دیدار آیت الله هاشمی رفسنجانی با امام خمینی (ره) در نجف اشرف درسال 1354
دیدار آیت الله هاشمی رفسنجانی با امام خمینی (ره) در نجف اشرف درسال 1354تاریخ: 1354 هجری شمسی در سفر دومم وقتی به سوریه رسیدم، برنامه رفتنم به عراق و دیدارم با امام جدیتر شد. سالها بود که امام را ندیده بودم، حالاً هم به قصد دیدار و هم برای گفتوگو پیرامون مسائل مربوط به مبارزه، ملاقات با ایشان ضروری بود. البته انجام این سفر به صورت عادی و با استفاده از گذرنامه خودم کار خطرناکی بود، در بازگشت به ایران باید جواب میدادم. بنا شد این کار با گذرنامه جعلی صورت گیرد. تهیه این چنین گذرنامهای مشکلاتی داشت، ولی شهید محمد منتظری که در سوریه بود و امکاناتی داشت و تقریباً همه نیروهای مبارز و فعال را میشناخت، با تغییراتی در گذرنامهای و عوض کردن عکس، این کار را انجام داد. بعد هم با همراهی خود او، که گذرنامهاش، مثل گذرنامه من جعلی بود، با هواپیما عازم بغداد شدیم، در حالی که تا حدی نگران بودیم که مبادا مشکلاتی پیش بیاید که قابل حل نباشد. انصافاً هم، در آن شرایط و با آن وضعیتی که من داشتم، این سفر خیلی جسورانه بود و حتی مورد انتقاد برخی از دوستان هم قرار گرفتم، اما عشق من به امام و نیاز به زیارت ایشان و شنیدن نظراتشان در شرایط جدید مبارزه و اطلاع از شرایط همرزمانمان در عراق، این بیپروایی را توجیه میکرد. در فرودگاه بغداد، اتفاقی نیفتاد و بلافاصله با ماشین عازم نجف شدیم و آخر شب به نجف رسیدیم که دیگر برای رفتن خدمت امام وقت مناسبی نبود. شب را در مسافرخانهایی گذراندیم و طلوع فجر به شوق زیارت مرقد مطهر حضرت علی(ع)، در کنار حرم مقدسش بودیم. تا آن لحظه برای جلوگیری از شناسایی شدن از لباس روحانی هم، استفاده نمیکردم، لازم بود که برای رفتن به خدمت امام، تغییر لباس بدهم. در مسافرخانه لباس طلبگی پوشیدم و عازم دیدار با ایشان شدم. سالها بود که امام را ندیده بودم. من امام را خیلی دوست میداشتم، واقعاً بیشتر از پدر. لحظه آن دیدار با امام را هیچ وقت فراموش نمیکنم. حال ایشان هم خوب بود. هر چند که در ظاهرشکسته به نظر میرسیدند، ولی احساس من این بود که از نظر بنُیه، وضع سالم و خوبی دارند. با امام در زمینههای مختلفی گفتوگو کردم. از مسائل داخل کشور و دستهبندیهای جدید گرفته، تا برنامه سفر اروپایی خودم که برای ایجاد هستهها و پایگاههای مبارزه و انسجام بخشیدن به نیروهای مخالف رژیم داشتم و در همان یک جلسه تقریباً همه گفتوگوهای لازم با ایشان انجام شد. بعد هم مهمان حاج آقا مصطفی شدم و ساعاتی با ایشان درباره وضع نیروهای مبارز در ایران و خارج و بخصوص درباره لبنان و موقعیت امام موسیصدر و مسائلی که بین نجف و لبنان بود، به تبادل نظر پرداختم. ماندنم در نجف برای ایجاد اتحاد بین نیروهای مبارز که با هم اختلاف پیدا کرده بودند، دو سه روزی به دراز کشید و علاوه بردیدار با اشخاص مختلف، با آقای دعایی هم که دیدارشان جزو برنامه سفر ما بود، ملاقات کردیم. ایشان، در برنامه فارسی فرستندهای از بغداد، که برحسب شرایط خاص آن روز مورد استفاده ما بود، سخنگوی نهضت روحانیت بودند و طبعاً به اطلاعات بیشتری نیاز داشت، من هم سعی کردم او را در جریان همه مسائل جدید بگذارم. آقای دعایی هم اطلاعات بسیار مفیدی از وضع عراق و نجف و نیروهای مبارز و جریانهای ضدمبارزه و مشکلات مبارزان و برنامه خوب رادیوئی "نهضت روحانیت در ایران" ـ که خودشان از رادیو بغداد اجرا میکردند و در ایران خیلی تاثیر داشت، به من دادند و تجدید دیداری کردیم.منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 58-1357 ، انقلاب و پیروزی، زیر نظر عباس بشیری