سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در جلسه هیأت انصارالحسین پیرامون جامعه اسلامی و جنگ

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در جلسه هیأت انصارالحسین پیرامون جامعه اسلامی و جنگ

  • جمعه ۹ آبان ۱۳۵۹

 

بسماللّهالرحمنالرحیم

اَلْحَمْدُ لله وَالصَّلوةُ عَلی رَسُوِلِ الله ِ وَ اَلِهِ أَجْمَعیِنَ. قالَ اَلْعَظیمُ فیِ کِتابهِ، اَ عُوذُ بالله مِنَ الشَّیْطانِ الَّرجیِم: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَکُرْهٌ لَّکُمْ وَ عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْأً وَّ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ عَسی اَنْ تُحِبُّوا شَیْأً وَّ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ»[1] .

جلسهای است که خاطرات دوران طولانی و پر ماجرا و در عین حال شیرین و الهام بخش را به خاطر میآوریم. خیلی خوشحالم که توفیق مختصری پیدا شد، خدمت شما رسیدم. البته کیفیت کار مرتب نبود. در این هفته به من گفتند، این جمعه را گرفتاری داریم و جلسه نباشد. دیشب دوباره اطلاع دادند که فردا ساعت 8 باید در جلسه باشی. امروز هم من ساعت 8 کار داشتم. ولی تلفن کردند که آقایان منتظرند و من ناچار آمدم. هم دیر شد که اسباب شرمندگی است و هم در جلسهای که سخت مورد علاقه بنده هست و قاعدتآ باید بهتر مهیا میشدیم و بیشتر صحبت میکردیم، آن آمادگی و آن فرصت را نداریم.

خاطره این جلسه برای من و دوستان ما خیلی جالب و الهام بخش است. روزهایی که همه جلسات مؤثر و سازنده را در این کشور تعطیل کرده بودند، این جلسه هیأت انصار به هر شکل که بود، با زحمت دوستان و فداکاری جمعی ادامه پیدا میکرد. مرکز تجمع اهل درد، اهل تشخیص و فکر بود. هفتهای یکبار به عنوان انصارالحسین به هم میرسیدیم، هم مطالب و مسائل رد و بدل میشد و هم مباحث روز مطرح میشد. به پرونده خودم در مرکز اسناد انقلاب اسلامی که ساواک تهیه کرده و موجود است، مراجعه میکنم، میبینم اوراقی از گزارشهای ساواکیها از "جلسه انصارالحسین" ثبت است که تاریخ بسیار خوبی است. خودمان موفق نشدیم، تاریخ هیأت انصار را بنویسیم اما در گزارشهای ساواک این تاریخ ثبت شد. لابد همان حرفهایی که راجع به سخنرانیهای من هست، در مورد سخنرانیهای دیگران و بقیه مسائل جلسه هم هست. مأمورین ساواک گزارش میدادند. سخت عصبانی بودند. جلسه را به عنوان یک مرکز توطئه شناخته بودند و سخنرانیهای جلسه را به عنوان تحریک و سخت سازنده ضد رژیم تشخیص داده بودند و عوامل تشکیل دهنده جلسه را به عنوان مسلمانانی که سخت مقاومت میکنند و هیچ چیز نمیتواند اینها را از پا در بیاورد و هر یکیشان را که میگیری، یکی دیگر جایش را پر میکند، معرفی می کنند و میگویند جلسه را هم که ببندیم، ممکن است به کارهای زیر زمینی بروند و همین مقدار پناهگاه برای افکار مردم هم نباشد. در تناقض عجیبی گرفتارند. روی هم رفته از مطالب جلسات آگاه بودند.

خواست خدا وعدهای قیافههای جدید هم پیدا شدهاند که بچههای 4-5 سال پیشاند. حالا خوبی وبدیبزرگ شدهاند و دیگر جزء مجاهدان و سخت کوشان و سرمایههای انقلابند. امیدواریم این جلسه که حق تاریخی در انقلاب دارد، در دوران بعد از انقلاب هم نقش خود را داشته باشد و بتواند راه خود را ادامه بدهد. چون هیچ وقت انقلاب تمام نشده و یک مسلمان تا زنده است باید انقلابی باشد. اصلا نباید فکر کرد فطرت بشر و تاریخ بشر یک روز جور دیگری میشود، از قرآن در میآید که تا روز قیامت این است، تا این دنیا، دنیاست و تا انسان، انسان است با همین طینت است، با همین حال است، با همین شیطان است، با همین فرشته خوبی است، با همین درگیریهاست، با همین خوبیهاست، با همین بدیهاست.

در درون خود انسان ـ تا زنده است ـ این جنگ هست؛ یعنی نیروهای شیطانی و فرشتهای در یک انسان هیچ وقت آشتی نمیکنند. تا آن لحظهای که ما زندهایم، به گونههای مختلف دو نیرو و شاید چند نیرو در وجودمان در تضاد هستند. منتها اشکال این شیطانها فرق میکند. آدم، پیر هم که شد، فرسوده دم مرگ هم که شد، باز جوانههای شیطانی در وجودش پیدا میشود. دیگر نمیتواند شهوترانی و دعوا و این چیزها بکند. ولی هوسهای دیگری در انسان سبز میشود، شاید هم رشد میکند. حرص در انسان نمیمیرد. توسعهطلبی در ابعاد دیگرش در انسان رشد میکند و تا انسان، انسان است، این دو نیرو در وجودش هست و این اصلا خواست خداست و داستان آفرینش انسان است که خدا چنین موجودی را آفریده و برای انسان آزمایش هم قرار داده است.

همین حالت به جامعه منتقل میشود؛ یعنی جامعه بدون تضاد نخواهید داشت. منتها این تضادها، هر وقت به شکلی رو میشود. اگر ما با یک دولت خارجی جنگ داشته باشیم، تضادهای درونی مان ضعیف میشود و کمتر جلوه میکند. به محض اینکه آن تضاد بزرگ حل و جنگ تمام شد، دوباره در داخل خودمان جنگهایی شروع میشود. تشخیص انسانها مساوی نیست.

زندگی همراهگاهی دو اشتباه، گاهی یک اشتباه با یک تشخیص حق و گاهی مخلوطی از باجنگ اشتباه و تشخیص حق به جان هم میافتند. همیشه در جامعه انسانی آن گونه که قرآن و تحلیل زندگی انسان و تاریخ میگوید و آن طوری که میشود باتوجه به متن وجود انسان و جامعه و ترکیب و تمایلات انسانها پیش بینی و تحلیل کرد، این است که زندگی انسان اصلا توأم باتلاش، درگیری، جهاد و قتال است. این زندگی است. منتها ادیان آسمانی مقرراتی آوردهاند و دنیا هم به آن رسیده است و بحث کردهاند که جنگها و جهاد، در محدودهای بماند که زیاد مخرب نباشد. قرآن هم به عنوان یک واقعیت این مسأله را پذیرفته که زندگی انسان همراه با جنگ هست. همان طوری که میگوید «کتب علیکم صیام» یا «کتب علیکم الصلااة ان الصلاة کانت المومنی کتابا مقتدنا» همان جور هم میفرماید «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ». همان طور که نماز جزء فروع دین است، جهاد هم جزء فروع دین است. معلوم میشود این چیزی است که همراه و هم سنگ نماز در زندگی انسان وجود دارد.

همزیستیتزی در دنیا، مخصوصآ در دنیای غرب است که زیاد روی آن تکیه میشود که مسالمت آمیزهمزیستی مسالمتآمیز است. خیلی در دنیا مطرح است. همزیستی مسالمتآمیز قابل قبول است. اما اگر انسان فکر و مکتبی داشته باشد و معتقد باشد این فکر حق است و باید در دنیا حکومت کند و صلاح، سعادت و ارزش انسان با این تز، فکر و ایده است و نباید مکتبش برخلاف آن حرکت کند، نمیشود گفت حرکت نکن. حرکت که کردی چیزهایی که با این فکر مخالف است، با شما درگیر میشود. حالا آن که درگیر میشود یا باز یک مکتب است یعنی باز یک صاحب فکر با شما میجنگد؛ اینجا جنگ دو مکتب میشود؛ یا یک غیر مکتب یا شهوت است. یک ریاست طلبی، توسعهطلبی و انحصارطلبی است چیزی ـ و نه مکتب ـ در مقابل فکر شما قرار میگیرد. باز هم شما جنگ دارید. اینجا چه جور برخورد کنیم؟

تز اساسی یک برخورد همین مرفه گونههای جهان هستند که مطرح میکنند. میگویند دنیای غربیک جوری با هم کنار میآییم، سازش میکنیم. یک جوری کنار هم میایستیم. یک مقدار ما تنّزل میکنیم، یک مقدار آنها تنّزل میکنند، زندگی میکنیم. این یک نوع برخورد است. یعنی از در صدی که هست صد درصد نمیتوانیم داشته باشیم، 50 در صد ما میگیریم و 50 در صد او میگیرد. 40 در صد ما میگیریم، 60 در صد او میگیرد. هر کس زورش بیشتر است، بیشتر میگیرد و صبر میکنیم، این جوری زندگی میکنیم. این جوری برخورد است که دنیای رفاهطلب و آسایشطلب و کوتاه بین، آسایش را محدود به همین چند روز زندگی حیوانی میکند. یعنی در این دنیا چنین چیزی را انتخاب کرده است. آمریکا میتواند هم با کوبا دوست باشد، به عنوان یک حکومت مارکسیستی افراطی مثلا سربازهایش میآیند در آفریقا میجنگند و هم میتواند با جایی مثل کره جنوبی یا جایی مثل آفریقای جنوبی و عربستان سعودی و اردن هم دوست باشد، چون میگوید ما میخواهیم، بهتر زندگی کنیم، بیشتر بخوریم و لذت ببریم. برای این انسان که برنامه نداریم، آینده انسان که برای ما مطرح نیست. بهتر زندگی کردن مطرح است؛ یعنی یک چیز به نام اصالة اللذة که تز اساسی دنیای غرب است، میتواند برای خود چنین چیزی ترسیم کند. دنبالش هم راه بیفتد سازمان مللها و جامعه مللها و دادگاهها همه این را تعقیب کنند. این یک جور حرکتی است.

با این حرکت انسان نمیتواند مکتبی باشد؛ یعنی میتواند باشد و زندگی کند، بهتر زندگی کند، طالب زندگی بهتر و راحتتر باشد. این یک فکر است.

جامعه همراه با جنگیک فکر این است که ما انسان را جور دیگری میبینیم. این نحو زندگی را مناسب شأن انسان نمیبینیم، فکر میکنیم این انسان در تباهی است و خودش نمیفهمد، ما رسالت داریم که این انسان را پیدا کنیم و او را متوجه کمبودهایش کنیم و دست او را بگیریم و به سعادت برسانیم و برای سعادت هم یک خط خاصی ترسیم کردهایم که انبیا دنبال این جریان هستند. لذا زندگی یک پیغمبر بدون جنگ و درگیری نمیشود. یک صاحب مکتب بدون نزاع، مخاصمه و تحمل محرومیت یا تحمیل محرومیت بر مخالفش اصلا نمیتواند راه خود را ادامه بدهد. پس در مکاتب دنیای موجود با طبیعت معجون انسان و با تفاوت انسانها با واقعیتهای مشهود و ملموس و تجربه شده، جامعه همراه با جنگ است.

قرآن هم این واقعیت را گرفته و میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ» کلمه «کتب» بیش از هر چیز واجب بودن امری را میرساند. نوشته شده و جنبه ملازمه دارد، یعنی تمام شدنی نیست. درباره نماز هم همین را میگوید. درباره روزه هم همین را میگوید. اینها چیزهایی است که تا انسان، انسان است، باید داشته باشد. انسان نمیتواند بدون نماز، رابطه عبادی با خدا داشته باشد. در راهش نیست، لذا نماز باید همیشه باشد.

انسانی که نخواهد ریاضت روزه را تحمل کند، نمیتواند راه حق را برود. لذا باید روزه باشد و انسانی که بخواهد مسلمان باشد، باید به آن عمل کند. «کتب علیکم» یعنی بر شما واجب است. شما که میخواهید مسلمان باشید، باید آماده باشید که جهاد و قتال و جنگ را به عنوان یک مسأله اجتناب ناپذیر جزء زندگیتان کنید. اگر ما بخواهیم مسلمان باشیم، آن هم امروز در دنیایی که این طوری است، «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَکُرْهٌ لَّکُمْ»: اگر چه شما از این جنگ نفرت دارید و مورد «کره» و خشم شماست و دلتان نمیخواهد داخل جنگ باشید.

جنگ، منشأ خیرطبیعی است؛ یعنی طبیعت انسان رفاه طلب است. در جاهای دیگر درباره انسان گفته شده که: «آن الانسان لربه لکنود و انهلحب الخیر الشدید»: آدم دنبال چیز خوب، آن چیزی که به او رفاه و آسایش و به قول خودش لذت میدهد، است. این طبیعت خاکی  ماست که این جوری هستیم. این جوری آفریده شدهایم. «کتب علیکم القتال و هو کره لکم» شما از جنگ خوشتان نمیآید. خوب حالا چی؟ قرآن میفرماید: شما اشتباه هم میکنید. این جور نباشد که خیال کنید چون بدتان میآید، واقعآ باید همین طور باشد. نه، «عَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْأً وَّ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ» خیلی چیزها هست که شما از آنها بدتان میآید و کراهت دارید، ولی اینها برای شما خیر است. همان که «انه لحب الخیر الشدید» شما دنبال خیر هستید. منتها همیشه نمیتوانید مصداق خیر را تشخیص بدهید. خیال میکنید در یک خانه خوب و ماشین خوب و کار خوب و راحت دائم و لذت و تفریح و با زن و بچه زندگی کردن در خانه خیر است. نه، این نیست. همه خیر انسان این نیست.

اگر انسان برای همین ساخته شده بود و اگر برای همین زنده بود و اگر ما تمام میشدیم، تازه اگر همین جور هم بود، معلوم نبود بدون جنگ باشد. چون ملتی که نجنگد، بعد از مدتی همین را هم از آنها میگیرند. اگر همین هم بود، بدون جنگ نمیتوانستیم به این برسیم. ولی این هم نیست. اصلا سعادت انسان چیز دیگری است و انسان، انسانیت و خیر را جای دیگری پیدا میکند.

خیر و شرشما خیلی چیزها را خیر میدانید که اینها در واقع شر است «عَسی اَنْ تُحِبُّوا شَیْأً وَّ هُوَ شَرٌّ لَّکُمْ» شما خیلی چیزها را دوست میدارید؛ ولی این شر است و مصیبت و نکبت برای شماست که در حقیقت باید از آن پرهیز کنید. پس چه کنیم؟ ما چیزی که خیر تشخیص میدهیم، دنبالش میرویم، چیزی هم که شر تشخیص بدهیم و نخواهیم که از او فرار کنیم چه میکنیم؟

قرآن میفرماید: راه شما این  است: «واللهیعلم و انتم لاتعلمون». خدا میداند، شما نمیدانید. خدا میداند به ما چه؟ خدا میداند، خدا هم کار خودش را کرده، انبیا را فرستاده و قرآن را فرستاده و در قرآن خیر و شر ما را گفته و برای قرآن مفسر قرار داده و ائمه ما آمده و این قرآن را تفسیر کردهاند و فقها را جانشین ائمه قرار دادهاند و آنها با معیارهای دینی محتوای قرآن را برای ما میگویند. بنابراین ما تا حد ممکن به تشخیص میرسیم.

یک سنتاین سنتی است که در تاریخ و همه زندگی انبیا بود «وکأیّ من بنی قاتل معه ربیون کثیر» چه بسیار پیامبرانی که در رکاب آنها انسانها واقعآ انسان بودند، البته ربی چندین تفسیر دارد: علما، مجاهدان، شخصیتها، عارفان و همه چیز تفسیر شد که همهشان به این مضمون برگشت میکند. انسانهایی که واقعآ انسانند. شرایط انسانی میتواند با نسبتهای مختلف در یک انسان وجود داشته باشد.

            والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته