مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه‌ آیت الله هاشمی رفسنجانی درخصوص خاطرات انقلاب اسلامی

مصاحبه‌ آیت الله هاشمی رفسنجانی درخصوص خاطرات انقلاب اسلامی

  • ساختمان قدس
  • یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۳

○  بسم الله الرحمن الرحیم،  اولین جلسه را در سال جدید و در ادامه بحث‌ پیرامون مسائل سال 60 آغاز می‌کنیم. در سالروز افتتاح مجلس در 6 خرداد 60، نمایندگان خدمت امام (ره) رسیدند و امام (ره) در آن جلسه مطالب تندی بیان کردند که برداشت می‌شد علیه بنی‌صدر است. به طور کلی دلیل این تغییر برخورد امام (ره) چه بود؟
●  بسم‌الله الرحمن الرحیم، امام در آن مقطع به این مسئله رسیده بودند که آقای بنی‌صدر بنا ندارد همکاری کند. در مقطعی امام تعادل را بین ما و بنی‌صدر حفظ می‌کردند. فکر می‌کردند هر دو طرف باید کوتاه بیایند. اما کم‌کم در طول زمان عملکرد او در جنگ و مقابله با مجلس و مسایل دیگری که اتفاق افتاده بود، روشن شد. ما قبلاً دو میثاق امضا کرده بودیم که نوعاً توسط او نقض ‌شد. برای خود امام هم این مسئله مهم شده بود. بیشتر از ما، خود امام می‌گفتند: «اطرافیانش انسانهای نابابی هستند که بایداز خود جدا کند»ولی او قبول نمی‌کرد.حرفهای‌خاصی هم‌می‌زد. مدعی‌بود که افکار عمومی‌بیشتر از امام‌به او توجه دارد. حرفهایش قابل تحمّل نبود. امام هنوز نمی‌خواستند بنی‌صدر حذف شود. ولی می‌خواستند فکر نکند بعضی از چیزها تحمّل می‌شود. با صحبت‌های امام تشخیص دادیم که ایشان می‌خواهد بنی‌صدر اصلاح شود و بماند.
○ در آن ایام اطلاعات سپاه چه مقدار بر تحرکات نیروهایی که گرد بنی‌صدر جمع شده بودند، اشراف داشت؟
● آن موقع بیشترین اطلاعات رسمی ما از طریق سپاه بود. ولی اطلاعات سپاه قابل قبول‌تر بود؟! گرچه ابزار کار نداشتند و جوان بودند.
○ حضرت‌عالی در خاطرات خود نوشته‌اید در این رابطه جلسه‌ای را در منزل آقای منتظری با حضور آقایان سیف‌اللهی و محسن رضایی تشکیل دادید و تصمیماتی گرفتید. می‌توانید بگویید چه تصمیماتی گرفتید؟
● ریز تصمیمات آن جلسه که یادم نیست. ولی این آقایان، بیشتر از ما انگیزه داشتند. خبرهایی را که به دستشان می‌رسید، می‌آوردند. در آن جلسه فقط برای آن مسئله جمع نشده بودیم. معمولاً در مورد مسایل کشور با آیت‌الله منتظری جلسه داشتیم. این موضوع هم در آن جلسه مطرح شد. فکر می‌کنم در آن جلسه مطرح شد که اطرافیان بنی‌صدر را منافقین تشکیل می‌دهند و با افراد ناباب دیگری هم همکاری می‌کند. منافقین هم وضع روشنی داشتند. مسئله ارتش مطرح شد که بنی‌صدر با نیروهای اسلامی رابطه و همکاری ندارد و بیشتر با افراد قدیمی و مشکوک کار می‌کند. آقای رضایی و دوستانش شکایت داشتند که آقای بنی‌صدر با سپاه همکاری و همراهی نمی‌کند. حرفشان درست بود. نمی‌خواست سپاه قوی شود. مایل نبود در جنگ از سپاه استفاده شود.
○ یکی از مأموریت‌های سپاه، نظارت بر تحرکات بنی‌صدر در ارتش بود. آیا این مأموریت در آن جلسه به سپاه داده شد؟
● به طور کلی مأموریت را امام می‌دادند. فرمانده آنها آقای بنی‌صدر بود. ما در حدّ عضو شورای عالی دفاع دخالت می‌کردیم. چون نیروهای سپاه بیشتر با ما بودند، از آنها می‌خواستیم که در این مسایل عمل کنند. شاید تعبیر مأموریت درست نباشد.
○ منظور جهت‌دهی اطلاعاتی است؟
● بله، می‌خواستیم که نگذارند این ویروسها به مراکز اصلی نظام سرایت کنند.
○  می‌توانید بگویید غیر از این مورد چه جهت‌دهی‌هایی داشتید؟
● مورد دیگر تحرکات ضدانقلاب بود که آن موقع حالت تهاجمی داشتند. یکی از رسالت‌های سپاه نظارت و مهار تحرکات آنها بود. بنی‌صدر، رئیس جمهور و فرمانده نظامی‌ها بود. اما خواست نظام بود که مواظب باشند.
○ به میثاقها اشاره کردید، ایده‌ این میثاقها از چه کسی بود؟ آیا رونوشت این میثاقها برای امام(ره) فرستاده می‌شد؟
● بله، دو میثاق نوشتیم. اختلافات دوباره اوج گرفت. امام سفارش کردند هماهنگی کنید. با هم نشستیم و میثاقی تهیه و همه امضا کردیم و برای امام هم فرستادیم. این نقض شد. بار دوم دعواها صریحتر شده بود، این بار با استفاده از تجربیات قبلی میثاق محکمتری نوشتیم. مواردی را که جای فرار بود، دیدیم و فکر می‌کنم بعد از میثاقها مصاحبه کردیم. متن هر دو میثاق هست. در خاطرات جدید نوشتم که امام چه گفتند و ما چه کردیم.
○ در 17 خرداد ماه دادستانی بعضی از روزنامه‌ها را توقیف کرد که از جمله آنها میزان و انقلاب اسلامی بودند. حضرت‌عالی در خاطراتتان می‌گویید: «من با این اقدام مخالف بودم.» در آن هنگام برای پیگیری مخالفت خود چه اقداماتی انجام دادید؟
 ● این وظیفه دستگاه قضایی بود. ما که نمی‌خواستیم رأی آنها را به هم بزنیم. روزنامه‌ها خلاف کرده بودند و حقشان هم بود که توقیف شوند. فکر می‌کنم در شورای مرکزی حزب بحث کردیم و من جزو کسانی بودم که فکر می‌کردم هنوز نیاز نیست این‌قدر پیش برویم. می‌گفتم حرفهایشان را بزنند و بفهمیم چه می‌گویند. خود این کار به شناخت جریانهای پشت سر اینها هم کمک  می‌کرد. ولی نظر اکثریت غیر از این بود که اجرا شد.
○ به این ترتیب که شما می‌فرمایید، تصمیمی که در شورای مرکزی حزب گرفته شده، از طریق قوه‌ قضاییه اجرا شده و در واقع یک تصمیم ‌سیاسی وارد کار قضایی گردیده است. آیا این‌گونه بود؟
● قوه قضاییه که کار خودش را می‌کرد. آقایان بهشتی و اردبیلی دنبال کارشان بودند. آیت‌الله بهشتی دبیرکل حزب بود. طبعاً این مسایل در حزب هم مطرح می شد. آنها کار خودشان را می‌کردند. احتمالاً با امام صحبت می‌کردند. بنا براین بود که در مسایل قضایی بی‌طرف عمل کنند. ولی مشورت بد نبود.
○ آقای بنی‌صدر در واکنش به تعطیلی روزنامه‌ها اطلاعیه‌ای صادر کرد که توسط صدا و سیما خوانده نشد. اطلاع دارید چه کسی جلوی این اطلاعیه را گرفت؟
● مشخصاً یادم نیست. ولی حتماً با بیت امام هماهنگ شده بود. چون اگر آنها می‌خواستند که خوانده شود، می‌شد. صدا و سیما از امام فرمان می‌برد. ظاهراً این اطلاعیه بعد از آخرین ملاقات بنی‌صدر با امام بود.
○  آخرین ملاقات بنی‌صدر با امام 16 خرداد بود.
● اطلاعیه‌ بنی‌صدر باید در 17 خرداد باشد. چون امام در آخرین ملاقات حرف آخر را به بنی‌صدر زدند و او هم که بیرون آمده بود، گیج بود. کسانی که او را دیده بودند، می‌گفتند خیلی گیج بود. فکر می‌کنم امام بعد از آن ملاقات تصمیم آخرشان را گرفته بودند و بنی‌صدر هم فهمیده بود که رفت و دیگر برنگشت.
○  اگر اطلاعات بیشتری درباره این ملاقات دارید، بفرمایید. فکر می‌کنید موضوع دیدار چه بود؟ امام چه نکاتی را به صورت قاطع به ایشان گفتند؟
● به طور مشروح یادم نیست. ولی آن موقع اوضاع داغ شده بودند. هنوز از فرماندهی کل قوا عزل نشده بود. ولی کارش به جایی رسیده بود که می‌دانستیم نمی‌تواند به عنوان فرمانده بماند. چون مشخص شده بود جنگ را آن‌گونه که امام و نیروهای انقلابی می‌خواهند، اداره نمی‌کند. یک طرف  مشاجرات هم امام شده بودند. دیگر ما تنها نبودیم. بیت امام که کمی با او تعاطف داشتند، یک طرف شده بودند. شاید پیش امام رفته بود که حرف آخرش را بزند. امام هم چنین تصمیمی داشتند و روی حرفهای خودشان ایستاده بودند که اگر می‌خواهی بمانی، باید این کارها را بکنی که فرمانده کل قوا و رئیس جمهور باشی و کارت را ادامه دهی. یکی از حرفهای ثابت امام درباره بنی‌صدر تصفیه دفترش بود که او به هیچ وجه زیر بار نمی‌رفت.
○  روی مهره‌های مشخص هم تأکید بود؟
● روی منافقین تأکید می‌کردند. یعنی هم از دفترش بیرون کند و هم حسابش را از آنان جدا نماید. مشخصاً افرادی مثل حاج حمزه در دفتر بنی‌صدر مسئولیت رسمی داشتند. او را از دوران مبارزات می‌شناختیم که جزو مجاهدین خلق بود. در دفتر بنی‌صدر یا مشاور بود و یا شغل اجرایی داشت. مطلب دیگر اینکه بنی‌صدر یک دفتر نظرسنجی داشت که منافقین اداره می‌کردند. خیلی از کارهایش در دست منافقین بود. افراد متفرقه‌ای هم به همراهش از خارج آمده بودند که شیطنت می‌کردند. مشخصاً نمی‌دانم که امام اسم کسی را برده بودند یا نه. ولی می‌دانم ایشان نسبت به حضور منافقین و نیروهای ناباب جبهه ملی و کسانی که با انقلاب سازگاری نداشتند، حساس بودند و می‌خواستند در آن مرکز حساس نباشند. دو سه مورد دیگر هم بود. مثلاً با مجلس ناسازگار شده بود. با آقای رجایی کار نمی‌کرد و سر هر موضوع کوچکی اختلاف بود که امام دخالت می‌کردند.
○  حضرت‌عالی کی از تصمیم امام مبنی بر خلع بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا مطلع شدید؟
● زمان دقیق آن یادم نیست. معمولاً حاج احمد آقا این مسایل را به ما می‌گفت و مشورت می‌کرد. نمی‌دانم این متن را دیده بودم یا نه، ولی طبعاً از قبل مطلع بودم.
○  آیا در آن زمان که برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا مطرح می‌شود، با توجه به اینکه بعضی از فرماندهان ارشد ارتش نسبت به ایشان گرایش داشتند،  نگرانی نداشتید که ایشان دست به اقداماتی بزند و آن عده از ارتشی‌ها با ایشان همراهی کنند؟
●  بی‌‌نگرانی که نبودیم. ولی همان تعبیر امام درباره کودتای نوژه اینجا هم صادق بود. ما آن شب پیش امام رفتیم و گفتیم: «امشب در جماران نباشید.» ایشان خیلی محکم گفتند: «کودتا کردن دیوانگی است. بالاخره که اینها باید به زمین بیایند. در بین مردم که جایی ندارند.» از طرف دیگر بدنه ارتش بعد از کارهای امام برای حل مسایل ارتش که منافقین و چپی‌ها درصدد انحلال آنها بودند و امام همه را مأیوس کرده بودند، ‌احیا شده بود. این‌گونه بود که ارتش، حتی فرماندهان ارتش بیشتر از بنی‌صدر از امام پیروی می‌کردند. منتهی چون امام بنی‌صدر را برای جانشینی فرماندهی کل قوا انتخاب کرده بودند و مطابق میل آنها بود، به بنی‌صدر نزدیک شدند. ولی اگر می‌دانستند امام با بنی‌صدر نیست، فاصله می‌گرفتند. در زمان شاه هم نتوانستند کودتا کنند. بختیار هم می‌خواست کودتا کند که نتوانست. برای کسانی که بعد از انقلاب پذیرفته و فرمانده شده بودند و شخصیت‌شان بازسازی شده بود، زمینه‌ای برای کودتا نبود. ولی در عین حال احتیاط می‌کردیم و مواظب بودیم.
○  آقای بنی‌صدر در خاطرات خود می‌گوید: «برای اینکه در آینده مقصر قلمداد نشوم و همه راههای ممکن را رفته باشم، بحث کودتا را در کرمانشاه پیگیری کردم و به آقای فلاحی گفتم: ببینید چه امکاناتی داریم.» آقای محسن رضایی هم همزمان در مطبوعات اعلام کرد که ارتباطاتی بین بنی‌صدر و ضدانقلاب ایجاد شده است. آیا در ارتباط با تماسهای بنی‌صدر با عراق اطلاعاتی دریافت می‌کردید؟
● مشخصاً چیزی نفهمیدیم که بنی‌صدر در این مسایل با عراق همکاری ‌کند. در خاطرات او هست که بعضی‌ها به او پیشنهاد کردند اگر می‌خواهید کودتا کنید، باید با عراق صبحت کنید تا هم امکانات بگیرید و هم در مدتی که می‌‌خواهیم به تهران برویم، ارتش عراق در جبهه‌ها پیش نیاید که ما شکست بخوریم. معلوم است که چنین زمینه‌ای بود. البته بنی‌صدر تا جایی که خودش می‌گوید، این پیشنهادها را نپذیرفته است.
○ بنی‌صدر می‌گفت: «یکی از شرطهای همکاری من با مسعود رجوی این بود که آنها به عراق نروند.»
● این مال بعد است. فکر می‌کنم این را در خاطرات خود نوشت که در تاریخ بماند. اگر می‌دانست که صدام با او همکاری می‌کند، شاید این کار را می‌کرد. به هرحال این مسئله آن روزها به صورت جدّی مطرح نبود.
○  در اخبار بود که آقای تقی‌زاده، نماینده بنی‌صدر در لندن به سفارت عراق مراجعه می‌کند و مذاکراتی داشته و تماسهایی گرفته است.
● این اخبار در ایران هم منعکس شده بود.
○  حضور آقای بنی‌صدر در کرمانشاه هم جای بحث و تأمل دارد.
● اولاً رفقای ایشان در جبهه ملی با ایل خود در آنجا بودند. ثانیاً بعضی از سران سابق ارتش هنوز در آن منطقه رفت و آمد داشتند. لذا این محتمل بود که با هم برنامه مشترکی بریزند. از ارتش آنقدر نگران نبودیم، ولی در مجموع فکر می‌کردیم باید مواظب باشیم و این هوشیاری را از طریق سپاه تا حدودی حفظ کرده بودیم. کمیته‌ها و سپاه آن روزها آماده بودند و آن ده، پانزده روز همه جا آماده باش بود.
○  زمانی که بحث خروج بنی‌صدر از کشور مطرح شد، ابتدا امام نظر منفی داشتند و گفتند جلوی خروج ایشان گرفته شود. بعد گفتند بگذارید برود و باز نظر ایشان منفی شد. چه عواملی در این قضیه دخیل بود؟
● این‌که چرا امام تغییر عقیده می‌دادند، نمی‌دانم. مجموعاً این‌گونه بود که ما به فکر انتقام از بنی‌صدر نبودیم. واقعاً در فکر بازداشت و زندانی کردن ایشان نبودیم. ترجیح می‌دادیم که نظر امام و مجلس را بپذیرد و بماند. ممکن بود مخالف باشد که در این‌صورت مثل بقیه مخالفین بود. از این که به خارج فرار کند، نگران نبودیم. چون تعبیر ما این بود که کسی که از انقلاب به اروپا فرار کند، وضع بهتری نخواهد داشت. بختیار رفته بود و موقعیت خوبی نداشت. تازه در آنجا وضع بختیار از بنی‌صدر بهتر بود ولی اثری نداشت. می‌گفتیم: اگر فرار کند، در خارج حرف می‌زند و کسانی که در داخل به او علاقه دارند یا رأی داده‌اند، می‌فهمند او چه عنصری بوده است. می‌دانستیم کاری نمی‌تواند بکند و آبرویش را در داخل کشور می‌برد و وضعش بدتر می‌شود. احتمالاً امام هم براساس همین مسایل تصمیم می‌گرفتند. بالاخره این مسایل درجلسات ما بحث می‌شد و حاج احمد آقا هم در جلسات ما بود. شاید هم با امام جلسه‌ای داشتیم که این حرفها گفته شد. دقیقاً یادم نیست که با امام بحث کرده باشیم ولی در محافل انقلابیون این بحثها مطرح بود. حتی یک بار شایع شده بود که خانمش را که با ضدانقلاب‌ها در تظاهرات شرکت ‌کرده بود، گرفته‌اند. گفتیم: اگر گرفته‌اند، رهایش کنند. چون دلیلی ندارد خانمش را بگیرند. بگویند دیگر به خیابانها نیاید. چون این زمان خیابانها شلوغ بود و همه جریانها فعال بودند و یک نفر در بین آنها گم بود. از این طریق اتفاق مهمی نمی‌افتاد. بنابراین نه از ماندن بنی‌صدر در داخل نگران بودیم و نه از رفتنش. تصمیمی هم برای بازداشت ایشان نداشتیم. اگر تقاضای مسافرت می‌کرد، شاید کسی مخالفت نمی‌کرد. البته ممکن بود، پرونده‌ای داشت که می‌بایست رسیدگی می‌شد. امام‌هم قاعدتاً براساس این بحثها اول گفتند که بماند و نرود و یا زمانی‌گفتند بگذارید برود.
○  آیا تقاضایی پیامی برای ماندن در ایران نکرده بود؟
● یادم نیست که از کسی امان بخواهد. مخفی بود. در این مدت به ما پیامی نداد. اگر به امام داده،  اطلاع نداشتیم. چون در خاطرات من نیست، بعید است که پیام فرستاده باشد وگرنه می‌نوشتم.
○  بعد از خلع بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا، دو پیشنهاد به عنوان جایگزین ایشان مطرح می‌شود که در خاطرات شما هست. یکی تشکیل شورای فرماندهی کل قوا، متشکّل از آقایان فکوری، نامجو و رضایی است که مورد قبول واقع نمی‌شود. دیگری را جناب‌‌عالی ارائه دادید و حاج احمدآقا را به امام معرفی کردید که این پیشنهاد هم از طرف امام پذیرفته نمی‌شود. مبنای این پیشنهادها چه بود؟
● اولین مسئله این بود که جنگ بود و امام مستقیماً نمی‌توانستند فرماندهی کنند. در واقع می‌بایست در جزییات آن حضور داشته باشند، دائماً جلسه بگیرند، مشورت کنند، فرمان بدهند و به جبهه‌ها و مسایل اداری رسیدگی کنند که با توجه به شرایط جسمی امام، ممکن نبود. حتماً می‌بایست کسی باشد. من که حاج احمد آقا را پیشنهاد دادم، دلایلی داشتم. اولاً ایشان سمتی در انقلاب نداشتند و فقط رئیس دفتر امام بودند و وقت و فراغت کافی داشتند. ثانیاً در تصمیم‌گیری‌های اصولی ما حضور داشت. در جلسات ما بود. حتی در تصمیماتی که نیاز نبود به امام بگوییم، حضور داشت. با سیاست کشور آشنا بود. ثالثاً بیشتر از ما نظرات امام را می‌دانست و این نقطه قوت ایشان برای فرماندهی بود. ایجاد ارتباط با امام برای ایشان آسانتر بود. هرکدام از ما گرفتاری‌هایی داشتیم. من رئیس مجلس بود، و دیگران هم مسئولیت داشتند. شاید ادّله دیگری هم بود که الان یادم نیست. ولی همین الان که فکر می‌کنم، می‌بینم پیشنهاد درستی بود. اگر حاج احمدآقا فرمانده می‌شد، امام بیشتر از دیگران در مسایل جنگ حضور داشتند. در واقع حاج‌احمد‌آقا تصمیمات امام را اجرا می‌کرد.
○  حاج احمد آقا در سپاه نفوذ نداشت و اصلاً سپاه در برابر ایشان موضع شدیدی داشت که به خاطر گرایش کوتاه مدت ایشان به بنی‌صدر بود. ضمن اینکه حاج احمد آقا هیچ ارتباطی با ارتش نداشت. اصلاً با مقوله نظامی آشنا نبود.
● ارتباط ایشان کمتر از ما نبود. همه ما بعد از انقلاب از طلبگی به سیاست آمده بودیم و هرکدام مسئولیت گرفتیم. بین ما، آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر به مسایل نظامی‌ می‌پرداختند و عملاً مدتی مسئولیت داشتند، ولی حاج‌احمدآقا هم نسبت به این مسایل بیگانه نبود. چون این مسایل می‌بایست دائماً به امام می‌رسید و او پل رسیدن به امام بود. به علاوه خود سپاهیان مخلص امام بودند. اگر امام می‌گفتند، می‌دانستند حاج احمدآقا مورد اعتماد  است. مسایل بنی‌صدر هم که باعث شکراب شدن روابط سپاه و ایشان بود، تمام شده بود و موضع حاج احمدآقا در آن مقطع مثل ما بود. فکر نمی‌کنم مشکل حادّی بوده باشد. ما هم با بررسی جوانب آن پیشنهاد را داده بودیم. اگر شما می‌خواستید پیشنهاد بدهید، چه کسی را معرفی می‌کردید؟
○  شاید آیت‌الله خامنه‌ای به خاطر ارتباطی که با سپاه و ارتش داشتند و حضوری که درجبهه‌های جنگ داشتند و از زمان دولت موقت در شورای عالی دفاع بودند، بهترین گزینه بود.
● ایشان هم مسئولیت‌های زیادی داشتند.
○  بعد از عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا، مسئله عدم کفایت سیاسی ایشان مطرح می‌شود که گویا اولین بار آقای نصیری لاری، نماینده لارستان این مسئله را مطرح می‌کنند. ولی در خاطرات شما هست که روز 23 خرداد با امام ملاقات کردید و امام تأکید کردند که بنی‌صدر تابع قانون شود و رئیس جمهور باقی بماند. اولاً چرا در آن مقطع امام همچنان بر بودن ایشان بر پست ریاست جمهوری – در صورتی که تابع قانون شوند – تأکید می‌کنند. ثانیاً روز بعد از این ماجرا، یعنی 24 خرداد علی‌رغم تأکید امام، طرح دو فوریتی عدم کفایت سیاسی ایشان با امضای 107 نماینده مجلس تقدیم هیات رئیسه می‌شود. آیا شما نظر امام را به نمایندگان مجلس رسانده بودید؟ چرا وضعیت این‌گونه می‌شود؟
● مأیوس شده بودیم. می‌دانستیم بنی‌صدر تسلیم قانون نمی‌شود. تسلیم قانون شدن به این معنا بود که همه تصمیمات مجلس را اجرا کند. می‌دانستیم این کار را نمی‌کند. ولی حقیقت این بود که امام تا آخر ترجیح می‌دادند که بنی‌صدر بماند و کارش را مشروط به تن دادن به قانون و اصلاح دفتر و اطرافیان و خودداری از ایجاد تشنج ادامه دهد و تا لحظه آخر این موضع را حفظ کردند. ولی ما برای طرح عدم کفایت موافقت امام را جلب کرده بودیم.
○  یعنی در همان جلسه 23 خرداد.
●  نمی‌دانم، ولی می‌دانستیم که اگر مجلس سلب صلاحیت کند، ایشان تأیید می‌کنند.
○ البته گویا در 25 خرداد بنی‌صدر به اظهارات امام پاسخ می‌دهد که خیلی مغرورانه بود و درخاطرات شما هست که مرحوم حاج احمدآقا با شما تماس می‌گیرند و می‌گویند: حضرت امام خواستند که تکلیف ایشان زودتر مشخص شود.
● ظاهراً تأکید ایشان این بود که حالا که به اینجا رسید، در مجلس زیاد معطل نکنید. از قبل هم می‌دانستیم که امام مخالفت نمی‌کنند. سلب صلاحیت ایشان هم دو راه داشت: یکی اینکه رئیس دیوان عالی کشور عدم صلاحیت رئیس جمهور را مطرح کند و راه دیگر از طریق مجلس بود و ترجیح امام این بود که اگر بناست این‌کار بشود، از طریق مجلس صورت بگیرد. این فکر هم در مجلس بود. آقای نصیری از دوستان ما بود و با ما مشورت می‌کرد. وقتی فهمیدیم در صورت رأی آوردن این طرح، امام موافقت می‌کنند و مطمئن بودیم که رأی می‌آورد، کار خود را شروع کردیم. احتمالاً تأکید بعدی امام برای اتمام زودتر کارها بود. چون کار می‌توانست با مطرح شدن آیین‌نامه‌ها و پیشنهادهای مختلف مدتی طول بکشد. البته آیین‌نامه خاصی که نداشتیم. می‌توانستیم معطل کنیم و می‌توانستیم نگه داریم که امام گفتند: تمام کنید.
○ در مجلس گروهی مثل آقای سلامتیان از طرفداران بنی‌صدر بودند. تعدادی هم عضو نهضت آزادی بودند که مرحوم بازرگان در رأس آنها بود. ظاهراً این گروه در مورد طرح مزبور ملاحظاتی داشتند.
● اینها با طرح عدم کفایت مخالفت نکردند، ولی نمی‌خواستند در تاریخ ثبت شود. غیبت می‌کردند تا مجلس نباشند. فقط دو سه نفرخیلی غٌدّی می‌کردند. تنها یک رأی مخالف بود. بقیه مطمئن بودند که مجلس رأی می‌دهد و خبر داشتند که  امام هم تأیید می‌کنند. منتهی نمی‌خواستند جزو کسانی باشند که سلب صلاحیت می‌کنند. از طرف دیگر نمی‌خواستند موافقت هم بکنند. لذا با غیبت خود مسئله را برای خودشان حل می‌کردند. نزدیک 20 نفر بودند که نمی‌آمدند.
○ ظاهراً در رأی‌گیری هم شرکت نداشتند.
● به نظرم این‌گونه بود. مزاحمت نکردند و همراهی هم نداشتند. می‌توانید به مذاکرات مجلس مراجعه کنید. همه چیز در آن منعکس است.
○ مثلاً آقای بجنوردی در بعضی جاها رأی نداد و برای آخرین جلسه آمد.
● اسامی غایبین در مشروح مذاکرات مجلس هست. کارهای مجلس شفاف است. همه می‌دانستند که امام موافقت کرده و مجلس رأی می‌دهد. مطمئن بودند که بنی‌صدر هم انسانی نیست که تسلیم شود و توبه کند. لذا نمی‌خواستند سرنوشت خود را به او وصل کنند.
○  در زمانی که مذاکرات مجلس در مورد عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر مطرح بود، آقای محمد مجتهد شبستری پیشنهاد داد که این طرح با رأی دو سوم نمایندگان تصویب شود و شما هم موافقت کردید. ولی در خاطرات شما هست که احساس نگرانی می‌کنید که نکند طرح این مقدار رأی نیاورد. سؤال این است که نظر شما این بود که پیشنهاد آقای شبستری به خاطر تمایل به بنی‌صدر و طرفداری از او ارائه شد یا نه، نظر ایشان این بود که رأی مجلس قاطع باشد؟
● نظرم این بود که ایشان فکر می‌کرد شاید طرح رأی نیاورد. من اول فکر می‌کردم رأی دو سوم قطعی است. وقتی قبول کردم و آیین‌نامه رأی آورد، نگران شدم که اگر دو سوم رأی نیاورد، همه زحمات ما هدر می‌رود. آقای شبستری از باند بنی‌صدر نبودند. میانه بودند.
○ در زمانی که بحث عدم کفایت در جریان است، یک جلسه مشورتی با آقایان رجایی و بهشتی دارید و راجع به رئیس جمهور بعدی و نحوه انتخاب او صحبت می‌کنید. خاطرتان است که چه کسانی بیشتر مدّ نظر بودند؟
● با فرض اینکه روحانی نباشد– چون امام قبلاً موافق نبودند–دنبال مکّلاها رفتیم. افرادی مطرح بودند. از جمله کسانی که قبلاً برای نخست‌وزیری مطرح شده بودند. هرکدام مسایل خاص خودشان را داشتند.معمولاً در این‌گونه جلسات این افراد مطرح می‌شدند و بررسی می‌کردیم تا به جایی برسیم. زحمتی نداشتیم و به شهید رجایی رسیدیم.
○ در آن جلسه که آقای رجایی مطرح نشد.
● در زمان بنی‌صدر که برای نخست‌وزیری بحث می‌کردیم، آقایان میرسلیم، ولایتی، مهندس موسوی و از این تیپ مطرح می‌شدند. در این زمان هم اینها مطرح بودند. این که در جلسه اول یا جلسات بعد به شهید رجایی رسیدیم، یادم نیست.
○ در مورد فرمانده کلّ قوا که فرمودید حاج احمد را پیشنهاد دادید، این نظر شخص شما بود یا در جلسه شورای حزب طرح شد و آقایان خامنه‌ای و بهشتی هم موافق بودند؟
● فکر نمی‌کنم در شورای حزب مطرح شده باشد. روابط حاج احمد آقا با من صمیمی‌تر بود. من بیش از دیگران به ایشان علاقه داشتم. ایشان را برای نمایندگی امام در شورای عالی دفاع هم پیشنهاد کرده بودم که امام نپذیرفتند. شاید با دیگران هم صحبت کرده باشم، ولی این نظر خودم بود.
○ حضرت‌عالی در خاطرات خود آورده‌اید که بنی‌صدر شخصی را پیش امام فرستاد و از اینکه ممکن است اعدام ‌شود، ابراز نگرانی کرد. این فرد چه کسی بود و امام چه جوابی دادند؟
● اگر می‌دانستم همان موقع می‌نوشتم. دلیلی ندارد که ننوشته باشم.
○ احتمال نمی‌دهید افرادی مثل آقای حجتی کرمانی بودند که هنوز با ایشان ارتباط داشتند؟
● عده‌ای از روحانیون بودند که با ایشان رابطه داشته‌اند. این فرد می‌تواند یکی از آنها باشد. اگر در خاطرات خود ننوشتم، یا نمی‌خواستم بنویسم، یا نمی‌دانستم. بالاخره کم نبودند افرادی که پیام بنی‌صدر را به امام برسانند.
○ در خاطرات آقای بجنوری هست که چند روز قبل از فرار بنی‌صدر، به اتفاق آقایان حجتی و محلاتی به محل اختفای او می‌روند و بحث می‌کنند. آیا اینها نبودند؟
● شاید بودند و من نمی‌دانستم. اگر می‌دانستم، می‌نوشتم. چون آن موقع خاطرات خود را برای چاپ نمی‌نوشتم.
○ به طور کلی در برخورد با جریان لیبرال شاهد تفاوت چشمگیر بین مشی حضرت امام و مشی اعضای شاخص حزب جمهوری هستیم. امروز که به این مسئله نگاه می‌کنید، به نظر شما کدام مشی مناسب بود؟
● شما چه تفاوتی می‌بینید؟
○ امام سعه صدر و بردباری بیشتری را در ارتباط با این جماعت از خود بروز می‌دادند. در حالی که این بردباری مقبول عناصر دست‌اندر کار حزب جمهوری نبود و گاهی صبر آنها به انتها می‌رسید.
● گمان نمی‌کنم این‌گونه بوده باشد. چون ما پیش از انقلاب با هم همکاری داشتیم و اسرار همدیگر را می‌دانستیم. بعد از انقلاب هم همه با پیشنهاد ما سمت‌هایشان را گرفتند. آنهایی که وزیر می‌شدند، با تصویب ما در شورای انقلاب بود و یا به امام پیشنهاد می‌دادیم. تا آخرین مرحله هم با آنها رفاقت واقعی کردیم. با اینکه مهندس بازرگان می‌توانست با استعفایش کشور را دچار مشکل کند، بلافاصله ایشان را به شورای انقلاب آوردیم. رفقای دیگرشان هم این‌گونه بودند. بعداً کسانی از آنها در مجلس بودند و نیروهای تند با آنها برخورد می‌کردند. تقریباً در همه دوره‌ها چتر حمایتی روی اینها داشتم و حمایت می‌کردم و جلوی برخوردها را می‌گرفتم. گاهی پاسداران دم در با اینها برخورد می‌کردند.
○ بعضی از نامه‌هایی که حضرت‌عالی و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی خدمت امام می‌نوشتید، دلالت بر این داشت که چرا امام نسبت به بنی‌صدر به جمع‌بندی صریحی نمی‌رسند؟ چرا همچنان امیدوارند که بنی‌صدر به راه راست برگردد و از کارهایش دست بردارد؟ احساس می‌شود که شما انتظار داشتید امام برخورد کنند، حال آنکه مشی امام تحمّل و بردباری بیشتری را نشان می‌دهد.
● این مربوط به مراحل بعد است. وقتی بنی‌صدر رئیس جمهور شد، او را رئیس شورای انقلاب کردیم. واقعاً با او کار می‌کردیم. ولی کم کم نشان داد که مغرور شده و می‌خواهد با افکار ویژه خود در انقلاب انحراف ایجاد کند. در این مسئله با امام اختلاف‌نظر داشتیم. از این بعد درست است.
○ از قبل هم این‌گونه بود. مثلاً وقتی آقای ابراهیم یزدی با سران حزب درگیر می‌شود و امام او را به ریاست کیهان منصوب می‌کنند،  این باعث دلخوری نیروهای حزب جمهوری می‌شود.
● حزب متشکّل از انبوه انسانها و سلایق مختلف بود. دل ما که سران حزب بودیم، می‌خواست اینها را تا آخر نگه داریم. داستان نامه‌ای که از امام جواب گرفتند، مربوط به آقای محتشمی و دوستان ایشان است که به واسطه آن نهضت آزادی در انتخابات منزوی شد. این کار ما نبود. فکر می‌کردیم می‌توانیم با اینها کار کنیم. در مورد آقای بنی‌صدر مسئله خاصی بود. او هم ابتدا با حمایت ما وارد شورای انقلاب شد، ولی بعداً همیشه از طرف بنی‌صدر تهاجم صورت می‌گرفت. اگر کسی منصفانه مرور کند و داوری نماید، می‌بیند که او دائماً به نیروهای انقلابی حمله می‌کرد.
○ گاهی اوقات تهاجم از طرف شما بود. بسیاری از آرامش‌ها با تهاجم شما می‌شکست. مثلاً لایحه لغو اختیارات همایونی توسط شما آغاز شد و طرح این موضوع آرامش موجود را شکست.
● در این مسئله هم آنها شروع کردند. اولاً این مسئله مربوط به مرحله‌ای است که مسایل داغ شده بود. مجلس به وظایف حقوقی خود عمل می‌کرد و در مجلس هم بسیاری از نمایندگان نسبت به او نظر خوبی نداشتند. من در جهت تعدیل عمل می‌کردم.
○ ولی بنی‌صدر در مذاکرات خود با امام مواردی را پذیرفته بود و امام پیام دادند که یک مقدار آرامش داشته باشید تا ببینیم بنی‌صدر به این مسئله تن خواهد داد یا نه؟
● او کاری کرده بود که امام چنین گفتند. وقتی بودجه مطرح ‌‌شد، لیبرالها  در آن مشکل درست می‌کردند. این مسئله هم مربوط به دولت آقای رجایی بود. حرفهای بی‌دلیلی در مجلس مطرح می‌کردند و مشکل درست می‌شد. بنی‌صدر به امام گفته بود به مجلس بگویید اینها لایحه حذف فرمان همایونی را پس بگیرند و من در بودجه کوتاه می‌آیم. من به امام گفتم:‌ این امتیاز که مربوط به ما نیست. به کشور مربوط می‌شود. اینها می‌خواهند کشور را مختل کنند و شما نباید بگذارید. بودجه چه ربطی به ما دارد؟ بودجه مربوط به دولت است و وقتی به مجلس بیاید، کار خودمان را می‌کنیم. این معامله درست نیست. بانک مرکزی مهم بود که بنی‌صدر می‌خواست آن را داشته باشد. ما هم کسانی را که در آنجا داشت، قبول نداشتیم. دو سه مسئله مهم بود. تازه این مسایل مربوط به مراحل بعد است. بنی‌صدر از وقتی که رئیس جمهور شد و امید داشت مجلس را بگیرد و دفتر ارتباطات مردمی و کنگره به راه انداخته بود، تهاجم خود را شروع کرده بود. مجلس، در مقابل او موضع قوی قانونی پیدا کرد. از این زمان شروع شد و بر سر مسایل فراوان رو در رو شدیم. تهاجم از طرف او شروع می‌شد. مثلاً می‌بایست کسی را به مجلس می‌فرستاد که رأی تمایل برای نخست‌وزیری بگیرد. ایشان حق داشت هرکس را بفرستد و مجلس هم حق داشت رأی اعتماد بدهد یا ندهد. ولی او می‌گفت: هرکس را معرفی کردم، ‌رأی بدهید. مجلسی‌ها هم نمی‌پذیرفتند، فقط من که نبودم.
○ اما نظر شما خیلی مؤثر بود.
● خیلی‌ اشخاص از انقلابی‌های تند آن زمان بودند. انقلابی‌های خوبی بودند که ما آنها را قبول داشتیم. پس درگیری‌هایی که پیدا می‌شد، بیشتر به خاطر این بود که آقای بنی‌صدر نمی‌خواست موضع مجلس را بپذیرد. در انتخاب وزرا این مشکل بود. یا مثلاً ما قانونی را تصویب می‌کردیم و او امضا نمی‌کرد. می‌گفت: «مگر من ماشین امضا هستم؟!» با اینکه شورای نگهبان در تفسیر قانون اساسی نظر داد که باید امضا کند.
○ همیشه این‌طور نبود، مثلاً در مسئله شورای عالی دفاع، دیدیم که ریاست رئیس جمهور در این شورا از طرف شما و سایر دوستان حزب جمهوری مورد مناقشه قرار می‌گیرد. بحث عمده‌ای در جلسه شورای عالی دفاع صورت می‌گیرد که چرا رئیس جمهور باید رئیس شورا باشد. در حالی که منطقاً به نظر می‌رسد که در این ریاست جای مناقشه نبود.
● من الان یادم نیست که بحث‌ها در این موضوع چگونه بوده و تازه اگر هم چنین باشد، این مربوط به دوره‌ای است که درگیری‌ها شروع می‌شود. ما بنی‌صدر را فرمانده کل قوا کرده بودیم. یعنی ما این پیشنهاد را به امام دادیم. این اختلافات مربوط به زمان جنگ است. در آن زمان، امام گروهی را از مجلس و جاهای دیگر مشخص کردند که به مسئله جنگ رسیدگی کنند. در این مرحله بعضی از اعضای شورا نمی‌خواستند اختیارات جبهه در دست ایشان باشد. از تصمیماتی که می‌گرفت، نگران بودند. وقتی رئس جمهور شد، رئیس شورای انقلاب هم شد. دولتی نداشت و شورای انقلاب کار می‌کرد. به ایشان گفتیم رئیس شورای انقلاب باش تا بتوانی رئیس دولت هم باشی. نمونه روشنی داریم که در خاطرات من هم آمده، ایشان در میدان 17 شهریور سخنرانی کرد که میثاق دوم ما را نقض کرد. ما در منزل شهید بهشتی مستقیم از رادیو گوش می‌کردیم. من از همانجا به حاج احمد آقا تلفن کردم که به امام بگویید: «بنی‌صدر چنین حرفهایی می‌زند، جواب بدهیم یا نه؟» احمد‌آقا گفت: «اتفاقاً آقا شنیدند و گفتند باید به این حرفها جواب بدهند.»
پس در آن شرایط دل ما نمی‌خواست تشنّج باشد. تهاجم و تخلّف از او بود. مسئله شهید آیت را در حدّ یک کودتا بزرگ کردند. در حالی که سخنان شهید آیت مربوط به یک جلسه خصوصی بود و هیچ ربطی به حزب نداشت. شهید آیت خیلی با بنی‌صدر مخالف بود.
○ در اینکه تخلّف از او بود، بحثی نیست. ولی همه تهاجم‌ها از او نبود.
● ضمن اینکه معارضه بود و ممکن بود در مواردی جلوتر از او حرفی بزنیم، ولی مبنای ما رفع تشنج بود.
● هنگامی که از بیرون نگاه می‌کنیم، در آن ایام بین جریانهای خط امام یکپارچگی می‌بینیم، در حالی که در درون این‌گونه نیست. به نظر شما چگونه می‌توان انگیزه‌های تمام کسانی را که در این مجموعه بودند، تقسیم‌بندی کرد؟ منظور من در مقابل جریان بنی‌صدر و لیبرالهاست.
● در مورد نیروهایی که بعدها چپ تلقی شدند، باید بگویم که اینها با بنی‌صدر و لیبرالها بد بودند. ولی ما قدری حالت همکاری با آنها داشتیم. یکی از اختلافات همین بود که در مجلس هم همیشه بروز می‌کرد. مثلاً مجاهدین انقلاب اسلامی و افراد دیگر با لیبرالها مخالفت می‌کردند.
○ انگیزه آنها چه بود؟
● انقلابی‌تر از لیبرالها فکر می‌کردند. آنها را غرب‌زده می‌دانستند. تفکرات شبه سوسیالیستی در مسایل اقتصادی داشتند و در مسایل اجتماعی بسته‌تر از دیگران بودند و آنها بازتر عمل می‌کردند.
○   یعنی به صورت تشکیلاتی اختلاف داشتند؟
● هم فکری و هم تشکیلاتی.
○ ولی آقای بهزاد نبوی در این ایام با محسن سازگارا ارتباط نزدیکی دارد. در حالی که سازگارا جزو شورای مرکزی نهضت آزادی و مسئول شاخته جوانان آن است. اگر اختلافات فکری باشد که این ارتباط معقول نیست. حتّی این ارتباط ادامه پیدا می‌کند و وقتی نبوی وزیر صنایع سنگین می‌شود، سازگارا معاون ایشان می‌شود. در انفجار دفتر نخست‌وزیری هم محسن سازگارا با بهزاد نبوی ارتباط تنگاتنگی دارد. به لحاظ تحلیلی این سخن شما با آنچه که بود، سازگاری ندارد.
● همان موقع در خود نهضت آزادی کسانی مثل مهندس سحابی بودند که تفکرات چپ داشتند. این‌گونه که شما دارید جدا می‌کنید، جدا نبودند. هنوز ارتباطات دوران مبارزه و عواطف آن دوره‌ها بین نیروها بود.
○ منتهی آقای سحابی با اطلاعیه‌ای، از نهضت آزادی بیرون آمد و از مواضع لیبرالی دولت موقت دوری جست و اعلام برائت کرد. اما محسن سازگارا به عنوان نماینده دولت موقت به سپاه پاسداران آمد.
● من مواضع اقتصادی محسن سازگارا را نمی‌دانم. چنین ارتباطی با او نداشتم. سوال شما خاص است و خودشان باید جواب بدهند. می‌خواهم بگویم جناحی از حزب و افرادی از مستقل‌ها و مجاهدین انقلاب اسلامی در مسایل سیاسی که در مجلس مطرح می‌شد، مانند دولتی کردن، مواضع تندی داشتند. یعنی تمرکز دولتی می‌خواستند. در مسایل اقتصادی مثل معدن، قانون کار و تجارت خارجی این‌گونه بودند. نقطه مقابلشان جریان راست در حزب و بعضی از علمایی بود که در مجلس بودند. یعنی تفکرات با هم مخالف بود. درچند بٌعد با لبیرالها سازگار نبودند. ممکن است در بعضی از مسایل سیاسی با بعضی از افراد لیبرال رفیق بودند. در حزب هم این‌گونه بود. گروهی بودند که در امور سیاسی و اقتصادی مواضع چپ داشتند. مسایل اجتماعی و فرهنگی برعکس است. یعنی جریان راست در این مسایل حساس‌تر بود و سخت‌گیری‌های بیشتری در مسئله حجاب و اخلاق داشت.
○ با توجه به این تقسیم‌بندی‌، آیا در بین اعضای هیات مؤسس حزب نیز گرایش خاصی نسبت به گروهها بود؟ در واقع می‌خواهیم ببینیم کدام افراد به کدام گروههای خاص گرایش داشتند؟
● ما 5 نفر معمولاٌ در مواضع با هم بودیم. مواضع حزب را ما 5 نفر نوشتیم. در این مسایل اختلاف نداشتیم. در عمل و تصمیم‌گیری‌ها هم همراه و هماهنگ عمل می‌کردیم.
○ امّا در طول زمان دیدیم که شما بیشتر به اقتصاد دولتی گرایش داشتید و آیت‌الله خامنه‌ای بیشتر به اقتصاد نسبتاً آزاد و غیردولتی، البته این مسئله با توجه به ویژگی‌های آن زمان اقتصاد مورد نظر است که شاید بعدها تعاریف دیگری پیدا کرد.
● این در مرحله بعد است که من با اکثریت مجلس کار می‌کردم و بیشتر با آنها هماهنگ بودم. فکر می‌کنم آن موقع جناح راست کم کم به آیت‌الله خامنه‌ای نزدیکتر شد. ایشان با این‌که در حزب موضع پدری داشتند، ولی در عمل به خاطر فاصله‌هایی که بعضی از اعضای دولت و مجلس با ایشان پیدا کردند، خط‌کشی‌ها اتفاق می‌افتاد. من با اکثریت مجلس مماشات می‌کردم و آن تفکرات را تعدیل می‌کردم، ضمناً در این مسایل با امام صحبت می‌کردم و می‌فهمیدم که امام چه می‌خواهند. سعی می‌کردم در مسایل مهمی که در مجلس مطرح می‌شد، قبلاً نظر امام را بدانم که برخلاف افکار ایشان نباشد.
○ تاریخ انقلاب تا مقطع خلع بنی‌صدر تمام شد. ان‌شاءالله از جلسه بعد از مقطع جدید بعد از خلع بنی‌صدر شروع می‌کنیم.
● موفق باشید