سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در سمینار ارتقاء فرهنگی و بازسازی

سخنرانی آیت ا... هاشمی رفسنجانی در سمینار ارتقاء فرهنگی و بازسازی

  • یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۶۷

 

«اَلْحَمْدُالِلّهِ ربِّ الْعالَمین وَ اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللّهِ آلِهِ أَجْمَعیüنْ»

ارتقاء فرهنگیموضوع این سمینار که انشاءالله مبارک خواهد بود، ارتقاء فرهنگی است. فرصت برای ما خیلی نمانده که مطالعه بکنیم، فرصت یک مقدار فکر داشتم، یک مقدار فکر کردم که در همین موضوع بیشتر حرف بزنم، بیشتر هم ذهن من کشید به مسائل اجرایی که این ارتقاء فرهنگی شاید از لحاظ تئوری و اهداف خیلی مشکلی نداشته باشیم که چه میخواهیم و چه کارهایی باید بکنیم تا اینکه بتوانیم بگوییم ارتقاء فرهنگی بهدست آوردیم. در این دوران فکر کردم بالاخره در میدان عمل و اجرا چهکار باید کرد که خودبخود مسئولیتهایی که ما داریم و مسائل جامعه و انقلاب این را به آدم تحمیل میکند که آنجا فکر کند، دیدم که در مرحله اجرا هم ما و هم انقلاب دیگری را که در نظر بگیریم برای این ارتقاءها که در همه زمینهها هم هست هر بخشی برای خودش ارتقائی دارد و اهداف خاصی را تنظیم کرده که فاصله دارد با آن اهداف، منجمله مسائل علمی و فرهنگی و اینها، من دیدم بهطور طبیعی هر انقلابی دچار یک تضادی هم در درون خودش هست که شاید هیچ انقلابی مستثنی نباشد. باز از یک دید دیگری واقعیتر و عینیتر برخورد میکند، هر جامعهای دچار این تضادها هست و انقلابها این تضادها را جدیتر دارند.

من خیال میکنم این قسمت از صحبت زیاد نیاز به استدلال در محیط دانشگاهی در بین اساتید و دانشجویان تحصیلکرده نداشته باشد. زود میتوان به این نتیجه رسید که این قدر امکانات غنی که بتواند انسان را بینیاز بکند در همه ابعاد هیچ جا وجود ندارد، حتی در جوامع خیلی پیشرفته هم میبینیم که آنها مشکلاتی از این قبیل کمتر دارند، علتش این است که خیلی چیزها را نادیده میگیرند، اگر آن اصول را داشته باشند و بخواهند با این اصول برخورد بکنند اصول مقبول هم نه اصول نامقبول مثلاً فرض کنید به عنوان مثال اگر آمریکا یا حتی کشوری مثل ژاپن که در برخی جهات الان جوانتر هم هست اینها بخواهند عدالت را که خودشان قبول دارند به عنوان یک اصل، معلوم نیست کسی منکر عدالت باشد، فطرت برانسان عدالت را تحمیل میکند شاید در عمل منکرند ولی در لفظ و عقیده منکر نیستند، بخواهند مراعات کنند میبینند آنان هم دچار همین تضادها میشوند.

استفاده ازضعفاگر احساس بکنند دارند امکانات دنیا را جمع میکنند و ظلم میکنند به سایر و فقر دیگرانکشورها مثلاً مرزهای کشورهای دیگر را میدزدند و میبرند. فقر دیگران را برای پیشرفت درکارهاوسیله ارتقاء خودشان قرار دادند، اگر عادلانه بخواهند برخورد بکنند، خیلی چیزهایی که دارند باید تحویل بدهند به دیگران و استفاده نکنند از آنها، انحصارهایی دارند که اگر دست از آن انحصارها بردارند خیلی مشکلات پیدا میکنند، آنها مشکلاتشان بیشتر از ما میشود؛ هر که بامش بیش برفش بیشتر همین جا است. پس میبینیم همانجا هم تضادهایشان را با صرف نظر از اصول حتی مورد قبول خود حل میکنند و در بخشی از کارها جلو میافتند. همه جا هست؛ یعنی، واقعاً منابع محدودتر از نیارهاست، هنوز دنیا به جایی نرسیده، نمیدانیم که به اینجا بالاخره میرسد یا نه، که فاصله وضع موجود جوامع با ایده آنها و اهداف خیلی کوتاه باشد. شاید بعضیها که خیلی ساده اندیش باشند فکر کنند که کشورهای متعصب پیشرفته و صنعتی به اهداف خودشان خیلی نزدیکند، این دقیقاً اشتباه ]است [چون آدم هر مقدار که می‌رود جلو یک دریچه‌های جدیدی پیدا می‌شود، یک آمال و آرزوهایی پیدا می‌شود و توقعات جدیدی پیدا می‌شود، اصلاً نیازهای جدیدی خلق می‌شود. در شرایط عقب افتادگی توقعاتی نیست که ما امروز داریم، در جامعه 30 سال پیش نداشتند.

به‌وجود آمدنما در جوانی‌مان یک چیزهایی را اصلاً تصور نمی‌کردیم که امروز جوانان اهداف جدیدباتصور می‌کنند و برایشان ایده‌های قابل دسترسی است، بنابراین همیشه جوامع پیشرفت کردنانسان‌ها با آمال و اهداف تصور شده خودشان فاصله دارند. هیچ کس نیست که مدعی باشد و ادعا کند که ما به همه اهداف‌مان رسیدیم و هر موقع آدم پیشرفت می‌کند، خاصیت انسان این است، اصلاً خداوند انسان را بی‌نهایت خلق کرد و خاصیت بی‌نهایتی انسان و بی‌افق بودن دیدگاه‌های انسان - این اقیانوس - کرانه ندارد. ما این‌جوری خلق شدیم، بنابراین هر قدر هم جلو برویم و هر قدر هم بالا برویم با بالا رفتن فضای بیشتری جلوی چشمان ما باز می‌شود و چیزهای بیشتری را می‌بینیم و اهداف متعالی‌تری را برای خودمان ترسیم می‌کنیم.

تغییروتحولباز برای رسیدن به آن اهداف انسان احساس کمبود می‌کند و باز تضادها رشد بوجودآمدنمی‌کند و جلوه می‌کند و انتخاب پیش می‌آید و فداکردن بعضی از چیزها، گاهی انقلابانسان کمیت را فدای کیفیت می‌کند و برعکس گاهی انسان یک بخشی را فدای بخشی دیگر می‌کند، یک مقدار تعادل برای همه بخش‌ها پیش می‌آید و مشکلی است که همه جا هست خوب انقلاب‌ها هم در کار خودشان از این وضع بیشتر گرفتارند، برای اینکه انقلاب با یک اهدافی نظم موجود را به هم می‌زند و شرایط کاملاً تازه‌ای بوجود می‌آید و خیلی چیزها می‌خواهد از صفر شروع بشود. اصولاً جامعه انقلابی جامعه آرمانی هم هست یعنی، اگر ما خیال کنیم که همین جوری انقلاب بوجود می‌آید که نمی‌شود؛ آرمان‌هایی هست که انسان‌ها را وادار می‌کند تلاش کنند، فکر کنند، جهاد کنند، جان بدهند، مال بدهند، وقت مصرف کنند، مشکلات را تحمل کنند، آرمان‌ها این قدر بزرگ است و متعالی که آدم موجودیش را مصرف آنها می‌کند، فدای آنها می‌کند که خودش را برساند. بنابراین جوامع انقلابی نوعاً جوامع آرمانی هستند و آرمان‌های بلندی دارند که به خاطر بلندی آنها آمادگی فداکاری پیدا کردند.

تنزل آرمان‌ها وخوب، این را دارند به اضافه اینکه نظم موجود را به هم می‌ریزند و وارد یک تکامل آنهانظم جدید می‌شوند، آن نظم جدید هم در بسیاری از صحنه‌ها باید از صفر درجوامعشروع ]شود[ گاهی از منهای یک. عقب افتادگی‌های خاص تحمیل می‌کند برای انقلاب، البته آن روحیه انقلابی و جو انقلاب و آن شرایط خاص هم یک عامل مثبتی است که برخی چیزها را تحمیل می‌کند که ما دنبال آن هستیم. خوب حالا باید چه کرد؟ واقعاً اینجا برخوردها باید چطور باشد؟ ما در انقلاب‌ها که نگاه می‌کنیم انقلاب‌های دنیا، می‌بینیم ابتدا آرمان‌های خیلی بلندی دارند، کم‌کم تنزل می‌کنند گاهی اصلاً نسل انقلابی از میان می‌رود و دیگران می‌آیند و انقلاب‌ها را بیرون می‌کنند که در خیلی از انقلاب‌ها این‌جوری اتفاق افتاده ]است[. گاهی انقلاب‌ها کم‌کم می‌رسند به مسئولیت‌ها و قدرت‌ها و اینها زمین‌گیر می‌شوند، حالا از لحاظ مادی گاهی به دلیل شهوات و اینها امتیازاتی که کسب می‌کنند اینها زمین‌گیر می‌شوند حالت آرمان‌خواهی را از دست می‌دهند، مادیات آنها را قبضه می‌کنند، اینها همه در انقلاب‌ها اتفاق افتاده و هر انقلابی یک نمونه‌ای دارد، بالاجبار به طرف دیگری می‌غلتند. ما می‌بینیم معمولاً تاریخ این جوری بوده که اگر نظامی در شرایط بلوک بندی دنیا از یک بلوک خودش را آزاد کرده و افتاده در دامن یک بلوک دیگری، تحت همین شرایطی که برایش پیش آمده، افتاده آن طرف و به ناچار زندگی، واقعیت‌ها و ضرورت‌ها آن را کشانده به یک جاهایی که او نمی‌خواسته. از غرب آزاد شده و به شرق پیوسته، بعد اسیر شده که نوعا" انقلاب‌ها در زمان این‌جور بودند و انواع لغزش‌ها و گرفتاری‌ها و درجا زدن‌ها و گاهی عقبگردها در مسیر انقلاب‌ها در تاریخ انقلاب دیده می‌شود.

ارزش مسائل اجتماعیاین یک فصل بسیار جدی در تاریخ زندگی است، مسائل اجتماعی درتاریخ زندگینیازمند هست به این که یک بررسی‌های عمیق‌تری با عصای آمار و ارقام و اطلاعات و اینها انجام شود که به یک تحلیل جامعی دست یابیم. البته من دنبال این بحث خیلی نیستم، این به‌صورت یک مقدمه در این بحث آمد. خواستم بگویم آنچه واقعیت دارد این است که چنین تضادی در جامعه انقلابی و هر انقلابی وجود دارد. جامعه انقلابی که تحت تأثیر آمال و اهداف تفاوت انقلاب‌هاومی‌خواهد حرکت کند این مسأله برایش جدی‌تر است، غیرانقلاب‌ها خیلی غیرانقلاب‌هااهمیت نمی‌دهند به‌این مسائل، هر چند پیشامد، نان را به نرخ روز می‌خورد و هر چه مصلحت دید زودتر اقدام می‌کند. جامعه اصول‌گرا آن مسائل برایش جدی است و وقتی می‌بیند دارد یکی از اصولش تنزل می‌کند خودش را می‌خورد و همین جاست که بین انقلاب‌ها اختلاف پیش می‌آید و درگیری پیش می‌آید، به سر همدیگر می‌زنند مسأله این طوری پیش می‌آید. این مسأله برای چنین جامعه‌ای مطرح است که من فکر می‌کنم جامعه ما الان وقت مناسبی است که روی این مسائل بیشتر فکر کند که بتواند با معیارهای صحیح و با حفظ اصول راه خودش را ادامه دهد و مهمترین کار اینجا هوشیار کردن جامعه و نسل نو و مردم است که من خیال می‌کنم شورای عالی انقلاب فرهنگی که خود من عضو آنجا هستم و مسؤولیت دارم، اساتید و مجامع فرهنگی ما و دانشجوها و آنها که وفادار به انقلاب و دولت انقلاب هستند، آنها وظیفه سنگینی دارند که هم موقعیت را درک کنند و هم جامعه را با واقعیت‌ها آشنا کنند که آن عوارض و خطرهای انقلاب بوجود نیاید که کار بسیار بسیار دشواری است. ما که پشت سرمان را نگاه می‌کنیم می‌بینیم همه انقلاب‌ها، همه حرکت‌های اجتماعی در این دست اندازها که می‌افتند به مشکل برخورد می‌کنند، دیگر مدیریت جامعه و هدایت فکری جامعه باید خیلی قهار باشد که بتواند جامعه را به سامان برساند.

اهداف کیفی و کمیمن حالا یک مقدار مسأله را عینی‌ترش می‌کنم، می‌آییم در زندگی خودمان جامعه واستفادهمخصوصاً در دوران بازسازی، ما در دوران جنگ به‌خاطر شرایط جنگی ازنام جنگ برایاین‌گونه مسائل را کمتر داشتیم نه اینکه نداشتیم، هر روز هم داشتیم منتهی این قانع کردن مردممسأله مهمتر بود به خاطر اینکه خیلی آسان توجیه می‌شد. جامعه می‌گفت خوب جنگ است، در هر بخشی که کم داشت و می‌دید به‌اهداف کمی خودش نمی‌رسد، اهداف کیفی خودش خیلی زود قانع می‌شد، حق هم بود قانع بشود. جامعه‌ای که نصف امکاناتش را صرف جنگ می‌کند و در محاصره دشمنان اسلام هم هست، خیلی آسان می‌پذیرد و قانع می‌شود. بچه 5 و 6 ساله هم اگر مثلاً از پدرش چیزی می‌خواست  پدرش می‌گفت جنگ است، حالا بچه‌های دیگر مثلاً نان ندارند شما سیب می‌خواهی، آن بچه قانع می‌شد.

بالا رفتن توقعاتاما بعد از جنگ اگر جنگ نباشد، قانع کردن مردم نیاز به استدلال‌های مردم دردورانحسابی دارد و نیاز به کارهای بسیار وسیع، کارهای روشنگری نه حتی تبلیغات بازسازی کشورتحقیر کننده، واقع‌گویی‌ها و افشاگری‌های درست که مردم بدانند که چی می‌خواهند و چی دارند و کجا می‌روند و این‌گونه مسائل، حالا می‌گوییم دوران بازسازی مخصوصاً الان برای ما که توقعات مردم در این 2 و 3 ماه با توقعات مردم در 5 و 6 ماه پیش خیلی تفاوت کرده، حرف‌هایی که مردم می‌زنند از همین مصاحبه‌هایی که در تلویزیون می‌کنند و تلفن می‌کنند و در خود دانشگاه، که عاقل‌ترین بخش جامعه دانشگاه‌ها هستند، دیگر ما رشیدترین بخشمان اینجا هستند، تقاضاهای رفاهی و کم کردن مشکلات از چیزهایی است که حسابی در دانشگاه‌ها و دانشجویان و اساتید و در این بخش به چشم می‌خورد. دانشجویی اگر در زمان جنگ کتاب هم نداشت قبول می‌کرد که بدون کتاب هم می‌شود درس خواند، الان اگر غذایش مطلوب نباشد، اگر ایاب و ذهابش مطلوب نباشد، اگر مشکلات سردی و گرما و این‌طور چیزها داشته باشد و هر مشکلی از این قبیل برایش مسأله است، با توجه به اینکه او رشید است، اهل مطالعه است، اهل آمار و ارقام، اصلاً می‌تواند تحقیق کند. اگر به‌جمع دانش آموزان برود یک مقدار شدید می‌شود در روستاها برود شدیدتر می‌شود، در جوامع بی‌سوادتر برود شدیدتر می‌شود، در بیمارستان‌ها وضع خیلی از این بدتر می‌شود، آنها که گرفتاری‌های این‌طوری دارند.

معلوم نبودن با اینکه تقریباً همه می‌دانند این یک چیز روشنی است که هنوز ما از تعطیل اتمام جنگشدن جنگ امکانات مادی به‌دست نیاوردیم و دو و سه ماه است که فقط گلوله شلیک نمی‌کنیم، این تنها کاری است که در جنگ متوقف شده است. خوب گلوله‌ها جمع می‌شود، کسی که در حالت نه جنگ نه صلح است، کسی که احتمال می‌دهد دشمن او الان دارد از این فرصت استفاده می‌کند خودش را مهیا می‌کند کسی که می‌بیند دشمن دارد بهانه جویی می‌کند و در مذاکرات امتیازات می‌گیرد، وقتی آدم این‌طور چیزها را می‌بیند خوب خیلی روشن است که حداقل وظیفه نیروهای انتظامی است که خودشان را آماده کنند، شاید جنگ تجدید شد. وضع این‌طوری است، به‌علاوه دشمنان انقلاب ما، دشمنان دیروز ما هستند که جنگ را شروع کردند، دلیلی ندارند که تجدید نکنند، اگر ببینند به نفع‌شان است همان دلیل قبلی برایشان کافی است. البته زمانی که جنگ را آغاز کردند فکر می‌کردند که ایران را از پای در می‌آورند اما با 7 و  8 سال جنگ فهمیدند خودشان دارند از پای در می‌آیند. آن حالت اولی از بین رفته ولی آن کینه‌ها و بغض‌ها و مخالفت با اسلام و مخالفت با انقلاب و مخالفت با این آرمان‌ها سر جای خودش است.

کمبود بودجه جنگیاین که طبیعی است اگر گلوله نمی‌زنیم، گلوله‌ها را ذخیره می‌کنیم، نه اینکه برای خریدمهماتتولید نکنیم، ما گلوله جنگی را حالا نمی‌خریم اول سال خریدیم؛ یعنی، ما بودجه جنگیمان راهمان سال اول گرفتیم و رفیتم آنچه باید می‌خریدیم خریدیم. دیگر از جنگ چیزی باقی نمانده که آنها را برداریم صرف بقیه جاها کنیم. در جبهه‌ها سربازمان توجیه هست، بسیجمان ]توجیه[ هست، یک مقدار بسیج کمتر است ولی به‌هرحال سرباز بیشتر شده، یعنی خیلی بیشتر از آن که بسیج می‌فرستیم سرباز زیادتر شده به خاطر فشار قانونی که رویشان آوردیم و هم به خاطر اینکه خطر کم شده و عده‌ای که قبلاً به جبهه نمی‌رفتند حالا خودشان را معرفی کردند و رفتند به جبهه‌ها.

ارزش ذخیره مهماتمخارج جبهه مهندسی سر جای خودش است، حقوق نیروهای مسلح وکمبودبودجهسرجای خودش است، جیره غذایی سرجای خودش است و چیزهای بسیار کمی است من‌جمله همین گلوله که باید ذخیره شود، بعد از مدت‌ها هم باید ذخیره شود ]اگر[ به این زودی‌ها هم جنگ تمام شود.

اصول دفاعی اصلاً تحمیل می‌کند یک مقدار ذخیره برای حدود معینی در سالن مهمات هر کشوری باشد که معمولاً در زمان جنگ خالی می‌شد بعداً باید پر بشود، پس ما چیزی نگرفتیم نفت هم پس از سقوط قیمتش یک مقداری از منابع ما را خورد؛ یعنی، بعد از اینکه جنگ متوقف شد و خلیج فارس آرام شد کسانی که در جنوب خلیج فارس بودند شروع کردند به نفت ریختن در بازار و قیمت نفت را حسابی ساقط کردند از 15 و 16 دلار، 17 دلار آوردند به 10 دلار، این منابع درآمد ما هم به‌جای اینکه زیاد شود، کم شد. منابع مردمی هم که به جبهه به خاطر جنگ می‌رفت، خوب شما کاروان‌ها را می‌دیدید که هر روز از یک شهر یک کاروان عظیم می‌رفت، نوعاً اینها فقرا بودند که می‌دادند، چیزی نداشتند که بدهند ولی آن زمان برای جنگ به‌هر شکلی بود می‌دادند، از اینها هم چیزی ما به بودجه‌مان اضافه نکردیم.

ما چیزی از بخش جنگ کم نکردیم که به‌جای دیگر بدهیم، ولی توقعات مردم بالا می‌رود، همین مقداری که در دانشگاه‌ها شما می‌بینید توقعات شما رفته بالا، باید قبول بکنید شما الان خانه هم دارید مادر پدر و برادر دارید می‌بینید، خوب آنها هم توقعاتشان بیشتر از شماها بالا می‌رود. خوب، این یک واقعیت است که همه بخش‌ها در شرایط آرام شدن آن جو انقلابی و فروکش کردن کوران انقلاب - که نمی‌تواند به‌صورت کوران همیشه طولانی باشد، یک زمانی دارد باید یک مسأله جدیدی بیاید و آن‌طوری بشود، وقتی که شد- توقعات مادی و نیازهای طبیعی انسان خودش را در جامعه نشان می‌دهد. الان یک چیزی هم اضافه شده و آن بازسازی است.

شهرهایی که چیزی از ما نمی‌خواستند خرمشهر، آبادان، قصرشیرین، سومار، هفت شهر حالا آنها که دست ما نیستند.

نیازها و با آن شرایط می‌ساختند دیگر حاضر نیستند آن‌جور بسازند، حق مشکلات جامعهآنها هم هست و آنها اولویت‌های اول ما هستند. خانه‌های خراب شده در جنگ، مزرعه‌های خراب شده همه اینها الان درخواست دارد، اولویت هم دارد و نظام باید به اینها بپردازد. آموزش و پرورش مدرسه‌هایی که از دست داده در جنگ می‌خواهد، حقش هم هست الان باید آن مدرسه‌ها را خالی کرد و باید داد به‌او، پس نه تنها چیزی به امکانات مملکت اضافه نشده بلکه یک حوائج جدیدی از زمین سربرآورد و چیزهای جدید پیدا شد که ما می‌خواهیم از آنها استفاده کنیم و در همه بخش‌ها مثلاً وزارت نیرو در تماس با مردم که هست می‌گوید به من امکانات بدهید، برق برای مردم تولید می‌کنم، مدیران دانشگاه‌ها به‌وزرا همه فشار می‌آورند و می‌گویند برای بچه‌ها خوابگاه درست کنید، ]برای [اینها مسائل ورزشی درست کنید، کتاب، اینها لازم دارند، وسائل آزمایشگاهی لازم دارند، انسان‌هایی که خدمت‌های زیادی کردند به مجروحین اینها و امکاناتشان را به خاطر جنگ خرج کردند، ملافه و تشک و تخت و دارو ذخیره‌ها و همه را مصرف کردند، حالا دستشان دراز است که بعد از جنگ به ما کمک کنید و باید هم کنیم، راه می‌خواهند، پل‌ها را می‌خواهند، بندرها را می‌خواهند، بچه‌های جوان ما نوجوان‌هایی که در این 10 سال این همه رشد جمعیت ما داشتیم، و انفجار جمعیت تقریباً داشتیم، اینها الان معلم می‌خواهند، مدرسه می‌خواهند، کتاب می‌خواهند، قلم می‌خواهند و اوضاع جدیدی پیش آمده است. خوب همه این نیازها در همه بخش‌ها خودش را نشان می‌دهد.

کسانی که در یک بخش هستند، در یک محدوده فکر می‌کنند مثلاً رئیس دانشگاه تهران او خیلی کاری به مسائل جاهای دیگر ندارد که چه می‌گذرد، او می‌گوید که اینجا سلف سرویس من را درست کنید، کلاس من را درست کنید، کتابخانه را درست کنید، دنبال این است، دانشجو هم همین را می‌خواهد، دانش‌آموز هم همین را می‌خواهد، راننده هم همین را می‌خواهد، این هم که در صف ایستاده می‌گوید می‌خواهم به خانه‌ام بروم شما ماشین به ما برسانید، کارخانه‌دار الان به ما می‌گوید شما مواد اولیه را برسانید من کارگرم را اگر زمان جنگ جبهه می‌فرستادم کار نمی‌کرد، خوب می‌دید جنگ است؛ الان اگر کار نکند و اضافه کاری هم نکند می‌بینید اداره نمی‌شود، باید مواد به آن برسانید، همه بخش‌ها بدون استثناء فشار می‌آورند روی برنامه 5 ساله، روی بودجه کشور و روی دولت، روی مجلس و نیازهایشان را منتقل می‌کنند به یک نقطه که باید کار کنیم.

من مشکلات را نمی‌خواهم بگویم، اول انقلاب هم همین‌گونه مسائل می‌توانست با شدت بیشتری اتفاق بیافتد، منتهی روزهای اول انقلاب به دلیل اینکه مردم خودشان فکر کرده بودند بعد از انقلاب یک چیزهایی هست، این حالت اتفاق نمی‌افتد، بعد از جنگ هم طبیعی است که مردم این جور فکر می‌کنند.

این که مردم ما بعد از جنگ با این همه کمبودها و گرانی‌ها باز این حالت طبیعی خودش را جامعه دارد می‌رود، دلیلش این است که این بار پیکره جامعه می‌فهمد که چه خبر است، ولی به‌هرحال نیازهای خودش را نشان می‌دهد. حالا ما می‌گوییم ارتقاء فرهنگی و صنایع هم می‌گویند ارتقاء تکنولوژی و کشاورزی هم می‌گویند ارتقاء کیفیت کاشت، داشت، برداشت و ترابری هم همین را می‌گوید و شما دارید همین را می‌گویید، حق هم همین است و باید برای همه اینها فکر ارتقاء کنیم، کمی و کیفی کنیم.

مدیریت در اینجا در هر بخشی باید ابتکارات خودش را به خرج دهد و مدیریت کل جامعه هم باید ابتکارات خودش را به خرج دهد، اصول و آرمان‌ها را حفظ کند و نیازهای فوری و فوتی مردم را تأمین کند و آهنگ رشد را هم حفظ کند.

این کارهایی که هست عقب‌گرد، درجازدن، برای انقلاب سزاوار نیست، حتی در مسائل مادی چیزهایی است که اگر بخواهد اتفاق بیافتد توده ملت را که پشتوانه اصلی انقلاب است و انقلاب مال آنهاست ممکن است جدا بکند، بخصوص که تبلیغات، سمپاشی‌ها و شیطنت‌ها هم بیداد می‌کند. انقلاب ایران که از اطراف مورد تهاجم است، گفتم این اصلاً طبیعت هر انقلابی است، درون هر انقلابی این مسأله را دارد به خصوص اگر عامل خارجی هم داشته باشد که این چیزها مضاعف می‌شود، ما این جوری هستیم. همان روز اول با چیزهایی از خارج مواجه بودیم و مشکلات‌مان عمدتاً وارداتی است.

محاصره اقتصادیدر دوران انقلاب محاصره اقتصادی برای انقلاب یک چیز طبیعی است. دردوران انقلابدوران انقلاب نیست، ما درون خودمان انقلاب کردیم مربوط به کشور خودمان ونقش انقلاب است، آنهایی که از این انقلاب ناراضی هستند از بیرون ما را محاصره اقتصادی درخارج ازمرزهاکرده‌اند. تحمیل جنگ یک چیز طبیعی انقلاب نیست، می‌تواند انقلابی اتفاق بیافتد ولی جنگی با همسایه‌هایش نکند؛ خیلی از انقلاب‌های دنیا این‌گونه بوده، اگر یک مقدار طبیعی‌تر بخواهیم حساب بکنیم، باید مورد مهر و محبت قرار گیرند مردمی که از زیر آوار این نظام کهنه ویران شده در میان یک ذره انسانیت در دنیا باشد باید از اطراف به اینها برسند، مشکلات اینها را حل کنند، اینجا این جوری نبود و معکوس این اتفاق افتاد. علتش هم این بود که چون انقلاب ما انقلاب فرهنگی و فکری و اساسی بود که در مرز خودمان نمی‌ماند و نمی‌توانستند بگویند انقلاب ایرانی، این انقلاب مرز نداشت چه باید کرد؟ یک راه این است که آدم آن‌قدر متحجر و مسلط و انعطاف ناپذیر بماند که هیچ‌گونه انعطافی در برخورد این نیازهای مختلف که می‌شود از خودشان نشان ندهد و کسر و انکسار و فعل و انفعال و انتخاب اصلح و این طور چیزها را نتواند انجام بدهد، خوب این می‌شکند و نمی‌تواند دوام بیاورد. اگر این‌جور بخواهد برخورد بکند، شاید به‌گونه‌ای عمل کند که از برخی جهات کارد به استخوانش برسد، این یک راه حل؛ یعنی، یک راه است که ممکن است انقلاب‌ها در پیش بگیرند و بمانند.

یک راه حل این است حالا که انقلاب شده و قشر انقلابی حاکم شدند، حالا توجه به اصول نکنند و بگویند که حالا حرف‌هایی زدیم، حالا باید خودمان را منطبق کنیم با وضع دنیا، همه جا رها بشویم، همراه باد بشویم، نان به نرخ روز بخوریم و هر چه دنیا می‌طلبد آن‌طور باشیم تا اینکه بتوانیم وضع زندگیمان را اداره کنیم و به اصول هم توجه نکنیم. خوب، این هم یک حرکت یعنی؛ ضدانقلابی، این اصلاً هدر دادن همه خون‌هاست، همه تلاش‌هاست، اگر این‌جور باشد پس چرا انقلاب کرد ملت، چرا آدم اقدام بکند و تلاش بکند و بعد برگردد؟

حفظ اصولتحقیقاً کسانی که در این راه می‌آیند این طور چیزی را نمی‌پسندند، مگر انقلاب واینکه از درون فاسد بشوند خودشان. اگر بخواهیم‌که گرفتار سرنوشت انقلاب پاسخ نیازهاهای دنیا نشویم که یا سقوط کنیم یا به دامن طرف مقابل بیافتیم یا اصلاً برگردیم به حالت قبل از انقلاب، اگر نخواهیم به این خطرها بیافتیم، به این چاه‌ها بیافتیم راه بین داریم، عقل این را می‌گوید و منطق هم این را می‌گوید. من این‌جور در این مقداری که فکر کردم می‌شود اینجا مطرح کنیم با شماها که اهل فکر و نظر هستید، منطق به آدم می‌گوید که باید راهی پیدا کرد که هم اصول انقلاب را حفظ کرد و هم این نیازها را به گونه‌ایی پاسخ داد که اوضاع نشکند و بتواند ]در [راه درست پیش برود و من به خاطر مقدار اطلاعاتی که از کشورمان دارم از جامعه‌مان دارم از منابعمان دارم، این را عملی می‌بینم؛ یعنی، من با دل محکم و خاطری آرام می‌گویم که منابع انسانی و مادی ما و شرایط ما و تجربه این ده سال انقلاب ما به ما می‌آموزد که ما می‌توانیم راهی برویم که سرنوشت دیگر انقلاب‌ها را نداشته باشیم، انقلاب‌مان را حفظ کنیم از این‌گونه خطرها که انقلاب را به بیراهه می‌برد، ما خودمان را نجات دهیم یک مقدار تعقل و تدبر نیاز دارد و مدیریت لازم دارد که اینجا دیگر هم شجاعت می‌خواهد هم جسارت، فداکاری می‌خواهد. بعضی مواقع ممکن است آدم بخواهد یک حرفی بزند که قشری نپسندند، نباید بترسد، باید وظیفه‌اش را انجام دهد. یک کاری می‌خواهد انجام دهد که شاید یک جریانی نپسندد، باید وظیفه‌اش را انجام بدهد.

تفاوت رهبری ماقاطعیت رهبری، اعتماد به رهبری سرمایه خوبی برای ما است. این چیزی را بادیگرانکه ما الان داریم، چیزهایی که ما در این انقلاب داریم و این انقلاب را با انقلاب‌های دیگر یک مقدار جدا می‌کند، وضع و سرنوشت ما را از آنها جدا می‌کند اینهاست. رهبری ما به‌گونه‌ای است که ملت آن‌چنان اعتماد دارند که اگر تصمیم جدیدی دیدند از رهبری که نمی‌پسندند در دید ظاهر، برایشان قابل قبول و پیروی است.

اعتماد مردم بهمن در همین سالن، جلسه قبل که اینجا بودم یکی از دانشجویان انقلابی که مسئولان ورهبرحرف می‌زد دیدم که تعبیرش این بود؛ ایشان می‌گفت که ما رابطه‌مان با رهبر اینجوری است که اگر یک سیبی را ایشان به ما بدهد و بگویند که نصف آن حرام و نصف آن حلال باشد ما می‌پذیریم، راست هم می‌گویند اگر غیر از این بود پذیرش قطعنامه برای این جامعه ما ممکن بود گران تمام بشود. مردمی که سال‌ها از رهبری و از مسئولانشان و از مدیرانشان جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان شنیده بودند، در یک لحظه از رادیو شنیدند که ما قطعنامه را پذیرفتیم. خوب، شاید بیرونی‌ها گمان می‌کردند این شوک به جامعه وارد می‌کند و جامعه را دچار تزلزل می‌کند، ولی آنچه که مانع یک چنین حادثه‌ای می‌شود اعتماد ملت ]و [مردم به رهبری ]است[، البته این اعتماد، همین‌طوری ایجاد نشده، آن واقعیت‌ها، صلاحیت‌های رهبری و آن آزمایشی که مردم کرده بودند، این یک سرمایه عظیمی است که وجود دارد و نقطه دوم صلاحیت مدیران و مسئولان این کشور است.

عمدتاً من حالا نمی‌خواهم بگویم بی‌استثناء، ولی مسئولان و مدیران کشور از قانونگذاری‌ها و اجرایی‌ها و فرهنگی‌ها و همه اینهایی که ما داریم عمدتاً مردم خوبی هستند. مردمی صالح، متدین و مسلمان هستند، ممکن است بعضی‌هایشان تجربه کاری نداشته باشند ولی قشر صالحی هستند. قشر صالح که در رأس امور هستند، بسیار مؤثر هستند.

روابط مردم بامردم به خاطر عقیده‌شان انقلاب کردند به خاطر اسلام انقلاب کردند. آن مایه مدیران ومسئولاندینی که توی مردم است آن رابطه‌ای که بین مدیریت‌ها، رهبری و مردم است با این زنجیر محکم اسلام و عقیده بوجود آمده است، در انقلاب‌های دیگر این‌طوری نیست. هیچ انقلابی این قدر رابطه مدیران و مردم آنها محکم نیست. انقلاب‌ها یا ناسیونالیستی است که زود می‌شکند یا حزبی است که روابط شکننده است. این روابط بسیار مستحکم ضامن حفظ جامعیت کشور است، خود مملکت، مملکت بسیار غنی است ایران انصافاً کشور بسیار نیرومندی است، ما مثل بقیه کشورها نیستیم.

مستعد بودن کشورکشوری با این غنا که مردمش هم انقلابی بشوند در تاریخ خیلی کم اتفاق وداشتن ذخایرمی‌افتد. این منابع عظیم نفت، منابع عظیم گاز، معدن فراوان، این دریای مملو باارزشاز ذخایر پروتئینی و سایر ثروت‌ها، زمین‌های فراوان، آب نسبتاً خوب، باران در برخی از ]نقاط [کشور به‌اندازه کافی، نیروهای با استعداد، مردم فوق‌العاده با هوش و مستعد و خیلی چیزهایی در این کشور هست که چیزهای با ارزشی است و مهمترین آن، این نسل جوان متعهد و فداکار کشور است که یک چیز بی‌سابقه است. این همه جوان متدین فداکار و ایثارگر باشد که ما در دوران جنگ و انقلاب چیزهای عجیب و غریبی از این جوانان و بسیجی‌ها و دانشجویان و دانش آموزان، کارگران، طبقات مردم دیدیم، حماسه‌ای اینان در تاریخ خلق کردند که نظیرش را نداریم. یک کشور غریب تنها در برابر این همه دیو آدمخوار که از اطراف به ما چنگ و دندان نشان می‌دادند و هر چه زهر داشتند به طرف این انقلاب ریختند و اینها مثل صخره‌های محکم سر جای خود ماندند و از این طوفان‌ها و بادها تکان نخوردند، اینها چیزهای عظیمی است. ما یک چیزهایی داریم که اینها پی و بنیان جامعه را محکم کرده و مشکلات را می‌توانند حل کنند. بنابراین راه انتخاب را برای مدیران جامعه باز می‌گذارد. ما حسابی می‌توانیم در کارهایمان مانور بدهیم، منابعی که ما الان می‌توانیم برداریم خیلی زیاد نیست.

نقدینگی و استفادهما الان غیر از چیزهایی که دولت و کشور را اداره می‌کند، یک مقدار درست ازآنپول دست مردم است که مردم ما بخش زیادی پول دارند، نقدینگی مردم خیلی بالاست، البته الان این نقدینگی بالای بخش خصوصی روی کالاهای محدود فشار می‌آورد و گرانی و تورم و بازار سیاه را درست می‌کند ولی اگر این درست استفاده شود این یک مکان خوبی است برای اینکه یک مقدار از مشکلات جامعه را نجات بدهد.

مسأله ابتکار وخوب، همین جا مسأله انتخاب پیش می‌آید، مسأله ابتکار پیش می‌آید، انعطاف وانتخاب درمسأله انعطاف پیش می‌آید که آدم بتواند با بخش خصوصی برخورد صادقانه برخوردبابخشبکند و از امکانات قانونی و امکاناتی که دست مردم خودش ]است[ اینها خصوصیاستفاده بکند. اینها دیگر وابستگی نمی‌آورد، تنها خطری که ممکن است ما را تهدید کند این است که مبادا به سرمایه‌داری منحط و حاکمیت سرمایه برگردیم.

اینجا هوشیاری لازم است که این چیز محالی نیست و ممکن است. اگر طراحی درست بشود، اگر همدلی درست بشود، اگر همکاری باشد بین مسئولان می‌توانند به‌گونه‌ای برخورد کنند که این نقدینگی مردم و این ثروت زیاد مردم در مسیر تولید و گردش بیافتد و کار کند برای مردم و یک مقدار از مشکلاتشان را این می‌تواند حل بکند. اعتبار کشور و غنای عمیق منابع بزرگی که ما داریم، وسیله دیگری است برای اینکه یک سری از مشکلاتمان را با جذب امکانات از خارج بدون وابستگی برآورده کنیم.

ایران به عنوانما در دوران جنگ جزء خوش حساب‌ترین کشورهای دنیا بودیم خوش حسابترین کشوراین خیلی عجیب است که بدون اینکه وامی از جایی بگیریم، بدون دردوران جنگاینکه کمکی از جایی بگیریم، بانک مرکزی ما در دوران جنگ بدهی‌های خودش را سر موقع پرداخت کرد. هیچ کشوری نمی‌تواند این‌قدر خوش حساب باشد در چنین شرایطی، هرکس با ما معامله کرده، کار کرده برای ما، مزدش را گرفته، هر چه از ما خواسته معاملات سر وعده انجام شده، در شرایط جنگ این‌طوری بوده ]است[.

بنابراین یک چنین حرکتی، مملکتی که در حالت جنگ اعتبار خودش را حفظ کرده و مقروض نشده، این مملکت برای اینکه طرح‌های مهمش را با اعتباری که دارد بسازد و مشکلات خودش را با اعتبار خودش بتواند حل کند قراردادهایی می‌بندد و بعد از اینکه قراردادش به نتیجه رسید، به ثمر رسید، از پروژه، از محصول پروژه بدهی‌های خودش را بپردازد و امثال اینها برای کشور دارای اعتبار و ذخائر، کار دشواری نیست.

اگر ما مدیریت درستی داشته باشیم، خیلی‌ها حاضرند - سرمایه‌های خوابیده در دنیا بسیارند - که بیایند یک سد بسازند که این سد بعد از اینکه مقبول افتاد بعد از چند سال تمام مخارج خودش را در می‌آورد و یک بخشی از مشکلات کشور را اداره می‌کند. بیایند یک کارخانه‌ای بسازند یک کارخانه مادر، که سرمایه ما را بتواند تغذیه کند و بعد از این که به ثمر نشست، بتواند بدهی‌های خودش را بپردازد. در این گفتگوهایی که در یکی دو روز در مجلس شد بعضی‌ها آمار و ارقام می‌دادند، بحث می‌شد مثلاً اگر 10 میلیون دلار آنجا خرج می‌شد در سال یک میلیون تن کود شیمیایی ما از آنجا می‌توانیم بگیریم، یک میلیون تن کود شیمیایی محصول غذایی آن چقدر است یا مثلاً فلان طرح گاز با 5 میلیون دلار می‌گفتند صرف کنیم این مقدار می‌تواند برای ما صرفه جویی ارزی داشته باشد یا انرژی ما را بالا ببرد یا کارخانه‌های دیگر ما را بچرخاند و مردم را گرم کند و امثال اینها و طرح‌های بسیار دیگری در کشور داریم که نزدیک به اتمام است.

ده درصد پانزده درصد بیست در صد مانده که اینها را با یک قرارداد کوچک با گرفتن یک پول با گرفتن یک اعتبار محدود، می‌توانیم اینها را به ثمر برسانیم و اینها را در خدمت مردم در بیاوریم. معادنی داریم مثلاً معدن سرب که به‌زودی می‌تواند سرب کشور را تأمین کند یا معدن روی یا آلومینیوم که اینها هم همه نزدیک به اتمام است یا دارد تمام می‌شود، بنیه صنعتی کشور بسیار بسیار خوب است. حالا من هی حاشیه رفتم، در خود دانشگاه‌ها دو جور می‌شود برخورد کرد، یک جور این است که آقایان بگویند نه، ما فقط و فقط می‌توانیم با دانشجویان حزب‌الهی و استاد حزب‌الهی و مدیر حزب‌الهی و کارمند حزب الهی کار کنیم، اگر انقلابی خیلی متحجر بخواهد برخورد کند این‌جوری است.

این، هم دانشجویش کم می‌شود، هم استادش کم می‌شود، هم محصولش کم می‌شود، هم سطح علمی آن بالا نمی‌رود خیلی خوب، برای اینکه ما همه اینها را یک دفعه نساخته بودیم. جور دیگرش این است که بگوییم، باز بگذارید هر چه لیبرال و هر چه ضدانقلاب و خدانشناس هست بیاید این‌جا کار کند. این هم می‌شود همان دوران شاه، این هم نمی‌شود، آدم عاقل راه متوسط را انتخاب می‌کند. اینجا یک کنترلی می‌گذارد، حاکمیت را محکم می‌کند، مدیریت را جدی می‌گیرد، انضباط دانشگاه را جدی می‌گیرد، حالا اگر یک دانشجوی ضدانقلابی هم به‌دانشگاه آمد خواست ضدانقلابی کند، خوب دستش را می‌گیرند خداحافظی می‌کنند، شما برو.

اگر استادی خواست سرکلاسش مغز بچه‌ها را پریشان کند، خوب می‌گویند خداحافظ، شما نباید اینها را بگویید، شما باید درس دهید ولی اگر ما بخواهیم به شیوه فوق‌العاده باز برخورد بکنیم به آن طرف افتادیم و اگر بخواهیم به شیوه فوق‌العاده رادیکالیزم خشن برخورد بکنیم خیلی چیزها را از دست دادیم.

رابطه دانشجویان،ما استادهای علمی، ادبی، هنری داریم که دانشجویان خیلی می‌توانند از آنها دانشگاه‌هاوانقلاباستفاده کنند، دانشجوی ما را می‌پروراند، خیلی خوب در کنارش شما معارف اسلامی را بگو، تجزیه تحلیل تاریخی بکن، سیاست بگو در مقابل آن هم فن یاد می‌دهد به بچه‌ها، در برخورد، می‌تواند هر دو شکل آن پیش بیاید یا از لحاظ کمی اگر ما نتوانیم دانشگاه‌ها را با آن وسعت مرفه نگاه داریم آن وقت آنجا بگوییم یا همه چیز یا هیچ چیز این که نمی‌شود که یا نرسیم به دانشگاه‌ها و بگوییم انقلاب قناعت بکنید، دانشجو را بگوییم پیاده از خانه‌ات رفت‌وآمد کن دو ساعت راه برو اینجا خوابگاه نمی‌خواهی، در یک اتاق ده پانزده نفر به هر شکلی می‌توانید زندگی کنید، غذا نخور، این‌ها نمی‌شود باید انعطاف داشت، باید محاسبه کرد، باید حد وسط را گرفت، باید به زندگی دانشجو در سطحی که می‌شود رسید. استاد به هر حال می‌خواهد درس بدهد این استاد شرایط زندگی لازم دارد هر کسی در سطح خودش و در وضع خودش و تربیت خودش در فامیل خودش در محیط خودش باید ما به این‌طور چیزها برسیم. ما انقلابی هستیم و همه جور صبر می‌کنیم. فلان آقایی که در خارج فلان قدر می‌گرفته، حالا آمده به من درس می‌دهد، اینکه نمی‌خواهد این‌طور زندگی کند من که نمی‌توانم بگویم مثل من زندگی کن، باید خانه درست کرد، برای او ماشین تهیه کرد، به او احترام کرد اینها کارهای ضدانقلابی نیست، اینها کارهای انقلابی است که آدم انقلابی آن است که وقتی شرایط خودش را نگاه می‌کند بهترین را بتواند انتخاب کند، تحجر روی این داشته باشد این همان ارتجاع است که آدم خیال بکند که قوانین به شیوه‌های انقلابی آن‌قدر دلگرم است که فقط به این شیوه باید عمل کرد.

این اصلاً دُگماتیسم است، انقلابی تحول ناپذیر است؛ تحول پذیری ضمن حفظ اصول عرض کردم اصول با این‌طور چیزها نقض نمی‌شود. اگر آدم خیال بکند اینها مخالف اصول است، تا به یک خارجی گفتی سلام علیکم، ضدانقلاب می‌شود، آدم، نه این‌جوری نیست، اگر لازم شد از یک خارجی هم می‌توانیم استفاده کنیم، می‌شود همین‌طور که همه دنیا استفاده می‌کنند. مگر آمریکایی‌ها از خارجی‌ها استفاده نمی‌کنند، چقدر الان مردهای ایرانی دارند آنجا خدمت می‌کنند برای آمریکایی‌ها، منتهی سلطه برای آنهاست این می‌رود مزد می‌گیرد کار می‌کند.

توجه مردم به منابعاین کار را ما هم می‌توانیم بکنیم، اگر حاکمیت خودمان را درست کنیم و محکم کنیم، مدیریت‌مان درست بشود استفاده از منابع در مدیریت صحیح، یک کار عملی است، ارتقاء کیفی می‌شود، حفظ اصول هم می‌شود.

البته من عرض کردم همه اینها مطلق نیست، اگر بخواهد مطلق گرا باشد در همه ابعاد همه جا شکست می‌خورد، ولی اگر بخواهد واقعیت گرا باشد یک راهی است که انتخاب کرده، راه را انتخاب کرده می‌خواهد برود آنجا، در مسیر انقلاب‌ها هم همیشه هست، خاصیت اسلام هم این است، اسلام یک دین واقع گرایی است و منطبق با فطرت انسان و واقعیت‌های زندگی و احکام اسلام است.

اجتهاد اصلاً نقشش این است، این سرمایه اجتهاد در فقه ما بهترین چیز برای ما است، شما می‌بینید حضرت امام در شرایط مختلف چه فتواهای مختلفی می‌دهند و چه نظریات گوناگونی می‌دهند، این مایه‌اش در اجتهاد است. امروز می‌رسند به یک نقطه، آن را مطرح می‌کنند و فردا دوره این حرف تمام می‌شود، این دوره یک زمانی دارد و برای یک مقطعی یک چیز دیگری باید پیش بیاید.

پیامبر اکرم(ص) این‌طوری بوده، اسلام اصلاً این‌طوری بوده، قرآن این‌جوری است و این خاصیت هم در انقلاب برای ما مایه حفظ انقلاب می‌تواند باشد و ما را حفظ می‌کند.

رسیدگی شورای انقلابخوب گفتیم شورای انقلاب فرهنگی یکی از وظایفش همین‌هاست؛ فرهنگی به مسائل کشوریعنی، واقعاً شورای انقلاب فرهنگی با ترکیبی که دارد باید مسائل کشور را بفهمد، حر باشد، آزاد باشد، منافع انقلاب را ترسیم کند، دانشجویان را هدایت کند، اساتید را هدایت کند، مدیران را هدایت کند و برای تمامی این انقلاب خیلی باید از خودمان صراحت و شجاعت و تلاش نشان دهیم و ترسیم کنیم.آدم که وارد یک کاری می‌شود، ماها وقتی که نهضت را شروع کردیم، هیچ‌کدام نمی‌دانستیم که یک سال دیگر هم زنده‌ایم، فکر می‌کردیم ما آماده‌ایم جانمان را بدهیم، حالا ماندیم دیگر فکر این نباشیم که این حرف را زدیم اعتبار ما یا آبروی ما یا فلان قشر از ما می‌رنجند یا فلان قشر نمی‌رنجند، کجا خوشش می‌آید.

آنچه مصلحت نظام، مصلحت انقلاب، مصلحت اسلام و مصلحت جامعه است و اهل نظر تشخیص می‌دهند که باید این کار بشود تا این که این انقلاب مسیر خودش را حفظ بکند، باید انجام بدهند و ان‌شاءالله انجام می‌دهند. جامعه ما جامعه هشیار و آگاهی است، جوانان ما جوانان خوبی هستند، این دانشگاه‌ها قبل از انقلاب سنگر انقلاب بود، بعد انقلاب حافظ انقلاب بود و امروز هم پشتوانه انقلاب است.

جوان‌های دانشگاهی ما نیروهای بسیار با ارزشی برای انقلاب ما هستند که این مجموعه ان‌شاءالله راه خودش را ادامه می‌دهد. از اینکه با حوصله گوش دادید به حرف من تشکر می‌کنم و امیدوارم موفق و منصور باشید.

            والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته