خاطرات
  • صفحه اصلی
  • خاطرات
  • خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی دیدگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی از نقش روحانیت در صفحه مبارزه علیه رژیم پهلوی

خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی – انقلاب و پیروزی دیدگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی از نقش روحانیت در صفحه مبارزه علیه رژیم پهلوی

  • چهارشنبه ۱ فروردین ۱۳۴۱

دیدگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی از نقش روحانیت در صفحه مبارزه علیه رژیم پهلویتاریخ: 1341 هجری شمسی      روحانیت در صحنه مبارزه علیه رژیم پهلوی و حتی در دوران پیش از آن، همیشه پیشتاز بوده است؛ البته بار اصلی مبارزه بردوش مردم بود، اما نقش مهم روحانیت، بسیج این مردم برای حضور در میدان جهاد و مبارزه و هدایت آنها به سمت آرمانهای نهضت بود که در تحلیل این نقش، باید سهم اصلی را به امام خمینی داد؛ زیرا زمینه مبارزه در حوزه‌ها و مردم وجود داشت، اما کسی نبود تا به این عطش جواب دهد، تا آنکه امام حرکتشان را آغاز کردند. تا پیش از فوت آقای بروجردی، امام، نمی‌خواستند بر خلاف میل ایشان، در حوزه وارد مسایل سیاسی شوند. به همین دلیل بیشتر به تدریس و پرورش طلبه‌ها توجه داشتند و با آن آمادگی قبلی و شخصیت برجسته‌ای که دارا بودند، درسهای بسیار خوبی نیز می‌دادند. به طوری که اغلب طلبه‌های خوب، درسخوان و مستقل حوزه، پای درس ایشان حاضر می‌شدند و حدود ششصد طلبه عالم و فاضل، شاگرد ایشان بودند؛ شاگردانی که به ایشان اعتقاد داشتند و مریدشان بودند.      ایشان در حوزه با آن دید سیاسی بسیار نیرومندی که از خود نشان دادند، از موقعیت ممتازی برخوردار شدند و منتظر فرصت مناسبی بودند. رژیم پهلوی با طرح لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، این فرصت را به ایشان و حوزه داد؛ چون اگر امام بدون چنین زمینه‌ای مبارزه را شروع می‌کردند، ممکن بود افراد قوی حوزه با این سخن که چرا دارید حوزه را متلاطم می‌کنید، مانع ادامه مبارزه شوند.      رژیم پهلوی، با آن سیاست و فکر تضعیف اسلام و روحانیت، حرکت خود را با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی شروع کرد.  مخالفت با این مصوبه کاری بود که به عنوان یک بهانه، برای آغاز مبارزه مناسب بود،چرا که مبارزه در آن سطح، حوزه‌پسند بود و به گونه‌ای به نظر می رسید که حتی مخالفان مبارزه سیاسی نیز، نمی‌توانستند بگویند، اعتراض نکنید. امام از این فرصت خوب استفاده کردند. اولین اقدامشان در اعتراض علنی به رژیم، خیلی زود نتیجه داد. ظرف چند ماه رژیم را وادار به عقب نشینی کردند و پیروزی خوبی برای مردم و روحانیت حاصل شد. این حادثه روحیه مردم، حوزه و علما را بالا برد و روحیه رژیم را تضعیف کرد و قدرت روحانیت را که نهفته بود، به دولت نشان داد. از هوشیاری، مدیریت و رهبری بجای امام در آن مقطع، طلبه‌های جوان و پرشور، حقیقتآ سرحال آمده و آماده فداکاری شده بودند.      امام این راه را تا طرح به اصطلاح "انقلاب سفید" شاه، به خوبی ادامه دادند. از این مرحله به بعد صحنه درگیری تا حدودی تغییر کرد زیرا تا به حال دولت با روحانیت و حوزه طرف بود و این بار شاه شخصآ وارد میدان شد و طرح انقلاب سفید را ]در 19 دی  1341[، مطرح کرد. در این طرح که به ابتکار آمریکایی‌ها و با هدایت آنها در اغلب کشورهای تحت سلطه با هدف گرفتن زمینه‌های مبارزات نیروهای چپ و مخالف دولت‌های وابسته انجام می‌شد، شاه همه شعارهای توده پسند و مستضعف پسند را با هدف خلع سلاح نیروهای مخالف، یکجا جمع کرده بود؛ به همین دلیل کار مبارزه بسیار دشوار شده بود.      رژیم در سنگر شعارهای مترقی پنهان شده بود و علی‌رغم هویت ضد مردمی ، ضد دینی و ضد ملی، همه سنگرهای انقلابی را تصرف کرده بود. اما امام با تدبیری که کردند و با کمک نیروهای خوبی که از طلبه‌ها و دیگر شخصیتها داشتند، تصمیم گرفتند چهره واقعی رژیم را فاش و رسوا کنند و نشان بدهند که اینها صداقت ندارند و کارهای آنها و حرفهایشان دروغ و فریب است.به این ترتیب مبارزه به صورت جدی شروع و شاه مستقیمآ درگیر مبارزه شد و این خطرناک بود؛ خیلی‌ها درگیری با شاه را تحمل نمی‌کردند.      در این میان نکته بسیار مهم این بود که امام هدف‌گیری خود را ضد استعمار و ضد استبداد قرار دادند، دو عنصری که برای مردم ملموس و محسوس بود؛ آن هم با معیاری دینی. همچنین امام در این دوره، موقعیت ممتازی پیدا کردند که قبلا نداشتند و آن اینکه مرجع تقلید شدند. حرف مرجع تقلید برای مردم حجت است و حرفهای ایشان را شعار یک حزب نمی‌دانستند، بلکه بر مبنای اعتقاد مذهبی، خود را در عمل به آن پایبند می‌دیدند.      آن روزها، طلبه‌ها در طول سال، چند مرتبه برای تبلیغ دین از حوزه به روستاها و شهرها می‌رفتند و با مردم در تماس بودند. مجموعه مشاهدات طلبه‌ها نشان می‌داد که پشتوانه مردمی امام قوی است. رژیم از درک این مسأله ناتوان بود و بیشتر به سطح مبارزات نگاه می‌کرد و برای سرکوب آن خشونت نیز به خرج می‌داد. این خشونتها اگر چه از سطوح مبارزه می‌کاست، ولی عمق مبارزه را بیشتر می‌کرد. در واقع سطح مبارزه کم نما، اما عمق آن مانند اقیانوسی پرتلاطم بود.     به دنبال شکست رژیم در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و برگزاری تقریبآ ناموفق رفراندوم کذایی ]انقلاب سفید[، عوامل رژیم، یورش به مدرسه فیضیه قم را در روز شهادت امام جعفر صادق (ع) ]در 2 فروردین  1342[، به اجرا گذاشتند و سپس با اعزام طلبه‌ها به خدمت سربازی که تا پیش از این، از انجام آن معاف بودند و با ایجاد جو رعب و وحشت بر شدت سرکوب روحانیت و سایر مخالفان افزودند.     خود من از جمله طلبه‌هائی بودم که به خدمت نظام وظیفه جلب شدم و پس از دو ماه افشاگری در محیط پادگان باغ‌شاه با فرار از پادگان به صحنه مبارزه بازگشتم.      بعد از این حوادث، لحن بیان و اعلامیه‌های امام، تغییر محسوسی یافت و انگیزه ایشان که مبارزه با شخص شاه و رژیم بود، مشخص‌تر شد و امام عملاً با شخص شاه درافتادند و کار را به جایی رساندند که در اعلامیه‌ای که به مناسبت تهاجم عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلبه‌ها، ]در تاریخ 13 فروردین  1342[، منتشر کردند،  با صراحت گفتند: "شاه دوستی" یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش، "شاه دوستی" یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‌های اسلام و محو آثار اسلامیت و "شاه دوستی"، یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت" و با این حرف، طلسم بزرگِ ترس از خطردرگیری با شخص شاه را شکستند، که این امر در آن مقطع تاریخی، بی‌سابقه بود. به همین علت، رژیم ادامه فعالیت و آزادی عمل امام را تحمل نکرد و با دستگیری ایشان، قیام خونین 15 خرداد سال 1342 را موجب گردید. با شهادت جمعی از مردم و بازداشت تعداد زیادی از علما و شخصیتها و مردم، آتش مبارزه موقتاً خاموش شد ولی مبارزات برای آزادی امام و سایر بازداشتیها و افشای چهره کریه رژیم ادامه یافت که منجر به آزادی امام و اکثر زندانیان شد و امام به حوزه قم مراجعت کردند.      امام بعد از این برشدت مخالفتشان با شاه افزودند و با آمریکا هم در مسأله تصویب قانون کاپیتولاسیون در افتادند؛ کاپیتولاسیون قانونی بود که به موجب آن دولت ایران به مستشاران آمریکایی مقیم ایران، مصونیت قضایی می‌داد؛ به نحوی که هیچ یک از محاکم ایران، نمی‌توانستند به جرایم این افراد، رسیدگی قضایی کنند.     این مسأله، قضیه بسیار اهانت‌آمیزی بود که شاه داشت به آن تن می‌داد. مهمترین علت آن هم این بود که شاه خود را در فشار مبارزات مردم احساس می‌کرد و خواهان حمایت بیشتر آمریکا بود و آمریکا هم برای حضور بیشتر، شرط کرده بود که رژیم ایران به کارشناسان و مستشاران او در ایران مصونیت قضایی بدهد، رژیم هم به ناچار این لایحه را به مجلس برد و ]در تاریخ 21 مهر 1343[، آن را به تصویب رساند.     امام با انتشار پیامی ]در تاریخ 4 آبان  1343[ به مناسبت تصویب این لایحه، فرمودند : "دنیا بداند که هر گرفتاری‌ای که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است و از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصاً متنفر است" و بعد هم با سخنرانی شدیدالحنی در همین روز به افشاگری علیه رژیم پرداختند و ملت را به قیام علیه تصویب این لایحه و اعلام عزای عمومی فراخواندند و با اینکار، سطح مبارزه را بالاتر بردند.     این هم فرصتی شد که امام با استکبار و استعمار و مشخصآ آمریکا درگیر شوند. این رویداد در مسیر حرکت مبارزه بسیار مهم بود؛ تا آن تاریخ در مراکز دانشگاهی و محافل روشنفکری و حتی در بین نیروهای خوش‌نیت چپ که ما از آنها اطلاع داشتیم، کسی جرات طرح مبارزه با آمریکا را نداشت.     به هر حال با حادثه 15 خرداد و رویدادهای تاثیر گذار قبل و بعد از آن، رهبری امام خمینی، در میان توده مردم تجلی قطعی یافته بود و دیگر کسی نسبت به آن تردیدی نداشت. رژیم هم با توجه به شناختی که نسبت به امام پیدا کرده بود، کوشید چنین نقطه اتکایی را از نهضت اسلامی و مردم مسلمان ایران بگیرد و در این راه، دستگیری و تبعید امام به ترکیه] در 13 آبان  1343[ و سپس به عراق ]در 13 مهر  1344[ و بعدآ برخورد شدید با یاران و شاگردان ایشان را در دستور کار قرار داد. منبع: کتاب هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات 58-1357 ، انقلاب و پیروزی، زیر نظر عباس بشیری