مصاحبه
  • صفحه اصلی
  • مصاحبه
  • مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه خراسان

مصاحبه آیت الله هاشمی رفسنجانی با روزنامه خراسان

  • سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷
حضور نیروهای همه استان‌ها در جنگ/ حضور لشکر 77 خراسان در اولین روزهای جنگ/ مشکل‌دار بودن توپ‌های 175 ایران/ نادرستی گزارش بنی‌صدر درباره توپ‌های 175 و قیمت گلوله‌ها/ پی بردن آیت‌الله خامنه‌ای به اشتباه بودن قیمت گلوله‌ها/ تأثیر لشکر نصر خراسان در حل مشکلات جنگ/ آشنایی هاشمی رفسنجانی از مردانگی‌ها و روحیات خراسانی‌ها در جنگ/ ماهیت خاطره‌ای مسائل جنگ/ بیرون نرفتن از استان، امتیاز مردم ایلام در زمان جنگ/ دیدار هاشمی رفسنجانی از یک واحد لشکر نصر در ایلام/ کنگره سرداران کرمان، الگوی مسوولان خراسان/ نقش استان‌ها در شناساندن شهدا و سرداران خود/ دفاع مقدس، پر مضمون‌ترین رویداد تاریخی/ کم کاری بخش هنر در معرفی دقاع مقدس/ نقش شعر و تجیل در معرفی واقعیات جنگ/ لزوم معرفی دفاع مقدس، با فیلم‌های هنرمندانه/ نیاز به شعرهای ناب برای منظوم کردن دفاع مقدس/ به کارگیری هنر داستان نویسی برای معرفی دفاع مقدس/ حفظ شدن ارزش‌های دفاع مقدس/ نوپا بودن هنر در معرفی دفاع مقدس/ خدمات اقتصادی و فرهنگی هاشمی رفسنجانی برای رزمندگان/ تصویب قانون تحصیلات عالی برای رزمندگان/ تصویب قانون نیرومند برای آزادگان/ خدمات زیربنایی هاشمی برای آزادگان و ایثارگران/ تلاش‌های هاشمی رفسنجانی برای استفاده از تجربیات ارزنده جنگ/ تصرف فاو، حادثه‌ای بی نظیر در جنگ‌های دنیا/ تجربه پیچیدگی عملیات حلبچه و عبور از کوه‌های کردستان/ تجربه ساخت پل 17 کیلومتری بعثت/ تجربه حفاظت از تجهیزات جنگ در دوران محاصره اقتصادی/ تبدیل تجربیات جنگ به فرمول‌های نظامی مشخص/ خاطره تلخ هاشمی رفسنجانی از عملیات خیبر/ قتل عام نیروها، در نتیجه سهل انگاری دیگران/ گم شدن موقتی یکی از فرماندهان/ هدف از اجرای عملیات کربلای چهارشنبه/ لو رفتن عملیات توسط آمریکا/ مفقود شدن نیروهای ایران به خاطر آب/ تبلیغات عراق بعد از توقف عملیات کربلای چهارشنبه/ چاپ مذاکرات قرارگاهی عملیات/ تداوم یا عدم تداوم عملیات، مبعث مذاکرات قرارگاهی/ اظهار نظر مخالفان و موافقان ادامه عملیات/ صدور فرمان حمله توسط هاشمی/ غافلگیری عراق با شروع عملیات کربللای پنج/ نزدیکی زمانی و مکانی عملیات‌های کربلای پنج و کربلای چهارشنبه/ درخشش عملیات کربلای پنج در دفاع مقدس/ شهادت بستگان هاشمی رفسنجانی در کربلای پنج/ زنجیره‌ای بودن عملیات‌های کربلای چهار و پنج/ کاوه، صیاد شیرازی و قالیباف، نمونه‌ای از فرماندهان بزرگ/ ارتباط نزدیک رهبران با مردم در ایران/ لزوم انتقال روحیات حماسی نسل اول انقلاب به نسل‌های بعدی/ حفظ روحیات حماسی مردم در مشکلات اواخر جنگ/ خبر حمله منافقین و عراق به ایران بعد از قطعنامه 598/ تصرف کرمانشاه، هدف عراق و منافقین/ حضور حماسی مردم و نیروها در مقابله با دشمن/ پایبندی نیروها و مردم به انقلاب

 

س) بسم الله الرحمن الرحیم، ضمن تشکر از لطفی که فرمودید، اولین سؤال در باره دفاع مقدس است. با توجه به اینکه فرمانده جنگ بودید و قبل از فرماندهی نقش بسیار برجسته‌ای در 8 سال دفاع مقدس داشتید، می‌خواستیم بپرسیم نقش استان خراسان را در آن تاریخ چگونه ارزیابی می‌فرمایید و توصیفتان از این بحث چیست؟

ج) بسم الله الرحمن الرحیم، طبعاً با همه شهرها و روستاها سروکار داشتم. چون در دوران دفاع مقدس بدون استثناء از همه جا در جبهه نیرو داشتیم. خیلی از استان‌های کشور لشکر و تیپ مستقل داشتند. البته اوایل نداشتند و بعدها پیدا کردند.

خراسان یکی از استان‌هایی بود که از اول یک لشکر مجهز در جبهه داشت که لشکر 77 خراسان بود. اتفاقاً در همان روزهای اول جنگ درگیر شد. در جای سختی هم قرار گرفت. بخشی از نیروهای این لشکر در آبادان و آن منطقه بودند.

ما هم از همان اول که به جبهه رفتیم، شاید اولین بازدیدهایم از جبهه آبادان بود که در بیرون آبادان توپخانه لشکر با توپ‌های 175، عراقی‌ها را می‌زد که توپ‌های استراتژیک است و گلوله‌های بزرگی دارد. آن موقع مشکل ما گلوله‌های آن توپ‌ها بودند که گیر نمی‌آمد. لذا با دست باز مصرف نمی‌کردیم. همیشه این بحث را با نظامی‌ها داشتیم. آن‌ها با احتیاط مصرف می‌کردند و دل ما می‌خواست بیشتر شلیک کنند.

در این مسئله اختلافی با آقای بنی صدر پیدا کردیم. او هم اجازه نمی‌داد از آن گلوله‌ها زیاد بزنند. ما به امام شکایت کردیم و بنی صدر در پاسخ امام گزارش نادرستی از مبلغ گلوله‌ها با قیمت بالا داده و گفته بود: نمی‌توان مثل گلوله‌های دیگر مصرف کرد.

آیت‌الله خامنه‌ای در فرودگاه تهران به صورت تصادفی با یکی از مسئولان گلوله‌ها ملاقات کردند که او برای قیمت گلوله‌ها رقم خیلی پایینی داده بود. ایشان از فرودگاه به من نامه نوشت که اشتباهی به ما گفتند و قیمت واقعی این است و من هم آن نامه را فوری به امام دادم. بعد از آن مشکل ما و مشکل لشکر تا حدودی حل شد.

می‌خواهم بگویم که از همان روزهای اول با خراسانی‌ها سروکار داشتیم و بعدها که نیروهای سپاه آمدند، لشکر 5 نصر و تیپ مستقلی که داشتید، انصافاً خیلی خوب می‌جنگیدند. چند لشکر بودند که مشکلات جنگ را در جاهای بسیار سخت حل می‌کردند که یکی از آنها لشکر نصر خراسانی‌ها بود. می‌ترسم زیادی از این لشکر بگویم و لشکرهای دیگر از من گله کنند. چون لشکرهای دیگر هم امتیازاتی داشتند.

به هر حال سؤال جناب‌عالی این است که از همان روزهای اول با جهاد، ایثار و مردانگی‌های خراسانی‌ها در جبهه آشنا شدیم و تا آخرین روز جنگ که عملیات جنوب و عملیات غرب را در مقابل حمله منافقین داشتیم، سر کار ما با لشکرهای خراسان بود. من تحت تأثیر روحیات اینها بودم. اگر نبود نگرانی از بابت اینکه به دیگران بربخورد، بیشتر می‌گفتم.

س) اگر خاطراتی از سرداران شهید استان خراسان داشته باشید، برای ما و خوانندگان، مخصوصاً جوانان، شیرین خواهد بود.

ج) هر روز جنگ سرشار از خاطرات تلخ و شیرین بود. چون مسائل جبهه ماهیت خاطره‌ای داشتند، آن قدر انبوه است که انتخاب از بین آنها دشوار است. یک نکته را عرض می‌کنم.

ایلام یکی از جبهه‌های سخت ما بود. به خاطر میمک و نزدیکی به عراق فشار زیادی روی مردم بود. مردم در اطراف ایلام متفرق بودند و اصلاً یکی از امتیازات مردم ایلام این است که از استان بیرون نمی‌رفتند و مهاجرین جنگ خانواده‌های خود را زیر در خت‌ها و در دره‌ها نگه می‌داشتند. من برای دیدار از خانواده‌هایی که زیر درختان زندگی می‌کردند، رفته بودم. یکی از واحدهای لشکر نصر به تازگی در آنجا مستقر شده بود و داشت برای عملیات آماده می‌شد. بین آنها رفته بودم.

روحیات بچه‌های خراسان خیلی بر من تأثیر گذاشت. برایم یک ساعت برنامه بازدید گذاشته بودند، ولی خیلی بیشتر از برنامه با آنها نشستم و احوالپرسی کردم.

س) می‌بینیم که در تلویزیون و جاهای دیگر برنامه‌هایی پخش شد و بخشی از سرداران شهید جنگ به جوانان و مردم معرفی شدند، ولی کمتر نامی از سرداران استان خراسان برده می‌شود. دلیل آن را چه می‌دانید؟

ج) علتش این است که شما تازه کنگره سرداران خود را برگزار کردید. کوتاهی کردید. مثلاً استان کرمان سالها پیش کنگره‌ای برای سرداران گرفت و آقای سلیمانی موزه‌ای را در کرمان طراحی کرد که برای همه شخصیت‌های مجاهد و شهید مطالبی در موزه نوشته که وقتی برای بازدید بروید، با شهدای کرمان آشنا می‌شوید. شما در خراسان باید بیش از این کار کنید.

الان که کنگره سرداران و شهدا را برگزار می‌کنید، باید برای همه شهدا شرح حال بنویسید. آن موقع مطالب جالبی نوشته و خلق می‌شود که برای رسانه‌ها و جامعه ارزشمند است. باید بیشتر تلاش کنید. البته جاهایی هم هستند که برحسب وظیفه ذاتی خود کارهایی را در سطح ملی انجام می‌دهند. ولی استانها خیلی بیشتر می‌توانند نقش ایفا کنند.

س) توصیه شما برای بقای فرهنگ ایثار و شهادت چیست؟ چون در طول تاریخ این کشور برگ استثنایی و مشخصی است و جلوه‌های خاصی در این همه سال بروز کرد. جلوه‌هایی که شاید به سادگی تکرار نشوند. برای نهادینه شدن و ترویج و تثبیت این فرهنگ، در جهت آشنایی نسل بعدی و نسل‌های بعدی چه وظایفی بر عهده نهادهای مسئول است؟ چه نکته مشخصی را برای رعایت بیان می‌کنید؟

ج) آن گونه که من دفاع مقدس را می‌شناسم، پرمضمون‌ترین و پرحادثه‌ترین رویداد تاریخی آن هم با حوادث سازنده و نه حوادث اتفاقی است. حوادثی که واقعاً با ایمان رزمندگان سروکار داشت.

فکر می‌کنم هنر در معرفی دفاع مقدس کم بکار گرفته شد. البته فیلم، داستان، وصیت نامه و خبر کم نداریم، ولی اگر هنر بکار گرفته شود، اکثر صحنه‌های دفاع مقدس سوژه یک فیلم هنرمندانه هستند.

داستان و شعر خیلی کم گفته شد. وقتی حماسه فردوسی را می‌خوانید، با اینکه تخیلی است، احساس غرور می‌کنید. البته تخیل در هنر جایگاه بالایی دارد. نگاه منفی نیست. انسان‌های صاحب فکر می‌توانند با تخیل واقعیت‌ها را صحنه‌سازی کنند.

نکته ضعف معرفی ارزشهای جهاد ما در کم استفاده کردن از هنر، بخصوص فیلم‌های هنرمندانه است. می‌توانیم فیلم‌های زیادی برای دفاع مقدس بسازیم که این مسئله تاریخی را جاودان کند. شعر می‌تواند نقش زیادی داشته باشد. شعرهای زیادی گفتند. ولی کافی نیست.

زمانی یکی از شعرهای مشهد می‌خواست تاریخ منظومی از دفاع تنظیم کند. حتی قرارداد ابتدایی هم بستیم. بعد از جنگ بود. خانم ایشان محقق و خودشان شاعر بودند. قرار بود تحقیق کنند و ما هم کمک کنیم. نمونه‌هایی آوردند، ولی داورانی که داشتیم، شعر را در سطحی که موردنظر ما بود، تشخیص ندادند و هنوز امیدواریم کسانی پیدا شود، با ادبیات بالای شاعرانه این تاریخ را منظوم و این داستان عظیم مجاهدت و حماسه را در تاریخ ماندگار کنند.

داستان‌های زیادی گفتند و نوشتند، اما باید انواع داستان‌نویسی در این مقوله به کار گرفته شود. فکر می‌کنم از لحاظ مدارک و منابع دست ما پر است. به خصوص در کنگره‌هایی که برای سرداران و شهدا گرفتند، همه آثار شهدا را جمع کردند. الان باید هنر وارد میدان شود و از میان انبوه منابع تأثیرگذارترین‌ها را استخدام کنند.

س) به نظر شما در این قضیه کوتاهی شده است؟

ج) نمی‌توانم بگویم کوتاهی شده است. چون تا الان از این سرمایه برای حفظ روحیه مردم خیلی استفاده کردیم و تاریخ را زنده نگه داشتیم. هنوز هم با عراق صلح نکردیم. هنوز هم فکر می‌کنیم که نباید بگذاریم روحیات حماسی مجاهدان فراموش شود. همه این سرمایه‌ها سازنده هستند.

نمی‌خواهم کسی را متهم کنم که کوتاهی کرده است. می‌گویم ظرفیت این تاریخ برای هنر بالاست. باید از کسانی که هنر عالمانه دارند، بیشتر استفاده کنیم. شاید این رشته‌ها برای ما خیلی جوان باشند. باید از ریزه‌کاری‌های هنر در این میدان استفاده کنیم تا بیشتر بروز کند. البته خود رزمندگان و دیگران به صورت طبیعی کار کردند. ولی هنوز زمینه کار خیلی زیاد است.

س) این نظر من نیست، ولی برخی از افکار عمومی می‌گویند در زمان دولت شما بیش از مسائل فرهنگی از این دست، درباره مسائل اقتصادی کار کردیم.

ج) چون در مسائل اقتصادی خیلی زیاد کار شده، احساس می‌کنند بعضی جاها را تحت‌الشعاع قرار داده است، ولی ما به همه ابعاد توجه داشتیم. خود من برای رزمندگان و تاریخ جنگ خیلی کار کردم و کارهای بزرگی هم انجام دادم. مثلاً برای خود رزمندگان کارهایی شد که هنوز هم نتوانستند خوب اجرا کنند. راه رزمندگان و خانواده‌هایشان را به دانشگاه‌ها باز کردیم.

آن موقع من هم فرمانده جنگ و هم در مجلس بودم. قانون تحصیلات عالی را برای رزمندگان تصویب و راه را باز کردیم که هر کس کمی استعداد داشت، وارد دانشگاه شد. اگر الان رزمندگان را در دانشگاه‌ها نداشتید، می‌دیدید چه خبر است! خانواده‌ها و بچه‌های رزمندگان عمدتاً راه پیدا کردند و وارد شدند. اگر کسی وارد نشد، کوتاهی از خودش بود.

برای آزادگان که می‌خواستند برگردند، قانون بزرگ و نیرومندی نوشتیم تا از زمانی که وارد شدند، همه چیز برای اشتغال، مسکن، تحصیل، زندگی و راه حل مشکلات روحی و جسمی آنها فراهم شود؛ یعنی قانون به استقبال آنها رفت و قبل از اینکه برسند، تصویب شد.

سهمیه‌هایی که برای ورود اینها به دستگاه‌های دولتی و حق تقدمی که دادیم تا آنها را استخدام کنند، درنظر گرفتیم. حتی برای جانبازان و کسانی که کار کردن برایشان سخت نیست، قانون گذراندیم. همه زیربناهای مقرراتی، فرهنگی و افکار عمومی را آماده کردیم. فکر نمی‌کنم بعد از دوره من این مقدار کار شده باشد و اگر هم کاری شده باشد، با استفاده از همان قوانین بود.

س) وقتی خاطرات حضرت‌عالی را می‌خوانیم، به مسائل جنگ که می‌رسیم، نکات جالب توجه و بعضاً عجیبی برای ما که جنگ را حس نکردیم، دیده می‌شود. احساس می‌کنیم لحظه به لحظه آن دوران می‌تواند برای کسانی که می‌خواهند در آن فضا اقدام کنند، تجربه باشد. فکر می‌کنید باز تولید تجربیات جنگ به اندازه کافی صورت گرفته است؟

ج) یکی از کارهایی که در آن دوران شد و اواخر جنگ ترتیبش را دادم و بعدها در دوران مسئولیت اجرایی پیگیری کردم، این بود که دانشگاه‌ها و کرسی‌هایی برای تدریس تجربیات ارزنده جنگ، به سبک دفاع مقدس ما تأسیس شد. فرض کنید عملیاتی مثل فاو، بسیار پیچیده بود. آن موقع از اسرای عراقی می‌پرسیدیم که شما پشت آبادان بودید و آن همه معطل شدید، چرا نیامدید آبادان را بگیرید؟ در جواب می‌گفتند: کار شما برای عبور از اروند و رسیدن به فاو در سیستم نظامی ما جایی نداشت. حاضر نبودیم فاصله خط مقدم خود با عقبه را این مقدار آن هم رودخانه‌ای به این بزرگی کنیم. عبور از اروند و گرفتن فاو در تاریخ جنگ‌های دنیا بی‌نظیر بود.

عملیات حلبچه و عبوراز میدان وسیعی که هم آب انداخته و هم در آب مین‌گذاری کرده و آن طرفش سنگرهای چند طبقه‌ای ساخته بودند، بسیار پیچیده بود.

عبور از کوه‌های پر از برف و چندهزار متری کردستان واقعاً شاهکار بود که نیروهای ما ناگهانی حلبچه را گرفتند. واقعاً رازناک و پیچیده بود.

پل بعثتی که در حال جنگ روی رودخانه اروند زدیم و پل 17 کیلومتری خیبری که در حال جنگ روی آب در جزیره مجنون زدیم، عجیب بود. هم زمان با ساخت پل گلوله هم می‌آمد. پلی زده بودیم که اگر گلوله به آن اصابت می‌کرد، فوراً با وصله، قطعه‌ای را به جای آن می‌گذاشتیم.

کارهای زیادی در حال جنگ کردیم. حفاظت از امکانات در حال تحریم و نگه‌داری از هواپیماها و موشک‌ها تا آخر جنگ واقعاً شاهکار بود. بنا شد تجربیات جنگ را در کلاس‌های خاص در دانشگاه‌های جنگ آموزش بدهند و خیلی‌ها هم آموزش دادند.

فکر می‌کنم الان تجربیات ما تبدیل به فرمول‌های نظامی مشخصی شده باشد. البته چون الان در نیروهای مسلح نیستم، نمی‌دانم به کجا رسیدند. ولی طرحی که به آنها داده شد و خودم دادم، کار لازمی بود و الان هم نیروهای تحصیل‌کرده‌ای می‌بینم که همان فرمول‌ها را به صورت عالی در امور نظامی بکار می‌گیرند.

س) برای کنگره سرداران مصاحبه‌ای با آقای غزالی داشتیم که خاطره‌ای از حضور حضرت‌عالی در خیبر گفتند. می‌توانیم خواهش کنیم آن خاطره را بگویید؟

ج) چون خاطرات زیادی دارم، نمی‌دانم کدام خاطره را می‌گویید.

س) خاطره شبی را که 11 هزار نفر از بچه‌های ما آن سوی آب گرفتار شده بودند و قایق‌ها نمی‌توانستند برای انتقال آنها بروند.

ج) بله خاطره تلخی است. در همان عملیات خیبر بود. قبل از آن مرحله هم خاطرات زیادی دارم. با لباس بسیجی به جبهه می‌رفتم. معمولاً در تاریکی شب می‌رفتم. بچه‌ها هم گروه گروه در نقاط مختلف نشسته و منتظر بودند تا فرمان داده شود. گاهی که صدای آه و ناله بچه‌ها را می‌شنیدم، به سمت آنها می‌رفتم. فقط با چراغ قوه می‌توانستیم همدیگر را ببینیم. وقتی که بچه‌ها مرا می‌شناختند، فضای بسیار بسیار جالبی خلق می‌کردند. فرمانده عالی جنگ و بسیجی‌ها در شب عملیات و قبل از شروع عملیات با هم حرف‌هایی می‌زدیم که شنیدنی و خواندنی است.

گیرافتادن نیروهای ما در آن سوی هور یکی از مشکلات واقعی ما بود. هنوز آن خاطرات را جایی نگفتم. چون به بعضی از فرماندهان و واحدها برمی‌خورد. بعضی‌ها کوتاهی کردند و نیروهای ما آن طرف آب ماندند و تا صبح بیدار ماندیم. بعضی‌ها را پیدا کردیم. هلی کوپتر را برای برگشت بچه‌ها آماده کرده بودیم. در پایگاه‌ها مشکل پیدا کرده بودیم. شب تلخی بود. خبرهای بدی می‌رسید که نیروها قتل‌عام شدند. البته نیروها بتدریج می‌آمدند. واقعاً شب سختی بود. بعضی از نیروهای ما آن شب برنگشتند و هنوز مفقودند. واقعاً شب تلخی بود. افرادی را می‌شناسم که در طول جنگ خیلی جانفشانی کردند، ولی در آن شب مشکل داشتند.

س) می‌توانم خواهش کنم بخشی از خاطرات نگفته را بگویید؟

ج) نه نمی‌توانم اسم افراد را ببرم. مثلاً آن شب یکی از فرماندهان عمده خود را گم کردیم و نمی‌توانستیم پیدایش کنیم. فردا آمد و گفت من در فلان جا بودم که استحمام کنم! حرفش برای من در آن حالت توجیه پذیر نبود. الان وقتش نیست که بگویم. یادداشت کردم و بعدها در تاریخ می‌آید.

س) معمولاً خانواده‌های شهدای کربلای چهار گله‌مند هستند که چرا درباره این عملیات صحبت نمی‌شود؟ چرا کار رزمندگان آن عملیات، مخصوصاً مفقودالاثر زیادش دیده نمی‌شود؟

ج) کربلای چهار از قطعات عجیب و غریب دفاع مقدس بود. با تبلیغات و امید فراوان عظیم‌ترین نیرو را فراهم کرده بودیم که حرکت آخر جنگ را انجام دهیم، از آب عبور کنیم و خودمان را به‌ام قصر برسانیم. فاو در دست ما بود و می‌خواستیم تاام قصر هم برویم. اگر آنجا را می‌گرفتیم و رابطه عراق را به کلی با دریا قطع می‌کردیم، گروگان خوبی بود. می‌گفتیم بیایید حقوق ما را بدهید تا مصالحه کنیم.

خیلی آماده بودیم. خیلی احتیاط می‌کردیم که لو نرود. من آن شب در بوشهر ماندم و به آنجا نرفتم که حضور من کشف شود و عملیات لو برود. ولی لو رفته بود. ظاهراً آمریکایی‌ها با ماهواره مسئله را فهمیده و به عراقی‌ها گفته بودند. یکی از نقاط حساس حمله ما برای عراقی‌ها شناخته شده بود که در شروع حمله آسیب دیدیم.

اینکه می‌گویید مفقود زیاد دادیم، به خاطر آب و جزیره بود. عملیات اول شب شروع شد و من نیمه شب فهمیدم که مشکل داریم. معلوم شد که لو رفت و نمی‌توانیم جلو برویم؛ یعنی اهداف عملیات کربلای چهار را متوقف کردیم.

عراق در آن زمان تبلیغات زیادی کرد. جنازه‌های زیادی از ما داشت و تبلیغات گسترده‌ای کرد. روحیه نیروهای ما آسیب دیده بود.

من در جبهه ماندم و بحث‌های قرارگاهی زیادی کردیم. اتفاقاً در همین هفته‌های گذشته مذاکرات قرارگاهی ما را چاپ و پخش کردند. در مجله نگین مربوط به مرکز تحقیقات جنگ پخش شد.

به هر حال کربلای چهار را متوقف کردیم. ولی بحث این بود که عملیات را ادامه بدهیم یا نیروها را برگردانیم. نیروهای زیادی داشتیم، ولی آسیب دیده بودند. آسیب دیدگی نیروها برای عراق هم کشف شده بود. در بحث‌های قرارگاهی حتی تا سطح فرماندهان گردان‌ها را شرکت دادیم که پشت اهواز بود. مذاکرات ما معمولاً در گلف و قرارگاه اهواز بود. آن مذاکرات چاپ شد.

دو گروه شدند: یک گروه مخالف ادامه عملیات بودند و می‌گفتند نباید بجنگیم و فعلاً نیروها را مرخص کنیم و دوباره بیاوریم. یک گروه می‌گفتند بقایای نیروها را در عملیات دیگری، مخصوصاً در همین منطقه که شکست خوردیم، به کار بگیریم. اگر کاملاً متوقف می‌کردیم، پیروزی بزرگی برای صدام بود.

فرماندهان نتوانستند به نتیجه برسند و به من محول کردند. گفتند: تسلیم شما هستیم و هر دستوری به عنوان فرمانده عالی بدهید، عمل می‌کنیم. من با بررسی همه جوانب فرمان حمله دادم.

گفتم: باید عملیات کنید که کربلای پنج شروع شد. کربلای چهار و پنج از لحاظ زمانی و مکانی نزدیک به هم بودند. آن شکست نیمه کاره را تبدیل به پیروزی مشعشعی کردیم که در تاریخ جنگ مثل آن نداریم. عراق غافلگیر شده بود. نیروهایش را مرخص کرده بود. چون فکر می‌کرد ما رفتیم و به این زودی‌ها برنمی‌گردیم.

طرح عملیات در شلمچه از قبل آماده بود و منتظر شناسایی نبودیم. تصمیم عملیات داشتیم که در آن مقطع به روزش کردیم. کمی صبر کردیم تا وضعیت نور ماه برای عبور از آب مناسب شود. فکر می‌کنم فاصله کربلای پنج تا کربلای چهار دو تا سه هفته بود.

این مقدار بود که نیروها را به خط برگردانیم و شروع کنیم. چون همه چیز پای کار بود. عملیات فریبی درست کردیم که توجه دشمن به جای دیگری جلب شد. کربلای پنج که انجام شد، یکی از شاهکارهای دفاع مقدس است که حقیقتاً باید بیشتر روی آن کار کرد.

پس اگر از کربلای چهار کمتر حرف زده شد، به خاطر این بود که پیروزی نداشتیم. حقیقتاً آن مقدار که وارد شده بودند، شکست خوردند. البته بعضی‌ها آسیب ندیدند، ولی نقاط حساسش آسیب دیدند. خواهر زاده خود من در آن عملیات شهید شد. یکی از واحدهایی که در آن عملیات وارد شدند، از رفسنجان بودند که بستگان من زیاد بودند و خیلی‌ها شهید شدند.

به هر حال هر دو را با هم که نگاه می‌کنیم، پیروزی خوبی بود و جدا که نگاه کنیم، یکی شکست و یکی پیروزی بود.

س) پس کربلای چهار مقدمه کربلای پنج بود.

ج) بله روی هر دو عملیات با هم کار کردیم.

س) در غرب کشور نام شهید کاوه مطرح است و در خراسان هم شهید کاوه یکی از بزرگترین سرداران استان محسوب می‌شود. اگر نکته‌ای درباره ایشان دارید، بفرمایید.

ج) شهید کاوه از دوستان قدیمی ما بود. واقعاً شهادت ایشان دل ما را شکست. خراسان در جنگ مردان زیادی داشت. صیاد شیرازی ستونی با ارزش برای جنگ بود. ارتشی بود، ولی برای سپاه خیلی کار کرد. آقای قالیباف انصافاً خیلی خوب لشکر نصر را اداره کرد. فرماندهان لشکر نصر خیلی زیاد هستند و گفتم که نمی‌توانم درباره آنها حرف بزنم. لااقل الان نمی‌شود. الان تصویر شخصیت‌های فراوان جنگ در ذهنم نقش بسته که باید یاد همه آنها را گرامی بداریم.

س) به عنوان کسی که پیش و پس از انقلاب از استوانه‌ها بودید، به نظر شما حفظ روحیه حماسی چقدر می‌تواند حاکمیت را در مقابل خطرات و تهدیدات حفظ نماید.

ج) اگر منظور از حاکمیت، مرکز ثقل حکومت باشد که رهبری هستند؛ اما ارتباط ما با بخش حماسی مردم کم نیست. انصافاً زیاد است. گزارش‌های زیادی را می‌خوانیم. فکر می‌کنم ایران جزو محدود کشورهای دنیاست که رهبرانش با مردم آشنا هستند و فاصله نگرفتند.

اینکه روحیه حماسی چقدر مهم است، ارزیابی نکردم. حتماً عده‌ای هستند که حرف‌هایی دارند، ولی مطرح نمی‌کنند. در دل خودشان مانده است. طبیعی است پس از گذشت 30 سال که خیلی از نسل اولی‌ها در آستانه بازنشستگی هستند و یا شدند، باید روحیات حماسی را به نسل‌های بعدی منتقل کنند.

در عین حال نابسامانی‌هایی را از لحاظ فرهنگی و اقتصادی می‌بینند که باعث دلسردی آنها می‌شود. حتماً گرمی‌های آن دوره نیست؛ اما همراه آن، یک مقدار اطلاعات، آگاهی و رشد علمی جایش را گرفته است. این‌گونه نیست که منزوی باشند. در جنگ تجربه خوبی داریم. اواخر جنگ خیلی‌ها می‌گفتند بچه‌ها خسته شدند. حتی خوبان هم می‌گفتند. راست هم می‌گفتند، چون جنگیدن سخت است؛ اما پس از قبول قطعنامه که عراق به ایران حمله کرد، مردم نشان دادند چه روحیه‌ای دارند! واقعاً حماسه بود.

آن موقع خودم در جنوب بودم. رهبری هم در جنوب بودند. خبر رسید که عراق می‌خواهد در شمال هم تحرکاتی داشته باشد. منافقین هم از غرب قصد حمله داشتند. رهبری در جنوب ماندند و من با ماشین از اهواز به کرمانشاه رفتم. به نزدیکی‌های کرمانشاه که رسیدم، خبرهای مبهمی رسید که عراقی‌ها از پل ذهاب گذشتند و در حال پیشروی هستند. منافقین هم با آنها بودند.

در سه راهی اسلام آباد که فرودگاه اضطراری بود، این خبر به من رسید و به کرمانشاه رفتم، در آنجا آقایان شمخانی، سنجقی و دیگران پیش من آمدند و گفتند: منافقین هستند که دارند با حمایت عراق می‌آیند. از مرز عبور کردند، کرند را گرفتند و نزدیک اسلام آباد هستند.

زیاد هم بودند. تانک، نفربر و پوشش هوایی هم داشتند. منطقه هم غافلگیر شده بود و کسی فکر نمی‌کرد آن گونه شود. من در کرمانشاه ماندم. گفتند هدفشان کرمانشاه است و نزدیک شدند. از اسلام آباد عبور کردند و شب در جاده اسلام آباد کرمانشاه، یعنی پشت تنگه چارزبر ماندند. من هم در کرمانشاه ماندم و دستور دادم تنگه را ببندند. بچه‌ها رفتند تنگه را بستند.

نمی‌دانید چه موجی از نیروها از همه واحدهای اطراف خودشان را به آنجا رساندند! حقیقتاً صحنه حماسی و امیدبخشی بود. یکی دو روز در محاصره ماندند و منهدم شدند. من هم در کرمانشاه ماندم. می‌گفتند آنجا نمان، چون امکان دارد کرمانشاه اشغال شود. گفتم: باید بمانم. در شهر می‌گشتم تا مردم شهر نترسند. به پایگاه هوانیروز رفتم و با خلبان صحبت کردم که چکار کنند.

در آن شرایط در غرب و جنوب دو حماسه اتفاق افتاد. واقعاً پیروزی واقعی بود. بالاخره همان نیروها هنوز هم هستند و همان روحیات را دارند. نباید فکر کنیم از انقلاب فاصله می‌گیرند، ولی توقعات زیادی است که باید برآورده شود.

س) خیلی ممنون

ج) موفق باشید.