هاشمی رفسنجانی: الذی لیس کمثله شخص! --- یادداشت عطاءالله مهاجرانی
هاشمی رفسنجانی: الذی لیس کمثله شخص!
این عنوان را از طلال سلمان روزنامه نگار برجسته لبنانی و سردبیر السفیر وام گرفته ام. او در سوک هانی فحص، که برای من هم بمثابه دوستی شفیق و پرمهر بود، از همین عنوان یا تیتر استفاده کرد. این شیوه و یا سبک نگارش طلال سلمان بود که طنین ایات را در نوشته هایش می توان دید.آهنگ قلمِ طلال سلمان است. چنان که بر روی میزش هم این ایه قرآنی نصب شده بود: الذی علم بالقلم
واقعیت این است که اگر برای هانی فحص نظیری نمی شناسیم. اما هاشمی رفسنجانی!؟ نه تنها نظیری نداشت، بلکه گمان نمی کنم در اینده هم ملت ما شاهد فردی با مختصات هاشمی رفسنجانی باشد. او یک شخصیت مرکّب بود. ابعاد محتلفی داشت. جغرافیا و تاریخ و وضعیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران و منطقه دست به دست هم دادند و او در چنین بوته ای، بوتهٔ انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ساخته شد. این اقبال را داشتم که بیست و پنج سال با ایشان آشنا و یا همکارنزدیک بودم. هشت سال به عنوان معاون امور حقوقی و پارلمانی، چهارسال نماینده دوره اول و نیز عضو هیات رئیسه در بخشی از آن دوره، در دوران وزارت هم به مناسبت های مختلف ایشان را می دیدم و به ایشان پناه می بردم و یاری و راهنمایی می خواستم. در هر دیدار جلوه تازه ای از شخصیت ایشان بروز و نمود پیدا می کرد.او برای من و نسل ما که در حلقه مدیران نسل اول انقلاب بودیم، نماینده مجلس و… به مثابه راهنما بود. چه ویژگی هایی داشت که او را در چنان موقعیتی قرار داده بود؟
یکم: هاشمی بیشتر اهل اندیشه و دقت بود. تعقل و تفکر و تدبر. نکته بین بود با همان دقت هایی که در فهم این واژه ها در قرآن مجید وجود دارد. تفسیر راهنمای او شاهد این سخن است. تفاسیر قرآن مجید را اگر بر حسب طبقه بندی زمانی بخوانیم. مثلا از طبری شروع کنیم تا تفسیر های معاصر. می بینیم که بخش عمده تفاسیر متاخر، از تفاسیر متقدم اقتباس شده است. تفسیر راهنما این گونه نیست. البته زندان هم که سرچشمه اندیشیدن و آفرینش این تفسیر بوده است، فضایی است برای اندیشیدن و غور کردن.
این شیوه هاشمی در سخن گفتن او، در اداره جلسات مجلس و دولت و مجمع به روشنی دیده می شد. خوب گوش کردن، دقیق اندیشیدن، رشته سخن و فکر را نگاه داشتن و به استنتاج روشن رسیدن.
عبدالعزیز روّاس مشاور ارشد، سلطان قابوس با من تماس گرفت که می خواهد به ایران بیاید و ملاقاتی با آقای هاشمی داشته باشد. هنوز اشغال عراق اتفاق نیفتاده بود. اقای هاشمی به ایشان خوشامد گفت و گفت: من آماده شنیدن سخنان شما هستم. رواس گفت: شما بزرگ ما هستید و با تجربه من ترجیح می دهم شما صحبت کنید. آقای هاشمی گفت: رسم ما این است که مهمان عزیز است و او پیش قدم در سخن باشد؛ حالا که شما می خواهید من شروع کنم. با اجازه شما این پرسش را مطرح می کنم؛ دیروز آقای بن علوی وزیر خارجه شما گفت: آمریکا به عراق حمله می کند. می خواستم بپرسم که این موضوع تحلیل شماست یا اطلاع از حمله امریکا دارید؟ بحث شروع شد و در همان بستری مدیریت شد که اقای هاشمی می خواست. درست مثل یک معمار بحث را مدیریت می کرد و شکل می داد و به نتیجه می رسانید. من در عمرم که با اشخاص محتلف آشنا بوده ام و کار کرده ام، این ویژگی درخشنده را در دیگری ندیدم. اقتصاد کلمه در سخن خود و نیز دقت مدام و پرسشگری میناگرانه در بحث
دوم: او انسان عرصه های مهم و فردی با همت عالی بود. این تعبیر از امام حسین علیه السلام است که ان الله یحب معالی الامور. خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد. انقلاب یک کار بزرگ بود و هاشمی در معماری آن نقش درجه اول پس از آیه الله خمینی داشت. در واقع او سازمانده بود. به این سرفصل ها و نقش دوران ساز او در هر کدام نگاه کنید:
انقلاب اسلامی
شکل گیری نظام
نهاد مجلس شورای اسلامی
جنگ تحمیلی
سازندگی کشور پس از ویرانه های جنگ
دانشگاه آزاد
مترو تهران
سازمان دهی موقعیت منطقه ای و جهانی ایران
او هم در موقعیت کانونی و تصمیم گیری در این مراحل بود و هم در نقش برنامه ریز و سازمانده عمل می کرد.
سوم: او همان سادگی و صفای اهل روستا، همان هوش طبیعی و چالاکی و چابکی را در کار و زندگی داشت. یک بار با یکی از وزرا که لبّاده سنگینی پوشیده بود، در حالی که لبه لباده را لمس می کرد و تعریف می کرد ، به شوخی گفت: از این بار خسته نمی شوی! راحتی؟ خدا وکیلی ؟ حرف زدنش، راه رفتنش، اشاره هایش همه راحت و دوست داشتنی بود. بی هیچ نقشی از تصنع.
چهارم: هاشمی ایمان ناب و صیقل خورده ای داشت. او که انسان تصمیم گیرنده در جنگ و مدیریت عالی کشور بود، بسیار پر عاطفه بود و اشکی روان داشت. وقتی می خواست روضه هم بخواند، گریه اش می گرفت بغضش می شکست. نه آن گریه های نمایشی جیغی که با چشمان خشک روضه خوان دیده اید. اشک از چشمانش می چکید. راحت و روان.
پنجم: هاشمی افق دید روشنی داشت. بی دلیل نیست که در دهه بیست عمر خود کتاب امیرکبیر را نوشت و کتاب سرگذشت فلسطین اکرم زعیتر را ترجمه کرد. هر دو کتاب افق دید ملی، منطقه ای و جهانی او را نشان می دهد.
ششم: خوش بینی و حسن ظن به انسان ها. می گفت من تمام مدتی که در زندان بودم، همیشه این حال را داشتم که فردا آزاد می شوم! در مجلس اول، نسبت به پرونده یکی از نمایندگان شمال اعتراض شده بود. روحانی بود که مدتی از عمر را در لبنان گذرانده بود. مخالف اعتبار نامه ایشان گفت: ایشان مادر آقای قَدَر، سفیر وقت ایران در لبنان را به مکه برده است! فکر می کرد خیلی حرف انقلابی زده و کارنامه نماینده را ملکوک کرده است. آقای هاشمی پس از سخن ایشان گفت: اگر سفیر وقت ایران از من هم می خواست مادرش را به مکه ببرم، همین کار را می کردم. این که یک وظیفه اخلاقی انسانی ماست. پیرزنی تنها نگران انجام وظایف حج اش بوده است. قدر مشترک این موارد که بسیارند، همان حسن ظن ایشان بود. به عبارت دیگر هاشمی در تمام عمر بدون کینه زندگی کرد.
هفتم: هاشمی در کنار رابطه مدیریتی دقیق و پرسشگرانه و منضبط با مدیران خود، از آنان حمایت می کرد و رابطه ای دوستی و پر مهر و عاطفی با مدیران خود داشت.
خوشبختانه با نگارش خاطرات، بسیاری از این امور ، در دسترس است و می توان شخصیت هاشمی را از متن و نیز لا به لای سطور شناخت.
هاشمی شخصیتی بود و هست که انسان دلش برای او تنگ می شد و می شود! هیهات ان یاتی الزمان بمثله!