مصاحبه آیت ا... هاشمی رفسنجانی در خصوص ربع قرن انقلاب اسلامی مصاحبه کننده : بدون خبرنگار
موفقیت انقلاب اسلامی
در برآورده کردن
اهداف و برنامههای مبارزه
نمونه هایی از موفقیت
انقلاب اسلامی
تفاوت برنامههای
سیاسی رژیم پهلوی
با انقلاب اسلامی
É بسماللهالرحمنالرحیم، استقرار ربع قرن نظام اسلامی را به همه مردم تبریک میگویم و خوب است به دستاوردهای نظام در طول این مدت اشاره نماییم. اگر بخواهیم این نظام را مقایسه کنیم و به وضع عراق، ترکیه، افغانستان، اندونزوی و... نگاه کنیم، به نظر میرسد که جمهوری اسلامی به خوبی از عهده پیگیری اهداف انقلاب برآمده است. چون ما موفق شدیم کشور ایران را از خطرهای جدّی نجات بدهیم. اوّلا در داخل ایران استبداد بسیار عنیف و قصیالقلبی علیه مردم حاکم بود. خانواده سلطنتی پهلوی خودشان را مثل خدا در ایران صاحب اختیار میدانستند. هزار فامیل مثل اختاپوس همه جای ایران را گرفته بود. توجهی به روستاها، محرومان و نقاط دور نبود. مردم هم امیدی نداشتند که تلاشی کنند. گروههایی مبارزه میکردند و درجا میزدند.
از لحاظ خارجی ما واقعآ به کشورهای استعماری وابسته بودیم. آمریکا و انگلیس در ایران اربابی میکردند و هر چه میخواستند، تحمیل میکردند و سیاستهایشان اجرا میشد. از لحاظ فرهنگی و اخلاقی کشور را به طرف بیدینی، لاابالیگری و پوچی میبردند. هیچ محتوایی در برنامههای سیاسی خودشان برای رشد معنوی و اخلاقی مردم نداشتند. خیری نبود. جز برای عدهای که زندگی آنها از لحاظ مادی خوب بود. انقلاب اسلامی همه اینها را در نقطه معکوس و به طرف راه درست حرکت داد و تا حدود زیادی هم پیش برد.
برگزاری 24 انتخابات
آزاد در 25 سال، نشانی
از توجه نظام به آرای مردمی
استقلال، مهمترین
دستاورد انقلاب اسلامی
استقلال ایران در
ابعاد صنعتی و فنی
از لحاظ مسایل سیاسی و داخلی سرنوشت مردم را به دست خودشان داد. همه میدانیم که ظرف این 25 سال، 24 انتخابات آزاد و با میل مردم انجام شد. الان تقریبآ همه امور کشور به نحوی به اداره مردم برمیگردد. مجلس، شوراهای شهر و روستا، ریاست جمهوری و مجلس خبرگان را مردم مستقیمآ انتخاب میکنند. غیر مستقیم هم از طریق این منتخبها، دیگران انتخاب میشوند. دولت از طرف مجلس و رئیسجمهور انتخاب میشود. نهادهای مربوط به رهبری، بعد از آنکه رهبری از طرف مجلس خبرگان منتخب مردم انتخاب شدند، انتخاب میشوند. شهردارها از طریق شوراها انتخاب میشوند. همه مدیریتها ریشه در انتخاب مردم دارد.
از لحاظ استقلال فکر نمیکنم امروز کسی مدعی باشد که ایران از لحاظ سیاسی وابسته است. حتی دشمنان ما هم این را نمیگویند. واقعآ آنچه تصمیم میگیریم، چیزی است که خودمان تشخیص میدهیم و اگر اشتباه کنیم، خودمان اشتباه کردیم. ولی کسی نمیتواند به ما بگوید که چه چیزی انجام شود و چه چیزی انجام نشود. از لحاظ استقلال اقتصادی، فنی و علمی میبینیم که چقدر تفاوت کرده است!
روزی که انقلاب شد، اکثریت نیازهای کشور از خارج وارد میشد و اگر صنعتی بود، صنعت مونتاژ بود. ولی امروز مردم در فروشگاهها میبینند که اکثریت نیازهای مردم را - چه صنعتی، چه کشاورزی و خیلی از چیزهای مصرفی فنی - خودمان تولید میکنیم. الان نزدیک دو میلیون دانشجو در دانشگاههاست که طبعآ اینها در آینده انسانهای متعهد، متخصص، عالم، فاضل و در خدمت مردم خواهند بود.
بنابراین از لحاظ استقلال قطعآ باید بگوییم که با گذشته هیچ قابل مقایسه نیست. از لحاظ فرهنگی و عقیدتی به هر حال فساد، تباهی و کارهای ضد
دستاوردهای نظام اسلامی
در ابعاد فرهنگی
دستاوردهای انقلاب در
ابعاد اخلاقی
دستاوردهای دفاعی
انقلاب اسلامی
توسعه سازندگی
در سراسر ایران
اخلاقی، دینی و فرهنگی که با خواست مردم در تعارض بود، بسیار کم است. اگر هم چیزی است، مربوط به نظام نیست. بالاخره در فضای آزاد عدّهای راههای خاص خودشان را میروند. امّا نظام دنبال این است که لحاظ اخلاقی و فرهنگی مردم را در مسیر درستی هدایت کند و تا حدود زیادی هم موفق شد.
اگر مسایلی که در گذشته بود، مشروب فروشی، کابارهها، سواحل دریاها، وضع ادارات و خیلی جاهای دیگر را در نظر بگیریم، (نسل نو اینها را نمیداند) و مقایسه کنیم، میبینیم که وضع بسیار مناسبتری پیدا کردیم. در مسایل دفاعی در گذشته ما واقعآ تسلیم غربیها و آمریکاییها بودیم. چون در زمان شاه هر چه وسیله دفاعی داشتیم، از آنها میگرفتیم و با فرمان آنها و تدارکات هم در اختیار آنها بود. ولی امروز کشور شما هم از لحاظ انسانی و فرماندهی و هم از لحاظ ابزار و پشتیبانی تقریبآ جزو مستقلترین کشورهای دنیا در تأمین نیازهای دفاعی خودش است. تقریبآ از تانک تا گلوله کلت را خودمان میسازیم و تکنولوژی آن هم با انتخاب خودمان و با آنچه که در میدان جنگ تشخیص دادیم که مورد نیاز است، انتخاب کردیم و الان یکی از سیستمهای دفاعی مستقل روی پای خود و قابل اعتماد در ایران است که شاید نظیرش در کشورهای جهان سوّم نباشد.
از لحاظ توسعه، کسانی که ایران گذشته را دیدند و حالا را هم میبینند، میتوانند قضاوت کنند. تعداد کمی روستاهای صاحب برق داشتیم. امروز اکثریت نزدیک به تمام روستاهای کشور برق، آب، راه، مدرسه، تلفن و خیلی چیزها دارند که سابقآ در شهرها به اندازه کافی نبود و حالا به همه روستاها دادیم. میبینیم که الان چه مقدار سدّ در دست ساختمان است و چه مقدار صنایع ما در کشور ساخته شده است! فولاد، سیمان و آلومینیوم را خودمان تولید و صادر میکنیم.
طراحی ایرانیان در
برنامههای توسعه
حرکت درست انقلاب اسلامی
در مسیر اهداف
لزوم تعمیق و تثبیت
شعار استقلال، آزادی،
جمهوری اسلامی
در انرژی و برق قبلا اصلا به طرف ساخت نیروگاه هم نمیتوانستیم برویم و همه چیز کلید در دست بود. الان نیروگاهها را میسازیم و وسعت مصرف برق را در کشور میبینید. تمام اینها به دست خودمان انجام میشود. قبلا مستشاران آمریکایی در سازمان برنامه بودند و برنامهها را دیکته میکردند. امروز خودمان برنامهها را مینویسیم. طراحی ایران 1400 یا چشمانداز 20 ساله با تفکّر خودی انتخاب شده است. انصافآ راه توسعه باز است و رو به پیش هستیم.
فکر میکنم شما از هر بُعدی که بخواهید محاسبه کنید، میپذیرید که انقلاب موفق بوده و به طرف اهدافی که مردم خواسته بودند، به خوبی پیش میرود. ما میدانیم در دوران اوج مبارزه، مردم به طور خودجوش سه شعار را مطرح کردند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» صحبتهایی که کردم، میتواند به عنوان نشانههای خوب تحقق خواست مردم شناخته شود. البته نمیخواهم مدعی باشم که ما به همه اهداف در حدّ اعلی رسیدیم. فقط میخواهم بگویم که در مسیر اهداف انقلاب درست حرکت کردیم و تا حدود زیادی هم پیش رفتیم.
اما هم استقلال و هم آزادی و هم اجرای احکام اسلام که جمهوری اسلامی است، هر سه باید بیش از این تعمیق و تثبیت و نهادینه شوند که امیدواریم در پایان دوره چشمانداز 20 ساله بتوانیم بگوییم به اهداف - آن طور که میخواستیم - رسیدیم. البته هر چه پیش برویم، فضاهای زیادی باز میشود و چشماندازهای زیادی را دنیا مطرح میکند که ما باید درباره آنها هم برنامهریزی کنیم.
یکی از مسایلی که واقعآ باید روی آن خیلی کار و تجزیه و تحلیل شود، سیاستهای نظام اسلامی ما در مورد دفاع مقدس و دفاع هشت ساله است و
معجزه انقلاب اسلامی
در دفاع 8 ساله
افکار انقلابی ایران،
تهدید کننده منافع ابرقدرتها
همکاری غرب، شرق و
ارتجاع با صدام در
جنگ علیه ایران
وضعیت ایران در زمان
شروع جنگ
اصلا اینکه چرا جنگ شد و چرا جنگ طول کشید و چرا ما مطرح کرده بودیم که جنگ ولو بیست سال طول بکشد، میایستیم، امّا بالاخره وسط راه به آن اهدافی که حداقل در شعارهای مردم و رزمندگان بود، نرسیدیم و چقدر رسیدیم. واقعآ بدون هیچ تعصبی عقیده دارم که در این بخش جمهوری اسلامی انصافآ چیزی شبیه معجزه انجام داده است و سیاستهای ما کاملا قابل دفاع است. اوّلا ما هیچ تمایلی به جنگ نداشتیم. بلکه به شدّت متنفر بودیم و هنوز هم هستیم. حقیقتآ جنگ بر ما تحمیل شد. علّتش هم خیلی روشن است.
جمهوری اسلامی بخاطر افکار انقلابی که به سرعت در دنیا از ایران پخش شد، منافع ابرقدرتها، ارتجاع و مستبدین منطقه را تهدید میکرد. همه اینها دست به دست هم دادند که نگذارند جمهوری اسلامی موفق شود. حالا یا جمهوری را بشکنند و انقلاب را ساقط کنند و یا الهامبخشی انقلاب را از آن بگیرند و نگذارند دنیا به ما به چشم یک انقلاب موفق نگاه کند. به هر یک از اهداف هم میرسیدند، کاملا خوشحال بودند.
هیچ کس نیست نداند که در این جنگی که بر ما تحمیل شد، ابرقدرت غرب، ابرقدرت شرق و ارتجاع منطقه با هم همکاری میکردند و پشت سر صدام بودند.
شورویها، صدام را در زمان رژیم قبل، مسلّح کرده بودند که رقیب ایران باشد. یعنی کشور ضعیفی نبود. کشوری بود که به عنوان رقیب ایران در آن دورهای که ارتش ایران با پشتیبانی آمریکاییها قدرتمند بود، درست شده بود. بعد از انقلاب ارتش دچار مشکلات خاصی شده بود. در داخل کشور هم بخاطر اختلافاتی که وجود داشت، مدیریت سیاسی کشور مشکل داشت. کمبودها و مشکلات دوران انقلاب هم جدّی بود.
سیاست دفاعی ایران
در طول 8 سال جنگ
خسارات ایران در جنگ
خواستههای ایران
در طول جنگ با عراق
رکود جبهه ایران
در زمان بنی صدر
آنها فکر کردند با یک حمله میتوانند به اهدافشان برسند و با آمادگی کامل آنها و با غافلگیری کامل ما جنگ را آغاز کردند. سیاست ما طبعآ سیاست دفاعی بود. چون ما داعیه کشورگشایی نداشتیم و به فکر اشغال کشور دیگری نبودیم، میخواستیم از خودمان دفاع کنیم. در این دفاع چیزهایی در نظر گرفتیم که لازمه آن تهاجم بود. به هر حال ما مورد تجاوز قرار گرفته بودیم و چند استان کشور ما اشغال شده بود. هزینههای زیادی برای جنگ در همان سالهای اول کرده و خسارات زیادی دیده بودیم و یکی، دو میلیون آواره داشتیم. تعداد زیادی شهید، اسیر و مجروح داشتیم. تمام اینها حقوقی بود که ملت ما بخاطر آن تجاوز داشتند و میبایست میگرفتیم.
بنابراین ما علاوه بر دفاع، اهدافی را در نظر گرفتیم که سیاست جنگی ما بود و این سیاست را امام به عنوان فرمانده کلّ قوا ترسیم کردند. ایشان فرمودند که متجاوز باید تنبیه شود و کیفر ببیند و ایران هم باید همه حقوقی را که دارد، پس بگیرد و قرارداد الجزایر دوباره احیاء و عراق به عنوان متجاوز شناخته شود و کیفر متجاوز را هم دادگاه تعیین کند. طبیعی بود آنهایی که پشتیبان عراق بودند، خواستههای حق را نمیپذیرفتند. ما تصمیم گرفتیم که با قدرت، خواستههایمان را تأمین کنیم که عدالت و حق ایجاد میکرد و حیثیت جمهوری اسلامی و انقلاب در کار بود.
آماده شدن ما طول کشید. در اینجا بنی صدر فرمانده کلّ قوا بود و آماده همکاری با نیروهای انقلاب نبود. ارتش هم شرایطی نداشت که به تنهایی بتواند بجنگد و یا دفاع و یا تهاجم کند. ما راه را منحصر میدیدیم که نیروهای مردمی وارد میدان شوند که با رفتن بنیصدر این اتفاق افتاد. این هم یک بُعد از راهبردهای سیاسی دفاعی ما بود.
امکانات ایران
در طول جنگ
تلاش ایران برای بیرون
کردن عراق از اراضی
اشغال شده
فتح خرمشهر، نقطه عطف
پیروزیهای ایران در جنگ
پس راه ما روشن است. میخواهیم حقمان را بگیریم و قدرتمان هم متکی به مردم است. خارجیها به ما کمک نمیکردند، بلکه دست ما را میبستند. ارتش و سپاه بودند. اما بدون حضور نیروهای مردمی و بسیج، دفاع ما عملی نبود. ما با این سیاست دفاع را ادامه دادیم و میدانستیم طولانی خواهد بود. چون ما قدرت یک حرکت تهاجمی وسیع و همه جانبه را نداشتیم. نه امکانات و نه نیروی انسانی داشتیم و نه میگذاشتند. به تدریج میبایست فشار را زیاد کنیم تا آنها حق ما را بدهند. به همین دلیل جنگ هم طول کشید. اوّل تلاش ما این بود که دشمن را از ایران بیرون کنیم که یکی دو سال طول کشید که از قسمتهای عمده بیرون کردیم، ولی نقاطی هم بود که هنوز دشمن وجود داشت. ما برای این کار مجبور بودیم به تدریج عمل کنیم. یک عملیات میکردیم، نیروهای داوطلب میآمدند. نوعآ کشاورز یا دانشجو یا دانشآموز و مردم متوسط و پایینتر از متوسط بودند. عملیات که میشد، نمیتوانستیم آن را ادامه بدهیم. باید صبر میکردیم تا دوباره بتوانیم ابزار و نیرو تهیه کنیم. دشمن هم از این فرصت استفاده و بعضی از کمبودهایش را تأمین میکرد.
آنها پول، امکانات، قدرت خرید، اطلاعات و تبلیغات داشتند. ولی ما تنها روی پای خودمان و حتّی مورد تحریم بودیم. قدم به قدم جلو رفتیم تا دشمن را از خاک خودمان بیرون و فشار را به داخل خاک عراق منتقل کردیم. اگر تا قبل از پیروزی در خرمشهر، ما در داخل خاک خودمان میجنگیدیم، از آن به بعد فشار در داخل عراق و روی نظامیهای بعثی بود. فکر میکنم تا آن مقطع یک نوع اجماع هم در داخل کشور بود. چون همه میگفتند که دشمن در خاک ماست و باید بجنگیم و دفاع کنیم تا دشمن را بیرون کنیم.
بحثهای بعد از
فتح خرمشهر
خواستههای ایران برای
مذاکره با عراق
سال 60، یکی از مقاطع
حساس انقلاب اسلامی
اهداف ضد انقلاب در
ترورهای سا ل 60
وقتی عراقیها را از خرمشهر بیرون کردیم، گرچه هنوز بخش دیگری در غرب در اشغال عراق بود، بحثهایی در داخل شروع شد که بیشتر لیبرالها و بعضیهای دیگر میگفتند و آن اینکه آیا ما باید جنگ را ادامه بدهیم و یا اینکه آتشبس را بپذیریم؟ علت اینکه این سؤال مطرح شد این بود که سیاست تبلیغاتی صدام و حامیانش بر این قرار گرفته بود که ما را جنگطلب معرفی کنند. چون آنها میگفتند آتشبس، در حالی که در خاک ما بودند و همه میدانند اگر دشمن در خاک کشوری هست و آتشبس داده شود، قدرت چانهزنی دشمن بالاست. چون او از کشور اشغال شده گروگان دارد و میتواند امتیاز بگیرد. ما قطعآ میبایست عراق را بیرون میکردیم و بعد به فکر این بحث بیفتیم که اگر مذاکره کنیم، چه بگوییم که بحمدلله با فتح خرمشهر به اینجا رسیدیم.
میخواهم دو بحث را انجام بدهم که اینها مستقل هستند. یکی بحث هفتم تیر است و یکی هم بعد از خرمشهر است. فرقی نمیکند. چون شما اینها را از هم جدا میکنید. من یکی از آنها را انتخاب میکنم.
یکی از مقاطع بسیار مهم تاریخ انقلاب سال 60 است که ما هم در جنگ بودیم و هم تصفیه صفوفمان را در داخل کشور داشتیم که منجر به حذف بنیصدر و عملا حذف منافقین شد. چون بنیصدر، منافقین، فداییان خلق و پیکار آن موقع با هم کار میکردند. ما در آن مقطع صدمات زیادی در بُعد مسایل داخلی دیدیم. دشمن هم در خاک ما بود و خوزستان، ایلام، کرمانشاه و تقریبآ کردستان دچار مشکل و اشکال بودند. ضد انقلاب تصمیم گرفت ضربهای را که دشمن در جبههها نتوانست به ما بزند، در داخل بزند. آنها برنامه ترور وسیع را علیه ما شروع کردند که تعداد زیادی از نیروهای کیفی و بسیج کننده و استراتژیک کشور را از ما گرفتند. شهید کردن تعدادی
شهادت بسیاری از یاران
انقلاب توسط منافقین
7 تیر، نقطه اوج
قساوت منافقین
8 شهریور، نمونهای دیگر
از کارهای منافقین
حضور میلیونی مردم در
صحنهها، پس از ترورهای
وسیع منافقین
از ائمه جمعه بسیار معتبر که استخوانهای حرکت و ادامه انقلاب بودند، مثل شهید صدوقی، شهید دستغیب، شهید قاضی، شهید طباطبایی، شهید اشرفی اصفهانی و عدهای از شخصیتهای بزرگ دیگر مثل شهید مدنی که قبلا عدهای را در این مقطع گرفته بودند، برای ما شکننده بود. ولی به این اکتفا نکردند و عملیاتی را علیه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی طراحی کردند که فکر میکردند در این عملیات کلّ نظام را از رسمیت میاندازند. چون در جلسات حزب هم اعضای دولت، هم نمایندگان مجلس، هم سران قوه قضائیه و هم نیروهای حزبی و سیاسی کشور شرکت میکردند. ضربه، خیلی کاری بود و 72 نفر از بهترین شخصیتها را در یک لحظه از دست دادیم که آنها فکر میکردند مجلس، دولت و قوه قضائیه از رسمیت میافتند. ولی این اتفاق نیفتاد و در حداقل ماندند.
به زحمت و با تلاش و مجاهدت بسیار و با حمایت عمیق مردم این مرحله را پشت سر گذاشتیم و دوباره دولت تشکیل دادیم و این بار هم به دفتر نخستوزیر رفتند و انفجار را در دفتر نخستوزیر، آنجا که شورای امنیت جلسه داشت، انجام دادند. معلوم است که در شورای امنیت نیروهای کلیدی شرکت میکنند. لذا آنجا را منفجر کردند که رئیسجمهور، نخستوزیر، رئیس دژبانی و خیلیها را شهید کردند. بهعلاوه ترورهایی هم برای رئیس دادگاه انقلاب و شخصیتهای کشوری شد. این در مقطعی بود که ما گرفتاریهای بسیار جدّی در جبهه و کردستان و بسیاری از نقاط دیگر داشتیم.
اینجا بود که مردم احساس کردند انقلاب در خطر است. موج ترورها و تداوم اشغال کشور، مردم را به طور جدّی نگران کرد. مردمی که کمی خیالشان بعد از انقلاب راحت شده بود، انصافآ حضور مردم بعد از این
تحرّک جبهه ایران
بعد از فرار بنیصدر
وحدت کم نظیر مسؤولان
نظام بعد از فرار بنیصدر
فتح خرمشهر، یکی از
افتخارات ایران در جنگ
ترورها در صحنهها و حمایتهای بیدریغ مردم از نظام، امام، مجلس، دولت، رئیسجمهور، دستگاه قضایی و خیلی جاهای دیگر و از طرفی موج نیروهایی که یکدفعه به جبهه میرفتند، چون بنیصدر رفته بود و راه برای همکاری با ارتش باز شده بود و داوطلبها به سرعت و وسعت به طرف جبهه رفتند و ارتش که تا بحال دستش بسته بود، دستش برای آموزش و پشتیبانی نیروهای مردمی، باز شد. واقعآ یک جهش تحرک مردمی هم در جبهه سیاسی و هم در جبهه نظامی و دفاعی بعد از ترورها و شورشهایی که در تهران و جاهای دیگر شد، در جامعه بهوجود آمد. جامعه احساس خطر کرده بود و مردم به فکر افتادند که خودشان دفاع کنند. اعتماد بسیار جدّی هم بین امام، مردم و مسؤولان کشور بود.
یکپارچگی بسیار ارزشمندی در صفوف نیروهای انقلاب بوجود آمد که آثارش را در جبههها و داخل نشان داد. در داخل بعد از آن تفرقههایی که در زمان ریاستجمهوری بنیصدر داشتیم، به یک وحدت کم نظیر رسیدیم. مجلس، قوه قضائیه، دولت و نهادهای انقلابی یکپارچه، همراه و هم صدا شدند. در جبههها هم ارتش و سپاه برادرانه دفاع کردند و نیروهای بسیج در دفاع از انقلاب به راه افتادند که نتیجهاش این بود که در داخل استحکام و در جبههها هم بعد از فتحالمبین و چند عملیات مهم به خرمشهر رسیدیم که باید در بحث دیگری که فکر میکنم امروز مهم است که یک مقدار بیشتر توضیح بدهیم، بگویم.
سلسله عملیاتی که منجر به فتح خرمشهر و بیرون راندن عراقیها از خرمشهر شد، واقعآ جزو افتخارات بزرگ جمهوری اسلامی و یکی از آثار آن وحدت، انسجام و همدلی جبهه و پشت جبهه، مردم، نظام و نیروهای مسلّح بود. تهاجم را بعد از رفتن بنیصدر از عملیات کوچک دارخوین
شرط بندی عراق در مورد
سایتهای دزفول و خرمشهر
اهداف عراق در
تجزیه خوزستان
عملیات شکست حصر آبادان
و شکست عراق در
اهداف شوم
آرزوی گرفتن خرمشهر
در وجود صدام
شروع کردیم و پشت سر هم هر چند ماه یک عملیات انجام دادیم و قدم به قدم نیروهای عراقی را عقب راندیم که دو، سه عملیات، خیلی مهم بودند. صدام در دو مورد شرطبندی کرده بود. یکی در سایتهای دزفول که گفته بود اگر اینها را گرفتند، میپذیریم که شکست خوردیم و یکی هم در خرمشهر. سایتهای دزفول از این جهت برای عراقیها مهم بود که آنها را سر پل کرده بودند برای اینکه بقیه خوزستان را هم بگیرند.
چون هدف آنها این بود که کلّ خوزستان را در اختیار داشته باشند که به طور کلّی نفت را از دست ما گرفته باشند و بعدآ هم در فکر بودند که خوزستان را یا ضمیمه عراق و یا کشور مستقل عربی کنند. اسمش را هم انتخاب کرده بودند. در نقشههایی هم که عراقیها چاپ میکردند، خوزستان را به عنوان جایی غیر از ایران نشان میدادند. آن نقشهها الان هم هست. سایتهای دزفول جزو مهمترین نقطه حضور آنها بود.
در عملیات شکستن حصر آبادان هم نکته مهمی بود و آن اینکه گرفتن جزیره آبادان که شامل خرمشهر و آبادان بود، جزو اهداف قطعی آنها بود. چون آنها فکر میکردند که اگر جزیره آبادان را بگیرند، اروند رود هم مال خودشان است و حفاظت از جزیره هم برای آنها آسان است و عملا آن بخش را از ایران جدا میکنند که فکر میکردند این را برای همیشه دارند. لذا وقتی که توانستیم با دستور امام حصر آبادان را بشکنیم و راه آنها را ببندیم که به طرف آبادان پیشرفت نکنند و در بخش غربی خرمشهر زمینگیر شده بودند، یک کار استراتژیک انجام دادیم.
مهمتر از همه فتح خرمشهر بود. چون آرزوی گرفتن جزیره آبادان و داشتن خرمشهر را صدام در همه وجودش ذخیره کرده بود. لذا آنجا هم شرطبندی کرده و گفته بود که اگر اینها خرمشهر را بگیرند، من کلید بصره را
مشکلات عملیات نظامی
برای فتح خرمشهر
موفقیت برق آسای
ایران در فتح خرمشهر
شدّت ترس غرب، شرق و
ارتجاع از ایران
بعد از فتح خرمشهر
هم به ایرانیها میدهم. به طور طبیعی هم میبایست گرفتن خرمشهر برای ما مشکل باشد. چون بایستی در یک قسمت از آب عبور میکردیم و اگر میخواستیم از شمال هم وارد شویم، فقط یک راه وجود داشت، چون در غرب عراقیها بودند و نمیتوانستیم کاری کنیم. در جنوب که آبادان بود و بایستی از آبادان میرفتیم، بایستی از آب عبور میکردیم. چون آنها پل را شکسته بودند. از شمال تقریبآ یک تنگه مانده بود و آنجا را هم با انواع خطوط دفاعی محکم کرده بودند که باور نمیکردند ما عبور کنیم.
لذا شرطبندی کرده بودند. ولی تهاجم و پیشروی نیروهای ما که شروع شده بود، آنقدر به ما روحیه داده وآنقدر روحیه عراقیها را ضعیف کرده بود که صدام نمیتوانست این تفاوت روحیهها را در جبههها تصور کند. با آن روحیهای که نیروهای ما داشتند، در یک عملیات برقآسا از موانع گذاشتند و همه عراقیهایی را که در خرمشهر بودند، اسیر کردند. مگر آنهایی که از طریق آب فرار کردند و یا غرق شدند.
تا دو، سه روز صدام قبول نمیکرد که ما خرمشهر را گرفتیم. بوقهای استعماری هم قبول نمیکردند و میگفتند که صدام در خرمشهر در حال دفاع است. ولی ما گرفتیم.
وقتی که روشن شد، حقیقتآ ضربه بزرگی به عراق، شوروی، آمریکا و به طور کلّی اروپا و ارتجاع بود و آنها دیگر فهمیدند که ایرانیها قدرت پیشروی دارند و واقعآ تصادفی نیست. چون در پنج، شش عملیات پشت سر هم پیروز شده و نشان داده بودیم که میتوانیم در آنجایی که میخواهیم، جلو برویم. لذا بعد از فتح خرمشهر حالت جدیدی در دنیا پیدا میشود. آنها به فکر میافتند که به هر قیمت جلوی ما را بگیرند که به طرف داخل عراق پیشروی نکنیم.
سیاست نظام و امام
پس از فتح خرمشهر
جلسه مهم نظامیان با
امام پس از فتح خرمشهر
استدلالات نظامیها
برای ورود به عراق
قبول استدلالات نظامی
توسط امام
ورود به خاک عراق
سیاست جنگی ایران
پس از فتح خرمشهر
امام هم مصمم بودند حالا که کار به اینجا رسیده، خواستههایی را که در جنگ مطرح کردیم که کیفر متجاوز و گرفتن حقوق ایران بود، قابل اغماض نیست. البته برای امام مشکل بود که ما نیروهایمان را داخل خاک عراق ببریم. میگفتند مردم عراق صدمه میبینند و نهایتآ مردم با ایران و ما هستند. به علاوه فکر میکردند داخل عراق که برویم، تبلیغات عوض میشود و ما را به عنوان اشغالگر معرفی میکنند و به علاوه تعصب عروبت کشورهای عربی تقویت میشود و یکپارچهتر به کمک صدام میآیند.
لذا نظر امام این بود که ما از مرز تجاوز نکنیم. ولی در یک جلسه طولانی و پر بحث که ما هم ناظر بودیم - نه طرف بحث - نظامیها برای امام ثابت کردند این شدنی نیست که ما جنگ را ادامه بدهیم، ولی از مرز عبور نکنیم. چون اگر دشمن مطمئن شود که ما از مرز عبور نمیکنیم، با خیال راحت تجدید قوا و در جای دیگر به ما تجاوز میکند و هیچ امتیازی هم نمیدهد. نباید دشمن را مطمئن کنیم که تجاوز نمیکنیم. بعد از بحثهای زیاد، امام پذیرفتند که میتوانید در جاهایی که مردم نیستند و آسیبی به مردم نمیرسد، وارد شوید. لذا به عملیاتهای بعدی که نگاه کنید، متوجه میشوید تمام آنها بر اساس این سیاست است. یعنی ما بجای اینکه شهرهایی مثل العماره، علی غربی، غلی شرقی یا خانقین را که به ما نزدیک بودند، بگیریم، به طرف هور که انسان در آن نبود، میرفتیم. یا جزایر مجنون که فقط چند دکل حفاری نفت در آنجا بود. یا جنوب کانال ماهی و پشت دجله که کویر است. البته اهداف استراتژیکی داشتیم.
سیاست جنگی ما در این مقطع عوض میشود. در این مقطع بنا نیست که ما داخل شهرهای عراق برویم. بناست که جنگ را به گونهای ادامه بدهیم که روی گرده بعثیها فشار بیاوریم که حقوقمان را بگیریم. لذا سیاست این شد
اهداف ایران
در ورود به عراق
انتخاب گزینهها
برای ورود به عراق
اهداف دو عملیات
خیبر و بدر
اهداف ایران
در فتح فاو
که ما جایی از عراق را بگیریم و همانجا بمانیم که در مذاکرات و بحثهایی که میشود، از عراق گروگان داشته باشیم تا بتوانیم خواستههایمان را تحمیل کنیم.
وقتی که حساب کردیم، چند جا به نظر ما میآید. یکی اینکه دست عراق را از دریا کوتاه کنیم. فکر کردیم که اگر دست عراق از دریا کوتاه شود، زندگی عراق بدون دریا مشکل است. چون باید نفت را از آنجا صادر کرد و میتوانیم با حربهای که بدست میآوریم، خواستههایمان را بگیریم.
دوم این بود که راههای بین بغداد و بصره را قطع کنیم که به طور کلی بصره را از بغداد جدا کنیم و این وسط بمانیم و بگوییم که اگر صدام را محاکمه کنید، متجاوز را کیفر بدهید و حق ما را بدهید، بیرون میآییم و کاری به شهرها نداریم. چند عملیات مهم انجام دادیم و اهداف همه این بود که ما بتوانیم نقطهای را بگیریم تا از آن نقطه ارزشمند به اهداف دفاع برسیم.
اولین نقطه، عملیات خیبر بود که تا لب دجله هم رفتیم. بچهها ما در القرنه از آب فرات وضو گرفتند، اما نتوانستیم لب دجله بمانیم. ما را عقب زدند و دوباره به جزیره آمدیم. بعد عملیات بدر بود که به همین منظور به دجله رسیدیم و دوباره برگشتیم. ماندن و دفاع در آن طرف سخت بود.
عملیات بعدی محروم کردن عراق از دریا بود. از اروند عبور کردیم و فاو را گرفتیم. آنجا هم نیروی مردمی نبود و خالی از سکنه بود. هدف ما این بود که به امالقصر برسیم. اینجایی که الان زندان آمریکاییهاست. اگر به امالقصر میرسیدیم، دست عراقیها از دریا کوتاه میشد. تا کارخانه نمک رفتیم و نتوانستیم جلوتر برویم. برای اینکه نیروهای ما فصلی بودند و مدتی میجنگیدند و بایستی مدتی صبر میکردیم. دیگر نگذاشتند تا امالقصر برویم.
اهداف دو عملیات
کربلای 5 و فتح حلبچه
نتیجه گزارش کمیسیون
سازمان ملل در مورد
خسارات ایران در جنگ
حمله مجدد عراق
به ایران پس از
پذیرش قطعنامه
راکد ماندن مفاد
قطعنامه 598
عملیات بعدی ما کربلای 5 بود که تا نزدیک بصره رفتیم و میخواستیم به تنومه برویم. آن هم متوقف شد. بعد به شمال منتقل شدیم که از شمال به گرده صدام فشار بیاوریم. چون آنها شما را خالی کرده بودند که عملیات حلبچه را انجام دادیم و برقآسا حلبچه را گرفتیم و به آن مسایل بد منتهی شد که عراق بمب شیمیایی را در حلبچه و شهرهای ما بسیار شقاوتمندانه بکار برد. با ابزار جدیدی که صدام گرفته بود، جنگ با آن قساوت تقریبآ غیرممکن بود که ادامه پیدا کند.
پس در یک کلمه باید بگوییم که سیاست ما بعد از فتح خرمشهر این بود که یک جایی از عراق را با یک عملیات بگیریم و از آن طریق سازمان ملل را که آن قطعنامه را پیشنهاد داده بود، با حرکت دیپلماسی قانع کنیم که ما مورد تجاوز قرار گرفتیم و عراق متجاوز است و باید خسارت بدهد. وقتی که سازمان ملل پذیرفت چنین قطعنامهای صادر کند و کمیسیونی هم مأمور کرد و آمدند خسارات جنگ را بررسی کردند و صد میلیارد دلار خسارت جنگ را به پای عراقیها نوشتند، ما قطعنامه را پذیرفتیم و جنگ ختم شد.
البته صدامیها فکر میکردند که ما از ضعف پذیرفتیم. لذا بعد از پذیرفتن قطعنامه دوباره یک حمله وسیع کردند و در همان جاهایی که اول جنگ آمده بودند، به راه افتادند که وقتی نیروهای مردمی دوباره به جبهه آمدند و آنها را عقب راندند، فهمیدند که از موضع ضعف نبود، ما به بخشی از خواستههایمان رسیده بودیم.
البته میخواستیم محاکمه صدام در آن باشد که به اینجا نرسیدیم. ولی خداوند، صدام را محاکمه کرد که حالا به این روز افتاده است و هنوز طلب ما به جای خود باقی است. چون هنوز نه قرارداد الجزایر را که بنا شد اجرا کنند، اجرا کردند و نه خسارات جنگ را پرداختند.
تسخیر لانه جاسوسی
آمریکا و چند و چون آن
منافع و ضررهای تسخیر
لانه جاسوسی
ماجرای مک فارلین،
یکی از قطعات مهم
تاریخ انقلاب اسلامی
نقطه شروع ماجرای
مک فارلین
در دوره پیروزی انقلاب تا ختم جنگ، مسایل فراوانی هست که باید به آنها بپردازیم. من به دو، سه فراز از آنها میپردازم که مهم است. اوّلین مسئله این است دیپلماسی ما که در این مدت چه میکرد. اولین مسألهای که در حوادث ما مهم است، اشغال لانه جاسوسی آمریکاست که توسط دانشجویان خط امام انجام شد که واقعآ باید یک حادثه مهم تاریخ انقلاب به حساب بیاید. گرچه این را به حساب دولت، شورای انقلاب و مسؤولان اداره کشور نمیتوان گذشت. ولی چون امام رضایت دادند و مردم هم به دنبال رضایت امام تأیید کردند و بعد هم مسایل زیادی داشت، در مجموع در پرونده عمل انقلاب اسلامی قرار میگیرد. فکر میکنم این کار منافع و ضررهایی داشت. منافعش این بود که ابهت آمریکا را شکست و مردم را به طور جدّی با دشمن واقعی که هنوز هم به ایران طمع دارد و نمیتواند کینه فرار از ایران را به آسانی از دلش بیرون کند، مواجه کرد. مواجهه با چنین دشمنی، به خصوص وقتی بهانهای مثل گروگانها در دستش باشد، هزینههای زیادی دارد که در این مدت پرداختیم. البته باید بحث جامعی شود و میزگردی نیاز دارد تا ضررها و منافع آن سنجیده و قضاوت نهایی شود.
در همین رابطه مسئله آمریکا مطرح است که وسطهای جنگ هم از نوعی دیگر با آمریکا مسئله پیدا کردیم که قضیه مکفارلین است. یک قطعه تاریخی انقلاب ما در زمان جنگ است که هنوز خوب باز نشده است. روی این مسئله در آمریکا بیشتر و در ایران کمتر کار شده است.
داستان مک فارلین هم از اینجا شروع میشود که نیازهایی در جنگ داشتیم که خودمان نمیتوانستیم تولید کنیم. قطعآ میبایست از بازار سیاه تأمین میکردیم. بعضی از قطعات حساس هواپیماهای جنگی، موشکها و رادارها از این نوع است. لامپهای هاگ و بعضی از رادارها قطعات
تأمین سلاح، یکی از
مشکلات ایران در طول جنگ
اظهارات قربانیفر
در مورد تمایل مسؤولان
آمریکا برای نزدیکی به ایران
خواستههای ایران و آمریکا
در ماجرای مک فارلین
استراتژیکی بود که جز در آمریکا پیدا نمیشد. معمولا در بازار سیاه با قیمت گزاف به ما میدادند. بعضی چیزهای ساده مثل موشک هاگ و تاو هم بود که الان میسازیم. نیاز به امثال این لوازم ما را در جنگ رنج میداد. آمریکاییها هم میدانستند. قطعاتی را از دلّالها میخردیم و آنها هم کمکم میفهمیدند که به دست ما رسیده است. چون میدیدند آن سلاحها در میدان بکار رفته است.
یک دفعه آقای قربانی فر که در زمان شاه شریک آمریکاییها بود و با هم کار میکردند و بعد از انقلاب فرار کرد و در خارج بود و از کسانی بود که به ما در بازار سیاه سلاح میفروخت، پیامی از طریق مشاور نخستوزیر، آقای کنگرلو فرستاد. نامهای نوشته بود که الان هست. گفته بود: در خانه یکی از سران آمریکا جلسهای بود که آقای دول، رئیس مجلس از جمهوریخواهان، ریگان و بوش پدر هم بودند و میگویند - نمیدانم چقدر درست است - داریم صدام را در مقابل ایران تقویت میکنیم، ولی صدام عملا در دامن شورویهاست. اگر صدام بیش از این تقویت شود، سودش را شورویها میبرند. چرا خودمان را یکطرفه کردیم. خوب است به ایران هم نزدیک شویم. البته این موقعی بود که فهمیده بودند در جنگ دست بالا را داریم. بعد از فتح خرمشهر و عملیات خیبر و بدر و شاید فاو بود.
آقای قربانیفر پیشنهاد کرده بود که اینها حاضرند نیازهای نظامی شما را بدهند و وارد مذاکره شوید. آقای کنگرلو مذاکرات را با واسطه آقای قربانیفر برای گرفتن سلاح ادامه داد. دو طرف به این نقطه رسیده بودند که با معامله کوچک اعتماد همدیگر را جلب کنند. آمریکاییها گفته بودند : «چند در لبنان گروگان داریم و اگر میتوانید از طریق نیروهای انقلابی لبنان آنها را آزاد کنید ما هم بخشی از نیازهای شما را میدهیم.» این کار طول
شروط ایران برای برآورده
کردن خواسته آمریکا در
ماجرای مک فارلین
همکاری نسبی ایران و
آمریکا در مسایل مورد
قرارداد درماجرای مک فارلین
ورود غیرمنتظره
مک فارلین به ایران
معطلی هیأت آمریکایی
در فرودگاه
میکشید. دست ما که به گروگانها نمیرسید. نمیدانستیم چه کسانی هستند. گفتیم اوّل ببینیم میتوانیم دسترسی پیدا کنیم؟ رفتیم و با تلاش، سر نخی پیدا کردیم. جواب دادیم که حاضریم. شما نیازهای ما را بدهید و ما هم کمک میکنیم. اوّل نیازهای فوری خود را اعلام کردیم. تعدادی لامپ هاگ، لامپ رادارها، موشک هاگ، موشک تاو و مقداری از لوازم ریز و قطعات بود که لیستش را بیشتر نیروی هوایی داد. سلاح مهمی نبود.
قرار شد هر مقدار که گروگان آزاد شد، آنها هم نیازهای ما را بدهند. در عمل چند هزار موشک تاو دادند که علیه تانکها بکار میگرفتیم. تعدادی موشک هاگ دادند. اولا اشتباه کردند و از موشکهایی که مارک اسراییل داشت، آوردند و ما نپذیرفتیم. در فرودگاه تهران ماند و برگرداندند و موشکهای نو آوردند. چند عدد لامپ دادند و در این فاصله چند گروگان آمریکایی هم آزاد شدند.
کارها رفته رفته پیش میرفت که یکباره به ما اطلاع دادند که هیأت عالیرتبهای با اختیارات زیاد از آمریکا میآید تا معامله کلّی کنند و با خودشان هم یک کشتی یا هواپیما پر از سلاح میآورند. ما هم منتظر بودیم. یک روز خبر دادند که هواپیمای این هیأت در فرودگاه مهرآباد نشسته، ولی رئیس آنها آقای مک فارلین است. به ما نگفته بودند او میآید. با مسألهای مواجه شدیم که آماده نبودیم. با امام صحبت کردیم و جلسه سران قوا را تشکیل دادیم. ولی چون فرمانده جنگ بودم و بیشتر سلاحهای جنگ را من تحویل میگرفتم، عملیات کار را هدایت میکردم.
نمیدانم چند ساعت طول کشید که اینها در فرودگاه معطل شدند. هدایایی هم با خودشان داشتند. کلیدی را به عنوان فتح باب آورده بودند. انجلیلی آورده بودند که آقای بوش امضاء کرده بود. کیکی هم آورده بودند
دیدار با مسؤولان ایران
تقاضای هیات آمریکایی
علائم منفی عملکرد آمریکا
درماجرای مک فارلین
اشکالات عملکرد آمریکا
در ماجرای مک فارلین
چگونگی افشای ماجرای
مک فارلین
که مثلا کارها شیرین شروع شود. هدایای خود را برای ما فرستادند. ما هم موافقت کردیم که در هتلی مستقر شوند. در هتل تقاضا کردند که با رئیسجمهور، رئیسمجلس و نخستوزیر ملاقات کنند که نپذیرفتیم. گفتیم کار شما معاملات نظامی است و به ما ربطی ندارد و با نظامیان مذاکره کنید. خیلی به آنها برخورده بود. دو نفر را مأمور کردیم که یکی دکتر هادی به عنوان نماینده مجلس و دیگری آقای فریدون وردینژاد به عنوان مسؤول اطلاعات سپاه بودند. این دو نفر مذاکره میکردند.
اوّلین اشکال کار این بود که چیزهایی را که گفته بودند، میآورند، نیاورده بودند. این کار برای ما علامت منفی بود. کمی آورده بودند.
دوّمین اشکال این بود که بنا نبود در سطح رسمی بیایند. این نوعی مذاکره بود که امام آمادگی نداشتند بپذیرند. آنها هم گلایههایی داشتند.
اشکال سوم این بود که مواردی را که به ما داده بودند، از قیمت کارخانه گرانتر حساب کرده بودند. زیاد نبود. در این مدّت مجموعآ 21 میلیون دلار معامله کرده بودیم که 14 میلیون واقعی بود و 6 میلیون اضافی گرفته بودند که میگفتند میخواهند در نیکاراگوئه به کونتروها بدهند.
این اشکالات اطمینان ما را کم میکرد. فکر میکردیم حرکتشان سیاسی است و میخواهند ابهت ما را بشکنند. البته بیشتر امام حساس بودند. به هر حال به نتیجه نهایی نرسید و آنها رفتند و این برنامه هم تمام شد. بنا نداشتیم فاش کنیم. جریانی بود که آنها تخلفاتی داشتند، ولی ادامه میدادیم.
گویا آقای قربانیفر که خودش را 6 میلیون دلار طلبکار میدانست، نامهای به آقای منتظری مینویسد و شکایت میکند که اینها پول مرا نمیدهند. ما خود را بدهکار نمیدانستیم. آن نامه باعث میشود که کسانی در بیت ایشان مطلع شوند و خبر را به مجله الشراع لبنان بدهند و آن مجله
بازگو کردن تمام حقایق
ماجرای مک فارلین با مردم
پس از دستور امام
اسناد تاریخی
ماجرای مک فارلین
پذیرفتن قدرت ایران
توسط آمریکا در
ماجرای مک فارلین
ماجرا را فاش میکند. عربها نمیخواستند این اتّفاق بیفتد. وقتی آنها فاش کردند، امام به ما فرمودند: «بروید و همه ماجرا را به مردم بگویید.»
قرعه به نام من افتاد و آمدم همه ماجرا را جلوی مجلس برای مردم تعریف کردم. بعد هم یک مصاحبه مطبوعاتی آزاد با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی گذاشتیم و هر کس هر سؤالی که راجع به مکفارلین و سفرش و روابط با آمریکا داشت، پرسید و پاسخ دادیم. حقایق همان است که در سخنرانی و مصاحبه من آمده است. البته الان خیلی یادم نیست. آن زمان همه چیز یادم بود و هر چه پرسیدند، گفتم. چون امام گفته بودند : حقایق را بگویید.
الان به یکی از دوستان گفتم اسناد فراوانی که در این زمینه هست، از نامهها و پیامها را به علاوه آنچه که کمیسیون تحقیق آمریکا منتشر کرد، جمع کنند. چون قضیه مک فارلین میتواند تبدیل به یک کتاب خیلی خوب و بعد یک فیلم خوب شود.
جمعبندی من این است که آمریکا آن زمان قدرت جمهوری اسلامی را پذیرفته و از موضع پایین وارد مذاکره شده بود و ما با قدرت با مسئله برخورد کردیم و مقداری از نیازها را گرفتیم، ولی سناریو ناقص ماند. شاید اگر چند قدم بیشتر میرفتیم، بهتر بود.