سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار اعضای تشکلهای دانشجویی و دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار اعضای تشکلهای دانشجویی و دانشگاههای فردوسی و علوم پزشکی مشهد

  • ساختمان قدس
  • چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و السلام علی رسول الله و آله
بسیار خوش‌آمدید. هم به خاطر اینکه از مشهد می‌آیید که آنجا بارانداز روحی همه ماست، و هم به خاطر اینکه دانشجو هستید و آینده کشور را باید اداره کنید و هم برای اینکه جستجوگر هستید و به دنبال چیزهایی می‌گردید که حق شماست، به شما خوش‌آمد می‌گویم. انتظار ما هم همین است که دانشجویان کشور ما با تاریخ کشورشان به خصوص تاریخ انقلاب که مهمترین حلقه حوادث تاریخی ماست، بیشتر آشنا شوند.
من هم مایلم وقتم را در اختیار شما بگذارم و جواب پرسش‌های شما را بدهم و آنچه را می‌خواهید، مطرح کنم. فقط چند کلمه‌ای در رابطه با چند نکته‌ای که آقای بختیاری مطرح کردند، عرض می‌کنم و بعد وقت در اختیار شما می‌گذارم.
شما خواستید بدانید که چرا و چگونه انقلاب شد و اهداف چه بود و چهارمین موضوع اینکه به کجا رسیدیم؟ درباره اینکه چرا انقلاب شد، به نظرم اگر سؤال را طور دیگری مطرح کنید، جواب دادن به آن آسان‌تر است و آن اینکه چرا قبلاً انقلاب نمی‌شد؟ بالاخره ایران کشور مهم جهانی است که در اسلام آمده و اسلام بزرگترین و آخرین دین خداست، از لحاظ طبیعی بهترین کشور دنیاست، گرفتار
دو هزار و پانصد سال حکومت شاهنشاهی و خان خانی و تقریباً همیشه ضد مردمی بوده است.
در حالی که کشورهایی که خیلی عقب‌تر از ما بودند، جلو افتاده بودند و به دموکراسی رسیده و پیشرفت کرده بودند، دانش و فن به سرعت پیش می‌رفت، ولی چرا در ایران این‌گونه بود و انقلاب نمی‌شد؟ اواخر دوره قاجار شروع شد، روحانیت میدان‌داری کرد و مشروطه را گرفت. ولی خیلی زود مشروطه را بهم زدند و دوباره به بدتر از قبل برگشت و شاهنشاهی جدیدی تأسیس شد.
پدر و پسر کاملاً در اختیار خارجی‌ها بودند و می‌خواستند پایه سعادت ایران را منهدم کنند. اسلام، اهل بیت، روحانیت و بیشتر از همه مردم را از صحنه بیرون کنند. خانواده پهلوی، خانواده بدی بودند. البته رضاخان و محمدرضا کارهایی در بعضی جاها انجام می‌دادند، اگر کاری نمی‌کردند که نمی‌شد. بالاخره باید از لحاظ امنیتی وشغلی کار کنند. البته از خارجی‌ها فرمان می‌بردند. اول انگلیس ارباب بود و بعد آمریکا جای آن را گرفت. وضع خیلی بد بود.
شما شرایط آن زمان را فقط در کتابها می‌خوانید و خودتان هیچ تماسی با آن زمان نداشتید، ما یک مقدار داشتیم، از اواخر دوران رضاخان تا بعد مطالب را کمی لمس می‌کردیم. بعد که رضاخان رفت و هیمنه‌ای را که بر مردم مسلط شده بود، شکست، انتظار این بود که مردم آزاد شوند. بعد از شهریور 1320 قیام هم کردند. چپی‌ها، راستی‌ها و تا حدودی مذهبی‌ها، ملی‌گراها و همه قیام کردند و به دولت دکتر مصدق که رسیدند، دوباره سلطه برگشت و مردم را از میدان بیرون کرد، این‌بار خیلی جدی خفقان ایجاد کرد. ساواک تأسیس شد.
شنیدم یکی از بازدیدهای شما از موزه عبرت است. اوج حاکمیت ساواک است. البته آن کمیته مشترک بود، یعنی ساواک و شهربانی و همه جمع شده بودند و مشترک عمل می‌کردند. اسم آن هم کمیته مشترک بود. ما هم مدتی در آنجا ناراحتی می‌کشیدیم. چیزهایی در آنجا درست کردند و نمایش می‌دهند.
خفقان به حدّی رسیده بود که سالهای آخر در زندان هم مملو از خفقان بود. یعنی یک زندانی اصلاً نمی‌دانست که سرنوشتش چه می‌شود. دو سال، سه سال، پنج سال و هرچه می‌خواستند محکوم می‌کردند و بعد از پایان دوره آزاد نمی‌کردند. اسم آن را ملی‌کشی گذاشته بودند و می‌گفتند هر چقدر خواستیم، باید در اینجا بمایند. به ما می‌گفتند باید بمانید تا موهای سرتان مثل دندانهایتان سفید شود. برای خود از این تعبیران تحقیرآمیز و طنزآمیز درست کرده بودند. یا می‌گفتند باید زیرپایتان علف سبز شود و از این اصطلاحات. اوضاع داخل زندان خیلی بد بود. بحمدلله نهضت روحانیت شروع شد.
اینکه چرا انقلاب کردیم؟ برای این بود که باید از این وضع بیرون می‌آمدیم. باید سوال کنید که چرا دیر شد؟ عرض کردم که به آن دلایل دیر شد. صد سال یا صد و بیست سال پیش شروع شد و نتیجه آن در زمان ما به دست آمد. چگونه؟
مهمترین دلیل آن حضور امام و روحانیت و رکن اساسی آن دین بود. تکیه بر مردم مسلمانی بود که علاقمند به اسلام باشند. جریانهای دیگر هم بودند، نیروهای چپ بیشتر در قالب حزب توده بودند. گروههای چریکی از قبیل فداییان هم بودند. ملی‌گراها، جبهه ملی و نهضت آزادی اسلامی هم بودند. البته توجه بیشتر به ملی‌گرایی و التقاطی‌ها بودند که در ابتدا التقاطی نبودند و مجاهدین خلق بودند و اسلامی ظهور کردند.
ظاهر آنها هم خیلی اسلامی بود. به گونه‌ای اسلامی بودند که مثلاً در زندان، یکی از جوانهای مجاهد مقابل سلول من وقتی که به دستم مجله و کتاب می‌رسید و چون تنها بود می‌خواستم به او بدهم، می‌گفت: «قرآن برای من کافی است. وقتی قرآن را دارم، به چیز دیگری نمی‌پردازم.» دائم و هر روز روزه می‌گرفتند. بعدها بخشی از آنها منحرف و مارکسیست شدند، بعضی‌های دیگر التقاطی شدند. بدنه مردم دنبال روحانیت بودند و روحانیت را هم امام هدایت می‌کردند.
نکته مهم در این انقلاب این بود که مرجع تقلید عام، رهبری انقلاب را برعهده گرفته بود. چینین فرصتی در تاریخ نبود. البته مثلاً در مساله تنباکو در آن زمان، یک مرجع تقلید با فتوایی کشور را تکان داد، ولی بعد دشمنان دسیسه کردند. یا در قضیه نفت و مبارزات جبهه ملی وجود آقای کاشانی – آقای کاشانی مرجع تقلید نبودند، ولی روحانی عالمی بودند – باعث شدند مردم دور آن مبارزه جمع شوند و این به خاطر شخصیت ایشان بود.
لذا تا کنارش گذاشتند، دوباره برگشت. همان مردمی که در 30 تیر مصدق را سرکار برگرداندند، در28مرداد شاه را برگرداندند، برای اینکه آقای کاشانی را جدا کرده بودند و چیز دیگری شده بود. روحانیت در همه ایران بود، در مساجد، حسینیه‌ها، مراسم، عیدها، عزاها، محرم، ماه رمضان و ... همیشه با مردم در ارتباط بودیم. هزاران نفر طلبه و واعظ در شهرها و روستاهای ایران پخش می‌شدند. دوباره همین‌ها به حوزه برمی‌گشتند. آرمانهای مردم را به حوزه می‌آوردند و آرمانهای حوزه را داخل مردم می‌بردند. هزینه آنها هم از این سفرها در می‌آمد. بهترین نحو تشکل مؤثر سیاسی بود، آن هم با یک رهبری متمرکز مثل امام و با شخصیت‌های نسبتاً معروف روحانیت که نوعاً از علما بودند و پیشتاز بودند.
اینها موفق شدند و در مدت کوتاهی با تکیه بر اسلام و با افشاگری از عیوب و نکبت‌های زمان شاه، مردم را آگاه کردند. همان مردمی که در پانزده خرداد با یک ضربه خاموش شدند، در سال 57 هر روز در خیابانها به گلوله بسته می‌شدند و به خانه‌هایشان می‌رفتند و برمی‌گشتند، آگاهی این حالت را به وجود آورد.
لذا باید گفت که امام حقیقتاً رهبری خوبی کردند و روحانیت در این انقلاب بسیار خوب عمل کرد، مردم بهتر از ما فداکاری کردند و به صحنه آمدند. گروههای دیگر هم به سهم خودشان کار کردند. سهم آنها را نباید نادیده گرفت. مثلاً اگر آنها نبودند، معلوم نبود که شکل مبارزه این جامعیت را بیابد. آنها هم کمک می‌کردند، باید قدر آنها را هم بدانیم.
بالاخره به پیروزی رسیدیم، درآخر هم چیزی به رژیم ضربه زد، یکی حضور در خیابانها بود، یکی تحصن‌ها و اعتصابها به خصوص اعتصاب نقتی‌ها بود. چون نفت پاشنه آشیل آمریکایی‌ها و ژریم بود. ایران شش میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد. وقتی نفت را روی دنیا قطع کردند و حتی برای مصرف داخل شیرهای نفت بسته شد، امام از پاریس فرمان دادند که سوخت داخلی را تهیه کنید. ما با مهندس بازرگان و گروهی که امام تعیین کردند، به جنوب رفتیم و نفتی‌ها را قانع کردیم که به داخلی‌ها نفت بدهند، چون آن موقع سوخت زمستان بسیار مشکل شده بود.
البته خیلی از شما آن موقع نبودید، صف‌های مردمی که با بشکه می‌آمدند تا نفت بگیرند، در خیابانهای برفی گاهی به دو کیلومتر می‌رسد. بشکه‌ها را پشت سر هم گذاشته بودند که نوبتشان شود و چیزی برای گرم کردن خودشان بگیرند. ارتش و پلیس نمی‌توانستند حرکت کنند، چون سوخت نداشتند و نمی‌توانستند تانک‌هایشان را حرکت بدهند. ما به جنوب رفتیم، کارگرها مقاومت می‌کردند. ما را از بالا، با هلی‌کوپتر بردند. دولت می‌خواست این کار بشود.
گشتیم و دیدیم دریا پر از کشتی است. کشتی‌ها به آنجا آمده بودند که نفت بگیرند و بروند. به آنها نفت نمی‌دادند، سوخت آنها هم تمام شده بود و نمی‌توانستند برگردند و همان جا مانده بودند. حالت عجیبی بود.
بنا بود که نفت بگیرند. مقاومت سخت بود. من تازه از زندان بیرون آمده بودم، توانستم یک سخنرانی کنم و برای کارگرهای شرکت نفت توضیح بدهم که ممکن است کار شما به انقلاب آسیب برساند و مردم مستأصل شوند. به علاوه رهبری می‌گویند. شما در مقابل رهبری که نباید سخت‌تر باشید و فرمان امام را خواندم. عجیب است با یک سخنرانی مسائل حل شد و توانستیم به کارمان برسیم.
قبل از من مهندس حسیبی و ... رفته بودند و با ادبیات جبهه ملی حرف زده بودند، کارگران عصبانی شده بودند که اینها آمدند اعتصاب را بشکنند. ما که رفتیم، با یک پیش‌داوری خیلی بدی مواجه بودیم. مردم که به جبهه ملی اعتماد نمی‌کردند، به امام می‌توانستند اعتماد کنند. آن روز مهندس بازرگان گفت: «این هم از هوشیاری امام است که یک روحانی در هیأت ما گذاشت که بتواند با مردم به زبان خودشان حرف بزند.» این مساله بزرگی بود که ایشان اعتراف کرد.
وقتی که اجازه داده بودند، مشکلمان در پالایشگاه‌ها بود. برای اینکه پالایشگاهها مخازن خود را از مازوتها پر کرده بودند. مازوتها را که نمی‌گذاشتند ببرند، می‌خواستند تولید کنند، نمی‌دانستند فرآورده را کجا ببرند، مثلاً در بیابان بریزند. به این صورت بود که ما اجازه گرفتیم و موافقت کردیم که این چیزها را خالی کنند و مخازن را به کشتی‌هایی بدهند که منتظر بودند تا سوخت بگیرند و بروند. به نظرم شصت کشتی از ما سوخت گرفتند تا برگردند. عدد آن را دقیق نمی‌دانم. حدوداً این‌قدر بود. بالاخره این اعتصاب کمر رژیم را شکست. در بخش‌های دیگر هم اعتصابات بود و این‌گونه انقلاب پیروز شد.
حکومت نظامی کردند و امام دستور عدم توجه به حکومت نظامی را دادند و مردم مراعات نکردند. همه این چیزها را شما شنیده‌اید و می‌دانید. آرمانهای انقلاب در جمله‌ای که مردم ساخته بودند، خلاصه شده بود. استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، سه کلمه‌ای بود که می‌گفتند. اول اینکه می‌خواهیم مستقل زندگی کنیم، منظور این بود که سلطه خارجی نباشد. در آن روزها ایران خیلی تحت سلطه بود. آمریکا و انگلیس با هم واقعاً در ایران فرمان می‌دادند. شاه می‌بایست در کارهای مهم با مشورت دو سفیر تصمیم می‌گرفت. البته آنها دست بالا را داشتند. ارتش، ساواک، نفت، برنامه و بودجه را کارشناس‌های آنها اداره می‌کردند. اصلاً برنامه ما را آنها می‌نوشتند. آنچه که می‌توانست برای آنها مفید باشد، این بود که ایران هم بتواند ادامه حیات بدهد.
استقلال یکی از خواسته‌های مردم بود، آزادی خواست دیگر بود. به وضع زندانها در آن روزها اشاره کردم، چیزهایی مثل حزب رستاخیز و حزب ایران درست کرده بودند که می‌دانید. اینها همه نمایش بود و آزادی در واقعیت هیچ‌چیز نداشت.
جمهوری اسلامی هم محتوای انقلاب را می‌خواست. اولاً جمهوری مردمی باشد که پیام آن همین است. یعنی نظر مردم ملاک است. ثانیاً مردم در چارچوب مقررات اسلامی، آزاد، اما مسلمان هستند. فرض ما براین بود و هنوز هم براین است که اولین خواست مردم، دین آنهاست و برای همان دین بود که مردم به میدان آمدند و هنوز هم براساس انگیزه‌های دینی، مقاومت‌ها، دفاع و سایر امور مانند وطن‌خواهی و میهن‌دوستی جدّی است. ولی مردم اصالت را به دین می‌دادند و الان هم اکثریت می‌دهند. اینها آرمان و هدف بود که به اینجا برسیم.
اینکه چقدر رسیدیم، بحث دیگری است. البته خیلی پیشرفت کردیم. استقلال ما قابل خدشه نیست. یعنی واقعاً مستقل هستیم و هیچ‌کسی به ما فرمان نمی‌دهد. گاهی هم برعکس می‌شود. یعنی همین‌قدر بفهمند که آمریکا یا انگلیس چیزی را می‌خواهند ولو چیز بدی هم نباشد، نتیجه برعکس می‌دهد. مخالفین ما و ضدانقلاب هم نمی‌توانند بگویند که ما مستقل نیستیم. مستقل‌ترین کشور دنیا از لحاظ سیاسی و تصمیم‌گیری را داریم. البته وابستگی به نیازها داریم.
دانش ما هنوز در سطحی نیست که به دانشگاههای دنیا نیاز نداشته باشیم و اگر فکر کنیم که نباید از دانش دنیا استفاده کنیم، اشتباه می‌کنیم. آنها به سرعت از ما جلوتر می‌روند و فاصله ما زیادتر می‌شود. الان دانشگاههای بسیار پیشرفته دنیا به اعماق ذرات نفود کردند، در آسمانها از کرات دیگر اطلاعات واقعی می‌گیرند و در آنجا حضور فیزیکی پیدا می‌کنند.در اعماق دریاها دارند مواد زمین را شناسایی می‌کنند و ابزاری می‌سازند که از اعماق دریا و اوج آسمانها استفاده کنند. در شناخت بی‌نهایت کوچکها و بی‌نهایت بزرگها خیلی پیشرفت کرده‌اند.
علوم هایتک بسیار سریع در حال پیشرفت است. ما هم در این مسیر هستیم، اما خیلی فاصله داریم و این وابستگی است. همین الان یکی از چیزهایی که در این تحریم دارند می‌گذارند این است که در بعضی چیزها به ما آموزش ندهند و دانشجو نپذیرند. این نتیجه وابستگی است. در مسائل فنی هم وابستگی داریم. ابزار فنی بسیار بسیار مهم است. اگر دانش باشد و ابزار و فن آن نباشد، اشکال جدی به وجود می‌آید.
حتی در تهیه بازار وابستگی داریم. البته بازار متقابل است، ولی ما وابسته هستیم. الان اگر بازارهای دنیا به روی هرکس باز شود، به سرعت تولید خود را بالا می‌برد. تفاوت ترکیه با ما در همین جاست. بازار اروپا و آمریکا برای او باز است، محصولات را حتی صادرات مجدد می‌کند. مثلاً خشکبار وزعفران را از ما می‌گیرد و به قیمت زیادی به آنجا می‌فروشد. البته طرف ما هم به ما وابسته است، ولی برای ما همه فضای دنیا مهم است.
ما از لحاظ دانش و فن، هنوز منابع خودمان را درست نشناخته‌ایم. تا زمان جنگ، دست ما به پارس جنوبی نمی‌رسید. منابع گاز و نفت داشتیم، ولی جنگ بود و نمی‌توانستیم در دریا باشیم. صنایع دریایی هم اصلاً نداشتیم. اگر در جایی بیشتر از زانو در آب می‌رفتیم، از لحاظ داخلی عاجز بودیم. خیلی طول کشید تا توانستیم صنایع دریایی را شکل بدهیم و کار بزرگی هم بود که الان می‌توانیم در کف دریا لوله‌گذرای کنیم، سکوهای بزرگ را بسازیم و نصب کنیم، در دریا حفّاری کنیم، زلزله نگاری کنیم. ولی در همین مسایل آنها الان چاههای افقی زیرزمین می‌زنند. چاه می‌زنند، ولی آنقدر پیش می‌روند که در فضای زیادی می‌توانند اکتشاف و جذب کنند. خیلی پیشرفته‌تر از ما هستند.
مسئله دیگر سرمایه‌گذاری است. کشوری مثل ایران ظرفیت جذب سرمایه‌های فراوانی را داراست. سرمایه‌ها هم شغل ایجاد می‌کنند، هم فن و رونق می‌آورد و تولید را بالا می‌برند. در کار های فنی سرمایه در دنیا خیلی زیاد است. همین امسال چینی‌ها اعلام کردند هشتصد هزار میلیارد دلار ذخایر ارزی دارند و به سرعت هم در حال بالا رفتن است.
گفتند قرار است از ساعت 45/11 سؤالات شروع شود. ما حرفی نداریم. پس ما در استقلالمان از این بعد در راه هستیم. باید خودمان را نیرومندتر کنیم. البته عیبی ندارد،  که از دیگران استفاده کنیم. وابستگی علمی و فنی و یا اقتصادی در همه دنیا است. آمریکا هم الان به مواد خامی که ما تولید می‌کنیم، یا به بازار ما وابسته است. اگر این وابستگی‌ها منظم باشد، مایه ضعف نیست. جهانی شدن یعنی همین و همه به یکدیگر مرتبط می‌شوند. ما آمدیم که بتوانیم پیش برویم و نقش بزرگی در این دنیا ایفا کنیم.
در هدف سوم که هدف آزادی است، نسبتاً آزادیم. انتخابات آزاد است. اگر کسانی تقلّب و دسیسه نکنند آنهم با قصد خیر و بگذارند که مردم حرف خود را بزنند، فکر می‌کنم این درست است و ما این را می‌خواستیم. مردم کمتر از فرد یا جمع کوچکی اشتباه می‌کنند. باید بگذاریم وجدان جامعه خود را نشان دهد. مردم ذاتاً خوبند، آدمهای منحرف خیلی کم هستند. تازه منحرف‌ها هم به خاطر این چیزها منحرف می‌شوند. اگر فضای سالمی باشد، خیلی‌ها سالمتر در می‌آیند. فکر می‌کنم باید آزادی را تعمیق کنیم که هنوز در راهیم. البته الان همه کارهای ما انتخاباتی است، هیچ مقامی مستقیم و غیرمستقیم بدون ارتباط با رأی مردم نیست. ولی اشکالاتی دارد که باید حل کنیم.
در مورد جمهوری اسلامی شدن هم باز در راهم، البته تفاوت از زمین تا آسمان است. ولی دو سه اشکال داریم. یکی اینکه سطحی نگری به اسم اسلام متأسفانه دارد جامعه ما را رنج می‌دهد. آدمهای کم فکر، خرافی و خیالاتی می‌خواهند سلیقه‌هایشان را برجامعه تحمیل کنند که این درست نیست. یک عده‌ای هم هستند که اصلاً نمی‌خواهند افکار اسلامی برجامعه ما مسلط باشد. هر دو اشکال دارد. واقعاً باید اسلام واقعی را دانشمندان ما بهتر معرفی کنند. ثانیاً اگر آن را اجرا کنیم، از دید ما که جزو پیشتازان و کارشناسان انقلاب بودیم، در راهیم و هنوز به هدف نرسیدیم، ولی خیلی پیشرفت کردیم.