مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره ۸۰ سالگی

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره ۸۰ سالگی

مصاحبه‌کننده: محمد محمودی، دبیر اجرایی پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

  • تهران - مجمع تشخیص مصلحت نظام
  • سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
خاطرات روستا و تحصیل در مکتبخانه/ معمم شدن هاشمی رفسنجانی/ نگاه متفاوت مردم به روحانیت در سالهای قبل از انقلاب/ علل پوشیدن لباس روحانیت/ هاشمی رفسنجانی از حجت الاسلام تا آیت‌الله/ درس خارج و اجتهاد هاشمی رفسنجانی/ علل عدم تدریس هاشمی رفسنجانی در حوزه‌های علمیه/ هاشمی و ساعت جیبی/ مسیر تدریجی سکونت‌گاه‌های هاشمی رفسنجانی و خواندن خطبه‌های عقد/ دامادها و عروس‌های هاشمی رفسنجانی/ خاطراتی از عقد دست‌جمعی یک خانواده در کوه‌های زاگرس/ اوضاع سیاسی زمان مهاجرت هاشمی به قم/ نگاه هاشمی به اوباما/ علل رشد داعش در عراق/ نگاه تحلیلی به فراز و فرود مقاومت در فلسطین/ هاشمی، رکورددار شرکت در انتخابات/ اهمیت و بی‌اهمیتی عدم صلاحیت هاشمی توسط شورای نگهبان/ دستاوردهای ۲۸۸۳۵ روز عمر هاشمی رفسنجانی/ زندان و فرزندان هاشمی رفسنجانی و دعای خیر هاشمی برای خانواده و مردم

 

س- حضرت آیت‌الله هاشمی، مرحمت کردید که فرصت دادید. قریب 28800 روز از زندگی جناب‌عالی گذشته که حدود 19 هزار روز، حدود 60 سال را در فراز و نشیب زندگی سیاسی گذراندید. این مصاحبه با سؤال‌های غیرمعمول در رابطه کلیه فراز و فرودهای سپری شده است و آنچه امروز هستید و در آینده خواهید بود. اولین بار کی عمامه گذاشتید؟

ج- بسم الله الرحمن الرحیم. من 14 ساله بودم که همراه کاروان فامیلی زیارت عتبات عالیات، از روستای بهرمان به قم آمدیم تا آنها به کربلا بروند و ما هم با پسرعموی خودمان، مرحوم آیت‌الله هاشمیان برای تحصیل در قم بمانیم. هنوز مکلّف نشده بودم. ولی وقتی به قم آمدیم، در دو، سه روزی که پدر و مادرم بودند، برای من یک عبا، عمامه و قبا تهیه کردند. در سن 14 سالگی عمامه بر سرم گذاشتم و درس را شروع کردم. پدرم چون خیلی علاقمند بودند که ما روحانی باشیم، این کار را در آستانه سفر به کربلا کردند.

س- شما به صورت رسمی ملبّس شدید یا غیررسمی؟

ج- آن موقع حالت رسمی نداشتیم.

س- عمامه خودتان را از دست چه کسی گرفتید؟

ج- خودم به سرم بستم.

س- تا الان کت و شلوار هم پوشیدید؟

ج- وقتی که در روستا بودیم، گاهی می‌پوشیدیم. ولی از وقتی که عمامه بر سرم گذاشتم، دیگر نه. وقتی در سفرهای خارجی بودیم، شلوار، پالتو و بولوزداشتم. اما ازاین‌گونه کت و شلواری که شما دارید، محروم بودیم.

س- کت و شلوار را برای مردهای ایرانی می‌دانید که می‌پوشند. یک بار هم فرمودید: «در کت و دامن پوشیدن زن‌ها اشکالی نمی‌بینید»، این را تأیید می‌فرمایید؟

ج- الان هم می‌گویم. آن صحبت مربوط به زمانی است که به دانشگاه شهید بهشتی رفته بودم. جلسه‌ای با دانشگاهی‌ها بود. سالن بزرگی بود و همه جمع بودند و خانم‌های زیادی هم بودند. گفتند: شما می‌گویید که اگر زن با کت و دامن باشد، اشکالی ندارد، ولی اگر با کت و شلوار بیرون برویم، ما را هو می‌کنند. من گفتم: روی آن چادر پوشید. با آنها شوخی کردم.

س- قبل از انقلاب نگاه مردم به روحانیت چگونه بود؟

ج- آن موقع دو حالت بود. یک حالت، مظلومیتی بود که روحانیت در عصر پهلوی اول، یعنی رضاخان داشت. چون خیلی مظلوم و خلع لباس و مساجدها و حسینیه‌ها بسته شده بودند. فقط با اجازه دولتو امثال اینها می‌توانستند لباس بپوشند که خیلی کم اجازه می‌دادند. مردم، مسلمانان و متدینین خیلی مشتاق روحانیت بودند. واقعاً دلشان از دست آنچه که گذشته، خون بود. ولی آن موقع یک عده از متجددها بودند که تبلیغات بسیار وسیعی علیه قدیمی‌ها و سنتی‌ها داشتند. روحانیت هم در رأس قدیمی‌ها و سنتی‌ها بود و بعضی‌ها هو می‌کردند. مقطعی بر روحانیت گذشته که آنها را سوار ماشین نمی‌کردند و اگر آخوندی در ماشین بود و در راه پنچر می‌شد، آخوند را پیاده می‌کردند و می‌گفتند: نحسی تو باعث این کار شده است!

این مسأله در بعضی از نوشته‌ها و گفته‌های امام (ره) هست که چه بر سر خودشان آمده است! همان موقع‌ها که مثلاً سوار ماشین یا مینی‌بوس می‌شدیم، معمولاً رادیو داشتند و ترانه می‌گذاشتند. ما همسختگیر بودیم و مکرر اتفاق افتاد که از ماشین پیاده شدیم و در بیابان ایستادیم تا ماشین دیگری بیاید و ما را سوار کند. این دو طیف بودند. ولی توده مردم به آخوند خیلی علاقمند بودند و همین علاقه باعث شد که حوزه قم به سرعت تحکیم شد و دوباره روحانیت به سرعت و بیش از همیشه توسعه پیدا کرد.

س- الگوی شما برای پوشیدن لباس روحانیت چه کسی بود؟ چه شخصیتی بود؟

ج- اولاً پدر من عبا می‌پوشید و کت و شلوار نداشت. قبا داشت و گاهی شلمه‌ای دور سرش می‌بست. معمولاً لباس سفید از متقال هم می‌پوشید. آن موقع ایشان با اینکه امکاناتش هم داشت، به ما توصیه می‌کرد که حالت اشرافی به خودتان نگیرید، ایشاناین‌گونه بود. عموی من، پدر آقای هاشمیان هم روحانی بود. بعداً هم ما این قدر علاقمند بودیم که مثلاً اگر درویشی با یک لباس برای نوحه‌خوانی می‌آمد، او را دوست می‌داشتیم و خیلی هم علاقمند بودیم.

س- یک بار در زمان شاه از کم‌فروشی روحانیت درباره حق مردم گفتید. امروز هم ما روحانیت کم‌فروش در مورد حق مردم داریم؟

ج- بله. همیشه داریم.

س- اتفاقی بوده که در جوانی مسیر زندگی شما را عوض کرده باشد؟

ج- اولین اتفاق همین بود که از روستا برای تحصیل به قم آمدیم. تا آن زمان سابقه‌ای نداشت، یعنی هیچ کس از آنجا این کار را نکرده بود. تازه حوزه با آمدن آقای بروجردی داشت شکل می‌گرفت که ما همان اوایل رسیدیم. همسایگی با امام (ره) در کوچه یخچال قاضی قم زندگی را در مسیر مبارزه قرار داد.

س- با شصت و اندی سال سابقه حوزوی، بالاخره آیت‌الله هستید یا حجت الاسلام؟

ج- دلمان می‌خواست که هیچ از این لقب‌ها را نداشته باشیم. اگر بروید بگردید، می‌بینید که وقتی ترور شدم، روزنامه‌ها برای من آیت‌الله نوشتند. همان اوایل انقلاب بود. رسماً گفتم که من آیت‌الله نیستم و آیت‌الله نگویید. آیت‌الله را برای همین مقامی بگذارید که هست و ما به مراجع می‌گوییم. سطحش را به خاطر مقام ما که یک مقام سیاسی داریم، پایین نیاورید. تا مدت‌هامقاومت می‌کردم، اما کم‌کم از دستمان در رفت. آیت‌اللهخامنه‌ای هم این‌گونه بود. مایل نبود به ایشان آیت‌الله بگویند. روحیه قدیمی‌ها را داشتیم تا اینکه کم‌کم جا افتاد.

س- شنیدید آیت‌الله سیستانی، آیت‌الله العظمی را از سایتشان برداشتند؟

ج- بله شنیدم.

س- نظرتان راجع به این موضوع چیست؟

ج- چون آیت‌الله زیاد شده، ایشان فکر کردند که دیگر آیت‌الله مخصوص مراجع نیست و چرا باید همراهشان باشد.

س- چرا تاکنون رساله علمی ننوشتید؟

ج- با کارهایی که دارم، فرصت نوشتن رساله عملی نیست. منظورتان رساله عملیه است.

س- رساله علمی که قبل از عملی است.

ج- همه اینها عملی است. اصلاً اسمش رساله عملیه است. رساله علمی، کتاب‌ها هستند و هر کتابی، رساله علمی هست.

س- از باب اجتهاد عرض می‌کنم.

ج- باز هم سراغ رساله عملی می‌رویم. وقتی اجتهاد کنیم، داریم وظایف مردم را تعیین می‌کنیم. رساله عملی را مراجع می‌نویسند و باید داشته باشند که مقلّد دارند. اولاً چنین وقتی نیست و این طور نیست که انسان خیال کند تا به کسی آیت‌الله گفتند، می‌تواند درباره همه چیز فتوا بدهد. خیلی سخت است که انسان بتواند این همه کتاب روایت و این همه کتاب فقهی و این همه اختلافات را بخواند، انتخاب کند و نظر خود را بنویسد. اگر انسان واقعاً می‌خواهد مجتهد واقعی باشد، باید این کار را بکند. ما از جوانی‌به دنبال مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، مبارزه و دینی رفتیم، دیگر نمی‌توانستیم این کار را بکنیم. به حد اجتهاد رسیدم که اگر مسئله‌ای را خودم نیاز داشته باشم که بخواهم عمل کنم، می‌توانم نظر خودم را در آنجا دربیاورم و عمل کنم. ولی در حد رساله‌نویسی نیستم. کسانی هم هستند که رساله می‌نویسند و گاهی به گونه‌ای می‌نویسند که انسان می‌فهمد، کلمه مال امام راحل یا دیگر مراجع است.

س- البته دیدگاه‌های فقهی شما خیلی موردنظر مراجع است.

ج- گفتم که می‌توانم در هر موضوعی کاملاً دید فقهی پیدا کنم. ولی اینکه بخواهم اول به همه مسائل بپردازم و بعد همه آن جزئیات را با اجتهاد بنویسم که رساله شود، چنین فرصتی ندارم. آیت‌الله خامنه‌ای هم با اینکه سالهاست که مرجع تقلید است، رساله فارسی ننوشته، جز اینکه به سؤالات جواب داده است.

س- بالاخره قم تدریس فقهی شما را به خودش خواهد دید؟

ج- برنامه‌ای ندارم که بروم آنجا درس بگویم.

س- انتقال اطلاعات و داشته‌هایتان را در زمینه فقهی چطور انجام می‌دهید؟

ج- با اظهاراتم چیزهایی را که به درد مسائل خاص می‌خورد، می‌گویم. الان دوستانی هستند که می‌گویند بیایید با یک عده محدود یک درس خصوصی شروع کنید که افکارم را مستدل برایشان بگویم. ولی من حس می‌کنم که نمی‌توان خصوصی نگه داشت. چون خبرش پخش می‌شود و همین الان تقاضاهای زیادی هست و بیشتر می‌شود. اگر بخواهیم آن گونه باز بگذاریم، مسائل امنیتی پیش می‌آید. وضع ما این‌گونه نیست که بتوانیم یک درس آزاد در فضای باز بدهیم.

س- وارد بخش دیگری می‌شوم. چه گلی را دوست دارید؟

ج- وقتی روستا بودیم، گل سرخ را خیلی دوست می‌داشتیم. گل آفتابگردان هم در آنجا خیلی بود و آن را هم دوست می‌داشتیم. گل‌های دیگر را هم می‌دیدیم.

س- چه رنگی را بیشتر دوست دارید؟

ج- رنگ‌های متفاوت را دوست دارم. گل سرخ، گل واقعی است، ولی رنگ‌های متفاوتی هستند و انسان همه را دوست دارد.

س- در لباس شخصی معمولاً چه رنگی می‌پوشید؟

ج- در تابستان معمولاً لباس‌های روشن و در زمستان یک مقدار رنگ‌های تیرهمی‌پوشم.

س- عطر هم می‌زنید؟

ج- بله

س- چه عطری؟

ج- عطرهایی که از کاشان و جاهای دیگر برای من می‌آورند. بوی بدی ندارد. عطر خیلی خوبی است.

س- چرا ساعت نمی‌بندید؟

ج- در جیبم دارم. در دوره ریاست جمهوری‌ام، در اولین اجلاس سران اسلامی در سنگال، رئیس سابق که می‌خواست ریاست را به رئیس بعدی تحویل بدهد، به همه حاضرین یک ساعت هدیه کرد و به من هم دادند. من همان را به همان شکل در جیبم دارم. ساعت مچی است. در زمان طلبگی بعضی از دوستانمان را که مثلاً ساعت مچی داشتند، نمی‌پسندیدم. حتی حاضر نبودیم دگمه پیراهنمان را بگذاریم و بایستی آستین بی‌دگمه باشد و خیلی چیزهای دیگر بود. الان بعضی چیزها را حفظ و بعضی‌هایش را عوض کردیم.

س- چه هدیه‌ای را بیشتر دوست دارید؟

ج- کتاب‌های خوب

س- فیلم هم می‌بینید؟

ج- یک وقت‌هایی خیلی می‌دیدیم. الان آن‌گونه وقت دیدن فیلم را ندارم. الان کار زیادی به من می‌رسد، جزوه‌ها، نامه‌ها و کتاب‌هایی که دوستان می‌نویسند و می‌فرستند و باید روی آن نظر بدهم. همه اینها وقت مرا پر می‌کند و وقت کمی دارم.

س- موسیقی گوش می‌دهید؟

ج- به موسیقی‌هایی که در رادیو می‌خوانند، گوش می‌دهم. معمولاً رادیوی اتاق و ماشین باز است و به موسیقی هم گوش می‌دهم.

س- هنرمند خاصی هست که دوستش داشته باشید؟

ج- چون خیلی‌ها را دوست دارم، نمی‌خواهم خاصش را بگویم.

س- چرا کلاً اهل تظاهر به ساده‌زیستی نیستید؟

ج- وضعی که داریم، ساده هم نیست. وضع معمولی است.

س- منظور زهدفروشی، یک نوع ریاکاری و پنهان کردن داشته‌هاست.

ج- این شرک است. تظاهر و ریاکاری شرک خفی است. یعنی انسان چیزی را که از خدا می‌خواهد، می‌خواهد با تظاهر مردم به او بدهند.

س- از اول این‌گونه بودید؟

ج- از اول همین‌گونه بودم.

س- اولین ماشینتان چه بود؟

ج- پژو. آن زمان دوگل، رئیس جمهور فرانسه یک اقدام خوب درباره فلسطین کرد و من چون وارد مسئله فلسطین بوده‌ام و می‌دانستم که چه ظلمی در آنجا می‌شود، وقتی که دوگل این کار را کرد، تصمیم گرفتم ماشین فرانسوی بگیرم. ماشین دست چندم خریدم و تا نزدیک انقلاب همان را داشتم.

س- اولین منزل شما در قم کجا بود؟

ج- اول که به قم آمدیم، به منزل اخوان مرعشی وارد شدیم. اخوان مرعشی دو برادر دوقلو، مردان خیلی خوب و عالم و از شاگردان مبرّز آیت‌الله بروجردی بودند. بعد هر دو به نجف رفتند و داماد آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی شدند. با هم ازدواج کردند و دو خواهر را گرفتند. مدتی در منزل آنها بودیم، بعد که رفتند و در قم نبودند، ما خانه اجاره می‌کردیم. یک اتاق را طلبه‌ها اجاره می‌کردیم. این قدر خانه برای طلبه‌ها نبود و اگر در حجره جایشاننمی‌شد که خیلی کم بود، خانه اجاره می‌کردیم که خیلیسخت هم بود. نبایستی آب زیاد بریزیم و اگر شب زیاد بیدار می‌ماندیم، می‌گفتند چرا زیاد بیدار می‌مانید؟!

س- در جوانی ورزش مورد علاقه‌ای داشتید؟

ج- بچه که بودیم در روستا انواع ورزش‌هایروستایی بود که من در همه آنها تقریباً برنده بودم و شاگرد اول می‌شدم. بعداً که یک مقدار بزرگ شدیم و به قم آمدیم، خیلی جای فوتبال نداشتیم و جمعه‌ها برای والیبال به بیرون شهر می‌رفتیم.

س- آقای اسدالله تجریشی، یکی از زندانیان زمان شاه می‌گوید که با شما در زندان کشتی گرفت که شما او را زدید.

ج- بله. گفتم که کشتی از ورزش‌های روستای ما بود و ما هم فنون روستایی را بکار بردیم و او را زدیم. خیلی یغر و یک مقدار چاق بود. در اتاق زندان کشتی گرفتیم و او را محکم به زمین زدم. خاطره دیگری دارم که مهمتر است. در مشهد بودیم که به یکی از ییلاقات رفته و لب آن نشسته بودیم که گروهی هم از یزد آمدند. معلوم شد که قهرمان یزد آقای علومی در بین آنهاست. دور ما جمع شدند و بحث کشتی را شروع کردند. آقای علومی قهرمان کشتی بود. من گفتم: حاضری با من کشتی بگیری؟ گفت: بله. اصلاً احتمال نمی‌داد او را بزنم. من یک جوان طلبه‌بودم. کشتی گرفتیم و فوراً او را به زمین زدم. برای همراهان او و ما جالب بود.

با آیت‌الله خامنه‌ای برای زیارت به نجف رفته بودیم. یک روز ظهر مهمان پسر آیت‌الله گلپایگانی، آقاسیدجواد بودیم. به لب شط در کوفه رفتیم و در آنجا نشسته بودیم. آقاسیدجواد هم خودش را ورزشکار خیلی قوی می‌دانست. لب شط با هم کشتی گرفتیم و همان لب شط مهلت ندادم و او را به زمین زدم.

س- هنوز هم ورزش می‌کنید؟

ج- بله.

س- چه ورزشی؟

ج- شنا و دو

س- روی تردمیل؟

ج- نه. تابستان، بهار و پاییز دور حیاط می‌دوم. در زمستان که به خاطر سرما و برف نمی‌توانم بدوم، روی تردمیل می‌دوم.

س- مراسم ازدواج شما ساده بود؟

ج- بله. قوم و خویش در خانه پدرخانم، مرحوم آیت‌الله مرعشی جمع شده بودند.

س- روی حجاب همسرتان تعصب داشتید؟

ج- هنوز هم دارم.

س- ملاک همسر خوب برای شما چه بود؟

ج- آن موقع‌ها و هنوز ملاک این بود و هست که از خانواده‌های مذهبی باشد و چه بهتر که اهل علم، متدین، نجیب و خانواده اصیل باشند. من بیشتر اینها را انتخاب می‌کردم.

س- فقط یک جا خواستگاری رفتید؟

ج- بله

س- خودتان همسر خوبی برای حاج خانم بودید؟ از نگاه خودتان؟

ج- فکر می‌کنم بله، ولی خودشان قبول ندارد.

س- دوست داشتید اول فرزند دختر داشته باشید یا پسر؟

ج- فرقی نمی‌کرد و الان هم فرقی نمی‌کند. خداوند به ما اول دختر داد که فاطی است و بعد از او پسر داد که محسن است.

س- تشخیص مصلحت منزل با حاج خانم است یا شما؟

ج- بالاخره مدیر داخلی ایشان است و من هم کمکش می‌کنم.

س- در منزل عصبانی می‌شوید؟

ج- پیش می‌آید، اما خیلی کم.

س- خیلی‌ها مسائل شخصی خودشان را معمولاً پنهان می‌کنند. شما چرا در خاطراتتان می‌نویسید؟

ج- همه را نمی‌نویسم. بعضی مسائل شخصی نوشتنی نیست.

س- حتی مطالبی را که معمولاً بعضی‌ها پنهان می‌کنند، می‌نویسید.

ج- مطالبی را که دلیلی ندارد مخفی باشد، می‌نویسم.

س- عقد دیگران را هم می‌بندید؟

ج- زیاد

س- از چه سالی این کار را می‌کنید؟

ج- به شکل وسیع بعد از انقلاب شروع شد. قبل از انقلاب موارد زیادی نبود. چون معمولاً هدیه کوچکی می‌دهم، زیاد مشتری داریم که الان محدود کردیم و به خانواده‌های شهدا و خانواده‌های کارکنان دفتر خودمان وقت می‌دهیم.

س- عقد بچه‌های شما را چه کسی بست؟

ج- عقد دخترهایم در یک جلسه بسته شد. من و آقای لاهوتی که مرحوم شدند، در زندان با هم قرار گذاشته بودیم که اگر آزاد شدیم، بچه‌های ما به عقد هم در آیند. بیرون که آمدیم، دو دخترم، یعنی فائزه و فاطمه به عقد دو پسرشان حمید و سعید در آمدند. عاقد پسرها فرق می‌کنند. مثلاً عقد مهدی را آیت‌الله خامنه‌ای بستند و بقیه هم مختلف بوده است.

س- در عقدهایتان، مهریه بالا را هم قبول می‌کنید؟

ج- متوسط است. معمولاً مهریه‌های ما یک قطعه ملک است. از ملک‌های موروثی که داریم، مهریه می‌دهیم. من الان چیزی ندارم و مادرشان مهریه می‌کند. دو دختر که مهریه ندارند و فقط قرآن هست. نخواستند که مهر بگیرند.

س- اگر کسی خدمت شما برای عقد بیاید و مهریه‌اش 100 سکه باشد، عقدش می‌کنید؟

ج- آن‌هایی که این‌گونه هستند، معمولاً نمی‌آیند. ولی آنهایی هم که یک مقدار زیاد هست، خودشان می‌دانند.

س- در مصاحبه‌های تاریخی خاطره‌ای دارید که با آقای منتظری به سفری رفته بودید که خانواده‌ها آمده بودند و می‌گفتند ما را عقد کنید.

ج- برای تماشای آبشار و تونلی که زمان شاه زده شده بود، به زردکوه در منطقه‌عشایری رفته بودیم. عشایری که قبلاً ازدواج کرده و عقد نخوانده بودند، دسته جمعی در قهوه‌خانه جمع شدند. بچه‌های بزرگ هم داشتند، می‌خواستند ما آنها را عقد کنیم. لابد آن موقع بین خودشان عقدی با زبان خودشان داشتند. شاید بعضی از علما هم این‌گونه بودند. در حقیقت حرف‌ها را به عنوان عقد قبول داشتند و به هم می‌گفتند.

س- وارد یک بخش دیگر می‌شوم. الگوی سیاستمداری شما چه شخصیتی بوده است؟

ج- آن موقع که به این معنا وارد سیاست شدیم، آیت‌الله خمینی، بودند. قبل از اینکه بیایم، مختلف بود. من سال 27 که به قم آمدم، شخصیت‌های سیاسی که می‌دیدیم، بعضی‌ها را می‌پسندیدیم و بعضی‌ها را نمی‌پسندیدیم. الگوی خاصی نداشتیم. ولی امام رهبر واقعی و مقلد ما شد.

س- وقتی 20 ساله بودید، 80 سالگی‌تان را چه شکلی می‌دیدید؟

ج- یادم نیست.

س- اگر دوباره جوان شوید، سیاستمدار می‌شوید؟

ج- جوان نمی‌شوم.

س- اگر روحانی نمی‌شدید، چه کاره می‌شدید؟

ج- اگر در روستا بودیم، کشاورز می‌شدیم. ولی وقتی که به قم آمدیم، روحانی شدیم.

س- چه انتقادی از زندگی سیاسی خودتان دارید؟

ج- چیزهای زیادی است که الان نمی‌توان گفت.

س- در سیاست خارجی چند سؤال دارم، دوستی یا دشمنی ابدی در سیاست خارجی داریم؟

ج- نمی‌توانیم بگوییم ابدیاست، می‌توانیم معیارهای ابدیداشته باشیم. یعنی کشورهایی که معیارهای انسانی خوبی داشته باشند یا مسلمان یا غیرمسلمان باشند، می‌توانند دوست باشند.

س- نظر شما راجع به اوباما چیست؟

ج- انسان سیاه‌پوستی وارد آمریکا شده و خودش را به اینجا رسانده، انصافاً تا به حال بد عمل نکرده است. البته رفتار و گفتارش این اواخر در قضیه غزه یک مقدار برخلاف انتظار انسان‌های آزاده بود که سیاه‌پوستی عمل اسرائیل را تأیید کند. این کارش خیلی بد بود.

س- جای آقای روحانی باشید در سفر به نیویورک با رئیس جمهور آمریکا ملاقات می‌کنید؟

ج- الان نمی‌توان نظر داد.

س- بشاراسد رئیس جمه

ور سوریه باقی می‌ماند؟

ج- انشاءالله بماند. شرط بقا و تداوم حکومت‌ها این است که حاکمان با مردم خوشرفتاری کنند.

س- اگر نوری مالکی زودتر کنار رفته بود، داعش این قدر پیشرفت می‌کرد؟

ج- شاید. اختلافات عراق عمیق بود که فضا برای چنین جریانی باز شد. وقتی این فضا باز باشد، افراد و گروه‌های دیگر هم می‌آیند.

س- مهم‌ترین مانع سفر شما به عربستان در تهران است یا ریاض؟

ج- هیچ جا. خودم فکر می‌کنم اگر سفر کنم، باید واقعاً اثر خوبی داشته باشد و مردم هم همین انتظار را دارند. الان چنین چیزی نمی‌بینم.

س- داعش تا الان شما را تهدید به ترور کرده است؟

ج- نه

س- به عربستان بروید، تکلیف داعش یکسره می‌شود؟

ج- عربستان هم الان از داعش می‌ترسد و علیه داعش در دولت دارد اجماع پیدا می‌شود.

س- خبری از سیدحسن نصرالله دارید؟

ج- زیاد

س- آیا حزب الله لبنان از دخالت در سوریه ضرر کرد یا سود؟

ج- باید یک مقدار فضا بیشتر روشن شود تا بتوانیم ارزیابی کنیم. بالاخره حزب‌الله تشخیص داد و رفت. آن‌ها انسان‌های رشیدی هستند. ولی نتایج نهایی را آینده سوریه تعیین می‌کند که سوریه چگونه خواهد بود.

س- نظرتان راجع به محمود عباس و تشکیلات خودگردان فلسطین چیست؟

ج- بالاخره فلسطینی‌ها مبارزه کردند و به اینجا رسیدند. همه مجاهده و فداکاری کردند. افکار مختلفی هم دارند. بعضی‌ها تند، بعضی‌ها معتدل و بعضی‌ها یک مقدار زیاد معتدل هستند. در مجموع من به همه فلسطینی‌ها احترام می‌کنم.

س- اسرائیل با موشک مغلوب می‌شود یا منطق؟

ج- با هر دو. ولی منطق امروزه اسرائیلی‌ها امپراطوری عظیم رسانه‌ای است کهغرب پشت سرشان است. در کنار منطق باید قدرتی باشد که اسرائیل روی آن حساب کند و از این زورگویی‌ها و ظلم‌ها دست بردارد.

س- می‌دانید در دنیا به عنوان کاندیدای رکورددار شرکت در انتخابات هستید؟

ج- رکورددار را نمی‌دانم. اما خیلی نامزد شدم.

س- ما تحقیق کردیم و شما رکورددار هستید. اگر بخواهیم رکورد را ثبت کنیم، شما اجازه می‌دهید؟

ج- بکنید.

س- از حضور در انتخابات و گرفتن رأی مردم لذت می‌برید؟

ج- بله. اینکه ببینم مردم واقعاً انسان را قبول دارند، لذت‌بخش است.

س- حتی از شکست آن؟

ج- انسان وقتی اقدامی می‌کند، دلش نمی‌خواهد شکست بخورد.

س- به کسی حلالیت بدهکارید؟

ج- شاید باشم.

س- جفاکاری‌های به خودتان را حلال می‌کنید؟

ج- بله. اگر عذرخواهی کنند و واقعاً بخواهند از کاری که کردند، توبه کنند، چرا حلال نکنم؟ خیلی به من بد شده و عمدتاً هم بخشیدم.

س- حتی اکبر گنجی یا آقای احمدی نژاد را؟

ج- در مسائل شخصی هر کسی باشد، می‌بخشم. اما وقتی ظلمی به مسائل عمومی شده، نمی‌توانم ببخشم و آن بحث دیگری است.

س- احساس شما از سانسورتان در صداوسیما چیست؟

ج- من آن را نمی‌پسندم.

س- چرا این قدر عدم احراز صلاحیت برای شما بی‌اهمیت بود؟

ج- برای اینکه انقلاب، کشور و مردم برایم اهمیت دارند. البته نکات مثبت فراوان در آن کار بود. به قول قرآن کریم: عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرُکم»

س- این برای شما مثل یک طنز تاریخی نیست؟

ج- بله، کسی شعری با عنوان «یاللعجب» در این‌باره گفته و از بس شعرش شیرین است، پخشنکردم. شعر خیلی شیرینی است. ده، پانزده بیت نغز دارد که درباره همین مسأله است.

س- برای این مصاحبه شعر را می‌دهید؟

ج- نه. چون در آن به آن طرف‌ها حرف‌هایی زده شده که نمی‌خواهم پخش شود و باز هم به اختلافات دامن زده شود.

س- از رهبری نظری راجع به عدم احراز صلاحیتتان شنیدید؟

ج- نه. من مطرح نکردم و ایشان هم مطرح نکرد.

س- با رأی حداکثری مردم رئیس خبرگان می‌شوید؟

ج- الان میل ندارم به آن فضا بروم.

س- مردم منتظر شنیدن خطبه‌های نماز جمعه شما باشند؟

ج- بعید است. ما پیر شدیم و جوان‌ترها نفس بیشتری دارند که بروند خطبه بخوانند.

س- مهم‌ترین دستاورد این 28835 روز عمرتان را چه می‌دانید؟

ج- مهم‌ترین آن را کارهای قرآنی، به خصوص تفسیر و بعد فرهنگ قرآن می‌دانم. اگر آنهدف نهایی که تفسیر موضوعی است که مشغول هستند و دارند کار می‌کنند، تکمیل شود، مهم‌ترین دستاورد زندگی‌ام خواهد بود. البته خوشحالم که قرن‌ها پس از ما این اثر می‌ماند و از اینکه نام من همراه این کتاب، ماندگاری دارد، خدا را شکر می‌کنم.

س- آخرین چهره‌ای که در این دنیا دوست دارید، ببینید چه کسی هست؟ خدای نکرده بعد از 120 سال حضرت‌عالی بخواهید رخت از این دنیا ببندید دوست دارید، چشمتان را با دیدن کدام چهره ببندید؟

ج- فکر نکردم.

س- خلق و خوی بچه‌هایتان بیشتر شبیه خودتان هست یا حاج خانم؟

ج- به هر دو رفتند.

س- احساس شما امروز بعد از عمری مبارزه و مجاهدت درباره محکمه و زندان رفتن بچه‌هایتان در نظام اسلامی چیست؟

ج- البته هیچ انسانی دلش نمی‌خواهد بچه‌هایش به زندان بروند. ولی وقتی به هر دلیل آنها را به زندان می‌بردند و از اینکه کمی شبیه نیروهای دیگر می‌شوند که مظلوم هستند و ما هم حس مظلومیت را می‌چشیم، این برای من یک دستاورداست.

س- دوست دارید مردم در حق آقای هاشمی چه دعایی کنند؟

ج- هر چه عقیده دارند، دعا کنند.

س- شما چه دعایی برای مردم می‌کنید؟

ج- برای همه دعای خیر می‌کنم. چه آنهایی که به من بد کردند و چه آنهایی که با خوبی رفتار کردند. بالاخره رسالت دینی ما این است که بتوانیم هر چه بیشتر مردم را رستگار کنیم تا راحت‌تر زندگی کنند و عاقبت خوبی داشته باشند. برای همه این را می‌خواهم.

س- از وقتی که به ما دادید، ممنون. خداوند به شما عزت بیشتری بدهد.

ج- خوش آمدید.