خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»

خاطرات روزانه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی/ سال 1366/ کتاب «دفاع و سیاست»

  • یکشنبه ۱ آذر ۱۳۶۶

 

یکشنبه 1 آذر    |   29 ربیع الاول 1408                         22 نوامبر 1987

قرار بود اول وقت با هلی‌کوپتر به ساری برویم، ولی چون هلی‌کوپترها سوخت نگرفته بودند، تا ساعت هشت و ربع معطل شدیم، تا سوخت زدند و در این فاصله، مصاحبه‌ای تلویزیونی برای برون مرزی انجام دادم. چند دقیقه پس از پرواز، هلی‌کوپترها به خاطر بارانی بودن هوا و نداشتن دید کافی برگشتند و اجباراً با ماشین حرکت کردیم. حدود ساعت ده صبح به ساری رسیدیم.

جلسه مشترک شورای پشتیبانی جنگ لغو شد و یکسره به باشگاه ورزشی رفتیم. جمعیت زیادی از مردم و نیروهای بسیجی آمده بودند و احساسات فوق‌العاده‌ای ابراز کردند. گریه کردم. عده‌ای غش کردند. ازدحام مانع سخنرانی منظم بود. سخنان کوتاهی ایراد کردم و با هلی‌کوپتر به محل هتل چوکا برای استراحت رفتیم. بعد از نماز و ناهار استراحت کردم.

دو نفر از دوستان قدیم - به نام آقایان طبری و عمرانی - را که [در دوران مبارزه پیش از پیروزی انقلاب] در موقع توقفم در شاهی [= قائم شهر] برای منبر رفتن،  در منزل آنها مهمان بودم، خواستم. آمدند و احوالپرسی کردم.

جلسه مشترک ستادهای پشتیبانی جنگ تشکیل شد. استاندار گزارش داد و من برای آنها صحبت کردم. سیاست جنگ و پشتیبانی را تشریح کردم. مسؤولان پدافند و رادار منطقه و نیروگاه نکا آمدند. وضع پدافند را توضیح دادند. اشکالات زیادی به نظر رسید.

با اتومبیل از کارخانه نیمه کاره چوکا بازدید کردم. طرح عظیمی است و معطل ماندن آن خیلی بد است. می‌تواند کاغذ مورد نیاز کشور را تولید کند. به سوی بابل حرکت کردیم. مردم قائم شهر در خیابان و اطراف ماشین، احساسات شدیدی ابراز کردند.

شب در بابل در محل مصلا که در محوطه دانشگاه بابل است، برای مردم که اجتماع با شکوهی داشتند، سخنرانی کردم. در اینجا آقای [شیخ هادی] روحانی نماینده امام [در استان مازندران] خیرمقدم گفت و در گرگان آقای نورمفیدی نماینده دیگر امام. در همه جلسات، آقای [محمود] مرتضائی فر، مراسم شعار داشت. در مدرسه «صدر اعظم» که بوسیله آقای روحانی تجدید بنا شده و نام «خاتم الانبیاء » گرفته است، شام خوردیم. جمعیت زیادی بودند. خداحافظی کردیم و به هتل چوکا آمدیم. نزدیک ساعت ده شب  رسیدیم.

سرتیپ حسنی سعدی اطلاع داد که عملیات نصر 9 را در منطقه حاج عمران با موفقیت انجام داده‌اند. تلفنی از منزل احوالپرسی کردم و با یاسر حرف زدم.