شعر: بسان نگین
قدس کاظمی ( مژگان)
زتو ای ابر مرد گردن فراز همی پرچم دین بود سرفراز
چوهستی پی عزت مسلمین نگهدار آیین و دین مبین
***
توکل به یزدان یکتا کنی همه کار را بی مهابا کنی
چو برذات پاکش پناه آوری همه سرکشان را به راه آوری
***
تو ممتاز و عالی به دو خصلتی که هم فکر ایران و هم ملتی
از این روی گشتی بسان نگین درخشنده بر تارک سرزمین
***
همه کار تو بوده باجد و جهد پسندیده باشد وفای به عهد
که رو برجوانان ایران کنی بس اندیشه در کار آنان کنی
***
کنون چشم ملت به دست شماست چنین ملیتی خوب و بی ادعاست
همه دوستدار چنین کشورند به دنبال مردان نام آورند
***
بدانید این ملت قهرمان بصیراست و آگاه و روشن روان
به هر جای بین یکه او صدکاوه است که درجان سپاری هم آماده است
***
چون از کارتان جملگی آگه اند زجان و زدل شاکر درگه اند
در این راه ملت ترا یاورند به فرمان سازندگی، لشکرند
***
چو با دیده، آلام را دیده ای لذا خود چنان مردم دیده ای
ز(مژکان) تورا لشکری ساختیم به سازندگی نیز، پرداختیم
در این راه بادا خدا یارتان خداوند ایران، نگهدارتان