سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع مسئولان دفاتر نمایندگی‌های امام در سپاه پاسدران

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع مسئولان دفاتر نمایندگی‌های امام در سپاه پاسدران

  • یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۶۵

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم
جای شهید محلاتی خالی است. ما وقتی که آقایان را زیارت کردیم یک دفعه احساس خلاء من را قبضه کرد. ایشان تلاش زیادی برای سامان گرفتن برنامه‌های نمایندگان امام در سپاه می‌کردند. ان‌شاءاللّه آثار زحمات ایشان را دوستان و همکاران ایشان ادامه خواهند داد و حفظ خواهند کرد. گرچه این تعبیر جای خالی، اینجا چیزی نیست که جای کسی خالی باشد، ایشان جای اصلی‌شان را پیدا کردند و خداوند ایشان را مثل بقیه شهدا بُرد. آنها رفتند به جاهایی که باید باشند و آرزوی هر انسان با شعوری است که آنجا باشد. جای ما آنجا باید خالی باشد و دعا شود که خداوند به ما توفیق دهد، راه اینها را ادامه دهیم.
مسأله سپاه و نمایندگی امام از فرازهای مهم قطعه اول تاریخ انقلاب بعد از پیروزی است. همان طور که می‌دانیم سپاه از آن روزی که تشکیل شد، همیشه مشکلترین کارهای کشور که وجود داشت و مسؤول مشخصی هم نداشت و انقلاب دچار آن مشکلات می‌شد، نیروهای سپاهی بودند که این مشکلات را حل می‌کردند. روزهای اول، کمیته‌ها آن خلاء امنیتی که در کشور بود را تا  
حدودی پُر کردند. خیلی هم مؤثر بود. از اولین نهادهای جوشیده از انقلاب که انصافاً خیلی خوب بود و یک کار فوری بود، تشکیل کمیته‌ها بود. مردم احساس وظیفه کردند و انجام دادند. چند هفته‌ای که پیش رفتیم، احساس شد که کار سیاسی، امنیتی، اطلاّعاتی، نظامی و همه چیز ایجاب می‌کرد که به صورت یک سازمان مستحکمی، نیروهای مخلص دور هم جمع شوند و آمادگی داشته باشند تا خلاهای موجود را که دائماً پیش می‌آمد پُر کنند و این اسم خوب سپاه پاسداران انقلاب هم از نیازها درآمد، یعنی انصافاً پاسداری برای ارزشهای انقلاب بود. خداوند هم هدایت کرد و این نهاد هم راه خودش را به خوبی ادامه داده است تا به امروز، در کنار انواع هدایتهای الهی که ما داشتیم.
در سپاه گرچه اصولاً برطبق قانون اساسی و وضع معمول، این طور بود که فرمانده سپاه را هم امام تعیین می‌کردند، شخص امام فرماندهی کل سپاه را تعیین می‌کنند، ولی اینکه روحانیونی هم متناسب با آن نهاد از لحاظ روحیه و آمادگی فداکاری، روحیه‌های انقلابی را همراه کنند، جوانهایی که وارد این نهاد می‌شوند، نیازهای معنوی اینها را تأمین کنند و اعتمادی که قشر انقلابی و متدین ما به روحانیت دارد برای کسانی که وارد این ماجرا و جریان می‌شوند، خیلی می‌تواند سرنوشت ساز باشد. چون که آنجا مسأله جان است، مسأله فداکاری است. وقتی که مطمئن باشند که روحانیون مورد اعتماد امام اینجا هستند و با اطلاع از اسلام و انقلاب و مقتضیات زمان هدایت می‌کنند، مسائل سپاه خیلی تفاوت می‌کند.
اولین چیزی که آدم به چشمش می‌خورد وقتی که وارد سپاه می‌شود، فداکاری و جانفشانی است و لذا کارهای پُر مخاطره را برادران ما به عهده داشتند که مهمترین آنها جنگ است. همه کارها را جنبه فرعی دادند و کار اصلیشان جنگ شده است که می‌بینیم. و هیچ جا خطرناکتر از جنگ نیست و هیچ پیکانی امروز به اندازه سپاه تیز نیست برای دریدن مشکلات جنگ. از اول این خاصیت سپاه بود. بنابراین بچه‌هایی که شغل سپاهی‌گری را انتخاب می‌کنند، میدان فداکاری را انتخاب می‌کنند، میدان فداکاری همیشه احتیاج به اعتماد دارد، یعنی آدمی که می‌خواهد جانش را بدهد، از زن و بچه و پدر و مادر جدا شود، از هستی جدا شود و رنج سنگرها و بیابانها و کوهها و جداییها  
را تحمل کند، باید راهی که انتخاب کرده، برایش روشن باشد. حالا یک وقت به عنوان وظیفه اجباری انسان را می‌برند، این یک شکل کار است، یک وقت خودش انتخاب می‌کند و می‌آید و می‌ماند، این همیشه نیاز دارد که توجیه شده باشد و عقیده داشته باشد که این کارش مورد رضایت خداست و خداوند این کار را قبول دارد و اگر حادثه‌ای برایش پیش آمد، بتواند با خیال راحت تحمل کند.
آدم وقتی یک رنجی برایش پیش می‌آید، باید محاسبه کند که برای چه و به چه دلیل ما این را تحمل کردیم؟ حالا وقتی که ارزیابی و جمع بندی می‌کند، آن ستون آخر را که می‌خواهد ببندد، نتیجه می‌گیرد که خوب شد. این یک حالت است و یک حالت اینکه وقتی که ارقام را کنار هم می‌چینیم در جمع به یک عدد مثبتی می‌رسیم و می‌گوییم خوب شد، مجموع مثبت است. تحقیقاً در میدانهای فداکاری، اگر ما بخواهیم آن جوشش واقعی در این میدان باشد و افراد واقعاً جوشش داشته باشند و کارهای خارق‌العاده‌ای را انجام دهند، باید بدانند برای چه مشکلات هجوم به دشمن را تحمل می‌کنند. مثل همین عملیات مهران و قبل از این عملیاتها، اینها چنین حالتی نیاز دارد. آن کسی که شمشیرش و تفنگش را برمی‌دارد و می‌خواهد به صف دشمن بزند، لحظه‌ای بعد معلوم نیست چه می‌شود. یک وقت آدم در سنگرش می‌نشیند و دفاع می‌کند. این یک جور است و در شکل دیگر طرف به آدم حمله کرده و آدم دفاع می‌کند. تحقیقاً محاسبه‌ها باید براساس ایمان و اعتقاد باشد. حضور برادران سپاه و برادران نماینده های امام در سپاه، مقدار زیادی باید حافظ این جهت باشد.
البته اصل مبنای کار در ایمان خودمان است. یعنی آنهایی که انتخاب کردند، قبلاً تشخیص دادند و آمدند، قبلاً در آن افراد، این مایه فداکاری بوده، اما ما می‌دانیم که شیطانها آدم را رها نمی‌کنند. ما خودمان در قلب خودمان، در نفس خودمان دائماً احساس می‌کنیم که وسوسه شیطان، هر قدم آدم را می‌خواهد بلرزاند، مدام شک می‌آورد، تردید می‌آورد، علامت سؤال می‌آورد، منظره‌های دیگری را برای آدم مجسم می‌کند، مقایسه‌هایی پیش می‌آورد، این وسوسه شیطان این طوری است. در درون، هر لحظه ما آزمایش می‌شویم. با اینکه  
زمینه اصلی تداوم کار در خود اینها است، ولی هیچ کس نمی‌تواند به خودش آن قدر اعتماد کند که از هدایتهای برونی بی‌نیاز باشد. ما همگی خودمان این نیاز را داریم که از مُرشدهای دیگری، از قرآن، از روایات، از تاریخ، از معلمهای بهتر و از کسانی که از ما قدمهای محکمتری برداشتند و مبانی عقیدتی آنها استحکام بیشتری دارد، از آنها استفاده کنیم و این استفاده‌یمان را به کسانی که از ما نیازمندتر هستند، منعکس کنیم.
بنابراین حضور نماینده‌های سپاه همیشه در این مقطع رحمت بوده و یک ضرورتی بوده و در آینده هم همین طور خواهد بود. یعنی اگر ما بخواهیم این ویژگی فداکاری و نوک تیز پیکان انقلاب و پاسداری از آن نقاط خطر برای انقلاب هر جا که باشد، گاهی در مرز است، گاهی در داخل است، گاهی در خارج است، گاهی در کارهای دیگر است، مثل همان حادثه هواپیماربایی که پیش آمد و هیچ چیز نمی‌توانست حل کند غیر از حضور همین فداکاران سپاه که چند نفرشان دوره دیدند، به هواپیماها رفتند و برنامه‌های دراز مدتی که ریخته شده بود، اینها با حضور محدودی در آنجا به هم زدند، هر کاری از این قبیل پیش می‌آید اگر بنا است این نهاد همیشه حافظ این انقلاب باشد، همیشه نیاز به روحیه فداکاری دارد و روحیه فداکاری هم همیشه نیاز به معلم و هدایتگر دارد. از بیرون، حضرت امام این نیاز را رفع می‌کنند و از درون افرادی مانند شما، این ترکیب را حفظ می‌کنند.
در درون سپاه وجود افرادی مثل شما بسیار کارساز است که من فکر می‌کنم این ترکیبی که از پیش تنظیم شده، این یک ترکیب طولانی و لازمی است که باید حفظ شود، به هر صورتی که امام تشخیص دادند. اول این تشخیص را امام دادند و باز هم خود ایشان خواهند بود که این وضع را هم تقویت می‌کنند و هم حفظ می‌کنند. یک مسأله‌ای که برای شما و من قابل توجه است، الان مسؤولیت عمده‌ای که دارم مسأله جنگ است و سایر مسائلی که در کنار جنگ باشد به آن اندازه‌ای می‌رسم که مربوط به جنگ باشد. فکر می‌کنیم که همه ما باید این طور باشیم، مقتضیات جنگ را باید در نظر بگیریم و ببینیم نیاز اول جنگ چه هست و بقیه مسائل را تحت‌الشعاع آن قرار دهیم، همیشه باید این طوری باشد. شرایط ممکن است این طوری ایجاب کند که دست فرماندهان  
جنگ و کسانی که مسؤولیت این جنگ و جان بچه‌های مردم و اعتبار انقلاب و اعتبار جنگ و حفظ دستاوردهای جنگ را به عهده دارند، دستشان آن قدر باز باشد که بتوانند تصمیمی آنی و فوری بگیرند. این طور نباشد که هماهنگیها و مقررات و جلب نظرهای گوناگون برای این موضوع یک فرصتی را از دست جنگ بگیرد.
من در خصوص جایگزین شدن نماینده امام، جای شهید محلاتی شخصاً هنوز با امام صحبتی نکردم. چون جزء مسئولیتهای من نیست. اصلاً در روال اداری و کارهای ارگانهای سپاه، دخالتی نمی‌کنم، ولی حدس می‌زنم آنچه که الان بیشتر همت امام دنبالش است و نظر امام دنبالش است این است که ما در جریان جنگ باید به گونه‌ای باشیم که مشکل تصمیم‌گیری پیش نیاید، فکر نکنند که اگر این پابند نبود، ما بهتر می‌توانستیم این کار را انجام دهیم. دست باز باشد و سریعاً عمل بکنند.
همان طوری که آقای عراقی اشاره کردند، تشکیل 500 گردان یک گام خیلی بلندی است. شما می‌دانید در گذشته ما برای یک تیپ در سپاه که می خواستیم تشکیل دهیم و در سپاه اضافه بکنیم، مسائل گزینش، مسائل امکانات و مسائل خیلی چیزها را داشتیم تا بتوانیم حتی یک تیپ تشکیل دهیم. وقتی که الان می‌گوییم پانصد گردان و یا هزار گردان، این یک رقم خیلی عظیمی است در مقایسه با گذشته و برای چنین کاری احساس نیاز شده است، یعنی شرایط اقتصادی و شرایط سیاسی دنیا به ما دیکته می‌کند که ما باید جنگ را به جایی برسانیم که در یک نقطه مطلوبی باشد. حالا نگوییم پایان جنگ، ولی به یک نقطه‌ای برسانیم که در جنگ پای خودمان را محکم کرده باشیم.
بررسی‌های فنی نشان می‌دهد که ما نیاز به تهاجم وسیع در تجهیز نیروها داریم. در اینجا وظیفه همه ماست که همکاری بکنیم. یعنی اگر مثلا قراری است در مقرراتمان که محدود می‌کند کار آنها را، جلویش را باز بگذاریم و بگذاریم این طور باشد. اگر یک کار فرهنگی که ایشان گفتند و حق هم است، مخصوصاً این به عهده شما برادران نمایندگان امام است، پیش قدم شوید، با سازمان تبلیغات، با دفتر تبلیغات قم و با سایر کسانی که به هر نحوی در امر اعزام به جبهه می‌توانند مؤثر باشند، با یک سازمان دهی سریعی، ترکیب  
امکانات را جور کنید برای حضور بیشتر روحانیت در جبهه‌ها. ما الان نمی‌توانیم روی گزینش زیاد تکیه کنیم. ما باید مواظب باشیم که افراد ناباب مخلوط نشوند، اما آن دقت قبلی را نمی‌توانیم بکنیم. معیارهایی هم که حفظ می‌شد برای افرادی که می‌روند، الان در این مقطع شاید نتوانیم همه این معیارها را حفظ کنیم.
البته خود جبهه سازنده است، شاید این هم از نعمتهای فرهنگی باشد. ما موارد زیادی داریم در میان بستگان خودمان، در بین آشنایان خودمان، از روستای خودمان، از آشناهای قدیم، می‌بینیم که خانواده‌هایی بچه‌هایی فرستادند به جبهه که اینها قبلاً خیلی متعبد نبودند. به آن شکل رفتند به جبهه، از جبهه که برگشته، خانواده را عوض کرده، خود بچه عوض شده و خانواده را هم عوض کرده است و یک چیز جدیدی شده است.
نوعاً این طوری است. حالا استثناها را ما زیاد نباید رویش حساب کنیم. استثناها را باید دلیل خاص خودش را پیدا کرد. نوعاً این طوری است بچه‌هایی که می‌روند جبهه و از جبهه برمی‌گردند، مثل یک دوره‌ای است که بچه‌ها می‌روند قم و مدتی طلبگی می‌خوانند، شاید با سرعت هم آنجا عوض می‌شوند. خیلی چیزها می‌بینند و برمی‌گردند. بنابراین گاهی اگر معیارها را سست‌تر بگیریم و اینها بیایند به جبهه و آنجا تربیت شوند، بازده فرهنگی‌اش بیش از اینها می‌شود. از همین دیدی که ما نگرانیم، از همین دید، مسأله ممکن است در کل جامعه مؤثر باشد.
انصافآ یکی از عواملی که خاصیت انقلابی و اسلامی جامعه ما را در این هفت ـ هشت سال خوب حفظ کرده، همین رابطه بین جبهه و مردم است، این خیلی اهمیت دارد. نمی‌دانم الان دقیقاً چند نفر از جوانان ما رفتند جبهه و آنجا ماندند و دوباره به درون جامعه برگشتند، اما تحقیقاً همه قشرها، همه روستاها، همه محله‌ها، همه شهرها و همه سازمانها و هر جا آدم سرمی‌زند می‌بیند همه یک نمونه دارند. این بهشت شهدا و این گلزارهای شهدا که وجود دارد، این افراد جانباز انقلاب که حضور دارند، افرادی که مجروح شدند و بعد هم الحمدلله حالا سالم هستند و از بیمارستانها برگشتند به درون محیط کارشان، اینهایی که می‌روند و می‌آیند، اینها الان عمده‌ترین عامل فرهنگی و  
سازنده جامعه ما هستند.
در جامعه آن روحیه مشخص و غالب هر چه باشد، آن فرهنگ اصلی جامعه را می‌سازد. یک وقتی نقل محافل همه جا مثلاً فرض کنید، مسأله کسب و کار  درآمد ـ یک وقت مسأله شغل است، یک وقت مسأله تحصیل است، یک وقت مسأله مسافرت است. یک چیزهای مشخصی برای مردم در هر مقطعی، جاذبه پیدا می‌کند و وجود دارد. امروز مهمترین چیزی که به صورت عام در دنیا و در جامعه ما مطرح است، مسأله جنگ و جبهه و شهادت و فداکاری و حمایت از جبهه و کمک به جبهه و خون دادن و جان دادن و مال دادن و اینها است.
اخبار جبهه و این حالت سازنده جبهه، بسیار مؤثر است. به اندازه چندین برابر مدرسه‌های ما، سخنرانیهای ما، مجلسهای ما و این فیلمهای ما، اینها سازنده است. بنابراین نگرانی از اینکه حالا مثلاً وسعت حضور مردم در جبهه ممکن است جبهه را ضعیف کند، ممکن است مثلاً یک در صد ضعیفی از خلوص آنجا کمتر شود، ولی اثرش روی این افرادی که می‌روند و بعد به جامعه برمی‌گردند، بیشتر است.
پس ما از اصل مسأله استقبال می‌کنیم. کاری که ما می‌توانیم بکنیم، شما می‌توانید بکنید، این است که با هم تلاش فرهنگی بیشتری بکنیم. اگر تا دیروز مثلاً هزار نفر روحانی معمولاً در جبهه‌ها بودند و امروز چهار هزار نفر هستند، یک کاری بکنیم که روحانیون سطح بالایمان هم بروند. همه مدرسین و یا بعضی از آنها حضور پیدا کنند و خبر حضورشان داده شود، تشویق شود تا افراد دیگری بیایند، علماء، ائمه جمعه و ائمه جماعت حضور پیدا کنند. شما سازماندهی کنید و افراد را ببرید آنجا. من توصیه می‌کنم که در جبهه‌ها، ضمن رسیدگی به واحدها، به واحدهای ارتش هم سر بزنید. هر وقت هر منطقه‌ای می‌روید، همه جا سر بزنید و با همه مأنوس شوید. حضور بیشتر روحانیون در جبهه این نگرانی شما را رفع می‌کند.
البته خیلی هم نگران نباشید چون جبهه، مسأله را حل می‌کند. وظیفه ما است که دنبال این مسأله باشیم. به هر حال ما انتظاری که از شما داریم در درجه اول پایداری است و پایمردی است، در این وظیفه مهمی که به عهده گرفتید از  
مشکلات نهراسید. دوم، همکاری کامل که البته این تأکید برعملتان است، چون اطلاعاتی که من می‌گیرم این طوری است، همکاری کامل با نیازهای مقطعی جنگی که جنگ را اصل مسأله قرار دهیم، بقیه مسائل فرع است. فعلاً باید روی این مسأله همت بگذاریم و سوم، تشدید فعالیت در این چند ماه آینده در جهت توسعه حضور عوامل فرهنگی در جبهه. بنده هم در آن قسمتی که به جبهه مربوط می‌شود، در خدمتتان هستم و از من هر کاری را که توقع دارید، بفرمایید انجام دهم و همکاری کنیم برای توسعه حضور آقایان در جبهه‌ها و ان‌شاءاللّه ما به زودی شاهد پیروزیهای بیشتر برای رزمندگانمان باشیم.
پیروزی در مهران، همان طور که جناب آقای عراقی گفتند، خیلی چشم‌گیر است. تلاش برادران شما خیلی قابل ستایش است. فرماندهانی که آنجا جانشان را تقدیم کردند، مثل شهید دست پاره و بقیه برادرانی که آنجا جان دادند، امام جمعه موقت کرج، آقای ملک‌زاده جزء افتخارات این روحانیت به حساب می‌آیند. خونشان را با خون رزمندگان ارتشی و سپاهی مخلوط کردند و این افتخار نصیب ما شد. افتخار بزرگی بود، پیروزی بزرگی بود، شکست جدی بود برای عراق، چون حیثیتش را گذاشته بود در مهران، گرچه اشتباه کرد. ضدانقلاب داخلی و منافقین دماغ سوخته شدند که ما دماغ سوخته دیگر نمی‌خریم. آنها روی مهران حساب کرده بودند. مقایسه فاو و مهران نشان داد قدرت رزمندگان اسلام را و صلابتشان را و این که الان اگر تصمیم بگیرند یک جایی را بگیرند می‌توانند، اینها این درس را هم به دنیا و هم به صدام دادند. ما هم آنها را باید بیشتر دعا کنیم و همراهی کنیم تا ان‌شاءاللّه موفقیتهای چشم‌گیرتری به‌دست بیاورند.
    والسلام علیکم و رحمه‌اللّه و برکاته