خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی سال / سال 1362 / کتاب «آرامش وچالش»

    نماز جمعه را به عهده آقای ربانی املشی قرار دادم. پیش از ظهر آقای [محسن]دعاگو معاون وزارت آموزش و پرورش آمد؛ کارشان با آقای [علی اکبر]پرورش [وزیر آموزش و پرورش] به مرحله بحرانی رسیده است. از اول اختلافاتی داشتند اما اخیراً آقای پرورش از ایشان خواسته، کنار برود. بیشتر بر سر امور تربیتی و گزینش، اختلاف داشته و دارند؛ قرار شد با رئیس جمهور مشورت کنیم و جلسه‏ای برای رسیدگی به اختلافات داشته باشیم.

    اخبار صبح گفت که دیشب عراقیها، چهار موشک از راه دور به دزفول و دو موشک به اندیمشک زده‏اند و جمعی شهید و مجروح شده و حدود هشتصد خانه و مغازه ویران شده؛ قساوت عجیبی است که در دل شب، مردم را این چنین با موشکهای زمین به زمین، قتل عام کنند. نشان استیصال صدام است. نخست وزیر گفت که هیأتی را اعزام می‏کند و قرار شد، نماینده‏ای از طرف من هم در هیأت باشد. آقای جمی امام جمعه آبادان هم تلفن کرد و پیشنهاد اعزام نماینده را داشت.

    عصر برای دیدن آقای [محمد]موسوی خوئینی‏ها - که از مکه برگشته - به منزلشان رفتم. گزارش مفصلی راجع به مسائل و حوادث حج داد و راجع به طرح مسائل آنجا مشورت کرد. شب جمعی از بستگان آمدند. آخرین آمار شهدای اندیمشک و دزفول 75 شهید و بیش از 200 مجروح، اعلان شد.