خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۶/ کتاب « انتقال قدرت»

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی / سال ۱۳۷۶/ کتاب « انتقال قدرت»

از مطالعه شاهنامه تا ماجرای تولد نوه

  • تهران
  • چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۷۶

چهارشنبه 13 فروردین 1376 // 23 ذی‌قعده 1417 2 آوریل 1997

 

 سحر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. بیشتر وقت به مطالعه و قدم زدن گذشت. مقداری از شاهنامه فردوسی - داستان سزارین مادر رستم هنگام تولد رستم- را خواندم (1)  و با مزاح با سزارین مریم، همسر یاسر، مقایسه کردیم! کتاب تاریخ ترکمنستان را مطالعه کردم؛ نکات جالبی در ارتباط با برخورد دولت قاجار و امپراطور روسیه و انگلیس بر سر رقابت در آسیای مرکزی و به خصوص مسائل ترکمن‌ها، توجهم را جلب کرد.

فائزه آمد. برای هزینه برگزاری مسابقات ورزش بانوان در ایران استمداد کرد؛ پس از اینکه دولت جدید پاکستان اعلام کرده که علیرغم مصوبه دولت قبل، حاضر به برگزاری آن نیست. مقداری وقت هم صرف تماشای بازی والیبال پاسدارها کردم. حرفه‌ای نیست و کم‌کم چاق و کم‌تحرک شده‌اند. معلوم است که به برنامه ورزش و بدن سازی، جدی عمل نمی‌کنند.

عصر یاسر و همسر و فرزند نوزادش آمدند. همین امروز از بیمارستان مرخص شده‌اند. اسم دخترشان را با پیشنهاد خودشان «لیلی» گذاشتیم. اذان و اقامه در گوش راست و چپش خواندم. شباهت واضحی به مرحوم والده‌ام دارد. مریم با اینکه با سزارین وضع حمل کرده، حال خوبی دارد.

فیلم جالبی که در جریان رفتن به بیمارستان و بیهوشی و عمل سزارین توسط خانم دکتر [زهرا] وزیری و بریدن ناحیه پایین شکم و بیرون آوردن بچه و بریدن و جداکردن جفت و سپس تمیزکردن بچه و به صدا وادارکردن بچه و بخیه‌کردن محل بریدگی و به‌هوش‌آوردن مریم و سپس شروع استفاده از شیر مادر از روز بعد و آمدن بستگان برای تبریک خود یاسر و سارا و خانم پرستار تهیه کرده بودند؛ جالب است که همه دست‌اندرکاران زن بودند، به جز پزشک بیهوشی که پس از بیهوش‌کردن، بیرون رفت و هنگام عمل جراحی، همه بدن، جز همان نقطه بریدن، پوشیده بود. مراسم اذان گفتن من در گوش لیلی هم فیلمبرداری شد که فوراً قابل نمایش شد و ما هم تماشا کردیم؛ این هم از پیشرفت‌های مهم در صنایع تصویربرداری زمان ما است که ژاپنی‌ها پیشتازند.

*****************************************************************

1- شاهنامه یکی از بزرگ‌ترین آثار حماسی جهان است که در سده‌ اخیر مورد توجه اندیشمندان جهان واقع شده است ولی متاسفانه در زمینه‌ پزشکی آن‌طور که باید و شاید توسط ادیبان و دانشمندان پارسی‌زبان کنجکاوی عمیق و علمی صورت نگرفته است؛ در حالی‌که در این حماسه‌ سترگ از مطالب دانشی و اجتماعی و ادبی و حواشی آنها مفصلا سخن رفته است. شاهنامه دربرگیرنده‌ مطالبی درمورد پزشکی، گیاه‌شناسی، کاردپزشکی (جراحی)، صحنه‌آرایی، فرزندکشی، برادرکشی، بزم و رزم، تعبیر خواب، افسانه، فن‌های جنگی، لشگرکشی، عشق و شیدایی، نامه‌نویسی‌های سیاسی و اجتماعی و بسیاری از مطالب دیگر است که باید با مطالعه‌ دقیق از درون آن بیرون کشید. در شاهنامه که بیش از هزار سال از تدوین آن می‌گذرد از بیشتر دانش‌های امروزی که در یکی دو سده‌ اخیر کشف شده، سخن به میان رفته است.
یکی از دانش‌هایی که فردوسی در شاهنامه‌، نکته‌به‌نکته آن را توضیح داده، موضوع زاده شدن رستم از مادرش رودابه است که در این داستان، فردوسی درباره‌ گندزدایی (استریل) و داروشناسی و کاردپزشکی و بخیه زدن توضیحات علمی می‌دهد.
داستان رستم‌زایی (سزارین) در شاهنامه این‌طور شروع می‌شود که وقتی‌ زال فرزند سام به‌ دنیا می‌آید چون موهای سرش مانند برف سپید بوده، سام برابر باورهایش به خیال اینکه اهریمن به درون این کودک رسوخ کرده است، داشتن چنین فرزندی را برای خود ننگ می‌شمارد و دستور می‌دهد او را برده و در دل کوه البرز
رها کنند. کودک وقتی که در دامنه‌ کوه تنها می‌شود سیمرغ افسانه ای که در بلندی‌های آن کوه آشیانه داشته است، او را با خود به لانه برده و سال‌ها از وی نگهداری می‌کند.
شبی سام در خواب می‌بیند که زال زنده و در دامنه‌ کوه مشغول بازی کردن است. مامورانی را می‌فرستد که کودک را بیابند و به نزدش ببرند ولی وقتی کودک را کنار سیمرغ می‌بینند هرچه تلاش می‌کنند او را با خود ببرند زال راضی نمی‌شود؛ در حالی‌که سیمرغ به رفتن او نزد پدرش رضایت داشته است. سیمرغ وقتی کودک را گریان می‌بیند که نمی‌خواهد از او جدا شود، سه پر خود را از بدنش جداکرده و به زال می‌دهد و می‌گوید هر گاه گرفتاری و پیشامدی رخ داد که به وجود من نیاز بود، پری را آتش بزن تا من بیایم.
زال پرها را می‌گیرد و با فرستادگان پدرش می‌رود و زندگی تازه‌ای را شروع می‌کند. سال‌‌های سال می‌گذرد و او با رودابه ازدواج می‌کند. زمانی‌که رودابه می‌خواهد بچه‌ خود، رستم را به دنیا بیاورد به علت درشتی کودک قادر به زاییدن او به‌طور طبیعی نمی‌شود و چنان بی‌حال شده که احتمال مرگ او می‌رود.
فردوسی سنگینی و درشتی کودک در شکم مادر را این‌گونه وصف می‌نماید:
تو گویی به سنگستش آکنده پوست
 و یا ز آهن‌ست آن‌که بوده دروست
تا اینکه خبر به زال می‌دهند که رودابه در حال مرگ است:
یکایک به‌دستان رسید آگهی
 که پژمرده شد برگ «سرو سَهی»
شبستان همه بندگان کنده موی
 برهنه سر و موی و تر کرده روی
در این هنگام زال به اندیشه‌ پر سیمرغ می‌افتد:
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
 و زان پر سیمرغ لختی بسوخت
بی‌درنگ سیمرغ ظاهر می‌شود. او به زال دلداری داده و کودک را این‌گونه توصیف می‌کند:
ازین «سرو سیمینِ برمایه‌روی»
 یکی کودک آید تو را نام‌جوی
به‌ بالای سرو و به نیروی پیل
 به‌انگشت خشت افکند بر دو میل
سپس سفارش می‌کند ابزار کاردپزشکی را آماده کنند:
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادلِ پُرفسون
و این‌گونه دستور می‌دهد:
نخستین به می‌ «ماه» را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پَست کن
مرد بینادل باید چنین کند:
شکافد تهی‌گاه «سرو سهی»
 نباشد مر او را ز درد آگهی
سپس دستور چگونگی دوختن زخم و ساختن و گذاشتن مرهم آن را می‌دهد:
گیاهی که گویم تو با شیر و مشک
 بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
و به پرواز در می‌آید و می‌رود. وقتی رودابه می‌شنود که چگونه می‌خواهند کودک را از شکم او بیرون بکشند، شگفت‌زده و نگران می‌شود و می‌گوید این‌کار پیشینه ندارد:
فرو ریخت سیندخت از دیده خون
که کودک ز پهلو کی آید برون؟
اما برابر راهنمایی سیمرغ:
بیامد یکی موبد چیره‌دست
مر آن «ماهرخ» را به‌ می کرد مست
سرانجام بچه زاده می‌شود، ولی همه‌ از دیدن بچه شگفت‌زده می‌شوند:
شگفت اندرو مانده شد مرد و زن
که نشنید کس بچه‌ پیلتن
شبان‌روز مادر ز می خفته بود
ز می خفته و دل ز هُش رفته بود
همان زخمگاهش فرو دوختند
 به‌دارو همه درد بسپوختند
حال این بحث پیش می‌آید که در این داستان، یک سزارین در سده‌‌ بیست‌ویکم  (که درست‌تر است رستم‌زایی بخوانیمش، چنانکه هنوز در سیستان این‌گونه کاردپزشکی را رستم‌زا می‌گویند) انجام شده است که هم بیهوشی و کاردپزشکی در آن تشریح شده و هم بخیه زدن محل شکاف و داروی التیام‌بخش آن. از همه مهم‌تر اینکه چرا فردوسی گفته این گیاه را در سایه خشک کنید، بعد آن را کوبیده و با شیر و مشک درآمیخته و مرهم درست کنید. آیا فردوسی در بیش از ده سده‌‌‌ پیش، سبزینه‌ (کلورفیل) درون گیاهان را می‌شناخته و می‌دانسته است که نور خورشید آن را از بین می‌برد؟
امروزه خانم‌های خانه‌دار که سبزی‌ها و دانه‌های خوراکی را خشک می‌کنند، آن را در اتاق‌ها و انبارهایی‌ که آفتاب در آن نتابد پهن می‌کنند که سبزینه‌ خود را از دست ندهد.
شگفتی های پزشکی در شاهنامه به این مورد خلاصه نمی‌شود و موارد گوناگونی را می توان یافت که نشان از علم پزشکی در روزگار پیشین دارد؛ ولی رستم زایی یا سزارین در روزگار فردوسی، نشان از علم پزشکی پیشرفته در آن روزگار دارد.