خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1372 / کتاب «صلابت سازندگی»

خاطرات روزانه / آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1372 / کتاب «صلابت سازندگی»

  • چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۷۲

چهارشنبه 5 آبان 1372  | 11 جمادی الاول 1414 27 اکتبر 1993

 

بعد از نماز صبح، کمی در بالکن اتاق که مُشرف به دریاست، قدم زدم. باد سردی می‌وزید. برای برگشت، درب اتاق را عوضی گرفتم و مهدی را بیدار کردم. پس از صرف صبحانه، آقای نهاوندیان، سفیرمان برای توضیحات و توجیه برنامه آمد. سپس آقای حیدرعلی‌اف آمد، با هم به مزار شهدا رفتیم؛ محل جالبی است. در گذشته قبرستان بوده و در زمان کمونیست‌ها به پارک تبدیل شده و پس از درگیری حکومت شوروی با مردم قبل از فروپاشی شوروی که نود نفر از مردم شهید شده‌اند، با دفن اجساد شهدا در اینجا، مزار شهدا شده و سپس شهدای جنگ قره‌باغ را هم در اینجا دفن کرده‌اند. گفتند اکنون حدود دو هزار شهید در آنجا دفن است. روی تپه با شیب مناسبی است و درخت‌های انبوه و زمین فراوان دارد و به شکل خوبی نظم و آرایش یافته است. گفتند ده هزار شهید و بیست و پنج هزار معلول از جنگ با ارامنه دارند.

بعد از اهدای تاج‌گل و قرائت فاتحه و گشتی در میان قبرها و سئوال و جواب‌های زیاد، برای عیادت مجروحان جنگ، به سوی بیمارستان حرکت کردیم. وزیر کشور خوشامد گفت و رییس بیمارستان که یک افسر پلیس بود، توضیحات می‌داد. بیمارستان از نیروی انتظامی است و بیشتر مجروحان از پلیس بودند. گفتند بیست و پنج بیمارستان دارند. روی تخت‌ها با نُه نفر از مجروحین صحبت کردم. در سالن دیگر جمع بیشتری بودند. چند نفری پاهایشان قطع شده و تعدادی در ایران معالجه شده بودند. گفتند تاکنون یکصدوهشت مجروح صعب‌العلاج را به ایران فرستاده‌اند و در تهران و تبریز و رشت معالجه شده‌اند؛ خیلی راضی و متشکر بودند.

در سالنی در زیرزمین، رییس بیمارستان صحبت تشکرآمیز از حمایت‌های ایران کرد و من صحبت کوتاه تشویق‌آمیز برای رزمندگان کردم.[1] آقای علی‌اف هم صحبت کوتاهی دربارة جنگ و تشکر از ما داشت. روحیه و برخورد رزمندگان بد نبود، ولی با آن حالی که رزمندگان مجروح ما در دوران جنگ داشتند، خیلی تفاوت دارند. بعضی‌ها افسرده بودند. هدایایی شامل سی هزار روبل به هر یک دادیم.

برای مذاکرات خصوصی به مقر ریاست جمهوری رفتیم. ساختمان مجللی است. دکتر ولایتی و آقای حسن‌اف هم بودند و سفیرمان مترجم بود. به محض نشستن، تلفن زنگ زد و صحبت کرد و معلوم شد که مربوط به جنگ است؛ آقای علی‌اف گفت، خبر می‌دهند ارس طرف منطقه زنگلان، زیر آتش انبوه ارامنه است و مردم برای فرار به ایران از رود ارس عبور می‌کنند و تلفات می‌دهند. عاجزانه استمداد کرد. احتمال می‌دادیم که مقداری هم جوسازی و مقدمه‌چینی برای مطلب اصلی مذاکرات خصوصی است، ولی خالی از حقیقت هم نیست.

 نقشه آوردند و توضیح دادند. معلوم شد که اگر زنگلان سقوط کند، از مرز ارمنستان تا نزدیک پارس‌آباد، ارامنه به مرز ما در شمال ارس می‌چسبند. پیشنهاد مشخص با اصرار این است که ما در جنگ به نفع آنها شرکت کنیم. صریحاً می‌گویند ما همه آذربایجان را در اختیار شما می‌گذاریم و آماده‌ایم جمهوری اسلامی در آذربایجان تشکیل شود و بدون کمک ایران، نمی‌توانیم دفاع کنیم و امکان پیشرفت ارامنه تا باکو هم وجود دارد. نقشه ارمنستان بزرگ را که گویا ارامنه در سال 1980 منتشر کرده‌اند، نشان دادندکه در آنجا از دریای سیاه تا دریای خزر و از جنوب تا ارومیه و از غرب، خاک ترکیه تا سوریه را شامل شده است. گفتم این تصمیم بسیار بزرگی است که آثار فراوان منطقه‌ای و جهانی دارد و باید عواقب آن در هر جهت بررسی شود و باید در تهران بررسی کنیم و جواب بدهیم، ولی کار فوری این است که تلاش کنیم، فعلاً آتش‌بس برقرار شود و شما باید مقاومت کنید که زنگلان از دست نرود.

برای این منظور، دکتر ولایتی در همان جلسه با معاون وزیر امورخارجه ارمنستان تماس گرفت و پیام مرا برای رئیس ‌جمهور ارمنستان منتقل کرد که گفتم در تلفن قبلی‌مان قرار شد، ارامنه از حدود فعلی دیگر پیشرفت نکنند و عملیات چند روز اخیر، نقض آن قرار است و با لحنی آرام، نوعی تهدید نمودیم. اجازه خواست که رئیس ‌جمهور ارمنستان با شخص من تلفنی صحبت کند؛ موافقت کردم.

با تأخیر زیاد به جلسه مذاکرات رسمی رفتیم. خبرنگاران تا آخر جلسه ماندند و من و آقای حیدر علی‌اف دربارة اهمیت همکاری‌ها و موارد فراوان همکاری صحبت کردیم. دربارة جنگ به نحوی به نفع آذربایجان حرف زدم.

باز به جلسه خصوصی برگشتیم. نتایج تلفن‌ها را بررسی کردیم و با آقای علی‌اف به شعبه بانک ملی ایران در باکو رفتیم. رییس بانک و دکتر عادلی گزارش دادند. از مشتریان زیاد که اکثراً ایرانی‌اند، راضی بودند. سپس حسابی به نام آقای علی‌اف افتتاح شد. به سئوال خبرنگاری جواب دادم و برگشتیم.

 در مسیر حرکت‌مان در خیابان، معمولاً اجتماعات انبوهی از مردم جمع می‌شوند و ابراز احساسات می‌کنند و باعث تعجب من و همراهان و خود آذری‌هاست و بی‌سابقه است؛ آهسته حرکت می‌کنیم که پاسخ به احساسات بدهیم. ناهار را با همراهان خوردیم. بعد از کمی استراحت و نماز، با همراهی آقای علی‌اف به یک پالایشگاه نفت رفتیم. در آنجا واحد جدیدی را به تولید رسانده بودند. در گزارش رییس پالایشگاه، به نظرمان رسید که فوق‌العاده ارزان تمام شده است. به آقای آقازاده، [وزیر نفت]، گفتم سریعاً معلوم شود که وضع چگونه است. مهدی و یکی از معاونان وزیر نفت برای بررسی ماندند.

 من و آقای حیدر علی‌اف صحبت کوتاه تشویق‌آمیز کردیم. کارکنان به گرمی از ما استقبال کردند. خانمی که دسته‌گل آورده بود و می‌خواست دست بدهد، به نحوی دیگر محبت‌اش را پاسخ دادم که نرنجد. گفتند پالایشگاه باکو، با یکصدوبیست وپنج سال سابقه، اولین و قدیمی‌ترین پالایشگاه در منطقه است.

 از آنجا برای افتتاح کار اجرایی ساختمان مجتمع فرهنگی و آموزشی ایرانیان رفتیم. این مجتمع در یکی از محلات خوب باکو در سی هزار متر زمین احداث می‌شود و طرح آن بسیار مفصل است. گزارشی از اقدامات جاری آموزشی و برنامه آینده دادند. آقای علی‌اف و من صحبت کردیم[2] و کلنگ زنی توسط هر دوی ما انجام شد. آقای علی اف با اطوار جالبی کلنگ زد که باعث تشویق حاضران شد. در همه مسیرها از کارهای عمرانی دوران چهارده ساله ریاست خودش بر آذربایجان در شوروی سابق توضیح می‌داد. تقریباً همه ساختمان‌های مهم، خیابان و میدان‌های مهم را او احداث کرده و به همین جهت، نزد مردم محبوب است. حقیقتاً کارهای مهمی کرده، از جمله ساختمان‌های دولتی و سالن‌های بسیار بزرگ و مجهز و صنایع نسبتاً مهم و توسعه کشاورزی و انگور و پنبه.

فرصتی پیش آمد. خسته بودم، مقداری استراحت کردم. آقایان روحانی، ولایتی و واعظی آمدند. در رابطه با موضع‌مان درخصوص جنگ قره‌باغ مذاکره کردیم. باز هم جلسه خصوصی با علی اف دربارة حمایت از آنها در جنگ با ارامنه داشتیم و نهایتاً جمع بندی به این صورت شد که برای تحقق آتش‌بس و حفظ زنگلان و عقب نشینی، تلاش سیاسی کنیم و راه‌هایمان را برای کمک به محاصره شدگان زنگلان باز بگذاریم و مانوری در مرز داشته باشیم، تا نظامیان ما دربارة کیفیت دفاع، مذاکره کنند و پیشنهاد اتحاد دفاعی را در تهران بررسی کنیم و سپس جواب دهیم. خبر دادند که از شدت گلوله باران کاسته شده است.

 با این خبر به جلسه ضیافت شام رفتیم. سالن بسیار وسیعی دارند و صدها مهمان دعوت کرده بودند. چند قطعه موسیقی اجرا کردند. بعد از شام مسأله آتش‌بس را پیگیری کردیم؛ معلوم شد اجرا شده است. دیر وقت خوابیدم.

 

 

[1] - رجوع‌کنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های سال 1372»، دفتر نشر معارف انقلاب،1394.

[2] - رجوع‌کنید ← کتاب «هاشمی رفسنجانی، سخنرانی‌های سال 1372»، دفتر نشر معارف انقلاب،1394.