دیگر جنگ و یک حرکت بزرگ، یک حرکت عظیم فداکارانه سرنوشت ساز، همه معادلات را دیگر میتواند به هم بزند، این را دنیا میفهمد، ارتجاع منطقه هم میفهمد، مردم منطقه هم میفهمند، آمریکاییها هم میفهمند. لذا همه تلاشها این است؛ الان میبینید که چه کارهایی دارند برای ایجاد بحران میکنند.
الان تنها راه نجات صدام و جلوگیری از پیروزی شماها بحران است. اگر بتوانند یک بحران عظیم به وجود بیاورند که از توی آن گرد و کولاکی که میکنند صدام را بیرون بکشند و ما را این طرف نگه بدارند میتوانند موفقیت پیدا بکنند، که اینها خواستند در خلیج فارس این کار را بکنند، اما با آمادگی ما آنها عقب زدند؛ یعنی آنها فکر میکردند در خلیج میشود این کار را کرد، وقتی دیدند ما آن قدر آمادهایم که ماجراجویی در خلیج به قیمت بحران بینالمللی سوخت در دنیا تمام میشود و نظام اقتصادی دنیا را فعلاً در معرض خطر قرار میدهد، موقتاً دست از این بحران برداشتند. این بحران را خواستند در فلسطین به وجود بیاورند و در لبنان به وجود بیاورند، آنجا هم مردم با حمایت ما دستشان را گرفتند و الان اینها حسابی دچار سرگیجه شدند، در این موقعی که دچار سرگیجه هستند و تا اینها خودشان را برای یک توطئه جدیدی آماده نکردند، ما باید یک ضربه کاری براینها بزنیم و بوی صلح پایدار در منطقه از چنین مسیری به مشام آدم میرسد.
غیر از این هم هیچ امیدی به صلح نمیشود داشته باشیم؛ یعنی ما اگر فرض کنیم یک وقت به ذهن کسانی - سربازان ساده - بیندازند بگویند که صلح کنیم، صلح معنایش این است که صدام همین جوری قوی آن طرف بماند و ما هم که قوی هستیم این طرف بمانیم و برای همیشه این مسابقه تسلیحاتی و چنگ و دندان نشان دادن و آتش مبادله کردن از دور بماند و دنیای استکباری از ما و از آنها باج بگیرد برای دادن اسلحه و تحریک این و آن و منتظر حادثه ماندن باشد. باید این ریشه فساد در منطقه کنده بشود و دنیای عرب بفهمد که امثال صدام نمیتواند حامی آنها باشد، نمیتواند ژاندارم منطقه باشد و این شیخنشینهای کوچک خلیج فارس باید متوجه بشوند که اگر امنیت میخواهند، امنیتشان در سایه نجات و آرام گرفتن و شیطنت نکردن میتواند تأمین بشود. رابطهشان را با مردمشان خوب کنند، رابطهشان را با استکبار قطع کنند، در نفت به ملت خیانت نکنند، در فلسطین به ملت خیانت نکنند و با مردم باشند باید ما این را با این جنگ ثابت بکنیم، بعد هم خیالمان راحت است، یعنی این مردمی که الان شما دارید، این نیرویی که الان در اختیار شماست، این طرح »لبیک یا خمینی« که ریختند و امروز میگویند پانصد گردان از بچههای جنگ دیده آنجا آماده شدند، اینها در خدمت انقلاب و با شما هستند. این نیروی عظیم همراه شما و با قدرت فنیای که شما دارید و با اطلاعاتی که شما دارید و با قدرت فرماندهی که دارید و با ترکیب این نیرو دیگر آدم از چه میتواند وحشت بکند.
شورویها چه بلایی به سرشان در افغانستان آمد، چهار سال است شورویها دارند آنجا هر روز تلفات میدهند منتها شوروی مثل آمریکا نیست که اخبارش پخش بشود، اگر شورویها مثل آمریکاییها بودند یعنی کشتههایشان و تلفاتشان در روزنامههایشان منعکس میشد، الان در شوروی علیه حکومت شوروی انقلاب شده بود. مردم شوروی نمیفهمند در افغانستان چه میگذرد. ما میدانیم صدوسی هزار سرباز چقدر میشود؛ یعنی سیزده لشکر آدم در منطقهای بیاورد و این جور هم گیر کند که فقط در شهرها آن هم کابل و چند شهر دیگر بتواند زندگی کند، در همه روستاها خود مردم دارند زندگی میکنند. شوروی وقتی که در برابر افغانیهای فقیر با آن وضعی که دارند این طور گرفتار شده، دیگر جرأت میکند بیاید ایران با این مردم، با شما؟ آمریکاییها هم که تجربه کردند در جاهای دیگر، خیالمان میتواند برای آینده راحت باشد فقط شرطش این است که اینجا خوب عمل بکنیم؛ یعنی این جنگی که اینها تحمیل کردند، این بازیای که اینها آغاز کردند و این کاری که اینها در منطقه درست کردند، ما باید یک درسی به اینها بدهیم اینجا دیگر فراموش نکنند، لااقل آن دو سه نسل آیند ما از شر این جنگافروزیها نجات پیدا کند. ما هم جنگجو نیستیم، ما واقعاً هیچ نیازی به جنگ نداریم، این جنگ تا پایانش دفاع است؛ یعنی کاری آنها کردند که ما برای احقاق حقمان باید برویم تا حقمان را بگیریم، در این دفاع پا برجا میمانیم و انشاءالله در مراحل بعد هم با قدرتمان مانع بروز یک جنگ جدید خواهیم شد.
باز در پایان صحبتم از شما تشکر میکنم، شما را به خدا میسپارم و امیدوارم که به زودی ما باز برای پایان جنگ با شما ملاقات داشته باشیم و شما را زیارت کنیم.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته