مصاحبه آقای هاشمی با روزنامه اطلاعات پیرامون حادثه هفتم تیر
س - چرا واقعه 7 تیر به » انقلاب سوم « معروف شده است، تأثیرات مثبت و کارساز این واقعه را در زمینههای مختلف بیان فرمائید؟
ج - در مورد این سئوال که چرا این واقعه معروف به انقلاب سوم شده است، خصوصاً این واقعه این اسم را ندارد. مجموعه این حوادث که منجر بهاین واقعه شد از مقدماتش و مؤخراتش، مجموعاً انقلاب سوم اسم گرفته و اسم بسیار خوبی است. برای اینکه برنامههای قبلی انقلاب که اولیش سقوط شاه بود، استبداد شاه و پایگاه استکبار و استعمار در کشور سقوط کرد، انقلاب اول بود.
انقلاب دوم، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود که منجر به ریشهکن شدن قدرت آمریکا از ایران شد. در کل دنیا برای شکستن ابهت غول آمریکا بسیار مهم بود، واقعاً انقلابی بود که دنبالش هم چیزهای دیگری داشت که نیروهای عامل آمریکا در این کشور شناخته و رسوا شدند و فرار کردند. در دانشگاه روحیه جدیدی پیدا شد، دانشجوها حرکتهای دیگری انجام دادند، که انقلاب فرهنگی به دنبالش بود.
البته در این فاصلهها، حرکتهای مقطعی که هر یکشان در حد خودشان یک صحنه انقلابی مستقلی به حساب میآمدند، ولی به خاطر وسعت این گونه چیزها اسمهای مشخصی میگیرند.
بعد از همه اینها، باز مشکلی که در داخل کشور بود، حضور غیرمستقیم آمریکا و به طور کلی غرب و شرق از طریق گروهکها و جریانهایی که واقعاً در مقابل اسلام بودند، اما خودشان را به عنوان طرفدار انقلاب، حامی امام، گاهی هم وارث اصلی انقلاب قلمداد میکردند که لیبرالیسم با همه شاخههای آن از جبهه ملی، نهضت آزادی و گروههای گوناگونی که به اسم دمکرات و چیزهایی از این قبیل در حول و حوش آنها بودند.
جریان چپ که شکل ظاهراً اسلامیش منافقین بودند و یا گروه کوچک دیگری که عنوان اسلامی داشتند ولی جزو منافقین نبودند، یا مثل فرقان چند گروه با هم ائتلاف کرده بودند و طاغوتیهای گذشته یا چهرههایی بنام اسلام با اینها همکاری میکردند و جریانهای الحادی مارکسیستی مثل فدائیها - اقلیت و اکثریت - و حزب توده و خیلی چیزهای دیگری که بودند.
مجموعه اینها در مقابل مسلمانهای واقعی که به نام »خط امام« خوانده میشدند، در آن مقطع قرار داشتند و آنها متشکلتر از اینها عمل میکردند و در عین حال پشت سرشان قدرتهای بزرگ جهانی و قدرتهای تبلیغاتی امپریالیستی و قدرتهای سیاسی آنها را داشتند، از داخل هم پستهایی مثل ریاست جمهوری، مثل نمایندگی امام در فرماندهی کل قوا و بسیاری از چیزهای دیگر، چند کرسی در مجلس، در وزارتخانهها، در مراکز علمی، مراکز حساسی را گرفته بودند.
اینها فکر میکردند که دیگر برنده این انقلاب هستند، نقطه مقابل اینها، توده مردم بودند، که آنها حتی به اشتباه، خیال میکردند که توده مردم را هم دارند؛ چون مردم سر و زباندار را بیشتر دور خودشان میدیدند و این طرف، تشکلی که وجود داشت، حزب جمهوری اسلامی بود، قویترین آن سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و همچنین انجمن اسلامی معلمان بودند.
البته جاهای دیگری هم بودند، ارگانهای انقلابی با اینها بودند. سپاه پاسداران و جهاد سازندگی، کمیتهها، کمیته امداد و بنیادهایی که داشتیم؛ مثل بنیادمستضعفان، البته کار خاص خودشان را داشت ولی کل بنیادها که نهاد انقلاب حساب میشدند، واقعاً زیر پوشش مردمی بودند، با اینها بودند در آن دو موضعگیریها که کمکم اهداف و شیوهها مشخص شده بود. خوب! یک درگیری جدی در پیش بود که حتی روی جنگ هم اثر داشت.
در خطمشی اینها، خط امام در جنگ، جنگ واقعی بود. خطمشی آنها سازش و شاید هم شرکت در توطئه تحمیل جنگ، از روزی که اولین ضربه به بنیصدر را از فرماندهی قوا و نیابت فرماندهی وارد شد، این انقلاب شروع شد که همان روزها بعضیها میگفتند، "انقلاب سوم". ضربه مشخص دوم را مجلس زد که با آن رأی بالا و کمنظیر، رأی به عدم کفایت سیاسی او داد. ضربه خیلی عمیق را هم مردم میزدند؛ یعنی حضور مردم در صحنه تظاهرات پشت مجلس، دانشگاه، در نماز جمعه و شعارهایی که میدادند، حرکاتی که نهادهای انقلاب میکردند، اینها زخمش کاریتر بود.
در واقع تا رسید به تأیید امام در مورد مجلس و در عزل بنیصدر از ریاست جمهوری، اینها هم هر نقطهاش را میشود گفت انقلاب سوم که به هم پیوسته است. یک چیز است تا میرسد به آن حادثه عظیم انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی که از نظر ضدانقلاب به نفع خودش یک نقطه عطفی تصور میکرد. آنها فکر میکردند که با این حرکت مرکز هدایت و کنترل این خط را منهدم میکنند و بعد کارها متفرق میشود و اینها موفق میشوند که حرکتهای متفرق را سرکوب کنند.
اما برعکس، این انفجار با این که صدمات زیاد هم به ما زد، اما این خط را و حرکت واقعی انقلاب اسلامی را منسجمتر و قویتر کرد، همه با هم یکپارچه شدند و امام هم با صراحت حمایت کردند از این جریان و با صراحت چیزهایی که مایل نبودند در گذشته نسبت به آن خط بگویند و امید داشتند که آنها به راه راست کمکم برگردند و خیلی از ماها همچنین امیدی داشتیم، آن امید از دست رفت و حرفها رو شد. با این حرکت امام، دیگر جایی برای سازش و همکاری نماند و آنها پلهای پشت سرشان را همه خراب کردند، این انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در حقیقت انفجار همه پلهای پشت سر کل جریانات ضدانقلاب بود که دیگر راه برگشت به سوی مردم و اسلام را به روی خودشان بستند.
حتی در سالها و ماههای بعد، تک فردی از اینها توانسته است که از کوره راهها و از بیراهههای پلهای منهدم شده عبور کند و با رسوائی، با شرمندگی، با شکستگی به طرف مردم، انقلاب و اسلام برگردد؛ مثل کاسه چینی ترک خورده است.
س - با توجه به این که شما خود با شهدای 7 تیر همراه و همگام بودهاید؛ میخواهیم که به طور دقیقتر و مشخصتر و اگر ممکن است تازهتر، آرمانهای شهدای 7 تیر به ویژه شهید مظلوم بهشتی را در عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و فقهی تشریح بفرمائید و مخصوصاً روشن نمائید که تا چه اندازه آرمانهای آنان پس از شهادتشان تحقق پیدا کرده است؟
ج - این که پرسیدهاید آرمانهای شهدای 7 تیر، مخصوصاً شهید بهشتی چی بوده و تا چه اندازه آن آرمانها تحقق پیدا کرده، در سئوال اول قسمتی از این مسأله جواب داده شد، اصلاً درگیری اصلی میان این دو جریان، جریان خط امام و جریان ضدانقلاب اسلامی این بود که ما تکیه میکردیم روی اسلام، اسلام فقاهتی و میگفتیم که ما مایه این انقلاب را باید مردم مسلمان و فکر اسلامی بدانیم و هدف این انقلاب را تحقق پیدا کردن اسلام. آنها حاضر نبودند چنین مایه خالصی با چنین هدف خالصی را قبول بکنند.
آنها یا آرمانهای کج و کوری که توی ملیگرایی، توی غربگرائی و التقاط بین تمدن غربی و تمدن اسلامی یک جریانشان و یک جریان دیگر التقاط بین مارکسیسم و اسلام، در حقیقت نظرشان این بود که حاکمیت مارکسیسم و آن هم حاکمیت تمدن غرب، منتهی به اسم اسلام، چون میفهمیدند که مردم به خاطر اسلام همراهی میکنند، میخواستند اسم اسلام باشد، اما مایل بودند که محتوی را همان افکار لیبرالیستی و یا افکار مارکسیستی بکنند که البته خودشان تضاد داشتند.
در این مقطع با هم اتحاد کرده بودند، در مقابل خط امام. بنابراین باید گفت که بعد از این حادثه و تحقق شکست آنها و پیروزی این خط، آرمانهای ما در مسیرش قرار گرفت و به خوبی رو به تحقق قرار گرفت و هنوز ادامه دارد؛ یعنی، امروز دیگر کسی جرأت نمیکند در جامعه چیزی غیر از اسلام بخواهد.
البته ممکن است اختلافاتی باشد در تفسیر اسلام و پیدا کردن مصادیق، احکام اسلام، خوب! این دیگر چیزی است که همیشه خواهد بود و تمام نمیشود این گونه اختلافات، اما واقعاً راه کاملاً باز شد و آرمان مشخص شد و ملت پشت سر این آرمان ایستادند، جرأت شعار غیر اسلامی را از دیگران گرفتند و مخالفین اسلام سرکوب شدند. خلاصه باید بگوئیم که اگر در حد تصمیم و راه پیش گرفتن باشد، در هدف موفق شدیم و کاملاً تصمیم بر این شد که یکپارچه به طرف اسلام برویم.
اما اینکه تا چه حد به اسلام رسیدیم. در این هدف فرهنگی، در اهداف اقتصادی، در اهداف اجتماعی و حتی سیاست خارجی، در تحقق اهداف سیاست خارجی نه خطمان، ما در راه هستیم هنوز و توقع هم نباید داشت که یک جامعهای که 1400 سال به انحراف و بیراهه بردهاند، بتواند به این آسانی و با گامهای بسیار بلندی که در حد خود معجزه هست که فقط از انبیاء ساخته میشود که آن هم معمولاً در مورد انبیاء هم طول میکشید تا مردم را به آن مسیر فطرت کاملاً برسانند و یا حتی در عمرشان موفق نمیشدند در کل جامعه چنین کاری را بکنند، باید گفت ما موفق شدهایم و کاملاً در مسیر قرار گرفتهایم و آرمانها در شرف تحقق است.
انتظار همه هم این بوده است که آنها واقعبینانه فکر میکردهاند این راه طولانی باشد و قدم بهقدم برسیم به آرمانها. پس نتیجه میگیریم که در حد انتخاب مسیر و در راه افتادن موفق شدیم، اما اینکه مصادیق آرمانها تحقق پیدا بکند در ابعاد مختلف، یک حرکت تدریجی است که کمکم تحقق پیدا میکند.
در مورد شخصیت این افراد خوب میدانید، 73 نفر را آدم بخواهد جداگانه شخصیت آنها را بگوید در یک مصاحبه نمیشود. هر یکی از اینها یک کتاب یا کتابچه لازم دارند، بعضیها هم چند کتاب لازم دارند، بعضیها مثل شهید مظلوم آقای بهشتی به اندازه کافی در این چند سال دربارهشان صحبت شده، آثارشان منتشر شده، قبل از شهادتشان خیلی چیزها از ایشان روشن شده بود و بعضیهایشان واقعاً گمنام ماندند.
من قبلاً گفتم که دسته جمع بودن اینها وضع را جوری کرده که در مراسم معمولی و در مصاحبهها هیچ نمیشود به تکتک اینها پرداخت و معمولاً آدم ذهنش میرود سراغ افراد خیلی مشخص و چهرههای روشنتری، آنها هم که مشخص شدهاند، چهرههای پرارزش گمنامی در جمع اینها هستند، این یک کار طولانی، جداگانه فرهنگی و اسلامی است که شماها باید بکنید؛ یعنی، مطبوعات، آنها که قدرت قلم دارند و امکان نوشتن و نشر دارند، باید با حوصله روی آثار اینها، نطقهای اینها، خانواده، زندگی، گذشته، مبارزات، افکار، دوستان، روابط و تحمل مصائبی که اینها در راه اسلام دیدهاند، باید کار بشود و کتابهای جداگانهای نوشته بشود، خانوادههایشان باید کمک بکنند، البته تا به حال یک مقداری شده، ولی کافی نیست. به نظر من اینها اکثراً - اکثر نزدیک به تمامشان - از شخصیتهای ممتازی هستند با تفاوت شخصیتها و چهرهها، هر یکیشان در حد خودشان، در سطح خودشان از قلههای برجسته محیط خودشان به حساب میآیند که چیزی شبیه همان شهدای کربلا، که تاریخ آن را احیاء کردهاند، اینها سایه آنها هستند.
س - آنچه مسلم است این است که شهادت بهشتی و محمد منتظری و دیگر بزرگان، در هر زمینه ما با جای خالی آنان مواجه هستیم و به تعبیر روایات اسلامی »ثلم فیالاسلام ثلمة لایسدّهاء شی «. به نظر شما آیا رخنه و شکاف مزبور و بهقول مردم جای خالی این شهیدان اثرات منفی نیز داشته است و مضافاً بر آن ما تا چه حد در جبران این رخنهها و کمبودها در جامعه، مجلس، دولت، حوزه و حزب موفق شدهایم؟
ج - اینکه سئوال کردید جای خالی اینها را آیا ما توانستهایم پر کنیم یا نه؟ و ثلمهای که با اینها در جامعه اسلامی پیدا شد، آیا چیزی میتواند پر بکند؟ تنها چیزی که میتواند مایه دلخوشی باشد همان ارزش شهادت و آثار خون خودشان است که از لحاظ اثر جای خالیشان را پر کرده است، یعنی جبران کرده، پر کرده، شاید نتوانیم بگوئیم.
به هر حال آن کارهایی که مرحوم شهید بهشتی میتوانستند بکنند و میکردند و شهید منتظری یا مثلاً شهید دیالمه و شهدای دیگر آن فاجعه، این کارها جایش خالی است. هر کسی هم غیر از آنها کار کرده، بنابراین در تحلیل دقیق باید بگوئیم که جای آنها خالی است، اما، خوب! خودشان که رفتند، نامشان، خونشان و اثر شهادتشان یک چیز جدیدی در صحنه آورده است.
اثر او از اثر خود اینها کمتر نیست؛ مثلاً ما اگر یکی از آثار وجودی آقای دکتر بهشتی را آبروی حزب و ارزش حزب حساب بکنیم، با شهادت ایشان و نیز از خون ایشان و نام ایشان میتوان ارزش بیشتری تحصیل کرد.
اگر پیروزی خط امام را و تلاش خط امام را در مقابل خط کفر و خط ضدامام با وجود آقای بهشتی و این 72 تن دیگر، ما آثار زیادی از حضورشان داشتیم نامشان و خونشان و جوشش این شهادتها و آثار این شهادت روی مردم گذاشت و در جهت تقویت خط امام و تضعیف خط الحاد و ضد خط امام. تحقیقاً از آنچه که حضورشان میگذاشت بیشتر است. همان روز بعد از فاجعه، حضور مردم را دیدید، بعداً در مراسمی که برای اینها در هر سال برگزار میشود، دیدید، در بهشت زهرا میبینید و همین امسال هم دارید میبینید.
عکسهای اینها، نام اینها، فامیل اینها، موج شهادت طلبی که بعد از اینها پیدا شد و آبرویی که با شهادت اینها از ضدانقلاب رفت و ریشههای کفر و الحاد و مارکسیسم که به خاطر گرمی خون اینها سوخت و پوسید، اینها همه از آثار شهادت اینها است. پس بنابراین باید بگوئیم که خون اینها و شهادت اینها، اثرش در مسیر خودش بیشتر از حضورشان بود، اما جای خالیشان بهعنوان خودشان، هیچ وقت پر نشد و تا آخر هم پر نمیشود. امام حسین (ع) در تاریخ اثر خودشان را داشتند، اگر بودند؛ ولی شهادت امام حسین (ع) و اصحاب کربلا الان هزارو سیصد و چند سال همچنان دارد تاریخ را زنده نگاه میدارد. ولی اگر امام حسین (ع) با عمر طبیعی فرض کنید 100 سال؛ مثلاً، میماندند و حتی حاکم هم بودند، خوب! یک آثاری بود در حکومتشان و سنتهایی که میگذاشتند و پایههایی که محکم میکردند، آنها جایش خالی است و الان نیست، اما شهادتشان یک حرکت، جو دیگری را به وجود آورده است که آن شهادت امروز در زوایای دنیا، یک چراغهایی را روشن کرده با اختلاف قدرت جذب و درک جوامع مختلف، آثار خودش را در همه جا دارد نشان میدهد. این حالت، حال شهادت است و هر کس شهید بشود در راه حق، چنین اثری را دارد، با کم و زیاد شخصیتشان.
س - پس از واقعه 7 تیر بلافاصله امام در دیدارشان با خانواده شهدای فاجعه 7 تیر مسأله »اسلام افراد راحت طلب« و »اسلام سیره انبیاء« را مطرح نمودند؛ علت طرح این مسأله در آن شرایط چه بوده است؟
ج - این اظهارات امام را که سئوال کردهاید، بعد از فاجعه فرمودند و دو تیپ آدم را معرفی کردند، در جامعه افراد راحتطلب و افرادی که در خط سیره انبیاء حرکت میکنند، علت طرحش را خواستید که چی بوده است؟
خوب! من که در قلب امام نبودم، بگویم هدف امام چی بوده است، آنچه که میشود فهمید در این رابطه، این است که قاعدتاً نظر امام اشاره به همین دو تیپ افرادی هست که بعضیها، آن چنان در میدان میآیند که خودشان را در معرض خطر قرار میدهند و از جانشان، از مالشان، از وقتشان مایه میگذارند برای دفاع از آرمان و اهدافشان، این همان راه انبیاء است. شهادتطلبی است، آرمانخواهی است، فداکاری است. ایثارگری است. نقطه مقابل، افرادی هستند که حالا در محدوده مسلمانها میگوئیم، اینها اگر مسلمان هم هستند، حاضر نیستند راحتیشان و منافع مادیشان را فدای راه خدا بکنند. جانشان را بدهند، مالشان را بدهند، خلاصه همراه باد حرکت میکنند و در مسیر آب همیشه میخواهند شنا بکنند، چنین آدمهایی چنان ارزشی ندارند.
انبیاء هم هیچوقت روی چنین آدمهایی حساب نمیکردند، حالا آنهایی که ضدند و مخالف هستند و دشمن هستند، خوب! حساب دیگری دارند. در بین خودمان دو تیپ هستند، یک تیپ آدمهای راحتطلب مادی و کوتاهبین، افق فکرشان از پول، جاه و جلال، آسایش زرق و برق دنیا، زیادی تجاوز نمیکند، و عدهای هم هستند که در افق دیدشان خدا جلوه کرده و محو در حقیقت عظیم شدهاند، از دور به آن نقطه اصلی خلقت نگاه میکنند، هدف را از او گرفتهاند و در این مسیر راه افتادهاند و هر سنگلاخی، هر درهای، هر قلهای، هر ناهمواری در راه باشد، تحمل میکنند و از سرزنش خارهای راه نمیترسند و جانشان را حاضرند در این راه بگذارند که انبیاء پیشاپیش این قافله هستند و همیشه هم کسانی دنبال این پیشتازان هستند.
نمونههای آن همین شهدای هفتم تیر هستند. شهدای انفجار دفتر نخست وزیری هستند، شهدای عظیم جبههها هستند، شهدای مبارزه با منافقین هستند، شهدای راه انقلاب هستند، معلولان، این اسراء، خانوادههای عزیز اینها که راه شهدا را حفظ کرده و مشکلات راه اینها را تحمل میکنند و این مردم در صحنه هستند. نظر امام این گونه افراد بودهاند، این که امام فرمودند، افرادی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی جزو اهداف ضدانقلاب هستند و توطئهای حساب شده، اینها را از ما میگیرد که سئوال کردید، خوب! بلی این مسأله کاملاً ثابت شده است، آن اظهاراتی که امام فرمودند، در تاریخ ثابت شد.
انگیزه این ترورها و حذف اینها چه بوده، این توطئه انگیزهاش چه بوده، مسأله روشن است، برای اینکه اگر جامعه در میان خودش، افراد بسیج کننده و هدایتگر و مورد اعتماد که وسیله وحدت و انسجام مردم باشد، نداشته باشد؛ عوامل ضدانقلاب و دشمن خوب میتوانند نفوذ کنند. مثل قلعهای است که برج ندارد، یا حصارش شکسته و دیدهبان ندارد.
یا مثل لشگری است که فرمانده ندارد یا اگر فرض کنیم که فرمانده کل که امام هستند باشد، اگر هر تیپی، هر گروهانی، هر گردانی، هر واحد کناری، فرمانده واحد خودش را نداشته باشد، فرماندهی کل برایش مشکل است که کل یک لشگر را بتواند اداره بکند.
اینها برنامهریزی که کردند، این بود که درست هم فهمیده بودند که در جریان انقلاب، در درجه اول شخص امام و در درجه بعد این بازوهای امام، این گونه افراد بودند که توانستند انقلاب را هدایت بکنند، بعد از انقلاب هم توانستند از خطرات، نجات بدهند و آنها در این محاسبه فکر کردند که خوب شخص امام را که نمیتوانستند بگیرند و اگر میگرفتند روزهای اول میترسیدند که همهشان را آب ببرد؛ یعنی تحلیل اینها، این بود که اگر روزی امام را از جامعه بگیرند، امپریالیسم جهانی حال شرقی یا غربی یا همان بقایای نیروهای شاه که در مملکت مانده بودند، کل این جریانات جدید را از بین میبردند.
آن روزها این جور فکر میکردند که امام بمانند و بازوهایشان گرفته بشود و بعد که تثبیت شد مسائل و از خطر برگشتن رژیم شاه و از خطر آمریکا و اینها نجات پیدا کردند که مثلاً، یکباره آنها نیایند و سلطنتطلبها بیایند سر کار، بعد خوب! امام یاوری ندارند و اینها فکر میکردند آن روز برداشتن امام برایشان آسان است.
البته تحلیل غلطی بود. از اشتباهات اینها همین بود که امام را نشناخته بودند و مردم را نشناخته بودند. امام اگر حضور میداشتند که در این فرض، بازویی برای خودشان، همیشه میتوانستند از میان مردم داشته باشند و افرادی مثل ماها به عنوان بازوی کار وقتی حضور امام محفوظ باشد، خیلی پیدا میشود در روحانیت، دانشگاهیها، در بازاریها، بقیه مردم، مردم عادی، همینطور که دیدیم فراوان هستند، اشتباه آنها این بود.
به هر حال این اشتباه را شروع کردند، ضربه هم میتوانستند بزنند، و از همان روزهای اول شروع کردند. ما 22 بهمن پیروز شدیم، در اردیبهشت میبینیم که اینها شروع کردند به ترور، اول قرنی را زدند و بعد مطهری را زدند، بعد به من سوءقصد کردند، بعد مفتح را زدند، این جریان هنوز هم ادامه دارد، اگر بتوانند. این دیگر اوجش در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی است و انفجار دفتر نخستوزیری و بعد شهدای محراب هستند و خیلی چیزهای دیگر که میدانید، این توطئه روی یک برنامه حساب شدهای بود، البته با پایه اشتباه که ضعیف میکرد جامعه را، اما با حضور امام و جوشش خونهای این شهدا، نام این شهدا و آثار این شهدا، دائماً به جای یک بازوی قطع شده، دهها دست از این پیکر عظیم، بیرون میآید و کار خودش را انجام میدهد. آن نقطه اصلی که مقر و فرماندهی و قلب که امام باشند، حضور دارند و این دستها را میسازند.
س - خصوصیات این افراد، میزان و نقش و تأثیر آنها در انقلاب اسلامی و آیندهای که از این نوع ترورها، آمریکا برای انقلاب اسلامی تصور و پیشبینی میکرده، چه بوده است؟
ج - خصوصیات این افراد به میزان و نقش تأثیرشان در انقلاب چه بوده و آیندهای که دشمنان ما از ترور این افراد تصور میکردند، چه بوده، همان مسأله است که اینها را بازوی انقلاب، بسیج کننده و یاران امام میدیدند و تصور آنها این بود که این کار نظام را ساقط میکند و خط امام را و انقلاب را از بین میبرد، اما به نظر ما با حضور شخص امام قابل جبران بود، افراد دیگری جایگزین میشدند، تربیت میشدند، البته ضربه بود.
س - اگر منافقین و عمال آمریکا در این ترورها و نظایر آن موفق میگشتند و به اهداف خود؛ یعنی، حذف خط امام دسترسی پیدا میکردند، این خلاء نیروهای خط امام موجب روی کار آمدن چه جریان یا جریاناتی میشد؟
ج - اگر آنها موفق میشدند که خط امام را حذف بکنند و خلاء نیروهای مهم خط امام را، میتوانستند بوجود بیاورند، چه جریاناتی جانشین میشد؟ اگر فرض کنیم که به همه اهدافشان در حذف خط امام میرسیدند، جای این سئوال پیش میآید که گفتم با این روش بسیار بعید بود که آنها به اهدافشان برسند، چون خونهای این افراد همیشه جایشان را پر میکرد و به یک شکلی آثاری که شهادت اینها برای جامعه داشت نیروی دیگری خلق میکرد.
به جای وجود خودشان نتیجه معکوس برای دشمنان به یار میآورد، آنها مایل بودند که طبعاً جریان مورد نظر خودشان را بکار گیرند، آنها هوی و تمایلاتشان یکی نبود، فرض کنیم که مثلاً، جبهه ملی دنبال یک حکومت لائیک؛ یعنی، غیراسلامی، غیرمذهبی و صرفاً با آرمان ملی گرائی و طبعاً متکی به غرب - چون جبهه ملی ماهیتش آمریکایی بود و دنبال چیزی شبیه به حکومت شاه بود؛ منتهی در ادعا دمکراسی و آزادیخواهی هم همراهش بود.
ولی در عمل طبعاً نمیتوانستند؛ به خاطر این که چون مردم را با خودشان نداشتند ناچار بودند که با دیکتاتوری و خفقان و سرکوب مردم، حکومت بکنند اما حکومت غربی و به یک شکل دیگری تجدید میشد. فرض کنیم تیپی؛ مثلاً، مثل منافقین. اینها جریانهای کوچک دیگری به نام اسلام گروههای به اصطلاح انقلابی اسلامی تشکیل داده بودند و گروههای التقاطی بودند. اینها بیشتر تمایل داشتند به حکومتهای شبه مارکسیستی، چون آنها آرمانشان مارکسیستی بود، منتهی مارکسیستی مخلوطی از غرب و شرق؛ مثلاً، سوسیالیست اسم، اما هم پیمان آمریکا است که یک چنین چیزهایی اینها فکر میکردند برای خودشان که خوب! خام بودند، بچه بودند و افراطی و آنها چنین هوایی درسر داشتند. تیپِ مثلاً، سلطنت طلبها و آن گروههای دیگر مخالف جمهوری اسلامی که به صورت ظاهر در بین اینها نبودند، اما در کوبیدن خط امام با اینها همراه بودند. خوب! اینها هم که همان برگشت به وضع سابق را میخواستند که چنین جریانی پیش بیاید. چپیها، فدائیها و گروهکهای دیگر مثل رنجبران و امثال اینها بودند که فراوانند. گروههای مختلفی هستند، خوب! اینها طبعاً حکومت مارکسیستی را میخواستند از نوع چینی یا شوروی، به هر حال هوایشان به دنیای کمونیسم بود و نقطه مشترک همه اینها، حذف حاکمیت اسلام بود. همهشان با حکومت اسلامی مخالف بودند به این معنی حتی مسلمانهایشان به حکومت اسلامی که امام میخواستند و خط امام میخواستند که حاکمیت فقه اسلامی باشد، مخالف بودند. نقطه مشترکشان در به هم زدن نظام اسلامی بود، اما نقطههای اختصاصیشان هر یکی هوای دیگری داشت.
س - سوابق برخوردهای حذفی با چهرههای خط امام چه بوده و از جانب چه جریاناتی و چه گروههایی مطرح میشده است؟
این سوابق در بعد از انقلاب خودش را نشان داد. پیش از انقلاب خوب! این مسائل کمتر مطرح میشد، البته آن ماههای قبل از پیروزی حالت فرصتطلبی در جریانات دیگر پیدا شده بود و حتی راهپیماییهایی که مسلمانها راه میانداختند، آنها با چند پرچم و چند نفر چهره مشهور آوردند هر گوشهای و حسابشان را جدا کردند؛ میخواستند همه چیز را به نام خودشان تمام کنند. رادیوهای خارجی هم چهرههای آنها را توی راهپیماییهای میلیونی به مردم مشخص میکردند؛ برای اینکه به اسم آنها تمام بکنند. بعد از پیروزی انقلاب وقتی که شورای انقلاب تشکیل شد و شورایعالی قضایی تشکیل شد و حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد و انجمنهای اسلامی و نهادهای خودجوش انقلابی و اینها تشکیل شد و تمام اینها محور حرکتشان اسلام بود و چهرههای مشخص خط امام؛ مثل، شهید مطهری، شهید بهشتی و دیگران بود.
این جریانها برای اینکه به اهداف خودشان برسند - جرأت هم نداشتند که یک جسارت بکنند - میآمدند به این گونه چهرهها حمله میکردند. مزدورانه سعی میکردند که از امام اسماً به اینها حمله میکردند یا میخواستند حذف فیزیکی بکنند و ترور اینها بود که میخواستند حذف آبروئی بکنند، شخصیت اینها را بشکنند، انواع تهمتها میزدند، شایعهها درست میکردند و عناوینی مثل انحصارطلبی و این طور چیزها میگفتند. همان موقعی که کابینه دولت موقت بود و در آن کابینه تقریباً تمام اعضاء یا عضو نهضت آزادی بودند یا هواداران خودشان بودند. همان موقع هم به حزب جمهوری اسلامی و آقای بهشتی و دوستان ما، اینها تهمت انحصارطلبی میزدند، حتی در حضور امام یک بار همین جمله را یکی از اینها گفت که امام با لبخندی و با یک تذکری مسأله را روشن کردند.
خلاصه همه این جریانهایی که داریم میگوئیم، کل اینها به نحوی لبه تیز شمشیر تبلیغاتیشان را متوجه خط امام و چهرههای پیشتاز و موجه و مشهور خط امام کرده بودند که به نظرم میآید، بیش از همه مرحوم شهید بهشتی هدف آن تبلیغات بود و به همین جهت هم بود که امام عنوان شهید مظلوم را به ایشان دادند و چون بسیاری از کینههایی که اینها نسبت به سایر شخصیتها هم داشتند به سر ایشان خالی میکردند؛ چون، فکر میکردند که ایشان یک نوع محدودیتی دارند و اگر ایشان را بگیرند، خیلی چیزها از هم میپاشد.
س - جلساتی که به فاجعه 7 تیر انجامید با چه انگیزههایی تشکیل میشد و چه کسانی در آن حضور میداشتند و در شب حادثه شهید بهشتی چه مطالبی را مطرح نمودند؟
این جلسات را حزب جمهوری اسلامی، بانیاش بود. مرکزش هم دفتر حزب جمهوری اسلامی بود، همان سالنی که منفجر شد، محل این جلسات بود. اهدافی که این جلسه داشت بحث و بررسی درباره مشکلات انقلاب بود و حل مشکلات انقلاب بود و این جلسه هم ترکیبی بود از نیروهای اجرایی و نیروهای قوه مقننه؛ یعنی، نمایندگانی از مجلس؛ آنهایی که عضو حزب جمهوری اسلامی بودند یا هوادار بودند یا خطی مشترک داشتند، شرکت میکردند.
از قوه مجریه هم وزراء، معاونین وزراء و مدیرکلها، شرکت میکردند. از نهادهای انقلاب و جاهای دیگر هم کسانی که مایل بودند شرکت میکردند، نسبتاً جلسه بازی بود، اما خوب! افراد یک نوع جریان میآمدند؛ همان جریان خط امام میآمدند. آن موقع با ساده لوحی، جلسه تقریباً بدون محافظت و با اطلاع همه، شبهای یکشنبه تشکیل میشد، همه دشمنان میدانستند، دوستان میدانستند.
بارها توی آن جلسه؛ مثلاً، مطالبی گفته شد، پخش شد. روزنامه اخبارش را مینوشت و طبعاً با آن حفاظت بسیار ضعیف و مخصوصاً اطراف آن سالن که مدرسه بود و خانههای دیگران بود، هیچ گونه حفاظتی نداشت. فقط از صحن خود حزب، اگر حفاظتی میشد که آن هم بسیار ساده بود و سطحی، هیچ حفاظت جدی نبود. جلسه هم بسیار جدی بود، یعنی جلسه سرنوشت سازی بود؛ چون، حتی برای مسائلی که در مجلس مطرح میشد؛ نمایندگان زیادی آنجا شرکت میکردند، آنجا بحث میشد و خیلی تأثیر داشت روی مجلس، در دولت و همچنین در نهادها. همچنین آن روزهای آخر، بحث مسأله گرانی، شروع شده بود که ببینیم عوامل گرانی و تورم چیست؟ و علاجش چیست؟
بیشتر بحثهای جاریمان این بود. آن هفتههای اخیر منتهی اینجوری بود که هر جلسهای بحثهای فوریتر خودشان را تحمیل میکردند و آن بحث جاری را قطع میکردند. آن شب حادثه، چون بعد از عزل بنیصدر بود، از ریاست جمهوری، مسأله ریاست جمهوری بعد از او، مطرح بود که ببینیم چه بکنیم، چه کسانی میتوانند کاندیدا بشوند و چه کسانی باید حمایت بشوند. قرار بود این بحث بشود، البته این هم وسط جلسه بود که پیش آمد والا از قبل در دستور جلسه نبود، خوب! این را که دیگر همه میدانند. آن شب دیگران برنامه داشتند. آقای بهشتی به عنوان مستمع در جلسه بودند چون این بحث فوریت پیدا کرده بود، حضار از ایشان خواستند که در اینباره بروند صحبت بکنند، و ایشان رفتند برای صحبت. البته من در آن جلسه نبودم، آقای خامنهای هم که نبودند، ایشان هم که سوءقصد شده بود به جانشان و در بیمارستان بودند. آقای باهنر هم به خاطر گرفتاریهای زیادشان نیامدند؛ یعنی، آمده بودند، ولی خسته بودند و در جلسه شرکت کردند.
ما در جلسه عصر حزب شرکت کردیم و من رفتم بیمارستان دیدن آقای خامنهای. آقای باهنر هم چون خسته بودند، رفته بودند بیرون. آقای رجایی در آن جلسه کم شرکت میکردند؛ چون، عضو حزب نبودند ولی خوب! همفکر بودیم. اگر مسأله خاصی بود که لازم بود، ایشان شرکت میکردند. آن شب نرسیده بودند، همیشه هم همینجوری بود؛ چون، آن سالن ظرفیت همه کسانی که بایست میآمدند را هیچوقت نداشت، نوعاً یک عده نمیآمدند، در عین حال سالن پر میشد یا نزدیک به پر میشد. آثاری که بر این جلسه مترتب میشد یک نوع هماهنگی فکری بود در هیأت دولت و در مجلس و هماهنگی بین مجلس و دولت و حتی میتوانیم بگوئیم که این برنامههای خوبی که حزباللّه در مقابل لیبرالها در مجلس داشت تا حدود زیادی در این جلسه پایهریزی میشد و آنجا بحث میشد و همفکری بهوجود میآمد.
این جلسه بنا بود ادامه پیدا کند، ولی وضع حفاظتی چون خیلی مطمئن نبود دیگر این مصلحت ندانستیم که یک چنین جلسهای همیشه به طور ثابت در یک نقطه را بعداً برقرار بکنیم، برای اینکه همیشه خطر پیدا شدن یک عامل نفوذی و به وجود آمدن یک فاجعهای دیگر در چنان جلسهای و به طور مرتب اگر برگزار میشد وجود داشت. بعدش هم در مجلس، گاهی در محیط حفاظت شده مجلس، آن جلسه تشکیل میشد، اما دیگر نه به آن وسعت بود و نه به آن عمق بود و نه چنین اطمینانی بود که ما یک جلسه مرتب اعلام شدهای از نیروهای گوناگون از ارگانهای مختلف داشته باشیم، به خاطر وحشتی که از نفوذ عوامل مخرب داشتیم. من فکر میکنم تجربه آن جلسه، منهای آن خسارتی که از ناحیه ضعف امنیت دیدیم، تجربه خوبی بود که اگر در آینده هم بشود چنان جلسهای داشته باشیم، میتوانیم کارگشا و حلال مشکلات باشیم.