خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶ / کتاب «سردار سازندگی»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۷۶ / کتاب «سردار سازندگی»

مرور خاطرات گذشته در نشست دو نفره هاشمی و خامنه ای

  • اردبیل
  • یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۷۶

یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۷۶//۶ شعبان ۱۴۱۸ // ۷ دسامبر ۱۹۹۷

 

 آقای [سیدحمید] طهایی، استاندار اردبیل آمد؛ قبلاً استاندار سمنان بود. مقایسه‌ای بین وضع دو استان کرد که در اکثر شاخص‌ها، استان سمنان به خاطر جمعیت کم و نزدیکی به تهران و داشتن زیر ساخت‌ها و سابقه طولانی، جلوتر است؛ گرچه منابع استان اردبیل، ظرفیت توسعه خوبی دارد. گفتم، اگر طرح‌های مصوب و در دست اقدام اردبیل اجرا شود، با سدها و راه‌آهن و اتوبان و فاز دوم مُغان و توسعه جهانگردی و دام و کشاورزی و زمین‌گرمایی و تحرک شهرک‌های صنعتی، به سرعت جلو خواهد افتاد.

دکتر [هادی] منافی آمد. حال آقای [محمدتقی] فلسفی را توضیح داد که در بیمارستان است. گفت، خانم [معصومه] ابتکار، [رئیس سازمان حفاظت محیط زیست]، دارد هزینه زیادی برای دکور دفتر و اداره می‌کند و نیروهای خوب را حذف‌کرده است.

آقای مسیح مهاجری، [مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی] آمد. برای مصاحبه‌ام با روزنامه درباره حوزه و روحانیت اصرار دارد و نگران است که نظام ولایت‌فقیه، با روند موجود از مردم جدا و رفته رفته تبدیل به استبداد دینی شود. پیشنهاد تأسیس حزب به من می‌دهد و مذاکره با رهبری برای تغییر شیوه و از نحوه حضور رهبری در اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی انتقاد دارد و فکر می‌کند، اگر آیت‌الله منتظری محدود نباشد، مبارزه را ادامه می‌دهد.

ظهر محسن، برای تنظیم برنامه حضور من در اجلاس [سران سازمان کنفرانس اسلامی] و برنامه ضیافت و ملاقات‌ها و پذیرایی میهمانان آمد. عصر کتابخانه اتاق در دفترم را منظم کردند. شب میهمان آیت‌الله خامنه‌ای بودم. درباره کنفرانس و میهمانان و نیامدن بعضی از رؤسای مهم و متن سخنرانی ایشان صحبت‌کردیم. گفتند، اکثر تذکرات من را در نطق‌شان اعمال‌کرده‌اند. خاطراتی درباره امام، من جمله اینکه بعد از ورود ایشان از فرانسه به تهران، یکی از افراد اهل‌حال به ایشان گفته بود که امام یازده سال دیگر عمر می‌کنند «والله یضاعف لمن یشاء» که آن روزها بعید می‌دانستیم و شد. دیگر رفتن من و ایشان و آقای [سید عبدالکریم موسوی] اردبیلی و آقای [سیدمحمد] بهشتی و آقای [محمدجواد] باهنر به قم، برای آوردن ایشان، بعد از آنکه در قم سکته کرده بودند و نیمه‌شب به تهران رساندیم.

دیگر اینکه پیش از انتخابات اول ریاست‌جمهوری، من و ایشان، برای قانع‌کردن امام برای نامزدشدن شهید بهشتی به قم رفتیم‌که امام نپذیرفتند و کسی را هم معین نکردند و وقتی‌که پرسیدیم چه‌کسی باشد، گفتند نمی‌دانم، ولی‌کسی شبیه سیدجلال [تهرانی] - از رجال دولتی قبل از انقلاب- می‌تواند باشد! ملاقاتمان در راهرو و با حضور احمدآقا بود و گفتند، موقعی که بعد از سوءقصد به ایشان [در ششم تیر ۱۳۶۰]، در بیمارستان قلب بودند، آنجا خیلی ناامن بود، به خاطر وجود منافقان در آنجا که نام بیمارستان را «بیمارستان مهدی رضایی» گذاشته بودند و در شهادت ۷۲ تن شیرینی پخش‌کردند.