سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در کانون فرهنگی ابوذر پیرامون شرایط پیروزی جامعه و مقایسه جامعه امروزی با زمان پیامبر(ص)

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در کانون فرهنگی ابوذر پیرامون شرایط پیروزی جامعه و مقایسه جامعه امروزی با زمان پیامبر(ص)

  • جمعه ۲۰ تیر ۱۳۵۹

 

بسماللّهالرحمنالرحیم

«اعوذبالله من الشیطان الرجیم، اِنَّ الَّذüینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائکَةُ اَلّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشرُوا بالْجَنَّةِ الَّتüی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1] .

خدا به عنوان هدفاین آیهای که قرائت کردم، کاملا میتواند برای ما آموزنده راه و درس و برای آینده ما خط مشّی برای تضمین دوام انقلاب باشد. آیه این بود: «اِنَّ الَّذüینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائکَةُ اَلّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشرُو ابالْجَنَّةِ الَّتüی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ».

یعنی آنهایی که گفتند رب ما، صاحب  ما، مدیر و مؤثر ما خداست و روی این حرفشان ایستادند و به مقتضای این ادعایی که کردهاند و این راهی که انتخاب کردهاند، مقاومت و استقامت لازم را کردند و جهاد مناسب را در این راه انجام دادند، اگر این دو شرط برای جامعهای پیدا شد؛ یعنی، خدا را به عنوان هدف و صاحب مؤثر انتخاب کرد و در راه خدا و برای این هدف، استقامت لازم را کرد و جهاد لازم را کرد و تحمل مشکلات را آن طوری که شایسته این راه است، نمود. اینها را خداوند زیر چتر حمایت خود میگیرد و ملائکه خدا بر اینها نازل میشوند و ملائکه نازل شده به اینها قدرت و روح میدهند و میگویند: شما زیر چتر حمایت خدا هستید، نترسید، محزون و غمگین نباشید، واهمه نداشته باشید، به آن بهشتی که خدا به شما وعده داده و آن سعادتی که خداوند برای مردم دارای صبر و استقامت و دارای هدف، تأکید میکند و میفرماید؛ که به آن بهشت موعود میرسید، امیدوار باشید.

این ترجمه آزاد آیه. و اما ارتباط این مطلب با ما و جامعه ما و انقلاب ما بسیار روشن تطبیق میشود و برای ما بسیار آموزنده و امید بخش است. دو مطلب به عنوان پایه و شرط حمایت خداوند در قرآن آمده است و بعد از اینکه دو مطلب را که گفتم، سراغ کیفیت حمایت خداوند میرویم.

این دو شرط و پایه که درست شد؛ خداوند قول داده و تضمین کرده و عهد خدا هم تخلّف ندارد که برای کسانی که این دو شرط را دارند، حمایت خود را افاضه کند، حالا کیفیت آن حمایت چطور است و لطف و حمایت و مدد خدا چگونه میرسد؛ قسمت دوم بحث است که صحبت میکنیم.

هدفگیری صحیحاما دو شرط اول، دو پایه اساسی برای صلاحیت و استعداد و لیاقت جذب حمایت خدا، یکی هدف گیری صحیح و یکی حرکت صحیح در راه هدف صحیح و حرکت صحیح در راه است. اگر این درست شود، جامعه برای جذب حمایت خدا، درک لطف خدا و رسیدن به بهشت موعود خدا صلاحیت دارد. این مطلب هم در محدوده فرد درست است؛ یعنی، اگر یک فرد چنین باشد، هم حمایت خدا را جذب میکند و هم در محدوده جامعه درست است.

اولین شرط؛ هدفگیری صحیح است که خداوند این هدفگیری را با تعبیر "قالواربناالله" آورده است؛ یعنی، تشخیص اینکه حرکت ما به طرف خداست و تشخیص اینکه صاحب ما، مالک ما، مدیر ما واله ما و معبود ما خداست که خدا هدف حرکات ما را تشکیل بدهد، یعنی ما جوری زندگیمان را تنظیم کنیم که هر حرکتی که میکنیم، هر اقدامی که میکنیم، فرقی نمیکند که عبادت یا کار و کسب و تولید باشد، توزیع باشد، تبلیغ باشد، حتی زندگی عادی باشد، ازدواج باشد و حرکتهای عادی زندگی، معاشرتها، رفاقتها، دوستیها، قهرها همه با هدفگیری خدا همراه شود، انسان تشخیص بدهد که صاحب و معبودی دارد که حرکت و راهش به سوی اوست. اگر این تشخیص و ایمان و عقیده در دل انسان پیدا شود، انسان خدا را به عنوان صاحب و همراه همه جا میبیند و حرکاتش برای قرب به آن تنظیم میشود.

جامعه هم همین طوری است. اگر مجموعه اجتماع، هدفگیری حرکت را به طرف خدا و برای خدا کرد و تشخیص داد که این خداست که صلاحیت دارد، محور حرکت و قبله ما باشد و تمام جاذبههایی که انسان را جذب میکند، به سوی خدا جذب کند، اگر انسان این گونه هدفگیری کرد، یک شرط تکامل، سعادت و جذب رحمت خدا را دارد که حالا میگوییم در جامعه ما چگونه است و آنهایی که ندارند، چه هستند. وقتی این گونه هدفگیری شد، حرکت مناسب و انتخاب راه مناسب و صرف نیروی مناسب برای رسیدن به خدا و هدف مهم است که انسان به اندازه ارزش هدف و معبود خود نیرو مصرف میکند و مایه میگذارد و در آن راه تلاش میکند.

ایمان به خدادر جامعه ما، شرط اول همان ایمان به خدا و ایمان به قرآن و ایمان به درجامعه مااسلام است که در اکثریت جامعه این شرط تضمین شده است و ما این شرط را داریم. یعنی در جامعه ما به طور قابل قبولی اکثریت قابل توجهی از این جامعه نسبت به اسلام، قرآن و خدای صادق است. این شرط را داریم. در دوره پیش از شروع مبارزات وسیع و همگانی، حرکت مناسب، استقامت مناسب و تلاش و جهاد مناسب برای رسیدن به این هدف نبوده است؛ حرکتهای فردی کوچک و راحت طلبیها بر زندگیشان حاکم بود، با رهبری امام و اوج انقلاب، جامعه ما در خط حرکت مناسب به طرف خدا و هدف افتاد و جامعه، مؤمن و با استقامت در راه خدا شد.

توقف حمایت الهیتوجه کنید، یک نمونه از 15 خرداد 42 بگویم، ملّت ما قیام کرد. رژیم با سفّاکی به جان مردم افتاد، در یک هجوم وحشیانه و سبوعانه مردم ما را با یک کشتار سهمگین و وسیع عقب نشاند. جامعه آن روز استقامت لازم را نشان نداد؛ یعنی، همان سرکوبی خفیف دستگاه باعث شد، ما برای چند سال در خانههایمان بمانیم. اینکه میگویم ما، یعنی اکثریت جامعهمان، تعدادی معدود به راهشان ادامه دادند و به زندان رفتند، تبعید رفتند، مبارزه کردند، اکثریت جامعه استقامت لازم را نکرد، لذا فتح خدا و حمایت الهی و پیشرفت متوقف شد. دوباره 10 تا 15 سال در زیر ستم خاندان پهلوی ماندیم و بهترین فرصتها را از دست دادیم و در موقعیتی که کشور به طرف یک سعادت و پیشرفت بایست حرکت میکرد، 15 سال متوقف ماند و بلکه مسیرهای انحرافی پیش آمد. در بعد اخلاقی، جامعه عقب رفت، عده زیادی منحرف در جامعه پیدا شدند، در بعدفرهنگی، فرهنگیان وابستهتر شدند. در بعد صنعتی به صورت ظاهر، زرق و برق درست شد، اما صنعت وابسته شد. کشاورزی شکست خورد و روی هم رفته مجموعه حرکات ما از 15 خرداد به خاطر عدم استقامت به طرف عقب رفت.

اسقامت و رسیدندر سال 56 دوباره حرکت شروع شد. این بار جامعه وقتی که میدان آمد، باز به لطف الهیجامعه مذهبی با هدفگیری صحیح و " قالواربناالله" میدان آمد. رژیم  هم با همان سفاکی به جان مردم افتاد. این دفعه جامعه، تجربه دیگری کرد و استقامت بروز کرد. یعنی مردم را به گلوله میبستند، مردم شهدای خود را از روی زمین برمیداشتند، شهید به دوش آنان بود و در خیابان شعار میدادند. آن کشتار فجیعی که رژیم در میدان شهدا کرد، از 15 خرداد کمتر نبود. ولی همان روز و فردای آن روز و بعد از آن روز رنگ خون و بوی خون استقامت مردم را زیادتر کرد و راهشان را ادامه دادند و از خون، کشتار و از شهادت نترسیدند. پس، این بار استقامت بود.

رژیم تهدیدها کرد و علی رغم تهدیدهای رژیم روز به روز بر تعداد افرادی که در راهپیماییها شرکت میکردند، افزوده میشد. استقامت، به این میگویند. پس، در مرحله دوم، یعنی بعد از 56 جامعه مسلمان ما استقامت، مقاومت، تلاش لازم، صبر و تحمل لازم را هم از خود بروز داد. دو شرط پیروزی و حمایت الهی محقق شد.

یعنی خداوند بی جهت و گزاف و بدون استحقاق به کسی عنایت نمیکند. لطف مخصوص خدا، مشروط به صلاحیت و استعداد است. اگر استعداد داشتیم  و اگر لایق لطف خدا شدیم، خداوند بخیل نیست و امساک لطف ندارد و افاضه الهی میرسد. این بار که ما صلاحیت را کسب کردیم، خداوند هم لطفش را به ما نازل کرد و دشمن ما را شکست داد. البته خواهید گفت که ممکن است، مخصوصآ قشر جوان و تحصیل کرده که بیشتر به استدلال تمایل دارند و میخواهند همه جهات مطلب را بفهمند، بگویند و در ذهن آنها بیاید چه لطف خدایی؟ خود مردم با قیام، شهادت، خون، اعتصاب، تحصن و راهپیماییها رژیم را بیرون کردند.

من هم تا اینجای آن را قبول دارم، ولی قرآن برای همین جا توضیح دارد. به پیغمبر(ص) میگوید: «فَلَمْ تَقْتُلُو هُمْ وز لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ اِذْرَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ اْلُمؤْمِنüینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللّهَ سَمüیعٌ عَلüیمٌ»[2] ، آن روزی

که شما با تیر و کمان دشمنانتان را هدف قرار داده بودید، این تیرهای شما نبود که دشمن را بیرون و وادار به فرار میکرد. این تیرهایی بود که کمان الهی میزد و در دل دشمن وحشت میانداخت، «هُوَ الَّذüی اَخْرَجَ الَّذüینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ الْکِتاب مِنْ دیارِهِمْ لِاَوَّلِ اْلحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ اَنْ یَّخْرُجُوا وَ ظَنّوُا اَنَّهُمْ مّا نِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِّنَ اللّهِ فَأَتَاهُمُ اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسبُوا وَ قَذَفَ فüی قُلُوبهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ باَیْدüیهِمْ وَ اَیْدی الْمُؤْمِنüینَ فَاعْتَبرُوا یآ اوُلِی اْلاَبْصارِ»[3] . دلهای

آنها را پر از ترس میکرد، لشکر ترس خدا دلهای دشمن را پر میکرد و دشمن در مقابل هجوم شما عقب نشینی و فرار کرد.

این لطف در صدر اسلام بوده، عین این در ماجرای پیروزی شما بود. آدم اگر میخواست با حساب عادی قضیه را بررسی کند؛ این غیر قابل قبول بود که شاه مخلوع با این پادگانهای پر از سرباز، که شما هم در منطقه خودتان
میبینید و این اسلحه فراوان و این جاسوسهای زیر دست ورزیده و دوره دیده که در اسرائیل و آمریکا و با کارشناسهای بین المللی اینها را تعلیم میدادند، در میان مردم بودند و با آن همه پول و با آن همه پشتوانه قدرت، چه جور شد که یک دفعه شاه تصمیم میگیرد از کشور فرار کند؟ وقتی که میخواست از فرودگاه برود، فیلمش را دیدید که پشت سرش همان متملقها و چاپلوسها بودند، دست میبوسیدند، پا میبوسیدند و مراسم سلام بود، اشک چشمهایش را گرفته بود. نمیتوانست حرف بزند، از پلههای هواپیما بالا رفت و در هواپیمای لوکسش نشست و فرار کرد که هواپیمایش را هم خلبانش مدتی بعد برگرداند. گفت من به زودی بر میگردم.

این چه جور میشود؟ حالا که همه چیز دست ماست، فهمیدند اشتباه کردند، فرار کردند. حالا دارند تلاش میکنند که با 10 تا 15 نیرویی که اینجا دزدکی جور میکنند. اینها را با پولهای زیاد شب و روز به هم وصل میکنند و با چهار اسلحه اینجا و آنجا مخفی میشوند و میخواهند برگردند! آن روز همه این سربازخانهها، همه این جاسوسخانهها، همه این سفارتخانهها، تمام این پولها و همه این مؤسساتی که حالا شما یکی از آن را گرفتهاید، در اختیار اینها بود و این جور غیر مترقبه و با ترس و وحشت و با دل پرحسرت این خاک را ترک و فرار کردند و آن جور در رفتند.

جنگ احزاب وحمایت خداوند همین است. این طوری حمایت خداوند نصیب میگردد. حمایت الهییعنی شما فکر میکنید، مثلا در جنگ احزاب، دشمنان پیغمبر(ص) چگونه به عنوان معجزهشکست خوردند که قرآن حمایت خدا معرفی کرده است؟ آنجا هم همین طور بوده است.

مسلمانها در مدینه بودند، همه گروهها و احزاب و تیرههای مختلف کفار هم عهد شدند و قرار گذشتند دسته جمعی مدینه را محاصره کنند و پیغمبر(ص) را به کلّی از میان بردارند و یک دفعه راحت شوند. همه آمدند و مدینه را محاصره کردند. پیغمبر(ص) هم برای اینکه آن جمعیت کوچک نمیتوانست در مقابل این همه دشمن بجنگد؛ دستور داد اطراف مدینه را خندق کندند که جنگ خندق معروف است و شنیدهاید این قدر تفاوت نیروها بود که پیغمبر(ص) با خندق از خود دفاع میکرد، خندق کندن هم مثل حالا با بولدزر و بیل میکانیکی نبود. اطراف مدینه هم قسمتهای زیادی سنگلاخ بود. مردم گرسنه که روزها به کارگری میرفتند و شب میآمدند و خندق میکندند و خود پیغمبر(ص) از گرسنگی شکمشان را محکم میبستند و سنگ زیر لباس میگذاشتند که شکم را فشار بدهد و به معده که خالی بود، فشار بدهد تا زیاد احساس گرسنگی نکند، گاهی با یک دانه خرما چند نفر را تغذیه میکردند و خندق میکندند.

تحت آن شرایط در مقابل کّفار استقامت میکردند، در همان موقع که پیغمبر(ص) خندق میکند، وقتی که سنگی آمد و نشد بکنند و پیغمبر(ص) کلنگی زد و برقی آمد که به جهید معروف شد و پیغمبر(ص) گفت در این برق کاخهای کسری و کاخهای روم را میبینم که در تصرف ماست، منافقهایی که آنجا بودند، میخندیدند و میگفتند از ترسش دارد خندق میکند و به ملتش وعده کاخهای کسری و روم میدهد و مسخره میکردند، ولی پیغمبر(ص) با این معیار حرکت میکرد. ایمان به خدا و استقامت، محکم بود. خندق را کندند، چند روز دشمن آن طرف خندق و مردم محروم و قطحی زده مسلمان این طرف محصور بودند. خداوند یک باد فرستاد و یک طوفان شدید آمد و کمر ارتش مخالف را شکست و آنها را وادار به فرار کرد و رفتند.

امداد غیبی وقرآن این جوری میگوید. وضع ما با آنها این چنین است. آن روزها که ما نزول ملائکهمبارزه میکردیم، وقتی که به خیابانها میآمدیم، واقعآ نمیتوانستیم هیچ مطمئن باشیم که اینها یکبار یکی  از ما را از هلیکوپتر به مسلسل نبندند. اگر میبستند، چه میشد؟ اگر خدا اینها را نترسانده بود و همان طور که یکی از فرماندهان نیروی هوایی به شاه پیشنهاد کرده بود که به من اجازه بدهید من تهران را نابود کنم و کشور را برای شما نجات دهم و شما مردم تهران را میخواهید چه کنید؟ من دوباره تهران نو برای شما میسازم. یعنی به فکرشان هم میآمد که این مردم را این طوری سرکوب کنند. ولی خداوند «وَ اَنْزَلَ الَّذüینَ ظاهَرُوهُمْ مِّنْ اَهْلِ الْکِتاب مِنْ صَیاصüیهِمْ وَ قَذَفَ فüی قُلوُبهِمُ الرُّعْبَ فَرüیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَاْسرُونَ فَرüیقًا»[4]   و آنجوری متفرق شدند و رفتند و آن روزی که  22

پادگان مثل پنبه در مقابل آتش خشم مردم  وا رفتند و آتش گرفتند و دود هوا شدند، دنیا تعجب کرد. واقعآ دنیا تعجب کرد که این چه نیرویی بود که ظرف چند ساعت، این همه نیروی ارتش را از هم درید و کشور را گرفت. من در این بحثم میخواهم بگویم اینها امداد غیبی و کمک خدا و نزول ملائکه و قوت قلبی است که خدا به این مردم داد و رعبی است که خدا به دل آنها انداخت و آنها فرار کردند و اینها ماندند تا پیروز شدند.

آزمایش جامعهاگر ما بعد از انقلاب حالت رخوت میگرفتیم و تمایل به راحتی و عیش و پس ازانقلابطرب و زندگی مرفه بدون دردسر، داشتیم آن لیاقت از ما گرفته میشد و حمایت خداوند از ما پس گرفته میشد. گفتم خدا با کسی برادر خواندگی و پسر خواندگی و این حرفها ندارد. همه این مخلوقات برای خدا مساویند و خداوند از کسانی که لیاقت و شایستگی دارند، حمایت میکند. ما در انقلاب آزمایش میدادیم، باید عملا ثابت میکردیم مردمی هستیم که استقامت لازم را میکنیم و تحمل مشکلات را داریم و مشکلات را حل میکنیم. این کار را بایست جامعه ما میکرد، اکثریت جامعه ما تا حدودی این امتحان را مثبت داد؛ اقلیتی از جامعه در بعد از انقلاب شروع به سوء استفاده کردند که دیدید ولگردها خیال کردند، حالا آزاد شدهاند و باید عیاشی بیشتری کنند. قاچاقچیان خیال کردند؛ حالا آزاد شدهاند و باید بیشتر فساد قاچاق را بین مردم رواج دهند، محتکرین خیال کردند که حالا آزاد شدهاند و باید بیشتر این مردم فقیر را بدوشند و از این بیانضباطی بعد از انقلاب سوء استفاده کنند و احتکار و بازار سیاه درست کنند و بیشتر جیبهایشان را پر کنند. گروههای سیاسی چپ و منافق خیال کردند؛ حالا باید از ضعف دولت و نبودن ارگانهای قوی اجرایی استفاده کرده و اسلحه و نیروی بیشتری ذخیره کرد و بانکها را دزدید و غارت کرد، امارات دولتی، مال مردم، مدرسهها و دانشگاهها را تصرف کرد و با پول مردم روزنامه درست کرد و با روزنامه به رهبر و مردم فحش داد و جوانها را منحرف کرد، آنها هم این سوء استفاده را کردند، اقلیتها به فساد کشیده شدند، اما اکثریت جامعه، متن جامعه و توده مردم آزمایش خوبی داد.

لیاقت جذببر توده مردم محرومیت کشیده، گرانی طبیعی بعد از انقلاب تا حدودی بود، حمایت الهیناامنی تا حدودی بود و هنوز هم گوشه و کنار هست، مشکلات عدم کارآیی ادارات و مشکلات دیگری از این قبیل بود و هنوز هم هست، مشکلات تحصیل بود و هنوز هم هست مشکلات تهیه ارزاق و خانه بود، هنوز هم هست و این جامعه متوسط، مؤمن، محروم و متدین که خدا گفته و استقامت کرده بود؛ راهش را ادامه داد و صبورانه به انتظار نتیجه لطف الهی نشست و هر وقت رهبر، مردم را دعوت کرد که بیایید، جواب مثبت دادند. این جامعه، این اکثریت، هنوز لیاقت لطف خدا و جذب حمایت الهی را دارد.

استقامت مردم والبته نمیتوانم بگویم آزمایش تمام شده، آزمایش الهی مشکل است. «کُلُّ نصرخدانَفْسٍ ذآئقَةُ اْلمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّوَ اْلخَیْرِ فِتْنَةً وَّ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ»[5] ، آیه قرآن است: ما هم با خیر و رفاه و هم با شر و مشکلات شما را آزمایش میکنیم.

یا در جای دیگر میفرماید: «اَمْ حَسبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَاْتِکُمْ مَّثَلُ الَّذüینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَّسَّتْهُمُ الْبَاْسآءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزلُواحَتّی یَقُولَ الَّرسُولُ وَ الَّذüینَ امَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُاللّهِ اَلا اِنَّ نَصْرَاللّهِ قَریüبٌ»[6] . به مسلمانهای صدر

اسلام که آن همه زحمت کشیده بودند و گاهی در مشکلات گیر میکردند و نق میزدند، میفرماید: شما خیال کردید که راه بهشت این قدر بی مشکلات است؟ چرا ما فتح نکردیم؟ چرا نشد؟ تاریخ انبیای گذشته را که آمدند، بخوانید. کسانی که در رکاب انبیا بودند، چقدر ناملایمات را تحمل کردند و چقدر صدمات دیدند این صدمه زیاد شد که به رهبران و انبیا گفتند «مَتی نَصْرُاللّهِ» پس این نصر موعود خدا کو؟ آن وعدههایی که میدادید، چه شد؟ خداوند میفرماید: اگر به راهتان ادامه بدهید «اَلا اِنَّ نَصْرَاللّهِ قَریüبٌ» نصر خدا قریب است، ولی مشروط به ایمان و استقامت است. باید استقامتتان را ادامه دهید تا نصر خدا بیاید. ولی در همین جریان حرکت، گاه گاهی لطف خداوند میآید و دریچه رحمت خدا باز میشود و در باغ سبزی باز میشود و نشان داده میشود که بفهمید؛ شما زیر چتر حمایت خدا هستید که نمونهاش را در طبس دیدید و امروز بیشتر راجع به کودتا میگویم که در کودتای پری شب نمونه بهترش را دیدید.

حمایت و لطف خدا چه طوری است؟

این بخش دوم صحبتم است. گفتم یک بخش این است. قسمت اول شرط جذب حمایت و لطف خدا، یکی هدفگیری صحیح بود و یکی حرکت مناسب و تلاش و جهاد مناسب است که ظاهرآ اکثریت جامعه ما از حرکت  56 تاکنون این دو شرط را دارد.

انواع حمایت الهیاما حمایت خدا چه جوری است؟ خداوند به انواع مختلف حمایت میکند. گاهی این حمایت رسمآ معجزه است و دخالت غیب است و نیروی غیبی است که اینها بیشتر در زمان انبیا اتفاق میافتد و گاهی هم در زمانهای دیگر و اکثرآ از طرق عادی است. ولی با دخالت نیروهای مرموزی که انسان بعد از عمل میفهمد که لطف خدا چگونه آمده است ولی به طریق ظاهر این جوری حرکت میکند.

چگونگی حمایت در زمان پیغمبر(ص) هم حمایت دو جور بود. پیغمبر(ص) وقتی که به خداازمسلمانانجنگ بدر میآید، 300 نفر در مقابل 1000 نفر میآیند، دشمنان مسلح، سواره درجنگ بدرو مجهزند و مسلمانها بدون عده،  3 1 آنها، اکثرآ پیاده و اسلحههای کم اثر و کم ارزش، ولی مسلح به ایمان و استقامت بودند.

دو جور آنجا میبینیم؛ خداوند در جنگ بدر حمایت میکند، یک جورش رسمآ معجزه است و آن نزول ملائکه است که از قرآن استفاده میشود. ملائکه در جنگ شرکت کردند و در کشتن مخالفان رسمآ وارد عمل شدند. البته این مرحله آخر است. مرحله اولش امدادهایی از طرف طبیعت است مثلا باران به جایی آید.

پیغمبر(ص) به میدان میآید. در جایی که پیغمبر(ص) ایستاده، زمین رمل شن است. آنجایی که دشمن ایستاده، زمین سفت و خاک رس است. بنابراین در شرایط عادی برای پیغمبر(ص) مشکل است، برای اینکه میخواهند حرکت کنند، پایشان در شنها فرو میرود، آنها زیر پایشان محکم است. وقتی خودشان، اسبهایشان و اشترهایشان به آسانی حرکت میکنند، بارانی در شب جنگ میآید که قرآن با صراحت میگوید: «اِذْیُغَشّüیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِّنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِّنَ السَّمآءِ مآءً لِّیُطَهِّرَکُمْ بهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبطَ عَلی قُلُوبکُمْ وَ یُثَبِّتَ بهِ اْلاَقْدامَ»[7] ، باران یک چیز طبیعی است و همیشه ممکن است

بیاید، اما این باران در آن موقع که میآید زمین را سفت میکند و شنهای مرطوب زیر پای پیغمبر(ص) میدان محکم میشود.

زمین رس را گل میکند و آنجا آب و گل جمع میشود، پای اسب فرو میرود. حرکت مشکل میشود، اینها تشنه بودند و کثیف بودند و از راه رسیده بودند، از این آب استفاده کردند. طراوت آمد و خیلی وضعشان درست شد. آنها گرفتار شدند. این یک استفاده از منابع طبیعی است که خداوند در موقع مناسب به نفع یک جبهه وارد میدان کرده است.

وقتی که وارد جنگ میشوند قرآن با صراحت میگوید: «اِذْتَقُولُ لِلْمُؤمْنِیüنَ اَلَنْ یَّکْفِیَکُمْ اَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بثَلاثَةِ الافٍ مِّنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلیüنَ»[8] .

به یاد پیغمبر(ص) میآید در جنگ بدر که به مسلمانها میگفتی که آیا کافی نیست که خداوند سه هزار ملائکه بفرستد و دشمن شما را از میدان بیرون کند. کیفیت آمدن ملائکه و کیفیت جنگشان بحث دیگری است که من نمیخواهم دخالت کنم. شما میبینید امداد غیبی هم از طریق اعجاز و غیر عادی به آن شکل انجام میشود و هم از طریق باران و باد و نیروهای طبیعی در خدمت جبهه حق قرار میگیرد. ما اینها را داریم اتفاقآ «قَذَفْ فی قلوبهم الرعب» هم هست. ترس هم که دل دشمن را پر میکند مطلبی است و نیروی امید هم که در دل دوست میآید و اعتماد به فتح و پیروزی هم مطلبی است. اینها هم بوده است.

نقشه آمریکاالان در جریان حرکتمان اینها را میبینیم. هواپیماهای آمریکایی با بهترین درطبسنقشه و تمام پیش بینیهای لازم به طبس آمدند. نقشه خیلی مشخص و روشن بود من در کمیسیون تحقیق آن حادثه بودم که به همان دلیل نتوانستم، بیایم برای شما سخنرانی کنم. جریان را دقیقآ میدانم، آن قدر نقشه آماده و پیش بینی شده بود که حتی اگر مثلا هیلکوپترها در تهران هم خراب شوند، باید چه کنند، در داخل هلیکوپترها باک بنزین اضافی مجهز شده بود. هواپیماهای سوخت ده همراهشان آمده بودند و به هلیکوپترها سوخت دادند. فانتومهای قوی آمریکا در حاشیه مرز ما آماده بودند که اگر لازم شد، به سرعت دخالت کنند. نیروهای خریده شدهای که در داخل کشور بودند و پری شب میخواستند عمل دومشان را انجام بدهند، آماده بودند که اگر آمریکاییها نیاز داشتند، به حمایتشان بروند و همه چیز آماده بود.

لطف وحمایت خدافقط یک ساعت وقت گذاشتند که در طبس به زمین بنشینند و هلیکوپتر دربیابان طبسسوخت رسانی با 330 باری که تانک همراهش دارد و سوخت میدهد، پایین بنشیند و شیرهای متعدد برای آنها درست کردند که از باکهای آنها سوخت بگیرند. ظرف یک ساعت، هشت هلیکوپتر باید از سه یا دو هواپیما سوخت بگیرد. به زمین مینشینند که سوخت بگیرند و از سوختشان هم با باک اضافی از طبس تا اینجا بیایند و عملیاتشان را انجام بدهند و بروند قم، منظریه و از منظریه فرار کنند. سوخت آماده داشته باشند. چون مشکل هلیکوپترها این است که نمیتوانند بنزین بیشتر از 3-4 ساعت بردارند. اینها حداکثر شش ساعت سوخت همراهشان بود.

جریان طبس ودر بیابان مینشینند. یک واشر که اصلا فکر نمیشود. شما مثلا الان در کودتای نظامیماشینتان نشستهاید، یکی از آن سیمهایی که از زیر صندلی عبور میکند، جایی است که هیچ وقت محاسبه نمیکنید که آن سیم ممکن است پاره شود. ممکن است این دم دستها روی آنجایی که تصادف میکند، یک بار ضربه بخورد و پاره شود. ولی سیمی که از درون لوله با کابل از وسط معبری عبور میکند. معمولا انسان برای آن دیگر زاپاس برنمیدارد. واشری که اصلا فکر نمیکردند خراب شود کمک واشر آلومینیومی بدون دلیل در یک هلیکوپتر خراب میشود. لولهای که میبایست بنزین از آن عبور کند، باز میشود. مادهای که باید در هلیکوپتر بگردد، از آن لوله بیرون میریزد و دیگر نه آن واشر گیر میآید و نه می شود هلیکوپتر را تعمیر کرد. هلیکوپتر خراب میشود. بین راه که میآمدند، یک هلیکوپتر در نزدیکیهای بم به دلیل دیگر خراب میشود. باز شش هلیکوپتر بوده و ظرفیت کافی داشتند یک طوفان میآید. اگر کسی به طبس برود، میبیند که بیابان و شن است. بادی که میآید و یک مقدار شن و ماسه داخل این هلیکوپترها میشود، عیب پیدا میکند. یک شیر بنزین باز نمیشود. می خواهند بنزین بگیرند. این هلیکوپتر بنزینش را گرفته، باید از پهلوی این هواپیما برود و آن یکی بیاید. هلیکوپتر بلند میشود گردو غبار میکند. آن یکی که میخواهد بیاید نمیبیند به هواپیما برخورد میکند و هر دو آتش میگیرند و یک راننده در همین حال در سه کیلومتری منطقه یک ماشین بنزین داشته، جلویش را میگیرند و ماشینش را به گلوله میبندند و آتش میگیرد. آن یارو در تاریکی شب فرار میکند و برمیگردد. یک نفر از منطقه فرار کرده و دزدکی میرود. با خود میگویند اطلاع میدهد اگر بخواهند بمانند، فکر میکنند این میرود و به ژاندارمری میگوید و میآیند و میبینند، میخواهند حرکت کنند، ولی همه چیز خراب است، کجا بروند؟ با آمریکا تماس میگیرند، آمریکا میگوید برگردید. به زحمت خودشان را از معرکه بیرون میبرند و فرصت این که وسایلشان را هم از هواپیماها جمع کنند، نداشتند که اسنادشان ماند و ما با این اسناد حرکت اینها را خواندیم. حتی رمزشان هم ماند. ببینید لطف خدا چگونه است! آن قدر برنامه دقیق بود که اگر میآمدند و گروگانهایشان را بر میداشتند و میبردند، حداقل کارشان بود. چه ضربه روحیای به این ملت میخورد! چقدر این ملت ناراحت میشد که در قلب ممکلتشان و در قلب پایتختشان آمریکا از آن طرف دنیا آمده و اینها را برداشته و برده است! شکست روحی عجیبی برای ما و قدرت روحی عظیمی برای آمریکا بود. خداوند این را معکوس کرد. آمریکا رسوا شد و ملت ایران در دنیا به عنوان یک معجزه گر تحت حمایت الهی شناخته شد. از آنجا خیلی نمیگویم. از پریشب میگویم. نقشهای که اینها برای پریشب کشیده بودند که کودتا کنند البته از نظر ما که برنامهشان زیر نظرمان بود و میدانستیم خطر داشت. ولی چون زیر نظر بودند ما این را بی خطر احساس کردیم. اما اینها روی این قضیه خیلی نیرو گذاشتند، شما نمیدانید. این قضیه ریشهاش از یک ماه دو ماه نیست. از همان اوایل است. از همان اوایل شروع کردند. افراد ناراضی ارتش را، اخراجیها را، آنهایی را که تصفیه میشدند، متشکل کردند، پول دادند، اسلحه دادند. در رابطه با کردستان از آنها در آنجا استفاده کردند. ارتباط مستقیم با خارج داشتند، فراریهای خارج در مصر و عراق متشکل شدند، پولهایی که برده بودند و کمکهایی که آمریکا میکرد، تبدیل به ریال شد و در ایران خرج میشد. جریاناتی بود. بعد از قضیه آمریکا و طبس که ما قضیه را دنبال میکردیم، حدود یک ماه و نیم پیش مطلع شدیم که اینها بعد از شکست طبس به فکر یک ضربه نظامی و کودتا افتادند و زیر نظر بودند. البتّه گوشه کنارشان نه همهشان. مطلب معلوم بود یعنی سرنخی بود که گم نشود که دارند چه میکنند؟ اینجا این مسأله را تأکید کنم که ما این اطلاع و این نظارت و این فتح را نه از نیروهای مسلح و چیزهای دیگر، بلکه از مردم داریم.

تشکیلات منظمشما میدانید که ما هنوز تشکیلات اطلاعاتی جاسوسی قوی نداریم. اطلاعاتیساواک را منحل کردیم. اطلاعات شهربانی تقریبآ هیچ، یا کم است. رکن  2 ارتش هنوز کار حساسی ندارد. چون اکثر افراد آنها غیر قابل اعتماد بودند یا فرار کردند یا نمیشود آنها را در جریان گذاشت. بنابراین برنامه یک تشکیلات منظم اطلاعاتی نیست. اما در مقابل مردم منبع اطلاعاتی ما هستند.

اطلاعات مردمیآن روزهای اول چریکهای فدایی خلق، احمقانه حرفی زدند که خیلی معنادار بود و حرفشان این بود که اینها میدیدند هر کاری میشود و هر جا میروند، مردم با اینها مخالفت میکنند. در یکی از بیانیههایشان گفتند: ما در گذشته با هشت هزار ساواکی مواجه بودیم الآن 35 میلیون ساواکی در مقابل ما هستند. نادانها نفهمیدند چه میگویند، اگر همه مردم در حکومتی این جوری کار میکنند، شما دیگر چه میگویید؟ این را که نمیشود گفت ساواکی! شما توقع دارید به خانه مردم حمله کنید و فرد در مقابل شما هیچ مقاومت نکند، هیچ نگوید! این توقع احمقانهای است. این قبول نمیشود، منصفانه نیست، واقعیت این است. البته انصافآ نیروی سپاه، کمیتهها و ارتش مخصوصآ انجمنهای اسلامی ارتش خیلی مواظب بودند. اما مسأله اینها نبود. مساله این بود که مثلا من در این سخنرانی که حالا شرکت میکردم از سخنرانی که میروم یک مقدار نامه به دست من میآید. بعد میروم نامهها را میخوانم. میبینم تعدادی از مردم به ما اطلاعات دادهاند. مثلا یک خانم نشسته در جلسه احساس کرده که میداند مثلا برادرش یا شوهرش یا پسرش یا آشنایانش در کارهای بد هستند، اینجا در جلسه تحت تأثیر قرار میگیرد و با ایمان قلبیش میگوید، ما این را میگوییم.

ایمان به خدا ویک چیزی مینویسد و میدهد و میگوید که در فلان خانه حرکات وجدان دینیمشکوکی است. در هیچ  رژیمی این جوری نیست؛ یعنی، اگر حکومت مال مردم باشد و مردم حکومت را از خودشان بدانند، این جوری پیش میآید. همین آقایان که خیال میکردند این افراد جزء آنان هستند، وقتی وجدان دینی آنها را تحت فشار قرار میداد، با خود میگوید خدایا اینها میخواهند خانه امام را بمباران کنند. این مینشیند و فکر میکند. یک ذره به خدا ایمان دارد. یک ذره امام را قبول دارد. یک ذره امام زمان(عج) را قبول دارد. در مغزش تجزیه و تحلیل میکند. میگوید من اطلاع داشته باشم و بیایند روی خانه امام بمب بیندازند و امام را جزغاله کنند، من چه کنم و جواب امام را چه بدهم؟ از رختخواب بلند میشود. ساعت 12 شب در به در میزند که یکی از ما را پیدا کند و بگوید که مثلا فلان ساعت میخواهند فلان کار را بکنند و این نیروی عظیم در دل مردم با اینکه اینها خیال کردند همه شخصیّتهای کشور با اینها هستند، یعنی اینها وقتی که به این باند رفتند، به آنها گفتهاند فقط یک عده آخوند آن طرف هستند، همه با ما هستند. چند پاسدار و چند آخوند هستند! وقتی دو جا را بمباران کردیم، مردم همه با ما هستند.

یک جریانیک آقایی که آمده بود و به یکی از دوستان ما اطلاع میداد که میخواست اطلاع رسانیبه آقای خامنه‌ای اطلاعات خود را بدهد. مادرش نصف شب او را فرستاده بود، شما را به خدا ببینید. این مایه مردمی بودن حکومت است، مادرش ساعت  12 شب مطلع شده بود که اینها فردا شب برنامه دارند، البته ما از پیش میدانستیم این اطلاع اضافی فقط یک نقطه را روشن کرد، مادر به پسرش میگوید که مادرجان، چطور میتوانید صبر کنید و شاید آمدند خانه امام و مجلس را منهدم کردند و این قدر آدم خوب کشته شد، چه میکنید؟ جواب خدا را چه میدهید؟

برو بگو، به مادرش میگوید مادر! این طوری که به من گفتهاند میترسم هر جا بروم بگویم، خودشان هم دستشان در کار باشد و من گیر بیفتم. توکل بر خدا میکند و میگوید: من میروم به فلانی میگویم (یعنی آقای خامنه‌ای، امام جمعه) اگر ساعت 8 برنگشتم تو بدان که آقای خامنه‌ای هم دستش با آنهاست و مرا گرفته اند. تو برو به امام بگو. امام با اینها نیست. تو برو در خانه امام و بگو پسر من رفته.

شما را به خدا ببینید. آنها از نظر  روحی این جوری کار کردهاند. این قدر خطر برای اینها پیش بینی کردهاند. ولی این احساس انسانیت و دینی و رسالت انسانیش وادارش میکند که بیاید و این جوری حرف بزند. تا صبح نخوابیده بود. آنهایی که میخواستند بیایند، اعتماد نمیکردند، نمیتوانست به آنها بگوید. رفته بود مثلا به پادگان ولی عصر که من با آقای خامنه‌ای کار دارم.

کودتا و اعلامیه!چکار داری؟ نمیتواند بگوید. میترسد اینها هم جزء آنها باشند. یک کار حیاتی دارم. میخواهم بگویم، به ما بگو، ما میگوییم، نه، باید خود ایشان را ببینم. نصف شب به چه زحمت بیایند؟ پیدا کنند، بگردند و جایی پیدا کنند تا ساعت 5 صبح رساندند. مسأله این است.از یکماه و نیم پیش جریان همین طور مثل حالا که میگویم از طریق خود مردم بر ما مکشوف شد که اینها دارند آماده میشوند. اعلامیهشان را هم آماده کردهاند که بعد از کودتا بخوانند، همین اعلامیه کوتاهی که دیشب آقای بنیصدر از رادیو تلویزیون خواندند که شنیدید، دو سطر او همین اعلامیه کوتاه آماده شده بود که به محض اینکه جماران، مجلس، نخست وزیری و پادگان ولیعصر را بمباران کردند و رادیو را گرفتند، این اعلامیه را بخوانند:

"هموطن! همقطار!" ارتش نجیب ایران بساط حکومت آخوندیسم پوسیده را به هم ریخت. شهربانی، ژاندارمری، ارتش به ما پیوسته و اعلام وفاداری کردند و هرگونه مقاومت باشد، سرکوب میشود." کوتاه، و این را مکرر بخوانند. این اعلامیه از پیش آماده شده بود".

لطف خدا و حرکتشان زیر نظر بود. در اصفهان بودند، در تبریز بودند، در تهران بودند، در کمک مردم وهمدان بودند، اول میخواستند از پایگاه یکم شکاری کارشان را شروع شکست دشمنکنند، دیدند مشکلاتی دارد و نمیشود. برنامه را به همدان منتقل کردند و مجبور شدند دو هفته تأخیر بیندازند که صبر کردیم و پریشب که بنا بود دو مرحله انجام شود، یک مرحله آن نیروی مسلح متفرقشان پادگان را در ساعت 12 شب تصرف کنند. پادگان که تصرف شد. هواپیماها آماده است. خلبانهای خریده شدهای که حاضر و آماده شده بودند، ساعت 8 شب از اینجا حرکت کنند. خودشان را تا 2 بعد از نصف شب به همدان برسانند و ساعت 4 صبح از آنجا حرکت کنند و برگردند و با هواپیماها عملیات را شروع کنند. ما هم در همدان حاضر بودیم که جلوی مرحله اول را بگیریم و هم در اینجا حاضر بودیم که نگذاریم خلبانها بروند. میخواستند خلبانها را در ساعت 5/7 به پرواز در آورند. عدهای را بازداشت کردیم در آن محلی که بنا بود اجتماع کنند (پارک لاله حالا یا بلوار کشاورز که اجتماعشان بود) آنجا یک اتوبوس حاضر بود که بروند. البته نیم ساعت پیش از اینکه وقت آن برسد، متوجه شدند که تحت تعقیب هستند و نیرو در اطرافشان است. خواستند فرار کنند. یک عدهشان را گرفته اند و یک عده هم هنوز نیامده بودند. به هر حال این جوری، با اطلاعات این جوری و با لطف خدا بود. خیلی مسائل هست که نمیشود مطرح کرد، توطئهای را که چندین ماه رویش کار شده و چقدر پول خرج شده و چقدر اسلحه آمده و چقدر در خارج برنامه ریختهاند؛ در مصر، در عراق، ارتش عراق 7 هزار نفر پشت مرزها آماد کرده بود که به محض اینکه پادگان تصرف شد، آنها از 6 نقطه وارد ایران شوند. آنها هم یک میگشان در مرحله اول سوخت و روی زمین افتاد. دیدند در داخل خبری نشد، برگشتند و شکست خوردند.

عکس العمل اماماینها به عنوان یک نمونه است که لطف خداوند این طوریست. البته اگر اینها درجریان کودتامیآمدند و بمباران هم میکردند، چیزی پیش نمیبردند. فقط خسارت میزدند. چون ما عصر چهارشنبه که خدمت امام رفتیم و درست همان ساعتی که اینجا خلبانها را میگرفتند، خدمت امام بودیم. با امام صحبت کردیم و جریان را به ایشان گفتیم. ایشان میگفتند که؛ اصلا فکر اینها احمقانه است چطور؟ به فرض که آمدند، با این مردم چه میکنند؟ با این پاسدارها چه میکنند؟ چطور به خیابانها میآیند؟

آن روزی که ارتش را داشتند، ساواک را داشتند و این همه قدرت داشتند، چه کردند؟ حالا اگر چند هزار نفر هم داشته باشند، چه از پیش میبرند؟ این سربازها که با اینها نیستند! حالا بماند منقل و تریاکش را داشته باشد، چکار دارد بیاید کشته شود؟! اصلا برای امام قابل قبول نبود که اینها این قدر احمق باشند و واقعآ هم احمقانه بود.

هدفگیری صحیح وخیال کرده بودند که میشود کاری کرد. دو روز پیش اطلاع پیدا کردیم که رحمت خدانفری 10 هزار تومان به اینها داده و گفتهاند که این خرج خانوادهتان که میخواهید بیایید. وقتی که فلان کس برگشت حقوق رسمی شما آن موقع داده میشود که از آن 10 هزار تومانها مقدار زیادی به خود ما برگشت! افراد مؤمنی که آنجا بودند، پولها را گرفتند و گفتند ما تصرف نمیکنیم، میرویم میدهیم. آمدند و به خزانه دادند. وقتی استقامت مردم باشد و حال مردم باشد و هدفگیری صحیح مردم باشد، حمایت خدا در مواقع لازم میآید «بَلی اِنْ تَصْبروُا وَ تَتَّقُوا وَ یَاْتُوکُمْ مِّنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْددْکُمْ رَبُّکُمْ بخَمْسَةِ الافٍ مِّنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمیüنَ»[9]  میفرماید: شما از اینکه ملائکه شما را نجات دادند،

خیلی تعجب نکنید. اگر شما صبر و تقوا داشته باشید و همه دشمنان یک دفعه به سر شما بریزند، خداوند به جای سه هزار ملائکه، پنج هزار ملائکه با علامت برایتان میفرستد که بشناسید که اینها رحمت خدا هستند و از شما حمایت میکنند. ملائکه خدا آن روز در یک زمان میآمدند و امروز این طوری میآیند. ملائکه خدا به این نحو کمک میکنند.

شش ماه توطئه، نقشه، پول، خرج، دلهره و زحمت برای ما فقط یک تفریح شده است! یعنی ما واقعآ به اندازه یک تفریح و جلسه خودمانی بیشتر نیاز نداشتیم که برای اینها وقت صرف کنیم. پریروز که خدمت امام بودیم، به جای اینکه آنجا بنشینیم و فکر کنیم چه غصههایی داریم، امام که کم میخندند، آن شب زیاد خندیدند. این مردمی که تحت حمایت خدا وزیر چتر و لطف خدا و استقامت و جهادشان زندگی میکنند، سرنوشتشان این است و تازه اینها مراحل زحمت است. یعنی مراحل جهاد شماست. اگر این استقامت و این تلاش و این جهاد ادامه پیدا کند، امیدواریم که وعده موعودالهی برسد و در آینده به رحمت خدا و جامعه انسانی اسلامی، آزاد و آباد برسیم. من با شما و دوستان عزیزمان خدا حافظی میکنم.

            والسّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته