سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی پیرامون ضرورتهای تشکیل حزب در جامعه و مشخصات یک حزب تمام عیار

سخنرانی آقای هاشمی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی پیرامون ضرورتهای تشکیل حزب در جامعه و مشخصات یک حزب تمام عیار

  • شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۶۲

 سخنرانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی

 من معمولاً ملاقاتهای زیادی با برادران و خواهران انقلابی و اسلامی کشورمان یا خارج کشورمان دارم. به عنوان مثلاً جهاد، به عنوان سپاه، به عنوان انجمن‏های اسلامی، خانواده‏های شهدا و عناوین مختلف از شهرستانها یا تهران می‏آیند، مثل جمعی که شما دارید معمولاً ما در هفته یکی دو تا از این ملاقاتها داریم، ولی با اینکه همه آنها انقلابی و دوست داشتنی و همراه و همرزم و برادران و خواهران محترم هستند، ولی احساسی که الان نسبت به جمع شماها دارم یک احساس ویژه‏ای است، یعنی؛ کاملاً در جو خودمانی و خانوادگی تقریباً با وابستگی نزدیکی خودم را می‏بینم، علتش هم اینکه ما از دیر باز از سالها پیش از پیروزی انقلاب تشکیلات را و تحزب اسلامی را یک ضرورت و یک واجب می‏دانستیم و همیشه در مبارزاتمان و بعدها هم درسازندگی کشور با همه وجودمان می‏فهمیم که جای یک تشکیلات اسلامی خالی است.

 سازمانها و احزاب و گروهها و انجمن‏هایی به نام اسلام و بعضی‏هایشان هم اسلامی کامل بودند اما خاصیت یک حزب تمام عیار اسلامی را ما تا این اواخر نداشتیم، البته هنوز هم حزب جمهوری اسلامی به آن نقطه نظام کامل حزبی نرسیده، در راه است ولی این مقدار هم که امروز ما داریم، ما نداشتیم، این کمبودی که احساس می‏شد، این فقر تشکیلاتی که در ظرف این 25 سال ما را زجر می‏داد طبیعی است که در وجود ماها یک اثری گذاشته که از چهره‏هایی مثل شماها و از برادران و خواهرانی مثل شماها برایمان نیروی خاصی جلوه کند و حالت استثنایی در رابطه با شماها داشته باشیم، یعنی ما آنکه می‏گوئیم ما منظورم خودم و دوستان دیگری که اقدام کردیم برای این کار، برای ایجاد حزب، اینها را می‏گوییم، چون خودم تنها نبودم لذا "ما" تعبیر می‏کنم.

 ماها مهمترین کار را این می‏دانستیم، از پیش از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب هنوز که امام نیامده بودند و من زندان بودم آن موقع، دوستان اینجا پایه حزب را می‏خواستند بریزند، با امام تماس داشتند، من هم از داخل زندان در جریان بودم، بعد که بیرون آمدم با امام مکاتبه داشتیم که این حزب را هر چه زودتر تشکیل بدهیم، امام تا ایران نیامده بودند، به ما اجازه صریح ندادند، یک بار اجازه دادند و دوباره مرحوم شهید مطهری که رفتند و از پاریس برگشتند ایشان گفتند که امام فرمودند، دست نگهدارید، بعد که امام برگشتند، آن روزهای اول که ما می‏خواستیم دولت تشکیل دهیم و دنبال آدم می‏گشتیم برای کابینه و پست‏های اول مملکت، هر قدر فکر کردیم و این طرف و آن طرف زدیم آخرش رسیدیم به نهضت آزادی و همین طور که اطلاع دارید اکثر چهره‏هایی که در کابینه آوردیم آنهایی بودند که سابقه یک تحزبی داشتند، یا در نهضت آزادی یا در جبهه ملی یا در جاهای دیگر، بعد من رفتم خودم به امام گفتم، می‏بینید همین احزاب نیم بند گذشته حداقل این خاصیت را داشتند که برای امروز افراد شناخته شده آماده‏ای در آستین داشته باشند، ماها نیرو خیلی داریم در سراسر این کشور، پر از نیروهای اسلامی و انقلابی، اما چون تشکل نداشتند، شناسایی نشدند، متفرقند، روابطشان مشخص نیست، نقد نیستند، و لذا امام همان موقع به من دستور دادند، یعنی اجازه دادند برویم حزب را اعلام کنیم.

 ما 22 بهمن پیروز شده بودیم، فکر می‏کنم ششم اسفند، حالا دقیقاً یادم نیست شاید ششم اسفند باشد، ششم اسفند، یعنی کمتر از دو هفته گذشته بود که ما حزب را اعلام کردیم. این چند روز هم صرف این شد که بیانیه‏ای تهیه کنیم و جایی برای اسم نویسی تهیه کنیم و اینها از همان روزهای اول، با آن همه گرفتاریهایی که داشتیم خوب می‏دانید، حکومت شاه سقوط کرده بود، مملکت بی‏صاحب مانده بود. کابینه رفته بود و پلیس تقریباً حذف شده بود، ارتش شکست خورده بود، هیچ کس در مملکت مسؤولیت مستقیمی نداشت، کارهای اقتصادی و کارهای امنیتی، کارهای سیاسی، کارهای اداری، همه چیز لنگ بود. دیگر پیداست که هیچ وقت انسان به اندازه آن روزها سرش شلوغ نیست، ما اگر می‏توانستیم ساعت روزهایمان را برای کار چند برابر می‏کردیم باز وقت کم می‏آوردیم، پس اینکه شما می‏بینید همان روزها با آن گرفتاریها و با آن همه کار، امام به ما اجازه دادند که یک مقداری از وقتمان را صرف حزب کنیم، این نشان فوق‏العاده اهمیتی است که حزب پیش امام و پیش ماها داشت  البته امام همان موقع فرمودند من تأیید می‏کنم - غیر مستقیم، اما حزب را به من منتسب نکنید و ما هم تا به حال همین راه را رفته‏ایم و هیچ وقت نگفتیم که حزب مربوط به امام است و واقعاً نیست.

 امام هیچ گونه مسؤولیتی در این حزب ندارند و مستقیماً هم نمی‏خواهند منتسب به ایشان باشد. اما این تاریخچه کوچکی است که شماها، برادران و خواهران ماها مطلع باشید که به خاطر اهمیت کاری که الان در آن قرار گرفتید، می‏تواند برای شما سند باشد و یک حجت باشد برای اینکه وقت مصرف کنید، یعنی وقتی که ما با اجازه امام روزهای اول پیروزی، بخشی از عمرمان را صرف این کار کردیم این حجت برای همه است که اگر می‏خواهند شرعی کار کنند یک مقداری از وقتشان را حالا وقت تحصیلشان را، وقت کارشان را، وقت زندگیشان را، هر کاری را که می‏دانند، دیگر بیشتر از آن کاری که ما آن موقع کار داشتیم را که ندارند، می‏توانند بخشی از نیروهایشان را صرف این کار بکنند.

 این یک مطلبی که مهم بود البته هم در تاریخ، هم در تجربه فهمیدیم که بسیار کار خوبی کردیم، لازم بود، اگر دقیقاً یادمان باشد بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، وقتی هفته قبل از پیروزی، گروهکها که منسجم بودند و تشکیلات داشتند چه میدان داری می‏کردند در تهران که ماها خودمان می‏دیدیم و در شهرستانها هم که شما خودتان هستید، دیدید، می‏دانید چه می‏کردند هر کسی برای خودش، نشریه داشت، نشریاتی داشتند، آرم داشت، میتینگ داشت، تظاهرات داشت، برنامه داشت، حرفهایی که دیدید دیگر، انتخاباتی که می‏خواست بشود صدتا گروه اعلام می‏کردند برای یک موضوعی، و چه می‏کردند، همه احزاب، احزاب کهنه از توی زباله دان تاریخ در آمده بودند و برای خودشان یک سروصدایی راه انداخته بودند، فراری‏های عیاشی که خارج رفته بودند، در زمان شاه جرأت نمی‏کردند اینجا باشند، برگشتند آنجا آمدند و احزاب قبلی‏شان را راه انداختند و تابلو بالا بردند، کلوپ گرفتند و چیزهایی که دیدید، ما این تشکیلات را البته اگر هم نداشتیم، جامعه ما، ملت ما کار خودش را تا حدودی می‏کرد، اما این حزب جمهوری اسلامی که هنوز هم حزب منسجمی نبود بلکه فقط مردم اسم نویسی کرده بودند، کارت عضویت نداشتند، صحنه گردان کارهای اساسی این مملکت شدند، این راهپیمائیهای بزرگ که هر یکی‏اش خنجری بود در قلب دشمنان، از آمریکا گرفته تا گروهکهای داخلی، برای انتخابات که همیشه رقم آرائی که مربوط به حزب جمهوری بود از سطح بالا برخوردار بود، مثلاً آنهایی که منتخب ما بودند، یک میلیون - یک میلیون و نیم در تهران رأی داشتند از حزب که پایین می‏آمد، یک دفعه می‏افتاد پایین، دویست، سیصد تا خیلی پایین می‏آمد و روزنامه حزب جمهوری اسلامی که همیشه خطوط را مشخص می‏کرد و خط می‏داد و انتخاباتی که کردیم و مجلس خبرگان را درست کردیم که آن قانون اساسی بوجود آمد و بعدش مجلس شورای اسلامی بوجود آمد.

 در هر جا که حزب حضور داشت موفق شد. راه را درست باز می‏کرد. در یک مورد که حزب شکست خورد و آن هم به خاطر یک اشتباه بود در قضیه ریاست جمهوری اتفاق افتاد که یک غفلتی که آقای فارسی را به خاطر اقدام یک شرط نامزد کرده بودیم در اثر یک غفلت به آن وضع افتادیم، دیدید که چقدر ماجرا برای کشور درست شد و چه مشکلاتی پیش آمد. بنابراین حزب جمهوری اسلامی در طول این سه سال، با اینکه هنوز حزب به تمام معنی حزب هم نبود اما انصافاً کار کرده، خدمت کرده و باز هم می‏کند، که این خود دلیل دومی است که می‏تواند برای شماها حجت باشد، راهی که انتخاب کرده‏اید و زحمتی را که در این راه می‏کشید و وقتی که مصرف می‏کنید، اینها هدر نمی‏روند و مفید هستند.

 چه مقدار از این بچه‏های هم سن و سال شما توی گروهکهای دیگر رفتند ثبت نام کردند و بودند، حالا احساس می‏کنند تمام این وقتی که مصرف کردند یا در خدمت آمریکا بوده یا در خدمت روسیه بود و یا در خدمت شیطان بوده و علیه مردم بوده؛ یعنی تمام عمر چند ساله‏شان - البته معمولاً بیشتر از شماها آنها زحمت می‏کشند به خاطر اینکه اقلیتند و نیاز بیشتر دارند، بیشتر وقتشان و امکاناتشان را صرف جمعیت می‏کنند - چقدر اینها تلاش کردند، حالا برمی‏گردند پشت سرشان، کارنامه‏شان را یک بار نگاه بکنند و مطالعه کنند نتیجه کارهایشان را مطالعه بکنند، ببینند چه شد، مثلاً جمعیت مجاهدین خلق که این همه نیرو را باطل کردند به کجا رسیدند و چه برای مردم دادند، غیر از اینکه یک مشت بچه را گمراه کردند و حالا پشیمانند، پشیمان برای آنهایی که پشیمانند به این شرایط در آمده که می‏بینید. فدائیهای اکثریت، اقلیت، اتحادیه کمونیست‏ها، رنجبرها، حزب خلق مسلمان، از این چیزها بود دیگر - خیلی از این چیزها داشت - حتی نهضت آزادی با آن همه سابقه‏اش با یک انحراف به آن وضع کشید شد که در مقابل مردم قرار گرفت. اینها همه باز نشان دیگری است برای اینکه راهی که انتخاب کرده‏اید و انتخاب کرده‏ایم راه درستی بوده است، همراه امامیم، همراه مردمیم، همراه انقلابیم و بلکه همراه کلمه کمی هست، بلکه در متن هستیم، یعنی تا حدودی گرداننده جریانات ما هستیم.

 سرّ این مطلب این است که حالا اینجا مهم است که توجه می‏کنید، سر این مطلب این است که حزب جمهوری اسلامی از اول وقتی که ایده‏اش در ذهن ما بود و تا امروز که پیاده کرده‏ایم و هنوز روی آن ایده مانده‏ایم، ما چیزی غیر از اسلام نمی‏خواستیم، یعنی هیچ چیز در ذهنمان، نه ماها و نه کسانی که در سطح بالا با ما همکاری می‏کنند - ان‏شاءالله شما همه همین طورید - ما هیچ وقت برای یک لحظه هم در ذهنمان نیامده و نخواهد آمد که این تشکیلات یک حرکتی بکند که در خدمت اسلام نباشد؛ یعنی گروه گرایی که می‏گویند و گروه پرستی که می‏گویند، یعنی اصالت و دین در مقابل ایده‏هایمان و تشکیلاتمان، اصلاً چنین چیزی در ذهنمان نیست، یعنی ما اولین لحظه‏ای که بفهمیم این حزب نمی‏تواند در خدمت اسلام باشد که البته چنین روزی نخواهد بود با این ترکیبی که دارد، اگر بفهمیم به فرض محال که در خدمت اسلام نیست، حاضر نیستیم یک لحظه وقتمان را اینجا مصرف بکنیم، آن هم اسلامی که با سلیقه‏های شخصی ما ابداع شود آن هم نه.

 نکته مهم دوم اینجاست، ممکن است مثلاً نهضت آزادی هم، همین را بگوید، ممکن است منافقین همه همین را بگویند، ممکن است خیلی از گروههای به ظاهر مذهبی دیگر هم، همین را بگویند اما آنها اسلامی را می‏خواهند که با سلیقه‏های شخصی خودشان سازگار باشد. یعنی اگر مثلاً آنها به این نتیجه برسند که امروز حجاب در مملکت نمی‏شود یا نباید باشد می‏گویند، خوب حالا فقها گفتند، گفتند حالا در قرآن هست، هست. حرف قدیم، اگر بفهمند که ربا باید باشد به عقیده خودشان می‏گویند خوب حالا، ما نمی‏توانیم مثلاً هر چه که یک نظریه خاص اقتصادی دیگری داشته باشند برای خودشان اگر ببینند با اسلام فقه تطبیق نمی‏کند باز نظریه گروه خود را مقدم می‏دانند. ولی در حزب جمهوری اسلامی چنین چیزی نمی‏تواند باشد، یعنی ماها حزب را تأسیس کردیم برای اینکه حزب فقه و حزب قرآن و حزب اجتهاد اسلامی و خالص در خدمت اسلام باشد، ما همین فقه با همین خصوصیاتی که داریم، همین اجتهاد را با همین وضع موجودش، همین کارشناسان اسلامی را با همین شکلش قبول داریم و روی همین می‏ایستیم و از این دفاع می‏کنیم.

 اختلافی هم که بین ما و سایر گروههای به ظاهر اسلامی و یا مثلاً نیمه اسلامی پیش می‏آید همین‏هاست؛ یعنی واقعاً حالا اینجور نبود که بنی‏صدر مسلمان نبود، چرا او هم مسلمان بود، قرآن را قبول داشت، خدا را قبول داشت، پیامبر(ص) را هم قبول داشت. قیامت را قبول داشت، نماز می‏خواند و روزه می‏گرفت، آن چیزها را دارند اما اختلافاتی که ما با اینها پیدا می‏کنیم سر مسایل فقهی هست، ما متعبدیم و فکر می‏کنیم همین فتوایی که امام داده، همین که در رساله‏هاست معتبر است و باید به اینها عمل شود، آنها خودشان را مثل ما متعبد نمی‏دانند و لازم نمی‏دیدند که این کارها شود، میهمانی می‏گرفتند، مثلاً رئیس دولت اسلامی بود، یک خانم بی‏حجاب می‏آمد جلو دست می‏داد با او و یا، خوب این یک گناهی است ممکن است آدم شخصی یک گناهی انجام بدهد اما ما فکر می‏کردیم که اینجور نمی‏شود، اگر مسلمانیم از همین جاها باید شروع بکنیم همه چیز را باید قبول داشته باشیم، مسایل زیادی بین ما و آنها در بحث‏ها مطرح می‏شد، فرض کنید بی‏حجابی، خوب ما می‏گفتیم دیگر نمی‏شود، حکومت اسلامی است، کم کم باید برویم طرف حجاب، آنها می‏گفتند نه حالا مقتضیات زمان اینجوری نمی‏شود؛ یعنی ضمن اینکه مسلمان هستند. مسلمان متعبد و مقلد، آماده اجرای فرمان فقیه، ولی به آن معنی نیستند، حزب جمهوری اسلامی این را می‏خواهد یعنی لازم می‏داند، واجب می‏داند که اگر حکومت اسلامی است، این حکومت اسلامی حکومتی باشد که کار شناسان اسلام می‏فهمند، البته ما هم یک واقعیتهایی را قبول داریم.

 ما می‏دانستیم که ما چون خودمان اسلام را داریم تفسیر می‏کنیم، یک چیزهایی می‏تواند مرحله‏ای باشد، عرض ما نه اینکه آنها را نفی نمی‏کند، دو سه مرحله جلو برد، یک بار صحبت شد که سوره بقره است، یَسئلونک عن الخمر، از شراب می‏پرسند بگو که شراب یک منافعی برای مردم دارد ولی گناه بزرگ هم دارد، یک قدم می‏رود جلوتر، می‏فرماید که شما در حالت مستی وارد نماز نشوید، هنوز حرام نبوده، "لاتقرب الصلوة و انتم سکاوا" بعد زمینه را که مهیا می‏کند و شرایط درست می‏شود می‏فرماید خمر رجس است و عمل شیطان است و باید اجتناب کنید و پیغمبر(ص) دستور می‏دهد که خمره‏های شراب را بشکنید، یا مثلاً ربا را که می‏خواهند تحریم کنند خوب یک وضع رایجی در مدینه بود آدم رباخور بسیار زیاد بود، مقروض ربا زیاد بود، بازار یک مقدار روی ربا می‏گشت اول بار نمی‏شد، اول با نصیحت، مطلب شروع می‏شود در یک مرحله‏ای قرآن می‏فرماید که اینها که می‏خواهند با ربا سود ببرند اینها سود نمی‏برند، و آنها که شما ربا از مردم می‏گیرید، می‏خواهید جای مال مردم کاسبی کنید و پولدار بشوید، این را می‏گوید خداوند که ربح ندارد، ضرر دارد، این یک قدم بود، دو سه مرحله گذراند، تا قاطع فرمود که اگر دست برنمی‏دارید یعنی می‏خواهید ربا بخورید اعلان جنگ با خدا بکنید، ما این را می‏دانیم روز اول هم که با آن آقایان بحث می‏کردیم می‏گفتیم ما مطمئنیم یک جامعه‏ای که قرنها در متن اسلام نبوده و در پنجاه سال اخیر همه تلاشها این بوده که این جامعه را از اسلام دور کنند، این جامعه یک دفعه نمی‏شود از محیط کفر و فسق برداریم و در محیط ایمان بگذاریم.

 خانواده‏ای که تمام عمرش نگذاشتند اصلاً با قرآن آشنا بشوند و بچه‏هایش از بچگی آلوده بودند به شراب به قمار به بی‏حجابی به اختلاط زن و مردم و به این طور چیزها. بچه‏هایی که از بچگی در مدرسه‏های مختلط درس خوانده‏اند، جوانهایی که با همین رویه بزرگ شده‏اند، پایشان به مسجد نرسیده، جامعه‏ای که از شخص اول مملکتش تا کار گرش عده زیادشان، در این جهت حرکت می‏کردند، خوب این یک قدری طول می‏کشد تا ما آن به آن نصاب اسلام برسانیم، این را ما هم قبول داشتیم ولی بحث با آنها این بود که جهت این باشد، یعنی باید بپذیریم که ما از حالا شروع کنیم به طرف اسلام ناب، هر جا توانستیم عمل می‏کنیم و هر جا نتوانستیم نمی‏کنیم، کم کم حرکتمان این باشد که به اینجا برسیم، بعضی‏ها معتقد نبودند، خیلی‏ها البته می‏گفتند نه اینها نظرات مجتهدین است، معلوم نیست درست باشد، معلوم نیست قرآن باشد، ما تابع قرآنیم، تابع نظر فقها که مدرسه فیضیه درس خوانده‏اند نیستیم، از این حرفها، آن جوری که هنوز هم هست بعضی‏ها می‏گویند، پس حزب جمهوری اسلامی در بین احزاب دیگری که بودند روی این مسأله کاملاً ایستاده بود که ما به طرف اسلام فقاهتی باید برویم، یعنی اسلامی که دستوراتش باید با نظر کارشناسان اسلام و فقها نوشته شود، و ایدئولوژی‏اش باید توسط دانشمندان اسلامی تنظیم شود و دستورات اصولی‏اش باید با نظر کارشناسان اسلامی باشد، و حرکت باید به طرف اسلام ناب خالص باشد و تعبد و تقلید جزو این دین هست و جزو این جمهوری اسلامی است و همین خاصیت بود، که حزب جمهوری اسلامی را تا امروز و ان‏شاءالله برای همیشه همراه رهبر، دنبال رهبر و همراه با توده مردم، من همه را نمی‏گویم بسیاری از به اصطلاح روشنفکران هستند که البته ما آنها را روشنفکر نمی‏دانیم کلمه روشنفکر متأسفانه بد استعمال می‏شود خوب روشنفکر، یعنی کسی که فکرش حقایق را خوب می‏فهمد، نه اینکه کسی که فکرش توی فرمولها و اصطلاحات حرکت می‏کند، او روشنفکر نمی‏شود بلکه ممکن است تاریک فکر باشد آن طوری حالا با آن اصطلاح و معنای مصطلح ما روی این مسأله ایستادیم و ممکن است خیلی از روشنفکرهای فکر بکنند که این حرکت، حرکت ارتجاعی است، حزب، حزب ارتجاعی است، از همین حرفهایی که می‏زدند هنوز هم می‏زنند، ولی مجموعه انقلاب ما این است، امام ما، ملت ما، روحانیت ما و این مجلس ما شورای نگهبان ما و سایر ارگانهای رسمی ما و ما هم افتخار می‏کنیم که بگوئیم حزب جمهوری ما که در این خط کاملاً هستیم و معتقدیم باید این جور باشد.

 خوب! حالا این مقدار که خداوند توفیق داد ما شما برادران و خواهران را اینجا ببینیم و این مقدار من فرصت پیدا کردم که با شماها حرف بزنم می‏خواهم نتیجه‏گیری کنم و بعد دیگر کم کم دنبال کارمان برویم. گفتم اولین مطلب این بود که به عنوان یک ضرورت این حزب را ما تشخیص داده بودیم که آن قدر ضروری و واجب بود که روزهای اول انقلاب با اجازه امام بخشی از کارهایمان را زمین گذاشتیم و این کار را شروع کردیم. گفتم برای شما همین می‏تواند حجت باشد. برای نشان دادن این ضرورت هم اشاره‏ای کردم به تاریخچه این سه سال، گفتم و دیدید در مقاطع حساس در انتخابات، در تظاهرات، در درگیریها، در خط دادن و در لحظات حساس حزب جمهوری اگر آن تشکیلات نبود، حالا البته شاید ملت کار خودشان را می‏کردند، اما به هر حال حزب به عنوان یک مرکز در همه ایران برای ادامه این خط انقلاب همه جا حضور داشت، و بعد گفتم که تفاوت ما با سایر احزاب این بود که امروز شماها همچنان همراه رهبر و همراه توده مردم هستید، اما اکثر آن گروهها الان در مقابل انقلاب، و مواجه با انقلاب در خدمت شیطان در خدمت آمریکا، در خدمت صدام، در خدمت ضد حق قرار گرفته‏اند که شماها در مدرسه‏ها و در زندگی و در فاملیهایتان می‏توانید موارد زیادی را ببینید، بعد گفتم که سرّ این موفقیت این بوده که ما متعهد بودیم که در خط اسلام فقاهتی باشیم، و اصلاً رمز بوجود آوردن تشکیلات حزب جمهوری اسلامی برای این بود که ما یک تشکیلات اسلامی داشته باشیم که مدعی اجرای اسلام فقاهتی و خالص باشد، که هم ایدئولوژی مان را خالص از قرآن و اسلام و کارشناسان اسلامی بگیریم و روی اعمالمان تکیه کنیم که باید اینجوری باشند، متعهد و متعبد و مقلد باشیم.

 این راه را چون ما انتخاب کردیم و روی آن هم ایستادیم و از این هم حاضر نیستیم تنزل پیدا کنیم و اگر روزی حزب بخواهد راهی غیر از این راه را برود ماها نیستیم، این مطلب این طوری باید رویش تکیه شود تا بماند. و ما آن روزی که هنوز چون پیش از پیروزی، اساسنامه حزب را نوشتیم، البته حزب هنوز اساسنامه تصویب شده‏ای در کنگره ندارد، باید کنگره تشکیل شود و تصویب شود قبلاً نوشتیم همان موقع ما در اساسنامه ماهها پیش از پیروزی آورده‏ایم که هنوز آن موقع ولایت فقیه و این چیزها مطرح نبوده، اینها بعد در قانون اساسی آمد، آن موقع رهبری و به این اشکال اصلاً در ذهن نبود، بعداً کم کم در حکومت اسلامی پیدا شد، ما آن موقع قید کرده بودیم که در حزب باید گروه مجتهدان باشد؛ یعنی حداقل باید سه نفر مجتهد جامعه الشرایط باشد که اینها گروه داور هستند که هر جا اینها تشخیص بدهند که حزب دارد از مسیر اسلام خارج می‏شود نظر اینها مرجعیت داشته باشد، که این در اساسنامه ما هنوز وجود دارد بعد که رهبری و اینها مطرح شد طبعاً در اساسنامه‏ای که بعداً خواهیم نوشت آن مسأله قید متابعت از رهبری یقیناً در اساسنامه خواهد آمد و حالا هم در عمل متعهدیم.

 این خلاصه‏ای از صحبتهایم بود. در پایان باز از اینکه توفیق پیدا کردیم که شما دانش آموزان نماینده شاخه دانش آموزی حزب جمهوری هستید و مجلس که خانه خودتان هست، آمدید، موفق شدیم یک مقدار با شما حرف بزنم این را در مقابل خداوند شاکریم و از شماها هم تشکر می‏کنیم که اینجا آمدید و من توصیه می‏کنم یکی که در جلسات بعدی‏تان خانمها را دو ردیف بنشانید لازم نیست خانمها عقب بنشیند، چون البته شما شاید برای مراعات حجاب و این که آنها راحتتر بنشینند این کار را می‏کنید ولی مبادا در ذهن آن خانمها چنین احساسی بوجود بیاید که آقایان جلو می‏نشینند و ما را عقب می‏اندازند و یک حالت مخصوصی پیش بیاید. دیگران هم همین کار را می‏کنند ولی چون شما بچه‏های حزب جمهوری اسلامی هستید این توصیه را می‏کنم، معمولاً آنجایی که می‏شود دو ستون کنید یک ستون شما بنشینید یک ستون آنها بنشینند که یک حالت ناصحیحی در ذهن بوجود نیاید. البته نمی‏آید چون آنها می‏دانند چنین قصدی در کار نبوده. ولی به هر حال در عمل یک قدری سر این مسأله مقید باشید.

 ما امیدواریم که شما موفق بشوید امام را هم زیارت بکنید، نمی‏دانم آقای خامنه‏ای را هم تا به حال دیدید یا نه که ان‏شاءالله فردا می‏بینید، بسیار خوب و ان‏شاءالله زیارت ایشان برای شما مفید باشد که هست. البته اگر شما مثلاً سال گذشته این اجتماع را داشتید و ما بیشتر با شما زندگی می‏کردیم می‏آمدیم در حزب، ساعتها با هم بودیم، جواب سؤالات را می‏دادیم، بحثهای طرفینی داشتیم، در گذشته این جوری بود. ما هر روز تقریباً عصرها می‏رفتیم در دفتر حزب مرکزی و آنجا بودیم و بچه‏ها جمع می‏شدند، اما حالا شرایطی هست که ما یک مقدار ملاحظه می‏کنیم و باید هم بکنیم، تروریسم خواسته بین ماها و شماها فاصله بیندازد، یک مقدار هم موفق شده، امیدواریم که این موفقیتش طولانی نباشد و باز شرایطی پیش آید که ماها بتوانیم در میان شماها باشیم و اینجور نباشد که شما یک هفته در تهران باشید و یک بار آن هم با این محدودیتها ماها با شما مواجه شویم، از اینکه به عنوان یکی از مسؤولان حزب جمهوری اسلامی کمتر به شما رسیدیم این عذر را به همین ادله‏ای که عرض کردم، بپذیرید.

 رفقای دیگر ما که با شما هستند و به هر حال یک مقداری از وظایف ما را هم انجام می‏دهند و ما هم وعده می‏دهیم که ان‏شاءالله در آینده بیشتر همدیگر را ببینیم. باز شما را به خدا می‏سپارم و امیدوارم که هر جا هستید و در هر وضعی هستید موفق باشید و روی کاری که شروع کردید مؤمن‏تر، پا برجاتر و مطمئن‏تر ادامه دهید که مطمئن باشید این تشکیلات اگر در ایران جا بیفتد بعداً یک پایگاه عظیمی برای تداوم انقلاب است.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته