خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه/ آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال ۱۳۶۷ / کتاب پایان دفاع آغاز بازسازی

خاطرات روزانه/ آیت الله هاشمی رفسنجانی/ سال ۱۳۶۷ / کتاب پایان دفاع آغاز بازسازی

«ما در صلح جدی هستیم»

  • تهران
  • شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۶۷
پاسخ صریح امام به پیشنهاد عملیات متقابل علیه عراق

 

شنبه 15 مرداد    |   22 ذیحجه 1408                         6 آگوست 1988

به مجلس رفتم. در گزارش‌ها پیشرفتی در روند صلح دیده می‌شود. عراقی‌ها زمزمه پذیرش را آغاز کرده‌اند، ولی تحت فشار حامیان. ساعت ده صبح هیأت رئیسه مجلس جلسه داشت. درباره شروع کار مجلس مذاکره کردیم. در نتیجه نظر این شد که اگر کار مجلس شروع شود، توجه مردم از جبهه کم می‌شود. قرار شد که بیانیه بدهیم و ادامه توقف کار مجلس را مطابق برنامه، به منظور حضور نمایندگان در کار جنگ اعلان داریم.

سفیر هند آمد. درخواست شرکت در بازسازی بعد از جنگ برای هند و کمک به آزادی یک گروگان هندی الاصل آمریکایی در لبنان را داشت. ظهر آقای شمخانی آمد. طرح عملیاتی سپاه را آورد. گفت سیصد گردان نیرو حاضر است و باز هم آمدن نیرو ادامه دارد. عملیات مشروط به تجاوز جدید عراق است که اگر تجاوزی نکند، ما هم نباید اقدامی کنیم. امام نهی فرموده‌اند و گفته‌اند ما در صلح جدی هستیم.

عصر آقای [مرتضی] الویری آمد و گفت طبق نظر کارشناسان به این زودی نمی‌توانیم کار زیادی در امور رفاهی مردم داشته باشیم و لذا نباید به مردم وعده رفاه داد. عصر کارهای مجلس و جنگ را انجام دادم.

آقای [سید محمد] خاتمی اطلاع داد که صدام ضمن نطقی اعلان کرده است که آتش‌بس را می‌پذیرد و شرط مذاکرات مستقیم با ایران قبل از آتش‌بس را پس می‌گیرد، به شرط اینکه بعد از آتش‌بس، ایران مذاکرات مستقیم را بپذیرد.

شب جلسه سران قوا در دفتر من بود. رئیس جمهور در جبهه هستند. آقایان [محمد جواد] لاریجانی و [سیروس] ناصری از وزارت خارجه آمدند؛ پیشرفت کار در سازمان ملل را گفتند و درباره خط مشی آینده مشورت شد. قرار شد مذاکره مستقیم پس از آتش‌بس پذیرفته شود.

آقای لاریجانی گزارش سفر به شوروی را داد و گفت روس‌ها از موضع پائین برخورد کرده‌اند. خواستار گرمی روابط‌اند و از گرم شدن روابط ما با غرب نگرانند و از اینکه من آقای وورنتیف [معاون وزیر خارجه اتحاد جماهیر شوروی] را در سفر تهران به ملاقات نپذیرفتم، نگرانند. گفته‌اند فلانی چرا از ما رنجیده است؟ درباره تشکیلات ارتش و سپاه هم بحث شد. دیر وقت به خانه آمدم. یاسر از جبهه آمده و مهدی تلفن کرد که برای انتقال نیرو هواپیما لازم است.