سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع خانواده‌های شهداء و اسراء

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در جمع خانواده‌های شهداء و اسراء

  • یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۶۶

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم
«اَلâحَمâدُالِلّûهِ ربِّ الâعûالَمین وَ اَلصَّلûوهُ وَالسَّلاûمِ عَلیû رَسولِ اللّûهِ و آلِهِ أَجâمَعیüنâ»
زیارت حضرت امام را حالا که به دفترم رفتم خدمت امام می‌گویم و اگرامکان داشته باشد ایشان کوتاهی نخواهند کرد. تحقیقآ ایشان مایل نیستندشما که به این زحمت به تهران آمده‌اید به این خواسته - که یک خواسته حق‌و طبیعی است - نرسید. برنامه‌های امام را از پیش یعنی سالانه تعیین‌می‌کنند و از اول معلوم است که چه ملاقاتهایی دارند. وضع مزاج و سن‌ایشان هم اقتضا نمی‌کند که مرتب برنامه‌هایشان را بشکنند و دربرنامه‌هایشان رخنه بیفتد. هر کسی که به تهران می‌آید یا خانواده شهید یاخانواده اسیر یا رزمنده یا مسئول کشور، توقع دارد و همه جزو آرزوهایشان‌است که مبادا نظم زندگی ایشان و برنامه‌هایشان به هم بخورد. نه مصلحت‌ما و نه مصحلت انقلاب است و نه شما می‌خواهید و نه اسرای شمامی‌خواهند؛ هیچ کس نمی‌خواهد. ما همه می‌خواهیم امام سالم باشند و زندگیشان مرتب باشد. البته من خدمتشان پیغام می‌دهم و اگر امکان این باشد و در وقتشان بگنجد، تحقیقآ می‌پذیرند و این طور چیزها را - اگر امکان داشته باشد - رد نمی‌کنند. این یک برنامه‌ای است که برای همه خانواده‌های شهدا و اسرا و مفقودین، به نوبت در طول سال تنظیم می‌شود، حالا هر وقتی که نوبتشان بشود از هر شهری و از هر جایی می‌آیند. بعضی‌ها ممکن است زودتر بیایند، بعضی‌ها ممکن است دیرتر بیایند و چیزهای استثنایی که پیش‌می‌آید به یک برنامه استثنایی احتیاج دارد، ما این تلاش را می‌کنیم و خدای نکرده اگر امکان آن نشد، شما یک وقت از امام نرنجید. ایشان در هر حال دلشان با شما  
است و برای شما دعا می‌کنند و امیدواریم که بشود. حالا ما تلاش را می‌کنیم، ان‌شاءالله خداوند توفیق بدهد. این چیز کوچکی است و حق شما بالاتر از اینها است. همه شما به تهران و مجلس شورای اسلامی - که حقیقتآ منزل و خانه خود شما است - خیلی خوش آمده‌اید و ما هم در اینجا به عنوان نمایندگان شما و خدمتگزار انقلاب واسلام و مردم حضور داریم که خداوند توفیقی بدهد که این وظایفی که به عهده ما است به خوبی عمل بکنیم.
ما آن موقعی که در رژیم سابق مبارزه می‌کردیم و معمولا هم در زندان‌بودیم و کمتر در خانه‌هایمان بودیم، در زندان اصطلاحی برای زندانیها بودکه می‌گفتیم زندان قلک انقلاب و قلک مبارزه است، یعنی افرادی در آنجا به‌زندان می‌روند و برای مواقعی که لازم باشد بیرون بیایند و مبارزه کنند،ذخیره می‌مانند. حالا می‌فهمیم که قلک تعبیری کافی نیست. آنجا بیش ازقلک بود. انسانها در آنجا ساخته می‌شوند، قلک حفظ می‌کند ولی خیلی‌افراد در زندان سازندگی دارند. بچه‌های شما، برادران شما، شوهران شمابستگان شما و آنهایی که در عراق اسیر هستند، شما فکر نکنید که اینها برای‌شما خسارت خواهد بود. اینها آن اجری که حالا از خداوند دارند، ثوابی که در نامه عملشان نوشته می‌شود و ثوابی که در نامه عمل شما به خاطر صبری که می‌کنید و رنجی که در فراق آنها دارید می‌برید، نوشته می‌شود، این به جای خودش محفوظ است و بیشترین ارزش را برای انسان دارد. ما برای این چند روز دنیا که زندگی نمی‌کنیم، ما به اینجا آمده‌ایم که پرونده و نامه عمل خود را برای زندگی آینده‌مان آبرومند بکنیم، و این دوران اسارت هم بچه‌های شما و هم خود شما را سعادتمند می‌کند و شما آن طوری که اسلام و قرآن خواسته صبر بکنید، یعنی صبورانه برخورد بکنید. من نمی‌گویم ناراحت نباشید. ناراحتی احساسی است برای مادر، خواهر، پدر و همه که هست و این طبیعی است ولی از خداوند شکوه نکنید و به رضای خداوند راضی باشید که این صبر جمیل است و این برای فرزندان شما و رشدی که انسان می‌تواند بکند و خود شما بسیار مفید می‌تواند باشد.

ان‌شاءالله وقتی که اسرای شما بازگشتند و آنها را دیدید، می‌بینید که اینها چه مقدار در آن دوران اسارت رشد کرده‌اند. انسان در آنجا خیلی بیشتر از دانشگاه‌ها و خیلی بیشتر از جاهای دیگر به خودش می‌رسد و فکر و عبادت می‌کند و فرصت پیدا می‌کند که به آن درون خودش برسد و ضمنآ همیشه احساسی دارد که به خاطر خداوند اینجا است، یعنی هر وقت که احساس تنهایی، احساس غربت و احساس جدایی می‌کند به این توجه می‌کند که این کار را به خاطر خدا تحمل کرده و همین آدم را مدام تصفیه می‌کند و پاک تر می‌کند و رشد می‌دهد.
 
ما امیدواریم که جنگ به زودی با پیروزی اسلام تمام بشود و همه اسرای ما و مفقودان ما برگردند و دوباره خانه‌های شما را روشن بکنند و دور هم نیست و خداوند این را می‌تواند در مدت کوتاهی نصیب ما بکند. ما تابع تقدیر الهی هستیم و هر چه که پیش بیاید همان خواهد بود. ما باید در مورد مفقودان امیدوار باشیم، یعنی خانواده‌هایی که مفقود دارند امیدشان را قوی بکنند، زیرا دشمن ما دشمن عنود و کینه‌توزی است حتی به این صورت که خانواده اسیر را هم اذیت کند اسم اسیرش را نمی‌دهد و به همین اکتفا می‌کند. یعنی او راضی است که عده‌ای از مردم را سرگردان بکند و لذا شما می‌بینید که ماهها از اسارت افراد گذشته و بعدآ اسمشان از رادیو خوانده می‌شود و می‌آیند آنجا حرف می‌زنند. خیلی‌ها را نمی‌آیند بگویند، یعنی یک عده را اینها نگه می‌دارند و به ما و به صلیب سرخ اطلاع نمی‌دهند، برای اینکه در آینده که می‌خواهد تصفیه حساب بشود یک چیز حساب نشده‌ای در دستشان باشد، آنها هم مفقود دارند، ما هم داریم و اسم یک عده از اسرای ما را به خاطر مفقودان خودشان نمی‌دهند که آنها به حساب مفقود بیایند و وقتی که در پایان جنگ بخواهد معامله بشود، اینها را معامله بکنند. بنابراین باید نسبت به بازگشت مفقودانمان امید داشته باشیم.
وضع خانواده‌های مفقودان نسبت به خانواده‌های دیگر مشکل‌تر است.صبر اینها، صبر سازنده‌تر و صبر عمیق‌تری است و برای اینها مقامات‌بالاتری است؛ چون سرنوشت عزیزانشان را نمی‌دانند. اگر می‌دانستند، یعنی‌اگر فکر می‌کردند که او اسیر و در زندان است، خوب، یک سکون نفسی پیدامی‌کردند و این اضطراب و دلهره سنگینی می‌کند. بنابراین آن خانواده‌هایی که مفقود دارند در پیشگاه خداوند عزت و مقام بالاترین دارند و برای این مقام باید ارزش قائل بشوند. شما بدانید این طور نیست که هر مصیبتی که به انسان برسد، این مصیبت باشد. بعضی از این مصیبتها رحمت خدا است. آدم در اوّل حساب می‌کند یک زحمتی یک رنج و غصه‌ای و اندوهی هست اما وقتی که در پایان محاسبه بکنیم، می‌فهمیم که این مصیبت یک رحمت بوده است. مثلا وقتی که می‌بینیم حضرت ایوب(ع) در میان پیامبران این همه رنج و سختی را تحمل کرد و در تمام عمرش حضرت ایوب(ع) همه گونه مصیبتی که فکرش را بکنید دیده، مثلا حضرت ایوب دوست خدا نبوده که این مصیبت را نصیب او کرده؟ خودش رحمت می‌داند، یا حضرت یعقوب(ع) سالها دور از پسرش یوسف - هر دو تا پیغمبرند - پیغمبر(ص) است. خداوند این فراق را آن هم به صورت گمنامی و مفقود بودن حضرت یوسف(ع) آورده بود. و یعقوب(ع) خبر نداشت که حضرت یوسف(ع) کجا است. یوسف(ع) را برده بودند و هیچ خبری هم نداشت و وقتی که در خانواده به بچه‌هایش می‌گفت که من هنوز امید دارم که یوسف(ع) را ببینم، آنها  
تخطئه می‌کردند و بچه‌هایش و خانواده‌اش به او گفتند که خرف شده که این حرفها را می‌زند و می‌گفتند که چرا این حرفها را می‌زند، یوسف دیگر نیست و گرگ او را خورده، ولی ایشان می‌گفت که نه، من امید دارم و قلبم روشن است. قرآن باز می‌گوید، برای آخرین بار که گفت من بوی پیراهن یوسف(ع) را می‌شنوم او را تخطئه کردند که نمی‌فهمد. پس این پیغمبری که دچار یک مسأله مفقودی مثل حضرت یوسف(ع) شده معلوم است که این لطف خدا است، لطف خدا همیشه در لباس ناز و نعمت و پول و ریاست و قدرت واینها نیست و در این راه وقتی که شما بعدآ ثواب این صبرها را در نامه عملشان ببینید و ثواب این رنجها را ببینید و ببینید که خداوند چه مقامی را برای شما و بچه‌های شما در بهشت در نظر گرفته، آن موقع راضی می‌شوید و آن وقت که آنجا رفتید می‌گویید کاش من ده تا بچه داشتم و همه‌شان مفقود می‌شدند. یعنی این جور اثر دارد. او خودش آثارش را در آخرت و ضمنآ در آینده خانواده‌اش که این رنج اسارت و مفقودی را کشیده‌اند می‌بیند. بچه‌ها و نسلهای آینده مثل شمعی در میان آنها وجود دارند که آنها را هدایت می‌کند و روشنی می‌دهد.
همین حالت صبر و تحمل و اینکه آدم می‌بیند، برای خداوند دارد یک‌رنجی را تحمل می‌کند، خود سازنده است. البته شرط آن این است که آدم‌صبر کند و شیطان صبر آدم را از دستش نگیرد و یک وقت حرفی چیزی‌پیش خداوند نگوید که مناسب نباشد. عرض کردم اظهار ناراحتی اشکالی‌ندارد، خوب آدم در فراق بچه‌اش، شوهرش و برادرش گریه می‌کند و باید هم‌گریه بکند. اصلا گریه را برای همین گذشته‌اند و اشک برای همین است و اثر طبیعی دارد. آدم وقتی که قلبش متأثر شد، اثرش اشک و گریه کردن است. یاد کردن اینها اشکالی ندارد، اما احیانآ حرف ناسزایی، چیزی یک وقت انسان بگوید و از خداوند شکایت بکند و از خداوند ناراضی باشد، این جوری سعی کنید نباشد. شاید این لطف خداوند نسبت به شما بوده و این لطف را از خداوند داشته باشید. و اصلا دنیا و زندگی همراه با رنج است. در خانواده پیامبر شما می‌بینید - دیگر بهترین خانواده‌های دنیا که خانواده پیامبر(ص) است - از اول تا به آخر این پیغمبر(ص) دچار رنج بود؛ از دوران بچگی و یتیمی گرفته تا دوران بزرگ شدنش تا زمانی که پیامبر(ص) شد و هجرت کرد. علی ابن ابیطالب(ع) و امام حسین(ع) همین جور بود. خوبها در دنیا این گونه هستند، انبیاء را که تاریخشان را می‌بینیم، همه در رنج و هجرت ودرگیری و جدایی و اینها بوده و در همین مصائب بود که ساخته می‌شدند و همین مصائب اینها را حفظ می‌کرد و روحشان بالا می‌رفته است و رشد می‌کرده است. بنابراین ضمن اینکه مشکل است و آدم خودش تا وقتی که مبتلا نشود نمی‌تواند به این آسانی قضاوت بکند، آدمهای مرفه و ثروتمند را با آن جلال و جبروت و  
ریاست می‌بیند. وقتی که وارد زندگی اینها می‌شود، می‌بیند که هزاران مشکل دارند.
تحمل مشکلات اگر در راه خدا باشد آسان است. اگر به خاطر خداوند باشد هر لحظه که فکر می‌کند که این مصیبت را دارد، می‌گوید خوب اجرش را هم دارم و در مقابلش چیزی کم نمی‌شود و خدا خواسته است. ولی اگر برای خدا نباشد کار مشکل می‌شود. ما در زندان که بودیم فرقی که بین بچه مسلمانها و غیرمسلمانها بود، خوب آنجا کمونیست‌ها بودند، مسلمان‌ها بودند، فرقه‌های دیگر بودند، بچه مسلمان‌ها همیشه شاداب بودند و خسته نمی‌شدند. اینها را شکنجه می‌دادند و از آنها اعتراف می‌خواستند، هر چه هم که اذیت شدند آنها اعتراف نمی‌کردند و اسرار را نمی‌گفتند زیرا می‌دانستند در مقابل هر شلاقی که می‌خورند یک مقامی، ثوابی و اجری دارند و چیزی از دست نمی‌دهند. اما یک کافر شلاقی که می‌خورد از دستش رفته بود که پای چه کسی بنویسد، او که چیزی را قبول نداشت، آخرتی را قبول نداشت و خدایی را قبول نداشت.
اینکه ملت ما مظلوم است و از جنگ خسته نمی‌شوند، سرّ اینکه خانواده‌های شهدا، اسرا، مفقودان و معلولان ما مثل کوه ایستادند، این است که اینها برای خدا اقدام کرده‌اند و تحمل مصیبت در راه خدا و برای خدا، برای انسان مسلمان عملی و آسان است: «اَلاذَّیüنَ اِذûآاَصûابَتâهُمâ مُّصüیبَهٌ قûالُوا اِنّûا لِللّûهِ وَ اِنّûااِلَیâهِ رûاجِعُونَ» این حرف بزرگی است وقتی که مصیبت را می‌بینند می‌گویند مگر ما چه هستیم، ما مال خداوند هستیم و او ما را حق کرده و بعد هم که پیش خدا برمی‌گردیم و همه چیز هم در دست خدا است. خوب خداوند می‌داند که با ظالم و با مظلوم هم چه بکند و این حساب و کتاب دارد. این مثل این است که مثلا آدم دارد درس می‌خواند و زحمت رفتن مدرسه و مشکلات مدرسه را تحمل می‌کند و می‌داند که در آخر سال با آن نمره بیستی که می‌گیرد یک قدم بالاتر می‌رود و بعد از تحصیلش می‌بیند یک فنی یاد گرفته و یک تأثیری دارد، او از آن رنجی که در مدرسه کشیده ناراحت نیست. آن کسی که بیکار و ملالی ندیده او باید ناراحت باشد. واقعآ عین مسأله است.
من به شما عرض می‌کنم که شما خانواده‌های اسرا و مفقودان مبادا احساس غبن بکنید، شما مغبون نیستید و مرهون نعمت خداوند هستید. باید ارزش خودتان را بدانید. خداوند مصیبتها را برای دوستانش در نظر گرفته، برای اینکه این دوستان را رو به خودش بکند و شما با خداوند طرف هستید، ما خیلی امیدوار هستیم که بچه‌های شما به زودی برگردند و وقتی که اینها باز گردند، خانواده‌های شما تجدید حیات می‌کنند و یک زندگی با صفا و صمیمی را خواهید داشت.
البته نظام، دولت، مجلس و همه مسئولین در مقابل شما وظیفه دارند ومکلف هستند و باید به  
مشکلات شما - تا حدی که مقبول هست - برسند.در دوران جنگ، مشکلات دست مسئولین را تا حدود زیادی بسته است. این‌گروه‌ها بعدآ بازتر می‌شود و اگر گاهی به شما نمی‌رسند، اینها را به حساب‌مسئولین نگذارید. اینها ممکن است معلول نادانی، عدم اطلاع یا مشکل‌دیگری باشد. کل نظام خودش را موظف می‌داند که در خدمت شما باشد.شما صاحب این انقلاب و وارث این انقلاب هستید؛ همه خانواده‌های شهداو اسرا و مفقودین را می‌گویم. شما بیشترین سرمایه‌گذاری را برای این‌انقلاب کرده‌اید و اینجا فکر نکنید که بچه‌های شما که در اردوگاه هستند دارداز صبح تا شب به آنها بد می‌گذرد، این جوری نیست. البته لحظاتی هست که‌آدم با مشکلی روبرو می‌شود، گذشته از این، آن بچه‌ها همه با هم در یک‌محیطی نشسته‌اند و حرف می‌زنند و کتاب می‌خوانند و زندگی می‌کنند. این‌طور نباشد که فکر کنید بچه‌های شما حالا که پیش شما نیستند، همیشه دررنج و عذاب و ناراحتی هستند. خوب گاهی حرفهایی مبنی بر اینکه اینها راشکنجه و اذیت می‌کنند در اخبار می‌گویند. این در لحظات خاصی و درمقاطع خاصی بوده است. کلا رنج دائمی در اردوگاه‌ها برای جوانانی که درمیدان جنگ بودند و خودشان را برای شهادت آماده کرده نیست و آن طورنیست که دائمآ در ناراحتی باشند، آنها نگران شما هستند.
شما خود را وارث حضرت یعقوب(ع) بدانید و اللّه یوسفهای شما، به‌طرف شما برمی‌گردند. ضمنآ ما وظیفه خودمان می‌دانیم که با اسرای عراقی‌که در ایران هستند خوش رفتاری بکنیم، نه به خاطر صدام و حزب بعث،بلکه به عنوان یک وظیفه، خوش رفتاری را انجام می‌دهیم و به گونه‌ای با آنهارفتار کرده‌ایم که خیلی‌هایشان توجه کرده‌اند و آماده‌اند که با صدام بجنگند.در نماز جمعه می‌بینید که مرتب شعار می‌دهند که اجازه بدهید ما برویم‌بجنگیم و نمونه‌هایی هم داشته‌اند. اینها آمده‌اند و پناهنده شده‌اند و می‌رونددر داخل خاک عراق می‌جنگند و برمی‌گردند و می‌آیند؛ یعنی در کردستان وجاهای دیگر می‌روند می‌جنگند و کارهایشان را می‌کنند و اینجا برمی‌گردندو با ما هستند. اینها احساس کردند که با مسلمان طرف هستند، البته این‌محبتی که ما می‌کنیم از طریق صلیب سرخ به آنها منتقل می‌شود و مجبورهستند که تا یک حدی تأثیر متقابل بگذارند، ولی هیچ چیز جای بچه‌ها را پرنمی‌کند و ان‌شاءاللّه اینها به زودی به سوی شما بازگردند. ما شما را به خدامی‌سپاریم و پیام شما را هم خدمت امام عرض خواهیم کرد.
    والسلام علیکم و رحمه‌اللّه و برکاته