خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی / دوران مبارزه

خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی / دوران مبارزه

انگیزه های آیت الله هاشمی رفسنجانی برای سفر به قم

  • پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۲۷

 

رفته رفته، مکتبخانه نمی توانست پاسخگوی نیاز ما باشد.مدتی هم پسر عمویم آشیخ محمد در آنجا مکتبخانه ای دایر کرد، که من هم با او همکاری داشتم. به هر حال، تا چهار ده سالگی در همان روستا ماندم.

رفتن به قم را پسر عمویم پیشنهاد کرد.پدرش راضی نمی شد و نگران بود که نتوانیم تنهایی در غربت را تحمل کنیم. او از من خواست که با پدرش گفتگو کنم و رضایت ا را بگیرم.از همان لحضه، احساس غربت کردم.

در بین راه، همین احساس بیشتر وبیشتر می شد. تا آنجا که هم زمان با طرح مسأله با عمویم بغضم به حد انفجار رسید و گریه کردم. اطرافیان خندیدند، که با این وضع چگونه می توانی غربت را تحمل کنی؟ با این همه، عمویم موافقت کرد.

گرایش فرهنگی من از برادرم بیشتر بود. او بیشتر به کار کشاورزی و باغداری پرداخته بود. در مکتب هم علا قه بیشتری به کتاب و مطالعه داشتم .از اولین روز ورود به مکتب، این تفاوت محسوس بود. من، با آن که کوچک تر بودم، درس اول را حفظ کردم و جایزه گرفتم. جرأت و جسارت بیشتری هم داشتم. برای شروع تحصیل، رسم بود که برای مکتبدار هدیه ای ببرند. کله قندی را در سینی می گذاشتند و پارچه ای روی آن. من وقتی دیدم بردن به این صورت مشکل است، کله قند را گذاشتم در همان پارچه و به دوش کشیدم.

به هر حال، بنا شد که به قم سفر کنیم. این سفر مصادف با حرکت کاروانی برای زیارت به کربلا بود که والدین و جمعی از فامیل در آن حضور داشتن. بنا شد تا قم با آن هم سفر باشیم و در قم هم فرصتی باشد برای سام دادن ما.

منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، زیر نظر محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376