سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار حزب مردمسالاری
سمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله
جناب آقای دکتر کواکبیان، آقای دکتر جلالی و آقای نظری و آقای فیضآبادی سخنان مهمی را مطرح کردند. طبیعت یک حزب سیاسی است که رهبرانش باید به مسائل سیاسی مسلح باشند. من از حرفهای آقای دکتر جلالی خیلی متأثر شدم که خودش رنجنامهای بود که ایشان گفت و حق هم با ایشان است. نمیتوانم هیج دفاعی از آن نوع عملی که با شما شد، بکنم. واقعاً یک نمونه عبرتانگیزی است. شما خیلی مسأله گفتید، من هم وقتم تمام شده و چند دقیقهای حرف میزنم.
در این جلسه من بیشتر مستمع بودم و حرف دل یک حزب و دوستان مخلص از یک حزب را شنیدم. شاید این ثمره جلسه ما باشد. اصل مسألهای را که آقای کواکبیان مطرح کردند، کاملاً قبول دارم. پیروزی و تداوم ما بدون شک با حضور مردم بود و بنایی هم غیر از این نداشتیم. ما که شاگرد امام(ره) بودیم و حرف امام را تکرار میکردیم و خودمان هم همینجور عقیده داشتیم که اگر مردم نباشند، بر فرض هم که کسی حکومت کند، این یک حکومت کودتاست که ما همیشه متنفر بودیم. حکومت واقعی، حکومتی است که مردم تشکیل بدهند، عقیدهای اسلامی سرجای خود، ولی همان اسلام و همان عقیده تشیّع به ما میگوید اگر مردم نباشند، کاری نمیتوان کرد. شاید یکی از فلسفههای غیبت طولانی امام زمان (عج) این است که به زمانی برسند که مردم بتوانند آن حکومت را تحمّل کنند تا حضور داشته باشند که حکومت واقعی آسمانی را شکل بدهد.
زندگی پیغمبر (ص) را میبینید، اصلاً در آن زورگویی نیست، سیزده سالی که در مکه بودند، حکومتی نبود، وقتی به مدینه آمدند، با مشورت مردم بود، جنگ ایشان هم اجباری نبود، حکم خدا بود که شرکت کنند، اما کسی مجبور نمیشد. هرکس میخواست با هزینه خود در جنگ شرکت میکرد. اصلاً روال اسلام همین بود.
پیغمبر(ص) مکرر با مردم و مردم با ایشان بیعت میکردند. او از طرف خداوند آمده بود. بیعت یعنی چه؟ خداوند ایشان را مأمور کرده، رسالت داده، حق اطاعت داده و مشخص بود که مردم هم به این دلیل مسلمان شده بودند. ولی باز پیغمبر(ص) از آنها بیعت میگرفتند.
تجربه خود ما هم همین است، وقتی مبارزه را شروع کردیم، یک موج در انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که مردم آمدند و دولت مجبور شد که عقبنشینی کند. موج کوتاهی در پانزده خرداد بود که مردم ضربه خوردند و عقبنشینی کردند و امام را تبعید کردند و ما هم در محاق رفتیم و سالها امام نبودند و ما فقط افشاگری محفلی یا منبری میکردیم تا اینکه مردم روشن شدند. ده پانزده سال روحانیت خیلی موفق شدند از روستا و شهر در همه مراسم مردم را آگاه کردند.
آنی که مردم را آگاه کرد، روحیه اسلامی بود. من میدانم به مردم چه میگفتیم. ما اسلام را معرفی میکردیم و مردم هم میخواستند به اسلام رأی بدهند که برای استقلال ایران بود. اسلامی که ما میگفتیم، مردم را آورد. اگر همیشه همان مطرح باشد، مردم باز هم خواهند آمد و نخواهند رفت.
ما سالها مبارزه کردیم، ولی حرف آخر را مردم زدند و مسئله حل شد. بعد از انقلاب هم همه شما میدانید که حضور مردم همه مسائل را حل کرد، در هر حادثهای وقتی مردم میآمدند، مسائل حل میشد. در جنگ هم واقعاً با حضور مردم توانستیم دوام بیاوریم و پیروز شویم. نیروهایی که از بین مردم میآمدند و میجنگیدند و به سر کارشان برمیگشتند. هر عملیاتی که در جبههها کردیم، به خاطر حضور داوطلبانی بود که خودشان میآمدند و میجنگیدند. اگر زنده میماندند، دوباره سرکارشان برمیگشتند. تا آنها برنمیگشتند، نمیتوانستیم دوباره عملیات کنیم، با ارتش و سپاه نمیشد، این مردم بودند که میجنگیدند.
انتخاباتهای سالهای اول هم یادتان هست که مردم در رفراندومها و انتخاباتها در حد 90 تا 99% بودند. فکر میکنم باید اسلام و مردم را به عنوان رکن تداوم انقلاب در دست داشته باشیم و اگر از این فاصله و اسلام را ندیده بگیریم، مردم دیگر محوری ندارند که جمع شوند. در ایران الان چیزی غیر از اسلام جواب نمیدهد.
میتوانیم بگوییم ملیت، بله مردم برای میهنشان جمع میشوند، اما زاویههای بسیار زیاد و یک محور خاص لازم است، حتی سکوت مردم به محوری نیاز دارد. اگر میبینید الان با همه تفرقهها، حالت آرامشی دیده میشود، برای این است که یک تهدید بالای سرماست، مسأله هستهای تهدیدی را مطرح کرد که همه مردم برای انقلاب، کشور و میهنشان نگرانند، لذا همه چیز را گذاشتند برای اینکه مسأله تهدید روشن شود و من خودم یکی از همانها هستم.
اگر دشمنان ما تهدید میکنند و حرفهای بزرگتر از خودشان میزنند، بحث تغییر نظام و حداقل تغییر رفتار – تغییر رفتار هم یعنی تغییر نظام – را از ما میخواهند، آن هم آمریکا، معلوم هست که خیلی امید بستند تا با نگرانیهایی که شما مطرح کردید، بتوانند در این کشور رخنه کنند. من هم کاملاً قبول دارم که ما باید کاری کنیم که مردم احساس امنیت کنند، احساس امنیت رأی کنند، احساس حضور در صحنه کنند و بتوانند عقایدشان را مطرح کنند. توده مردم هم اسلام را دوست دارند و هم انقلاب را و میخواهند باشند. مردم گذشته را میدانند، نمیخواهند به گذشته برگردند.
راهی هم بهتر از این ندارند، منتها همانی که بنا بوده، همانی که قرار بوده، یعنی اسلامی که امام میگفتند متکی به مردم و رأی مردم باشد و قابل تحمل برای همه باشد، لازم است. بالاخره شرایط خاصی پیش میآید، ممکن است تصمیمات استثنایی گرفته شود، ولی در مجموع انشاءالله، از این مرحله سختی که الان دارند برای ما درست میکنند، با همدلی، همراهی، اعتدال و تدبیر عبور کنیم. بعد هم راه همان هست که باید نظر اکثریت را بپذیریم، اکثریتی که انقلاب را قبول دارند.
عدهای هم داریم که انقلاب را قبول ندارند و تیپ دیگری هستند. آنها شاید در انتخابات ما شرکت نکنند. همراهی هم نمیکنند، ولی اکثریت قاطع مردم همراهند، بعضیهایشان به عنوان اعتراض شرکت نمیکنند، باید این اعتراضات را رفع و حضور مردم را بیشتر کنیم، آزادی رأی مردم را قبول کنیم و تضمین کنیم و دخالت نکنیم. وجدان جمعی بهتر از ما تصمیم میگیرد، ممکن است چیزهایی بدانیم، آنها ندانند و تدبیرهایی بلد باشیم، اما بالاخره توده مردم، اکثریت میلیونی مردم که بین آنها باسواد، متشخّص و صاحب نظر وجود دارد، بین مردم پخش هستند و نظراتشان مطرح میشود، رسانههای فراوانی داریم، وجدان عمومی اشتباه نمیکند و اگر هم اشتباه کند، خودش جبران میکند.
وقتی که معلوم شد اشتباه کرد، وجدان برمیگردد و درست میشود. لذا راه همان است.
به علاوه دنیا هم دارد اینگونه میشود. در دنیای فعلی زورگویی و حاکمیت قشر محدود که امکانات بیشتری در اختیار دارند، اگر هم دوام داشته باشد، دیگر حکومت نیست، یک حرکت زورگویی است. درچنین شرایطی جامعه فعال و با نشاط نیست، امیدوارم با سرمایه اسلام و راهی که پیمودیم و با دلسوزیهای افرادی مثل دوستانی که حرف زدند و اینها در جامعه خیلی فراوانند، انشاءالله انقلاب ادامه پیدا کند. این انقلاب حجّت خداوند در اختیار ماست و مسئولیت بزرگی را برعهده ما گذاشته است.
بعضی مطالب سؤال از من بود. همانطور که شما فرمودید، فکر میکردم بعد از آخرین دوره ریاست جمهوری، دیگر لازم نیست در صحنه اجرایی فعال باشم. با خود میگفتم باید در حاشیه کمک کنم که کار و فکر درستی بود. الان هم همان نظر را دارم، در ریاست جمهوری هم تا لحظه آخر مقاومت کردم و مقاومتم شکست. بنا نبود بیایم، قطعاً نمیخواستم بیایم. الان هم تا زنده هستم، خدمت میکنم و هرجا لازم باشد، کار میکنم. البته ملاحظاتی دارم که شما ندارید. اگر سخنی بوی تفرقه جدی در نظام ما را بدهد، خطرناک است و من این کار را نمیکنم تا انشاءالله وضع مناسبتری جلو بیاید و بتوانیم مسیری را که خواست مردم، اسلام و قرآن است، در پیش بگیریم. همگی خوش آمدید.
والسّلام علیکم و رحمه الله