خاطرات روزانه آیتالله هاشمی رفسنجانی/ سال 1365/ کتاب «اوج دفاع»
حضور شبانه هاشمی در قرارگاه تاکتیکی سپاه *** ورود هاشمی به شلمچه زیر گلوله باران عراقی ها
دوشنبه 11 اسفند 1365 گزارشها را خواندم. در گلف کاری نداشتیم. قرار شد برای بازدید بخشهائی از خوزستان و کهکیلویه برویم. تلفنی از منزل احوالپرسی کردم. ساعت نه صبح به قصد بازدید دریاچهای در منطقه «کُت» از توابع بویراحمد، به سوی رامهرمز حرکت کردیم. پس از عبور از رامهرمز از جاده بهبهان، از درهای که منطقه نفتی است، عبور کردیم. لوله انتقال نفت در سراسر دره، بدون حفاظ گسترده است. در جاهای دیگر هم وضع همین گونه است. جای تعجب است که در دوران جنگ و حضور ستون پنجم دشمن، با این وضع حفاظت، مشکل مهمی در استفاده از آنها پیش نیامده است. تا ساعت دو بعد از ظهر پیش رفتیم. بالاخره به دریاچه نرسیدیم. استاندار کهکیلویه و بویر احمد معرفی کرده بود. مردم بومی گفتند دریاچهای در آنجا نیست. به طرف امیدیه رفتیم. نزدیک ساعت چهار بعد از ظهر به پایگاه امیدیه رسیدیم. ناهار خوردیم و استراحت کردیم.نزدیک غروب رفتیم و ماهشهر را دیدیم و از آنجا از راه شادگان به سوی خط مقدم جبهه حرکت کردیم. در راه در سمت دریا، منظره جرقههائی شبیه نور رعد وبرق مشاهده میشد که بومیها میگفتند در گذشته چنین منظرهای نداشتهاند. احتمال دادیم در فاو درگیری باشد، یا طوفان و رعد و برق در دریا است و یا آتش سوزی چاه یا کشتی باشد؛ بالاخره معلوم نشد. نماز مغرب و عشاء را در مسجد دارخوین خواندیم. صدای انفجار توپها از جبهه به خوبی به گوش میرسید. با عبور از پل روی کارون به سوی شلمچه رفتیم. منظره جرقه آتش توپها و منوّر، نشان از هشیاری دشمن میداد. نزدیک ساعت ده شب وارد قرارگاه تاکتیکی سپاه شدیم. فرماندهان سپاه جمع بودند. عملیات آغاز شد. تا ساعت سه ونیم بعد از نیمه شب در قرارگاه بیدار ماندیم. برای دیدن منظره نبرد، باز روی سقف قرارگاه رفتم. تقریباً در 15 کیلومتری میدان نبرد بودیم. منظره عجیبی بود. نمیدانم اگر مردم در بصره مانده باشند، چگونه برایشان قابل تحمل است. انفجار گلولههای توپ و تانک و کاتیوشا، صدای هولناکی دارد. مرتباً از میدان توسط بی سیم اخبار را میگرفتند و به ما میدادند. بخش قابل توجهی از اهداف در مرحله اول تصرف شده بود، ولی لشکر 25 کربلا و 32 انصار کارشان ناتمام بود و نقطه ضعف برای ادامه کار بود. ساعت سه و نیم بامداد به سوی اهواز حرکت کردیم. تگرگ و باران شدید میبارید. امروز در سراسر ایران هوا متغیر و همراه با بارندگی بود. نماز صبح را خواندم و از جبهه خبر گرفتم که حاکی از بهتر شدن شرایط بود. خوابیدیم.