حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • مردی خوشبین به آینده -- یادداشت سعید حجاریان

مردی خوشبین به آینده -- یادداشت سعید حجاریان

منبع : پایتخت کهن

  • تهران
  • شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵

مرگ مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی ناگهانی بود و جامعــه ای را در حیرت فرو بــرد. البته تنش به ناز طبیبان نیاز نیفتاد و راحت سر به بالین مرگ گذاشت و از آنجا که گفتهاند »کفی بالموت و اذا واعظا« )مرگ بهترین پند دهنده اســت( بر همه ماست که مرگ را در چنــد قدمی خود بدانیم و از آن پند بگیریم. آقای هاشمیرفسنجانی به قول بعضیها شناسنامه انقالب بود اما نمیتوان گفت با دفن ایشــان، انقالب نیز دفن شــده است. یا اینکه برای انتخابات ریاست جمهوری، شــورای نگهبان ایشــان را رد صالحیت کرد، عدهای گفتند مگر میشــود شناسنامه انقالب را باطل کرد؟! امــا به گمان من در این جمالت مقداری اغراق نهفته است چرا که انقالب با مرگ امام نیز باطل نشد؛ انقالب متعلق به مــردم بود و مردم را نمیتوان باطل و دفن کرد. به رســم معهود، من درباره درگذشتگان جز به نیکی یــاد نمیکنم و نقدهای خود را میگذارم برای زمانی کــه از مرگشــان فاصله گرفته باشــیم. لذا در اینجا میخواهم از خصال حمیده ایشان نکاتی را بازگو کنم: 1 )آیتاهلل هاشــمی مردی بــود خوشبین به آینده و نمیگذاشــت که حرمانها و عســرتها او را از پای بینــدازد. در زمان حکومت پهلوی، زمانی که ایشــان ُرد، مشــهور بود که تا در سلول در زندان به ســر میب عمومــی را میزدند یا صدایــش میکردند، میگفت میخواهند آزادم کنند. برعکس مرحوم ربانی شیرازی کــه میگفت میخواهند ما را اعــدام کنند. یعنی به بیان فالسفه، آقای هاشمی optimist( خوشبین( و آقای ربانی pessimist(بدبین( بود. 2 )ایشــان برای زندگیاش برنامه داشت. به این معنا که به قضایا نگاه عینی داشــت چرا که آن مرحوم در زمان شاه، هم جهاندیده و هم تجارتپیشه بود و هم در حوزه ساختوساز فعالیت داشت و هم با گروههای چریکــی مرتبط بود لذا نبض سیاســت و اجتماع در دستاش بود. 3 )خاطرم هست که در کتابخانه اسالمی دانشکدهمان دو کتــاب مــورد توجه دوســتان بود، یکــی کتاب »امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار« اثر اکبرهاشمی رفســنجانی و دیگری ترجمه کتابــی بهنام »ادعانامه علیه تمدن غرب« اثر سیدقطب. هر دو کتاب برای ما جذاب بود اما آن دو کتاب بیانگر دو دیدگاه برای تحوالت سیاســی بــود؛ امیرکبیر به دنبال اصالح سیستم بود اما سیدقطب بهدنبال مبارزه با غرب و همچنین سازماندهی اخوانالمسلمین بود که متأسفانه این نگاه پاناسالمیستی با نگاه پانعربیستی جمــال عبدالناصر تصادم یافت و منجر به قتل وی به دست ناصر شد. البته آقای هاشمی بعد از آنکه اکثریت ســازمان مجاهدین خلق تغییر مرام دادند و بهسمت مارکسیسم روی آوردند از آنها دل کند و در آخرین برخوردش با بهرام آرام در خانه محل قرارشــان مورد توهین و بیادبی قرار گرفت که ســنگبنای توهین به آقای هاشــمی در آنجا گذاشته شــد. بعد از پیروزی انقالب، چنانکه اشــاره شــد آقای هاشمی برای خود برنامه داشــت و به دوســتان گفته بود که سه مسئله وجود دارد که اگر در زمان حیات امام حل نشــود بعد از امام حل نشــده باقی خواهند ماند و کســی نیست که این گرهها را باز کند. اولین مســئله، پایان جنگ بود. چرا که جنگ برای جمهوری اســامی حیثیتی شــده بود و با آن همه شــهید و مجــروح و صدمات راه بازگشــتی برای کشــور باقی نمانده بود و امام نیز شــک در جنگ را خیانت به پیغمبر میدانســت اما آقای هاشمی با نامههایی که از سپاه و دولت گرفت و ُرد، بالعیان نشــان داد که راهی جز پذیرش نزد امام ب قطعنامه وجود ندارد. مســئله دوم، رهبری بعد از امام بود؛ مطابق قانون اساســی رهبری باید از میان مراجع تقلیــد یا بهگونه شــورایی انتخاب میشــد اما آقای هاشــمی این پرســش را مطرح میکرد که مراجع ما به توجه به ســن باال و دور بودن از اوضاع کشورداری چگونه خواهند توانست بهگونه شورایی کشور را اداره کنند؟ لذا آن مرحوم از امام درخواست کرد که اجازه ترمیم قانون اساســی را بدهــد و رهبری را در فردی مجتهد و نه مرجع خالصه نماید. ســومین مســئله مربوط به این اعتقاد ایشان بود که رابطــه ایران و آمریکا باید در زمــان حیات امام حل شــود؛ در این زمینه تالشهایی صورت گرفت که به ماجرای مکفارلین مشهور است اما روزنامه الشراع آن را فاش کرد و ایــن پروژه ناکام ماند و کماکان ناتمام مانده است. ً خاطراتی از مرحوم فــارغ از موارد فوق، من شــخصا آیتاهلل هاشــمی دارم که در ذیل به گزیدهای از آنها اشاره میکنم: زمانی که ایشان بهعنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند، نزدشان رفتم و چهار مطلب را در میان گذاشتم 1 )بــا تجاربی که در اختیار داشــتم طرح تشــکیل »شورای عالی امنیت ملی« را که پیشتر نوشته بودم به ایشــان ارائه کردم چون قب ًال در اســناد باقی مانده از دولــت قبل و بعضی از کتابهــا نمونههایی چون Council Security National (NSC ) متعلق به امریکا و چند کشــور دیگــر را دیده بودم، احســاس کردم جای چنین نهادی برای ایران خالی است؛ ایشان استقبال کرد و قول داد که طرح را بخواند و آن را در شــورای بازنگری قانون اساسی مطرح کند که االن آن طرح با حک و اصالح تبدیل به اصل 176 قانون اساسی شده است. 2 )بــا توجه به گفتوگوی قبل، به ایشــان گفتم که »شــورای عالی امنیت ملی« نیازمند یک اتاق فکر یا بــه قول فرنگیها tank think اســت از این جهت کلیاتی برای ایشــان توضیح دادم که در نهایت »مرکز تحقیقات اســتراتژیک« تشکیل شد که من در زمان ریاســتجمهوری ایشــان با هر دو مرکــز همکاری میکردم. 3 )مطلب دیگری که با آن مرحوم مطرح کردم مربوط به وزیر اطالعات بود؛ به دالیلی که به ایشــان توضیح دادم استدالل کردم که وزیر معرفی شده توسط ایشان )آقای علی فالحیان( مناســب تصدی این مسئولیت ً آن فرد به مجلس نیســت اما ایشان نپذیرفت و نهایتا معرفی شد. 4 )دیگر موضوع آن روز مربوط به شــایعه ضدانقالب در خارج از کشور بود که گفته بودند آمریکا میخواهد پولهای بلوکه شــده ایران را به دولت شما بازگرداند. مــن گفتم شــما میخواهید کابینهتان را شــب 28 مــرداد به مجلس معرفی کنید که این موضوع یادآور کودتای زاهدی اســت که دولت بیگانه طالهای ایران را بــه مصدق نداد اما بعد از کودتــا آنها را به دولت زاهدی برگرداند.  لذا پیشــنهاد کردم که کابینه اول آقای هاشــمی با یکیدو روز تأخیر معرفی شــود اما ایشــان این تذکر را جــدی نگرفت و کابینه در زمان مورد نظرشــان به مجلس معرفی شــد. آیتاهلل هاشمی فردی بود اهل توکل و رضا، و نمیگذاشت مسائل او را از پای درآورد؛ در شدیدترین حاالت راضی به قضا بود و فقط بهگمانم در زمان دولتهای نهم و دهم بود که ایشان بهشدت نسبت به آینده کشور نگران شده بود و به هر مناسبت انتقاداتش را نسبت به آن دولت ابراز میکرد. من هیچگاه ایشان را نگرانتر از آن مقطع ندیده بودم بهحدی که وقتی آقای روحانی به ریاســتجمهوری برگزیده شــد، گفــت: »االن میتوانم راحت بمیرم.« مشــهور اســت که میگوینــد »اذا مــات العالِم ثلم فیاالســام ثلمه ال یسدها شی«؛ یعنی اگر عالمی از دنیا برود در اســام خللی وارد میشود که هیچ چیز ً، فارغ از جنبه دینی، به نمیتوانــد آن را پر کنــد. اوال لحاظ سیاســی فقدان آقای هاشمی خللی در فضای سیاســی ایران به وجود آورد که بعید است کسی قادر به جبران کردن آن باشد. فیالمثل، ارتباط آن مرحوم با رهبری بهگونهای بود که ایشان میتوانست همدالنه و مشفقانه نقطهنظراتش را بدون پروایی بگوید که گمان نکنم میان اصالحطلبان و اصولگرایان فردی در این سطح وجود داشته باشد. ً، اســاتید حوزه و مراجع بــه دلیل تلمذ آیتاهلل ثانیا هاشــمی در حوزه علمیه، به وی اعتماد کامل داشتند و ایــن اعتماد، از آن مرحوم نیرویی ســاخته بود که میتوانست میان مقتضیات اجرایی کشور که متغیر و عرفی هســتند با تصلب حاکم بر حوزهها آشتی برقرار کنــد بهخصوص اینکه موقعیت وی در مقام ریاســت مجمع تشخیص مصلحت نظام مقتضای چنین امری ً، بهعلت میانهروی و مشــی معتدل، ایشــان بود. ثالثا میتوانســت میان جناحهای سیاســی کشور موازنه و آشــتی برقــرار کند و در مواقع حــاد حتی بهمثابه یــک »نهاد حل منازعه« )resolution conflict institution )عمل کند لذا اینکه میگویند فقدان ُلمهای به عالم سیاســت وارد آورده است، پر ایشــان ث بیراه نیست.

رحمهاهلل علیه، رحمه واسعه