سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع نیروهای سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و کارکنان سازمان تأمین اجتماعی پیرامون ویژگیهای ارتش جمهوری اسلامی

سخنرانی آقای هاشمی در جمع نیروهای سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و کارکنان سازمان تأمین اجتماعی پیرامون ویژگیهای ارتش جمهوری اسلامی

  • چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۶۲

 سخنرانی در جمع نیروهای سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و کارکنان سازمان تأمین اجتماعی

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«

 از زیارت خدمتگزاران در دو نهاد که وجه مشترکشان، خدمت برای رفع کمبودهای روحی یا مادی جامعه است و برای بهتر کردن زندگی مردم تلاش و کوشش می‏کنند، خوشحالم. از اینکه شما روی زمینهای داغ نشسته‏اید و به اسم ملاقات بنده این شرایط پیش آمده، من عذر می‏خواهم، ان‏شاءالله زیاد معطلتان نمی‏کنم.[t1]

 دو سه مطلب که به ذهنم می‏رسد، با شما مطرح می‏کنم. در مورد برادران سیاسی ایدئولوژیک وزارت دفاع من یک نقطه‏ای که در ذهنم بود، در رابطه با این است که محیط ارتش در زمان شاه یک محیط کاملاً بسته‏ای بوده و شاه می‏خواسته ارتش را دور از مردم نگهدارد. نیرویی که در خدمت خود و سیاستهای خود باشد. هم سیاست آمریکایی‏ها این بود و هم سیاست خانواده شاه این بود. ضمن اینکه افرادی که وارد ارتش می‏شدند ذاتاً مردم سالم و وطندوست و خدمتگزاری می‏خواستند باشند و خیلی‏هاشان همین جور ماندند. تلاش رژیم این بود، که اینجا را از بطن توده مردم دور کند و حتی تعلیماتی که می‏داد، با آنچه که در خانواده‏ها و محیط مدرسه اینها یاد می‏گرفتند، تفاوت داشت. خیلی خشک، خیلی سطحی و مطیع، دور از مسائل سیاسی، دور از مسائل اجتماعی، دور از مسائل معنادار مذهبی. حداقل مراسم مذهبی را قبول داشتند و مراسم خشکی مثل قرآن بخوانند و تفسیر نکنند. با توجه به اینکه استعدادهای بسیار خوبی آنجا وجود داشت، این محیط، محیطی است که بر روی جامعه درهایش دوباره باز شده و ارتباط ارتش امروز با مردم غیر از گذشته است. ارتشیها در میان مردم محبوبیت خاصی پیدا کردند، مخصوصاً به خاطر جنگ و شهدا و فداکاریهایی که داشتند و مردم مانند اینکه ارتش را از نو باز یافتند، این برخورد جدید طبعاً زمینه مناسبی است برای کار جدید؛ از طرفی اینها مثل محصلان آموزش و پرورش نیستند، اینها نوعاً شکل گرفتند، به یک مسائلی ایمان دارند و در محیط خاص با آن روحیات نظامی، مدتی تحت تعلیم بودند، مربیان عقیدتی و سیاسی خیلی باید با ظرافت برخورد کنند.

 شما نباید توقع داشته باشید که مثل کلاس مدرسه که با بچه‏ها آن جور برخورد می‏شود با اینها برخورد کرد. خیلی تفاوت دارد. نظامیگری است و تعلیمات خاص خودشان است. به علاوه، آن تعلیماتی که جهت‏دار القا شده، منتها در زمینه سالم و مخصوصاً ارتشیان با اکثریت قاطعی که برای ما مانده‏اند یک درصدی طاغوتی بودند که آنها حذف شدند و رفتند. اینهایی که ماندند، احتیاج دارد با برخورد بسیار خوب و لطیف، مودب و منظم همراه با احترام و توجه به غرور نظامیگری و اقناع کننده با اینها برخورد شود.

 اگر بخواهیم محیط را آن محیط منطقی به جای محیط خاص خشک که البته آن یکسری انضباطها و آنهایی که ضرورت است باید باشد، آنها نباید دست بخورد، در مسائل آموزشی و تعلیمات باید اقناع کنید و باید با حوصله هم برخورد کنید، یعنی خیلی طول دارد، خیلی کار دارد.

 باید همه سوالاتی را که برای آنها مطرح می‏شود، ما جواب بدهیم. ممکن است معلمهایی که ما داریم نتوانند خوب جواب بدهند، آنها بالاخره مردم تحصیلکرده‏ای هستند بعضیهایشان دوره‏های طولانی دیدند، دوران پیچیده دیدند و خارج بودند و در میدان عمل بودند، توقع نداشته باشید فوری قانع بشوند. ممکن است سوالات فراوان برای آنها مطرح بشود و ممکن هم است ما فوراً نتوانیم جواب بدهیم.

 باید این سوالات تنظیم بشود، مسائل روحی شناخته بشود، جواب برای اینها پیدا کنیم، راه را برای اینها پیدا کنیم و هیچ عیبی ندارد اگر ما دیر برسیم، بهتر است تا زود نرسیم. ممکن است یک دوره طولانی ده، پانزده ساله لازم باشد تا همراه با عمل و حسن نیت و دوستی و کار و محبت و اینها، همراه با تعلیمات بتوانیم یک جریان که دشمنان این مملکت می‏خواستند جور دیگری بسازند، ایجاد کنیم. ضمن اینکه باید بدانیم ارتش از بهترین محیطهاست ولی به خاطر بسته بودن محیط، بسیاری از فسادها و بدیهایی که در برخی از محیطهای باز در گذشته رژیم شاه درست کرده، اینجا نیست. این هم جزو امتیازاتش حساب می‏شود. به هرحال ظرافت کاری لازمی که برادران و خواهران ما در رابطه با مسائل عقیدتی لازم دارند، آن را پیدا کنند.

 در مورد دوستان بهزیستی و تأمین اجتماعی مسائل خیلی زیاد است خوشبختانه کار زیادی شده، عمده مطلب این است که ما باید کاری کنیم مردم به آینده خودشان و بچه‏هایشان مطمئن شوند. جامعه ما در گذشته و حال این جوری نبوده و نیست. کسی فکر می‏کرده که کارمند دولت نبوده برای آینده‏اش فکر نداشت. روزی که مغازه‏اش کار نکرد، روزی که دیگر نتواند در کشاورزی کار کند، روزی که نتواند بیل و کلنگ دست بگیرد، روزی که نتواند کارهای جسمی بکند و نگران آن روز خود است، نه تنها برای خود بلکه برای بچه‏هایش، اگر حادثه‏ای پیش بیاید و زن و بچه انسان گرفتار بشود و دچار کمبود بشوند، یک دغدغه خاطری در جامعه ما در گذشته بوده و هنوز هم این دغدغه خاطر هست، یعنی هنوز هم مردم مطمئن نیستند که اگر حادثه‏ای، اگر ناتوانی، اگر کمبود نیروهای جسمی به سراغشان آمد، بعد چه می‏شود.

 این اثر بدش این است که انسان را حریص می‏کند، خیلی از مردم قسط دارند می‏خواهند اندوخته داشته باشند، می‏خواهند یک جوری به هر وضعی شده چیزی تأمین کنند که در دوران پیری و نبود، باشد. یکی از ادّله عمده‏اش این است که تأمین اجتماعی و بیمه‏های اجتماعی اطمینان مردم را در گذشته جلب نکردند. هیچ خانواده‏ای مطمئن نیست که مثلاً اگر یک بچه عقب افتاده‏ای خداوند به آنها داد، این وبال گردنش نباشد و فکر می‏کند که باید مثل عذاب به گردنش بماند. اگر زنی به دلیلی طلاق گرفته و زندگیش به هم خورد، این باید برگردد به خانه پدر و در خانه او زندگی کند. اگر پدر کسی فوت کرد، مادرش بی‏سرپرست می‏شود. اگر کارگری یک روزی قدرت کار نداشت، نمی‏داند آینده‏اش چه هست.

 اینها خیلی رنج آور است. اوّلا خود انسان را ناراحت می‏کند، یعنی همیشه انسان تشویش خاطر دارد. ثانیاً حرص ایجاد می‏کند برای اندوخته کردنهای بی‏مورد و مصرف کردنهای بی‏مورد و اصولاً جامعه‏ای که به آینده‏اش اطمینان ندارد، خیلی دلگرم نیست و به کار خیلی تن نمی‏دهد، آن جور که باید دلسوزانه تن بدهد.

 لذا باید شما آقایانی که در بیمه‏های اجتماعی، تأمین اجتماعی، در بهزیستی و سایر نهادهایی که همسو با شما هستند و الان زیادند که ان‏شاءالله این باید منظم بشود، باید یک جوری عمل کنید که مردم خیالشان نسبت به آینده راحت شود. اگر بیکار شوند، اگر مریض شوند اگر ناقص العضو شدند، اگر صدمه‏ای دیدند، حادثه‏ای آمد، مطمئن باشند که در آینده وضعشان بدتر از حالا نیست. تأمین آینده داشته باشند. اگر چنین حالتی بتوانیم درست کنیم، می‏دانید چه خدمت بزرگی کرده‏ایم؟ چقدر خانواده‏ها راحت شده‏اند. آدم تا کار می‏کند، خیالش راحت است که دارم کار می‏کنم، وقتی هم دیگر نتوانست کار کند، از حالا خیالش راحت است، جامعه آن روز او را تأمین می‏کند. مسکن دارد، دارو دارد، لباس دارد، غذا دارد، تفریح دارد. عقب مانده‏ها هم همچنین؛ بالاخره حوادث دنیا یک عده از مردم را نابینا می‏کند، یک عده از مردم را ناقص‏العضو می‏کند و اینها در هر خانواده‏ای هست. ما اگر جوری حرکت کنیم که مردم ببینند یک آدم نابینا استعدادش و امکانات روحی‏اش در جامعه به کار گرفته می‏شود و به نیازهای جسمی و روحی‏اش می‏رسد، خیلی خاطر مردم و ذهن مردم راحت می‏شود و این اثرش را در جامعه می‏گذارد. این یک هدف در حرکت شما است.

 مسأله دیگر، شما باید توجه داشته باشید که همه نیازهای آدمهای به شکلی بینوا در مسائل مادی و جسمی خلاصه نمی‏شود. یک آدم نابینا فقط غذا، لباس و مسکن نمی‏خواهد. او هم احساساتش و تمام قدرتهای روحی‏اش کار می‏کند. بنابراین باید فکر کرد که نیازهای روحی‏اش تأمین شود تا احساس کمبود نکند، احساس بطالت نکند، احساس حضور در جامعه بکند و فکر کند که من عضو خیلی فعال این جامعه هستم. اینها چیزهای مهم زندگی آدم است. البته آدمی که نان، لباس و مسکن ندارد ابتدا فقط به فکر اینهاست، اینها که تأمین شد، تازه آدم می‏فهمد، چیزهای دیگر ندارد.

 وقتی که ببیند می‏تواند به یک شکلی با سواد بشود، با سوادش نکردند، می‏تواند به یک شکلی کتاب بخواند، بیاورد کتاب بخواند، می‏تواند یک جایی کار کند، برود کار کند، می‏تواند در جامعه شریک بشود، شریکش نکردیم، خیلی احساس کمبود می‏کند. آن موقع دیگر نان و آب و غذا آدم را قانع نمی‏کند. خود شما در زندگی فکر کنید یک جوان فعال خوش فکری باشید و زندگیتان هم تأمین باشد ولی ببینید که همفکران شما، همسالان شما در جامعه کار می‏کنند و فعالند و شما بیکار در خانه نشسته‏اید، چه بر شما می‏گذرد؟

 این حالت را سعی کنید شما در افراد محروم انجام بدهید. جامعه‏ای که به ما رسیده خیلی محروم دارد و خود جامعه هم نمی‏داند که چقدر محروم دارد. یعنی ابعاد محرومیت را ما نمی‏دانیم. بیشتر به غذا و لباس و آب و برق و اینها ما توجه می‏کنیم، آن محرومیتهای عمیقی که حکومت سابق بر ما تحمیل کرده، مردم هنوز احساس نمی‏کنند و احساس محرومیت مهم است، یعنی شما یکی از کارهایتان باید این باشد کار فرهنگی که می‏کنید این باشد که به مردم توجه بدهید که کمبودهایی دارند.

 گاندی در هند وقتی قیام کرد گفت، چیز تازه‏ای که در هند بوجود آمده، استعمارزدگی مردم نیست، آن چیزی که تازه بوجود آمده، این است که مردم فهمیده‏اند فقیرند. مردم فهمیده‏اند که مظلومند. مردم وقتی که فهمیدند، تلاش می‏کنند تا این فقر را از بین ببرند.

 بنابراین شما در رابطه با این انسانها، اینها را به جامعه بگویید، به جامعه منتقل کنید و به خود اینها توجه بدهید که ما بتوانیم این ابعاد محرومیت را اصلاح کنیم. یکی از مشکلاتی که امروز دنیای استضعاف دارد، این است که گردن کلفتهای دنیا نمی‏خواهند مردم دردهایشان را بفهمند و همه تلاششان این است اینها را تخدیر کنند، به زندگیهایی که بسیار سطحی و به یک خوشیهای سطحی که هیچ انسانی را تأمین نمی‏کند. این بسیار بد است. آن مشکل اصلی رابطه دنیای استکباری با دنیای استضعاف این است که آنها می‏خواهند ما را جاهل و نادان و بی‏توجه به دردهای اصلی نگهدارند و این خیلی چیز بدی است. ما باید تلاش کنیم. یکی از ثمرات این انقلاب باید بیداری مردم و هوشیاری مردم و آشنایی مردم به حقوقشان، به نیازهای واقعی‏شان و به امکاناتی که خداوند برای او خلق کرده، باشد که بتوانند از آن امکانات استفاده کنند. ما باید به طرفی برویم که مردممان را این جوری بار بیاوریم. اینان بعداً حقوق خودشان را می‏گیرند. هرکس بخواهند تحذیر کند، نمی‏تواند.

 متأسفانه دشمنان ما خیلی قوی هستند و اکثرشان هم فهمیده‏اند، این حرکت انقلاب در ایران یک حرکت عمیقی است. فهمیده‏اند این از شکل انقلابهای گذشته دنیا نیست. انقلابی است با ابعاد بسیار وسیع، لذا سرمایه می‏ریزند تا ما را خفه کنند، خیلی نیرو می‏گذارند، مردم عادی نمی‏دانند که چقدر نیرو می‏گذارند.

 این فرانسه را ببینید، فرانسه با همه امکاناتش با نهایت پررویی امروز تلاش می‏کند که جمهوری اسلامی را خفه کند و دشمنان جمهوری اسلامی را حمایت کند. فرانسه در گذشته پیشتاز انقلاب بوده و مرکز حرکت حقوق بشر بوده و چیزهایی داشتند. فرانسویها الان رسواترین حرکتها را انجام می‏دهند، حتّی زشت‏تر از آمریکا! آمریکا به خاطر گندگی‏اش و به خاطر ملاحظاتی که در دنیا دارد، یک ملاحظاتی در حرکاتش می‏کند. فرانسه مثل یک انسان رسوا شده‏ای که دیگر هیچ ملاحظه‏ای ندارد، کاملاً به دست و پا افتاده و هیچ یک از اصول انسانیت و اصول سیاست بین‏المللی را مراعات نمی‏کند و همه سنگینی‏اش را گذاشته تا اینجا یک کاری بکند و اینجا یک مأموریت بین‏المللی دارد، صریحاً در یک جنگ بین دو کشور که می‏داند متجاوز عراق است، به نفع متجاوز وارد می‏شود و می‏گوید که ما اسلحه می‏دهیم، حتی تا آنجا که اسلحه پیشرفته را قرض داده است! صریحاً یک عده تروریست را پناه می‏دهد، چند نفر هواپیما را دزدیده‏اند، هواپیمای ارتشی را از اینجا دزدیدند و به فرانسه بردند. این یک جرم بین‏المللی است، یک کشوری که اصول بین‏المللی را قبول دارد، نمی‏تواند اینها را قبول کند؛ به دزدان، پناهندگی سیاسی می‏دهد.

 آن سازمان تروریستی در پاریس که اعلامیه می‏دهد و صریحاً اعلام می‏کند که فلان امام جماعت را ما منفجر کردیم، فلان جا را ما بمب گذاشتیم، فلان دفتر حزب را ما منفجر کردیم، این تروریست جسور را کشوری که آبرو دارد، نمی‏تواند بپذیرد؛ فرانسه به اینها پناه می‏دهد.

 قایقهای تویدار ما را که از خود فرانسه خریده بودیم در دریا دزدیدند و فرانسه اینها را برد و در ساحل خود پناه داد. ببینید چقدر رسوایی است! نمی‏شود یک کشوری مستقل و طرفدار اصول بین‏المللی باشد و این قدر رسوا عمل کند. من فکر می‏کنم آنقدر فرانسه و مخصوصاً حزب سوسیالیست پرده‏ها را دریده که ما اگر هیچ تعهد بین‏المللی در قبال فرانسه نداشته باشیم، هیچ عیبی نداشته باشد. هواپیماربایی که دیگر منفورترین کار دنیاست، ما اعلام کردیم که اینها را نپذیرد ولی او پذیرفت. تروریستها را آورد و با آنها مذاکره کرد. الان این وضع فرانسه است.

 در تمام دنیا این جوری برعلیه ما موضعگیری می‏کند و من خیال نمی‏کنم اینها به نفع فرانسه باشد، از لحاظ اقتصادی وضع بسیار بدی دارد و احتیاج به دلارهای عربها دارد، احتیاج به دلارهای سعودی دارد، احتیاج به دلارهای کویت دارد، احتیاج به دلارهای شیخ نشینهای دیگر دارد. او با دریوزگی، این باجها را به اینها می‏دهد، برای اینکه از اینها نفت بگیرد یا بازار برای خودش درست کند، احتمالاً یکی از منافعش این باشد، چون وضعش بدتر از آمریکا و آلمان است یا از ژاپن گرفتارتر است. به علاوه امتیازاتی چون یک وام بزرگ که اخیراً به او داده‏اند، مأموریتها را به عهده‏اش گذاشته‏اند ولی ما هم باید آماده باشیم که ان‏شاءالله ضربه متقابل را به فرانسه بزنیم و ثابت کنیم که دعوا کردن با یک انقلاب خیری ندارد و برای متجاوز غیر از انتقام چیزی نمی‏ماند، چون ما در آینده این کار را خواهیم کرد.

 در خاتمه صحبتم باز از شما تشکر می‏کنم و امیدواریم که هر دو نهاد در کارشان موفق و پیروز باشند.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته