خطبه نماز جمعه هاشمی درباره زلزله های گرانی
خطبه اوّل بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، " وَ امَّا بنِعْمِةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ " اُوْصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیِ". امروز بحث من در هر دو خطبه، بحث روز خواهد بود. خطبه اوّل را مخصوص مسائل داخلی ایراد میکنم و خطبه دوّم را متناسب با مسائل جهانی و منطقهای: احتمالاً خطبه اوّل قدری طولانی خواهد شد؛ ولی خطبه دوّم را کوتاه میکنم که مردم بزرگوارمان در این گرما کمتر اذیّت شوند. در خطبه اوّل به مناسبت این که دولت ما وارد سوّمین سال خدمت خودش میشود و ما به مناسبت شهادت شهید رجائی و شهید باهنر در آستانه هفته دولت هستیم، یک جمعبندی از وضع جاری کشور انجام میدهیم و در خطبه دوّم هم در مورد شرایط جهانی صحبت کنیم. این جمعبندی قدری صریح و روشن خواهد بود. مطالبی که ما، در گذشته و مخصوصاً در دوران بعد از جنگ با این صراحت و روشنی در جهان مطرح نمیکردیم. فکر میکنم برای شرایط جاری دنیا و مسائلی که در منطقه میگذرد و شرارتهای احتمالی که ما در آینده به خاطر وضع یک قطبی شدن دنیا با آن مواجه هستیم، این توضیح یک ضرورت سیاسی و اجتماعی باشد. البته حرفها خیلی فهرست وار و کوتاه بیان میشود که احتیاج به دقت دارد. باید خود شما براساس توضیحاتی که میدهم، جمعبندی اساسی را انجام دهید. امّا جمعبندیی را که من قبلاً نتیجه آن را به طور فشرده عرض مینمایم و استدلال میکنم، این است که خوشبختانه شرایط جامعه و انقلاب شما در بهترین وضع ممکن و قابل انتظار قرار دارد و جامعه ما، در مسیر بسیار مطلوب و قابل قبولی حرکت میکند. البته توضیحی خواهم داد و این مسأله حتی برای آن گروهی که اطّلاعاتشان نیز کم است قابل درک میباشد. ما بعد از جنگ و آتشبس، با هدایت و دستور امام (ره) یک بررسی همه جانبهای را در مورد وضع کشورمان آغاز کردیم، (آن موقع به ریاست و مسؤولیّت رهبر عزیز فعلی انقلاب و رئیس جمهور آن زمان) که نتیجه آن تدوین سیاستهایی شد که در زمان امام(ره) به تأیید و امضاء ایشان هم رسید. من اوّل پیرامون شرایطی که کشورمان، بعد از آتشبس داشت، توضیحاتی را عرض میکنم که براساس آن چه سیاستها و چه برنامههایی انتخاب شد و برای رفع آن چیزی که آن روز به آن محتاج بودیم، چه کردیم؟ وقتی که بررسی عمومی انجام شد البته زمانی که من در مجلس بودم، ما بهاین نتیجه رسیدیم که کشورمان در دوران جنگ از لحاظ معنوی تقویت شده؛ یعنی جنگ با همه آثار تخریبی که داشت از نظر معنویّت کشور را تقویت کرده بود. روحیّه انقلابی، حالت ایثارگری در اکثریّت مردم و توجّه به معنویّات و فرهنگ اسلامی و انقلابی در طول هشت سال جنگ با وجود ملّت ما عجین شده بود. لذا ما در آن مقطع از بعد معنوی، فرهنگی و اخلاقی در داخل مشکل اجتماعی نداشتیم و ارزیابی این بود که در ابعاد معنویّت، کار بزرگ ما این است که این روحیّه و دستآورد جنگ را حفظ کنیم. امّا از بعد مادّی و اقتصادی وضع کشور ما دچار مشکلات بسیار جدّی بود که من همه آنها را هنوز نمیتوانم عرض کنم و فقط بخشی از آن را خدمت شما عرض میکنم و قسمتی از آن را خود تاریخ بازگو کمکم خواهد کرد. در پذیرش آتشبس هم یکی از عوامل همین بود که ما آن روز، باز مسأله را مطرح نکردیم و تا به حال نیز هنوز نگفتیم. نامهای بود که وزیر اقتصادمان و مسؤولان اقتصادی آن روز کشور نوشتند، در هیأت دولت مطرح شد و بعد خدمت امام(ره) برده شد و با من هم که فرمانده جنگ بودم، آن را بررسی کردیم.
آن روز اعلام کردند که امکانات اقتصادی، بودجه کشور و در آمد و هزینهها به خط قرمز رسیده و مقداری هم از خط قرمز عبور کرده است که دیگر برای جامعه قابل تحمّل نیست. این نامه هست و شاید حالا انتشارش، خیلی اشکالی نداشته باشد. البته آن موقع نمیشد مطرح کرد. رئیس بانک مرکزی آن وقت، نامهای نوشت و اعلام کرد: علی رغم این که به ما وام نمیدهند و از خارج قرض نمیکنیم[t1] ولی حدود دوازده میلیارد دلار بدهی و تعّهد خارجی داریم و گشایشهای خارجی است که باید بپردازیم.
حالا آن نقاط اساسی مشکلات اقتصادی آن زمان را بعد از جنگ عرض میکنم؛ البتّه این از افتخارات ماست نه از عیوب کارمان. در دوران جنگ یادتان هست که همه مستکبران از عراق با پول و اسلحه و تبلیغات، حمایت میکردند و همه هم ما را با محاصره اقتصادی و ندادن طلبهایمان تحت فشارگذاشته بودند. شما میدانید که در دنیا چه فشاری روی ما بود و ما به تنهایی در مقابل کفر و استکبار شرق و غرب در جهان میجنگیدیم و هشت سال مظلومانه فقط با امکانات خودمان، که حتی آن را نیز از ما دریغ میکردند، دفاع میکردیم. ولی با این حال ما جنگیدیم و خودمان را در جنگ و بعد از جنگ حفظ کردیم. چون در زمان جنگ مرتب به آنها کمک میرسید و به همین خاطر حفظ میشدند، البته بعد از جنگ کمکها قطع شد، ولی حالا بعد از جنگش مهمّ است که عرض میکنم، عراقیها با این همه کمکی که گرفتند بعد از جنگ با به زانو در آمدند. نظام در مقابل دانش آموزی که [به جبهه] رفته بود و از تحصیل کردن باز مانده بود، در مقابل دانشجویی که از تحصیلاتش جا مانده بود، در مقابل کارگری که کار گاهش را بسته بود، کشاورزی که به کشاورزیش نرسیده بود و در مقابل فرزند خانهای که به خانوادهاش نرسیده بود، متعّهد بود و احساس مسؤولیت میکرد. تعهّد قرضهای سنگین عراق که حدود هفتاد تا هشتاد میلیارد دلار بود و بر او تحمیل شده بود و مسّبب آن نیز خودش بود، عراق را بجایی رساند که مجبور شد به امید ایجاد یک فضای جدید برای زندگی مردمش، تجاوز بهکویت را انتخاب کند. امّا جمهوری اسلامی ایران بجای پیروی از این طریق با این که مشکلات اقتصادیش بیشتر از عراقیها بود، با اتّخاذ مسیر و سیاستهای بسیار اساسی و درستی که آن موقع مطرح شد و امام(ره) تأکید و تأیید کردند. راه صحیحی را پیش گرفت و بهآن مسیر نرفت. حالا مشکلاتی که ما آن روز جمعبندی کردیم، عبارتند از: 1 - حدود هزار میلیارد دلار خسارت جنگی به ما وارد شده که البته هیچ اغراقی در این رقم نیست؛ بلکه این ارقام به گونهای تهیّه شده است که ما بتوانیم در سازمان ملل از آن دفاع کنیم. از این مبلغ، حدود نصفش مستقیم و بقیه آن غیرمستقیم است مثلاً اگر یک کارخانه تخریب شده این خسارت به کارخانه و تولیدات، منافع، بیکاری کارگران و امثال اینها نیز وارد آمده که جزء خسارت غیر مستقیم است. خوب هزار میلیارد دلار خسارت از جیب کشور رفته بود و این مبلغ، سرمایهای بود که باید در کشور باشد و این موضوع، جزء چیزهایی نبود که کنار گذاشته باشیم. اینها چیزهایی بود که باید مانند، شهر، روستا، پل، بندر، کارخانه، نیروگاه و امکانات نظامی بود میداشتیم. خوب در نظر بگیرید که اگر بخواهیم هزار میلیارد دلار را جبران کنیم، چقدر طول خواهد کشید!؟ ما آن روزها در سال 67، کمتر از ده میلیارد دلار درآمد نفتی در سال داشتیم، یعنی حدود یکصد سال باید طول بکشد، تا این مبلغ را در بیاوریم. ولی امروز که حدود هیفده تا هیجده میلیارد دلار داریم. باز هم حدود پنجاه تا شصت سال درآمد نفتی ما میتواند این مبلغ را جبران کند. 2 - تعهّدات و بدهیهای نظام بهدیگران. حضور شما عرض کردم که در خارج حدود دوازده میلیارد دلار تعهّد ارزی داشتیم که اینها خریدهای نسیه و گشایش اعتباراتی بود که بانک باز کرده بود و در طول این مدّت که عراق از بیرون قرض میکرد، ما مخارجمان را از بانک مرکزی قرض میگرفتیم و هر سال هم کسر بودجه داشتیم، تا این که این مبالغ جمع شد و رقم وحشتناکی بوجود آمد و این هم، یعنی پولهایی که مردم در بانک مرکزی و بانک مرکزی به دولت قرض میداد! 3 - تعّهداتی که بهدیگران داشتیم. مثلاً: بسیاری از صندوقهای بازنشستگی که در طول سالهای جنگ آن طور که لازم بود دولت به آنها بپردازد، نپرداخته بود و اینها بدهی محسوب میشدند. ترفیعاتی که باید نیروهای نظامی میگرفتند، نگرفته بودند و طلبکار بودند. خیلی از فوقالعادههایی که نظامیان باید میگرفتند، نگرفته بودند و طلبکار بودند. و بدهیهایی از این قبیل، زیاد داشتیم. مسأله سوّم، مسؤولیّتی بود که نظام در برابر رزمندگان و خانوادههای آسیب دیده از جنگ داشت. خوب این همه شهید و این همه خانواده شهید، این همه اسیر و این همه و خانواده اسیر، این همه جانباز و این همه خانواده جانبازان و این همه رزمنده که عمر و جوانیشان را در جبهه گذرانده بودند، در جامعه ما وجود داشت و حالا که از تحصیل و کسب شان و کار و زندگیشان عقب مانده بودند، وظیفه ما بود که آنها را حمایت کنیم. این نیروی عظیم بسیج و این دریای انسان با ارزش، اینهایی که اساسیترین سرمایه ما در طول دفاع مقدّس بودند، برای انقلاب و دفاع سرمایهگذاری بسیار زیادی کرده بودند که نوعاً از طبقات محروم روستاها و مردم مستضعف بودند که خوب در دوران جنگ هم خدمات بسیجی، اینها را حسابی با مشکلات اقتصادی روبرو کرده بود. نظام در مقابل دانش آموزی که به جبهه رفته بود و از تحصیل کردن باز مانده بود، در مقابل دانشجویی که از تحصیلاتش جا مانده بود، در مقابل کارگری که کارگاهش را بسته بود، کشاورزی که به کشاورزیش نرسیده بود و در مقابل فرزند خانهای که به خانوادهاش نرسیده بود، تعهّد جدّی دارد که باید رفته رفته عقب افتادگی اینها را جبران کند و این تعهّد سنگینیست که برعهده نظام است. 4 - طرحهای نیمه تمامی که روی دست دولت مانده بود. شاید این، بدترین دردها بود و کسی هم این درد را احساس نمیکرد. آن روز محاسبه کردیم و دیدیم که حدود پانصد میلیارد تومان طرح نیمه ساخته روی دست دولت و ملّت جمهوری اسلامی ایران مانده و ممکن است بعضیها بگویند: که خوب طرح نیمه تمام مگر چیست!؟ حالا باشد اجرا نشود این خودش ثروتی است؛ مثلاً یک کارخانه نیمه تمام، یک راه نیمه تمام یا یک سدّ نیمه تمام، ثروت است. بله! این مقدار نعمتی است، ولی این وضع تأخیری آن، واقعاً یک مصیبت و مشکل غیرقابل تحمّلی است. حالا عرض میکنم که چطور چنین چیزی ممکن است؛ اوّلاً بدانید که رقم پانصد میلیارد تومان با بودجه عمرانیای که ما آن زمان داشتیم، حدوداً شش برابر بودجه یکسالمان بود، یعنی بهاندازه شش سال که بودجه بریزیم، رقمی معادل میتوانستیم این طرحها را در برنامه عمرانی قرار دهیم. خوب! حالا تأخیر طرح یعنی چه؟ یعنی این که مثلاً: فولاد مبارکه، یکی از طرحهای ما بود. اگر این طرح در زمان خودش اجرا میشود، در زمان خودش، محصولش به بازار بیاید، بسیاری از مشکلات را برطرف میکند. مثالی در مورد ورق آهن میزنم، اگر ما بتوانیم حدود 200400 تن ورق آهن تولید کنیم، که مصرف ما در کشور خیلی کمتر از این است؛ یعنی مصرف ورق صنعتی آهن ما، از شیروانی سقف گرفته تا بدنه اتوبوس و سایر نیازهای صنایع سنگین، خیلی کمتر از این مقدار است تأخیر در پایان این طرح یعنی این که آن روزها حدود سی میلیارد تومان هزینه آن بود، ولی حالا حدود هشتاد میلیارد تومان شده و این تأخیر یعنی سه برابر شدن هزینهها. اگر شما مثلاً خودتان احداث خانهای را در سال 62 شروع کرده باشید و کار آن روی دست شما مانده باشد و تا به حال خرده خرده آن را ساخته باشید، میفهمید که تفاوت قیمت یعنی چی؟ یعنی آن سال قیمت چند تمام میشد و امسال برای شما چند تمام میشود؟ آن وقت تعدیلهای که پیمان کاران میگیرند، معطّلی نیروهای که با اینها هستند، انتظار نیروها و تورمی که ایجاد میکند را هم در نظر بگیرید. چون این طرحها دائماً پول میخورد، بدون این که محصولی به ما بدهد. ما پانصد میلیارد تومان از این گونه طرحها را داشتیم، پتروشیمی بندر امام(ره)، نیروگاه بوشهر، نیروگاه شهید رجایی، چوب و کاغذ مازندران، راهآهن بافق - بندرعباس اینها طرحهای بزرگی است و طرحهای کوچک هم مانند سرب و روی زنجان و همه اینها برای مملکت حیاتی بوده و چیزهایی بوده است که ضرورت زندگی هستند. پنجمین مشکلها، عقب ماندگی در امکانات زیربنایی بود که این ده سال یک مشکل بسیار، بسیار سنگین و غیرقابل تحمّلی را بر دوش شما مردم گذاشته است که این موضوع زیاد نیازی به توضیح ندارد. حالا شما این موارد را هم در نظر بگیرید، مثلاً راههایی که نساختیم، راهآهنهایی که نساختیم، نیروگاههایی که نساختیم، پالایشگاههای که نساختیم، پلهایی که نساختیم، مدارسی که نساختیم، بندرهایی که نساختیم - و وسائل حمل و نقلی که نخریدیم، مثل کامیون و وانت و امثال اینها، یا لولهکشی آب، لوله کشی گاز و لولهکشیهای دیگر و چیزهایی از این قبیل؛ سد نساختیم، کشاورزیمان را درست نکردیم، جنگلهایمان در حال مخروبه شدن است و مراتعمان در حال از دستن رفتن؛ شما ببینید از این ناحیه چه اشکالات عظیمی برای شما فراهم شده است. وقتی که آن روز محاسبه کردیم، یک رقم عظیم را با یک سرعت عمل فوقالعاده و نیروی انسانی عظیمی را لازم داشتیم تا ما این هفت - هشت سال را جبران کنیم و خودمان به وضع روز برسانیم. این پنجمین قلم مشکلات نظام شما است. 6 - در مورد وضع شهرداریهای کشور باید گفت که حدود پانصد شهر در کشور شما هست که در دوران جنگ نتوانستند خودشان را به روز برسانند. خیابانها، میادین، پارکها، آب، برق و ... که خوب! شما در تهران زندگی میکردید و وضع شهر را میدیدید. شهرهای دیگر از این جا بدتر بود. باز قدری به تهران رسیدگی میشد. پانصد شهر راکد و ده سال عقب مانده، که همه چیزشان عقب بود؛ از سینما، ورزشگاه و از کتابخانه گرفته، تا آب و برق و فاضلاب و هر چیزی که وسیله ضروری زندگی عمومی مردم است را شامل میشد. اینها عقب و راکد مانده بودند، به اضافه این که ماشین آلات اینها (شهرداریها) هم در زمان جنگ به جبهه رفته بود. هر شهرداری اگر در زمان جنگ یک بولدیز، یک کامیون، یک کمپرسی داشت، اینها را برای کمک بهجنگ و کمک به جبهه میفرستاد و خیلی از اینها هم بعد از عملیات بر نمیگشتند. شهرداریها از ما رقم بزرگی را بابت ماشینآلات مطالبه میکنند که در زمان جنگ از دست دادهاند و ما باید مطالباتشان را به آنها بدهیم، چرا که متعلّق به مردم است و از عوارض گرفته شده. مسأله بعدی ما که باز از اینها مشکلتر است و شاید ام الشمکلات بود، افت تولید است. در طول این هشت سال جنگ، تولید در کشور به شدّت کاهش پیدا کرده بود. بعد از انقلاب، ما، در آن دو سال اوّل، نتوانستیم تولید را سامان دهیم؛ چون مدیریّتها بهم خورد، خیلی از مدیران فرار کردند، کارخانهها مصادره و بیصاحب شد، تا ما اینها را صاحب دار کردیم، سرمایهها را بردند. جنگ هم شروع شد و این ده سال افت تولید جیب مردم را خالی کرد. من فقط یک رقم را میگویم و شما میتوانید بفهمید که معنای این افت تولید یعنی چه؟ تولید ناخالص ملّی یکی از شاخصهای اساسی رونق اقتصادی کشور است که میگویند این مقدار تولید در کشور بوده و ما فقط قبل از انقلاب مطلوب نظرمان نبوده و بعد از انقلاب تا این مدّت، به این شکل درآمده؟ وضع تولید ناخالص این طوری شده بود که اگر یک نفر ایرانی قبل از جنگ و قبل از انقلاب از مجموعه تولیدات کشور، مثلاً چهل هزار تومان سهم او میشده، در سال 67 که ما این برنامه را بررسی کردیم، بیست هزار تومان سهم میبرد. حتماً معنای این را میفهمید! و دو دلیل هم داشت، یکی این که تولید کم شده بود و یکی این که جمعیّت زیاد شده بود. مجموعه تولیدات کشور در زمینه کشاورزی و صنعتی و غیره را جمع میکنند و بر تعداد افراد تقسیم میکنند و میگویند این تولید سرانه است. سهم سرانه ما از تولید در سال 67، 23 هزار ریال بوده است که در اوج خوبی آن، نزدیک به چهل هزار تومان بوده است، یعنی ما 53 درصد داشتیم. یعنی یک ایرانی در دوران جنگ، پنجاه درصد فقیر شده بود. فقر واقعی یعنی این، بقیه چیزها را آدم نمیفهمد. حالا خانهاش، فرشش، غذایش چطوری است، اینها را هر کسی میتواند در معیارهای اقتصادی تحمّل کند و مسائل خاص خودش را دارد. امّا فقر واقعی در اقتصاد کشور یعنی، کم شدن تولید سرانه و ما دچار این مصیبت شده بودیم. یعنی وقتی، جامعه ایرانی را بعد از جنگ محاسبه کردیم درآمد هر فرد آن در مجموع تولیدات کشور، تقریباً نزدیک پنجاه درصد کم شده بود که فکر میکنیم این فقر را با فشارها و تقسیمها و سهمیهبندیها و امثال اینها بتوانیم جبران کنیم، امّا فقر جبران نمیشود. اگر دولت موّفق باشد فقط میتواند فقر را بصورت صحیح بین افراد تقسیم کند. اگر نظام توزیع درست باشد، هنرش این است که این فقر را تقسیم کند و همه کم بخورند، کم بپوشند که ما این کار را در زمان جنگ نتوانستیم انجام دهیم. شما در زمان جنگ دیدید که یک عدّه زالوصفت ماندند و نه در جنگ شرکت کردند و نه در سازندگی، بلکه به بازار سیاه رفتند و از این چند نرخیها استفاده کردند و آنها هم این فقر را نسبت به طبقه مستضعف قویتر کردند. بنابراین طبقه مستضعف ما در دوران جنگ، فقر مضاعف داشت. این هم مصیبت ششم ما که با آن روبرو بودیم و بسیار مهمّ بود. مشکل هفتم ما مساله کار و اشتغال و نظایر آن بود. در کشوری که تولید نیست، سرمایهگذاری هم نیست؛ یکی از ارقامی که خیلی سقوط کرده بود، سرمایهگذاری بود بخش خصوصی سرمایهگذاری جدّی نمیکرد و دولت هم چیزی نداشت، لذا بی کاری بود، این مشکل بی کاری یک مرض بسیار خطرناکی است که عوارض آن در جاهای دیگر مشخص میشود. کارهای دلاّلی رشد میکند که خودش ضرر دارد. کارهای دست فروشی و تکراری گسترش پیدا میکند. یک کالا به جای این که از مزرعه بیاید و بدست مصرف کننده برسد، در این میان، چند نفر نان خود پیدا میکند تا بدست مردم برسد. یکی با فروش آدامس خودش را سیر میکند؛ یکی با فروش سیگار، یکی با فروش یک تکه یخ خودش را سیر میکند، دیگری با فروش دستمالی که از این مغازه میگیرد و در خیابان میفروشد خودش را سیر میکند. خوب این که کار نیست، اینها تحمیل کردن مخارج اضافی بر مصرف کننده است. قاچاق به همین دلیل رشد پیدا کرد. حالا آنهایی که بهدنبال قاچاق میرفتند، سرانشان فاسد و پول پرست بودند، امّا عوامل اینها مردم مستأصلی بودند که مشکلات زندگی اینها را به طرف قاچاق میکشاند و این هم مشکل جدّی دیگر ما بود. مشکل نهم ما، مشکل اداری است. ما دچار یک تمرکز کمرشکن اداری شده بودیم که بخاطر شرایط جنگ و سهمیه کردن کالا و انحصاری کردن صادرات و واردات و زندگی اقتصادی، دست دولت باید در همه جا باشد و برای این که مأمورینمان را از فساد حفظ کنیم، دائماً قانون، آئین نامه و تعزیرات گذراندیم. آنقدر قانون حفاظت کننده برای حفظ این تمرکز گذاشتهایم که حالا وقتی میخواهیم چیزی را اصلاح کنیم، میبینیم که یک کتاب آیین نامه و قانون داریم، ما میخواستیم صادرات را تسریع کنیم میدیدیم یک نفر آدم صادر کننده کالا، حدود هفتاد - هشتاد جا باید مراجعه کند. وقتی جنسی از خارج وارد میشود. برای آزاد کردن آن از گمرک گاهی آنقدر این مقرّرات طول میکشد که جنس در گمرک بصورت کالای متروکه در میآید و یا فاسد میشود و دلاّلی در این وسط بوجود آمده، بعنوان یک حرفه پیچیده فنی که چگونه آزاد کند و چگونه صادر نماید و اینها کسانی بودند که وارد کننده و صادر کننده را سرکیسه میکردند و این تمرکز آنقدر مشکل و دست و پاگیر است که شاید تابحال دهها مورد آن را در این لنگرگاهها و جاهای حساس حل کردیم، ولی باز میبینیم هنوز دست و پای ملّت بسته است. مشکل مهمّ دیگری که گرفتار آن بودیم و هنوز هم حل نشده و در بعضی از مناطق هنوز مشکل خاصّی داریم، مساله فرسودگی کارخانهای ماست. خوب این کارخانهایی که حالا کار میکند نوعاً در سالهای پنجاه تا شصت تهیّه شد! بنابراین هم کهنه هستند و هم قدیمیاند و هم نمیتوانند با کارخانههای جدیدی که در دنیا موجود است، رقابت کنند و هم قطعات یدکی ندارند و این مشکل، کارخانه را از بازدهی مناسب میاندازد. در کنار این مسأله، خالی بودن انبارها مشکل دیگری بود. خالی بودن انبار یعنی کارخانه مواد اوّلیه ندارد و اگر امروز کار کند، نمیداند که فردا چه خواهد شد. هیچ کس ریسک نمیکرد که کارگرانش را به کار بگیرد وقتی ما بهاینها گفتیم که ارز خواهیم داد باور نمیکردند که دولت بتواند بهآنها ارز بدهد و آهستهآهسته کارهایشان را شروع کردند که مبادا فردا قطع شود. مشکل یازدهم، چون آنها خیلی از کارگرها را مرخص کرده بودند و خیلی از کارگرها را یک شیفته کرده بودند یا شیفت را ناقص کرده بودند، ما میگفتیم که یا دو شیفته کنید یا یک شیفت کامل کنید؛ یک شیفت مضاعف سنگین کنید. همه اینها جزء مشکلات ما بود. قطعه نبود، چیزهای دیگر نبود، مدیریّتها اشکال داشت و مسائلی از این قبیل، زیاد داشتیم. مشکل وابستگی شدّید مردم ما، به یارانه و هزینه دولت بود عمده زندگی مردم اعم از نانشان، قندشان، چایشان و گوشت و شکر و روغن نباتی و چیزهایی که شما خودتان میدانید جزء اقلام کوپنی هستند که در این طور کالاها، زندگی مردم وابسته به کمک دولت شده بود. شما ببینید اکنون در هیچ کجای دنیا این طوری نیست. هیچ کشوری حتی کمونیستها هم این طوری عمل نمیکردند، ولی ما چون در جنگ تنها بودیم ناچار، باید فکری میکردیم. خوب! یک جامعه اقتصادی که از لحاظ اصول فنی دستش و چشمش به دست دولت باشد که سر ماه یک کیلو شکر و مرغ بدهد و اگر ندهد زندگی او فلج است. زندگی یارانهای و زندگی کوپنی حرکت را در جامعه کند کرد و به ناچار این را انتخاب کردیم، تنها دارویی بود که میتوانستیم در آن شرایط به مردم بدهیم و این هنوز روی دستمان مانده و برای حل آن مشکل داریم. آسان نیست که یک دفعه حمایت دولت را برداریم و بنا هم نداریم تا این کار را انجام دهیم. مساله دوازدهم، محرومیّت شدّید بخشهای محروم کشور بود و این چیزی بود که همیشه دل ما را خون میکرد. یکی از آرزوهای ما، در انقلاب این بود که به محرومین برسیم و این فاصلهها را کم کنیم. نزدیک پنجاه درصد جامعه ما یعنی بخشهای کشور ما، محروم هستند؛ یعنی از استانداردیی که ما در شهرهای دیگر از آن برخورداریم، آنها برخوردار نیستند، مثل آب، برق، آموزش و بهداشت، راه و کار و امثال اینها خوب! این درد مزمنی که از زمان شاه مانده بود و ما امید اصلاح آن را داشتیم و در این مدّت هم به مردم وعده داده بودیم امّا در دوران جنگ نتوانستیم به نقاط محروم برسیم، گر چه همه تلاش دولت و مجلس این بود که هر آن چه در توان داریم، به نقاط محروم کمک برسانیم، ولی این مقدار ناچیز که آنها را غنی نمیکرد! اشکال یازدهم ما حالت نه جنگ و نه صلحی بود که در جبههها وجود داشت و همچنین حضور دشمن در خاکمان بود. ما میباید نیروهایمان را نگه میداشتیم، مخارج جنگ را بپردازیم، فوقالعادهها را بپردازیم، امکانات و مهمّات داشته باشیم و به هر حال قسمت اعظم مسائل جنگ را داشتیم، از لحاظ روانی هم دهها آزادهمان در عراق تحت شکنجه و اسارات بودند، خانوادهها هم منتظر بودند و بعنوان مشکل اساسی روی دوش دولت سنگینی میکرد. مشکل سیزدهم ما، ادامه محاصره بود، علی رغم اظهاراتی که میشد ما از محاصره بیرون نیامده بودیم، و هنوز هم بیرون نیامدهایم. در محاصره هستیم و تا بحال کسی هم کمک درستی به ما نکرده است. آنهایی که باید به ما کمک میکردند، آنهایی که بایست از ما نفت میخریدند نمیخریدند، آن که باید جنس صادراتی ما مثل خشک بار و فرش را میخرید، نمیخرید! ما تقریباً همان محاصره زمان جنگ را داشتیم و هنوز هم خیلی از آنها را داریم. آلمان به قراردادش در مورد اتمام نیروگاه بوشهر عمل نمیکند، نیروگاهی که ما 85 درصد از مخارج آن را پرداختهایم. آمریکا هنوز حاضر نیست تا پولهای ما را بپردازد. این که فرانسه پول ما را نپرداخته، این که ژاپن حاضر نشد، پتروشیمیای که تا نود درصد آن تمام شده را تکمیل کند، اینها سندهای جدّی محاصره ماست. البته ریزهکاریها بسیار فراوان است که من نمیتوانم وارد آن بحثها شوم و بر همه اینها مشکلات و حوادث عجیب غریبی هم داشتیم، از قبیل زلزله، سیل و آوارگان عراقی و امثال اینها که اضافه شد؛ اینها در محاسبات آن زمان ما نبود. شما این مجموعه مشکلات اقتصادی کشور را در آن زمان که من گفتم در نظر بگیرید. اینها چیزهایی بود که بلافاصله بعد از جنگ در محاسبات ما آمده، سال 67 هم که ما جنگ نداشتیم. تا آخر سال حرکت نشان داد که این مشکلات قویتر میشود و با آن حرکت به موقع، نمیشود جلوی آن را گرفت. ببینید که شاخصها در سال 67 بدتر شد، چون مردم توّقعات بعد از جنگ پیدا کردند. دولت درآمد بعد از جنگ پیدا نکرد و مخارج جنگ هم مانده بود و خیلی از مشکلات مثل دردهای خاصّی که تا گرم است، خودش را نشان نمیدهد، در بقیه سال 67 خودش را نشان داد که آثار آن را شما اکنون مشاهده میکنید. ما بیشترین کسر بودجه را در سال 67 پیدا کردیم، در سالهای قبل کسر بودجه به این نسبت نبود، نصف بودجه ما در سال 67 کسری داشت. 50/1 درصد رشد کسری بودجه ما، از حدود چهار صد میلیارد تومانی که ما خرج کردیم، حدود یکصد میلیاردش را از بانک قرض کردیم. خوب این نتیجه همان چند ماهی بود که بعد از جنگ، به آن شرایط گرفتار شدیم و این وضعیّت تورم ما بود. آن تولید ناخالص را برای شما گفتم، مقایسه عملکرد بودجه عمرانی ما و بودجه جاریمان بسیاری اسف انگیز است. درسال 67 به قیمت ثابت، ما حدود سیصد میلیارد تومان (البته در بودجه رقم بیشتر بود ولی قیمت ثابت را عرض میکنم) خرج کردیم، ولی بودجه جاری، آن رقم هنگفت بود که حدود پنج ونیم برابر بودجه جاری از بودجه عمرانی ما بیشتر بود و این مصیبت است؛ یعنی یک کشور در حال سازندگی، اگر یک چنین وضعیّتی داشته باشد، یعنی ورشکستگی، یعنی هیچ! این مبلغ، یعنی در جا نگه داشتن همان طرحها و این که هیچ چیزی پیش نرود البته ممکن بود که یک طرح پیش برود، و طرحی عقب برود، ولی بطور کلّی این وضع ما بود. ما با توجّه بهاین وضع کشور، سیاستهایی را ترسیم کردیم، راههایی برای پیدا کردن امکانات جدید و درآمدن از این تنگناها را بررسی کردیم که این سیاستها به برنامه تبدیل شد و برنامه به مجلس رفت و در مجلس تصویب شد تا این که به دست دولت رسید (از اواخر سال 68 این برنامه بدست دولت رسید) و ما شروع به اجرای آن کردیم. حالا من بعنوان منتخب و امین شما عرض میکنم که علی رغم این همه مشکلات، علی رغم این منظره بسیار بد، در سایه برنامه و عملکرد خوب مسؤولان خوب کشور، همه شاخصهای اقتصادی دارد بسوی جهت خوبی پیش میرود. ما واقعاً یک حرکت درستی را شروع کردیم تا این کشور را از آنچه که جنگ برای ما آفرید، دربیاوریم و یک کشور متعادلی بسازیم. معنای برنامه، هم این است که مجلس و دولت تواماً نشستند و با همدیگر اقدام به رسیدگی نمودند و برای هر بخشی از این مشکلات یک سهمی قایل شدند و راه حلی منظور نمودند. اگر کسی فکر کند که این مشکلاتی را که برشمردم، در یک، دو و یا سه سال همگی این مشکلات قابل حل باشد، چنین فردی باید انسان نادانی باشد که این گونه فکر کند! یعنی باید هیچ اطّلاعی، حتی الفبای اطّلاعات اقتصادی را هم نداند و فقط در انتظار معجزه بسر برد. این که حرکت درستی انجام شده، این مسأله برای ما که مشغول اجرای امور هستیم، کاملاً واضح و روشن میباشد. ما در تمام ده - پانزده موردی که برشمردیم، برنامه داریم و در همه جا هم خوب باجراء در میآید. موفقیّت بعضی از آنها را هم شما حس میکنید، ما در سیاست خارجی، جهت حلّ آن دسته از مشکلاتی که بر ما تحمیل میشده، حرکت نمودیم. شما الان شاهد هستید که وضعیّت ما در دنیا نسبت به دو سال قبل بسیار موّفقتر بوده است، بدون این که حتی ذّرهای از آرمانهایمان را زیر پا گذاشته باشیم و یا از اصولمان تنزّل نموده باشیم. شما موضع اخیرمان را در "گردهمایی سران اسلامی" شنیدید و همچنین بمناسبت طرح نظم نوین جهان شنیدید و نیز موضع ما در مورد فلسطین را میدانید و یا موضع خودمان را در جنگ خطرناک خلیج فارس که گذشت دیدید. در برخورد با مسائل جهانی موضعمان کاملاً روشن است. علیرغم این که این جا متأسفانه حرفهای تو دل خالی کنی از طرف بعضی از افراد نادان یا غیرنادان گفته شده است، ولی ما توانستیم مشکل متناسب با حضور در مجامع جهانی را در جاهایی که ضرورت اقتضا مینمود حل نماییم، که الان حل شده است. در مقایسه با همسایههایمان هم شما وضع کشور را دارید مشاهده میکنید. من کشورهای دیگر را نمیخواهم نام ببرم، شما بروید و در این اطراف هم مقداری اقامت نمایید، نه با ارز دولتی به قیمت هفتاد ریالی که مفت میباشد، بلکه با ارز قیمت واقعی که عرضه میشود و تفاوت سطح زندگی در آن جاها را با این جا مقایسه کنید و نتیجهگیری لازم را انجام دهید. شاخصها همه رو به بهبود است، حجم سنگینی از امکانات را به دانشگاهها و مدارسمان اختصاص دادهایم، بخاطر این که اینها مادر هستند و باید نیروسازی کنند که این کار به تدریج صورت میگیرد. به سراغ ریشه اصلی، که یکی از مشکلاتمان میباشد، یعنی پدیده تولید رفتیم و فکر کردیم باید این مشکل را اصلاح کنیم؛ چون اگر تولید به میزان مورد نیاز وجود نداشته باشد، مبارزه با تورم، مبارزه با فقر، مبارزه با قاچاق و مبارزه با چند نرخی، هیچ یک از اینها فایدهای نخواهد داشت! به همین مناسبت شما به یاد دارید که در دولت سابق، یک بار سران سه قوّه خدمت حضرت امام (ره) رفتیم و از ایشان اجازه گرفتیم و قانونی را هم از تصویب گذراندیم و با اجازه ایشان به دولت اجازه دادیم که هم در نقش مجلس و هم در نقش قاضی باشد. یعنی این که دولت برای موضوع تعزیرات قانون وضع کند و خودش قانون را به مرحله اجرا در آورد و در مقام قضاوت هم ظاهر شود. بههمه فرمانداریها، بخشداریها و استانداران هم همین اختیارات را دادیم و واقعاً در هر شهری سه قوه جمع شده بود. هدف هم این بود که در زمان جنگ ما با پدیده تورم مبارزه نماییم؛ یعنی با این کثافتهای گرانفروش و محتکران و امثال اینها مبارزه کنیم. همان سال نتیجهای که عایدمان شد این بود که مثلاً تورم ما از سی درصد به 28 درصد و یا چیزی در حدود این میزان رسیده بود که اثر آن بسیار ناچیز بود. با توجّه به آن اهرم فشار و قدرتی که در این خصوص اعمال نموده بودیم، بسیار ناچیز مینمود. این خواسته، صرفاً خواسته دولت نبود، چون امام (ره) میخواست و ما نیز در پی دستیابی بهآن بودیم که دیدیم یک تجربه ناموّفقی بود. لیکن اعمال این قوانین در زمان حاکمیّت شرایط جنگی ضروری مینمود و بایستی انجام میشد. ما اصلاح مسیرها را بر مبنای اصلاح امور متناسب با تولید تشخیص دادیم و باید بگویم که ما در زمینه تولید موّفقیم. شاخصی که از همیشه به استثنای یکی دو سال رو به کاهش بوده و هر ساله تولید رو به کمبود میرفته، لیکن از سال 68 حرکتش سیر عمودی داشته است. در اواخر سال 68 که ما تازه برنامه را شروع کرده بودیم، این رشد در زمینه تولید، حدود چهار درصد بوده و در سال شصت و نه 10/1 درصد افزایش رشد در این زمینه وجود داشته، این رقمی بالاتر از رقم پیشبینی شده در برنامه میباشد؛ چون برنامه، رقم هشت درصد رشد را در نظر گرفته است. این امر نشان دهنده این است که برنامه در حال اجرای موفّقیتآمیز است. اصلاحات اداری چشمگیر میباشد و کسانی که در شرایط کنونی با مراکزی چون گمرک، بانک مرکزی، صادرات و مرزها و خیلی جاهای دیگر سروکار دارند، خودشان به تغییرات و پیشرفتهای این امر واقفند و میفهمند که شرایط متناسب با کار صادرات و واردات، چقدر تسهیل یافته است، هر چند که با شرایط مطلوب نظر مان فاصله زیادی دارد. ما مشغول اجرای وظایفمان هستیم. یک کار سنگین و طولانی است و نمیتوان به جرّاحی این امور پرداخت، تدریجاً باید بهمراحل مورد نظر دست یافت. در خصوص مقوله تورم، ما هیچ وقت وعده ندادیم که تورم را از بین میبریم؛ بلکه گفتیم تورم را مهار میکنیم. در برنامه هم به مسأله مهار تورم اشاره شد که باید سالی فلان مقدار تورم کم شود تا بتوانیم بهمیزان مطلوب برسیم. یعنی شما هر سال نسبت به سال قبل در برنامه، اجناس را گرانتر خواهید خرید؛ حالا ممکن است یک بخشی از اجناس ارزان شود، ولی بخشی از آنها هم گران شود. من مطلبی را در مورد مسأله توّرم دیدم و آمدم که برای شما بخوانم و ببینید که سیر تورم در سال 53 تاکنون که بعنوان ارقام رسمی کشور تلقی میشود، در چه وضعیتی است: در سال 53 توّرم شدیداً شروع شد و موقعی که نفت ما دفعتاً گران شد، آن مسائل خاص بوجود آمد. 15/5 درصد میزان تورم در سال 53 بوده، در سال 54 این رقم 9/9 درصد، درسال پنجاه و پنج 16/4 درصد، در سال پنجاه و شش 24/9 درصد، در سال 57 که انقلاب بوقوع پیوست و تا حدودی هم روحیه انقلابی حاکم شد و قیمتها ارزان شده بود، 9/9 درصد؛ یعنی حدود ده درصد تورم در آن سال نمایان شد، در سال پنجاه و هشت، 11/2 درصد که دوباره رو به رشد نهاده در سال پنجاه و نه، 23/5 درصد که جنگ نیز همزمان آغاز شد که یک دفعه تورم خود را به بالا کشید. در سالهای 60 و 61، به ترتیب 23 درصد و 19/1 که تورم سه درصد فروکش نمود، چرا که قیمت نفت تا حدودی گرانتر شده بود و ما هم اقدام به صدور نفت (که تا حدودی گرانتر شده بود) کردیم. در مقابل، مقداری هم واردات داشتیم که اینها مؤثر بود. در سال شصت و دو مجدداً، 14/7 درصد و در سال شصت و سه 10/10 درصد باز هم تعدیل یافت، در سال 64 که بهترین سال ما بود و در آن سال ارز زیاد شده بود و به کارخانهها ارز واگذار نمودیم، همانند سال گذشته که تولید بالا رفت و به میزان 6/5 درصد رسید. دوباره از سال 65 افزایش یافت، یعنی در سال 65 به 23/6 درصد رسید، در سال 66 به 27/8 درصد و سال 67 شد 28/9 در صد و آخرین سالی بود که متناسب با دوران پیش از برنامه بوده است. برنامه که به شُرف اجرا درآمد، حرکت نزولی تورم شروع شد. سال 68 به 17/4 درصد رسید که حدود ده تا یازده درصد کاهش تورم داشته است؛ سال 69 به نُه درصد رسید که این در سطح خرده فروشی است و مردم با آن سروکار دارند. در کلّی فروشی یک وضعیّت دیگری حاکم است که بحث جداگانهای دارد. شما ببینید این حرکتی بود که برنامه پیشبینی نموده بود و بخاطر مصرف زیاد ارز در بخش صنعت و تولید، خیلی جلوتر از برنامه حرکت کردیم. خواهید پرسید چطوری این موضوع تحقق یافت حال آن که ما خیلی از وسایل را گرانتر خریداری میکنیم؟ این مسأله را ما هم قبول داریم که بعضی چیزها گرانتر شده است، البته خیلی از لوازم هم متقابلاً ارزانتر شده است. مثلاً آهن آلات را شما میبینید که کاهش قیمت زیادی داشته و یا لوله پروفیل بطور چشمگیری قیمتش کاهش یافته و یا پلاستیک، رنگ و خیلی چیزهای دیگر که ما توانستیم در آن مورد بازار را اشباع نماییم، با کاهش قیمت روبرو بودهایم. در مورد بعضی از چیزها هم که نتوانستیم بازار را به مرحله اشباع برسانیم، قیمتها افزایش یافته است. در مجموع ما پارسال تورم را به نُه درصد رساندهایم که این یک موفقیّت بسیار بزرگی محسوب میشود. حالا شما میپرسید چگونه این موقعیّت محقّق شد؟ من نحوه دستیابی به این موقعیّت را هم تشریح مینمایم؛ هر چند که تمام ارقام تولیدی را نمیشود اعلام نمود، چون ما هزاران قلم اجناس تولیدی داریم ولی یکی از اقلام تولیدی را که در دسترس من بوده و آقای نژاد حسینیان بابت کار خودش فرستاده بود را میخوانم تا از وضعیّت تولید آگاه شوید. ما در سال 68 در زمینه اتوبوس در چهارماهه اوّل سال، 279 دستگاه تولید داشتیم در سال 69 با اشکال مواجه شدیم که به 47 دستگاه کاهش یافت، ولی در سال جاری به 917 دستگاه افزایش یافته است؛ یعنی رقمی نزدیک 3/5 برابر نسبت به سال 68 و نوزده برابر نسبت به سال 69 افزایش تولید داشتهایم بقیه آن را هم میخوانم تا ببینید که معنی تولید چیست و این موضوع تأثیرات خود را کمکم میگذارد! در زمینه مینیبوس در سال شصت و هشت، 338 دستگاه تولید شده در سال شصت و نُه، 362 دستگاه بود. در سال 70 در این چهارماهه، 1997 دستگاه تولید داشتهایم که این ارقام خیلی با هم تفاوت داشته است. تولید کامیون در سال شصت و هشت، 1236 و در سال شصت و نُه، 1106 دستگاه بوده و در سال جاری، 3173 دستگاه تولید داشتهایم. وانت در سال شصت و هشت، 2446 دستگاه تولید کردیم. در سال شصت و هفت، 3302 دستگاه و در سال هفتاد، 5214 دستگاه تولید داشتیم. ماشین سواری در سال شصت و هشت، 3987 دستگاه در سال شصت و نه 3435 دستگاه و در سال هفتاد، 16117 دستگاه تولید شده است که تفاوت تولید زیاد نبوده است. کُمباین در سال شصت و هشت، 152 در سال شصت ونُه، 190 و امسال 203 دستگاه تولید داشتیم که خیلی تفاوت ندارد. لیفتراک، در سال شصت و هشت، 41 دستگاه، سال شصت و نُه، 74 دستگاه و در سال جاری، 126 دستگاه تولید داشتهایم. ماشینآلات راهسازی در سال شصت و هشت، 107 دستگاه، سال شصت و نُه، 35 دستگاه و امسال به 935 دستگاه رسیده است؛ اینها بخاطر این که قطعاتشان دیرتر در دسترس قرار میگیرد و این روند کُند را داشته، لیکن الان که مشکل برطرف شده در تولید تسریع حاصل آمده است. در سایر موارد مثل صنایع معمولی هم همین تناسب حاکم است و رشد، چشمگیر است. تولیدات کشاورزی در این دوسالی که برنامه اجرا میشود بسیار خود بوده. هر سال حدود ششصد هزار تن اضافه خرید داشتیم. پارسال نسبت به سال قبل و امسال نیز نسبت به سال شصت و هفت بیش از 1200/000 هزارتُن بیشتر از کشاورزان محصول خریداری نمودهایم. بنابراین، کار بر این اساس استوار است که پایه تولید اصلاح شود منتها ما با یک مسألهای مواجهایم که دیگران هم آن را مطرح میکنند؛ ما هم در فکر آن هستیم. مواردی را میبینیم که با توجّه بهافزایش تولید، باز هم مشاهده میشود یا کارخانهدارها، یا تّجار و یا کسبه محل بیانصافی میکنند؛ این درست نیست! یعنی اگر بنا باشد تولید کننده یا تاجر یا کاسب جزء با برنامه و با مردم همکاری نکند، این موضوع دولت را وادار خواهد کرد که تصمیم دیگری بگیرد. اصل کار ما براین اساس قرار دارد که به تعادل برسیم و در بعضی موارد در آن جایی که به تعادل رسیدیم، قیمتها سطح واقعی خودشان را پیدا مینمایند. در خیلی از جاها که تولید بهانداره کافی هست، امّا به مردم زور میگویند و در این موارد اگر این انصاف را مراعات نکنند، ما بررسی خواهیم کرد و یک اقدام خشنی نسبت به آنها ممکن است صورت بگیرد و این اتمام حجّت را هم اینها امروز بشنوند. ما یک کار مهمّی در کنار این عملکرد داریم و آن این است که گاهی اوقات حرف حسابی در مطبوعات، نطقها و اظهارات گفته میشود و بیان میکنند: حالا که تورم خودنمایی میکند، پس تکلیف حقوق بگیران ثابت چه میشود و آن بندگان خدا چه کار باید کنند؟ سیاست دولت در این زمینه کاملاً مشخص است، سیاست ما این است که حقوق را همیشه بیش از اندازه تورم بالا ببریم؛ یعنی اگر ده درصدتورم داشتیم، بیست درصد حقوق را بالا ببریم، بهاین منظور که ده سال گذشته را جبران کنیم. چون در دوران جنگ مزدبگیران ثابت مظلوم بودند، حقوق اینها ثابت مانده بود و بهاین سیاستهایمان هم عمل کردیم. ما سال گذشته دوهزار تومان به حقوق اضافه کردیم که معدّلش نسبت به حقوق پایین سی درصد بود. عیدیی که درگذشته داده نمیشد، به جایش بُن مخصوصی را اضافه کردیم که این کار وضعیت حقوق را چند درصد اضافه میکند. برای امثال آن هم مصوّبه داریم و در حال نوشتن آیین نامهای هستیم که حقوق را اضافه کنیم. تورم ما در سال قبل نُه درصد بوده که اضافه حقوق خیلی بیشتر از نُه درصد بود. حالا هر رقمی را که نشان دهد! بعداً هم همین وضع خواهد بود. یعنی از این به بعد، سیاست دولت این است که حقوق بگیر رفته رفته همراه تورم، حقوقش بالا برود؛ باضافه این که جبران سالهای گذشته را هم بنماید. یعنی در طیّ یک دوره هفت - هشت ساله، عقب ماندگی زمان گذشته را هم جبران مینماید. خوب البته من میدانم که هنوز تا به جای واقعی برسیم، حقوق بگیران ما با مشکل مواجهند و برای آنها واقعاً متأثریم، ولی بهنفع خودشان هم نیست، چون اگر حقوق را یک دفعه اضافه نماییم، آن چنان پول به بازار سرازیر خواهد شد که همه را کسبه از دستشان خارج خواهند کرد. تزریق کردن پول زیاد آن هم بدون وارد کردن جنس، خودش عامل تورم زایی خواهد بود. لذا ما باید با یک محاسبه دقیق اقدام نماییم. ما اقدام به حلّ مشکلات جدّی و زیربنایی کردیم نیروگاههای فراوانی در دست احداث داریم؛ سال گذشته ما دوازده درصد تولید برقمان اضافه شده بود. حمل و نقل که بدترین مخمصه کشور ما بود حتی در زمان جنگ قادر به تأمین آن نبودیم، امسال حرکت خوبی داشته. البته گران شدن حمل و نقل مؤثر بوده در این که کامیونها بیشتر کار کنند، البته باز هم باید بیشتر کار کنند! ما امسال در این چهار ماهه اوّل سال سی تا 34 درصد در زمین و هیفده درصد در راهآهن و 27 درصد حمل هوایی، اضافه حمل داشتیم و این رشد بسیار حائز اهمیت است. باید چند سالی طول بکشد تا بهمرحله تعادل برسد، کامیونهای زیادی در دست تولید است و یا خریدهایم که در حال وارد کردن هستیم و به تدریج این حرکتها انجام میشود. من میخواهم این نتیجه را بگیرم که جامعه ما در شرایط کنونی آسیب پذیر نیست، الان ما، در دنیا دشمن جدّی داریم، شما میبینید که ما به تنهایی یک حرف میزنیم، ولی تمام شیطانهای استکباری یک حرف دیگری را پیرامون مسأله فلسطین میزنند. خوب وقتی که چنین شرایطی حاکم است، طبیعی است که بگوییم ما دشمن داریم! ملّتی که میخواهد به آرمانهای خود پایبند باشد، باید در درون جامعه محکم و ثابت قدم باشد و افراد، اشخاص و تریبونها به خودشان حق ندهند که این وحدت ملّی و این سلامت مردم را بر هم بزنند. ما ناچاریم آن سرمایه وحدت را که با آن از خود دفاع کردیم، در دوران بازسازی حفظ کنیم. متّحد بمانیم و این مشکلات را حل کنیم و بعد از آن که اینها حل شد، به سراغ مسائل تربیتی برویم که هرکسی میخواهد برای خودش داشته باشد. به جامعه ما شوکهای بیمورد نباید وارد شود و مسائل فرهنگی جامعه آن طور نیست که مسؤولین کشور، رهبری و دیگران به آن توجّه نداشته باشند. حالا آدم بیاید شوکی وارد کند و دل حزب اللّه را خالی کند و بگویند که فلان جا فلانطور شده است. ما باید دقیق باشیم، امّا شوک وارد کردن درست نیست، دل مردم را خالی کردن درست نیست. ما باید یک پارچگی مردم و صبر و متانت مردم را حفظ کنیم. البته توضیح کاری لازم است. ما باید برنامههایی را تدارک ببینیم و مردم را در جریان واقعیّتها قرار دهیم. هر چه مردم بیشتر مطّلع باشند، از کارآیی توطئههای دشمنان کاسته میشود. تقوایی را که ما از شما مردم انتظار داریم همین است. تقوایی که ما از پول دارها انتظار داریم این است که با پول زیادشان نروند در بازار هر چیزی را به هر قیمتی که وجود دارد، خریداری نمایند و این مردم مستضعف را با این کارهایشان به دردسر و زحمت بیاندازند؛ آنها هم مواظبت کنند و کسبه و پولدارها انصاف داشته باشند. البته طبقه مستضعف که نمیتوانند انصاف نداشته باشند، چون آنها نمیتوانند زیادی خرید کنند و ما باید رعایت حال اینها را بنماییم و همگی با هم و متحد باشیم. انشاءاللّه این انقلاب آینده بسیار خوبی خواهد داشت. آنچه که من میفهمم این است که یک کشور صالح برای این که مرکز حکومت امام زمان(ع) باشد، در جمهوری اسلامی ایران در حال تحقّق و شکل گیری است. ما با حمایت شما مردم انقلاب کردیم، با حمایت شما مردم بزرگوار دفاع کردیم و با حمایت شما است که کشور را خواهیم ساخت و بنده از لحظهای که وارد مبارزه شدم خودم را وقف کردم، تا کشور در هر جا با مشکل جدّی مواجه بود، در آن جا کار کنم. من در خدمت شما هستم و مطمئنم که خواهیم توانست کشور را آن گونه که میخواهید بسازیم! أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«. خطبه دوّم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج). بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم سُبْحانَ الذَّی اَسْری بَعْبدهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِد الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِد الاْقْصی اَلذَّی بارَکْنا حَوْلَهُ. چون خطبه اوّل خیلی طولانی شد به همین دلیل خطبه دوّم را بسیار کوتاه عرض میکنم و میدانم که شما از گرما و تنگی جا ناراحت هستید. با تأکید بر لزوم مراعات تقوا، وضع بینالمللی و منطقهای، بسیار نگران کننده است. البته لطف خداوند، بندگان صالح را تنها نمیگذارد. محاسباتی که عرض میکنم، محاسبات ظاهری است که در مباحث سیاسی میگنجد. "همایش صلح خاورمیانه"، مسأله روز دنیا است و سردمدار این جریان آمریکا میباشد. آمریکا همه را دنبال خود میکشاند تا این همایش صلح را تشکیل دهد. آنچه من تاکنون میبینم این است که اوضاع خیلی یک طرفه است و اگر بخواهد همین طور پیش برود، قضایا به نفع مسلمانان، مظلومان، مستضعفان، فلسطینیان و اعراب تمام نمیشود. البتّه در نهایت، خسارتش را آمریکا و استکبار میبیند، امّا ممکن است این مسأله دور باشد. اوقاتی بود که اگر کسی با اسراییل حرف میزد یا اعلام میکرد که حاضرم با اسراییل مذاکره کنم، بعنوان یک کافر، مُلحد و خائن معرفی میشد و دیدیم در بُرههای از زمان، انورسادات در کمپ دیوید با اسراییلیها حرف زد، که از جامعه عربی هم مطرود شد. مصر در پی اقدام انورسادات، به کلّی منزوی شد. حال دوباره در این حرکتها، سرمدار شده است. الان به گونهای شده که عربها میگویند ما آمادهایم حرف بزنیم، امّا این بار اسراییل شروط تعیین میکند. این وضعیّت خیلی تأثربار است. یک مقدارش بخاطر اشتباه عظیم راهبردیی بود که دولت عراق مرتکب شد و وضع منطقه و جامعه را بدین صورت درآورد و آمریکا را بدین گونه به منطقه کشاند. البتّه اینها هنوز هم از بعثیها طلبکارند، امّا واقعیّت این است که بدترین خیانت به اسلام اتّفاق افتاد، چرا که یک طرف آمریکا بود و یک شعار عوام فریبانهای که ممکن بود کسی هم فریب آن را بخورد. امّا آن طرف قضیه این بود که بطور مثال: کسی بولدوزری را راه انداخته و جاده صاف میکند تا در پشت سر خود، آمریکا را بیاورد. این اتّفاق افتاد. در حال حاضر، اعراب از موضع ضعف و آمریکا و اسراییل از موضع قوت حرف میزنند. اگر آمریکا حسننیّت داشت، آدم میگفت خیلی خوب! حالا صلحی اتّفاق میافتد، ولو این که خواستههای همه ملّت عرب بدست نمیآید. ولی حسننیّت آمریکا مورد تردید است و بلکه آدم تقریباً مطمئن است که این کشور حسننیّت ندارد. موضع ما بعنوان انقلاب اسلامی، این است که ما اصلاً این مذاکرات را قبول نداریم. چون ما از اساس معتقدیم که تشکیل دولت اسراییل، غاصبانه بوده و موجودیتش غیرقانونی است و فلسطین، متعلّق بهمردم فلسطین است. حال این مردم مسلمان، مسیحی و یهود میباشند یا هر کس که آن جا بوده است. یهودیهایی هم که از اطراف آمدند، تا آن جا که ظرفیّت آن کشور هست، بعنوان شهروند درجه دوّم میتوانند بمانند و اگر زیادی باشند، نباید بمانند. ماهیّت قضیه از نظر ما این است و هر چه از این پایینتر بیاید، خسارت است. ما حالا از نظر خودمان که امروز بین دو طرف در آن جا مطرح نیست، بگذریم که از نظر خودمان نخواهیم گذشت و فلسطینیان مبارز واقعی و در کنار آنها مسلمانان مجاهد دنیا هم از این فکر نخواهند گذشت، ولی حالا همین چیزی که الان میگویند چیست؟ اینها میگویند بعد از جنگ سال 67، قطعنامههای 338 و 242 را پذیرفتیم. یعنی اگر اسراییل زمینها را پس بدهد، حاضریم با اسراییل مذاکره کنیم؛ این حرفی بوده که خیلی از عربها اعلام کردند. ما هم نگرانیم که همین هم که یک تنزّل و خطر جدّی است (حتّی اگر اجراء شود) این جور نمیشود. برای این که علایم این گونه نشان میدهد که اسراییل چه میگوید. عربها در حال حاضر چیزی ندارند که امتیاز بدهند. آنها حرف آخرشان را همین الان زدند. گفتند که ما حاضریم زمین را در مقابل صلح بپذیریم؛ یعنی کرانه غربی رود اردن، جولان و غزّه را پس بدهند و با اسراییل صلح کنند و مثل بقیه کشورها زندگی کنند. دیگر از این بیشتر که هیچ خائنی هم نمیتواند بگوید میگویند و این حرف آخرشان است. امّا اسراییل از طرفی میگوید، ما در همایش صلح، سازمان ملل را بعنوان عضو مؤثّر قبول نداریم، چرا قبول ندارد. چون زورگوست. اسراییل در همایش صلح میگوید، نماینده بیتالمقدّس نباید بیاید! معنای این حرف این است که نمیپذیریم که بیتالمقدّس در مذاکرات قرار گیرد. اسراییل میگوید، فلسطینیها بصورت یک طرف مستقل شرکت نکنند و اگر میخواهند شرکت کنند با اردن در یک هیأت بیایند. یعنی فلسطین متعلّق به اردن است. معنای این حرف معلوم است. اسراییل در مورد جُولان میگوید "از همین الان میگوییم که این منطقه را پس نمیدهیم". پس سوریه در این مذاکره چه میخواهد بگیرد؟ در خبری بود که اسراییل اعلام کرده، پل بین جُولان و خاک اسراییل را در همین حالا به هم وصل کنند، کاری که تا به حال نکرده بود. در آستانه صلح میگوید "این کار را انجام دهید تا رفت و آمد مردم بهراحتی انجام گیرد". شما ببینید، اسراییل زور میگوید یا نه؟ اظهارات این کشور باجخواهی است. با شرایطی هم که از آمریکا سراغ داریم، دست از منافع اسراییل بر نمیدارد. هدف اصلی آمریکا، اسراییل بزرگ و نیرومند است و اسراییلی که بتواند بهتنهایی در مقابل کشورهای منطقه مقاومت کند، بوده است. میبینید که اسراییل را تقویت میکنند و ابزار و امکانات و سلاح میدهند. این چه مذاکرات صلحی است و برای مردم چه نفعی دارد!؟ اعراب هیچ پشتیبانی مهمّ جهانی ندارند. شوروی که دیگر پشتیبانی نیست! اروپاییها هم حاضر نیستند از اعراب پشتیبانی کنند. خود اروپاییها در خلق و تقویت اسراییل نقش داشتند و هنور هم دارند. البته تنها چیزی که اعراب و مسلمانان میتوانند داشته باشند، افکار عمومی مردم است و با این شیوهای که پیش میرود، متأسّفیم که اینها افکار عمومی را هم از دست میدهند. گر چه به احتمالی، دولتهای صالح این جریان، مثل سوریه که میدانند اسراییل اهداف شومی دارد، ولی معتقد هستند که نتیجه مذاکرات این خواهد بود که دنیا بفهمد، اسراییل صلح نمیخواهد، اسراییل متجاوز است و دنیا بفهمد که این مظلومیّت نمایی چند دهه گذشته اسراییل، دروغ بوده و دنیا بفهمد، این همه تبلیغاتی که تا به حال علیه اعراب بوده، دروغ است. شاید این هدف بدست آید. اگر هدف این باشد بطور احتمال، دنیا خواهد فهمید که اسراییل بهانه جویی میکند و این اتّفاق، میتواند اتّفاق میمونی باشد. اگر تصمیم این باشد که به اسراییل باج ندهند (اگر هدف دولتهای صالح این باشد) افکار عمومی هم در قدمهای بعدی با اینها خواهد بود و آمریکا نیز خسارت عمدهای خواهد دید. نکته بعدی که عرض میکنم این است که بنده معتقدم حتی اگر آمریکا موّفق شود که نیّت شوم خود را در همایش صلح بهکرسی بنشاند، خسارت اساسی خواهد دید و یک اشتباه راهبردی کرده است. چون آمریکا با یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان در دنیا مواجه میباشد. مسلمانان که به هیچ وجه از بیتالمقدّس دست بردار نیستند. مسلمانان به هیچ قیمتی از حاکمیّت مردم فلسطین دست برنخواهند داشت. مسلمانان حقوق خود را بهاین آسانی از دست نمیدهند. حال اگر بطور موّقت هم بتواند اسراییل را در منطقه تقویت کند، بهتر از جنگهای دوران صلیبی نمیشود. مطمئناً مسلمانان یک روزی با رهبری یک انسان متعّهد مسلمان، قیام کرده و شرّ اسراییل را از منطقه کوتاه خواهند کرد و این بغض و نفرت برای همیشه برای آمریکا خواهد ماند. به هرحال مظلومیّت مردم فلسطین در این مقطع، انسان را متأثر میکند و انشاءاللّه این مظلومیّت کار خودش را خواهد کرد. این مردم حتی در خانه خود و از طرف طرفدارانشان در منطقه مظلوم هستند. اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.