مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره تفسیر راهنما

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی درباره تفسیر راهنما

  • ساختمان قدس
  • دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۵

○ بسم‌الله الرحمن الرحیم. خدمت بینندگان محترم سلام عرض می‌کنم. «در سال 1354 پس از بازگشت از سفری که به منظور اهداف مبارزاتی صورت گرفته بود، توسط عناصر ساواک بازداشت شدم. در همان مراحل نخستین بازجویی با توجه به شرایط آن روز و مدارک موجود در پرونده معلوم بود که دوران زندانی‌ام طولانی خواهد بود. بدین جهت عزم خود را برای تهیه تحقیقی تحت عنوان کلید قرآن جزم کردم. علی‌رغم کوفتگی‌ها و جراحات ناشی از شکنجه که توان جسمی مرا به تحلیل برده بود، روحیه‌ام پایداری و نشاط لازم را برای آغاز این کار دارا بود. از مأموران ساواک مستقر در کمیته مشترک خواستم تا قرآنی در اختیارم بگذارند. ولی آنان امتناع کردند. چون می‌دانستند قرآن برای ما در سلول‌های انفرادی انیس خوبی است و رنج دردها، مشکلات و تنهایی را جبران می‌کند. با وجود این، در اختیار نداشتن قرآن نمی‌توانست مانعی برای تصمیم من در آغاز راه مبارزه محسوب شود. از حافظه‌ام یاری جستم. زیرا آن روزها هنوز بیشتر آیات قرآن را با لفظ و ترتیب در حافظه داشتم. توفیق الهی مدد کرد و به نتایج خوبی رسیدم. با اینکه وسیله یادداشت نداشتم، ولی صفحات ذهنم انبوهی از مطالب ومضامین قرآن را درخود ثبت کردو نظم داد.»
قطعه‌ای را که برایتان قرائت کردم، از مقدمه کتاب ارزشمندی به نام تفسیر راهنما به قلم حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود. در خدمت ایشان هستیم. برای توضیحات بیشتر در مورد این کتاب از ایشان خواهش می‌کنیم مطالبی بفرمایند تا همه ما از این کتاب بهره بیشتری ببریم. همچنین حضور آقای دکتر منصوری لاریجانی در این راه به ما کمک بیشتری خواهد کرد.
حضرت‌آیت‌الله! خیلی تشکر می‌کنم از اینکه لطف کرده و به ما وقت دادید. خواهش می‌کنم در ادامه خاطره‌ای که نقل کردم، خودتان هرچه که دوست دارید، درباره تاریخچه این کتاب برای ما بفرمایید.
● خیلی متشکرم. شما با حسن سلیقه مرا به قطعه‌ای از تاریخ بردید که خیلی یادم نبود. این ماجرا به حدود سی سال پیش مربوط می‌شود و کمی از آن حالات برایم تجسم پیدا کرد. این حالت ادامه یک اراده و شوقی بود که من از گذشته یعنی از زمان طلبگی و سی سال قبل از آن در وجودم آمده بود که باید روی قرآن کاری بیش از این کنیم، البته درگذشته کارهای زیادی انجام شد، الان هم می‌شود و هر زمانی باید انجام شود.
قرآن در هر زمان برای هر نوع تفکرّی که جلو می‌آید، ویژگیهایی دارد. در عالم طلبگی برای ما هم طراوات‌هایی داشت. می‌خواستم مسائل اساسی قرآن را تحقیق کنیم، در آن زمان کار سختی بود.آن زمان مثل الان، کامپیوترها و چیزهایی که تهیه شده و کارها را آسان می‌کند، نبود. وقتی می‌خواستیم مطلبی در قرآن پیدا کنیم، باید می‌دیدیم که همه قرآن درباره آن چه می‌گوید، شاید جا آسان پیدا می‌کردیم، اما اینکه بخواهیم تحقیق کنیم و ببینیم نظر کل قرآن درباره این مساله چیست، می‌بایست قرآن را بارها بخوانیم.
واضح است که یک محقق و جستجوگر این‌قدر وقت پیدا نمی‌کند تا این کار را بکند. به خصوص که هنگام خواندن به تفسیر هم نیاز پیدا می‌کند، طولانی می‌شود و از آن راه عقب می‌ماند. من همیشه در این فکر بودم که باید فهرست جامعی برای همه مطالبی که در قرآن است،- چه صریح، چه ظاهر و چه با استفاده از آیات دیگر و چه از روایت و یا از قول مفسّران – وجود داشته باشد تا بتوانیم از مطلب استفاده کنیم و یا از برداشت‌های خودمان بگوییم. چون برای همه قابل برداشت است.
همه آنچه که ممکن است در هر موضوعی از قرآن استفاده شود، یکجا جمع و باب بندی شود تا هرکس خواست به هر موضوع قرآنی مراجعه کند، فوری بتواند آن بخش را نگاه کند و بفهمد که چه خبر است. در همان دوره‌هایی که گاهی زندان می‌رفتیم و بیرون می‌آمدیم و یا در فرصتی که در تعطیلی‌ها پیدا می‌شد، روی بعضی واژه‌ها این کار را انجام داده بودم. مثلاً روی صبر، اشرافی‌گری و یا جهاد و امثال تحقیق کرده بودم. این چند کلمه در برابر هزاران واژه‌ای که در قرآن وجود دارد، چیزی نبود.
معلوم بود که اولاً باید کار دسته جمعی‌ای باشد، ثانیاً فرصت جدی و طولانی‌ای می‌خواهد. این فرصت هم برای ما که کارهای زیادی از جمله مبارزه، تحصیل، زندگی و در به دری‌ها داشتیم، پیدا نمی‌شد و پیش نمی‌آمد. منتظر فرصت بودیم و جزء دعاهایم بود. همیشه دعا می‌کردم و از خدا می‌خواستم که فرصتی بدهد، اما فکر نمی‌کردم این فرصت در زندان فراهم شود. بلکه فکر می‌کردم در جایی مناسب که همه چیز هم داشته باشم، مهیّا می‌شود.
بالاخره همانطور که شما خواندید، در آن سال، قبل از من افرادی را گرفته و بازداشت کرده بودند. من در بلژیک بودم که خبر بازداشت آنها را شنیدم و دیدم که دارند به من نزدیک می‌شوند و فاصله‌ای بین آنها و من نمانده است. بعضی‌ها به من گفتند که به ایران نیایم، چون معلوم بود که مرا می‌گیرند. چون من سه چهار ماه در کار مبارزه خارج از کشور بودم. فهمیده بودم که اگر در ایران حتی در زندان هم باشیم، بهتر می‌توانیم کار کنیم تا در خارج از ایران باشیم. این کارها را خارجی‌ها می‌کنند. حتی مبارزه هم می‌کنند. اما تأثیر آن مثل داخل زیاد نیست. گفتم برمی‌گردم، هر اتفاقی می‌خواهد، بیفتد. آمدم و آنها هم مرا تعقیب کردند، از وان ترکیه با ماشین آمدم. به خانه تلفن کرده بودم که آنها آن تلفن از وان ترکیه را زیرنظر داشتند.
○ در کنترل نمی‌کردند؟
●  کنترل می‌کردند، ولی چیزی نگفتند. فقط شناسنامه و گذرنامه مرا گرفتند. می‌خواستند ببینند من کجاها رفته‌ام. حساب شده هم کار کردند. بدون اینکه بدانم، ده روز مرا در اینجا زیرنظر داشتند. البته حدس می‌زدم که چه خبر است. برای اینکه روابط و ارتباطات را بیشتر کشف کنند، بازداشتم نکردند. بعد از ده روز بازداشتم کردند. خیلی چیزهایی که به دردشان می‌خورد، از خانه و کتابخانه بردند. در کمیته مشترک به اصطلاح ضدخرابکاری بودیم. قسمتی که شما می‌خواندید، همین بود.
اینکه اینجا نوشتم در صفحه خاطرم ثبت می‌کردم، این‌گونه بود که مثلاً سوره حمد را در خلوت مطالعه می‌کردم. مطالبی را که می‌شد از آن بفهمم، به خاطرم می‌سپردم که مثلاً این موضوعات - چه به احتمال و چه قطعی - در این آیات وجود دارد. به نظر خودم به آنها نظم الفبایی می‌دادم که بعداً به نظم خاصی درآورم. فکر می‌کنم ظرف یک ماه که این کار را کردم، یک جزء از قرآن را به این صورت مرور کردم. مطالعه می‌کردم و خیلی هم به من کمک کرد.
اولاً روحیه‌ام را در زندان و تنهایی کاملاً تقویت کرد. در آن سلول و با آن وضعیت، هیچ نگران نبودم. گاهی هم حتی پتو را بر سرم می‌کشیدم که چشمم در بیرون به جایی تعلّق پیدا نکند و ذهنم را برای کار کاملاً آزاد می‌کردم. یک ماه به پایان رسید، بازجویی‌ها ما تمام شد. دوره سختی هم بود. هم اهانت و هم اذیت می‌کردند. اذیت دیگران هم ما را خیلی زجر می‌داد.
فقط سه روز آخر تنها نبودم. چون آقای جلال رفیع را که دانشجو بود و الان در روزنامه اطلاعات کار می‌کند، پیش من آوردند. عالم جدیدی پیش آمد. البته من از کارم ماندم، ولی استفاده داشت. بیشتر با ایشان بحث می‌کردیم، چون تازه از بیرون آمده بود و خیلی چیزها می‌دانست.
فکر جدیدی به ذهن رژیم در مورد مبارزه رسیده بود. به نظرم از آن موقع تحولی شروع شد. چون عده‌ای از علما که در زندان بودند و هرکدام هم در گوشه‌ای بودند، همه آنها را در یک بند در اوین جمع کردند. کسانی را که به خاطر دارم- شاید در آن کتاب هم نوشته باشم- عبارتند از: آیات منتظری، ربّانی شیرازی، انواری، لاهوتی، مهدوی کنی و طالقانی. بعداً هم شخصیت‌هایی از نیروهای مذهبی یا چپ - البته تیپ معتدل‌ها و نه تندروها - را آوردند. ما که مبارزه مسلحانه را قبول نداشتیم، این نوع افراد را در آن بند جمع کردند. بند خوبی برای ما بود. نسبتاً آزادی داشت، گاهی اجازه ملاقات حضوری می‌دادند، می‌توانستیم کتاب بیاوریم. خودمان مباحثه می‌کردیم، چنین فضایی که برای ما در بیرون به آسانی به دست نمی‌آمد، خیلی خوب بود. من هم که وارد شدم، دیدم آنجا جای کار است.
اولین چیزی که از ساواک و بازجوها خواستم، چند دفترچه سفید و یک خودکار بود که دادند. در اولین ملاقاتی هم که داشتم، تفسیر خواستم و برایم تفسیر آوردند. کار و ذهنیاتم آماده بود. هدف ما این بود و هدف مهم بود.
بعداً تفسیر درآمد. من به فکر نوشتن تفسیر نبودم. بلکه به فکر این بودم که کلید قرآن بنویسم، اسم آن هم در ذهنم «کلید قرآن» بود. بعداً آقایان گفتند «فرهنگ قرآن» بگذاریم. منتها کلمه کلید را هم به آن اضافه کردند. چهار هدف را برای خودم طراحی کردم: اول اینکه کلید قرآن را به وجود بیاوریم، دوم اینکه یک بانک اطلاعاتی از معارف قرآن برای دیگران موجود باشد. سوم اینکه تفسیر موضوعی باشد که همه مفاهیم به دست می‌آید. مثلاً جناب‌عالی که تفسیر می‌نویسید، وقتی همه مطالبی را که مثلاً درباره برزخ در قرآن است، به آسانی و با مراجعه به دست می‌آورید و تحقیق را می‌نویسید و تحلیلی هم کنار آن می‌گذارید. فکر می‌کردیم که تفسیر ترتیبی هم از داخل آن در می‌آید. ولی هدف من دومی بود. می‌خواستم اولین بار روی آن کار کنم که کارم را شروع کردم.
انتخاب شیوه نوشتن هم در آنجا سخت بود. کلاسور و امکاناتی که بتوانیم تنظیم کنیم، نداشتیم که این‌گونه کارها خیلی چیزها می‌خواهد. شیوه‌ای ابتکار کردم که کمترین کاغذ و جا را اشغال کند و آن، این بود که مثلاً از یک جمله ممکن است چند مطلب به دست بیاید. فرض کنید درباره انسان، جامعه و یا موضوعی مثل عبادت یا کار اجتماعی یا روزه که ممکن است، هفت، هشت موضوع در یک جمله به همه مربوط شود. این‌کار را انجام می‌دادم. هفت، هشت موضوع را کنار صفحه می‌نوشتم و این جمله را هم کنار آن می‌نوشتم که دو نمونه آن را در همان مقدمه آورده‌ام که چگونه است.
این باعث شد تا در هرصفحه‌ای بیست مورد یادداشت - که به آن فیش می‌گفتیم- داشته باشم. البته اینها بعداً که می‌خواست تفکیک شود، با تغییراتی از هم جدا می‌شد.
در داخل زندان هم این‌گونه کار می‌کردیم. معمولاً زندانیهای مسلمان سحر بیدار می‌شدند. سحر بعد از نماز، مشغول کار می‌شدم که تا ظهر مخصوص این کار بود. دوستان هم می‌دانستند و در این زمانها سراغ من نمی‌آمدند و من کار خود را انجام می‌دادم. فقط روزهایی که به اصطلاح شهردار زندان می‌شدم، می‌بایست به دیگران خدمت می‌کردم. برای صبحانه و ناهار هم می‌رفتیم و زمانی هم برای ورزش دو بود که در حیاط زندان می‌دویدیم بقیه وقتم، همه صرف این کار می‌شد. نزدیک دو سال و نیم طول کشید که من همه قرآن را از اول تا آخر به این شیوه در بیست و دو دفترچه ثبت کردم.
آقای فاکر هم در زندان بود. اسم او را نبردم. چون بعداً به ما ملحق شدند.آقای کروبی و آقای معادیخواه هم بودند. آقای فاکر برای من فهرست می‌نوشت، منتها آیه و سوره را نمی‌نوشت. بلکه یک مطلب و یک شماره آیه را می‌نوشت تا کار را کوچک کنیم. متأسفانه آنچه که ایشان تهیه کرد، موقعی که منتقل می‌کردیم، گم شد. نمی‌دانم کجا گم شد و دیگر نتوانستیم آن را پیدا کنیم. آقای معادیخواه زودتر از زندان آزاد شد و بیرون زندان اگر مطلب جدیدی احساس می‌شد که باید اضافه کنیم، پشت صفحه‌هایی که من خالی می‌گذاشتم، اضافه می‌کرد. صفحاتی هم به قلم ایشان است.
دو سه ماه آخر شروع به تفکیک آنها کردیم. می‌بایست به کلاسور می‌رسید. شروع کردیم تا هرموضوعی را از اول تا آخر بگردیم. این کار سخت و از نوع دیگری بود. در این فاصله هم معمولاً در ملاقات‌هایی که خانواد ‌ما می‌آمدند، یکی دو دفتر را موقع مصافحه از زیر عبایمان می‌دادیم و آنها هم زیر چادرشان می‌گذاشتند و به خانه می‌بردند. بازجوها هم سخت نمی‌گرفتند. خیلی‌ها از آنها را بیرون بردیم و بقیه را هم بعداً آوردیم.
پس در زندان توانستیم کار اصلی را انجام دهیم. یعنی من به دقت هرچه که احتمال می‌دادم در آیه‌ای باشد، درآورده بودم و برای اینکه مستحکم‌تر باشد، گاهی با رفقای زندان بحث می‌کردیم و می‌گفتیم: شما مطلب جدیدی به آنچه که من درآوردم، اضافه کنید. خیلی کم اتفاق می‌افتاد که آنها مطلب جدیدی اضافه کنند. بیرون هم که آمدیم، شهید مطهری گفت: اگر این باشد، خیلی مهم است. گفتم: همین است. ایشان هم خواست چیزی دربیاورد که نشد. یعنی هرچه درمی‌آورد، می‌دید که هست و ما یادداشت کرده‌ایم.
کار اصلی‌ای که من می‌خواستم بکنم، انجام شد. بقیه کارها، کارهای تزیینی و تکمیلی از جهات نظم، ترتیب و سلیقه‌های کتاب‌نویسی بود. باز اتفاقات خوبی افتاد. من که بیرون آمدم، فکر می‌کردم وقتم را می‌گذارم و دو، سه روز اول هم فرصت خالی‌ام را صرف این کار می‌کردم تا اینکه رفقایی که در آنجا بودند، وقت ما را گرفتند و نگذاشتند به کار برسیم.
تا پیروزی انقلاب نتوانستم این کار را ادامه بدهم و کار ماند. حدود دو، سه ماه طول کشید تا انقلاب پیروز شد. انقلاب که پیروز شد، صدا و سیما دست بچه مسلمان‌ها افتاد و می‌خواستند مطالب اسلامی بگویند. ولی چیز آماده و به این شکل نداشتند. آقایان معادیخواه و کرباسچی آن موقع آنجا بودند. به من گفتند: آن مطالب را بدهید، ما خودمان تنظیم می‌کنیم. گفتم: وقتی تنظیم کردید، یک نسخه هم به من بدهید. یک عده از دانشجوهای مذهبی در آنجا جمع شدند و برای هر موضوعی یک کلاسور درست کردند. آن کلاسورها الان برای من خیلی با ارزش است. آنها هنوز موجود است و برای من قطعه‌ای از تاریخ است. البته کامل نبود، ولی کار نسبتاً پیشرفت کرد.
بعداً هم حزب جمهوری اسلامی می‌خواست کار قرآنی انجام بدهد که این را سرمایه خود قرار داد. آقای دعاگو قضیه را دنبال می‌کردند. صفحه‌ای هم در هفته می‌نوشتند. منتها تحلیل و تفسیر بود. می‌خواستند کار نهایی را به آن صورت انجام بدهند. این هم گذشت، چند هفته توانستند عمل کنند.
من هم اصلاً وقت پرداختن به این کار را نداشتم. ناشرین مراجعه می‌کردند و از من می‌خواستند که اینها را در اختیارشان بگذارم که آنها ترتیب کار را بدهند، مثلاً آقای جنتی برای مؤسسه امیرکبیر خواستند و ما یک جلد دادیم. بعد از مدتی گفتند: کار خیلی سنگین است و از ما ساخته نیست. آقای مهدیان برای دفتر نشر فرهنگ اسلامی خواست و دادیم، ولی باز نشد. نهایتاً از دفتر تبلیغات اسلامی آمدند و مطالب را خواستند و من دادم و نشان دادند که می‌توانند تکمیل کنند.
از این به بعد کار، گروهی شد. یعنی گروهی از محققین جمع شدند و یادداشتهای مرا نگاه می‌کردند. گاهی مخالف بودند و می‌گفتند که مثلاً این مطلب نباید باشد و گاهی می‌گفتند  مطلبی باید اضافه شود. باید با من بحث می‌کردند و من هم وقت نداشتم که از این بحث‌ها کنم. گفتم مرا یک عضو از شورا حساب کنید که غایب هستم. مرا یک رأی حساب کنید که رأی من در نوشته‌هایم است. وقتی شورا رأی می‌دهد، رأی مرا هم حساب کنید. اگر رأی آورد که چیزی باشد یا نباشد، شما انجام بدهید. آنها هم این کار را کردند.
لذا یک مقدار از فیش‌های من ساقط شده و من رضایت دادم. البته الان که مراجعه می‌کنم، راضی نیستم و می‌گویم ای کاش آن روز می‌توانستم و بحث می‌کردم و باقی می‌ماند. چیزهایی هم اضافه شده که مطلب را تکمیل کرد. زمان هم عوض شده بود، زمان پیروزی انقلاب بود، مفاهیم جدید آماده بود و آنها اول تفسیر را درست کردند که بیست جلد شد و الان یک جلد آن خدمت شماست. دوجلد هم فهرست دارد که بعد منتشر می‌شود.
فرهنگ قرآن را از روی این می‌نویسند. کار آسانی است. فقط باید مطالبی به کامپیوتر بدهند و جواب آن را بگیرند. حدود سی جلد می‌شود که الان ده جلد آن را چاپ کردند. بقیه آن هم به سرعت در حال چاپ است. خودشان هم کاری به نام دایره المعارف قرآن درست کردند که آنها را به صورت مقاله و مفصّل می‌نویسند که از روی همین‌ها در می‌آید. منتها کار بیشتری می‌خواهد و مفید هم می‌باشد.
کاری که به نظر من مانده و اگر خداوند روزی به من توفیق دهد و بتوان آن را اداره کنم، تفسیر موضوعی است. این موضوعاتی که اینجا آمد، براساس ترتیب قرآن است. در فرهنگ قرآن هم فقط واژه‌ها جمع شده و باید یک تفسیر تحلیلی با موضوعات بنویسیم. اگر خودم نتوانم این کار را بکنم، امیدوارم کسانی پیدا شوند که این کار را انجام دهند. چون جای آن در تفاسیر ما خالی است. سرنوشت تاریخی است که جناب‌عالی از من سؤال کردید. گفتم اگر در این باره سوالی یا توضیحی باشد، بگویم.
○ شاید مردم ما خیلی کم با این جنبه شخصیتی شما آشنا بودند. شاید آقای رفسنجانی را بیشتر مرد مبارزه و سیاست و انقلابی می‌دانستند و الان دارند می‌بینند که جذابیت شخصیت ایشان در مباحث علمی هم زیاد است. در خدمت آقای دکتر منصوری لاریجانی به عنوان کارشناس برنامه هستیم. آقای دکتر با توجه به اینکه شما خیلی خوب و عمیق تفسیر را مطالعه فرمودید، می‌خواستم از نگاه یک منتقد نظر شما را بدانیم و نظر حضرت آیت‌الله را هم بشنویم.
آقای دکتر منصوری لاریجانی: بنده قبل از هر چیز به حضرت آیت‌الله تبریک عرض می‌کنم که اثری بسیار نفیس و ماندگار از خود به یادگار گذاشتند. روز اولی که این کتاب به دستم آمد و آن را مطالعه می‌کردم، معمولاً در ابتدا محققین نگاه می‌کنند به اینکه تفسیر از چه نوعی است. ترتیبی است یا موضوعی یا تفسیر واژگان و یا تفسیر ترتیبی و زنجیره‌ای؟ وقتی مطالعه کردم، دیدم همه نوع تفسیر در آن وجود دارد. یعنی می‌توان اسم آن را تفسیر جامع گذاشت. هم ترتیب آیات رعایت شده و هم واژگان و کلمات در آن شرح داده شده و هم روایات و آیات مربوط به آن کلمه و موضوع آمده و نهایتاً فهرست شده است. جای این در حوزه تفسیری ما واقعاً خالی بود و این خلاء خوشبختانه پر شد. اما در مجموع، این یک بانک اطلاعات پژوهشی درباره قرآن کریم شد.
خیلی علاقمند بودم تا خدمت حضرت‌عالی عرض کنم که درست است که از جهتی سپردن کار به دیگران خوب است، اما دوست داریم خودتان با همان ذوق و سلیقه خاصی که داشتید و در آغاز کتاب هم آمده، روش تحلیل، زبان فهم، برهان و شیوه‌هایی را که باید یک محقق از آن استفاده کند، از زبان حضرت‌عالی داشته باشیم. پیشنهاد من قبل از این فیلمبرداریها این بود که در خدمت شما باشیم. حیف است. متمم کار همین است که  بتوانیم پس از این همه بستر زیبایی که برای محققین فراهم شده، شیوه‌های استفاده را هم بیان کنیم.
الان متأسفانه یا خوشبختانه، در عالم تفسیر فیلسوف از زبان فلسفی یا عارف از زبان عرفان یا متکلّم از زبان کلام و ادیب از بُعد ادبی به قرآن نگاه می‌کند. در حالی که ما می‌بینیم هیچ‌کدام از اینها زبان قرآن نیست. زبان فهم قرآن نه فلسفه، نه کلام و نه عرفان است. نه اینکه اینها نباید در این حوزه وارد شوند، بلکه باید بشوند. ولی زبان اصلی اینها هیچ‌کدام از این موضوعات نیست. پیچیدگی بحث را بیشتر می‌کنند و فهم قرآن مشکل‌تر می‌شود و مردم نمی‌توانند از آن استفاده کنند. این است که من از حضرت‌عالی می‌خواهم به عنوان مقدمه بحث که شاکله بحث ما هم از این به بعد ان‌شاءالله مشخص شود، زبان فهم قرآن مشخص شود که زبان اصلی قرآن چیست. ما در نهج‌البلاغه از مولی امیرالمومنین داریم که فرمود: «اگر می‌خواهید قرآن را به حرف بیاورید، بدانید که قرآن هرگز حرف نمی‌زند. این منم که از زبان قرآن هستم.» یعنی در واقع نشان می‌دهد که زبان اصلی قرآن، ولایت است.
ذوق ولایی حضرت‌عالی هم که خوشبختانه زبانزد خاص و عام است. حتی ما این ذوق رادر عرصه سیاست و حرفهای سیاسی شما می‌بینیم و این احساس کاملاً وجود دارد. عواطف ذوقی‌ای که لازمه تفسیر است، فارغ از زبان فلسفه، کلام و عرفان وجود دارد. اگرچه نباید اینها را محدود کرد، می‌توانند حرف خود را بزنند، ولی سؤال من از حضرت‌عالی این است که ما چگونه زبان اصلی قرآن را که ولایت است، برای محققان وعامه مردم تبیین کنیم و راهکار ارائه بدهیم؟ فقط به صرف گفته نباشد که زبان آنها هم ولایت است یا دو ثقل داریم: ثقل اکبر و اصغر. این را می‌خواهیم حضرت‌عالی به عنوان تدبیر دوم در تکمیل این کار زیبا، در طول بحث - اگر خدا توفیق دهد و در خدمت شما باشیم- از این مشرب پیروی کنیم. فکر می‌کنم کسی جز حضرت‌عالی نتواند آن راهکارهایی را که در این حوزه برای فهم قرآن لازم است که استفاده شود، ختم کند.
● شما باب جدیدی را در بحث پیش آوردید. ما تا اینجا یک تاریخچه گفتیم، از اینجا به بعد وارد یک فاز جدید می‌شویم. الان چند تفسیر هست، ولی در آن زمان که من این تفسیر را نوشتم، تفسیر فارسی روان کم بود. من آنها را به گونه‌ای از هم جدا کردم که مثلاً یک فرد دانشگاهی که به روش استفاده از این چیزها آگاه است، آسان می‌تواند از مطالب قرآن استفاده کند. آیه‌ای که می‌خواند، می‌فهمد که مثلاً بیست مطلب در آن است و این بیست مطلب را از کجای کلمات این آیه استفاده کردیم؟ یعنی کاملاً روشن می‌شود.
یکی از نکاتی که در این تفسیر هست و شاید بعضی از تفاسیر داشته باشند، این است که
هرچه درباره ولایت به هر نحوی در قرآن آمده بود، آورده‌ام و مشخص کرده‌ام. یعنی وقتی فرهنگ قرآن منتشر شود و به حرف «واو» برسید و یا شاید کلمه «امام» یا «امامت» یا جای دیگر- نمی‌دانم کجا آمده است- هرچه درباره ولایت در آن فضا می‌شد که من از قرآن بفهمم، فهمیدم و گفتم. منتها اینها جمع و تفسیر نشده است. یعنی باید تفسیر مجموعه‌ای شود.
نکته بعدی که درباره تفسیر موضوعی می‌گویم، درست ناظر به این مسئله است، شما ولایت را گفتید، ولی در تفسیر موضوعی باید روی هزاران کلمه و واژه مثل ولایت کار کنیم. مثلاً فرض کنید قیامت، برزخ، مرگ، حیات، ملائکه، ابر، آسمان، کهکشان، خورشید و هر واژه دیگر. آنچه در قرآن آمد، به همان صورت -منتها در حد خودش- باید باز شود.
یکی از آنها که مهمترین آنها هم هست و بعداً در تفسیر موضوعی می‌آید، همین امامت و ولایت خواهد بود. ولی اینکه خود من این کار را بکنم، علاقمند هستم و هدف اصلی‌ام هم تفسیر موضوعی نهایی بود. ولی تا به حال که این توفیق را پیدا نکردم. وقت مرا آزاد نمی‌کنند که این کارها را انجام دهم. الان فرصتی پیش آمد. وقتی جناب‌عالی آمدید و مسائل را مطرح کردید و من آثار شما را گرفتم و نگاه کردم، دیدم شما برداشت‌های خوبی از قرآن می‌کنید. سلیقه روانی به خصوص در طرح مسائل دارید.
اینکه نتیجه چطور شود، بستگی به مقدار وقتی دارد که بگذارید یا کمکی که بگیرید. من حرفی ندارم که این بحث را با کمک شما فعلاً به طور محدود باز کنیم. یعنی شما از اول شروع کنید و هرچه می‌خواهید فکر کنید و درباره آن مطلب قدری صحبت کنیم. من با برداشت‌های دیگرم و با اتکا به آنچه که دراینجا دارم، درباره آن بحث می‌کنم. البته شما هم بحث کنید. من تنها نباشم. حالت طلبگی می‌دهیم و مباحث طلبگی می‌کنیم تا دیگران هم کار ما را تکرار کنند و نوعی از این کار انجام بدهند. من آماده‌ام و آن قدری که بتوانم، برای این کار وقت می‌گذارم.
○ این فرصت خوبی است و افتخار بنده است که بتوانم در این حوزه مطالبی را در اختیار شما قرار بدهم. ولی تحلیل نهایی از حضرت‌عالی باشد. سؤال دیگری که در آغاز بحث ان‌شاءالله روشن شود، این است که کسانی که تفسیر نوشته‌اند و مدعی هستند که ما تفسیر به رأی نمی‌کنیم و از آیات و روایات استفاده می‌کنیم، باز احساس می‌شود غالباً نظرات خودشان را به آیات قرآن تحمیل می‌کنند و آیات و حتی روایاتی را گزینش می‌کنند که با پیش‌فرضهای خودشان هماهنگی داشته باشد. مشکل بزرگی که پیش روی تفسیر، قرار دارد، این است.
قبل از شروع به بحث همان‌گونه که فلسفه منطقی دارد، اینجا هم باید حضرت‌عالی منطقی را تعریف کنید که متناسب با فضایی باشد که تفسیر راهنما دارد. چون این فضایی که ایجاد شد، آن را می‌طلبد. آن می‌تواند هم منطق فهم قرآن و هم روش تفسیر باشد و تحلیل حضرت‌عالی هم که به آن اضافه شود. به نظر من روش جدیدی در حوزه تفسیر خواهد بود. هدف ما هم همین است.
با توجه به مشکلاتی که حضرت‌عالی دارید و نیازی که جامعه به شما دارد، باید فکری کرد. خیلی از افراد را محک زدیم و به محضرشان رفتیم، این را بی‌شائبه عرض می‌کنم که این در توان شما هست، ان‌شاءالله حکمت ذوقی که همه بزرگان ما و عرفای شیعه متمایل و دنبال آن بودند، در قلب شما بجوشد و به این اضافه شود. این مشرب جدیدی می‌شود و ما هم در هر برنامه یا در هر چند برنامه می‌توانیم به بینندگان عزیزمان تذکر بدهیم که در این فضا داریم حرکت می‌کنیم. بعداً هم که تدوین می‌شود، مجموعه زیبایی خواهد شد.
● چون شما وارد فضا شدید، من بسم‌الله الرحمن الرحیم را به این برنامه بدهکارم که اضافه می‌کنم. از اینجا وارد مسئله می‌شویم و آن، همین شیوه‌های تفسیری است. طبیعی است کسانی که می‌آیند و تألیفی می‌کنند، چه تفسیر باشد و یا چیز دیگر، افکاری دارند و می‌خواهند افکار خود را منتقل کنند. این یک نوع کار است. یک نوع دیگر کار این است که کسی بخواهد تاریخ نگاری کند و هرچه را در تاریخ اتفاق افتاد -خوب یا بد و چه قبول دارد و چه ندارد- به عنوان امانت بنویسد. این هم راه دیگری است.
درمورد قرآن مسأله به شیوه دیگری است، ما به قرآن عقیده داریم. به صورتی که تمام قرآن از اول تا آخر حق و متقن و کلام خداست. حتی روی حروف، آهنگ و ترکیب آن هم همین عقیده را داریم. یعنی فکر می‌کنیم همه اینها آنچه که آنجاست، حق است و اگر ما نمی‌توانیم بفهمیم، نقص ما و اشکال از ماست. حتی گاهی مطلبی را می‌فهمیم، ولی عقل خودمان نمی‌پذیرد. یعنی مثلاً فکر می‌کنیم شاید این‌گونه نباشد، ولی عقل کلی‌تر ما که قبلاً آن را پذیرفته که حق و متعلق به خداست، بر برداشت فعلی ما حاکم می‌شود. لذا من به قرآن این‌گونه نگاه می‌کنم.
امانتداری یک مفسر این است که هرچه قابل استفاده است و احتمال در فهم آیه است، در آنجا بیاوریم. ممکن است من در یک سخنرانی از یک مطلب استفاده نکنم، به خاطر اینکه می‌خواهم چیزهای دیگری مطرح کنم. ولی کسانی دیگر ممکن است بیایند و همین کار را بکنند و این را قبول داشته باشند. وقتی من آن احتمال را نوشتم، آنهایی هم که از روایت استفاده می‌کنند، باید این‌گونه عمل کنند.
 دو صورت است: یکبار می‌خواهند مطلبی را به کمک قرآن و روایت ثابت کنند که کاری را که جناب‌عالی گفتید، می‌کنند. یعنی آیه و روایتی را که قبول دارند، در اختیار مخاطب می‌گذارند. نظر من این نبود. بلکه نظر من این بود که می‌خواستم قرآن را آن‌قدر که برای من قابل فهم است، بیاورم. بعد از من ممکن است دیگران هزاران چیز دیگر بفهمند. آنقدری که خودم می‌فهمم، آن را باز کنم و بگویم در قرآن است. اگر از روایت استفاده می‌شود، روایت را می‌آورم. اگر از فلسفه‌ استفاده می‌شود، از آن کمک می‌گیرم و یا هرچیز دیگر. جایی که بخواهم، آن را اضافه می‌کنم.
بنابراین ما باید خودمان را کوچکتر از آن بدانیم که سلیقه خودمان را بر قرآن تحمیل کنیم. قرآن را باید حق حساب کنیم و خودمان را در راه حق ببینیم، شاید برسیم و شاید هم نرسیم، آن‌قدری که می‌رسیم، به مردم می‌گوییم. بنابراین قرار ما این است. قرار ما با قرآن این نیست که سلیقه‌ای و آنچه را که خودمان قبول داریم، به اسم قرآن تحمیل کنیم. من این را درست نمی‌دانم.
○ من خدمت شما عرض کردم که یکی از ویژگیهای خوب تفسیر حضرت‌عالی این است که در اینجا قرآن خودش را نشان می‌دهد و نه مفسّر. در تفسیرهای دیگر می‌بینیم که وجه فلسفی به قرآن می‌چربد و گاهی انسان فکر می‌کند که متن فلسفی یا عرفانی دارد. به خاطر همین ویژگی که عرض کردم، اگر شما در حوزه تفسیر هم وارد شوید، در واقع نهاد و باطن قرآن نمایان خواهد شد.
● ان‌شاءالله بتوانیم. وقتی وارد تفسیر تحلیلی می‌شویم، بحث می‌کنیم.
○ حضرت‌عالی دارای چنین فرضیه‌ای هستید.
● آماده‌ام، شما مسئله مطرح می‌کنید و ما هم درباره آن نظر می‌دهیم. بعد هم اگر شما نقادّی داشتید، می‌کنید تا به نتیجه برسیم.
○ ما در این مرحله که فاز اول است، می‌خواهیم درباره کلیات صحبت کنیم و یک جمع‌بندی داشته باشیم. اگر اجازه بدهید من با یک سؤال بحث را تمام کنم. آن‌گونه که برداشت من بود، نظر حضرت‌عالی این است که مفسّر باید مثل آیینه یا شیشه زلال باشد تا نظریات خود خیلی رنگ ندهد و بر تفسیر تأثیر نگذارد. اگر گذاشت، نگوید تفسیر مطلق از قرآن این است، بلکه بگوید تفسیر من یا نظر من این‌ ست.
پس ما معتقدیم و در کتاب شما هم این‌گونه می‌یابیم که قرآن برای هراصلی و نسلی است. با توجه به این مسئله و برای بستن کلیات بحث درباره این جمله، کمی توضیح بفرمایید.
● بالاخره حقایقی در جهان - چه در عالم تکوین و چه در نوشته‌های از این نوع که وحی خالق جهان است،- وجود دارد. حقایقی است که در زمان نزول یا بعد از نزول کشف نشده است. یعنی زمینه فکری جامعه آن‌قدر نبوده که آن نکات را بفهمد. تعبیراتی هم خود قرآن دارد که می‌گوید تأویل قرآن را جز راسخون در علم نمی‌دانند. شاید یکی از معانی این جمله همین باشد. یعنی کسانی هستند که راسخ بر علم هستند. اینکه راسخون چه کسانی هستند؟ در جای خود نیاز به بحث دارد. آنها نکات قرآن را می‌فهمند، ولی ما و شاگردهای آنها به آسانی نمی‌فهمیم.
زمان که پیش می‌رود و دانش که رشد می‌کند و افکار انسان که بالا می‌رود و عقول انسانها که تکامل می‌یابد، چیزهایی می‌فهمد و بعد اشاره قرآن او را متوجه می‌کند که مثلاً فلان آیه چه می‌خواهد. لذا نباید فکر کنیم که مثلاً علوم عصر است که خود را بر قرآن تحمیل می‌کند. باید فکر کنیم که قرآن است که جلوه‌اش می‌تواند برعلوم عصر بیشتر باشد.
○ هر روز پرده‌ای از روی آن برداشته می‌شود.
● تقریباً همین‌طور است. بهرحال این واقعیتی در جای خود است. این واقعیت آن روز برای مردم قابل کشف نبود و الان قابل کشف است. خودمان هم همینطور هستیم. در این امور کوتاه خود، در این چهل، پنجاه سالی که با قرآن سرو کار دارم، الان چیزهایی می‌فهمم که پنجاه سال پیش آن را خوب نمی‌فهمیدم و الان می‌فهمم. حتماً بعد از ما هم همین تکامل وجود خواهد داشت. لذا این کارها مستدرک هم دارد. یعنی همیشه چیزی به آن اضافه می‌شود.
○ متأسفانه امروز فلسفه و فرهنگ غرب مطرح است که علوم عصری است. یعنی همه چیز حتی علم و متون مقدس در فرایند این تطوّر تاریخی قرار دارد. در غرب حرفی زده‌اند و در آن مانده‌اند. چیزی که ما به عنوان تفسیر داریم، این است که از متون مقدس نیازهایی را که عصر دارد، کشف کنند. یعنی در هر عصری پاسخگوی نیازهای عصری آنها باشند. در اینجا بود که مکتبی به نام هرمونوتیک به وجود آوردند و اختراع کردند که فلسفه پیدایش آن تفسیر متون مقدس بود. البته بعدها متون دیگری هم وارد آن کرده‌اند. این در حالی است که قرآن از ابتدا ما را دعوت کرد که بیایید تفسیر کنید حتی حضرت علامه الله طباطبایی فرمود: «ما هر دو سال باید یک تفسیر بنویسیم.» این نشان می‌دهد که همه عصرها، عصر قرآن است، نه اینکه قرآن عصری باشد.
متأسفانه بعضی از تعبیر گرایان داخلی ما مفتون این مطالب وارداتی شدند و مقالات زیادی می‌نویسند و به حوزه تفسیر خدشه وارد می‌کنند. اگر ما روش جامعی تعریف کنیم، می‌تواند پاسخگوی بسیاری از این منازعات باشد.
● احتمالاً این سایه‌ای از همان عقاید نسبی بودن عقاید است.
○ بله.
 ●اینها این‌گونه فکر می‌کنند. ما چون به عقاید ثابت معتقدیم، این‌گونه فکر نمی‌کنیم.
○ بله. این مبنای قشنگی برای تحقیق است.
● باید اینجا درنگ بیشتری شود. یعنی تفاوت واقعی است. آنها می‌خواهند خیلی چیزها را نسبی تعریف کنند. نسبی که تعریف کنیم، عصر، خود را بر متن تحمیل می‌کند. ولی اگر بگوییم که حقیقت ثابت و در آنجا هست، عصر این قدرت را پیدا می‌کند که به آن راه پیدا کند و راه را کشف می‌کند. من فکر می‌کنم قرآن قطعاً از عقاید ثابت است که در تعبیر قرآن هم خیلی داریم. شما اگر به کلمه حق در همان فرهنگ قرآن نگاه کنید و موارد آن را ببینید، می‌بینید که چقدر قرآن روی مسأله حق تکیه کرده است.
○ بله، سنت لایتغیر خیلی مصادیق را می‌گوید. یکی از مصادیق آن حق و میزان است.
● آن آیه معروف که حق و باطل را به آب و کف‌آب تشبیه می‌کند،بعداً می‌گوید: رابطه‌ای هم بین حق و چیزهایی که مفید است، برقرار می‌شود. این هم یک بحث خیلی مهم تفسیری است.
○ پس در حقیقت اگر بشود، می‌توانیم استفاده کنیم . با توجه به اینکه اکثریت مردم ما جوان هستند و جوانان ذهن خلّاق و پویایی دارند و از آن طرف شما می‌فرمایید که قرآن یک حقیقت مطلق برای همه اعصار است، چه توصیه‌ای دارید برای کسانی که وارد عرصه تفسیر قرآن یا توضیح یا سخنرانی‌های قرآنی می‌شوند؟ مشابه این چه توصیه‌ای دارید برای اینکه این زبان قرآنی برای جوانانی که مخلوق همان خدایی هستند که همین حقیقت مطلق را آفرید، بهتر فهمیده شود و هدف اصلی پروردگار به انجام برسد؟
● می‌توان توصیه‌های زیادی از زوایای مختلف کرد. تجربه‌ای که خودم با قرآن دارم، این است که اگر انسان خودش را بسازد و رابطه و انس ویژه‌ای با قرآن برقرار کند، به فهم آن خیلی کمک می‌کند. منتها یک معنای عرفانی است و به گونه‌ای نیست که بتوانیم تبیین کنیم. آدم باید خودش به آنجا برسد و بعد توضیح بدهد که چطور به این مرحله رسیده است. ولی بهرحال هرکس در هرسطحی از علایق که هست، به خصوص بچه مسلمانها بیایند و با دید منصفانه قرآن را مطالعه کنند و قبلاً موضع نگیرند و آماده باشند تا آنچه را که می‌فهمند، ملاک قرار بدهند.
اصل تحقیق همین است. تحقیق این است که انسان در برابر واقعیتی که قرار می‌گیرد، خود را آماده کند و ببینید که چیست. اگر در برابر قرآن حالت پژوهنده به خودمان بگیریم، به خصوص اگر روحیه انس با قرآن و قدری ذوب شدن در عشق قرآن را تجربه کنیم، آن موقع خیلی می‌توانیم از قرآن بهره بگیریم.
گاهی حالاتی برایم پیش می‌آمد و الان دیگر آن حالات در زندان تجدید نمی‌شود. همان موقعی که می‌خواستم آیه را فهرست‌نویسی کنم، چشمم را می‌بستم و تابلویی برای خودم از این مطالب درست می‌کردم و بی‌اختیار به سجده می‌رفتم و جمله معروف: «عین الملوک و ابناءالملوک» را تکرار می‌کردم. چه شکری می‌خواهد که خداوند حالتی داد که ما در زندان باشیم! این حالت پیش می‌‌آید. آن مربوط به همان حالت خاصی است که انسان می‌تواند در زندان ودرگرفتاری‌ها و دیدن کمک‌های خدا پیدا کند. هرکسی در زندگی‌اش شرایط متفاوتی از این موارد دارد. اگر بخشی از معنویت و عرفان را با تحقیق همراه کنیم، وقتی با قرآن مواجه می‌شویم، خیلی بیشتر می‌توانیم بفهمیم.   
○ بهرحال پنج محور را به عنوان چارچوب ادامه بحث در محضر استاد بزرگوار پی خواهیم گرفت. به نظر من متمم این کار نفیس همین خواهد شد که روش تفسیری حضرت‌عالی را در کنارش به جوانها ارائه بدهیم. همان‌طوری که این متن بسیار ساده، روان و شیوا است، بیانات تفسیری شما هم ان‌شاءالله شیوا و روان خواهد بود. پنج مورد از بیانات شما را نوشتم، ان‌شاءالله مکتوب می‌کنم و خدمت حضرت‌عالی می‌دهم. یقین داریم که حرفهای ما برای جوانان و کسانی که می‌خواهند با قرآن آشنا شوند، راهنما خواهد بود.
همین قضیه خمس یکی از مقدمات درک عقاید قرآن است. علامه سیدحیدر در تفسیر محیط الاعظم می‌گوید: «طهارت نفس داشته باشیم» مثل همین نکته که فرمودید: «من چشمهایم را می‌بستم و به سجده می‌افتادم.» خیلی جای حرف دارد که ان‌شاءالله فهرست‌بندی شود و برای همه انسانها مفید خواهد بود. ایشان می‌گوید: «گدایی کنید و به فضای قرآن بروید. نگویید ما چیزی می‌دانیم.» از سخنان حضرت‌عالی استفاده کردیم.
● جلسه خودمانی بود و حرف زدیم، برای خودمان که مفید بود، برای دیگران نمی‌دانم.
○ خیلی متشکرم. از طرف بینندگان محترم هم از شما تشکر می‌کنم و امیدوارم این جلسه صمیمانه اثر خود را بر همه مخاطبین ما داشته باشد. همین جا از شما قول می‌گیریم که ان‌شاءالله انس با قرآن را در این مجالس صمیمانه ادامه بدهیم و در خدمت حضرت‌عالی باشیم.
● من در حد بضاعت خویش در خدمت قرآن، شما و مردم هستم.