سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار شرکتکنندگان در چهارمین دوره طرح آموزشی راویان نور
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمدالله والسلام علی رسول الله و آله
بسیار خوشآمدید. در آستانه سالگرد دفاع مقدس هستیم. در جمع ارزشمند جوانانی هستیم که خودشان را آماده میکنند برای اینکه واقعیات مربوط به دفاع را بدانند و بعد در تاریخ آنچه را که فهمیدهاند، منعکس کنند. انشاءالله آثارش در نوجوانها و نسل بعد بیشتر بروز میکند. حقیقتاً مسئله قابل توجهای است و من صمیمانه از برادران و خواهرانی که به فکر این مسئله مهم زمان ما افتادهاند، تشکر میکنم.
امروز اهمیت آن از دوران جنگ کمتر نیست. راهی که شما میخواهید بروید، یعنی راویان نور ظرفیت خوبی را ایجاد کرده که این هم از آثار همان دفاع مقدس است. مناطق دفاع و مرزها برای مردم که با عشق میروند و آنجا را زیارت میکنند، تقدّس دارد. برای این مسئله تبلیغ زیادی نمیکنیم و تحمیلی نیست. خود افراد مایل و عاشقاند و میروند و هزینه سفرشان را هم میپردازند. شبیه زیارتهایی هست که مردم به مشهد، کربلا و جاهای دیگر میروند. این ظرفیت میتواند ماندگار باشد و برای مدتهای طولانی ظرفیتی ایجاد کند که در شرایط تقدس مردم آماده باشند که چیزهایی بفهمند. یک مقدار وقت، با تأخیری که برادران و خواهران داشتند، از دست رفت و وقت ما کم است. مختصری صحبت میکنم. حتماً شما میخواهید جواب سؤالاتی که دارید، بگیرید. مقداری که وقت داریم، با شما حرف میزنیم. من هیچ شبیهی برای مسئله دفاع مقدس و جنگ تحمیلی در تاریخ - نه در قرون معاصر و نه در گذشته – نمیشناسم. جنگهای زیادی بوده که هریکی طبیعت خودش را داشته است، ولی با این خصوصیات جنگی را نمیشناسیم. اولاً بخاطر انقلاب که در انقلابهائی که در این یک قرن اخیر اتفاق افتاد، بیسابقهی است. تقریباً بیش از 90 درصد مردم در صحنه مبارزه حاضر شدند و بدون هیچ پشتوانه خارجی و امکانات دیگران، توانستند رژیم بسیار بسیار پر قدرت از لحاظ امکانات را بشکنند و آمریکا و انگلیس دیگران را از کشورمان بیرون کنند. این خودش یک معجزه تاریخی است. آنها همه چیز داشتند و ما فقط مردم را داشتیم. وقتی مردم آگاه شدند و آمدند و واقعاً با الله اکبر و مشت گره کرده و حضور و اظهارنظر توانستهاند رژیم را بشکنند.
اگر دنیا، دنیای منصفی بود، بایستی به این انقلاب خیلی احترام میگذاشت و به عنوان یک نمونه در تاریخ مطرح شود و بگویند که هرجا مردم بخواهند، این جوری بیایند و حق خودشان را بگیرند و قدرتها را به زمین بزنند. این الگوگیری هم در دنیا شروع شد. اولش از عراق شروع شد و به جاهای دیگر هم رفت. اتفاقاً دنیا از همین الگو شدن ترسید که این انقلاب راهی باشد که همه ملتها را آزاد کند. اگر ملتها آزاد میشدند، دیگر ابرقدرتها تقریباً پنبهشان زده میشد. مراکز شرّ دنیا تصمیم گرفتند که جلوی انقلاب ما را بگیرند و آن را بشکنند. غربیها بیش از همه برای خودشان انگیزه داشتند. چون ایران در اردوگاه غرب بود و ما از آنها گرفته بودیم. ایران در نقشه جغرافیایی بسیار مهم است. ژئوپلتیکی ایران قابل مقایسه با هیججا نیست.
شرقیها با اینکه سود برده بودند و انقلاب ما یک دانه زنجیر محاصرهشان در سختترین جا شکسته شده بود، ولی بعد از چند هفته و چندماهی که گذشت دیدند که افکار مارکسیستی در ایران شکست خورد. در زمان شاه مارکسیستها تا حدی که میتوانستند مبارزه میکردند و امید داشتند یک انقلاب مارکسیستی در ایران بشود. خیلی هم نیرو میگذاشتند. با انقلاب اسلامی دیگر آنها هم زمینه خودشان را از دست دادند. بعلاوه چون رژیمشان الحادی بود و در داخل کشورهایشان کلی مسلمان داشتند، نگران شدند که افکار انقلاب ما داخل اقمار شوروی هم برود که رفت و بعد دیدید که همه کشورها جدا شدند.
کشورهای ارتجاعی به خصوص اعراب اطراف ما میترسیدند که سرنوشتی شبیه شاه پیدا کنند. پس ارتجاع، اردگاه شرق و اردوگاه غرب به هم رسیدند و ارتش عراق هم آمادگی داشت. چون در زمان شاه ارتش عراق همسنگ ارتش ایران بود. شورویها عراق را و آمریکاییها ایران را تجهیز کرده بودند که رقیب هم باشند تا موازنه باشد. وقتی ایران انقلاب کرد، ارتش در ایران مشکل پیدا کرد. منابع تغذیه و لجستیکاش واقعاً از دست رفت فرماندهان عالیرتبه و سران ارتش و فرماندهان عمدتاً یا متواری یا عزل شدند و یا زندان رفتند. سلسله مراتب ارتش که واقعاً ارزشمند است، بهم خورد و درون ارتش افکار مختلفی بود. اینها به هم زدند و سلسله مراتب را سست کردند. دیگر انضباط و اطاعت نبود، همه چیز در ارتش بهم خورده بود. سپاه را هم آن موقع نداشتیم.
آنها تصمیم گرفتند که از این شرایط نیروهای مسلح استفاده کنند و با یک حمله نظامی کار انقلاب را بسازند. قبلاً راههای دیگر را رفته بودند و موفق نشدند. شورش مسلحانه و کارهایی از طریق انتخابات خاص بود که لیبرالیسم موفق شد و بنیصدر را آورد. توطئههای دیگر مثل تجزیهطلبی را در خوزستان، آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا و بلوچستان شروع کردند تا ما را بشکنند. همه نقشههایشان بهم خورد و آخرین آن ماند که با ما بجنگند. گستاخانه وارد جنگ شدند.
جنگ عجیبی بود. اینکه میگویم که بیسابقه است، واقعاً بود. هیچ نمونهای در هیچجا نمیتوانید پیدا کنید. جنگ ویتنام و جنگ کره که از جنگهای دوران ما هستند و جنگهای جهانی طبع خودشان را دارند. اصلاً چنین جنگی نبودند. همه قدرتهای شرّ دنیا پشت سر صدام قرار گرفتند. پول، اسلحه، اطلاعات، تبلیغات و هرچه که میخواستند، به آنها میدادند. جاسوسهای داخل کشور ما یعنی منافقین هم در خدمت عراق قرار گرفتند. برای آنها خیلی روشن بود که کار جنگ خیلی زود تمام میشود و انقلاب میشکند و راه دیگری هم نمیدیدند. حقیقتاً مردم ما به کمک نیروهای مسلح معجزه کردند. اشتباه اساسی آنها این بود که روی مردم حساب نکرده بودند. روی ابزار و پول و چیزهایی که داشتند، حساب کردند که ما نداشتیم.
ولی وقتی جنگ شروع شد، طبیعت مردمی به خودش گرفت. در سال اول بنیصدر نگذاشت جنگ طبیعت مردمی به خودش بگیرد. ما از اول میخواستیم مردم و نیروهای بسیج که سپاه آنها را بیشتر تقویت میکرد، وارد شوند. بنیصدر مخالف بود و فکر میکرد جنگ کلاسیک و از آن نوعی که او میخواهد، باشد. البته آن بحثها را زیاد شنیدید. لابد در کلاسهایتان مطرح میشود. بالاخره با عزل بنیصدر راه مردم باز شد و دریای نیروی انسانی فداکار و شهادتطلب وارد صحنه شد و با نیروهای مخلصی که در ارتش بودند، به هم پیوستند. چون در زمان بنیصدر دست نیروهای مخلص بسته بود. میخواستند کمک کنند، اما مقدرات نظامی و سلسله مراتب فرماندهی نمیگذاشت. حتی دادن یک آرپی چی به یک رزمنده مردمی در نگاه آنها جرم بود. خودم سفر سختی به خوزستان داشتم و به آبادان رفتم که همه چیز در خطر بود. شاهد صحنهای بودم که واقعاً عجیب و غریب بود. از فرماندهان سپاه که آن زمان مسئول تدارکات بود، وقتی که ما قدری حمایت کردیم، دلگرم شد و با اسلحه رفت از آنهاییکه که این چیزها در دستشان بود، تدارکات گرفت. بچهها میجنگیدند، ولی گلوله به آنها نمیدادند.
بهرحال مردم وقتی که آمدند و سپاه هم کم کم شکل نظامی به خودش گرفت، نیروهای مخلص ارتش هم مشکلاتشان حل و فرماندهیشان حزباللهی و جبهه جدّی شد. تاریخ جنگ را از فرماندهان جنگ زیاد میشنوید. تقریباً از همان لحظه اوّل حمله عراق به ایران تا آخرین لحظهای که جنگ تمام شد، در صحنه بودیم. موقع عملیات مرصاد، در کرمانشاه بودم و آخرین ملاقاتم در جنگ در پایگاه همدان بود. وقتی از هلیکوپتر پیاده شدیم، در پایگاه خلبانهایی که در عملیات مرصاد میجنگیدند، جمع شدند. با آنها صحبت کردیم. تقریباً در همه فراز و نشیبهای پشت پرده و ظاهر پرده بودم و همه چیز را میدانستم. قبل از اینکه فرمانده جنگ باشم، به خاطر اینکه در شورای عالی دفاع سخنگوی شورای عالی دفاع بودم، مسایل را به مردم میگفتم. بعد هم که مسئول عملی بودم، هرچه که نظر امام، رزمندگان، دولت و مجلس بود، در جریان بودم. فکر نمیکنم چیزی مهمی دور از چشم و دور از اطلاع من باشد. البته شاید به خاطر فراوانی مسایل بعضی جاها را لازم نبود و یا فرصت نبود که بدانم. آنقدر که میشد، میدانم و فکر میکنم افتخار بسیار بزرگی است.
شما دانشجوها با دقت دانشگاهی مسائل را بررسی کنید. با همان سبکی که رساله و پایان نامهتان را مینویسید، استاد راهنما داشته باشید. سؤالات خود را مطرح کنید و منابع را پیدا کنید. یعنی رساله بنویسید. باید صدها رساله مهم نوشته شود.
والسّلام علکیم و رحمه الله