سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش پیرامون تحوّل در ارتش و ارزش وجودی ارتش

سخنرانی آقای هاشمی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش پیرامون تحوّل در ارتش و ارزش وجودی ارتش

  • سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۶۲

سخنرانی در جمع فرماندهان نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی

 اولین چیزی که این روزها آدم در رابطه با اجتماعات نیروهای نظامی به چشمش می‏خورد این است که ارتش ما یک تحول میمون و مبارکی را به دست آورده و مسیر بسیار ارزشمندی برایش مشخص شده.[t1] یکی از نقاط این تحول را من در مسأله فرماندهی ارتش می‏بینم، فرماندهی امام که این در کل دنیا منحصر به شماست. حالا ما از دنیای غیر اسلامی حرفی نمی‏زنیم، آنها با مبانی خودشان کار می‏کنند. اما در میان کشورهای اسلامی که نظامی‏ها مستقیماً به مبدأ مشروعیت حکومت و نایب امام (امام زمان) و مرجع تقلید و رهبری کل کشور از لحاظ معنوی و قانونی متکی باشند، این چیز بسیار بزرگی است. آدم یک قدری دقت بکند، برای یک سرباز که معمولاً در انجام وظایفش یا باید جان بدهد یا باید جان دشمن را بگیرد، کار به این بزرگی را حجت قطعی بین خودش و خدا می‏داند؛ یعنی هیچ دغدغه‏ای دیگر در ذهن یک نظامی نیست که حالا اقدامی که من می‏کنم، چه کسی جوابگوی این پیش خداوند هست، این را فرمانده کل قوا، رهبری کشور و کسی که ما به سایر حرف‏هایش هم به عنوان حجت عمل می‏کنیم، همین طور در مسائل شخصی‏مان، این بسیار اطمینان آور است و افتخاری برای نیروهای نظامی است.

 مسأله دیگری که در این مقطع به چشم می‏خورد، این است که ارتش الان با اتکا به فداکاریهایی که خودش کرده و آنهایی که تقدیم انقلاب و میهن و مردم کرده، با این نقطه بسیار مثبت جای خودش را در تاریخ ایران به نحو جدیدی باز کرده، این یک تحولی است. تا پیش از این جنگ ممکن بود که در ذهن خیلی‏ها بیاید که می‏آمد، همه جا هم می‏گفتند که این همه پول که مردم خرج این دستگاه نظامی می‏کنند بازدهش کجاست؟ مردم می‏دیدند پول زیادی می‏دهند. بچه‏هایشان را هم در بهترین سنین عمر دو سال می‏فرستند زیر دست شما و چیزی هم محسوس نبود؛ چون جنگی نبوده، دعوایی نبود، ارتش ارزش خودش را نشان نداده بود، حضورش مسأله بود، مردم نمی‏توانستند این مسأله را هضم بکنند. ولی امروز این مسأله مثل آب خوردن برای همه طبقات ما روشن و قابل هضم است و در ارزش وجودی ارتش و صلاحیت ارتش و لزوم حضور آن هیچ نقطه کوری وجود ندارد. این مسأله با این فداکاری‏ها و این جنگ ثابت شد که این تحول لااقل برای یکی دو نسل آینده مشهود و محسوس است؛ راه ارتش، ارزش ارتش و حضور ارتش، این چیز بسیار خوبی است.

 البته ما مایل نبودیم جنگ بشود، ترجیح می‏دادیم که جنگ نشود، حتی اگر آن طرز تفکر هم در مردم بود، ما مایل نبودیم با جنگ آن مسأله را حل کنیم، باید با توضیحات عمل کرد. جنگ را بر ما تحمیل کردند، در این تحمیل جنگ که خودش یک مصیبت بود، از این مجرا ما نکات مثبتی به دست آورده‏ایم، آثار زیادی داریم و نعمت‏های زیادی از جنگ داشته‏ایم منجمله هم این مسأله و برای ما که الان با اجتماع شما سر و کار داریم؛ نیروهای نظامیمان، ارتشی‏هایمان، به صورت انسان‏های دوست داشتنی جدی انضباط پذیر و منظمی جلوه می‏کنند.

 سه سال و چند ماه دوره بسیار طولانی‏ای است در جنگ. جنگ اول و جنگ دوم بین‏المللی که دنیا از سر گذرانده، دوره‏شان همین حدود چهار سال بوده با مقدمات و مؤخراتش و کمتر کشوری در همان جنگ بین‏المللی مستقیماً ارتشش و مردمش چهار سال یکسره در جنگ بودند. در اغلب نقاط دنیا خیلی جاها که جنگ نرفته، آنجاهایی که جنگ رفته یک برهه‏ای از زمان رفت، شدتش هم در یک مقاطع خاصی بود، در یک نقطه‏ای جنگ می‏شد ولی برای مدتی آرام می‏گرفت. اما الان نزدیک چهل ماه است که ما داریم می‏جنگیم، مستمر در میدانیم و مستمر جنگ است و همیشه غرش صدای اسلحه‏ها در بخش عظیمی از این کشور بلند است و هر روز ما داریم شهید می‏دهیم و هر روز داریم مسائل جنگ را با همه وجودمان لمس می‏کنیم. می‏خواهم عرض بکنم که در تاریخ اخیر ما یک جایی کم داریم که بخواهیم این مسأله - این جنگ - طولانی را با آنجا مقایسه بکنیم. جنگ‏هایی که عرب‏ها با اسرائیلی‏ها کردند، جنگ اول، پنج - شش روز طول کشید، هر وقت که شروع می‏شد یک هفت - هشت روز جنگ داغ بود، بعد هم تمام می‏شد، در این فاصله دیگر همه‏اش آتش بس و بدون جنگ بود. این طور جنگ طولانی برای کشوری مثل ما، چیز کم سابقه‏ای در تاریخ است و این توانی که برای ارتش مانده، جالب این است - نکته‏ای که می‏خواهم عرض بکنم اینجاست - ارتش بعد از چهل ماه جنگ، این جور وسیع در جبهه‏ای نزدیک هزار کیلومتر که هر چند ماهی هم یک حمله وسیعی بوده و در خلالش هم همیشه حملات کوچک بوده، ما امروز می‏بینیم که الحمدلله ارتشمان از روز شروع جنگ واقعاً قوی‏تر است. این یک ادعا نیست شما در جبهه هستید و برایتان ملموس است، واقعاً شما قوی‏ترید.

 روز اول که جنگ شروع شد، شما که در نیروی نظامی هستید، می‏دانید وضع نیرو چه جور بود و هفته‏های بعد هم که ما از اینجا آمدیم خوزستان، در دزفول بودیم برای اولین بار خواستیم یک حمله‏ای بکنیم؛ اولین حمله که شد ما شب دزفول ماندیم که نتیجه را بگیریم، بعدش که فرماندهان آمدند و توضیحاتی دادند، مطالبی که آن روز گفتند و یک مقداری که ما جلو رفتیم، حملات موشکی عراقی‏ها و به هم ریختن نظم، این تهاجمی که ما شروع کرده بودیم که نسبتاً حمله ناموفقی بود، وضع را با حالا مقایسه بکنید؛ شما حملاتی که الان می‏کنید و نتایجی که از این حملات به دست می‏آورید چقدر فرق کرده. تحقیقاً ما در این مدت افراد زیادی را از دست دادیم، فرماندهان با ارزشی را از دست دادیم، تعداد زیادی از کادر مؤمنمان از دستمان رفته، اینها از دست رفتند، اما واقعاً حالا ببینیم چه مقدار تفاوت کرده است. امروز اگر دشمن در مقابل شما تحمل می‏کند یا یک جایی می‏ایستد فقط در پناه استحکامات عظیمی است که برای خودش درست کرده با میدان‏های وسیع مین و موانعی از کانال‏های پر از مواد آتش‏زا و آن حجاب‏های سیم خاردار و سنگرهایی از نوع مثلثی و اشکال دیگری که از تجربه‏های دیگران گرفته و خیلی چیزهای دیگر و عقب بردن عقبه لشکر خودش که معمولاً همیشه در مقابل شما آسیب پذیر بوده و خیلی چیزهای دیگر که توانسته خودش را در مقابل شما، آن هم به صورت متزلزل حفظ بکند.

 من نمی‏دانم حالا در سایر جاهای دنیا، ارتش‏های دیگری که در مقابل هم قرار گرفتند چه جوری است، این را شما در تحقیقاتتان شاید بیشتر از ما می‏دانید، اما این گونه وضع دفاعی‏ای که عراق در مقابل شما به خودش گرفته، آدم خیال نمی‏کند در هیچ جا این جوری باشد، یعنی یک طرفه. مثلاً حالا در مرز دو تا کره اگر استحکامات دفاعی هست، هر دو طرف دارند و به این شکل نیست که شما آماده هجوم باشید و آنها خودشان را در پناه این همه موانع و حوادث طبیعی و مصنوعی حفظ کرده باشند، این قدرت بسیار بزرگی است که شما دارید. ما می‏دانیم، شما هم می‏دانید که ما در این سه چهار سال چیز حسابی از دنیای غرب که منبع تسلیحاتی ما بود نگرفتیم، هواپیماهایمان، تانک‏هایمان، این چیزهای مدرن مورد نیاز جبهه‏های امروز را ما یا نگرفتیم یا خیلی کم از بازارهای غیر رسمی دنیا توانستیم تحصیل کنیم، خودمان وصله کردیم. بعد از چهل ماه و این همه تلفات این همه نیروهای خوب که از دست ما رفته و از آن طرف هم عراقی‏ها هر چه از دست دادند گرفتند، هم هواپیما گرفتند، هم تانک گرفتند، هم توپ گرفتند، هم مهمات گرفتند، هم پول گرفتند، هم نیروی انسانی مقدار زیادی از مصر، از سودان، از جاهای دیگر گرفتند، همه چیز نقطه مقابل آنها تأمین شدند و امروز شما یک حالتی دارید که واقعاً عراقی‏ها خواب راحت ندارند و شما هیچ وحشتی از عراقی‏ها ندارید، من این را خوب می‏دانم چون اخبار جبهه را همیشه دارم؛ یعنی هیچ احتمالی که عراق بتواند یک حمله موفق ولو کوچک علیه شما بکند وجود ندارد، دل و جرأتش را ندارد و اگر استحکامات آنها نبود شما همین جوری می‏رفتید تا هر جا می‏خواستید و فقط آنها با موانع جلوی شما را اگر بگیرند که آن هم نمی‏توانند بگیرند، نشان دادند دیگر. این خیلی مهم است که در طول چهل ماه جنگ یک ارتشی با این که منافع تقویتش از دنیا بسته بوده، این مقدار توانسته باشد مستحکم بماند و این مقدار روحیه خودش را، حالت تهاجمی و قدرت رزمی خودش را حفظ کرده باشد.

 و مسأله مهمتر و زیباتر از همه اینها در بررسی این تاریخ جنگ، مسأله ما با آمریکایی‏هاست. این را هم باز شما خودتان شاهد بودید، با همه وجود آن را لمس کردید می‏توانید شهادت بدهید که آمریکا آن روزی که این ارتش را در زمان شاه تقویت می‏کرد، احتمال هم نمی‏داد که برخلاف میل او و رو در روی او بتواند بایستد و مقاومت بکند. امروز همه می‏دانند که شما در مقابل آمریکا ایستاده‏اید. آمریکایی‏ها همین دیروز خبر موافقتشان را با تشکیل سفارتشان در بغداد اعلان کردند. می‏دانید پولهای عربستان و کویت و اینها بدون اجازه آمریکا به عراق نمی‏آید، می‏دانید بندرهای همه این منطقه از ترکیه گرفته تا اردن و قبلاً بندرهای لبنان و سعودی و کویت و سایر شیخ نشین‏ها بدون اجازه آمریکا به روی هیچ کس باز نمی‏شود و طرف مراسلاتی‏شان به روی هیچ کس باز نمی‏شود، می‏دانید آواکسهای آمریکا بدون اجازه مستقیم کاخ سفید محال است در خدمت هیچ ارتشی قرار بگیرد ولی امروز در اختیار عراقی‏هاست اطلاعاتشان و خیلی چیزهای دیگر هست که شما می‏دانید. آمریکا رسماً سرباز نفرستاده اینجا با ما بجنگند اما پشتوانه این جنگ را دارد، شوروی‏ها هم دارند، شوروی‏ها هم ادله دیگری دارند که شاید عمده تسلیحات عراق، آن قسمت‏های فعالش هنوز مال شوروی‏ها باشد. آنها هیچ وقت فکر نمی‏کردند ارتشی که آلت دست آمریکایی‏ها و کارشناس‏های آمریکایی بود، مستشارهای آمریکایی در این ارتش بر مردم، بر شما خدایی می‏کردند، نعوذبالله، همه جا حضور داشتند و نمی‏گذاشتند ما یک حرکت درستی آن زمان به میل مردم خودمان بکنیم، آنها کجا فکر می‏کردند که این ارتش رو در روی آمریکا بایستد و آمریکایی‏ها را به تنگ بیاورد، حتی آنها فکر می‏کردند احتیاجی به جنگ هم ندارد، وقتی که منابع تسلیحاتی ما را قطع بکنند، قطعه ندهند، مستشار ندهند، کارشناس ندهند و ما را تأیید نکنند، کافی است که ارتش متزلزل بشود، از بین برود، این فکر در ذهن اینها بود، حالا می‏بینید که بسیاری از همان افسرهایی را که به آمریکا برده بودند و آنجا آموزش داده بودند و به خیال خودشان فرهنگ آمریکایی را به وجود اینها تزریق کرده بودند، می‏بینند همانها الان فرماندهی جنگ را به عهده می‏گیرند و در سنگرها در مقابل آنها می‏ایستند و همانها سوار هواپیماهایی می‏شوند که خود آمریکا آموزش داده و امروز دارد در مقابل آمریکا از اسلام دفاع می‏کند، اصلاً در فکر اینها نبوده.

 این تحول برای شما بسیار میمون و مبارک است که برخلاف اراده آنها این جور شدید داستان حضرت موسی اینجا به خاطر آدم می‏آید که وقتی ایادی فرعون حضرت موسی(ع) را از رود نیل می‏گیرند، قرآن یک تعبیری دارد و آن این است که آل فرعون موسی(ع) را از نیل گرفتند »لیکون لهم عدواً و حزناً«؛ موسی را نجات دادند برای اینکه در آینده برای خودشان مایه دشمنی و مایه رنج و اندوه بشود. اینجا مفسرین بحث می‏کنند که در نیت فرعون این نبود، وقتی که حضرت موسی را پیش فرعون آوردند با خانمش صحبت می‏کردند و می‏گفتند خوب شد ما بچه نداریم، این را به عنوان بچه انتخاب می‏کنیم، خانم فرعون به فرعون می‏گوید: »قرة عین لی ولک«؛ یعنی این نور چشم من باشد و نور چشم تو باشد. ولی چیز دیگری داشت تکان پیدا می‏کرد، آن روز حضرت موسایی داشت از غرق شدن در آب نجات پیدا می‏کرد و در دامان فرعون تربیت می‏شد، بزرگ می‏شد که درست نقطه انفجار فرعون همان جا بود. او خیال می‏کرد دارد برای خودش »قرةالعین« درست می‏کند اما داشت در درون خودش ماده منفجره می‏گذاشت، عین این داستان برای ارتش ماست. آن روزهایی که آمریکایی‏ها بالاخره روی این ارتش خرج کردند، درست است پولهای ما را گرفتند، اما به هر حال هواپیما دادند، قطعات دادند، آموزش دادند، کارهای زیادی کردند برای این که در این منطقه ژاندارم آنها باشید. آنها فکر می‏کردند شما افسران نیروی زمینی در آینده برای منافع آمریکا جانتان را به خطر خواهید انداخت و در مقابل ملت‏ها حافظ منافع آمریکا می‏شوید، این تصور آنها بود. حتی در زمان انقلاب هم اینها از شما همین انتظار را داشتند و وقتی که ارتش از دستورات آنها اطاعت نکرد، گفتند ارتش به ما خیانت کرده! آنها خیانت را این جوری تفسیر می‏کردند که ارتشی که مال این مردم است، بچه‏های این مردم است، با پول این مردم بزرگ شده، خانه‏اش اینجاست، زندگی‏اش اینجاست، آینده‏اش اینجاست، دینش اینجاست، شرفش اینجاست، به دستور آمریکایی‏ها مردم را نکشته، خیانت کرده! آنها این جور تفسیر می‏کنند. برعکس، درست نقطه مقابل آنها و موسای فرعون شدید.

 به هر حال تحولات میمون در میان شما بسیار زیاد است من جمله ارتباط شما با مردم، الان ما هیچ احساس نمی‏کنیم که در میان مردم کسی باشد که با ارتشی‏ها مخالف باشد، یعنی یک نظامی الان وقتی که بین مردم پیدا می‏شود، این طور که ما احساس می‏کنیم همه مردم اینها را دوست می‏دارند برای این که از اینها فداکاری دیدند و حمایت دیدند، صبر دیدند، با نهایت صبر و تحمل شما این چهل ماه را گذراندید و ضمناً به شما امید بستند. ما هم امید بستیم و آینده منطقه، آینده جمهوری اسلامی و انقلاب و منافع محرومین الان به تلاشهای شما بستگی دارد.

 من نکته‏ای عرض می‏کنم که در مجموع اطلاعات ما و برداشت ما از وضع دنیا این است که ما در یک مقطع سرنوشت ساز حساسی قرار گرفتیم که یک گام مؤثر همه مسائل را می‏توان حل کند، این را هم ما می‏فهمیم هم عراقی‏ها می‏فهمند و هم کسانی که ناظر هستند می‏فهمند. الان با مثلاً دو سال پیش خیلی فرق کرده که شما بخواهید مثلاً اطراف کارون بجنگید یا اطراف دزفول بجنگید، خون بدهید برای این که سایت را از دست عراقی‏ها در بیاورید. الان شما اگر آن چنان حرکتی بکنید که در فتح‏المبین کردید یا در بیت‏المقدس کردید، می‏دانید پایتان به کجا می‏رسد! شما در چهل - پنجاه کیلومتری بعقوبا هستید که اگر به پشت بعقوبا برسید، شما اگر آنجا باشید و صدای توپ‏های شما را حومه بغداد بشنوند. در آن شرایط ماندن صدام هیچ معنایی ندارد، امکان ندارد. کسی که به آن آسانی سایت را از دست صدام در آورد که می‏گفت اگر سایت را گرفتید کلید بصره را هم می‏دهم - یقیناً آنجا می‏تواند عمل کند. بالاها هم همین است؛ شما از حاج عمران تا پایین هر جا با یک هجوم جدی جلو بروید، به قلب صدام می‏زنید. آنجا به نفت می‏رسید، آنجا به بغداد می‏رسید. پایین‏تر به دجله می‏رسید، پایین‏تر به آن طرف می‏رسید و حالا دیگر جنگ و یک حرکت بزرگ، یک حرکت عظیم فداکارانه سرنوشت ساز، همه معادلات را دیگر می‏تواند به هم بزند، این را دنیا می‏فهمد، ارتجاع منطقه هم می‏فهمد، مردم منطقه هم می‏فهمند، آمریکایی‏ها هم می‏فهمند. لذا همه تلاش‏ها این است؛ الان می‏بینید که چه کارهایی دارند برای ایجاد بحران می‏کنند.

 الان تنها راه نجات صدام و جلوگیری از پیروزی شماها بحران است. اگر بتوانند یک بحران عظیم به وجود بیاورند که از توی آن گرد و کولاکی که می‏کنند صدام را بیرون بکشند و ما را این طرف نگه بدارند می‏توانند موفقیت پیدا بکنند، که اینها خواستند در خلیج فارس این کار را بکنند، اما با آمادگی ما آنها عقب زدند؛ یعنی آنها فکر می‏کردند در خلیج می‏شود این کار را کرد، وقتی دیدند ما آن قدر آماده‏ایم که ماجراجویی در خلیج به قیمت بحران بین‏المللی سوخت در دنیا تمام می‏شود و نظام اقتصادی دنیا را فعلاً در معرض خطر قرار می‏دهد، موقتاً دست از این بحران برداشتند. این بحران را خواستند در فلسطین به وجود بیاورند و در لبنان به وجود بیاورند، آنجا هم مردم با حمایت ما دستشان را گرفتند و الان اینها حسابی دچار سرگیجه شدند، در این موقعی که دچار سرگیجه هستند و تا اینها خودشان را برای یک توطئه جدیدی آماده نکردند، ما باید یک ضربه کاری براینها بزنیم و بوی صلح پایدار در منطقه از چنین مسیری به مشام آدم می‏رسد.

 غیر از این هم هیچ امیدی به صلح نمی‏شود داشته باشیم؛ یعنی ما اگر فرض کنیم یک وقت به ذهن کسانی - سربازان ساده - بیندازند بگویند که صلح کنیم، صلح معنایش این است که صدام همین جوری قوی آن طرف بماند و ما هم که قوی هستیم این طرف بمانیم و برای همیشه این مسابقه تسلیحاتی و چنگ و دندان نشان دادن و آتش مبادله کردن از دور بماند و دنیای استکباری از ما و از آنها باج بگیرد برای دادن اسلحه و تحریک این و آن و منتظر حادثه ماندن باشد. باید این ریشه فساد در منطقه کنده بشود و دنیای عرب بفهمد که امثال صدام نمی‏تواند حامی آنها باشد، نمی‏تواند ژاندارم منطقه باشد و این شیخ‏نشین‏های کوچک خلیج فارس باید متوجه بشوند که اگر امنیت می‏خواهند، امنیتشان در سایه نجات و آرام گرفتن و شیطنت نکردن می‏تواند تأمین بشود. رابطه‏شان را با مردمشان خوب کنند، رابطه‏شان را با استکبار قطع کنند، در نفت به ملت خیانت نکنند، در فلسطین به ملت خیانت نکنند و با مردم باشند باید ما این را با این جنگ ثابت بکنیم، بعد هم خیالمان راحت است، یعنی این مردمی که الان شما دارید، این نیرویی که الان در اختیار شماست، این طرح »لبیک یا خمینی« که ریختند و امروز می‏گویند پانصد گردان از بچه‏های جنگ دیده آنجا آماده شدند، اینها در خدمت انقلاب و با شما هستند. این نیروی عظیم همراه شما و با قدرت فنی‏ای که شما دارید و با اطلاعاتی که شما دارید و با قدرت فرماندهی که دارید و با ترکیب این نیرو دیگر آدم از چه می‏تواند وحشت بکند.

 شوروی‏ها چه بلایی به سرشان در افغانستان آمد، چهار سال است شوروی‏ها دارند آنجا هر روز تلفات می‏دهند منتها شوروی مثل آمریکا نیست که اخبارش پخش بشود، اگر شوروی‏ها مثل آمریکایی‏ها بودند یعنی کشته‏هایشان و تلفاتشان در روزنامه‏هایشان منعکس می‏شد، الان در شوروی علیه حکومت شوروی انقلاب شده بود. مردم شوروی نمی‏فهمند در افغانستان چه می‏گذرد. ما می‏دانیم صدوسی هزار سرباز چقدر می‏شود؛ یعنی سیزده لشکر آدم در منطقه‏ای بیاورد و این جور هم گیر کند که فقط در شهرها آن هم کابل و چند شهر دیگر بتواند زندگی کند، در همه روستاها خود مردم دارند زندگی می‏کنند. شوروی وقتی که در برابر افغانی‏های فقیر با آن وضعی که دارند این طور گرفتار شده، دیگر جرأت می‏کند بیاید ایران با این مردم، با شما؟ آمریکایی‏ها هم که تجربه کردند در جاهای دیگر، خیالمان می‏تواند برای آینده راحت باشد فقط شرطش این است که اینجا خوب عمل بکنیم؛ یعنی این جنگی که اینها تحمیل کردند، این بازی‏ای که اینها آغاز کردند و این کاری که اینها در منطقه درست کردند، ما باید یک درسی به اینها بدهیم اینجا دیگر فراموش نکنند، لااقل آن دو سه نسل آیند ما از شر این جنگ‏افروزی‏ها نجات پیدا کند. ما هم جنگجو نیستیم، ما واقعاً هیچ نیازی به جنگ نداریم، این جنگ تا پایانش دفاع است؛ یعنی کاری آنها کردند که ما برای احقاق حقمان باید برویم تا حقمان را بگیریم، در این دفاع پا برجا می‏مانیم و ان‏شاءالله در مراحل بعد هم با قدرتمان مانع بروز یک جنگ جدید خواهیم شد.

 باز در پایان صحبتم از شما تشکر می‏کنم، شما را به خدا می‏سپارم و امیدوارم که به زودی ما باز برای پایان جنگ با شما ملاقات داشته باشیم و شما را زیارت کنیم.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته