سخنرانی در جمع نیروهای سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و کارکنان سازمان تأمین اجتماعی
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«
از زیارت خدمتگزاران در دو نهاد که وجه مشترکشان، خدمت برای رفع کمبودهای روحی یا مادی جامعه است و برای بهتر کردن زندگی مردم تلاش و کوشش میکنند، خوشحالم. از اینکه شما روی زمینهای داغ نشستهاید و به اسم ملاقات بنده این شرایط پیش آمده، من عذر میخواهم، انشاءالله زیاد معطلتان نمیکنم.[t1]
دو سه مطلب که به ذهنم میرسد، با شما مطرح میکنم. در مورد برادران سیاسی ایدئولوژیک وزارت دفاع من یک نقطهای که در ذهنم بود، در رابطه با این است که محیط ارتش در زمان شاه یک محیط کاملاً بستهای بوده و شاه میخواسته ارتش را دور از مردم نگهدارد. نیرویی که در خدمت خود و سیاستهای خود باشد. هم سیاست آمریکاییها این بود و هم سیاست خانواده شاه این بود. ضمن اینکه افرادی که وارد ارتش میشدند ذاتاً مردم سالم و وطندوست و خدمتگزاری میخواستند باشند و خیلیهاشان همین جور ماندند. تلاش رژیم این بود، که اینجا را از بطن توده مردم دور کند و حتی تعلیماتی که میداد، با آنچه که در خانوادهها و محیط مدرسه اینها یاد میگرفتند، تفاوت داشت. خیلی خشک، خیلی سطحی و مطیع، دور از مسائل سیاسی، دور از مسائل اجتماعی، دور از مسائل معنادار مذهبی. حداقل مراسم مذهبی را قبول داشتند و مراسم خشکی مثل قرآن بخوانند و تفسیر نکنند. با توجه به اینکه استعدادهای بسیار خوبی آنجا وجود داشت، این محیط، محیطی است که بر روی جامعه درهایش دوباره باز شده و ارتباط ارتش امروز با مردم غیر از گذشته است. ارتشیها در میان مردم محبوبیت خاصی پیدا کردند، مخصوصاً به خاطر جنگ و شهدا و فداکاریهایی که داشتند و مردم مانند اینکه ارتش را از نو باز یافتند، این برخورد جدید طبعاً زمینه مناسبی است برای کار جدید؛ از طرفی اینها مثل محصلان آموزش و پرورش نیستند، اینها نوعاً شکل گرفتند، به یک مسائلی ایمان دارند و در محیط خاص با آن روحیات نظامی، مدتی تحت تعلیم بودند، مربیان عقیدتی و سیاسی خیلی باید با ظرافت برخورد کنند.
شما نباید توقع داشته باشید که مثل کلاس مدرسه که با بچهها آن جور برخورد میشود با اینها برخورد کرد. خیلی تفاوت دارد. نظامیگری است و تعلیمات خاص خودشان است. به علاوه، آن تعلیماتی که جهتدار القا شده، منتها در زمینه سالم و مخصوصاً ارتشیان با اکثریت قاطعی که برای ما ماندهاند یک درصدی طاغوتی بودند که آنها حذف شدند و رفتند. اینهایی که ماندند، احتیاج دارد با برخورد بسیار خوب و لطیف، مودب و منظم همراه با احترام و توجه به غرور نظامیگری و اقناع کننده با اینها برخورد شود.
اگر بخواهیم محیط را آن محیط منطقی به جای محیط خاص خشک که البته آن یکسری انضباطها و آنهایی که ضرورت است باید باشد، آنها نباید دست بخورد، در مسائل آموزشی و تعلیمات باید اقناع کنید و باید با حوصله هم برخورد کنید، یعنی خیلی طول دارد، خیلی کار دارد.
باید همه سوالاتی را که برای آنها مطرح میشود، ما جواب بدهیم. ممکن است معلمهایی که ما داریم نتوانند خوب جواب بدهند، آنها بالاخره مردم تحصیلکردهای هستند بعضیهایشان دورههای طولانی دیدند، دوران پیچیده دیدند و خارج بودند و در میدان عمل بودند، توقع نداشته باشید فوری قانع بشوند. ممکن است سوالات فراوان برای آنها مطرح بشود و ممکن هم است ما فوراً نتوانیم جواب بدهیم.
باید این سوالات تنظیم بشود، مسائل روحی شناخته بشود، جواب برای اینها پیدا کنیم، راه را برای اینها پیدا کنیم و هیچ عیبی ندارد اگر ما دیر برسیم، بهتر است تا زود نرسیم. ممکن است یک دوره طولانی ده، پانزده ساله لازم باشد تا همراه با عمل و حسن نیت و دوستی و کار و محبت و اینها، همراه با تعلیمات بتوانیم یک جریان که دشمنان این مملکت میخواستند جور دیگری بسازند، ایجاد کنیم. ضمن اینکه باید بدانیم ارتش از بهترین محیطهاست ولی به خاطر بسته بودن محیط، بسیاری از فسادها و بدیهایی که در برخی از محیطهای باز در گذشته رژیم شاه درست کرده، اینجا نیست. این هم جزو امتیازاتش حساب میشود. به هرحال ظرافت کاری لازمی که برادران و خواهران ما در رابطه با مسائل عقیدتی لازم دارند، آن را پیدا کنند.
در مورد دوستان بهزیستی و تأمین اجتماعی مسائل خیلی زیاد است خوشبختانه کار زیادی شده، عمده مطلب این است که ما باید کاری کنیم مردم به آینده خودشان و بچههایشان مطمئن شوند. جامعه ما در گذشته و حال این جوری نبوده و نیست. کسی فکر میکرده که کارمند دولت نبوده برای آیندهاش فکر نداشت. روزی که مغازهاش کار نکرد، روزی که دیگر نتواند در کشاورزی کار کند، روزی که نتواند بیل و کلنگ دست بگیرد، روزی که نتواند کارهای جسمی بکند و نگران آن روز خود است، نه تنها برای خود بلکه برای بچههایش، اگر حادثهای پیش بیاید و زن و بچه انسان گرفتار بشود و دچار کمبود بشوند، یک دغدغه خاطری در جامعه ما در گذشته بوده و هنوز هم این دغدغه خاطر هست، یعنی هنوز هم مردم مطمئن نیستند که اگر حادثهای، اگر ناتوانی، اگر کمبود نیروهای جسمی به سراغشان آمد، بعد چه میشود.
این اثر بدش این است که انسان را حریص میکند، خیلی از مردم قسط دارند میخواهند اندوخته داشته باشند، میخواهند یک جوری به هر وضعی شده چیزی تأمین کنند که در دوران پیری و نبود، باشد. یکی از ادّله عمدهاش این است که تأمین اجتماعی و بیمههای اجتماعی اطمینان مردم را در گذشته جلب نکردند. هیچ خانوادهای مطمئن نیست که مثلاً اگر یک بچه عقب افتادهای خداوند به آنها داد، این وبال گردنش نباشد و فکر میکند که باید مثل عذاب به گردنش بماند. اگر زنی به دلیلی طلاق گرفته و زندگیش به هم خورد، این باید برگردد به خانه پدر و در خانه او زندگی کند. اگر پدر کسی فوت کرد، مادرش بیسرپرست میشود. اگر کارگری یک روزی قدرت کار نداشت، نمیداند آیندهاش چه هست.
اینها خیلی رنج آور است. اوّلا خود انسان را ناراحت میکند، یعنی همیشه انسان تشویش خاطر دارد. ثانیاً حرص ایجاد میکند برای اندوخته کردنهای بیمورد و مصرف کردنهای بیمورد و اصولاً جامعهای که به آیندهاش اطمینان ندارد، خیلی دلگرم نیست و به کار خیلی تن نمیدهد، آن جور که باید دلسوزانه تن بدهد.
لذا باید شما آقایانی که در بیمههای اجتماعی، تأمین اجتماعی، در بهزیستی و سایر نهادهایی که همسو با شما هستند و الان زیادند که انشاءالله این باید منظم بشود، باید یک جوری عمل کنید که مردم خیالشان نسبت به آینده راحت شود. اگر بیکار شوند، اگر مریض شوند اگر ناقص العضو شدند، اگر صدمهای دیدند، حادثهای آمد، مطمئن باشند که در آینده وضعشان بدتر از حالا نیست. تأمین آینده داشته باشند. اگر چنین حالتی بتوانیم درست کنیم، میدانید چه خدمت بزرگی کردهایم؟ چقدر خانوادهها راحت شدهاند. آدم تا کار میکند، خیالش راحت است که دارم کار میکنم، وقتی هم دیگر نتوانست کار کند، از حالا خیالش راحت است، جامعه آن روز او را تأمین میکند. مسکن دارد، دارو دارد، لباس دارد، غذا دارد، تفریح دارد. عقب ماندهها هم همچنین؛ بالاخره حوادث دنیا یک عده از مردم را نابینا میکند، یک عده از مردم را ناقصالعضو میکند و اینها در هر خانوادهای هست. ما اگر جوری حرکت کنیم که مردم ببینند یک آدم نابینا استعدادش و امکانات روحیاش در جامعه به کار گرفته میشود و به نیازهای جسمی و روحیاش میرسد، خیلی خاطر مردم و ذهن مردم راحت میشود و این اثرش را در جامعه میگذارد. این یک هدف در حرکت شما است.
مسأله دیگر، شما باید توجه داشته باشید که همه نیازهای آدمهای به شکلی بینوا در مسائل مادی و جسمی خلاصه نمیشود. یک آدم نابینا فقط غذا، لباس و مسکن نمیخواهد. او هم احساساتش و تمام قدرتهای روحیاش کار میکند. بنابراین باید فکر کرد که نیازهای روحیاش تأمین شود تا احساس کمبود نکند، احساس بطالت نکند، احساس حضور در جامعه بکند و فکر کند که من عضو خیلی فعال این جامعه هستم. اینها چیزهای مهم زندگی آدم است. البته آدمی که نان، لباس و مسکن ندارد ابتدا فقط به فکر اینهاست، اینها که تأمین شد، تازه آدم میفهمد، چیزهای دیگر ندارد.
وقتی که ببیند میتواند به یک شکلی با سواد بشود، با سوادش نکردند، میتواند به یک شکلی کتاب بخواند، بیاورد کتاب بخواند، میتواند یک جایی کار کند، برود کار کند، میتواند در جامعه شریک بشود، شریکش نکردیم، خیلی احساس کمبود میکند. آن موقع دیگر نان و آب و غذا آدم را قانع نمیکند. خود شما در زندگی فکر کنید یک جوان فعال خوش فکری باشید و زندگیتان هم تأمین باشد ولی ببینید که همفکران شما، همسالان شما در جامعه کار میکنند و فعالند و شما بیکار در خانه نشستهاید، چه بر شما میگذرد؟
این حالت را سعی کنید شما در افراد محروم انجام بدهید. جامعهای که به ما رسیده خیلی محروم دارد و خود جامعه هم نمیداند که چقدر محروم دارد. یعنی ابعاد محرومیت را ما نمیدانیم. بیشتر به غذا و لباس و آب و برق و اینها ما توجه میکنیم، آن محرومیتهای عمیقی که حکومت سابق بر ما تحمیل کرده، مردم هنوز احساس نمیکنند و احساس محرومیت مهم است، یعنی شما یکی از کارهایتان باید این باشد کار فرهنگی که میکنید این باشد که به مردم توجه بدهید که کمبودهایی دارند.
گاندی در هند وقتی قیام کرد گفت، چیز تازهای که در هند بوجود آمده، استعمارزدگی مردم نیست، آن چیزی که تازه بوجود آمده، این است که مردم فهمیدهاند فقیرند. مردم فهمیدهاند که مظلومند. مردم وقتی که فهمیدند، تلاش میکنند تا این فقر را از بین ببرند.
بنابراین شما در رابطه با این انسانها، اینها را به جامعه بگویید، به جامعه منتقل کنید و به خود اینها توجه بدهید که ما بتوانیم این ابعاد محرومیت را اصلاح کنیم. یکی از مشکلاتی که امروز دنیای استضعاف دارد، این است که گردن کلفتهای دنیا نمیخواهند مردم دردهایشان را بفهمند و همه تلاششان این است اینها را تخدیر کنند، به زندگیهایی که بسیار سطحی و به یک خوشیهای سطحی که هیچ انسانی را تأمین نمیکند. این بسیار بد است. آن مشکل اصلی رابطه دنیای استکباری با دنیای استضعاف این است که آنها میخواهند ما را جاهل و نادان و بیتوجه به دردهای اصلی نگهدارند و این خیلی چیز بدی است. ما باید تلاش کنیم. یکی از ثمرات این انقلاب باید بیداری مردم و هوشیاری مردم و آشنایی مردم به حقوقشان، به نیازهای واقعیشان و به امکاناتی که خداوند برای او خلق کرده، باشد که بتوانند از آن امکانات استفاده کنند. ما باید به طرفی برویم که مردممان را این جوری بار بیاوریم. اینان بعداً حقوق خودشان را میگیرند. هرکس بخواهند تحذیر کند، نمیتواند.
متأسفانه دشمنان ما خیلی قوی هستند و اکثرشان هم فهمیدهاند، این حرکت انقلاب در ایران یک حرکت عمیقی است. فهمیدهاند این از شکل انقلابهای گذشته دنیا نیست. انقلابی است با ابعاد بسیار وسیع، لذا سرمایه میریزند تا ما را خفه کنند، خیلی نیرو میگذارند، مردم عادی نمیدانند که چقدر نیرو میگذارند.
این فرانسه را ببینید، فرانسه با همه امکاناتش با نهایت پررویی امروز تلاش میکند که جمهوری اسلامی را خفه کند و دشمنان جمهوری اسلامی را حمایت کند. فرانسه در گذشته پیشتاز انقلاب بوده و مرکز حرکت حقوق بشر بوده و چیزهایی داشتند. فرانسویها الان رسواترین حرکتها را انجام میدهند، حتّی زشتتر از آمریکا! آمریکا به خاطر گندگیاش و به خاطر ملاحظاتی که در دنیا دارد، یک ملاحظاتی در حرکاتش میکند. فرانسه مثل یک انسان رسوا شدهای که دیگر هیچ ملاحظهای ندارد، کاملاً به دست و پا افتاده و هیچ یک از اصول انسانیت و اصول سیاست بینالمللی را مراعات نمیکند و همه سنگینیاش را گذاشته تا اینجا یک کاری بکند و اینجا یک مأموریت بینالمللی دارد، صریحاً در یک جنگ بین دو کشور که میداند متجاوز عراق است، به نفع متجاوز وارد میشود و میگوید که ما اسلحه میدهیم، حتی تا آنجا که اسلحه پیشرفته را قرض داده است! صریحاً یک عده تروریست را پناه میدهد، چند نفر هواپیما را دزدیدهاند، هواپیمای ارتشی را از اینجا دزدیدند و به فرانسه بردند. این یک جرم بینالمللی است، یک کشوری که اصول بینالمللی را قبول دارد، نمیتواند اینها را قبول کند؛ به دزدان، پناهندگی سیاسی میدهد.
آن سازمان تروریستی در پاریس که اعلامیه میدهد و صریحاً اعلام میکند که فلان امام جماعت را ما منفجر کردیم، فلان جا را ما بمب گذاشتیم، فلان دفتر حزب را ما منفجر کردیم، این تروریست جسور را کشوری که آبرو دارد، نمیتواند بپذیرد؛ فرانسه به اینها پناه میدهد.
قایقهای تویدار ما را که از خود فرانسه خریده بودیم در دریا دزدیدند و فرانسه اینها را برد و در ساحل خود پناه داد. ببینید چقدر رسوایی است! نمیشود یک کشوری مستقل و طرفدار اصول بینالمللی باشد و این قدر رسوا عمل کند. من فکر میکنم آنقدر فرانسه و مخصوصاً حزب سوسیالیست پردهها را دریده که ما اگر هیچ تعهد بینالمللی در قبال فرانسه نداشته باشیم، هیچ عیبی نداشته باشد. هواپیماربایی که دیگر منفورترین کار دنیاست، ما اعلام کردیم که اینها را نپذیرد ولی او پذیرفت. تروریستها را آورد و با آنها مذاکره کرد. الان این وضع فرانسه است.
در تمام دنیا این جوری برعلیه ما موضعگیری میکند و من خیال نمیکنم اینها به نفع فرانسه باشد، از لحاظ اقتصادی وضع بسیار بدی دارد و احتیاج به دلارهای عربها دارد، احتیاج به دلارهای سعودی دارد، احتیاج به دلارهای کویت دارد، احتیاج به دلارهای شیخ نشینهای دیگر دارد. او با دریوزگی، این باجها را به اینها میدهد، برای اینکه از اینها نفت بگیرد یا بازار برای خودش درست کند، احتمالاً یکی از منافعش این باشد، چون وضعش بدتر از آمریکا و آلمان است یا از ژاپن گرفتارتر است. به علاوه امتیازاتی چون یک وام بزرگ که اخیراً به او دادهاند، مأموریتها را به عهدهاش گذاشتهاند ولی ما هم باید آماده باشیم که انشاءالله ضربه متقابل را به فرانسه بزنیم و ثابت کنیم که دعوا کردن با یک انقلاب خیری ندارد و برای متجاوز غیر از انتقام چیزی نمیماند، چون ما در آینده این کار را خواهیم کرد.
در خاتمه صحبتم باز از شما تشکر میکنم و امیدواریم که هر دو نهاد در کارشان موفق و پیروز باشند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته