مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی در باره امام خمینی (ره)

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی در باره امام خمینی (ره)

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷
شرح چگونگی آشنایی هاشمی رفسنجانی با امام راحل/ جاذبه‌های امام (ره)/ امام و جوانان/ نقش جوان در انقلاب/ اهمیت نقش جوانان در آینده کشور/ نصیحت امام به مسئولان/ نشریت مکتب اسلام و مکتب تشیّع/ فعالیت‌های مکتب تشیّع/ خصایل امام (ره) در حوزهٔ علمیه قم/ بیماری تب مالت امام (ره)/ ارادهٔ مثال‌زدنی امام (ره)/ طلبه‌ها در سربازی/ استعدادهای زنان در جوامع/ نقش زن در صدر اسلام/ زنان فرهیخته تاریخ/ نظر امام راجع به نقش زن/ قشر باسواد و بااستعداد بانوان امروزی

س) جناب آقای هاشمی! ممنونیم که ما را به حضور پذیرفتید. با توجه به مطالعاتی که در آثار مکتوب امام داشتیم، ندیدیم که ایشان تعبیر «عزیز» را جز در مورد شما و حاج احمد آقا بکار ببرند. در پیامی که پس از سوءقصد حضرت‌عالی دادند، از تعبیر «هاشمی عزیز» استفاده کردند. فکر می‌کنم این تعبیر برای شما منحصر به فرد است. تقریباً همه می‌دانند که رابطه‌ای فراتر از مسائل سیاسی و کاری با امام داشتید که نوعی علقه عاطفی بود. خود حضرت‌عالی هم از ایشان تعبیر به «پدر» می‌کنید. یک بار فرمودید: «وقتی وارد نجف شدم و می‌خواستم بعد از سالها خدمت امام برسم، احساس کردم فرزندی هستم که پس از تحمل مرارت‌ها و شکنجه‌ها به دیدار پدر می‌روم.»

بحث ما راجع به جوانان است. حضرت‌عالی سنین شباب و جوانی را در محضر امام بودید و تربیت شده دست ایشان هستید. می‌خواهیم بدانیم رابطه امام و جوانان چگونه بود؟ از یک طرف جوانان چه نگاهی به امام و از طرف دیگر امام چه نگاهی به جوانان داشتند؟ در ابتدایی که شما وارد قم شدید، با وجود مراجع و علمای بزرگوار، جذب حضرت امام شدید. گویا حتّی به منش امام توجه داشتید و گویا سالها در منزل اخوان مرعشی و همسایه امام بودید. ممنون می‌شویم، اگر بیشتر توضیح بفرمایید.

ج) بسم الله الرحمن الرحیم، آن زمان که از روستا به قم آمده بودم، روحیه فرهنگی و عشق به روحانیت و دین را از خانواده‌ام آورده بودم. وقتی به قم آمدم، به همه علما احترام می‌کردم. آیت‌الله بروجردی را خیلی دوست داشتم. ایشان هم مرجع و هم رئیس حوزه بود. جلال و جبروت خاصی داشت. امّا سرنوشت زندگی من از طریق آشنایی با امام رقم و قلم خورد. همان گونه که اشاره کردید، در همسایگی امام واقع شده بودیم و هر وقت می‌خواستیم، می‌توانستیم حداقل در مسیر ایشان را ببینیم.

قیافه امام خیلی برای من پرجاذبه و پرابهت بود. حالت جذبه‌ای به من داده بود که مجذوب ایشان شده بودم. من نوجوان و یک طلبه کوچک بودم و ایشان یک شخصیت بزرگ بود. امِّا در مسیر سعی می‌کردم به بهانه‌ای با ایشان حرف بزنم. معمولاً سئوالاتی می‌پرسیدم و ایشان با عطوفت، محبت و حوصله جواب می‌دادند. مدتی گذشت که به درس ایشان رفتم. معمولاً انسان در درس تحت تأثیر استادش، آن هم استادی از نوع امام قرار می‌گیرد. امام در حوزه مظلومیتی داشت که آن حالت ما را از لحاظ عاطفی بیشتر به ایشان نزدیک می‌کرد. در مجموع این عوامل یعنی هم منطقاً و هم به خاطر تحصیل و عواطف مجذوب امام بودم. بعدها به زمانی رسیدیم که مبارزه شروع شد که روابط ما هم نوع دیگری شد. تا آن موقع جز مسائل استادی و شاگردی و مریدی و مرادی، سرّی با امام نداشتیم. بعداً اصحاب سر شدیم و مسائل جدّی را با ما در میان می‌گذاشت و ما با ایشان در میان می‌گذاشتیم. آن موقع جوانان فقط در سطح طلبه‌ها با امام رابطه بیشتری داشتند. طلبه‌های جوان بیشتر از علمای دیگر به امام گرویده بودند. این اولّین خاصیت جاذبه امام برای طلبه‌های جوان و جذب شدن آنها بود. بعدها که مبارزه پیشرفت کرد، کم کم این سربازان جوان در دانشگاهها، مدارس و حتی بازار و جاهای مختلف زیاد شدند.

در زندان که بودیم، تعداد کمی افراد مسن بودند. همه نیروهای جوان بودند که عمدتاً به امام عشق داشتند. کمونیست‌ها امام را این گونه قبول نداشتند، امّا شجاعت و میدان‌داری امام را می‌پذیرفتند و قبول داشتند.

بعد از انقلاب هم امام توجه زیادی به جوانان می‌کردند. البته جوان‌زده، پیرزده و یا روحانی زده نبودند. هر چیزی را در حدّ خودش می‌دید. از جوانان توقع نداشت که کار پیرها را بکنند و یا مدیریت‌های بزرگ را انجام بدهند. جوان در سطح تجربیات خودش عمل می‌کند.

نقش جوانان در مبارزه خیلی بالا بود. اواخر که همه چیز عمومی شده بود، دانش آموزان و دانشجویان خیلی کار می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب اکثریت سربازان خیلی جدّی امام را جوانان تشکیل می‌دادند. نه اینکه افراد مسن نبودند. نیروهای مسن مبارز زیاد بودند. حتّی پیرمردها هم بودند. امّا اکثراً جوانان میدان داری می‌کردند.

وقتی جهاد سازندگی تشکیل شد، جوانان خیلی زود پر کردند که نهاد بسیار خوبی بود و تا آخر عمرش خیلی خوب کار کرد. جنگ که پیش آمد، عمده سنگینی آن بر دوش جوانان بود. واقعاً میدان داری دفاع با جوانان بود. عده‌ای سرباز بودند و طبیعتاً در سن جوانی می‌جنگیدند. ولی داوطلبان که بسیج و نیروهای متفرقه بودند، اکثریت با حضور جوانان شکل می‌گرفت. لذا عمیقاً می‌دانستند کارایی اجتماعی جوانان خیلی بالاست. این یک بعد بود و بعد تربیتی و پرورش جوانان بحث دیگری است که امام خیلی به آن اهمیت می‌دادند. اگر در این زمینه هم می‌خواهید، مطالبی بگویم.

س) بفرمایید.

ج) امام که نمی‌خواستند جامعه را برای یک مقطع کوتاه اداره کنند. می‌خواستند برای حکومت اسلامی در آینده‌های دور نظامی را مبتنی بر اسلام پایه ریزی کنند؛ بنابراین مسئوولیت‌های آینده بالطبع بر عهده جوانان بود. از این منظر تربیت جوانان برایشان مهم بود. امام با زبان بسیار ساده و آسان که برای همه جوانان قابل فهم باشد، هم راه ترقی و سعادت و هم خطرهایی را که جوانان در کمین دارند، بیان می‌کردند. می‌گفتند جوانان نیاز به مربی، مرشد و راهنما دارند. بخشی از صحبت‌های ایشان در این زمینه زیاد است که دشمنان در کمین هستند و فرهنگ غرب و فرهنگ الحاد که از جانب مارکسیست‌ها می‌آمد، به خاطر جاذبه‌هایشان خطرناک هستند. به این مسائل توجه می‌کردند. بخشی از صحبت‌های امام راجع به آینده جوانان بود که بالاخره سعادت پیش خداست و نهایتاً باید هدف گیری شما خدا باشد و اگر این هدف را داشته باشید، در مسیر نمی‌لغزید.

به مسئولان کشور نهیب می‌زدند و نصیحت می‌کردند که بیشتر به جوانان توجه کنند و آنها را به حال خودشان نگذارند و راهنمایی کنند و میدان تمرین به جوانان بدهند و راهشان را باز کنند تا کارهای بیشتری در دستشان باشد. هر چه که مؤثر بود برای اینکه یک جوان تربیت اسلامی، ملی و خدمتگزاری خلق را پیدا کند، در صحبت‌های ساده و همه فهم امام بود که با جوانان در میان می‌گذاشتند.

س) خواهشم این است که چون برخی از آقایان خاطرات خود را در این زمینه بیان می‌کنند، بینندگان ما از خاطرات حضرت‌عالی هم بی‌نصیب نمانند. اگر خاطره‌ای مربوط به جوانان از سالهای قبل یا بعد از انقلاب دارید، بفرمایید.

ج) فکر نکردم که خاطره بگویم تا برای شما بدیع باشد. معمولاً از همین حرفهایی است که گفته‌اند.

س) حضرت‌عالی با جوانان طلبه، گویا شهید باهنر هم در کنارشان بود، نشریه‌ای به نام «مکتب تشیع» را در قم راه اندازی می‌کنید. نمی‌دانم فکر شما یا یک تصمیم جمعی بود. شما مسئله را با حضرت امام مطرح می‌کنید. این نشان می‌دهد که امام در پیشبرد کارها تنها نبودند. بلکه جوانان در کنارشان بودند و به عنوان بازوان فکری و کاری ایشان را همراهی می‌کردند.

ج) آن مسئله این گونه بود که آن روزگار یک نشریه دینی در قم بود. بیش از ما عده‌ای از آقایان علما و فضلا انتشار نشریه‌ای به نام «مکتب اسلام» را شروع کرده بودند که محور کارشان آقای شریعتمداری بود که به آنها کمک می‌کردند. بازاری‌های تهران و تبریز هم از آنان پشتیبانی می‌کردند. ما که از مریدان امام بودیم، به فکر افتادیم نشریه‌ای منتشر کنیم. خودم خدمت امام رفتم و گفتم: «می‌خواهیم در راستای کار مکتب اسلام، نشریه مکتب تشیع را انتشار دهیم.»

امام تشویق کردند و من گفتم: چیزی برای ما بنویسید تا ارتباط ما روشن‌تر شود. ایشان ننوشتند و گفتند: با من مشورت کنید. چند نفر را پیش ایشان معرفی کردم و ایشان اسم چند نفر را بردند و گفتند: از اینها مقاله بگیرید و کار کنید.

به هر حال محورگروه مکتب تشّیع حامیان امام بودند. البته امام آن روزها مبارزه نداشتند. فقط مدرّس حوزه بودند و ما به عنوان علاقه مندان علم و شخصیت ایشان این کار را می‌کردیم. ولی همین گروه باعث شد که امام بیشتر در جامعه ظاهر شوند. چون قبل از آن ایشان در اعیاد و وفیات با مردم دیدار نمی‌کردند و عزاداری و جشن نمی‌گرفتند. بیوت دیگر علما در مناسبت‌های خاص پر از مردم بود. ما از ایشان خواهش و ایشان را قانع کردیم که دوستان شما بی‌پناه هستند و باید روز عید به جایی بیایند. الحمدلله قبول کردند و این حالت به تدریج تقویت شد.

یا رساله نداشتند و حاضر نبودند رساله بدهند. همین گروه و افرادی از نوع جوانان از ایشان خواهش کردیم که رساله بدهند. گفتیم: برای استادان دیگر هم احترام قائل هستیم و به درس آنها هم می‌رویم و میزان علم شما را می‌دانیم. چرا رساله نمی‌دهید؟ ما مقلّد شما هستیم و رساله نداریم. ایشان حاضر شدند که رساله چاپ کنند.

تا زمانی که آیت‌الله بروجردی حیات داشتند، زعیم حوزه بودند و امام وارد مبارزه نمی‌شدند. چون حوزه در دست آقای بروجردی بود. ولی بعد از رحلت ایشان که رژیم به فکر افتاد حوزه و علما را ضعیف کند، این درگیری به وجود آمد و مبارزه به راه افتاد. از آن موقع به بعد امام ما را دنبال خودشان می‌کشیدند.

س) معمولاً در سنین جوانی حوادثی اتفاق می‌افتد که جوانان به خاطر لطافت طبع وعدم تجربه خیلی زود خسته، افسرده و مأیوس می‌شوند. امّا امام با اینکه یک پیرمرد 65 ساله بودند و اواخر هم حدود 90 سال سن داشتند، مرتب جامعه را به آینده‌ای درخشان، روزهای بهتر و پیروزی‌های بزرگتر امید می‌دادند. ظاهراً امام از سن خود جوان‌تر بودند و روحیه بهتری داشتند. نظر حضرت‌عالی چیست؟

ج) بله واقعاً روحیه ایشان جوان بود. این را بگویم که قبل از تبعید از قم، سال‌ها گرفتار تب مالت بودند که بدنشان ضعیف شده بود. در نجف هم که خدمت ایشان رفته بودم، هنوز گرفتار این تب بودند. البته همیشگی نبود. گاهگاهی پیش می‌آمد. ایشان در 81 سالگی از تبعید برگشتند و در 10 سالی که در ایران حیات داشتند، حقیقتاً مثل یک جوان پرانرژی کار می‌کردند و اراده ایشان تا لحظه آخر ضعیف نشد. جسم ایشان ضعیف شده بود و گاهی پیش ما اظهار خستگی می‌کردند و می‌گفتند: «پیر می‌شوید و می‌فهمید من چه می‌گویم.» همیشه نصیحت می‌کردند که تا انرژی دارید، کار کنید و این یکی از حرف‌هایی بود که به جوانان هم می‌گفتند. همیشه تأکید می‌کردند که قدر این انرژی متراکمی را که الان دارید، بدانید و بی‌دلیل مصرف نکنید. چون کم‌کم از دست می‌دهید.

حقیقتاً اراده امام فوق تصوّر ما بود که خیلی از ایشان جوان‌تر بودیم. ولی اراده شکست‌ناپذیری داشتند. برای آن خاطره‌ای هم که گفته بودید، باید به سربازی خودم اشاره کنم. در همان هفته‌های اول سربازی مرخصی گرفتم و به قم رفتم و فضای سربازخانه و تأثیری را که ما طلبه‌ها روی جوانان سرباز داریم، گفتم و تأکید کردم این فضا با ارزش است و شما فشار نیاورید که ما را آزاد کنند و بگذارید بمانیم. چون هم خودمان چیزهایی یاد می‌گیریم و هم کارهای زیادی می‌کنیم.

ایشان بعد از آن دیدار بیانیه‌ای دادند که در یکی از جملاتش گفتند: بگذارید جوانان روشن ضمیر ما را به سربازخانه‌ها ببرند تا آن محیط‌های بسته را روشن کنند. این جمله برای ما خیلی مهم بود و برای سربازانی هم که این جمله را شنیده بودند، خیلی مهم بود و فهمیدند که گروهی از طلبه‌های جوان در بین آنها هستند. واقعاً آن بیانیه تأثیر خوبی داشت. ما آن بیانیه را در سربازخانه‌ها پخش کردیم و بعدها همین کار اتهام ما شد که می‌خواستند ما را بگیرند و فرار کردیم.

س) قسمت آخر برنامه چون شب شهادت حضرت فاطمه (س) است، به «امام و بانوان» اختصاص دارد. جسارت می‌کنم که خدمت حضرت‌عالی حرف می‌زنم. ولی حضرت امام حق بزرگی بر گردن زنان ایران دارند. چون از یک طرف رژیم پهلوی برنامه خیلی بدی برای زنان داشت که نمونه آن کشف حجاب زنان در دوره پهلوی اوّل و تداوم آن در پهلوی دوّم بود.

از طرف دیگر اغلب زنان مسلمان به جهت نبود امنیت برای حضور در اجتماع و عدم تحصیل مجبور به خانه‌نشینی بودند. یکی از مهمترین تکیه‌ها و تأکیدهای امام آگاه سازی زنان بود که آنها را به صحنه آورد. بعد از پیروزی انقلاب هم شاید به خاطر زنان، نهضت سواد آموزی را تشکیل دادند؛ یعنی نگاه ویژه‌ای به زنان داشتند و خودشان هم زیر نظر دو شیرزن بزرگ شدند که مطمئناً تأثیر صد در صدی در زندگی ایشان داشت. اگر محبت کنید در این زمینه هم مطالبی را بفرمایید، ممنون می‌شویم.

ج) به نکته خوبی اشاره کردید. زنان نصف جامعه ما هستند. این روزها ثابت شده که استعدادشان خیلی قوی است. قبلاً فیزیولوژیست‌ها بحث می‌کردند که مغز زن کوچکتر از مغز مردان است. الان خیلی روشن شد؛ که این گونه نیست. چون در مسابقات از آقایان جلو می‌زنند. در دانشگاه‌ها معلوم شد که عقب نمی‌مانند، امام قبول داشتند که استعداد زنان به خصوص در بعد علمی و تحقیقی بالاست.

کاری که امام با نهضت سوادآموزی کردند، دقیقاً روح اسلام است. این گونه نیست که انسان فکر کند استثنایی است که امام پیدا کردند. واقعاً اسلام شأن بسیار بالایی برای زن قائل است. در زمان خود پیامبر (ص) در 1400 سال پیش زنان را در جنگ‌ها با خودشان برای کارهای خدماتی، مثل جراحی و آبرسانی آن هم در میادین - و نه در قرارگاه‌ها - می‌بردند.

پیغمبر (ص) بعضی از زنانشان را در سفرهای جنگی می‌بردند. آسان نبود که زن را این گونه در جامعه حاضر کنند. خود حضرت زهرا (س) با اینکه خیلی جوان بودند، در همه محافل حضور می‌یافتند و با همه اصحاب پیامبر (ص) آشنا بودند و به ایشان مراجعه می‌کردند و حدیث می‌شنیدند.

آن سخنرانی غرّایی که حضرت زهرا (س) بعد از رحلت پیامبر (ص) در مسجد کردند، نشان از دانش و عظمت روحی یک زن جوان است که ایشان داشتند. بعد از ایشان هم دیدیم که بچه‌های ایشان مخصوصاً حضرت زینب (س) چه حماسه‌ای را در تاریخ خلق کردند!

به هر حال زنان مؤمنه فراوانند که در همان عهد پیامبر تربیت و متشخصّ شدند. در گذشته زیاد در برنامه‌های روحانیت نبود که زنان را به جامعه معرفی کنند. ولی الان کتاب‌هایی نوشته و کم کم معلوم می‌شود در تاریخ زنان زیادی هستند که به عنوان استوانه کار می‌کردند.

امام به این نکته توجه داشتند و نقش زنان را در سیاست خیلی بالا بردند. حضور زنان را در مبارزه نهادینه کرده بودند. آن راهپیمایی‌ها بود که رژیم را شکست و می‌دیدم که اکثر راهپیمایی کنندگان از زنان بودند.

بعد از انقلاب هم همان روحیه ادامه یافت. حتی ایشان موافقت کردند که صبیه‌هایش در حضور ایشان سخنرانی کنند که قبلاً این کارها را نمی‌کردند. خیلی از آن سخنرانی‌ها از رادیو و تلویزیون پخش شد.

در زمان طلبگی هم با امام همسایه بودم، می‌دیدم که دختران امام به دبیرستان می‌رفتند، در حالی که آن موقع در بین روحانیت رسم نبود که دخترانشان به تحصیل بروند. ولی ما شاهد بودیم که دختران امام در مدرسه درس می‌خواندند و هنوز به دانشگاه نرسیده بودند. روحیه امام این گونه بود.

آثارش الان دیده می‌شود که قشری عالم از خانمها داریم که شاید حضور این همه زن باسواد، متقی و پاک در جامعه در دنیا بی‌نظیر باشد. نکته‌ای که گفتید، کاملاً درست است؛ یعنی قبل از انقلاب اکثر خانواده‌های مذهبی دخترانشان را به مدرسه نمی‌فرستادند و در سیاست دخالت نمی‌کردند و در اجتماعات نمی‌رفتند. لذا وقتی انقلاب ما پیروز شد، نیروی کیفی زن کم داشتیم. کم کم تربیت شدند و الان کم کم دارند میدان داری می‌کنند.

س) خیلی ممنون

ج) موفق باشید.