حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • تهران جدید مدیون آیت الله هاشمی رفسنجانی

تهران جدید مدیون آیت الله هاشمی رفسنجانی

غلامحسین کرباسچی (دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی)

  • تهران
  • دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۰۰
اصولاً آقای هاشمی علاقه‌مند بود به اینکه در مدیریت شهری یک تحول ایجاد شود؛ اولین جمله ایشان این بود این شهر پیشانی جمهوری اسلامی است و ما بعد از جنگ بخواهیم این کشور را بسازیم پیشانی شهر تهران است نمی‌تواند دچار این بی‌نظمی‌ها و آشفتگی‌ها باشد و با اعتقاد تا آخرین روزی که ایشان رئیس‌جمهور بود پای این مسئله ایستاد.

آقای کرباسچی! یکسال از درگذشت آیت الله هاشمی می گذرد. کدام ویژگی آیت الله هاشمی باعث شد تا افکار عمومی همچنان در شوک این حادثه بمانند؟ 
 در این‌یک سال هرکسی از زاویه دید خودش راجع به آقای هاشمی حرف زده است؛ اما همه آن‌ها را هم جمع کنیم باز نمی‌شود ادعا کرد که یک شرح کاملی از ویژگی‌های آقای هاشمی داده‌شده است. شاید آن چیزی که راجع به بعضی از بزرگان دین گفته‌شده که "کتاب فضل تو را هادی بحر کافی نیست/ که ترک کنم سرانگشت و صفحه بشمارم"، واقعاً راجع به آقای هاشمی این شعر را با اعتقاد به اینکه مصداق واقعی دارد باید تکرار کرد. اگر به‌صورت مشخص و خیلی برجسته بخواهیم ویژگی‌هایی را ذکر کنیم که در عملکرد آقای هاشمی و حوزه تأثیر ایشان در دوره زندگی‌شان واقعاً چه تأثیری داشته به نظر من شاید 3، 4 مورد را بتواند خیلی مشخص اشاره کرد. یکی از ویژگی‌های بارز آقای هاشمی این بود که به نظرم ایشان برای خودش وزندگی خود برنامه داشت و برنامه‌ای تعریف کرده بود، هم در ابعاد مادی، هم در ابعاد معنوی و اجتماعی و اخلاقی؛ اگرچه به مردم گفت که برای دنیا و آخرتتان باید فکر کنید و مطابق با نصیحت لقمان حالا "تنص نصیبک من الدنیا" واقعاً آقای هاشمی هم برای دنیای خودش، هم برای دنیای مردم، هم برای دنیای جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد و هم برای آخرت آن‌ها برنامه داشت بسیاری از شخصیت‌ها را ما در قید برجستگی و خوبی احساس می‌کنیم که نمی¬دانند باید چیکار کنند و برنامه‌ای ندارند، شاید خیلی‌ها در امان خدا رها هستند ولی آقای هاشمی در امان خدا رها نبود ضمن اینکه خیلی به خدا اعتقاد داشت. نکته دومی که شاید راجع به آقای هاشمی بشود و خیلی برجسته در رفتار ایشان تأثیرش را دید آن آرامش روانی و روحی که در ذات آقای هاشمی وجود داشت، در سخت‌ترین شرایط آدم در کنار آقای هاشمی احساس ناامنی نمی‌کرد، چه مسائل داخلی، چه مسائل خارجی گویا یک آرامش صد درصد و اعتماد صد درصد اگر در مفاهیم مذهبی می‌گوییم که" الا بذکرالله مطمئن القلوب" واقعاً این اطمینان قلبی و درونی آقای هاشمی یک شاخصه برجسته‌ای بود که در سخت‌ترین شرایط که همه افراد شاید می‌بریدند نمی‌دانستند چیکار بکنند، شاید بعضی‌ها گیج می شدند اما آقای هاشمی خیلی آرام و خوش‌بین به آینده، هیچ‌وقت ناامید نمی‌شد و هیچ‌وقت از کار خسته نمی‌شد و هیچ‌وقت کار را در هیچ شرایطی رها نمی‌کرد که فکر کند دیگر فایده‌ای ندارد. مشکلات زیادی برای آقای هاشمی در طول زندگی‌اش از دوران جوانی، نوجوانی تا آخرین روز زندگی به وجود آمد، از سربازی رفتن یک روحانی برجسته در دوران انقلاب، فراری بودن، تحت تعقیب بودن، به زندان افتادن، آزاد شدن، مسائل بعد از انقلاب مثل جنگ، سیاست، گروهک‌های اختلافات و چالش هایی که ما در 40 سال انقلاب داشتیم و مسائلی که برای شخص ایشان به وجود آوردند، بالاخره مسائل زندگی شخصی ایشان حتی بعد از انقلاب را می‌توان به‌جرات گفت که بیش از قبل انقلاب بود. آنچه به خانواده‌اش تعدی کنند، به خانواده‌اش توهین بکنند، به فرزندش توهین بکنند، در کوچه و بازار مثلاً چیزی که برای افراد عادی هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد و اگر اتفاق بیفتد تمام فریادها در تریبون‌ها و نماز جمعه‌ها بلند می‌شود که یک خانم محجبه‌ای را در خیابان وهن کردند ولی شخصیتی مثل آقای هاشمی در عین ناباوری آرامشش را از دست ندهد. فرزندانش را دستگیر کنند، حالا به هر بهانه‌ای درست یا غلط وارد نمی¬شوم. آقای هاشمی هیچ‌وقت نمی‌ترسید و هیچ‌وقت این وحشت را با توجه به آن امیدی که به آینده داشت به اطراف خودش پراکنده نمی‌کرد. هیچ‌وقت آقای هاشمی عصبانی نمی‌شد، مگر برای حالا بحث‌های کاری که گاهی اوقات جدی صحبت می‌کردند ولی به‌صورت شخصی حتی از رفتار مخالفینش نه کینه‌ورزی داشت و نه عصبانیت شخصی داشت و این ظرفیت روحی عجیب آقای هاشمی همه را مجبور می‌کرد در مقابل ایشان خاضع باشند. بارها ما شاهد بودیم که باکسانی که در همین جریانات سیاسی بدترین توهین‌ها را و بدترین جسارت‌ها را به ایشان می‌کردند حتی در تریبون‌های رسمی؛ اما در برخورد با آقای هاشمی اصلاً ایشان به روی خودش نمی‌آورد و در جلسات می‌نشست با آن‌ها مثل قبل از این حرف¬ها قبل از این صحبت‌ها خیلی عالی برخورد می¬کرد.
شما هشت سال شهردار تهران بودید و کارنامه موفقی در این دوره داشتید. شهرداری شما با ریاست جمهوری آقای هاشمی آغاز و با ریاست جمهوری آقای خاتمی پایان یافت. نقش آیت الله هاشمی را در تحول مدیریت شهر تهران در دوره مسئولیت خودتان چطوری ارزیابی می کنید؟
اصولاً آقای هاشمی علاقه‌مند بود به اینکه در مدیریت شهری یک تحول ایجاد شود؛ اولین جمله ایشان این بود این شهر پیشانی جمهوری اسلامی است و ما بعد از جنگ بخواهیم این کشور را بسازیم پیشانی شهر تهران است نمی‌تواند دچار این بی‌نظمی‌ها و آشفتگی‌ها باشد و با اعتقاد تا آخرین روزی که ایشان رئیس‌جمهور بود پای این مسئله ایستاد یعنی در هیچ موردی نبود که ما در رابطه با مسائل شهری به ایشان مراجعه کنیم مشکلات را برای ایشان بگوییم یا از ایشان کمک بخواهیم و پاسخ منفی بدهند. آقای هاشمی امکان نداشت روی حتی مسائل شرعی که شاید در اشل ریاست جمهوری و در شأن یک رئیس‌جمهوری که این‌همه مشکلات داخلی و خارجی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دارد روی مسائل خیلی جزئی فرض کنید مثلاً یک آبجوسازی را می‌خواستیم به یک موزه تبدیل کنیم، در جزئیاتش ایشان وارد می‌شد، نظر می‌داد و این تشویق می‌کرد که افراد بدانند کارشان چقدر اهمیت دارد. می¬توانم ادعا کنم ما در تغییر چهره شهر تهران صد در صد مدیون اندیشه و دقت نظر شخص آقای هاشمی بودیم.
به عنوان دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی فکر می کنید نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در ایجاد توزان سیاسی چقدر موثر بود؟
برخورد منصفانه با دیگران از آثار همان مشی اعتدالی آقای هاشمی بود و روش ایشان این بود که در هر بحثی کامل حرف مخالف را گوش می‌داد و حتی اگر تصمیم می‌خواست بگیرد برای کاری که صد درصد با نظر آن گوینده مخالف بود ولی کامل تا آخر و به‌دقت حرف مخالف را گوش می‌داد و پیش‌داوری نسبت به بحث‌ها نداشت و این از ویژگی‌های یک بینش اعتدالی است که انسان با احساسات و فکر خودش نخواهد تنها تصمیم بگیرد. نکته دوم ازخودگذشتگی آقای هاشمی بود؛ درواقع قول¬های سیاسی معمولاً بحث می‌کنند از همکاری و از میانه‌روی و از اینکه باید ازخودگذشتگی داشته باشند ولی توقعشان این است وقتی‌که می‌گویند همه باهم، درواقع همه هم بیایند حرف من را بزنند؛ ولی واقعاً آقای هاشمی خیلی جاها ازنظر خودش و از حرف خودش به خاطر دیگران و به خاطر نظر دیگران عبور می‌کرد. آقای هاشمی با این ویژگی می‌توانست تأثیر زیادی را در جو سیاسی کشور درواقع بگذارد و این ویژگی که به‌هرحال حالا یا از زندگی امیرکبیر ایشان گرفته بود یا بالاخره به‌صورت نظری به این نتیجه رسیده بود که برای اصلاح کشور کافی نیست انسان حرف‌های خوبی بزند، مردم هم بپسندند ولی نتواند کاری بکند و به‌صورت یک قربانی در تاریخ اسمش باقی بماند. ایشان می‌خواست تأثیر بگذارد در آنچه به آن معتقد بود برای کشور وزندگی مردم و لذا در طول این 40 سال ممکن است بعضی‌ها تبلیغات کنند که بله ایشان مثلاً همیشه در کنار قدرت بودند، همراه قدرت بود، در مسند قدرت بود، این است که شخصیتی بتواند باسلیقه‌های مختلف، در زمان امام، بعد از امام با گروه‌های سیاسی که در جامعه گاهی اکثریت را در مجلس داشت، گاهی گروه مقابل در مجلس داشت، گاهی چپ بودند، افراطی بودند ولی هیچ‌وقت آقای هاشمی فاصله نگرفت از درواقع تأثیرگذاری در قدرت، برای اینکه فکر می‌کرد که آنچه مهم است تأثیرگذاری در زندگی مردم و در سرنوشت کشورمان است نه اینکه بخواهد فقط نام نیکی را از خودش باقی بگذارد به‌عنوان کسی که شعارهای خوبی داشته، حرف‌های خوبی زده بوده که هیچ‌کدام نتوانسته جامعه عمل بپوشاند.
دست آوردهای اقتصادی و سیاسی دولت سازندگی برای انقلاب را چگونه ارزیابی می کنید؟
آن چیزی که بعد از جنگ در کشور اتفاق افتاده و آنچه تا امروز هم در حال اتفاق افتادن است، به‌نوعی ثمره تلاش و فکر و پی‌ریزی بنیان‌هایی است که آقای هاشمی برای بازسازی کشور درواقع انجام داده است. در بعد سیاسی من فکر می‌کنم در این فرازوفرودهایی که ما در این مدت داشتیم و ثبات سیاسی که هم در منطقه، هم در سطح جهانی به‌هرحال حوزه گیری‌ها و رفتارهای اجتماعی ایشان، رفتار فردی ایشان، باشخصیت‌های مختلف بین‌المللی واقعاً تأثیر مردان بزرگ در طول زندگی‌شان نیست. امروز هم ما فکر می‌کنیم که تأثیرات آقای هاشمی در اقتصاد و سیاست و فرهنگ کشورمان هم سیاست‌های داخلی، هم سیاست‌های خارجی نمی‌توان نادیده گرفته شود. پیش‌گویی‌ها و پیش‌بینی‌هایی که آقای هاشمی در رابطه با حتی بعضی افراد می‌کردند که این‌ها چه خطری برای آینده کشور دارند امروز شاید دوستان باید درود بفرستند به روح آقای هاشمی که با چنین بصیرتی و با چنین نگاه عمیقی آینده این افراد را درواقع می‌توانست پیش‌گویی بکند و خطری که این جمود فکری و این نوع برخورد درواقع مسائل کشور بود.
رابطه آیت الله هاشمی با حضرت امام خمینی و مقام رهبری را چگونه ارزیابی می کنید؟
آقای هاشمی نسبت به امام یک علاقه از روی فکر و استدلال و اجتهاد داشت یعنی آقای هاشمی مبانی امروز را پذیرفته بود برای اداره کشور، برای تفکر اسلامی که داشت و برای آینده زندگی جامعه ایرانی می‌بینید فقط بحث تقلید نبود و لذا در بسیاری از مسائل ایشان با امام بحث می‌کرد و همان نگاه اجتهادی را داشت ولی در نهایتا با آن اجتهاد حرف امام را می‌پذیرفت. من فکر می‌کنم نسبت به رهبری هم ایشان با یک اجتهادی درواقع ارتباطش را با ایشان تنظیم می‌کرد. خیلی ها که ادعا دارند به امام وفادار بودند و نسبت به رهبری وفادار هستند، گاهی دیدیم در مقابل بعضی از ناملایمت ها چگونه برخورد کردند و چگونه عمل کردند.