سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار مسؤولین هیأتهای مذهبی دانشگاه آزاد اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السّلام علی رسول الله و آله
بسیار خوشآمدید. برای بنده این اجتماع شما بسیار زیبا و باشکوه است که با عشق و علاقه در این برنامه شرکت نمودم. اولاً به خاطر دانشگاه آزاد که از نظر من یک کار بسیار ضروری، ثمربخش و سرنوشتساز برای انقلاب و کشور بوده است. شما میدانید اگر این دانشگاه نبود، الان نمیدانیم سرنوشت یک میلیون نفری که در دانشگاه درس میخوانند و از استعدادهای ارزشمند کشور، جوان و در عنفوان رشد و کمال هستند و همچنین بیش از یک میلیون و نیم فارغالتحصیل که از این دانشگاه کسب علم کردهاند، چه بوده است؟! آیا در حد دیپلم به زندگی ادامه میدادند، یا به خارج میرفتند؟ معلوم نبود که با هزینههای سنگین میتوانستند بروند یا خیر؟ چون راه دیگری به ذهن نمیرسید.
بنده خودم در مجلس و دولت و شورای انقلاب بودم و میدانم دولت ظرفیت اضافه کردن درست دانشگاهها را بیش از ظرفیت فعلی ندارد. تکلیف بقیه خیلی نامشخص بود و مایه نگرانی بوده است.
یکبار خدمت امام (ره) این مسأله را مطرح کردیم، آن موقع انبوه داوطلبان پشت کنکور بودند و امیدی هم نداشتند. به این فکر افتادیم از ظرفیتی که در کشور است، بصورت ابتکاری استفاده کنیم. اساتیدی هستند که در جاهای مختلف کشور در دستگاهها، کارخانهها و خانههایشان، مراکزی هم هستند که ظرفیت خالی فضایی دارند و میتوان ازآنها برای کلاس استفاده کرد. مردمی هم هستند که حاضرند هزینه تحصیل خودشان را به هر قیمت پرداخت نمایند و تقاضای این فعالیت را دارند و ظرفیت هم هست و استاد هم میتوان پیدا کرد. گفتیم که باید از راهکار دیگری استفاده کنیم و راه تحصیل بر جوانان ما بسته نشود و آنهایی که میتوانند. درس بخوانند. منطق بود. ولی آن موقع تب دولتی کردن در کشور داغ بود و نیروهای انقلابی نمیپذیرفتندکارهایی از این قبیل را از دولت جدا کنیم و میخواستند همه چیز دولتی باشد.
کار خیلی سختی بود که حضرت امام (ره) مشکل ما را حل کردند و پیشقدم شدند و یک میلیون تومان به صورت سمبلیک هدیه کردند که علاقه خودشان را نشان دهند.وقتی امام (ره) میگفتند، کسی مخالفت نمیکردند و اگر هم مخالف بود این مخالفت ابراز نمیشد. لذا راه هموار شد و هیأت مؤسس نیرومندی برای آن درست کردیم و همه سران سه قوه بودند. مقام معظم رهبری، نخستوزیر آن زمان، حاج احمد آقا، من و آیتالله اردبیلی به عنوان هیأت مؤسس انتخاب شدیم و آقای دکتر جاسبی هم انصافاً همت و خیلی تلاش کردند و دوستان خوبی را جمع و با عشق کار کردند. الان این شجره مقدس نزدیک دویست واحد دانشگاهی و حدود ششصد تا هفتصد مدرسه دارد. برای تربیت دانشجویان و دانشآموزان است. راهمان برای خارج باز شده که انشاءالله از این واحدها استفاده شود. کارهای مهم کیفی اخیراً شروع شده، کارهای تحقیقاتی هم مهم است که فکر میکنم دانشگاه آزاد به طور متمرکز میتواند بسیاری از بنبستهای تحقیقاتی را بشکند و راه را باز کند و کارهای فرهنگی انجام دهد.
اگر فارغالتحصیلان این دانشگاه که الان تشکل دارند، خوب کار کنند، میتوانند کارهای جنبی کنند و انبوه جمعیت چند میلیونی تحصیل کرده که خیلی از آنها در جایی مشغول هستند، میتوانند برای حل مشکلات کشور سازماندهی کنند.
مسأله دیگری که برایم مهم است، دانشجویان این دانشگاه هستند. دانشجویانی که میتوان تعبیر «مظلوم» را برای آنها بکار برد. زیرا تفاوت آنها با دانشگاه ملی این است که هزینه میکنند. چون اینها هم فرزندان همین کشور هستند و با دیگران فرق ندارند و مثل هم هستند. در یک مسابقه که ظرفیت آن کم است، بطور طبیعی یک عده در مسابقات دولتی موفق نمیشوند و با کمی نمره پایینتر، ناچار هستند با هزینههای خودشان ادامه تحصیل دهند که خیلی از آنها این هزینه را با مشکل تهیه میکنند.
ولی آنها شهریه میگیرند، خوابگاه دارند و هزینههای این شکلی را ندارند. ولی بازهم انتقاد و حسادت میشود که حرکت نادرستی است. کسانی که با هزینه خودشان درس میخوانند و زحمت میکشند و کار خارج دانشگاه انجام میدهند، پیداست که این افراد، در جامعه بسیار ذیحق هستند. البته آنها بعداً ثمره این دوره سخت را میگیرند که با سواد میشوند و ارزش کار را میدانند. ارزش تحصیل را بیشتر میدانند و در جامعه این موارد جبران میشود.
در هر حال این تبعیض وجود دارد و چارهای هم نیست. الان فکر میکنیم که راهکاری پیدا کنیم که اگر وضع کشور بهتر شود، مقداری رفع تبعیض شود اساتید و کادر اداری سرمایه دانش کشور هستند و خیلی خوب تلاش میکنند.
مسألهای که از بُعد دیگری اجتماع شما امروز برایم جالب است، تفکر و توجه به اهداف عاشورا و کربلاست که بطور سنّتی در عزاداریها و هیأتها و نمایشها خود را نشان میدهد که مسأله مهمی است. بخصوص وقتی در بین قشر دانشجو و دانشگاه جلوه پیدا کند. مسأله امام حسین(ع) حقیقتاً شایسته و نیازمند تفکر عمیق است. امام حسین (ع) کار عظیمی انجام دادند که اگر آثارش را در این 1400 سال جمع کنیم و در آینده هم جمع شود، میفهمیم که چقدر اهمیت دارد. زمینه حرکت این بود که پیامبر(ص) از طرف خداوند مبعوث شوند برای اینکه بشر را هدایت کنند. موفق میشوند در جزیرهالعرب که مکتب خانه هم نداشت، تمدن عظیمی را پایهگذاری و قدرت سیاسی و مذهبی ایجاد کنند. ایشان رحلت میکنند و بعد همان اشراف جزیرهالعرب که بیشتر سران قبایل و عشایر و خوانین و فئودالها - با تعبیرات امروز - بودند، دوباره و به تدریج کودتای خزندهای میکنند و نهال تازه اسلام را که بناست تمدن عظیم جهان و همیشگی شود، تصرف میکنند و سرنخ حرکت را به دست میگیرند. آن هم در شرایطی که بسرعت اسلام در حال توسعه بود.
از شمال به دریای مدیترانه و از غرب به طرف اقیانوس اطلس پیش میرفت، از شرق تا هندوستان و آسیای میانه پیش رفته و قدرت عظیمی خلق شده بود که بر پایه معارف اسلامی بوده که حرکت الهی در آن تاریخ بوده است.
بنیامیه که مهمترین طایفه ثروتمند جزیرهالعرب بودند، با برنامههای خاص خودشان مسلط شدند و قصد داشتند این بنای الهی را ویران و به سلطنت تبدیل کنند که درست نقطه مقابل حرکت اسلام بوده است. تا زمانی که امام حسین (ع) قیام کردند، خلفای راشدین مقداری ملاحظه میکردند، خصوصاً خلیفه اول و دوم ملاحظات جدّی داشتند و در زمان خلیفه سوم انحرافات بیشتر شد و کار دنیای اسلام به جایی رسیده بود که خود معاویه به یزید گفته بود که ممکن است چند نفر با تو مخالفت کنند. که عبدالله پسرعمر، عبدالله پسر زیبر، امام حسین(ع) بودند و همه دنیای اسلام رام بود. لذا میبینید کار امام حسین(ع) خیلی دشوار است که با آن فشارها شروع شد. معلوم بود که یا باید تسلیم شوند، یا بیعت کنند و یا کشته
خواهند شد. بحث کربلا نبود. میخواستند که در همان مدینه یا مکه ایشان را نابود کنند. چه راهی در پیش امام حسین(ع) بود که میتوانید آن را تحلیل کنید.
امام حسین(ع) با راهنماییهایی که از اجداد خود داشتند و با تدبیر خود برنامه بسیار خوبی را طراحی و اجرا کردند. حرکت امام حسین(ع) کاملاً منطقی است. امروز که ما در عصر فضا هستیم، اگر کسی این کار را بکند، نمیتوانید خرده بیگیرید، چون خیلی حساب شده است. امام حسین(ع) اولاً ابا میکند و با یزید بیعت نمیکند چون آن را با نابودی اسلام مساوی میداند و «هیهات من الذله» شعار امام بود. اگر بنا باشد، سرنوشت اسلام در دست فرماندهای مثل یزید باشد، باید فاتحه اسلام را بخوانیم که این تحلیل امام است. لذا بنا نیست امام تسلیم شود و بیعت کند.
اگر در مکه با مدینه با ترور و با به شکلگیری شهید شود، تأثیری نمیکند و ممکن است بگویند ایشان در حادثهای از بین رفته است. ایشان به مکه پناه میبرند که خانه امن و حرم بوده که در آن ملاحظه میشد و به کسی تعرّض نمیکردند. اطلاع رسید که برنامه دارند. در روز حج ایشان را ترور کنند. سی نفر مسلّح مأمور شدند ایشان را ترور کنند که هتک خانه خدا هم میشد. ایشان حرکتشان را آغاز میکنند.
مبارزه همه جانبهای علیه یزید آغاز میشود. که دو طرف دارد، یا امام حسین(ع) مثل بقیه مبارزات پیروز میشوند. آنموقع ابزار جنگ شمشیر و نیزه بوده است و مرد جنگی از صحنههای کوچک شروع میشده و توسعه پیدا میکرد و افراد جذب میشدند. یا مبارزه به نتیجه میرسید و یزید شکست میخورد که هدف اولی امام بود، یا اینکه ایشان شکست میخورد که ایشان برای هر دوی این موارد برنامه داشت. اینکه مسلم به کوفه اعزام میشود، اینکه ایشان به سران بصره، یمن و ... نامه مینویسد و آنها را به همکاری دعوت میکند، از کسانی که سابقه و آشنایی و شخصیت داشتند و متدین و عالم بودند، دعوت میکند، نشان از برنامه است.
مردم کوفه هم میپذیرند و از امام دعوت و با مسلم بیعت میکنند. شرایطی است که حرکت آغاز میشود. ولی امام میدانستند که طبق اطلاعاتی که از جدّ خودشان داشتند، خطر شکست کاملاً وجود دارد، البته روشن نیست که امام میدانستند در همین سفر و همان موقع شهید میشوند یا وقت دیگری اتفاق میافتد. ولی اصل مسأله کربلا را میدانستند. لذا برای شکست ظاهری آماده میشوند که این شکست را مقدمه پیروزی طولانی و تاریخی برای دوام خودشان قرار دادند.
اگر با تعبیر امروزی بخواهیم حرف بزنیم، ایشان جنگ گرم و سردی در پیش داشتند که احتمال شکست در جنگ گرم خیلی زیاد بود و خیلی از افراد و همه صاحبنظران و دوستان امام حسین(ع) آن را پیشبینی و آنها را از این حرکت منع میکردند. اما طرح جنگ سرد امام حسین(ع) با شکست درست میشد. جنگ سرد ایشان با جنگ روانی درست شد که سرمایه آن مظلومیت معنادار و هدفدار بوده است. یعنی معلوم شود انسانهای شریفی در راه هدف مقدسی و برای مبارزه با یک جریان ظالمانهای مظلوم شدند و شکست خوردند و خیلی هم مظلوم بودند. مظلومیتی که دل هر انسانی را میشکند. شما داستان امام حسین(ع) را به هرکس که بگویید، او حق را به امام حسین (ع) میدهد و بدترین آدمها هم وقتی رفتار و نحوه برخورد یزید و سایر مسائل کربلا را بدانند، حق را به امام حسین(ع) میدهند.
امام حسین(ع) با یک منطق روشن، با یک عده افراد درست، آنهایی که حاضر بودند خون قلبشان را بدهند و کسانی که حاضرند از خون قلب خود بگذرند، حرکت کردند. اینگونه انسانها میتوانستند سرباز و سرمایه جنگ سرد باشند. اگر آدمهای آلوده میآمدند،شک بوجود میآمد که آنها دنیاطلبی و ... داشتند. لذا در مسیر از مکه تا کربلا هرکسی کمی ناخالصی داشت، حذف شد و آنهایی که ماندند، کسانی بودند که شب عاشورا تکلیف و سرنوشت خودشان را میدانستند. همه امتحانها داده شد و همه چیز روشن شد و مطمئن شدند که فردا کار تمام است. در بعضی از مقاتل آمده که امام حسین (ع) در شب عاشورا بعد از سخنرانیها و بحثها گفتند: «هرکسی که میخواهد، برود و هرکس میخواهد بماند.» کسانیکه ماندند، امام حسین(ع) جایگاه آنها را در بهشت به آنها نشان داد و فرمود: «آنهایی که ماندند، چند ساعت دیگر فاصله است که به بهشت برسند.» به همین دلیل همه عجله داشتند که زودتر وارد میدان شوند.
در روایات هست که آنها تیزی نیزه و شمشیر را احساس نمیکردند. «و لم یحسّوا الم الحدید» آنها درد شمشیر را نمیفهمیدند. ما برای آنها گریه میکنیم، ولی آنها این درد را نمیفهمیدند، چون مؤمن بودند و میدانستند کجا میروند.
منظرهای که امام حسین(ع) درست کردند، منظرهای بود که تا قیام قیامت تابلویی است که نشان میدهد حکومتهای ستمگر و انسانهای عادل و عارف و قهرمان راه خدا چگونه هستند! دو منظره بسیار مشخص را در دیدگاه بشریت قرار میدهد که هرکس میخواهد راه خودش را انتخاب کند. یا با این قافله و یا با آن قافله باشد. به همین دلیل در طول تاریخ هر جا در بین مسلمانها و حتی سنیها، حرکت انقلابی آغاز شده، از پیام اباعبدالله توشه گرفته و به اسم امام حسین(ع) کار کردند. ممکن است آنها امام حسین(ع) را امام معصوم ندانند، ولی اگر غیر امام معصوم هم حرکت جهادی و فداکارانهای را برای راه خدا و دفاع از ملتها و مبارزه با ستمگر انجام دهد، ارزشمند و برای دیگران الگو است.
خودمان در تاریخ ایران خیلی از آن بهره گرفتیم. هر وقت مشکلات درایران به حدّ اعلا رسیده، مردم در محور امام حسین(ع) و عاشورا حرکت کردند. علمایی هم که در پیش مردم بودند، طلسم را شکستند. آخرین آن کاری بود که انقلاب اسلامی کرد که ریشه آن در همین حسینیهها، تکیهها، عاشوراها، روضهها و گریهها بود. در سال 50 در زندان قزل قلعه بودیم که آن موقع دانشجوها زیاد شده بودند، گروه فدایی خلق ، مجاهد و ستاره سرخ گیر افتاده بودند و اکثر بچههای آنها دانشجو بودند و به قزل قلعه آمده بودند. بازجوییها تمام شده بود و اجازه میدادند در حیاط با هم باشیم. روز عاشورا شد و یکی از دانشجوها شعری انقلابی بر محور قیام امام حسین(ع) گفت: ما دور حیاط زندان قزل قلعه میگشتیم و میخواندیم و زندانبانها جمع شده بودند و گریه میکردند و اشک میریختند. آن منظره نشان میداد که عدهای که مبارزه کردند و به زندان آمدند، محورشان امام حسین(ع) است. نتوانستیم روز عاشورا این برنامه را اجرا نکنیم و آنها هم نتوانستند جلوی ما را بگیرند که این واقعیت نفوذ پیام امام حسین(ع) در جامعه است.
رضا خان پهلوی برای اینکه بتواند مردم را فریب دهد، با همین چیزها فریب میداد. روز عاشورا گل به پیشانی میزد و جلوی دستههای عزاداری راه میافتاد و «حسین حسین» میکرد. مردم خیال کرده بودند که او آدم درستی است، ولی چهار سال بعد که رضا شاه شد، همه حسینهها و روضهها را بست. میدانست که از اینجا چه در میآید. به هرحال بنده به شما دانشجویان و دانشگاهیان تبریک میگویم که در کنار تشکّلهای سیاسی، ادبی و هنری، برنامه عزاداری را هم قرار دادید که نمک کار شماست و میتواند برای تلطیف عواطف و روحیات شما مؤثر باشد. خدا کند که همیشه امام حسین(ع) در یاد شما باشد و در تحصیل، کار و برنامههای سیاسی هیچ وقت هدف امام حسین(ع) را فراموش نکنید.
والسّلام علیکم و رحمه الله