سخنرانی آقای هاشمی رفسنجانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی
پیرامون تحول مدیریت در انقلاب و تحلیل تحولات انقلاب
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدللّه و الصلوة والسلام علی رسول اللّه و آله الاجمعین.
بحث من در جلسه قبل، درباره تحوّل مدیریت در دوره دو ساله انقلاب بود؛ همان مقداری که با ذهن خاطرات خودم را تعقیب کردم. البتّه فرصت اینکه با یادداشتها و نوشتهها، مطالب تنظیم شود، نبوده.
روزی که قرار است تاریخ نوشته شود، باید استاد بیاید و گاهی اسرار بیاید. ما در شورای انقلاب، آقای دکتر شیبانی را به عنوان منشی داشتیم. ایشان حرفهای شورای انقلاب را مینوشتند. مذاکراتی که در آینده برای تنظیم تاریخ این دو سال لازم است.
آن روز گفتیم که با شروع حکومت اسلامی و پیروزی انقلاب، اوّلین دوره کار مدیریت را باید دوره احساس نیاز شدید به نیرو و فقر انسانی نامید چون نیروها کشف نشده بود.
و توضیحاتی دادیم که چگونه به نیروها نیازمند بودیم. اسم مرحله دوم را مرحله کشف نیروها گذاشتیم که در جریان حرکت انقلاب، رفته رفته نیروهإ؛ ظظ کشف میشوند و خصوصاً نیروهای انقلاب اسلامی خودشان را نشان میدادند و ما متوجّه شدیم. منبع عظیم نیرو در انقلابی است که الان، هم ما و هم دوستان دیگر ما معتقدیم که در آینده اگر به نیروهای جوان میدان بدهیم - چه خانمها و چه آقایان - ایران میتواند منبع تغذیه فکری برای انقلابهای اسلامی در سراسر دنیا باشد.
با یکی از کشورهای شمال آفریقا صحبت میکردیم، آنها به همین مقدار اطّلاعی که از ما پیدا میکردند، امیدشان را به آینده دوختهاند که از نیروهای اسلامی و انقلابی ایران بهره بگیرند. بسیاری از مردم در کشور آفریقایی مسلمان هستند و غرب با نیروهای مسیحی و امپریالیستی و شرق هم با نیروهای مارکسیستی و الحادی آنجا را تحت پوشش تبلیغات خود قرار دادهاند و الان با شنیدن انقلاب اسلامی ایران، امید پیدا کردهاند.
کشورهای شمال آفریقا و کشورهای اسلامی انقلابی، مایلند که با نیروهای جوان ایران بتوانند نهضتها را غنی کنند. حالا این برای ما یک واقعیّتی است. آن تیپی که چهرههایی از آنها در این جلسه دیده میشود، ما در برخوردی که با نیروهای مردمی داریم، در هر شهری که میرویم، به گروه و ابعاد مختلفی از این نیروها برخورد میکنیم که در نهادهای انقلابی و حرکتهای مردمی تجمّع پیدا میکنند و این مهم است.
مرحله کشف نیروها یک مرحله خاصّی بود. ضمن این که نیروها کشف میشدند، خطوط هم مشخّص میشد.
مرحله سوّم مرحله درگیری و تضادّی است که در نیروهای خطوط مختلف به وجود میآید. آن روزهای اوّل، آن چهرههای شناخته شده و کشف شده روزهای انقلاب طبیعی بود که سر کار بیایند و آمدند.عملکردها و چهرهها با طبیعت تقاضای انقلاب اسلامی ایران منطبق نمیشد و ما این وسط نقش پل را داشتیم؛ یعنی هم با نیروهای کشف شده در رأس مدیریت مرتبط بودیم و هم با مردم و جوانها و نیروهای انقلابی که تازه خودشان را نشان میدادند و همه جا به چشم میخوردند و چون در دولت راه پیدا نمیکردند، در نهادهای انقلابی راه پیدا میکردند. مشاجرهای پیش آمده بود. دولت نمیتوانست نیروهای انقلابی را حتّی در نهادهای انقلابی جذب کند و نیروهای انقلاب حاضر نبودند عمل دولت را و کسانی که مسؤول اجرای رسمی بودند، به عنوان یک حرکت انقلابی بپذیرند. از طرفی امام و نیروهای مورد اعتماد آنها بشدّت توصیه میکردند که دولت را تضعیف نکیند، مقابله نکنید. اینها تعبّدی اسلامی داشتند، میخواستند به نصایح امام عمل کنند و احساس انقلابی آنها هم تأمین نمیشد، یک درگیری نامرئی وجود داشت که ما این درگیریها را هر روز احساس میکردیم. در شورای انقلاب و دولت که شرکت میکردیم، هر روز دولت به ما میگفت که چرا دادگاههای انقلاب و جوانها را مهار نمیکنید؟ این سپاه چه هست؟ این کمیتهها چه هست این حرفها چیست؟ از این چیزها عصبانی بود و صحبت از دولت در دولت و تعدّل مراکز قدرت بود. اینجا که میآمدیم، دوستان جوان ما - چه در دانشگاهها و چه در کارخانهها و چه در بازارها - به طور کلّی در برخوردهایی که با مردم داشتیم، اعتراضی داشتند که شما مسؤول هستید و شما انتخاب کردید و شما آنها را تأیید کردی و نمیگذارید دست ما باز باشد. ما حتیالامکان تعدیل میکردیم و در درون ملّت تلاش میکردیم نهادهای انقلابی را تقویت کنیم. در نهادهای دولتی تلاش میکردیم دولت را تضعیف نکنند.
این نقش ادامه داشت. نوک پیکان این خشم در نیروهای انقلابی در بعد سیاسی، تصرّف لانه جاسوسی بود. آنها نمیتوانستند به سیاستهای خارجی دولت مستقیماً حمله کنند. دستور بود که دولت را نباید تضعیف کرد، دولت خودشان و دولت امام بود. دولت شورای انقلاب بود، نمیتوانستند.
ولی خودشان مستقیماً دست به اقدام زدند و منفجر شدند و ممکنست کسی فکر کند که ماها و یا مسئوولان دیگر طرح گرفتن لانه جاسوسی را کشیدند و اجرا کردند و از آن استفاده کردند. این طور نبود، شخص من بعد از اشغال لانه جاسوسی مطّلع شدم و ساعات اوّل نمیدانستم. آن چهرههایی که رفتند، چه کسانی هستند. تردید داشتم که تأیید کنم یا نکنم تا این حد قضایا برای مإمبهمبود.
این در بعد سیاسی، نیروهایی که میدان پیدا نکرده بودند و احساسشان حرکت دولت را نمیپذیرفت. آنطور از یک نقطهای منجر شدند که آن خودش مبدأ حرکت جدیدی شد.
در بعد فرهنگی و آموزشی و تربیتی این نیروهایی که در دانشگاهها بودند، محیط برایشان تنگ شده بود. احساس میکردند این دانشگاهها جوابگوی این انقلاب نیست. این مدیریت دانشگاهها خواسته آن انقلاب را تأمین نمیکند. حرفشان هم خریدار نداشت تا اینکه به صورت تعطیل دانشگاهها به دست آنان منفجر شد.
در جاهایی گفتهاند که مثلاً حزب جمهوری این دانشگاهها را تعطیل کرد؛ چون مرکز قدرت دشمنان ما بوده است، ولی واقعاً این طور نیست. با صداقت عرض میکنم، مثلاً من دو، سه روز قبل از شروع عمل مطّلع شدم. مثلاً بعضی روزنامهها سعی کردند که پای من را وسط بکشند، چون این قضیه از تبریز شد و من آن وقت در تبریز بودم که از سخنرانی من شروع شد.
من به دانشگاه رفتم که سخنرانی کنم. در آنجا جناحهای چپ و مناطق تلاش میکردند تا سخنرانی را به هم بزنند، نتوانستند و بچّههای مسلمانی که در دانشگاه جلسه گرفته بودند، از این که تحت فشار قرار گرفتن مهمانشان را میدیدند، ناراحت شده بودند.
البتّه قاعدتاً خودشان برنامه داشتند، ولی به من نگفتند. حتّی من صبح با آنها جلسه رسیدگی به اوضاع آنها را داشتم با من اصلاً مطرح نکردند که چنین برنامهای دارند. وقتی که من از دانشگاه بیرون آمدم، آنها آنجا را اشغال کردند.
این روزنامهها جریان را طوری پیش بردند که من حساب شده به تبریز رفتم و از تبریز شروع کردم، در صورتی که این طور نبود. قضیه حادتر از اینها بود؛ یعنی بچههایی که این اقدام را کردند، هیچ موافق برگزاری امتحانات و باز شدن دانشگاهها نبودند. در سراسر ایران میگفتند که بدون معطّلی باید همه چیز متوقف شود. ما جلسه شورای انقلاب گرفتیم. آقایان شورای انقلاب جمع شدند خدمت امام رفتیم. آقای بنی صدر و آقای بازرگان خیلی بحث کردند تا به این نتیجه رسید که آقای بنی صدر و ما و همه به دانشگاه برویم و قضیه را بگوییم و فرصت بدهیم که دانشجویانی که نزدیک به پایان درسشان است، بتوانند امتحان دهند و بعد رفته رفته جریان این طور شد که میبینید.
این حرکت طبیعی است که من در مدیریت میکنم، یعنی قشر جوان و مسؤول بالفطره - نه مسؤول قراردادی - و نیروی انقلابی مسلمان در بعد فرهنگی و آموزشی احساس کرد که ثمره انقلاب چیزی که آنها میخواهند، نمیشود و چیز دیگری میشود و طغیان و عصیان کرد، منتها چون مسلمان و مسؤول بود و آشوبگر نبود، این جور عصیان کرد، منتها چون مسلمان و مسؤول بود و آشوبگر نبود، این جور عصیانش را نشان داد و به آن شکل مطرح کرد که یک وقت با یک درگیری نامطلوبی مواجه نشود و این عمل را انجام داد.
بقیه ابعاد هم همین است. این جهاد سازندگی یک جوشش شبیه آنها در بعد عمرانی و ارشادی [است]؛ یعنی حرکت عمرانی دولت را جوانها نتوانستند تحمّل کنند. آنها از درون خودشان و با فطرت خودشان به جهاد سازندگی کشیده شدند و به این شکل موجود درآمدند.
کمیتهها در روزهای اوّل هم تبلور احساس عدم حضور انقلابی دولت بود. سپاه پاسداران تبلور احساس نیاز به نیروهای انقلابی مدافع انقلاب بود که مردم در ارتش و پلیس و نیروهای موجود امنیّتی، این قدرت و این صلاحیت را نمیدیدند و از دولت هم مأیوس بودند، یعنی حرکت دولت را کافی نمیدیدند.
خودشان قیام کردند و جوشیدند و سپاه پاسداران انقلاب را بر دولت تحمیل کردند. دادگاههای انقلاب باز همین است، یعنی عدم حضور دولت و دادگستریها در حدّ مناسب با اول انقلاب، ما حرکت مردمی را این طور میبینم. نیروهای اصیل و انقلابی که کشف میشدند و میدان عمل در دستگاههای دولتی پیدا نمیکردند، به یک شکل طبیعی متشکّل میشدند. یک اسمی روی خودشان میگذاشتند و درگیری با دولت موقّت پیدا میکردند.
این درگیری دشمنی نبود؛ یعنی اینها آنقدر مؤمن بودند که امام را نشکنند و با دولت دعوا نکنند. امّا احساسشان و شعورشان به آنها میگفت که باید کاری کرد آنجا نمیتوانستند کار کنند. خودشان متشکّل میشدند و این نیروها را درست میکردند. این است که یک منازعه مرئی و نامرئی وجود داشت که بیرون به عنوان تعدّد مراکز قدرت همیشه جزء چیزهایی بود که دولت موّقت و دستگاه ریاست جمهوری از آن یاد کرده و عصبانی بودند.
و متأسفانه اینها را بر سر ما میشکستند؛ خیال میکنند که این مراکز قدرت را حزب جمهوری به وجود آورده ونشان انحصار طلبی حزب جمهوری حساب میکنند. بین شما کسانی هست که در نهادها هستید، خودتان در این جریانات بودید. حزب جمهوری چقدر روی این مسائل اثر داشته است؟ به دلیل اینکه ماها به این نهادها نزدیک بودیم و عمل اینها را انقلابی و اسلامی میدیدیم و احیاناً آنها به ما اظهار اعتماد میکردند و ما در داخل دولت از اینها حمایت میکردیم، برای بودجه برای مشروعیّتشان وقت مصرف میکردیم، ما متّهم بودیم که این نهادها را درست میکنیم که مراکز قدرت خودمان و انحصار قدرت باشد، ولی خدا میداند ما در تأسیس این جریانات نقطه اساسی نبودیم. البته در تأییدش بودهایم و این هنوز هم هست و هنوز هم که دولت را دولت خودمان میدانیم و مراکز ارگانهای اصلی را از خودمان میدانیم، مثل گذشته نهادهای انقلابی را که جوشیده از احساس طبیعی مردم است، تأیید میکنیم.
من امسال که دولت آقای رجایی هست و پارسال که دولت آقای رجایی نبود، نظرم به سپاه پاسداران، کمیتهها، جهاد و به انجمنهای اسلامی و همه نهادهایی که مستقل از دولت کار میکنند، هیچ فرقی نکرده است. بلکه اعتمادم قویتر و بیشتر شده است و فکر میکنم جامعه و وجدان جمعی جامعه هدایتگر خوبی است و تجربه نشان داده که حرکت انقلاب را با شعور اجتماعی خوب هدایت میکند. انسان وقتی در مقابل عمل قرار میگیرد و آثار کار را میبیند، مؤمن میشود.
نقش ما حتّی در حمایت [از] کسانی بوده که خیال میکنند ما این نهادها را وسیلهای برای از میدان به در کردن آنها کردهایم که برعکس است. تا روزی که قدرت تصمیمگیری با ما بود تلاش کردیم که رفقای روزهای اوّل را در میدان نگهداریم تا حقّ انتساب با ما بود، آن آقایان جلو بودند، ممکنست که شما از کار ما ناراضی باشید، ولی واقعیّت اینست و ما هم تابع نظر امام بودیم در شورای انقلاب.
نتیجه درگیری نیروها - یعنی این نیروهای انقلابی جوشیده از بطن مردم و نیروهای قراردادی انتسابی - انفجار بود که دولت موقت استعفا داد.
سفارت آمریکا را گرفتند، آن حرکت انقلابی پیش آمد، عکس العمل دولت موقّت به جای این که از این حرکت استفاده کند، این بود که استعفا بدهد. از همان هفتههای اوّل، دولت موقّت هر وقت میدید که به خواستههایش توجّه نمیشود و امام یک فشاری میآوردند و چیزی میخواستند، تهدید به استعفا میکرد؛ یکی از مشکلات ما این بود.
ما هنوز در دوران فقر نیروها و در دوران عدم کشف نیروها بودیم و خیال میکردیم که اگر این دولت موقّت برود، امور کشور بر زمین میماند و چیزی باقی نمیماند بارها وبارها آقایان به ما میگفتند که ما استعفا میدهیم. شما خودتان انقلاب را بگردانید و ما مثل مادر انقلاب که دائماً سعی میکند دایه را نگهدارد که بچّه تلف نشود، باید آوانس میدادیم و آنها را نگه میداشتیم که اینها بمانند و مدیریت به هم نخورد.
یک مورد بگوییم که ببینید، چطور از این اهرم استعفاء استفاده میشد: مجلس خبرگان که قانون اساسی را مینوشت، اکثر اعضای دولت موقّت از بعضی اصول نوشته شده راضی نبودند و میگفتند، اگر این رویه ادامه پیدا کند، ما استعفاء میدهیم و تصمیم گرفتند انحلال مجلس خبرگان را اعلام کنند و کار تصویب قانون اساسی متوقف بماند؛ (من در یک سخنرانی گفتهام که امام جلی این را گرفتند) رفتند پیش امام و این را گفتند امام آنها را سرکوب کرد که این کار را نکنند.
در مورد جدید آقایان فکر میکردند که جامعه این استعفاء را قبول نمیکند و مسائل به نفع آنها حل میشود و خواهند گفت که اگر میخواهید ما سرکار برگردیم، این مراکز قدرت نباید باشد و دادگاه انقلاب باید در اختیار دولت باشد. همان روزها ما اعلامیههایی به دست آوردیم که در شرق تهران تهیه شده بود و بنا بود به عنوان حمایت دولت مستعفی پخش شود و ملّت را به خیابانها بکشند و خواستار برگشت دولت شوند. آنها فکر میکردند در این صورت دولت مستقیماً خواست مردم است و یک مشروعیّت جدیدی پیدا میکرد.
امام یک بیانیه کوتاه دو سطری دادند که: «هیچ کسی حق ندارد تظاهرات کنند» به هر حال قضیه آرام تمام شد ما فکر نمیکردیم به این آسانی قضیه میگذرد. آن روز من در تهران نبودم، رفقای ما قم نزد امام رفتند، امام فرموده بودند من مسئولیتها را به شورای انقلاب واگذار میکنم، هم اجرایی و هم قانونگذاریاش را.
در انقلاب یک ترکیب خاصّی پیش آمد و در تاریخ هم یک چیز کم نظیر میشد که هم قانونگذاری و هم اجرا در یک جا متمرکز شود. من عضو شورای انقلاب بودم و هم سرپرست وزارت کشور. این طور کارها تقسیم شد. امام نه نفر را معیّن کردند و گفتند باز مشورت کنید، دولت را تعیین کنید و هم شورای انقلاب باشید و کارها را ادامه دهید تا اینکه به تثبیت مدیریت کشور برسد.
یک دوره موقّت خاصّی پیش آمد. ما تا حقّ انتساب داشتیم، سعی میکردیم آقایان را در جای خودشان نگه داریم. دوباره اکثر آقایانی را که استعفاء داده بودند، مسؤول کارهایشان کردیم. همین آقای بازرگان را عضو شورای انقلاب کردیم و شورای انقلاب را تا سیزده نفر رساندیم و دولت را هم تشکیل دادیم، منتها دولت یک مقدار به طرف نیروهای جوان رفت.
چند تا چهره جوانی که آنها قبول نداشتند، وارد کابینه کردیم؛ مثل آقای کلانتری و عباسپور و آقای مهندس موسوی و عدّهای جوان.
این دفعه یک مقدار حرکت به این طرف بود، امّا باز تا به ما مربوط میشد و حقّ انتصاب داشتیم، این آقایان را در کارهای سطح بالا نگه داشتیم - هم در شورای انقلاب و هم در دولت. ولی این مرحله جدیدی است با آمدن وزرای جدید در آن راه برای آمدن نیروهای جوان و اسلامی و تازه کشف شده به میدان کار باز میشود.
در وزارت کشور من سعی کردم از نیروهای جوان و انقلابی و مسلمان - در مدیریت شهرها بریزم و این کار از نظر من موفقیّت و پیشرفت بزرگی در جهت مسیر صحیح انقلاب بود. این کار را وزرای دیگر هم کردند؛ یعنی وزرایی که آن تمایلات گذشته را نداشتند.
از همان روزهای اوّل که دولت انقلاب شروع به کار کرد، در فرمان امام سه موضوع معین مسئوولیّت دولت موقت بود: 1- این دولت کارهای روزش را اداره کند و 2- مجلس مؤسّسان برای تدوین قانون اساسی تشکیل بدهد ومرحله انقلالی را بگذراند تا انتخابات شود و کار مردم به دست خودشان بیفتد.
این مسئوولیت دولت موقّت بود. معمول انقلابهای دنیا این نیست. تاریخ انقلابهای دنیا را بخوانید. هر انقلابی که در دنیا شده، آن کادری که انقلاب میکند، سالها تا لازم بداند، یک شورای انقلابی، یک مرکز مدیریت انقلابی محدود در چند نفر دارند که بتوانند سریعاً تصمیم بگیرند و عمل کنند؛ چون در انقلاب همه چیز باید زیر و رو شود و این نمیشود که در یک جمعیّت وسیعی این تصمیمات گرفته شود. احتیاج به سرعت عمل دارد. این معمول است.
ولی در انقلاب ما امام از اوّل بناشان بر این بود که هر چه زودتر اداره کشور از دست گروهی که خودشان تعیین کردند، دربیاید و به دست خود مردم بیفتد و تثبیت شود و مردم حکومت خودشان را تشکیل دهند. اوّلین بحثی که بین ما سرگرفت، برسر مجلس مؤسّان بود. تهمت انحصارطلبی اوج میگیرد و مدعی میشوند که حزب جمهوری همه جا را گرفته و خدا میداند که ما مایل نبودیم که اعضای حزب جمهوری را ببریم، بلکه در یغمان میآمد چون ما نیاز، به حزب و افرادمان داشتیم.
یک فرد فعّال حزبی را که میخواستیم بگذاریم، عصه ما این بود که اینجإ؛ ظظ خالی میشود و کار حزبی میخوابد؛ چون کادر حزبی ما خیلی کم است و رفتن یکی از اینها مقداری کارهای ما را میخواباند. ما هر کسی را که پیدا میکردیم، معیار گذاشته بودیم که مسلمان باشد، متعهّد باشد، خطّ امامی باشد. حالا حزبی باشد یا از سازمان انقلاب اسلامی یا مجاهدین انقلاب اسلامی و یا از نیروهای دیگر البتّه منافقین، مجاهدین خلق و چپیها را نمیگذاشتیم.
و در همین مرحله است که مسأله انتخابات پیش میآید. انتخاب رئیس جمهور و انتخاب نمایندگان مجلس هم از بحثهای شیرین مدیریتاست، منتها ریشه دارد. فکر اولی این بود که مجلس مؤسّسان باید به تعدادی اعضای دو مجلس شورای ملی و سنا در رژیم پهلوی عضو داشته باشد.
مجموع نمایندگان مجلس شورا و مجلس سنا، در حدود چهارصد نفر بودند و آنچه که فکر میشد، این بود که در حدود چهارصد نفر مردم انتخاب شوند و در یک مجلس بیایند و قانون اساسی بنویسند. امام فکر کردند که اگر مجلس بخواهد اینطور شود، ممکنست دو، سه سال طول بکشد.
از دید امام چهارصد نفر، آن زمان خودش انتخاب مشکلی بود و بعد قانون اساسی در اختیار این چهارصد نفر گذاشته شود؛ خیلی طول میکشد و انقلاب باید زودتر به دست مردم برسد.
طبیعی است که کسی که حکومت و انحصار قدرت بخواهد باید بگذارد، مثل سابق شورای انقلاب بماند. ما در شورای انقلاب که اکثریّت داشتیم و میتوانستیم حاکم واقعی باشیم، تضمین شده بود.
ما طرفدار این بودیم که دوره انتقالی طولانی نشود. یک پیشنویس قانون اساسی تنظیم شده بود که آن پیشنویس مقدار زیادی طبع غربی داشت؛ یعنی کسانی نوشته بودند که تقریباً یک جامعه غربی را منعکس میکرد؛ مثل [جامعه] سوئد، فرانسه، این پیشنویس را شورای انقلاب تصویب کرد.
دو نظر بود: یکی نظر، اینکه همین پیشنویس قانون اساسی را به رفراندم بگذاریم و بعد از آن انتخابات و کارهای دیگر شود و زود به حکومت مردم برسیم. نظر دوم این بود که به صورت مجلس مؤسّسان عمل کنیم که در آن صورت ممکن بود دو، سه سال طول بکشد. رفتیم قم، خدمت امام، در آن جلسه آقای طالقانی هم بودند، ایشان هم نظر مشخّصی نداشتند. چند ساعت با امام در قم بحث کردیم و ترکیبی از این دو نظر بدین صورت درآمد که نه مجلس مؤسّسان وسیع و نه رفراندوم سریع، بلکه در مجلس خبرگان با حدود پنجاه، شصت نفر و به مدّت حدود یک ماه تا رسیدگی شود و زودتر به دست مردم برسد. برای اظهار نظر.
ما در اثر اینکه نیروهای مردم را کشف کرده بودیم، میدانستیم که [اگر] این مردم به میدان بیایند، زودتر این کشور جای خودش را میگیرد و ضدّانقلاب مأیوس میشود، مسئوولیت در یک گروه معیّنی محدود نمیماند و هر کسی حکومت را از خودش میداند.
این نیروهای جوان تاب جدایی از دولت را ندارند و نمیتوانند در محدوده نهادهای انقلابی بمانند و [در] دولت بیگانه باشند. دوره کار خبرگان قانون اساسی بیش از انتظار ما درآمد و دو، سه ماه طول کشید تا قانون اساسی تصویب گردد و انتخابات شروع شود. آقای بنیصدر در آن زمان عمدتاً رل مخالف را در دولت موقّت ادا کرده بود و آقای بازرگان ایشان را قبول نداشتند و حتّی حاضر نبودند ایشان معاون یک وزیر شود. ما برای ایشان پیشنهاد وزارت دارایی کرده بودیم، آقای بازرگان ایشان را به عنوان معاون هم قبول نداشتند. ایشان هم طبعاً مخالفت کردند. این بود که به عنوان یک عنصر انقلابی مخالف آن حرکات دولت موقّت و به خاطر مسلمان بودن و سخنرانیها و مسافرتها جا افتاده بود.
بعد از اینکه شورای انقلاب به شکل جدید درآمد و ما بیشتر صاحب اختیار شدیم، ایشان را اوّل وزیر امور خارجه و بعد وزیر امور اقتصاد و دارائی کردیم و در پست وزارت دارایی، آن قضیه ریا مطرح شد و موج جدیدی به وجود آمد و مسائل فراوان دیگری.
دوستان مؤمن ما که نمیتوانستیم آنها را در پستهای بالاتری قرار دهیم، از مإ؛ ظظ رنجیده بودند و یا ناراضی بودند.
انتخاب ریاست جمهوری آنطور شد. (بین صدر با اکثریت قوی پیروز شد) خط لیبرال با آن انتخابات یک اشتباه بزرگی کرد. خیال کرد که واقعاً نیروهای مردم، نیروهای اسلامی، جهتشان را انتخاب کردند و آن جهت لیبرالی و ضدّ خطّ امامی خاصّ است و نه ضدّ امام.
و از همان موقع در شورای انقلاب جریانات معکوس پیش آمد نشان داده میشود؛ یعنی تا آن تاریخ ما واسطه بودیم که نگذاریم بین آقای بنیصدر و آقایان دیگر درگیری شود ما حافظ وحدت بودیم.
از این تاریخ به بعد ما احساس میکنیم که آنها تمایل پیدا کردند که انتخابات مجلس هم این طور دربیاید و لذا لیبرالها هماهنگ شدند و کنگره معروف تشکیل شد و گفته شد که مجلس باید با رئیس جمهور هماهنگ باشد این طرز تفکّر آن وقت راجی بود. ما آنموقع که مسیرمان را به طرف نیروهای خطّ امام و نهادهای انقلابی داشتیم، یک موضع خاصّ در شورای انقلاب داشتیم و آن آقایان مجموعاً یک موضع خاص دیگری داشتند.
انتخابات مجلس که مقداری روی آن نیرو گذاشتیم و کار کردیم، نشان داد که برداشت آقایان از آراء واقعی مردم درست نیست.
فرصت کمی هم بود. ما گرفتار کارهای اجرایی بودیم، ولی در عین حال انتخابات مجلس موفّقیّت آمیر بود و آن واقعیّت جامعه در مجلس منعکس شد، یعنی یک نهاد جدید به وجود آمد که این نهاد تبلور افکار اکثریّت مردم شد، یعنی یک نهاد جدید به وجود آمد که این نهاد تبلور افکار اکثریّت مردم است. این نهاد طبیعیتر از بقیه انتخابات میتواند باشد، برای اینکه در هر جایی مردم خودشان نامزدهایی که میشناختند، انتخاب میکنند. این واقعیّت فکر مردم است که منعکس میشود. البتّه، در جاهایی ممکن است که این طور نباشد، ولی اکثراً اینطور است. حالا مجلسی تشکیل شده و ریاست جمهوری هم به وجود آمده و دو رکن اساسی که باید درباره دولت و مجریان کشور تصمیم بگیرند، به وجود آمده است. نهادهای انقلابی هم در این فاصله خطّ خودشان را مشخّص کردند.
در انتخابات ریاست جمهوری اکثر نهادهای جهاد و سپاه موضعشان، موضع دیگری بود، حتّی دانشجویان خطّ امام، یعنی لانه جاسوسی و بسیاری از نهادهای کوچک و بزرگ اسلامی، انقلابی.
در این فاصله چند ماه موضعها جابهجا میشود و جهتها یک مقداری روشنتر میشود. ما هنوز هم در پی آن هستیم که نگذاریم اختلافات در جامعه انقلابی وسیع شود حزب از این حرکت ما راضی نبود، ما چهار، پنج نفری که در شورای انقلاب بودیم، تلاش میکردیم و برای انسجام و ائتلاف نیروهای وارد در میدان روزهای سهشنبه جلسات طولانی داشتیم - از ظهر تا شب.
شورای انقلاب جمع بودند و اکثراً بحث این بود که دولتی که تشکیل میدهیم، دولتی باشد که این نیروها را جمع کند. آقایان و آقای بنیصدر و ما راضی باشیم که ما دیگر آن قدرت تصمیمگیری گذشته را نداریم، یعنی آن زمان نیست که ما بنشینیم و بگوییم مثلاً آقای وزیر کشور از نهضت آزادی بیرون بیاید از روی اعتمادی که به ما دارند، بگویند بله و قضیه تمام شود.
امروز مجلس به عنوان یک نهاد تصمیم گیرنده خاصّی که تحت تأثیر هیچ چیز قرار نمیگیرد، به میدان آمده است و من عمیقاً معتقد هستم که مجلس با همین شکلی که دارد - یعنی اکثریّت واقعیّتی که دارد - تبلور و انعکاس فکر جامعه است؛ اگر بیست بار در این کشور انتخابات شود، همین چیز درمیآید و این انتخابات جدید میان دورهای که پنجاه شصت نفر انتخاب میشوند، میتواند محکی باشد که مردم چگونه انتخاب میکنند. ادّعای اینکه آزادی نیست، همه دروغ است.
لااقل شما همه به عنوان یک فرد که رأی دادهاید، میتوانید این حرف را بفهمید. تبلیغ یک مسألهای است همه برای خودشان تبلیغ میکنند. امّا این که انتخابات ازاد نیست، این حرف واقعاً دورغ است. البتّه درصد ضعیفی ممکنست از هر دو طر فریبکاری باشد، ولی مجموعاً مردم راه خودشان را انتخاب میکنند. این انتخابات جدید میتواند بیانگر فکر جدید مردم باشد.
ما به یک کابینه ائتلافی فکر کرده بودیم: برای پست نخست وزیری روی آقای میرسلیم توافق کرده بودیم. روی حدود پانزده شانزده نفر اعضای کابینه هم توافق کرده بودیم و خیال میکردیم به خاطر دوستی که با مجلس داریم و اکثر آنها منتخبین حزب هستند، به حرف ما گوش میکنند. یک جلسه توجیهی داشتیم که من و آقای خامنهای و آقای باهنر به مجلس رفتیم هر سه چهرههای مورد اعتماد مجلس بودیم، سخنرانی کردیم که مصلحت این است و باید این طور باشد.
مجلسیها در مقابل ما صف کشیدند و یکی از بچّهها که دوستش هم داریم، بلند شد و گفت: شما یک سال و نیم هست که سازشکاری کردید و هنوز هم دست برنداشتید. بگذارید ما خودمان میدانیم که چه کنیم و بهترین دوستان و نزدیکان ما توصیههای ما و ائتلاف جویی ما و عدم انحصار طلبی ما را رد کردند و گفتند، نمیشود.
ما را متّهم میکنند (به انحصار طلبی) و در عمل کاری که شما میکنید، به نفع ما تمام میشود. مثلاً کاری در زابل میشود. یک گروه به نام انجمن اسلامی یک کاری میکند، آن را به حساب حزب جمهوری میگذارند. یک تهمت ظالمانهای مطرح میشود، در صورتی که این تبلور فکر مردم است؛ یعنی همین است که مردم میخواهند.
به هر حال در مجلس تشخیص داده شد که مجلس غیر از یک دولت متمرکز و منسجم چیزی نمیپذیرد؛ البتّه مجلس تنها خصوصیّتی که دارد تسلیم در مقابل امام است و این تعهّد است.
یعنی اگر امروز امام چیزی را بگویند و مجلس رأیش خلاف آن باشد، خودشان را تسلیم میکنند. در قضیه گروگانها، نظر مجلس این بود که گروگانها به این زودی نباید آزاد شوند. معتقد بود که شرط کنیم که آمریکا از اقیانوس هند برود و غرامت 28 مرداد تا امروز و نفتی را که این قدر ارزان برده بپردازد.
وقتی که امام آن چهار شرط را گفتند مجلس تسلیم شد، منتها امام در مورد دولت درست با مجلس نظرشان متحّد بود، امام میگفتند، دولت مکتبی باید باشد. این در مجلس پابرجا شد.
آقای بنی صدر دیدند که نمیشود ایشان مکرّر یکی را به عنوان نخست وزیر اعلام کنند و مجلس نپذیرد. یک بار به مجلس آمدند و گفتند که از میان خودتان چهار، پنج نفر را انتخاب کنید. آنهایی که انتخاب شدند، نخست وزیری را پیشنهاد کن، من از میان آنها یکی را انتخاب کنم. در هر صورت مسؤولیت را به کول خود مجلس انداختند و شاید از اشتباهات مجلس بود که این مسؤولیت را پذیرفت و رفقای ما هنوز به ما انتقاد دارند که چرا این را قبول کردید میخواستید در موضع مجلسی خودتان بنشینید و بگویید به ما مربوط نیست. شما خودتان معرّفی کنید که باز فردا نگویند که دولت را مجلس آورد مجلس حق تصویب دارد و از حقّ خودش استفاده میکند.
ممکنست بعضیها بگویند که چرا مجلس کوتاه نیاید و آقای ریئس جمهور کوتاه بیاید؟
دویست و بیست نفر نشستهاند، یک نفر آسانتر است، متقاعد شود، دویست و بیست نفر؟ این اصلاً عملی نیست.
به هر حال همانطور که میدانید، منجر به تشکیل یک دولتی شد که مجلس تقریباً هم مسؤولیت انتخابش را به عهده گرفت. بعد آقای بنیصدر خیلی زود قضیه را رو کرد و گفت که این طور شده و مسؤولیت آقای رجایی را به عنوان رئیس قوه مجریه قبول نکرد.
به هر حال از این مرحله سخت و پرکشاکش و درگیری خطّی و فکری بین نیروهای [انقلابی] و غیرانقلابی، یا مکتبی و غیرمکتبی منتقل شدیم. دولت به طور نسبی باید گفت، مورد قبول نسل انقلابی و جوان است، بقیه ارگانها هم همین طور است، یعنی طبیعت انقلاب همین طور است و چارهای نیست.
شورای عالی قضایی یکی از ارگانهای مهم و یکی از سه قوه است با آنچه که اسلام است و قانون اساسی است و با آنچه که اصول ما است، چیزی غیر از این نمیتوان باشد، چون باید مجتهد، عادل و جامعالشرایط و مورد اعتماد رهبر باشد و رهبر اینها را انتخاب کند.
حالا چه چیز میتواند جای شورای عالی قضائی را بگیرد که مورد رضایت همه باشدّ یعنی طرفداران لیبرالیسم و مارکسیسم و چپها و سایر جناحهای که وجود دارند راضی باشند؟ آین چیزی است که در جامعه موجود ما مقدور نیست. حرکت معمولی جامعه اسلامی به طور اتوماتیک به این نقطه میرسد که میدانید: کیفیت انتخاب رهبری اینست که شورای نگهبان الان انتخاباتی انجام میدهد که در سراسر کشور خبرگان انتخاب میشوند. علمای مورد انتخاب مردم در حدود شصت، هفتاد نفر مجتهد به مرکز میآیند و اینها رهبر و شورای رهبری را انتخاب میکنند، حالا اگر پنجاه بار هم انتخاب شود، در این کشور همین است، یعنی علمایی که از هر شهری رأی میآورند علمایی هستند که مردم آنها را بخوبی شناختهاند و پیداست و از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که در هر شهر چه کسی انتخاب شود؛ چون عالمان تعداد محدودی دارند و آنهایی که شناخته شده هستند و مردم قبولشان دارند، از مسجدها و از خانههایشان و رفت و آمدشان مشخّص است که چه کسانی را قبول دارند.
شورای نگهبان یک ارگان دیگری است. گروهی از شورای نگهبان را باید رهبر انتخاب کند - چه رهبر، چه شورای رهبری بعدی.
معلوم است که چه افرادی را انتخاب میکنند و گروه دیگری را باید شورای عالی قضایی و مجلس انتخاب کند. این سیر قانون اساسی دارد و به آن شکلی که وجود دارد، معلوم است که چه شورای نگهبانی درمیآید. تبلیغاتی که در رادیو و تلویزیون است، باید از سوی این سه قوه تحت کنترل دربیاید این مجلس را آنطور که گفتم، مردم انتخاب کردند میبینید این حرکتی که متن جامعه انقلاب اسلامی ما پیش پای ما گذاشته است، درست این سیر مدیریت به نقطهای میرسد که فقط نیروهای انقلابی و آنهایی که واقعاً تولده جامعه ما را امروز تشکیل میدهند، انتخاب میشوند. البتّه، اگر بیست سال دیگر بافت جامعه عوض شد و اکثریت جامعه چیز دیگری شد، همه اینها هم چیز دیگری میشود. الان خط، با شرایط موجود و قانون اساسی و وضع موجود به حاکمیّت بیمعارض نیروهای مسلمان انقلابی داخل میدان منتهی میشود؛ همینهایی که حاضرند بجنگند، همینهایی که حاضرند فداکاری و ایثار کنند و در نماز جمعه شرکت کنند و همینهایی که اگر بلایی وارد شود، بیشتر از همه تحمّل و صبر میکنند و همینهایی که شما و خانوادههای خودتان میشناسید.
در این شرایط من فکر میکنم که فرصت برای جامعه اسلامی و شیعه به وجود آمده که یک بار صلاحیّت خودش را به معرض تجربه و آزمایش قرار دهد و آیات قرآن این نوید را به ما داده است.
خداوند قرارش یه این تعلّق گرفت که اجازه دهد که شما قدرت حکومت پیدا کنید و کیفیّت عمل را نشان بدهید. اگر در این مرحله خوب عمل کنیم، لطف خدا هم مضاعف در پشت سرماست و اگر بد عمل کنیم و عرضه اداره مملکت و پیاده شدن اسلام را نداشته باشیم، باهمه مشکلاتی که دارد، خداوند حجتش را بر ما تمام کرده و خدا میداند که بعد از این چه خواهد شد و پشت آن هر چه پیش آید، بیاید و قرآن آیات زیادی دارد که خداوند در لحظاتی از زمان فرصتهایی برای جوامع به وجود میآورد که این فرصتها اگر درست استفاده شود، فرصتهای الهی زیادتر میشودو نعمت خدا بازتر میشود و اگر از این فرصتها سوء استفاده شود، نعمت الهی گرفته خواهد شد و آزمایش انجام شده و انسان مردود میشود و انسان باید تبعات تنبلی خودش را تحمّل کند.
این بحث یک جمعبندی بود از سیر مدیریت که به نظر من خلاصهاش اینست که: مدیریت از امام شروع میشود، در یک محدوده کوچکی از افراد مورد اعتماد امام تحقّق پیدا میکند. آن مدیریت به خاطر کشف نیروهای مدیر جدید تضعیف میشو. نیروهای مدیر جدید رفته رفته به میدان میآیند و رفته رفته نیروهای قدیم را کنار میزنند تا به نقطهای میرسند که میدان برای حرکت نیروهای جوان کشف شده طولانی خواهد بود و این میدان باید باز شود تا بچّههای مسلمان که در تمام عصر گذشته و قرن گذشته تحقیر شدند و پر و بالشان بریده شد و نگذاشتند آنها تقویت بشوند، جان بگیرند و آنهایی که در میدان تحصیل و اداره و کارخانه و خارج و داخل تحقیر شدند، امروز میدان پیدا کردند و آنها ماهیّت و صلاحیت خودشان را نشان میدهند و الان میدان رشد شما در آموزش و پرورش و در سایر مراکز دولتی، در نهادهای انقلابی و در سیاست باز است و البتّه هنوز موانع زیاد است و هنوز بوروکراسی حاکم است، هنوز انسجام نیست، هنوز شما ممکنست در حرکتتان به موانع برخورد کنید.
اینها موقّت است. باید با پشت کار راه خودتان را باز کنید و پیش بروید و متشکّل و منسجم شوید و جامعه را آزاد و آباد کنید.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه