سخنرانی آقای هاشمی در جمع کارکنان صدا و سیمای جمهوری اسلامی پیرامون اهمیت جنگ تبلیغاتی
سخنرانی در جمع کارکنان صدا و سیمای جمهوری اسلامی
بسماللهالرحمنالرحیم
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«
این ملاقات برای بنده، بسیار مطلوب و ملموس است از این جهت برای من یک حرفه مأنوسی است که قالب حقیقی ما را همان تبلیغ و ارشاد تشکیل میدهد و بقیه چیزها تحتالشعاع آن است. تحقیقاً کارکنان صداوسیما هم چنین حالتی دارند.
این واقعیت را کسانی که در مدیریت هستند و یا در کارهای سیاسی با آنها تماس دارند، خوب درک کردند که جنگ تبلیغاتی در کالبد حرکتها بسیار مهم است و اگر نگوییم نقش اول را دارد، حداقل باید قبول کنیم که نقش بسیار مهمی را در رسیدن به اهداف بر عهده دارد. اگر تبلیغ درست انجام بشود، به اهداف خود میرسیم. تبلیغ در واقع مرحلهای برای رسیدن به اهداف و جلو فساد را گرفتن است. تبلیغ آن است که مطلبی را به دیگران القاء کند و برساند. اگر این القاء و تبلیغ درست انجام بشود، حرکت را خیلی نزدیک میکند؛ یعنی اگر کارها منهای تبلیغ و ارشاد باشد، حرکتها کند است. اگر انسانها نفهمند که ما چه میگوییم و ما چه میخواهیم، خوبی ما و ارزشهای ما را درک نکنند، کارهای اجتماعی بی اثر میشود و این بسیار روشن است. دنیا این مسأله را خوب فهمیده و برای این مسأله هم خیلی نیرو میگذارد.
متأسفانه خیلی از تبلیغات زمان ما، این است که گمراهی در آن فراوان است؛ یعنی خُدعهها و حیلهها و فریبها و به جای روشن کردن و ارشاد کردن، گمراه کردن است و این نقشه کشیده شده است که ذهن مردم را با غیر واقعیت آشنا میکنند و فشار تبلیغاتی را میکشند به سوی گمراهی و غیره و خیلی از تبلیغات دنیا، به خصوص در حال حاضر گمراه میکنند، و از نظر روانشناسی حد اعلای بهره خود را میبرند و در کیفیت القاء بهترین شرایط را به خاطر ساخت علم و فکر در اختیار دارند و از لحاظ مسائل، بالاترین سطح را در اختیار دارند، شرایط زندگی و چیزهای دیگر را هم را که میدانند، لذا گمراهی واقعی درست میشود.
ما یکی از آرزوهایمان در گذشته وقتی که مبارزه میکردیم، این بود که بتوانیم تبلیغ را در حوزه صحیح بیان کنیم، چون واقعاً مردم همیشه راست حرف زدند، این باعث میشود که خدمتشان مستقیم و صاف و سالم باشد و با کلک و حیله و تزویر مواجه نشوند که تمرین کجی کنند و ببینند که همه دنیا کج است و کسی ارزشش را از دست دهد که این از آرزوهای ماست که یکی از عوامل اصلی طبیعت اسلام همین است که همه راست میگویند و حتی صحیح اداء بشود و آدم نخواهد با حیله و تزویر پیش برود و آن را گمراه کند.
یکی از رموز جهش در انقلاب اسلامی ما در سال 56 و 57 این بود که با پایههای صحیحی از لحاظ فکری، روابط صحیح با مردم برقرار کرده بودند. آن روزها و سالهای طولانی که ما داشتیم، خیلی سخت بود، از زمان پهلوی که روابط روحانیت با مردم کمی مشکل شد و بعد روحانیت در بین مردم و در روستاها بود، با زندگی مردم مخلوط بود و مردم احساس صداقت میکردند. طلبهای که از قم بلند میشد و چیزهایی هم یاد گرفته بود، در روستایی میآمد و مسجدی هم درست میکرد و باز به قم برمیگشت. فرض کنید زندگی ما همین طوری گذشت و همین زندگی ما بدین صورت پیش میرفت که ماه محرمی و رمضانی میآمد و یک چیز تازهای یاد گرفته بود و میرفت دوباره به مردم میگفت، مردم حرفهایی را و راههایی را به طور صاف و ساده که به عقل خودشان آنها را تشخیص میدادند. در مساجد همین حالت بود، رابطه آخوندها به خصوص با مردم همین گونه بود.
خوب! یک سری هم رابطه نداشتند و برداشتی هم از روحانیت نداشتند، همان محیط محروم تبلیغ رو در رو و صادقی که در آن بود، راهی را درست کرد و آن روزی که مردم را دعوت کردند که بیرون بیایید، در خیابانها میدیدید آنهایی که دعوت را پذیرفته بودند در جلو راه میافتادند و همیشه صف اول را روحانیون شناخته شده تشکیل میدادند. این حالت تا آن لحظه آخر، واقعیتها را ترسیم میکرد، که این هماهنگی و صفا و صمیمیت را داشت. الحمدلله تاکنون هم توانستیم این مسأله را حفظ کنیم. هنوز تا حدود زیادی این واقعیت را میبینند که در جبههها، این بچههایی که طلبه هستند شهید و جانباز هم میشوند. یک مجموعهای این چنین هستند و به همان نسبتی که در سایر قشرها وجود دارند، اینها هم وجود دارند، اگر این حالت بماند؛ یعنی این صفا و صمیمیت بماند، حرف هم میتواند جای خودش را باز کند؛ و این در محدوده زندگی است و اگر تبلیغ با واقعیتها و با صداقت توأم باشد، ممکن است کُند اثر کند، اما این عمیق است و ماندنی است.
دنیا در بسیاری از مسائل این مورد را ندارد و تهی است و تفاوتی که در بین انقلاب ما و انقلاب دیگر کشورهای دنیا وجود دارد، این واقعیتی است که در انقلاب ما وجود دارد. هر سال تبلیغاتی را به راه انداختند تا این انقلاب را از بین ببرند، موفق نشدند که کار فکری کنند، به خاطر پایههای صحیح این ارتباط است، دریافتهای مردم و تبلیغات آنها چیزی بوده که در مردم مانده است. لذا این گروه که از رادیو هستند میدانند که عراق و چه قدر رادیوهای بیگانه، تقریباً در همه ساعات فحاشی میکنند و بد میگویند، عیوبی هم در جامعه ما هستند که برای آنها خوراک باشد و نوعی عیوب هم میتوانند پیدا کنند که آن را بزرگ کنند و قشر ناراضی را به برخاستن برافکنند. کلاً چیزهایی در جامعه ما وجود دارد که برای آنها عیوب است و واقعاً خوراک آنها است و با آنها جوسازی میکنند.
این خیلی زیاد است و از طرف دیگر فشار زیادی که از طرف خود جامعه وجود دارد، و جامعه ما محفوظ است و آن گونه هم نیست که کسی بتواند حرفهای خود را بزند. در همه جا حرف میزنند و این مسائل هم کافی است که دنیا کمی از اینها استفاده کند. این اصطکاک یک چیز عجیبی است و برای ما هم عجیب است که این گونه فکر نکنید که مخصوص رادیو و تلویزیون است، نه در همه جا صحبتهایی هست، همین نماز جمعه، پنج سال میگذرد و روحانیون از اول روز جمعه، همه کارهایشان را میگذارند و روز جمعه به دانشگاه تهران میآیند و نزدیک عصر میرسند به منزلشان، در این آفتاب و یا سرما و در هر شرایطی میروند و همیشه این حرکت مواج است. در راهپیمایی و شرکت در انتخابات، یک بار، دوبار، ده بار... میآیند پای صندوق، و یا اعتراض میکنند و یا رأی میدهند، کی در تاریخ تهران یا تاریخ ایران وجود داشته که دو، سه میلیون رأی را در صندوقها بریزند و این یک مایه بسیار مطمئنی است برای ما و تبلیغات.
اگر بخواهیم درست انجام نشود، این صف نباید این قدر طولانی باشد، این آرزوست، بهترین نشان دیگرشان جدایی است، آنجا دیگر حرفی برای گفتن ندارند. رزمندگانی که در جبههها هستند و دارند مقاومت میکنند و مثلاً در سنگر نشستهاند و خمپاره سرشان میریزد و از جای خود تکان نمیخورند، اینها یک پایه محکم در وجودشان است و تبلیغات به نحوه خوبی انجام شده که در وجود این اشخاص محکم است.
شما اُسرای عراقی را میبینید، گزارشگرها رفتند در بین آنها و دیدند آنها چه روحیهای دارند و بچههای ما هم چه روحیهای، دو روز پیش این خبرها پخش شده بود که این یک گوشهای از کار است و آنها همه را هم که نمیگویند، خبرگزاریهای غربی معمولاً همه حرفها را پخش نمیکنند، نقاط منفی را میخواهند بگویند که یک چیز است و گاهی از دهنشان در میرود که در فرهنگ آنها خوار است و در فرهنگ ما که میآید ارزش است و چند روز پیش رفتند به اردوگاه اُسرای ایرانی در عراق و بخش نامه دوازده ساله تا شانزده ساله را که اخیراً به غربیها نشان دادند، وقتی که خبرنگارها به آنجا میروند بچههای ایرانی با کفش حمله میکنند به این خبرنگارها و به اینها اجازه تهیه خبر نمیدهند و میگویند شما دارید دروغ میگویید و نمیدانید که بچهها چه چیزهایی گفتهاند، ما حالا اطلاع نداریم که چه حرفی شده و چه دعوایی شده است و اعتراض غربیها چه بوده که اینها اینگونه گفتند: به پنج تا خانم بی حجاب که همراه اینها بوده و بچهها نخواستند با خانم مواجه بشوند و ما خیلی باور نمیکنیم؛ چون در فرهنگ ما این نیست یاد بدهند که به خانمهای بی حجاب کفش پرتاب کنند، خدا میداند بچهها در فیلم به این خانمها نگاه نمیکردند ولی حرفشان را میزدند اما اینها این حالت را که بچهای اسیرند، دارند میگویند که اینها سربازان خمینی هستند و یک ذره در اینها تحمل نیست.
در جبههها تبلیغات کاذب البته یک مقدار کار میکند، و به هر حال آنها با تبلیغات کاذب در جامعه خود، رنجی برای خودش درست کرده است و پول فراوان و تبلیغات فراوان و حمایتهای فراوان و حرکتهای سیاسی و فرهنگی که اینها در کل جهان انجام میدهند، یک مقداری اینها را نگه میدارد ولی این تزلزل واقعیشان را از بین نمیبرد. خیلی از اینها هر باری که شکست میخوردند، با زور تبلیغات و با صحنهسازی میخواهند سرشان را بالا نگه دارند، در خرمشهر آن گونه شکست خوردند و آن افتضاح بر سرشان آمد و پانزده و یا شانزده هزار اسیر دادند و در سازمان ملل هم گفتند: "شما تاکتیکی عملیات کردید"، آدم بیست هزار اسیرش را جا بگذارد و هزارها تانک و توپ هم جا بگذارد و بیایند عقب نشینی کنند و بعد این را به طور موقت به خورد مردمشان میدهند، اما مردمی که این طور بخواهند هدایت بشوند، اینها تداوم در کارشان وجود ندارد.
در جبهههای ما و در آن طرف جبهههای ما، نه میدان مین است و نه سیم خاردار و نه شیمیایی، و آن طرف که به آنها مربوط میشود؛ یک دریا درست کردند که ما نتوانیم عبور کنیم. یک بیابان را سیم خاردار کشیدند، یک بیابان را مین گذاشتند. یک بیابان را انواع و اقسام استحکامات گذاشتند و آدمشان را در پشت این استحکامات حفظ میکنند، چرا این گونه است، این تفاوت چیست؟ تفاوت ما با آنها در چیست؟ آنها هم مسلمانند و ما هم مسلمانیم؛ خوب! شرایط عادی هم مثل هم است، امتیاز را هم که عراقیها به سربازانش میدهند بیشتر از ما است، و بسیجیها و سربازان ما امتیازی ندارند و یک عدهای متوجه شدند که سربازان ما هیچ امتیازی نسبت به یکدیگر ندارند، به میل خودش میرود و برای میهن خود میجنگد؛ پس این ریشه کار جای دیگری است و با برخورد یک جریان صحیح و افکار پذیرفته شده و پایدار این حالت پیش آمده و این حالت هم متزلزل شده است.
میخواهم، نتیجه بگیرم که اساس تبلیغ و شرط موفقیت نهایی در تبلیغ آن است که صحیح باشد و صادق باشد و گوینده حرف درست باشد، یک ساعت سخنرانی شعار گونه ارزش پنج دقیقه نشان دادن یک واقعیت را ندارد. شما حق را بگویید، البته یک دفعه آن حرف را مورد تصویب قرار میدهند، اگر درست بود تصمیمات لازم را میگیرد و اگر نه که هیچ ، یا یک جمله را بگوید که ما یک واقعیت را پشت این جمله ببینیم، ولی باز این حرف معنایش این نیست که با حقیقت همه چیزها درست میشود، خیلی وقتها حقیقتی منجر به خوابیدن حرفهای شایع میشود، و انسانهای فراوانی در تاریخ بشریت هستند که غبار روی حقیقت آنها را گرفته و هیچ کس آنرا نمیداند. شما یک وقت مغرور نشوید که حقیقت همیشه خودش را نشان میدهد و باید همه ابزار کار را خوب تهیه کرد. برای یک تبلیغ خوب باید عبارت خوبی را انتخاب کرد، خوب ادا کرد، حتی برای اینکه شنونده تشویق بشود، آهنگ خوب را انتخاب کرد، صدای خوب و مناسبی که رنج ندهد شنونده را انتخاب کرد، کلماتی باید ادا بشود که شنونده را به هیجان آورد، کلمه منجر نشود که پشت کلمه مُنزجر کننده هر چیز، معنای زیبا در آن بگذارد باز آن صفا و صمیمیت آن کم بشود. از ابزار علمی باید استفاده بشود که خوب حالا شما میخواهید حرف بزنید همه جملهها را زیر پا گرفتید، باید ما بهترین امکانات را داشته باشیم، در مجموع امکانات خوب و آن لطایفی که ذوق و شوق شنونده را تحریک میکند و عواطف او را در مسیر هدف تبلیغ قرار میدهد و انتخاب خوب و شایسته گوینده که در این راستا به اهداف خودتان برسید.
من برای شما دعا میکنم، در کارتان موفق باشید و این کار خطیر را به نحوه احسن به مقصد برسانید.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته